بَرْگُستوان ، پوشش جنگی اسب و فیل، و گاه انسان. صورت مفروض ایرانی باستان آن را اوپرو ـ کوشتپانه * : uparo-kuیtapana دانستهاند. این واژه به صورتهای برگُستان (جمالالدین انجو، ج 1، ص 860)، کستوان (هرن و هوبشمان، ذیل واژه) و پرکستوان ( شمساللغات ، ذیل واژه) نیز آمده و ترکیبات محدودی از آن، چون برگستواندار، برگستوانکش، برگستوانوَر و برگستوانی (ولف، ص 138؛ بنیاد فرهنگ ایران، ذیل واژهها) در معنای اصلی و گاه مجازی در آثار سرایندگان فارسی، از دقیقی و فردوسی تا عبید زاکانی، به کار رفته است. واژة برگستوان را میتوان مرکب از سه جزء دانست: «بَر» (رویِ)، «کُشت» یا «کُست» (پهلو و کنار؛ فرهوشی؛ هرن و هوبشمان، ذیل واژه)، «وان» (پسوند اتصاف به معنای نگهدارنده؛ برهان، ذیل واژه). این واژه در متون عربی نیز با اندکی تغییر بهصورت برکستوانات (ابنتغری بردی، ج 5، ص 357؛ قلقشندی، ج 4، ص 58) و برکصطوانات (قلقشندی، ج 4، ص 62، ج 5، ص 97)، و گاه معادل عربی آن تجفاف (جمع: تجافیف) آمده است (میدانی، ص283؛ زکیمحمدحسن، ص 56؛ مقریزی، ج 2، ص 267، به صورت مغلوط : تخافیف).گذشته از یک نقاب یا سرپوش مفرغی اسب که در حفاریهای تپة حسنلو (سدههای هشتم و نهم قم) به دست آمده ( اکسپدیشن ، ص 52) و احتمالاً جزئی از زره کامل اسب یا برگستوان است، نخستین گواهِ استفاده از آن را در روزگار هخامنشیان (559ـ321قم) در نوشتههای گزنفون (سدة چهارم قم) میتوان یافت. وی در وصف سلاح سپاه کوروش مینویسد: آبراداتاس، اهل شوش، سوارهنظام کوروش را در جنگ با آشوریان با زره اسبان مجهز کرد (ص 212، 214). همچنین گزارش میدهد که در نبرد با کرزوس اسبان به زرهی مفرغی (ص 234) مسلح بودند که سر و سینة آنها را میپوشاند (ص 229). برگستوان تا زمان گزنفون در سپاه ایران معمول بوده است (ص 244). در دورة اشکانیان (ح 250 قم ـ ح 226 م) نیز به گواهی نگارهای از سوارکاری پارتی در ویرانههای دورا اروپوس ، بر اسب برگستوان میپوشاندند (ذکاء، ص 110، تصویر 74) و بخشی از یک زرهِ اسب متعلق به این دوره، در موزة هنر دانشگاه ییل نگاهداری میشود (نیکوله، ج 1، ص 170). در طاقبستان هم، نقش برجستة پادشاهی (احتمالاً خسرو پرویز) سوار بر اسبی با پوشش برگستوان بر سنگ کنده شده است (ذکاء، ص 142، تصویر 97) و کریستنسن برگستوان را از جنگافزارهای سوارهنظامِ سنگین سلاح ساسانی دانسته است (ص 489؛ نیز رجوع کنید به اینوسترانتسف، ص 85). وجود واژهای خاص برای زره اسب در میان سغدیان نیز گواهی است بر کاربرد آن در میان دیگر اقوام ایرانیِ مقارن همین دوران (قریب، ص64).استفاده از چرم در ساخت برگستوان را در دورة ساسانیان (226ـ651م) باید قطعی دانست (نیکوله، همانجا). کاربرد فلز به صورت صفحات کوچک و پولک نیز، که مانند فلس ماهی با فاصله بر صفحة چرمین دوخته میشد، برای ایمنی بیشتر معمول بوده است. وصف آمیانوس مارسلینوس از سوارهنظام ساسانی به صورت آهن و فولادِ یکپارچه (ذکاء، ص 137) استفاده از فلز را در ساخت برگستوان در این دوره تأیید میکند. فرخی (ص 334) و عبدالواسع جبلی (دهخدا، ذیل واژه) نیز از «غیبه» (پولک)های برگستوان سخن گفتهاند. برگستوان گاه از ناحیة حلقة رکاب دو تکه میشد و سر و سینه، و ران پشت اسب را میپوشاند (نیکوله، ج 1، ص 331) و گاه به طور یکپارچه از سر و گردن و تمام بدن اسب تا زانو محافظت میکرد، اما در قسمت پاها و دستها شکاف داشت تا مرکب آسان گام بردارد (همان، ج 1، ص 134، ج 2، ص 696) و گاه نیز تنها گردن و کفل اسب را میپوشاند (همان، ج 1، ص 170، ج 2، ص 721(پس از اسلام، برگستوان همچنان در ایران و دیگر کشورهای اسلامی اهمیت خود را حفظ کرد، چنانکه جَهْم جُعفی از سرداران قتیبه در خراسان با اسبی برگستواندار با سپاه اموی میجنگیده (بلعمی، ج 2، ص 876) و از جمله هدایای فخرالدولة دیلمی (متوفی 387 ق) به حسامالدوله ابوالعباس تاش برگستوان بوده است (عتبی، ص 76). مقارن همین دوره ناصرالدین سبکتکین، فیلان سپاهش را به «برگستوانهای ذیّال» آراسته بود (همان، ص 104). در قرن هفتم هم مغولان، سوار بر «اسبانِ با برگستوان» به اُترار تاختند (جوینی، ج 1، ص 64) و نگارهای در نسخهای از جهانگشا (نسخة تبریز، 1ـ840) سپاهیان مغول را سوار بر اسبان با برگستوانهایی آجیده ( رجوع کنید به ادامة مقاله) نشان میدهد (بلوشه، تصویر 17 xc ). در نقاشیهای بر جا مانده از جنگاوران چینی در همین دوره، اسبانی با برگستوانهایی بسیار شبیه به نمونة ایرانی آن تصویر شدهاند (گروب و سیمز، تصویر 13). در نگارههای متعددی از سدههای هفتم تا دهم که بویژه بر اساس داستانهای شاهنامه ترسیم شدهاند، اسبان را با برگستوان نشان دادهاند (برای نمونه رجوع کنید به الگود، ص 44، 46ـ47، 49؛ پاپادوپولو، ص 146، 154، 463؛ رابینسون، ص 79، 130، 160، 337، 342)؛ اما کاربرد تزیینی نقش و رنگ در این نگارگریها و نیز احتمال باستانگرایی و شبیهسازی نقاشان، متناسب با زمان وقوع داستانهای شاهنامه، موجب میشود که دربارة آنچه در این نگارهها آمده با احتیاط اظهارنظر شود. این تصاویر و نیز برخی اشاراتِ موجود در منابع از نوعی برگستوان منسوج موسوم به، «برگستوان جامگی» (فخر مدبر، ص 242) خبر میدهد که احتمالاً با نوعی ابریشم خامِ کمبها موسوم به «کژیا» یا «کج» (جمالالدین انجو، ج 1، ص 713، 1241) با لایهدوزی شبیه به لحاف تهیّه میشد و به همین سبب آن را کجین یا کجیم (همان، ج 1، ص 715، 860؛ روملو، ج 11، ص 339) یا غژاغند، کژاکند، کژاغند، و کزاغند (آنندراج، ذیل واژه؛ نیکوله، ج 2، ص 605) مینامیدند و غالباً با استفاده از منگوله، قبه و ریشهدوزی تزیین میشد، ولی در این نوع نیز پوشش سر و صورت اسب فلزی بود (نیکوله، همانجا). گاه در لایة این برگستوانها به جای ابریشم از نمد و خز نیز استفاده میشد (همانجا). رواج برگستوان جامگی نوع چرمی ـ فلزیِ باستانی را منسوخ نکرد. فخر مدبر (همانجا) هنگام گفتگو از جنگافزار مناسب برای مقابله با برگستوان، از هر دو نوع برگستوان ـ آهنین و جامگی ـ بتصریح یاد کرده است. در قرن نهم، در سپاه اوزونحسن دو هزار اسب با برگستوانهای آهنین و اسبانی با برگستوانهای آجیدة (قزاکند) ضخیم، که تیر از آن نمیگذشت، گزارش شده است که مزیّن به ریشهها و گلآویزهای زربافت بلند بود و دامن آنها تا زمین میرسید (باربارو، ص 76). حسنبیک روملو (823، 858ق) نیز به استفاده از کجیم یا برگستوان برای نگاهداشتِ مرکب (فیل یا اسب) از جراحت اشاره کرده است (ج 11، ص 128، 339). یک قرن بعد نیز (998) در نقاوةالا´ثار از کجیم زرّین سخن رفته است (افوشتهیی، ص 81). به نوشتة رستمالحکماء سرداران صفوی در نبرد با افغانها در 1135، براسبان برگستواندار سوار بودهاند (ص 141)، اما ظاهراً از اواخر روزگار صفویان، که سلاحهای آتشین به صحنههای نبرد راه یافت، کاربرد برگستوان محدود و بتدریج متروک شد.بنابر منابع، سابقة استفاده از زره مرکب یا برگستوان در میان اعراب دستکم به صدر اسلام میرسد. در روایتی راجع به صلح حَُدیبیه از اسبی مُجفّف (دارای تجفاف) سخن رفته است (ابنمنظور، ذیل «جفف»)، و اگرچه جوهری آن را پوششی خاص اسب در نبرد دانسته (مرتضی زبیدی، ذیل «تجفاف»)، گزارشی از جنگ جمل در تاریخنامة طبری حاکی از آن است که برگستوان را بر شتر نیز میپوشاندند (بلعمی، ج 2، ص 630). از عبارت «تجافیف من مرایا» (= تجفافهایی از آینه) چنین برمیآید که استفاده از صفحات فلزی درخشان در ساخت آن رایج بوده (نیکوله، ج 2، ص 624) و در سرزمینهای عربی از اندلس تا مصر رواج داشته است (همانجا). برگستوان در خزائن سلاح فاطمیان و ممالیک نگاهداری میشده است (زکی محمدحسن، ص 56) و در وصف تشریفات حمل روپوش کعبه در دورة ایوبیان، به اسبهای «ملبس به برگستوانات» اشاره شده است (قلقشندی، ج 4، ص 58). بهگفتة همو (ج 4، ص 61ـ62) امیران مصر نشان مخصوص خود را بر آن حک میکردهاند. در جنگهای صلیبی قرون پنجم تا ششم/یازدهم تا سیزدهم نیز اسبان زرهدار بودند. در تصویری از ظفرنامه که تصرف قلعة شوالیههای سنتجان را در اسمیرنه نشان میدهد، برگستوان براسبان دیده میشود (رایس، ص 227). مقریزی در قرن نهم به «دُروع و تخافیف» ] تجافیف [ طلا و نقره اندود در مصر اشاره کرده است (ج 2، ص267).در هند برگستوان را پَاکهرْ میگفتهاند و پوشاندن فیل و اسب با آن رایج بوده است (دهلوی، ذیل «پاکهر») در مشرق ایران نیز پوششِ محافظِ نرم و آجیدة اسب و بعدها انسان را بَغَلْتاق (بغلطاق سَلاّ ری) مینامیدند (نیکوله، ج 2، ص 590؛ برهان، ذیل «بغلتاق»). قاضی سراجالدین هندی در گزارش خود از ترتیب آراستن لشکر در هند (قرن نهم) میگوید که پیشاپیش سلطان، فیلی ملبس به برگستوان آهنی بوده است که بر آن برجی برای مخفی کردن سربازان تعبیه شده بود (قلقشندی، ج 5، ص 97). در تصویر صحنة نبرد اکبرشاه در 979ـ980 اسبان برگستوان دارند (نورث، ص 2) و در تصویر محاصرة قندهار در 1063ـ1064 سواران هندی به فرماندهی داراشکوه بر اسبان برگستواندار سوارند (وِلش، ص 105). با توجه به تاریخ این واقعه، این تصویر نشاندهندة واپسین روزگار استفاده از این جنگافزار در این سرزمین است.منابع: ابنتغری بردی، النجومالزاهره فی ملوک مصر والقاهره ، چاپ ابراهیم علی طرخان و محمد مصطفی زیاده، مصر 1391؛ ابنمنظور، لسانالعرب ، چاپ علی شیری، بیروت 1412/1992؛ محمودبن هدایتالله افوشتهیی، نقاوةالا´ثار فی ذکرالاخیار ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1350 ش؛ کنستانتین اینوسترانتسف، تحقیقاتی دربارة ساسانیان ، ترجمة کاظم کاظمزاده، تهران 1351 ش؛ جوزافا باربارو، سفرنامة جوزافا باربارو ، در سفرنامههای ونیزیان در ایران ، ترجمة منوچهر امیری، تهران 1349 ش؛ محمدحسینبن خلف برهان، برهان قاطع ، چاپ محمد معین، تهران 1361 ش؛ محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامة طبری ، چاپ محمد روشن، تهران 1366 ش؛ بنیاد فرهنگ ایران. شعبه تألیف فرهنگهای فارسی، فرهنگ تاریخی زبان فارسی ، بخش اول، تهران 1357 ش؛ حسینبن حسن جمالالدین انجو، فرهنگ جهانگیری ، چاپ رحیم عفیفی، مشهد 1351 ش؛ عطاملکبن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن 1911ـ 1937؛ زکیمحمدحسن، کنوزالفاطمیین ، بیروت 1401/ 1981؛ علیاکبر دهخدا، لغتنامه ، زیر نظر محمد معین، تهران 1325ـ 1359 ش؛ احمد دهلوی، فرهنگ آصفیه ، لاهور 1986؛ یحیی ذکاء، ارتش شاهنشاهی ایران : از کورش تا پهلوی ، تهران 1350 ش؛ محمدهاشم رستمالحکماء، رستمالتواریخ ، چاپ محمد مشیری، تهران 1357 ش؛ حسن روملو، احسنالتواریخ ، چاپ عبدالحسین نوایی، ج 11، تهران 1349 ش؛ محمد پادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج : فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363 ش؛ شمساللغات ، به سرپرستی جوزف بریتو، چاپ سنگی بمبئی 1309؛ محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی ، از ناصحبن ظفر جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران 1357 ش؛ محمدبن منصور فخر مدبر، آدابالحرب والشجاعه ، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران 1346 ش؛ علیبن جولوع فرخی، دیوان حکیم فرخی سیستانی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1371 ش؛ بهرام فرهوشی، فرهنگ فارسی به پهلوی ، تهران 1358 ش؛ بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدی ، تهران 1374 ش؛ احمدبن علی قلقشندی، صبحالاعشی ، قاهره ] تاریخ مقدمه 1383/1963 [ ؛ آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ، ترجمه رشید یاسمی، تهران 1370 ش؛ گزنفون، کورشنامه ، ترجمة رضا مشایخی، تهران 1342 ش؛ محمدبنمحمد مرتضی زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس ، چاپ عبدالستار احمد فراج ... ] و دیگران [ ، کویت 1385/ 1965 ـ؛ احمدبن علی مقریزی، کتابالخططالمقریزیه ، لبنان ] 1959 [ ؛ احمدبن محمد میدانی، السامی فیالاسامی ، تهران 1345 ش؛ پاول هرن و هاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی ، ترجمة جلال خالقی مطلق، تهران 1356 ش؛E.Blochet, Musulman painting XII th -XVII th century , tr. Cicely Binyon, New York 1975; Robert Elgood, ed., Islamic arms and armour , London 1979; Expedition , xxx,2-3 (1989); Ernst J. Grube and Eleanor Sims eds., Between China and Iran: paintings from four Istanbul albums , NewYork 1980; David C. Nicolle, Arms and armour of the Crusading era, 1050-1350 , NewYork 1988; Anthony North, An introduction to Islamic arms , London 1985; Alexander Papadopoulo, Islam and Muslim art , translated from the French by Robert Erich Wolf, London 1980; David Talbot Rice, Islamic art , London 1975; B.W.Robinson, Islamic Painting and the arts of the book , London 1976; Stuart Welch, Imprial Mughol painting , Switzerland 1978; Fritz Wolff, Glossar zu Firdosis Schahname , Berlin 1935.