بَرْف ، (در عربی: ثَلْج، جَلید) ، بُخار آب منجمد شده در هوا که به شکل دانههای نرم سفید از آسمان فرو میریزد؛ نیز تودهای از آن دانهها بر زمین. هر دانة برف متشکّل از ذرّات آبی است که به صورت بلورهای کوچک شفّاف منجمد شدهاند. بلورهای برف از لحاظ بلورشناسی اساساً شش پهلو هستند، ولی تنوع شکلهای آنها بیشمار و اندازة آنها از 02ر0 تا 3ر1 سانتیمتر است. یکی از نخستین دانشمندان غربی که تقارن شش پهلویی بلورهای برف را تشخیص داد اُلاوس ماگنوس ، اسقف اعظم اوپسالا (در سوئد) بود که در کتابی دربارة پدیدههای طبیعی (چاپ رُم، 1555 میلادی) شکلهای بلور را تصویر کرد ( بریتانیکا ، ذیل « Snow »؛ دانشمند ایرانی، ابوحاتم اَسْفِزاری، سدة پنجم ] = یازدهم میلادی [ رجوع کنید به دنبالة مقاله، در حدود 450 سال پیش از اُلاوس ماگنوس دربارة شکلهای متقارن بلورهای برف سخن گفته است).واژگان . برف ] در پَهلَوی، vafr [ ، از واژة ایرانی باستان ـ vafra * از ریشة ـ vap به معنای «به هوا پرتاب کردن، انباشتن» گرفته شده است (قس واژة هندی باستان vؤpati «پراکندن» و ¦ vapra «توده، تپه»). این واژه و شکلهایِ دیگر آن در همة زبانها و گویشهای ایرانی غربی و بیشتر زبانها و گویشهای ایرانی شرقی برای برف به کار میرود؛ برخی از زبانهای ایرانی شرقی ـ خُتنی، سُغدی، پشتو، یدغه ] یودغا [ ـ مونْجی ـ شکلهای مؤنثی از ¦ vafra * دارند که احتمالاً یک «اسم جمع» قدیمی بوده است ( ایرانیکا ، ذیل واژه). نامهای برف در برخی از زبانها یا گویشهای ایرانی چنین است : در کردی vafr ، befir ، bafer ، berf (عاریتی)؛ پشتو vra ¦ va ؛ بلوچی (عاریتی) barf ؛ کاشانی، مازندرانی و بهدینی va/erf (هُرن و هوبشمان، ذیل واژه) ؛ گیلکی v/barf ؛ یرنی vafr ؛ نطنزی varf ؛ سمنانی var ، vara ؛ سنگسری varf ؛ لاسگردی var ؛ شهمیرزادی barf ؛ اشکاشمی و سنگلچی varf (برهان، ج 1، ص 259، پانویس).نامهای دیگر ولی نامربوطِ برف، عبارتاند از : z m در وَخی (قس zyam اوستایی به معنای «زمستان»)؛ inij § z درشغنانی (قس a § z ¦ snae اوستایی، از snaija * ایرانی باستان) و وامواژة met (در گویش دیگور ) و mit (در گویش ایرون ) در اُسِتی ( ایرانیکا ، همانجا).برف در ایران پیش از اسلام. در فرهنگ ایرانِ باستان، برف همچون باد * و باران * و مه و ابرِ بارانزا از آفریدههای مادّی پیش از آفرینش زمین دانسته شده است ( بندهش ، ص 40). ایزد برف یکی از اسبهای گردونة اناهید بود (آموزگار، ص 22). در اوستا به بارش برفی سنگین ( جئیوی وفر ) اشاره رفته است (بهرامی، ج 1، ص 521). در یشتها (ج 1، ص 185)، زمستان هولناکی پیشبینی شده که سه سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد سرد خواهد کرد، چندان که زمین ویران و مخلوقاتش نابود خواهند شد. در شاهنامه (کتاب 2، ج 2، ص 609) روایتی هست که در جنگ ایران و توران در زمان کیخسرو، برف سنگینی همهجا را پوشاند، چنانکه نبرد از یاد همگان رفت و ناچار شدند که اسبان جنگی را بکشند و بخورند؛ نیز خوان ششم از هفت خوان اسفندیار، گذر او از برف است که با نیایش همة سپاه از میان میرود (همان، کتاب 3، ج 4، ص 1211ـ1215).آرای دانشمندان دورة اسلامی. برای آگاهی از آرای ارسطو دربارة نزولات آسمانی که بسیاری از دانشمندان دورة اسلامی عقاید خود را در این زمینه از او گرفتهاند رجوع کنید به باران * ، بند ج. اینان از آرای بَلیناسِ * حکیم (سدة پنجم میلادی) از طریق ترجمة عربی آثارش بهرهور شدهاند. وی در ترجمة عربی سِرّالخَلیقة منسوب به او (ص 218) دربارة «علت» برف نوشته است : «هر گاه که بخار از اَسْفَلِ (= بُن، پایینترین بخش) زمین برآمده به عُلُوّ (= بالا) رسد، سرمای هوا بِدان عارض میشود، گرما از آن میگریزد ـ همان گرمایی که آن را به بالا رانده بود ـ و ] اگر [ بادها آن را ] نپراکنند [ و بفشارند، باز به آب بَدَل میشود؛ اما به سببِ خروج گرما از آن، سنگین میشود و باز به ] صورت [ بخاری متراکم در میآید که برخی از آن به برخی دیگر میپیوندد، و ] اگر اثرِ [ سرمای هوا بر آن زیاده گردد، ] بخار [ را جامد میکند و ] این بخار جامد [ به نام «ثلج» فرو میریزد.»در رسائل اِخوانالصّفا (اواسط سدة چهارم) علت برف بخارهایی دانسته شده است که اندکی در هوا بالا میروند و بر اثر سرما به ابری رقیق مُبدّل میشوند. اگر سرما مُفرط باشد، قطرههای کوچک را درون آن ابرِ رقیق منجمد میکند، یعنی سرما اجزای آب را منجمد و با اجزای هوا مخلوط میکند و ] آن اجزای منجمد [ به آرامی فرو میریزد (ج 2، ص 74). ابوریحان بیرونی (ص 499) اتصال ماه یا خورشید به زحل را «دلیل باران و برف آرمیده» (بی باد و طوفان) و سُهرَوَردی (ج 3، ص 349) برف را بارانی دانسته که بر اثر سرما فشرده شده است.به گمان ابوحاتم اسفزاری (سدة پنجم)، اختلاف شکلهای برف ناشی از کم شدنِ جِرم بخار بر اثر سرماست «و نقصان که اندرو پدید آید، آن جوهر را متشنج گرداند. اگر آن تشنج او از سه جانب بوَد، شکل آن برف مثلّث گردد، و اگر از چهار جانب، مربّع گردد و اگر از شش جهت بود مسدّس گردد (و به هیچ وجه مخمَّس نشود) ... و اگر تشنج از همة جوانب یکسان بود، شکل آن برفْ گِرد آید. و اگر تشنج از جوانب ] یکسان نبود و از بعضی جوانب [ زیادت باشد، برحسب آن اختلاف، شکل آن برف مُضرَّس آید و بیرون از این اشکال نباشد» (ص 12ـ13).در قرآن کریم از ثلج (برف) ذکری نرفته است. مجلسی (ج 56، ص 391) به نقل از سَعدالدین تفتازانی مینویسد : بخار متصاعد چون به طبقة زَمْهَریر * (جایی بسیار سرد نزدیک به انتهای کره) میرسد، تکاثف مییابد و ابرها تشکیل میشوند؛ هرگاه سرما شدید نباشد به صورت قطرههای باران و، در سرمای شدید، پیش از آنکه به شکل قطرات در بیاید، منجمد میشود و به صورت برف فرو میریزد. همو، به نقل از محمدِ زکریایِ رازی، آرای بعضی طبیعتگرایان را نیز در این باره نقل میکند (ج56، ص 363ـ364؛ برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به باران * ).خواص پزشکی. خواصی که حکمای دورة اسلامی برای برف برشمردهاند، اندک و غالباً تکراری است. ابنبیطار (ج 1، ص 151) از جالینوس (سدة دوم میلادی) نقل کرده است که «خوردن برف و برفاب برای بیرون آوردن زالویی که به حلق چسبیده باشد سودمند است.» همو، از مؤلفی نامذکور نقل کرده که «برف سُرفه میآورد و به گوارش ] غذا [ کمک میکند.» بهگفتة ابنماسویه (ح 160ـ243)، «برفاب از خودِ برف بهتر است و کسی که ناچار به خوردن آن شود باید پیوسته به گرمابه رود و روغن سوسن و نرگس به تن خود بمالد» (همانجا). به عقیدة ابنماسَّه (متوفی ح 275؛ به نقلِ رازی، ج 20، ص 225ـ226)، « ] خوردنِ [ برف بویژه برای پیرمردان و کسانی که معدههایشان سرد است بد است. در مَفصلها دردهایی پدید میآورد که انحلال آنها دشوار است. چون گرمای غریزی را جمع و سرد میکند، تشنگی میآورد... برای اعصاب نیز مضرّ است.» ضمناً، خودِ رازی میگوید : «به عقیدة من باید از خوردن برف پرهیز کرد». آنچه ابنسینا (کتاب 2، ص 108) دربارة برف گفته است کمابیش تکرار مطالب ابنماسه است، جز این که میگوید : «برفاب دنداندردهای گرم را تسکین میدهد.» اما انطاکی (متوفی 1008) مطالب تازهای دربارة برف دارد (ج 1، ص 88)، از جمله: «ثلج در درجة سوم سرد و در درجة دوم خشک است... در آن گرمایی عَرَضی از بخارها هست که سبب تشنگی بسیار میشود. در تبهای گرم، جَرَب، خارش و ضعف معده از گرمی، بسیار سودمند است. همة جانوران، بجز آدمی، را فربه میکند. مردم شام نمک بر برف میپاشند و گوسفندان خود را بر روی آن رها میکنند. گوسفندان از این برف میخورند و تن آنها فربه و گوشت و پیه آنها نیکو میشود. مُصلحِ آن قرنفل و عسل است.» عقیلی علوی شیرازی (ص 286ـ287)، علاوه بر جمع مطالب پیشینیان، دستوری برای آمیختن برف با نمک و شوره یا با قند و گلاب، برای خوردن، میدهد.منابع: ژاله آموزگار، تاریخ اساطیری ایران ، تهران 1374 ش؛ ابنبیطار، الجامع لمفرداتالادویة والاغذیة ، بولاق 1291؛ ابنسینا، القانون فیالطب ، دهلینو 1408؛ مظفربن اسماعیل ابوحاتم اسفزاری، رسالة آثار علوی ، تهران 1356 ش؛ محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب التفهیم لاوائل صناعةالتنجیم ، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362 ش؛ اخوانالصفا، رسائل اخوانالصفاء وخلانالوفاء ، قم 1405؛ داودبن عمر انطاکی، تذکرة اولیالالباب والجامع للعجبالعجاب ، قاهره 1308ـ1309؛ اوستا. یشتها ، گزارش پورداود، تهران 1347 ش؛ محمدحسینبن خلف برهان، برهان قاطع ، چاپ محمد معین، تهران 1342 ش؛ بلیناس، سرّالخلیقة و صنعةالطبیعة : کتابالعلل ، حلب 1979؛ بندهش ، ] گردآوری [ فرنبغ دادگی، ترجمة مهرداد بهار، تهران 1369 ش؛ احسان بهرامی، فرهنگ واژههای اوستائی ، تهران 1369 ش؛ محمدبن زکریا رازی، کتاب الحاوی فیالطب ، حیدرآباد دکن 1374ـ1390/1955ـ1971؛ یحییبن حبش سهروردی، مجموعة آثار فارسی شیخ اشراق ، ج 3، چاپ سید حسین نصر، تهران 1372 ش ؛ محمدحسینبن محمدهادی عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویة ، کلکته 1844، چاپ افست تهران 1371 ش؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی ، چاپ ژولمول، تهران 1369 ش؛ محمدباقربن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار ، بیروت 1403/1983؛ پاولهرن وهاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی ، ترجمة جلال خالقی مطلق، تهران 1356 ش؛Encyclopaedia Britannica, Chicago 1971, s.v. "Snow"; Encyclopaedia Iranica, s.v. "Barf" (by D. Balland, B. Hourcade, and C. M. Kieffer).برف در ایران و افغانستان. همة زبانهای ایرانی یک و گاه چند واژه برای برف دارند، زیرا مردمی که در این مناطق به این زبانها تکلم میکنند برف را میشناسند. با وجود این، اختلاف آشکاری میان بخش جنوبی ] ایران و افغانستان [ ، که بیشتر آن برای سکونت نامساعد و در آنجا برف پدیدة جوّی ناچیزی است، و بخش پر جمعیتتر شمالی، که در آنجا برف از اجزای عمدة اقلیم (آب و هوا)، منظرة طبیعی و چارچوب زندگی روزانه است، وجود دارد.در حواشی گرمسیر فلات ایران و افغانستان، بارش برف پایینتر از ارتفاع هزارمتر امری استثنایی است، نه به این معنی که برفِ فراوان در این نواحی نمیتواند ببارد، بلکه بارش برف فراوان واقعهای به یادماندنی میشود و وقایعنگاران محلّی آن را ثبت میکنند. بهطور کلّی در حواشی مذکور برف بِنُدرت میبارد، مثلاً یک بار در هر دَه یا بیست سال، و همین که به زمین میرسد آب میشود. برای تعیین حدود ناحیة جغرافیایی معروف به «گرمسیر» اگر خطی فرضی از حوضة ننگرهار در شرق (از 1972 تا 1983 ] 1351ـ1362 ش [ ) فقط یکروز برفی در جلالآباد ثبت شده است) تا خوزستان در غرب (از 1960ـ1979 ] 1339 ش ـ 1358 ش [ یک روز برفی در دزفول) که از حوضههای داخلی سیستان، جازموریان، لوت و دشت کویر (دو روز برف در زرنج از 1969 تا 1983 ] 1348ـ 1362 ش [ ، چهار روز برف در زابل) میگذرد، ترسیم کنیم، ملاک خوبی به دست میآید ] جای تذکر است که کمبارشترین منطقة برف ایران طبس است که در دورة آماری 1961ـ1991/1340ـ 1370 ش فقط دو سال دارای برف بوده است (در 1963/ 1342 ش، 3 سانتیمتر و در 1972/1351، 5ر0 سانتیمتر) [ . اگر نواحی گرمسیر بیش از حد خشک نباشد، صرفاً به این دلیل که هرگز پوشیده از برف نیست، مرتع زمستانی خوبی برای کوچنشینان است. در منتهیالیه جنوبی، در کرانههای خلیجفارس و دریای عمان، بارش برف باز هم نادرتر است.در دو سوم دیگر خطّة ایران و افغانستان بارش برف پدیدهای عادی است. ارتفاعی با میانگین بالا و اقلیمی قارّهای، به تبدیلِ بیشترِ نزولات زمستانی به برف و ماندن آن بر زمین کمک میکند؛ اما، از سویی، بسامد بارش برف و، از سوی دیگر، مدت بقای برف بر زمین و ضخامت آن تغییراتِ بسیاری از حیث مکان و زمان نشان میدهد.عوامل اصلی تعیینکنندة تغییرات مکانی در بارش برف، ارتفاع از سطح دریا و عرض جغرافیایی است. ظاهراً ارتفاع مهمترین عامل است، چندانکه نقشة بارش برف، مانند نقشة کلِّ نزولات، به طور کلّی منطبق با نقشة ارتفاعات است. ارتباط نزدیک ارتفاع با بارش برف را میتوان در درّة هریرود با افزایش ارتفاع از 965 متر (در هرات) به 800 ، 2 متر (در لعل) که میانگین تعداد روزهای برفی و میزان عمق برف به ترتیب از 7 تا 51 روز و از 45 تا 99 سانتیمتر زیاد میشود، مشاهده کرد.نقش عرض جغرافیایی کمتر از اهمیت ارتفاع نیست: در ارتفاعات 300 ، 1ـ350 ، 1 متر، بهطور میانگین، دو روز برفی در سال در ترینکوت ( ° 32 و َ ° 37 شمالی)، چهارده روز در اُبه ( ° 34 و َ22 شمالی)، بیست روز در درّة صوف ( ° 35 و َ55 شمالی) و 28 روز در دَرواز ( ° 38 و َ26 شمالی) ملاحظه شده است. به این سبب، منحنیهای نمایش نقاط با مقدار بارش برف یکسان ، در نواحی شمالیتر روی نقاط کم ارتفاعتر میافتد؛ در افغانستان نمودار بیست روز برفی در سال، از کابل با 800 ، 1متر ارتفاع( ° 34 و َ33 شمالی)، در امتدادِ دامنههای شمالی کوههای مرکزی (قادِس، درّة صوف) با 300 ، 1 متر ارتفاع، و کوههای هندوکش (تالُقان، ° 36 و َ44 شمالی) با هشتصد متر ارتفاع میگذرد. در مغرب ایران، چون امتداد کوههای زاگرس مایل است، مقدار بارش برف از شمال غرب به جنوب شرق کاهش مییابد : بهطور میانگین سی روز برف در سال در تبریز (در ارتفاع 349 ، 1 متر، ° 38 و َ8 شمالی)، بیست روز در اراک (753 ، 1 متر ارتفاع، ° 34 و َ60 شمالی)، هفت روز در اصفهان (570 ، 1 متر، ° 32 و َ19 شمالی) و سه روز در یزد (230 ، 1 متر، ° 31 و َ54 شمالی).اقلیم بَرّی شدید در سطح منطقهای، در بخشهای جنوبیتر آسیای مرکزی نظم این الگو را به هم میزند. چون دشتهای کمارتفاع ترکستانِ افغانستان و شمال خراسان در منطقهای دارای هوای زمستانی فرابار و بسیار ثابت واقع است، این دشتها بقدری خشکاند که با وجود عرض جغرافیایی زیادشان، بارش برف در آنها کم اتفاق میافتد و پوشش برف پایینتر از ارتفاع 200 ، 1 تا 500 ، 1 متر دیر نمیپاید. این موضوع نشان میدهد که چرا قشلاق کوچنشینان در چنین منطقهای که آشکارا گرمسیر نیست، ممکن شده است (مثلاً در مزارشریف با ارتفاع 380 متر و میانگین 10 روز برفی در سال و حداکثر 45 سانتیمتر ارتفاع برف).سرانجام، موقعیت هر ناحیه را از نظر جهت وزش بادها باید ذکر کنیم، که خصوصاً در حوضههای محصور در میان کوهها اهمیت خاصی دارد، زیرا از بادهای مرطوب غربی (حاملان عمدة برف) در اماناند و، به این علّت، بارش برف در آنجا به طور غیر عادی خفیف است : در بامیان در ارتفاع 550 ، 2 متر، فقط 25 روز بارش برف در سال و در زیباک (600 ، 2 متر) در بدخشان فقط هفده روز بارش برف را ثبت کردهاند؛ بعلاوه، پس از تأسیس ایستگاههای هواشناسی، عمق پوشش برف در ایستگاه بدخشان هیچگاه از یازده سانتیمتر فراتر نرفته است (هفتاد سانتیمتر در بامیان).تغییرات زمانی در بارش برف. این تغییرات، هم به صورت بینظمیِ بسیار در بارش برف از سالی به سال دیگر و هم به صورت مدت نابرابرِ فصل برفی ظاهر میشود. در هر دو مورد، ارتفاع عامل تعیین کننده است؛ هر چه ارتفاع و، بالتَّبع، برف کمتر باشد، تغییر سالانه بیشتر و فصل برفی کوتاهتر میشود.تا ارتفاع حدود 500 ، 2 متر، بارش برف پنج یا شش ماه ادامه دارد (نوامبر تا مارس یا آوریل/ 12 آبان تا اسفند یا فروردین)، جز در طول یک منطقة باریک در حاشیة گرمسیر، که فصل برف از سه ماه تجاوز نمیکند (دسامبر ـ فوریه/ 11 آذر ـ 13 بهمن). اما ممکن است که برف گاهی حتی در اکتبر ] 10 مهر تا 10 آبان [ هم ببارد، خصوصاً در عَرْضهای جغرافیایی شمالی (ترکستانِ افغانستان، شمال خراسان). مردم بویژه از بارشهای ناگهانی برف در بهار میهراسند، زیرا برف میتواند خسارت جبرانناپذیری به درختهای جوان بزند. در چنین ارتفاعات متوسطی، بارش بیشینة برف و دمای کمینه همیشه با هم مصادف میشوند؛ این وضع عموماً در ژانویه ] دی و بهمن [ پیش میآید، جز منطقة ساحلی خزر که همزمانی این دو عامل به سبب آب و هوای دریایی، که سرمای اوایل زمستان را معتدل و لذا بارش برف را خنثی میکند، بیشتر در فوریه ] بهمن و اسفند [ اتفاق میافتد. به هر حال، در فصل برف در همه جا «بَرفْ خورَک» گهگاه باعث آبشدن پوششِ معمولاً نازک برف (معمولاً 20 تا 30 سانتیمتر، ولی گاهی بیش از یکمتر) میشود. بدینسان در این نواحی، هر چند دورة انباشت برف طولانی باشد (میانگین شش هفته در کابل با کمتر از 87 روز در 1974ـ1975 ] 1353ـ1354 ش [ و بیش از شش روز در 1978ـ1979 ] 1357ـ1358 ش [ )، وجود متناوب برف بر زمین امری عادی است.در ارتفاع بیش از 500 ، 2 متر، وضعیت بارش برف شدیداً متفاوت است. نخست این که فصل برف طولانیتر از نیمی از سال است و غالباً تا ماه مِه ] اردیبهشت و خرداد [ برف میبارد و بیشترین بارش برف در اواخر زمستان رخ میدهد که تقریباً با بیشترین بارندگی ماهانه مصادف میشود. در ارتفاع بیش از 000 ، 3 متر، فقط در دو یا سه ماه از سال که از همه گرمترند، برف نمیبارد. در دامنههای مرتفع جنوبی هندوکش، که در معرض باد موسمی هند (در جنوب سالَنگ) است، مانند قلههای البرز (دماوند و عَلَمکوه)، سَبَلان، زاگرس (زردکوه) که ارتفاعشان از 000 ، 4 متر تجاوز میکند، در هر زمان حتی در شدت گرمای تابستان، ممکن است برف ببارد. همچنین در ارتفاع بیش از 500 ، 2 متر است که بارش زمستانی فقط به شکل جامد است و تداوم سرما، پوشش مستمر برف در طی چندین ماه را به همراه میآورد. عمق برف از پنجاه سانتیمتر در ارتفاع 500 ، 2 متر تا 000 ، 3 متر به بیش از یک متر در ارتفاعات بالاتر میرسد؛ ارتفاع تودههای برف میتواند به چند متر برسد، مثلاً در دشت مرتفع کوهرنگ در زاگرس مرکزی (پرو ، ص 54) که در نتیجه، بهمن بسیاری میآید. ] طبق برآورد سازمان هواشناسی ایران، کوهرنگ با میانگین 6ر507 سانتیمتر پربارشترین منطقة برف کشور در طول دورة آماری 1987ـ1991/ 1366ـ1370 ش بوده است (منطقة غرب در این دوره محاسبه نشده است). حداکثر برف سالانه در ایران 1988/ 1367 ش در ایستگاه هواشناسی کوهرنگ 710 سانتیمتر؛ و حداکثر برف ماهیانه در همین ایستگاه در ماه مارس 1987/ فروردین و اسفند 1366 برابر 350 سانتیمتر اندازهگیری شده است [سرانجام، در ارتفاعات بسیار زیاد، میدانهای برفی دائمی و یخچالهای طبیعی وجود دارد. مرز برف در دامنههای شمالی البرز (تخت سلیمان) و در ضلع شمال شرقی دماوند 150 ، 4 متر، در آذربایجان (سبلان) 500 ، 4 متر و در زاگرس مرکزی (زردکوه، شیرکوه) 000 ، 4 تا 200 ، 4 متر است. در اقلیم خشکتر افغانستان، خط برف در دامنههای شمالی هندوکش مرکزی (در منطقة گردنة سالنگ) به 600 ، 4 تا 800 ، 4 متر و در بخشهای شرقی (درة مرتفع مُنجان، پامیر) و غربی آن (کوهِ بابا) به 000 ، 5 تا 200 ، 5 متر میرسد. اما در بعضی دامنههای محفوظ و سایهدار پرتگاههای یخچالی کوچک در ارتفاعات کمتر یافت میشوند، مثلاً در ارتفاعات 200 ، 4 و 500 ، 3 متری در منطقة سالنگ. در دامنههای جنوبی، مرز برف در حدود چهارصد متر بالاتر از اندازههای یادشده است. رویهمرفته، منطقة یخبسته محدود است؛ در افغانستان بیش از حدود 000 ، 3کیلومتر مربع یخچال طبیعی نیست (پولیارکین ، ص 6) و در ایران از این هم کمتر است. در ایران فقط یک یخچال طبیعی وجود دارد، یعنی عَلَمچال در کوههای تختسلیمان (البرز) که طول آن تقریباً چهار کیلومتر در ارتفاعی میان 900 ، 3 تا 200 ، 4 متر است. کنارة آن تماماً مُرِن ] مواد باقیمانده از عمل یخچالهای قدیمی طبیعی اعم از سنگی یا غیره [ و تقریباً تمام درازای آن از تختههای سنگ پوشیده شده است؛ این یخچال بسیار کند حرکت میکند و یخ آن بیشتر از نزول بهمنها و انبارش برف بادآورد حاصل میشود.در دورانهای سردِ دورة چهارم زمینشناسی، مرز برف در حدود هزارمتر پایینتر از خط کنونی بود و یخچالها تا 300 ، 2 متریِ دامنههای شمالی هندوکش مرکزی، که امروزه تماماً در منطقة مسکونی واقع است، پایین رفته بودند. خط برف در کوهپایة شمالی کوههای کرمان حتی به کمتر از 000 ، 2 متر هم رسیده بود.بارش سنگین برف در نواحی مرتفع ایران و افغانستان مشکلاتی جدی برای ساکنان محلی ایجاد میکند. در کوهستانها، بهمن (در افغانستان : «بَرفْ کوچ») خطری واقعی است. به سبب بارش برفِ معمولاً سنگین اما کوتاهمدت و وجود دامنههای کوهستانی وسیعِ بدون پوشش گیاهی و مستطیل شکل، که برف را بخوبی نگه نمیدارند، غالباً بهمنِ برفِ سست سرازیر میشود. بهمن میتواند در زمان بارش برف بیاید، خصوصاً در موقع طوفان، اما اغلب اندکی پس از بند آمدنِ برف روی میدهد، که برف شروع به آب شدن میکند و لذا در سطحْ سنگینتر میشود. این نوع بهمن میتواند در چند جا در منطقة گستردهای بیاید و دامنهای بیش از هزارمتر را کاملاً بروبد. از سوی دیگر، در بهار بهمنهای سنگین کمتر روی میدهد و در تنگههای نسبتاً باریک جاری میشود؛ این بهمنها به هنگام اولین آبشدنِ برف یا در مدتی که هوای معتدل و بارانی تودههای انبوه برف زمستانه را سست میکند، فرو میریزند. بهطور کلّی، بهمن فقط در اوقات معینی از سال خطری جدی پدید میآورد و در دورههای سرد و آفتابی زمستان نادر است.برای حفظ کاروانها از طوفانهای برف و از بهمنهای پیاپی، «کاروانسراهای کوهستانی» کوچک (سیرو ، ص 35 بهبعد) در جادههای اصلی البرز ساخته میشد، اما رفت و آمد زمستانی در کوهستانها همیشه بسیار محدود بوده است؛ زیرا برف گذرگاههای البرز را از دسامبر تا آوریل ] آذر و فروردین [ و گذرگاههای هندوکش را از اکتبر تا مه ] مهر و اردیبهشت [ میبندد. در شبکة جدید بزرگراهها، برای تأمین تداوم عبور و مرور در جادههای عمدة کوهستانی، تونلهایی ساختهاند. تونل یک طرفة گذرگاه کَندَوان (بهطول 750 ، 2 متر) در جادة تهران ـ چالوس در 1318 ش احداث شد. از 1361 ش، تونلهایی در سمت مشرق میان تهران و قائمشهر در جادة فیروزکوه به این شبکه افزوده شده است. در هندوکش، تونل دو طرفة سالنگ (به طول 360 ، 3 متر) میان کابل و ترکستان افغانستان در اوت 1964/ 1343 ش گشایش یافت. همچنین بهمنگیرهایی در چند جادة جدید ساخته شده است (مثلاً در جادة هراز میان تهران و آمُل در 1343 ش و در جادة سالنگ). سازمانهای مسئول با تجهیزات جدید میتوانند جادههای اصلی را از برف پاک کنند، ولی چنین خدماتی در جادههای درجة دوم انجام نمیگیرد و این راهها را غالباً خودِ مردم فقط پس از آب شدن برف قابل استفاده میکنند.در زمستان، قطع راه ناشی از بارش برف سبب رکود زندگی در روستاهای کوهستانی میشود. همینکه روستاییان دامهای خود را در طویلهها و آغُلها حبس کردند، جوامع روستایی منزوی و روستاییان چند ماهِ آزگار از جهان خارج کاملاً منقطع میشوند. حتی در دِهها برفِ رُفته از بامها، کوچههای تنگ را مسدود میکند، چنانکه گاه برای رفتن از خانهای به خانهای دیگر باید در تَلّ برف نقب زد (ایون ، ص 41). شهرهای بزرگ هم دچار مشکلاتی میشوند. در تهران، همچون کابل، روزهایی که رفت و آمد و زندگی روزانة اجتماعی بر اثر بارش برف سنگین فلج میشود، کم نیست. ظاهراً این وضع فقط به سبب مشکلات فنی نیست بلکه نشاندهندة طرز فکری است که در گذشتة روستایی بیشتر شهرنشینان ریشه دارد.از سوی دیگر، بارش سنگین برف در کوه فواید مهمی برای زندگی روستایی دارد. برف ذخیرة مهم آب برای خاک و پوشش گیاهی و ضمناً عایقی در برابر یخبندان است. برعکسِ باران، که جاری میشود، برفاب به عمق زمین میرود، که برای چراگاه و دیمکاری غلات بسیار مفید است. گندم دیم، گندم زمستانة ایران و گندم بهارة افغانستان هم، چنانچه بارش برف در زمستان به اندازة کافی باشد، میتواند خوب رشد کند، حتی اگر در بهار باران نبارد. در بخشهای پایینتر، در طول درّهها و کوهپایهها، برفاب باعث بالا آمدنِ آب رودخانهها میشود و لایههای متخلخل را پُر میکند، که به آبیاری در بهار و حتی در تابستان کمک میکند. در مجموع، مقدار محصولات کشاورزی در بیشتر نقاط ایران و افغانستان نه به بارانهای بهاره، که به بارش برف زمستانه منوط است. در مثلهای عامیانه، منافع برف در عباراتی ستوده شده است که رایجترین آنها در افغانستان طبق این الگو است : «کابل ] یا هر محل دیگری [ بیزَرشَوَ(د)، بی برف نشو(د).»خودِ برف نیز اثر اقتصادی مهمی دارد. قرنها برف تنها وسیلة خنککنندة نوشیدنیها و ساختن شربت در شهرهای بزرگ ایران و افغانستان بود. ] در ایران برفشیره، برف آمیخته به شیرة انگور، نیز استفادة خوراکی داشته و دارد؛ به این منظور برف بارش اول را استفاده نمیکردند و بارشهای بعدی مصرف خوراکی داشت. [ به طور سنتی، برف را به دو شکل نگهداری میکردند : در زمستان آن را در برفدانها یا برف انبارهای شهر یا حومة شهر گِرد میآوردند و برف تا تابستان در آن محلها محفوظ میماند؛ در عینحال، از یخِ یخچالهای طبیعیِ نزدیکترین کوه بهره میگرفتند؛ این تجارت برف و یخ کار پر رونقی از دورة باستان به بعد ایجاد کرد. بدینسان، ذخیرة برف شهرهای ایران و افغانستان را کاروانهایی تهیه میکردند که بیشتر شبها سفر میکردند تا از کوههای مجاور (حداکثر فاصله 50 تا 60 کیلومتر) برف بیاورند. امروزه تأسیس کارخانههای یخسازی و رواج یخچالهای برقی خانگی این تجارت را از میان برده است (این کار در حدود 1339 ش در تهران و کرمانشاه از میان رفت). اما در البرز مرکزی تا حدود 1354 ش برای خنک کردن نوشیدنیها و میوهها در جشنها کماکان از برف استفاده میشد. به سبب عقبماندگی صنعتی و برقرسانی محدود در افغانستان، تجارت برف در این کشور کمتر از ایران کاهش یافته است؛ در همین اواخر چندین جادة بزرگ حمل برف و یخ ساخته شده است، که از یخچالهای گذرگاه سالنگ شروع میشود و به سمت کابل، جلالآباد و مزارشریف میرود.ورزشهای زمستانی که نوع دیگر استفادة اقتصادی از برف است، اخیراً در ایران رایج شده است. امکان این ورزشها فقط در دامنههای جنوبی البرز در اطراف تهران وجود دارد؛ پس از ساختن پیست اسکی آبعلی (ح 1339 ش)، فدراسیون اسکی ایران به ایجاد تأسیسات و امکانات صحیح برای اسکی پرداخت. نخستینِ آنها در شمشک (1345 ش) و بعدی در دیزین (1348 ش) دایر شد، که هر دو بخوبی تجهیز شدهاند و شمار فزایندهای از ورزشکاران را جلب میکنند. قلّة توچال که مُشرف به تهران است در 1359 ش دارای تلهکابین شد. چیزی مانند اینها در افغانستان وجود ندارد و فقط افراد طبقة مرفّه کابل به تفریحات سادهتری چون سورتمهسواری در قَرْغَه، در دروازههای پایتخت دلخوشاند و خارجیان مقیم کابل در دهة 1350 ش مسابقة راهپیمایی با اسکی در دشت را باب کردند.تمدن ایرانی، به معنای گستردهاش، دربارة برف دو نوع برخورد داشته است؛ در زبان گفتاری اصطلاحات بسیاری دربارة برف، و واژگانی غنی در وصف شکلهای مختلف آن وجود دارد ( رجوع کنید به دهخدا، ذیل «برف»)؛ در ارتفاعات بیشتر این واژگان محلّی که غالباً بسیار کم شناخته شده است، به حکم منطق، غنیتر میشود. کلمة برف (یا معادل آن) در ساخت جاینامهای مختلف نیز به کار رفته است (مثلاً، بَرْفَک ، لفظاً به معنی جایی که برف بسیار در آن هست؛ برفه ، احتمالاً شکلی مشتق از واژة پیشین؛ برفیان و برفریز ، که به سبب بهرهبرداری تجاری از برف ساخته شدهاند). نامهای متعددی برای کوهها، مثلاً کوه سفید یا سفیدکوه (در پشتو، سپینگر ) ] وبرفخانه [ نیز اشاره به برف دارد. برف در فرهنگ عامه (فلکلور) مربوط به زمستان ـ خصوصاً شروع آن (شب چلّه) ـ جایگاه مهمی دارد. ] در روستای اَسک، برفهچال (محل ذخیرة برف) تا همین اواخر در کنار جادة قدیمی درست میشده که اگرچه با تغییر مسیر جادة قدیمی به جادة فعلی از اهمیت اقتصادی آن بسیار کاسته شده، ولی مراسم برفهچال (و در همان روز مراسم مادرشاهی) همچنان باقی مانده است. این مراسم بسیار کهن، پس از اسلام با گرفتن رنگ اسلامی به حیات خود ادامه داده است (فرهادی، ص 34ـ35؛ عناصری، ص 813) [ . کودکان نیز میدانند که چگونه از برف برای تنوع بازیهایشان استفاده کنند (مثلاً بازی «برفی کردن» یا برف بازی و «برفْ جنگی»؛ اودنهوفن ، ص 56، 68) ] یا ساختن «آدم برفی» [ . سرانجام، برف مضمونی ادبی است که خصوصاً در اشعار قدیم تکرار میشود.از سوی دیگر، در فرهنگ ایران نشانههای بسیاری هست حاکی از اینکه مردم در تطبیق زندگی خود با برف قصور و غفلت کردهاند. نمونة چشمگیر این عدم انطباق، اینکه غالباً خانهها بامهای مسطّح یا شیروانیهای کمشیب دارند. برای جلوگیری از ریزش سقفها و نفوذ آب به درون خانهها، هرگاه برف سنگینی ببارد، باید برف را سریعاً از سقفها رُفت و به معبر مجاور ریخت. این کاری سخت دشوار و خطرناک است، و ازینرو در شهرها غالباً کارگرانی برای برف پاروکنی اجیر میشوند («برفی» در ایران، «برفپاک» در کابل). حتی روستاهای کوهستانی مرتفع برفگیر هم با هیچگونه تدارکی در برابر بهمن تجهیز نشدهاند. در پوشاک و وسایل سنتی حمل و نقل نیز هیچ انطباقی با برف دیده نمیشود، جز کفشهای مخصوصی موسوم به موشَگ و بویژه کفشهای مخصوص برف که در میان هَزارههای شهرستان و همسایگان آنها، تَیْمَنیهایِ غور (شهرستانی، ص 73، 181)، شناخته شده است. جالب اینکه اسم این پاپوش زمستانی (بترتیب، چَوغال در شهرستان و چَوغان در ولایت تیمنی) ریشة ترکی دارد و نه ایرانی ] روستاییان نواحی کوهستانی گیلان برای راه رفتن روی برف به هنگام زمستان اسکی مدوری از چوب انار را زیر کفش (چُموش) خود میبندند به نام چوکوتور یا چیکِتور (پاینده، ص 62) یا چَکِتو (مرعشی، ذیل واژه) [ کتابشناسی . شواهد و مدارک اصلی از سالنامههای هواشناسی ملّی به دست آمده است. آمار ایران متعلق به دورة ] 1961ـ1991/1340ـ1370 ش (با وقفههایی) است که از سازمان هواشناسی ایران کسب شده است [ . و آمار افغانستان براساس همة دادهها از آغاز تأسیس ایستگاههای هواشناسی (که در ایستگاههای مختلف فرق میکند) تا 1983 دادههای مکمّل، از نألیف م ـ الکس ) دادههای هواشناسی برگرفته از ایستگاههای شرق نزدیک ( ، گرفته شده است.اطلاعات دربارة برف در منطقه همیشه بسیار سطحی است. نبود هرگونه اطلاعی دربارة شدت بارش برف و ضخامت آن مانعی برای محاسبة حتی تخمینیِ تناسب برف در میان نزولات ماهانه یا سالانه است. بعلاوه، مدت دقیق دوام پوشش برف بر زمین در افغانستان فقط از 1974/1353 ش تاکنون ثبت شده است ] اولین اندازهگیری ارتفاع برف در ایران، در 1330 ش در فرودگاه مهرآباد صورت گرفته است و ایستگاههای مختلف سوابق بارش برف را در اختیار دارند [ . سرانجام تنها رقم قابل استفاده دربارة بیشتر ایستگاههای هواشناسی شمار روزهای برفی است. با وجود نارسایی این رقم، آن را برای رسم نقشة بارش برف و تعیین انواع مختلف بارش برف به کار بردهایم.به سبب فقدان اطلاعات لازم، بارش برف یکی از موضوعهایی است که در اقلیمشناسی ایران و افغانستان کمتر از همه شناخته شده است. در تکنگاریهای اقلیمشناختی معروف فقط چند سطر، آن هم معمولاً نادقیق، به این موضوع اختصاص داده میشود و در هیچیک از آنها نقشهای وجود ندارد. از سودمندترین آثار دربارة این موضوع، با وجود قدمت تاریخ تألیفشان، میتوان به مقالة استنتس ) بارندگی، تبخیر و کمآبی در افغانستان ( و برای جزئیات بیشتر به اثر ایون ) اقلیم کابل ( مراجعه کرد. گزارشهای سیاحان برای اظهارنظر دربارة مشکلات ناشی از برف کفایت میکند و مطالعة آنها همراه با وقایعنگاریهای محلی و حتی گزارشهای سیاسی برای روشن کردن مطلب بسیار مفید است. اولین استفاده از چنین گزارشهایی، که هنوز خیلی ناقص است، در تألیف ملویل ) اتفاقات و سوانح جوّی در ایران ( به چشم میخورد. در میان تحقیقاتی که فقط به برف اختصاص داده شده است، مقالة ا. راچ ) خطر بهمن در ایران ( و کتاب ن. رُستاقی و ر. و. تسخویتاوا، ارزیابی مقدماتی در مورد ذخایر برف کوههای افغانستان ، در خور ذکرند.مسئلة مرز کنونی برف و تغییرات آن در دورة چهارم زمینشناسی در نتیجة شماری از مشاهدات زمین ریختشناسی، بهتر شناخته شده است. در این باره میتوان به دو مقالة تحقیقی از راتینس ) بررسی نظم مناظر افقی و عمودی در سیستم کوهستانی هندوکش ( و شوایتسر ) امتداد ساخت جغرافیایی کوهستانهای مرتفع بر اثر آب و هوا و یخچالها در مناطق خاور نزدیک و آناطولی شرقی ( مراجعه کرد. این دو مقاله به شکل مناسبی در تألیف ترول ) زمین بومشناسی مناطق کوهستانی مرتفع اروپا ـ آسیا ( آورده شدهاند. به این منابع میتوان ) یخچالهای البرز ( از پگی و ) بررسیهای جغرافیای طبیعی در شمال ایران ( از بو و دیگران را افزود. اطلاعات مکمل را میتوان در ) سخنرانی دربارة مطالعة شکل دورة چهارم زمینشناسیِ کوههای مرتفع جنوبشرق ایران : یخچالیشدن دورة چهارم کوه جوپار ( از م. کوله و ) یخچالی شدن دورة چهارم در کوههای زردکوه / زاگرس/ ایران ( از پرو یافت. برآوردِ سطح یخبستة کنونی در افغانستان در کتاب پولیارکین ذکر شده است.مطالعات دربارة مناسبات انسان و برف بسیار اندک است. در بارة ایران منبع اصلی، کتاب انجوی، جشنها و آداب و معتقدات زمستان ، است. در بارة افغانستان فقط یگانه در «زمستان مردم غور» به آن اشاره کرده است، که تنها اطلاعات گویششناسی آن مفید است؛ به مقالة او کتاب شهرستانی، قاموس لهجة دری هزارگی ، را نیز باید افزود. اودنهوفن، در ) بازیهای متداول خیابانی افغانستان ( ، بازیهای برفی را شرح میدهد. در زمینة کاروانسراهای کوهستانی باید به اثر سیرو ) کاروانسراهای ایران و بناهای کوچک راهنما ( مراجعه کرد. مسئلة تجارت برف تنها موضوعی است که عمیقاً به آن پرداختهاند. ویژگیهای عمومی آن را پلانول در ) خطوط کلّیِ تجارت برف در مدیترانه و خاورمیانه ( ذکر کرده است. برای جزئیات بیشتر باید به مقالة اورکاد ) جمعآوری برف در درّة مرتفع جاجرود (البرز مرکزی) ( و اثر پلانول ) تجارت برف در افغانستان ( ؛ مقالة پلانول و دنیزو ) برفی که از سالنگ به دست میآید ( ؛ و اثر واتسن ) فروشندگان برفِ مَنگلات، ایران ( مراجعه کرد.توسعة ورزشهای زمستانی در دامنههای البرز در تهران را اهلرس ، کروگر و رهنمایی در ) شکلهای ملّی رفت و آمدهای خارجی در یک مملکت اسلامی : ایران پیش از انقلاب ( بررسی کردهاند. در کتاب فوشهکور ) وصف طبیعت در اشعار غنایی فارسیِ قرن یازدهم ] /پنجم ([ میتوان به اهمیت برف در اشعار کهن فارسی پی برد. دربارة نقش برف در آداب مردمِ خراسان رجوع کنید به میرنیا، «مراسمِ اولین برف سال».منابع: ابوالقاسم انجوی شیرازی، جشنها و آداب و معتقدات زمستان ، تهران 1353 ش؛ ] محمود پاینده، فرهنگ گیل و دیلم : فارسی به گیلکی ، تهران 1366 ش [ ؛ علیاکبر دهخدا، لغتنامه ، زیر نظر محمد معین، تهران 1325ـ1359 ش؛ ن. رستاقی و ر.و. تسخویتاوا، ارزیابی مقدماتی در مورد ذخایر برفی کوههای افغانستان ، کابل 1358 ش؛ ش.ع.ا. شهرستانی، قاموس لهجة دری هزارگی ، کابل 1361 ش؛ ] جابر عناصری، «در گذرگاه نسیم وعدة سپندارمذ»، چیستا ، سال 2، ش 7 و 8 (نوروز 1362)؛ مرتضی فرهادی، «دگریاری و خودیاری در جشن میان بهار در اَسک لاریجان آمل»، رشد آموزش علوم اجتماعی ، سال 1، ش 3 (بهار 1369)؛ احمد مرعشی، واژهنامة گویش گیلکی، به انضمام اصطلاحات و ضربالمثلهای گیلکی ، رشت 1363 ش [ ؛ علی میرنیا، «مراسم اولین برف سال»، آینده ، سال 12، ش 9ـ10 (آذر ـ دی 1365)، ص 636؛ یگانه، «زمستان مردم غور»، فرهنگ مردم ، 6/2 (1362 ش)، ص 165ـ188؛M. Alex, Klimadaten ausgewجhlter Stationen des Vorderen Orients , supplement to Tدbinger Atlas des Vorderen Orients, series A, no. 14, Wiesbaden 1985; P. Bout et al., "Observations de gإographie physique en Iran septentrional," Mإmoires et documents du C.D.C.G ., 8 (1961), 9-101; E. Ehlers, T.Krخger, and T.Rahnemaee, “Formen nationalen Fremdenverkehrs in einem islamischen Land : Das vorrevolutionجre Iran", Orient (Hamburg), 24/1 (1983), 95-133, especially 108-114; C. H. de Fouchإcour, La description de la nature dans la poإsie lyrique persane du Xie siةcle , Paris 1969, passim; B. Hourcade, “Le ramassage de la neige en haute vallإe de Djadj-e Roud (Elbourz central, Iran)", Revue de gإographie alpine , 63/1 (1975), 147-149; H. E. Iven, Das Klima von Kabul , Breslau 1933; M.Kuhle, Beitrجge zur Quartجrmorphologie SE-iranischer Hochgebirge: Die quartجre Vergletscherung des Kuh-i- Jupar, Gخttingen 1976; C. Melville, “Meterological hazards and disasters in Iran : a preliminary survey to 1950", Iran , 22 (1984), 113-150 especially 136-139; N. J. A. van Oudenhoven, Common Afghan street games, Lisse 1979; C. P. Pإguy, “Les glaciers de l’Elbourz", Bulletin de l’Association de gإographes franµais, 284-285 (1959),44-49; X. de Planhol, “Le commerce de la neige en Afghanistan", Revue de gإographie alpine , 62/2 (1974), 269-276; idem, "Lineamenti generali del commercio della neve nel Mediterraneo e nel Medio Oriente", Bollettino della Societب Geografica Italiana , ser. 10, vol. 2,fasc. 7-12 (1973), 315-339; X.de Planhol and F.Denizot, “La neige qui vient du Salang," Afghanistan Journal , 4/2 (1977), 74-75; C.Preu, Die quartجre Vergletscherung der inneren Zardeh- Kuh- Gruppe (Zardeh-Kuh-Massiv ), Zagros/Iran , Augsburg 1984; V. A. Pulyarkin, Afghanistan: Ekonomicheskaya geografiya , Moscow 1964; C.Rathjens, "Fragen der horizontalen und vertikalen Landschaftsglieder ung im Hochgebirgssystem des Hindukusch"; A.Roch, “Avalanche danger in Iran", Journal of Glaciology , 3 (1961), 979-983; G. Schweizer, “Klimatisch bedingte geomorphologische und glaziologische Zدge der Hochregion vorderasiatischer Gebirge (Iran und Ostanatolien)"; M.Siroux, Caravansإrails d’Iran et petites constructions routiةres, Cairo 1949;E. Stenz, “Precipitation, evaporation and aridity in Afghanistan", Acta Geophysica Polonica , 5 (1957), 245-266; C. Troll, ed., Geoecology of the high-mountain regions of Eurasia , Wiesbaden 1972, 205-236; R. A. Watson, “The snow sellers of Mangalat, Iran", Anthropos , 59 (1964), 904-910.