برق(1) ، از آثار عُلوی که از قدیم در متون فلسفی، بحث طبیعیات، در تبیین آن مطالبی آمده است. حکما و دانشمندان مسلمان نیز بر پایة همان متون، خصوصاً آثار ارسطو، در این باره سخن گفتهاند. در باورهای عامیانه که گاه رنگ دینی نیز گرفته است، در خصوص این پدیدة طبیعی تلقّیهایی وجود دارد؛ و چون برق اغلب با رعد همراه است، غالباً از این دو پدیده در یک باب بحث شده است.درک قدما از سبب پیدایش برق و رعد و تبیین آن مبتنی بر جهانشناسی آنان بوده است. از دانشمندان پیش از ارسطو، امپدوکلس (در متون عربی: انباذقلس، انبدقلیس)، دانشمند قرن پنجم قبل از میلاد، بر آن بوده است که برق، آتشی است که از پرتو خورشید در ابر پنهان میشود و سپس پدیدار میگردد. انکساغورس برق را از جنس اثیر * میدانسته که به سوی ابر پایین میآید، به درون آن میرود و سپس ظاهر میگردد. این ظهور، همان برق است که اگر درون ابر خاموش شود، رعد پدید میآید (ارسطو، ص 81( ارسطو در کتاب، متئورولوگیکا ، که با نام الا´ثار العُلویه به عربی ترجمه شده، بعد از بیان این دو رأی، میگوید که بخار بر دو گونه است: مرطوب (بخار آب) و خشک (ذرات عناصر زمینی که از آن به دخان نیز تعبیر میکنند). بخارمرطوب به بالا حرکت میکند، به محل سرما (زمهریر) میرسد و فشرده و متراکم میشود. ابر، شبنم، مه، باران، تگرگ وبرف از همین بخار مرطوب متراکم پدید میآید... ] در این حالت [ بخار خشک که همراه بخار مرطوب از زمین بالا آمده است و به سبب برودت هوا در آن جمع و فشرده شده و نمیتواند آشکار شود، در دل ابر به حرکت در میآید، با ابر برخورد میکند، آن را میشکافد و از آن صدایی برمیخیزد که «رعد» است؛ مانند صدایی که هنگام سوختن چوبِتر شنیده میشود. اما «برق» ناشی از بادِ گرمِ خشک (جنبش بخار خشک داغ) است که به صورت فشرده در ابر وجود دارد. این باد ابر را بشدت ملتهب میکند و میسوزاند، و همچون آهن بسیار داغی که در آب فرو رود صدایی میدهد که رعد است و آتشی که از آن خارج میشود برق است. البته برق، به سبب لطافتش، زودتر به ما میرسد؛ دیدن پیش از شنیدن روی میدهد و برق همزمانبا پدید آمدنش احساس میشود (فَیُحَسُّ لِوَقِتِه؛ ارسطو، ص 81 ـ 82(.به نظر ارسطو، رعد گاهی نیز از خاموش شدن آتش در ابر پدید میآید، و بعلاوه، شدت رعد به نوع ابر و جای آن بستگی دارد. وی سپس برخی از آرای حکمای پیشین را مطرح میکند و آنها را نادرست میخواند و دلایلی نیز ارائه میدهد (ص 82 ـ 83(.یعقوببن اسحاق کندی، فیلسوف مشهور قرن سوم در رسالة فی علّة الثلج و البَرد و البرق و... (ص 81 ـ84) همین نظر را آورده و جنبش ذرّات زمینی موجود در ابر را منشأ پیدایش باد میداند که شکافتن ابرها (انخراق الغمام) رعد ایجاد میکند و از محترق کردن آن، برق پدید میآورد.حسنبن بُهلول (بَر بُهلول)، دانشمند قرن چهارم، در مبحث «آثار عُلوی» از کتاب الدلائل (ص 287 به بعد)، به نقل آرای دانشمندان پرداخته است؛ وی ابتدا قول ارسطو را میآورد و توضیح میدهد که رعد و برق همزمان پدید میآیند، اما چشم برق را بیدرنگ میبیند (اِنَّ البَصَرَ یَرَی الاَلوانَ بِلازمانٍ) و گوش پس از گذشت زمان صدا را میشنود؛ و این زمان به فاصلة ابر تا زمین بستگی دارد (ص 300ـ301). وی سپس به مقالهای که از تئوفراستوس (در متون عربی: ثاؤفرسطوس) در همین موضوع یافته و به سریانی برگردانده، اشاره میکند و مختصر آن را در همین کتاب میآورد. در این مقاله هفت علت برای پدید آمدن رعد مطرح شده است، از جمله: برخورد و در هم رفتن دو پارة ابر غلیظ، وزیدن باد به درون ابر، وارد شدن آتش به درون ابر مرطوب، شکافته شدن ابر بر اثر باد که مدتی در آن مانده بوده است و.... تئوفراستوس برای هر یک از اسبابی که پیش کشیده یک مثال نیز آورده است. آنگاه از اسباب پدید آمدن برق بحث کرده و چهار سبب برای آن احتمال داده است که برخی از آنها همان اسباب پدید آمدن رعد است؛ مانند برخورد شدید دو پارة ابر به یکدیگر (اصطفاق) یا کشیده شدن آنها به همدیگر (احتکاک). بحث دیگر این رساله، علل پدید آمدن رعد بدون برق و بر عکس است (همان، ص 308ـ312).در رسالة کوتاه فی ذکر اسباب الرعد (ص 2ـ4) منسوب به ابنسینا همان مطالب تئوفراستوس تقریباً با همان ترتیب آمده است، و بعلاوه، در سبب تقدّم برق بر رعد دو احتمال داده شده است: یکی اینکه برق نسبت به رعد در زمانی زودتر، از ابر بیرون آید؛ دیگر اینکه برق و رعد همزمان پدید آیند، ولی ما برق را زودتر ببینیم و سپس صدای رعد را بشنویم؛ همانگونه که اگر از دور مردی را ببینیم که هیزم میشکند، اگر چه صدای شکستن هیزم همزمان با ضربهای که به آن میخورد ایجاد میشود، ابتدا برخورد تبر به هیزم را میبینیم و سپس صدا را میشنویم.بحث دقیق و تفصیلی ابنسینا دربارة رعد و برق در شفا ( الطبیعیات ، ج 2، فن 5، ص 67ـ70) آمده که بر پایة نظر ارسطو، با عباراتی رساتر و توضیح بیشتر بیان شده است. او بر این دیدگاه که همراه با بخار آب (بخار مرطوب)، مقداری بخار دخانی نیز بالا میرود و تا رسیدن به طبقات بالا و سرد نمیتواند از آن جدا شود، تأکید میکند و مراحلی را که پس از سرد شدن بخار آب، برای این بخار دخانی ـ که گرمای آن ماندگارتر از گرمای بخار آب است ـ پیش میآید و به ایجاد رعد و برق میانجامد، توضیح میدهد. بخار دخانی در شرایط خاص، ناگزیر از ابر بیرون میآید، و این بیرون آمدن هم با صدا همراه است (رعد) و هم با اشتعال (برق رجوع کنید به لاَنَّ هذا الدخانَ لطیفٌ متهیّیءٌ لِلاِشتعالِ). سپس میکوشد با آوردن مثالهایی از طبیعت، این نظر را تأیید کند.ابنسینا، در شفا ، بر خلاف آنچه در رسالة منسوب به او آمده، تصریح میکند که برق حتماً با رعد همراه است ،از آنرو که منشأ برق، جنبش بخار دخانی در دل ابر است که طبعاً تولید صدا میکند؛ البته ممکن است که صدای رعد شنیده نشود. اما رعد بدون برق گاهی روی میدهد. گاهی نیز برق سبب پدید آمدن رعد میشود، به این ترتیب که برق بعد از ایجاد، در ابر خاموش میشود و در این صورت صدای خاموش شدن آن به گوش میرسد، گویی برق سبب پدید آمدن رعد شده است.او نیز طبق دیدگاه مقبول و رایج آن روزگار، میگوید که برق بیدرنگ دیده میشود (انّ البرقَ یُحَسُّ فی الا´نِ بلا زمانٍ) و رعد نیاز به زمان دارد، از آنرو که برای رسیدن صدا به گوش شنونده لازم است که در هوا موج ایجاد شود؛ این حرکت است و هر حرکتی در زمان روی میدهد. اختلاف شدت صدای رعدها به نوع ابر و باد و نیز به جای ابر بستگی دارد. او نیز مانند ارسطو، به نقل و نقد برخی آرا دربارة رعد و برق پرداخته است.در رسائل اخوانالصفاء (ج 2، ص 75) نکتة جدیدی بر آرای قدما افزوده نشده است، جز اینکه علت زودتر حس شدن برق نسبت به رعد، روحانی بودن آن و جسمانی بودن صدا ذکر شده است.از میان آثاری که به زبان فارسی در این باره نوشته شده میتوان به رسالة آثار عُلوی ابوحاتم اسفزاری (تألیف شده در اواخر قرن پنجم)، الرسالة السنجریّة ابنسهلان ساوی (ربع اول قرن ششم) و رسالة آثار علوی شرفالدین مسعودی مروزی (اواخر قرن ششم) اشاره کرد. در رسالة نخست، ابوحاتم اسفزاری همان نظر ارسطو و ابنسینا را توضیح داده و این نکته را نیز آورده که ممکن است چشم «از مسافتی که سخت دور بُوَد برق را ادراک کند»، اما حس سمع از مسافت دور صوت را نمیتواند ادراک کند. آنگاه دلیلی مشابه با دلیل اخوانالصفا ذکر کرده است (ص 16ـ17؛ نیز رجوع کنید به شهمردان رازی، ص 428ـ429 که مطالب ابوحاتم اسفزاری را عیناً نقل کرده است). ابنسهلان ساوی علاوه بر آنکه در سبب پیدایش رعد و برق، توجیهی کم و بیش یکسان با آرای متقدمان بیان کرده و گفته است که دود (بخار دخانی) «اگر گرم بماند قصد بالا کند و میغ را بدراند و از آن درانیدن آواز رعد خیزد... و از سختی درانیدن اندر فروزد و برق خیزد»، در توضیح فاصلة زمانی میان دیدن برق و شنیدن رعد به این نکته اشاره کرده است که «شنیدن را حاجت آید به رسیدن آواز به گوش، و آواز، موج زدن هوا بُوَد از حرکتی به نیرو، و حرکت را زمانی باید، پس از این سبب، رعد را به زمانی پس از دیدن برق شنوند، چنانکه اگر گازری جامه بر سنگ زند، کسی که ازو دور بُوَد حالی جامه بر سنگ زدن بیند و تا زمانی گذشته آواز آن زخم به وی رسد» (ص 34). مسعودی مروزی (ص 89 ـ 90) نیز همین توضیح را دقیقتر ارائه کرده و حتی به ساختمان گوش و چگونگی شنیدن آواها بر اثر حرکت عصب گوش، که ناگزیر نیاز به زمان دارد، اشاره کرده است.نکتة قابل ذکر دیگر آن است که، به رغم گوناگونی تعبیرات طبیعیدانان قدیم از رعد و برق، همة قدما صاعقه را همان برق، اما با شدت و قدرتی بمراتب بیشتر، میدانند که «چون به لطافت برق نیست، در زمان کوتاه فرونمیمیرد و ابر غلیظ که از بالا به زیر میآید، برین مادة برق میزند و او را به قهر و قسر و قوّت تمام به سوی زمین میفرستد» (ارسطو، ص 87؛ کندی، ص 82؛ ابنسینا، الشفاء ، الطبیعیات ، ج 2، فن 5، ص 70؛ مسعودی مروزی، ص 109). ابنسینا با این تعبیر که صاعقه بادی از جنس ابر است که شعلهور شده، به ذکر اقسام صاعقه و آثار آنها پرداخته است (همان، ص 70ـ71؛ قس حسنبنبهلول، ص 312(بیشتر مؤلفان، علاوه بر تبیین ماهیت صاعقه، برخی مشاهدات شخصی یا شنیدههای خود را گزارش کردهاند (مثلاً رجوع کنید به حسنبن بهلول، ص 312ـ315؛ ابوحاتم اسفزاری، ص 32ـ 34؛ شهمردان رازی، ص 438ـ440؛ ابنسهلان ساوی، ص 34ـ 35؛ مسعودی مروزی، ص 109ـ110).حسنبن محمدبن حسن قمی در تاریخ قم (تألیف 378 قمری) از نیزة درازی که دو مهره از آن آویخته بوده و بر فراز منارة بلندی بر سر کوه خُور در روستای صَرْم برای «منع برق» (حفاظت در برابر صاعقه) نصب شده بوده است یاد میکند (ص 67). احتمالاً این ابزار قابل قیاس با برقگیر باشد. از آنجا که رعد و برق و صاعقه از آشناترین و ملموسترین پدیدههای جوی (آسمانی) بوده، در باورهای عامه مطالب بسیاری دربارة این سه پدیده دیده میشود؛ مانند موارد زیر:1) ریباس (ریواس) بر اثر رعد و برق بر سنگ کوه میروید (هدایت، ص 121). در روایتی بسیار مشهور و قدیمی به رویش قارچ بر اثر رعد (ابنبیطار، ج 1، ص 121) یا رستن آن در سالهایی که بارش و رعد بسیار است اشاره شده است (انطاکی، ص 395). اطلاق نام بناتالرعد بر قارچ در اینگونه مآخذ و کتابهای لغت نیز شاهد رواج این دیدگاه در آن روزگار است (ابنبیطار، همانجا؛ انطاکی، ص 126؛ عقیلی علوی شیرازی، ص 757 ـ 758، 915).2) تمامی آبهای زمین به کوه قاف میروند و ابرها به آنجا میروند و آنچنان خود را از آب پر میکنند که دنبالة آنان سنگین و مانع پروازشان میشود. پس شمشیردارانی که بر دهانة نقبی در کوه قاف ایستادهاند به دنبالة ابرها ضربه میزنند تا آنها را قطع کنند. بر اثر این ضربات برق از ابرها میجهد. ابرها نیز خشمگین میشوند و میغرند (= رعد) ... آنگاه فرشتهای ابرهای سیراب را با تازیانه به جانبی که باران نیاز دارد میراند و باز هم از ابرها برق میجهد ... (از باورهای مردم ایلام؛ اسدیان خرمآبادی، باجلان فرخی، و کیانی، ص 141).3) آذرخش خشم خداست که اگر بر کسی یا جایی فرو آید میسوزاند و خاکستر میکند (همان، ص 142(4) وقتی «غُرَّه تِراق» میآید، اسب حضرت علی علیهالسلام از میان ابرها با تاخت عبور میکند (از عقاید مردم سروستان؛ همایونی، ص 219.(برخی باورهای عامیانه حتی به آثار علمی نیز راه یافته است؛ مثلاً ابوریحان بیرونی در الجماهر فیالجواهر از قول برخی آورده است که هر رنگ الماس برای یک وسیلة زینتی (مانند دستبند، خلخال و ...) مناسب است؛ و اگر این نظم به هم بخورد، الماس بر اثر صدای رعد ترک برمیدارد (ص 172). وی به نقل از عدهای دیگر، پیدایش الماس را بر اثر اصابت برق و صاعقه دانسته است (ص 175)، اما مسعودی مروزی (ص 110ـ 111) بر آن است که «اگر مادة صاعقه غلیظ و قوی باشد چون بر زمین زند فرو شود، و حرارت ازو مفارقت کند و آن ماده منعقد شود، و او آن جوهر باشد که او را درخش خوانند و بعضی مردمان پندارند که الماس اینست.» نکتة جالب توجه این است که در برخی جواهرنامهها در خواص الماس آمده است که «هر که الماس با خود دارد از صاعقه ایمن باشد» (نصیرالدین طوسی، ص 69؛ کاشانی، ص 83؛ زاوش، ج 1، ص 152).منابع: ابنبیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة ، بولاق 1291؛ ابنسهلان ساوی، الرسالة السنجریة فیالکائنات العنصریة ، در دو رساله دربارة آثار علوی ، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران 1337 ش؛ ابنسینا، رسالة فی ذکر اسباب الرعد ، حیدرآباد دکن 1353؛ همو، الشفاء ، الطبیعیات ، ج 2، الفنالخامس: المعادن والا´ثارالعلویة ، چاپ ابراهیم مدکور، قاهره 1385/1965، چاپ افست قم 1404؛ مظفربن اسماعیل ابوحاتم اسفزاری، رسالة آثار علوی ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1356 ش؛ محمدبناحمد ابوریحان بیرونی، الجماهر فی الجواهر ، چاپ یوسفالهادی، تهران 1374 ش؛ اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفاء وخلان الوفاء ، بیروت ] بیتا. [ ؛ ارسطو، الا´ثارالعلویة ، ] ترجمة یحییبن بطریق [ ، چاپ کازیمیر بترایتس، بیروت 1967؛ محمد اسدیان خرمآبادی، محمدحسین باجلان فرخی، و منصور کیانی، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام ، تهران 1358 ش؛ داوودبن عمر انطاکی، تذکرة اولیالالباب والجامع للعجب العجاب ، چاپ علی شیری، بیروت 1411/1991؛ حسنبنبهلول، کتاب الدلائل ، چاپ عکسی از روی نسخة خطی ش 572 حکیماوغلی، کتابخانة سلیمانیة استانبول، فرانکفورت 1985؛ محمد زاوش، کانیشناسی در ایران قدیم ، تهران 1348 ـ 1355 ش؛ شهمردان رازی، نزهتنامة علائی ، چاپ فرهنگ جهانپور، تهران 1362 ش؛ محمدحسینبنمحمد هادی عقیلی علوی شیرازی، مخزنالادویه ، کلکته 1844، چاپ افست تهران 1371 ش؛ حسنبنمحمد قمی، کتاب تاریخ قم ، ترجمة حسنبنعلی قمی، چاپ جلاالدین طهرانی، تهران 1361 ش؛ عبداللهبنعلی کاشانی، عرایس الجواهرو نفایس الاطایب ، چاپ ایرج افشار، تهران 1345 ش؛ یعقوببن اسحاق کندی، رسائل الکندی الفلسفیة ، ج 2، چاپ محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره 1372/ 1953؛ محمدبنمسعود مسعودی مروزی، رسالة آثار علوی ، در دو رساله دربارة آثار علوی ، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران 1337 ش؛ محمدبنمحمد نصیرالدین طوسی، تنسوخنامة ایلخان ی، چاپ مدرس رضوی، تهران 1348 ش؛ صادق هدایت، نیرنگستان ، تهران 1311 ش؛ صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان ، مشهد 1349 ش.