بَرقوق ، ملک ظاهر سیفالدین، از ممالیک مصر. او نخستین کس از سلسلة حکمرانانی است که در تاریخ به چَراکِسِه و بُرجی شهرت دارند؛ چراکسه یادآور سرزمینی است که در آنجا به غلامی خریده شده بودند، و بُرجی ( رجوع کنید به برجیه * ) ازینرو که برقوق نخستین کسی بود که به هنگی مستقر در یکی از برجهای دژِ قاهره تعلّق داشت. برقوق وسیلة پیوند دو سلسله از سلاطین ممالیک به یکدیگر بود. او، پیش از نشستن به تخت شاهی، در عهد سلطنت آشفتة دو سلطان صغیر از خاندان قَلاؤون * با عنوان فرمانده سپاه یا اتابکالعساکر * بر مصر حکومت کرده بود.برقوق، که در کریمه به غلامی خریده شده بود، چون دیگر ممالیک از پدری ناشناس نبود بلکه میتوانست در کتیبههای تاریخی خود اعلام کند که پسر اَنَس بوده است. پدرش بعدها به مصر دعوت شد و مقام و موقع شایستهای یافت. برقوق، زرخرید یِلبُغا عُمَری، سرداری بود که بر مَلِک ناصر حسن پیروز شد. او پس از به قتل رسیدن خواجة خود مدّت کوتاهی به زندان افتاد، سپس به خدمت دربار درآمد؛ اما طولی نکشید که در توطئهای شرکت کرد که به قتل ملک اشرف شعبان در 778 انجامید.او، به فرمان ملک منصورعلی (حک :778ـ783)، کودک هفتساله، به فرماندهی سپاه منصوب شد و با جاهطلبی همقطارانش روبرو گردید که نتیجة آن جنگهای مداومی بود که به پیروزی او انجامید. در این هنگام گروهی از موالی را گرد آورد و چون سلطان در 784 از طاعون درگذشت، ابتدا حاجی، برادرِ شاه متوفی، را که یازده ساله بود، به تخت نشاند و سرانجام، به بهانة اینکه برای حفظ امنیتِ مملکت حاکمی نیرومند لازم است، ترتیبی داد که در اواخر همان سال شورایی از صاحب منصبان به ریاست خلیفه تاجِ سلطنت را به خود او تقدیم کنند.چندی نگذشت که برقوق گرفتار مشکلات عظیم داخلی شد و موقتاً قدرت را از دست داد. این مشکلات با شورش حاکم حَلَب، یلبغا ناصری، آغاز شد؛ یکی از ممالیک معزول به نام مِنطاش نیز به او پیوسته بود. بقیة حکّام شام، از جمله والیِ سیس، که در دورترین نقطة مرزی حکومت داشت، نیز به این حرکت پیوستند. سلطان، پس از اینکه برای بار دوم صاحب منصبان را وادار کرد با او بیعت کنند تصمیم به اقدام گرفت. در این زمان، یلبغا سرتاسر شام را در اختیار داشت و لشکری را که برای سرکوب او گسیل شده بود در ربیعالاول 791 در پای دیوارهای دمشقشکست داد.سلطان شتابان به بسیج سپاه دیگری پرداخت زیرا لشکریان یلبغا از ناحیة قَطیا وارد سرزمین مصر شده و در صلاحیه اردو زده بودند. سلطان بر آن بود که در مَطَریِه موضع بگیرد، ولی نومید به قاهره باز گشت، زیرا بیشتر سپاهیان که حدس میزدند چه کسی پیروز خواهد شد به اردوی دشمن پیوستند. با این حال، او میخواست که سرنوشت با نبرد معین شود. در 9 جمادیالاولی، پای دیوارهای شمالی قاهره جنگ درگرفت، بیآنکه نتیجة قاطعی به دست آید. برقوق، که میدید اعتماد اطرافیانش را روز به روز بیشتر از دست میدهد، عاقبت با لباس مبدّل اَرگ را ترک گفته متواری شد، اما او را یافتند و، در کَرَک در سرزمین موآب، به زندان انداختند. در ضمن، حاجی را از نو به تخت نشاندند و او به فرمان سرداران مفسدی درآمد که با زد و خوردهای داخل شهر خود را مشغول میداشتند. برقوق از این اوضاع پریشان سود جست، از زندان گریخت و برای خود لشکری مهیا ساخت که عمدتاً از اعرابِ بادیهنشین بودند. پس از وقایع بسیار که بعضی از آنها چون داستانهای پر ماجرا سرگرمکننده است، برقوق در صفر 792 فاتحانه وارد قاهره شد.واضح است که حاجی چارهای جز کنارهگیری نداشت؛ اما جز این آزاری به او نرسید. وانگهی، سلطان برقوق هنوز حریف قدیم خود، منطاش، را از بین نبرده بود و پس از دو سال جنگ توانست از دست او رهایی یابد.دو دورة سلطنت برقوق بسیار پر حادثه بود، ولی چیزی بر عظمت و افتخار مصر نیفزود. کلاً پنجاه سال آخر قرن هشتم برای مصر سالهای اسفباری بود.باید از حوادث دیگری نیز یادکرد که در زمانوقوع،اهمیت آنها معلوم نبود. در اولین دورة سلطنت برقوق، در 788 در قاهره شایع شد که مغولی شورشی بهنام تیمور به تبریز حمله کرده است و پیکِ احمدبناُوَیس، سلطانِ جلایری عراق، این خبر را رسماً تأیید کرد و سلطان برقوق را فراخواند. دولت ممالیک یکی از مأموران اطلاعاتی خود را برای تحقیق به محل اعزام داشت که در رجب 789 با اخبار نگرانکنندهای بازگشت. دستههایی از سپاه مغول، پساز عقب راندن سپاهیان قرامحمد، حاکم ترکمن، بینالنهرین علیا، آسیای صغیر و رُها (اِدِسا) و مَلَطیه را اشغال کرده بودند.در اواسط 795، حضور تیمور بار دیگر احساس شد. بایزید، سلطان عثمانی، سفیری نزد دولت مصر فرستاد تا هشدار دهد که احتیاطات لازم نظامی را مرعی دارند. در همین زمان، احمدبن اویس، سلطان بغداد، که اردوی مغول او را از قلمروش بیرون رانده بود، به ممالیک پناه آورد. هر چند تیمور با برقوق دوستانه رفتار کرد، برقوق بیپروا سفیر مغول را به قتل رساند.زمانی که سلطان مصر در رأس سپاهی روانة شام شده بود، درگیریهای مختصری پیش آمد. برقوق، بر قلاع مرزی شام در ملطیه، طرسوس، رُها و قلعةالروم حکام جدیدی گماشت. بعلاوه، براساس نوشتة کتیبهها، در قلعة بَعلبَک نیز، که مقر فرماندهی در دروازة بِقاع بود، بناهایی ساخته شد. با این اطلاعات مختصر به طور کلی میتوان حدس زد که برقوق در حین عبور از شام به مسائل دفاعی آن سرزمین نیز رسیدگی کرد و در 13 صفر 797 به قاهره بازگشت. اواخر سلطنت او بدون حادثه گذشت و، در 15 شوال 801، بر اثر حملة صرع درگذشت.برقوق 63 سال زیست و بیش از بیست سال، ابتدا با عنوان فرمانده سپاه و سپس با عنوان سلطان بر مصر حکومت کرد. اغتشاشات حکام شام مشکلاتی برای او پدید آورد. شاید بتوان دلیل این شورشها را حسادت و غریزة ماجراجویی دانست که همواره محرّک ممالیک بوده است. اما تقارن بعضی از حوادث این ظن را بر میانگیزد که شاید شورش سرداران شام بر اثر تبلیغات ماهرانة فرستادگان تیمور بوده است که چه بسا از این هرج و مرج سود میبرد.منابع: ابنتغریبردی، النجومالزاهرة فی ملوک مصر والقاهرة ، چاپ پوپر، برکلی 1908ـ1936، ج 5 و 6، قاهره 1348ـ ، ج 11؛ ابنفرات، تاریخ ابنالفرات ، ج 10؛Hautecoeur et G.Wiet, Les mosquإes du Caire, index; Manhal S ¤ a ¦ f ¦ , Biographies, M.I. Egypte , x x, no. 650; G. Wiet, Histoire de la Nation Egyptienne , IV, 508-520.