بَرْغَواطَه ، اتحادیهای از قبایل بربر، متعلق به گروه مَصْمُوده * ، که از قرن دوم تا ششم در ایالت تامَسْنا، در کرانة اقیانوس اطلس در کشور مراکش، میان سَلا و سَفی میزیستهاند.به گفتة بَکْری (ص 141)، جغرافیدان اندلسی، اتحادیة برغواطه میتوانسته بیش از دوازده هزار سوار را یکجا بسیج کند. احتمالاً این قوم، تا پیش از روی کار آمدن مرابطون * (نیمة دوم قرن پنجم)، دارای شأن و اهمیّت سیاسی نیز بوده است. تا پیش از این تاریخ، اطلاعات ما از برغواطه تقریباً به گفتههای ابنحوقل، جهانگرد شرقی (نیمة دوم قرن چهارم)، و بکری (نیمة دوم قرن پنجم) منحصر است و مورّخان بعدی تنها به نقل گفتههای ایشان با اختلافهایی جزئی اکتفا کردهاند ( رجوع کنید به منابع). بکری (ص 134ـ135) مدعی است که اطلاعات خود را از گفتههای یکی از فرستادگان برغواطه به خدمت حَکَم دوم، خلیفة اُمَوی، که در شوال 352 مأمور خدمت در قُرطُبه بوده و سخنانش ظاهراً در اندلس محفوظ بوده، به دست آورده است. دربارة سهمی که برغواطه در فتح مراکش به دست عبدالمؤمن موحّدی داشته، اطلاعاتی در یادداشتهای بَیْدَق و در تاریخ بربرها ی ابنخلدون میتوان یافت ( رجوع کنید به منابع). قبایل برغواطه، علاوه بر اهمیّت سیاسی، مذهب خاصی هم داشتند که البته از اسلام مشتق بود. بکری یگانه مورخی است که اطلاعاتی چند در این باره به دست میدهد و مورخان دیگر به نقل همین اطلاعات اکتفا کردهاند.ظهور برغواطه در تاریخ، با قیام مِیْسَره * ، که از خوارج بود، بستگی دارد. اقوامی که به برغواطه مشهورند (بسیاری از مورخان، بیآنکه دلیل قانعکنندهای عرضه کنند، مدعیاند که این اقوام در آن هنگام نام دیگری داشتهاند) دعاوی خوارج را پذیرفتند و به هواداری آنان برخاستند. اگر قول چند تن از مورخان را باور کنیم، در 127 پیرامون مردی طَریف نام فراهم آمدند که دربارة اصل و نَسَبش اختلاف است : برخی او را یکی از رؤسای بربرهای زَناته * و زُواغه دانستهاند و برخی دیگر، از گروهی از بربرهای جنوب اندلس (یعنی بَرْباط که گویند پس از تحریف، در تلفظ به صورت برغواط درآمده است)، و حتی گروهی او را از اصلِ یهودی پنداشتهاند. باید توجه داشت که در مؤلفان سنّی گاهی این گرایش دیده میشود که برای برجستهترین رجال فِرَق غیر سنی اصل یهودی قایل شوند، از شواهد آن : مهدی عبیداللّه * شیعی ( رجوع کنید به گلدزیهر، ج 1، ص 204). به هر صورت، کسی ادعا نکرده است که طریف از خانوادههای ریشهدار ساکن تامسنا برخاسته باشد. وی خواه مروّج اصول اعتقادی مشتق از اسلامِ اهل تسنن باشد و خواه مروّج اصول اعتقادی مشتق از اسلامِ خوارج، بیگمان خود عرض عقاید نکرده است. شاید پسرش، صالح، پس از مدتی قامت و تحصیل در «مشرق»، مذهب جدید را بنیان گذاشته باشد. اگر تاریخ بکری را که ابنخلدون تکمیل کرده است صحیح بدانیم، صالح در حدود 131 قدرت را به دست گرفته و در حدود 178 آن را به پسرش اَلْیَسَع (الیاس) انتقال داده است. اما فرزند الیسع، یعنی یونس بود که آشکارا آیین جدید را پذیرفت و در حکومت 43 سالة خود (228ـ271) به ترویج آن پرداخت. در باب مناسباتی که در این دوران میان ادریسیان * و برغواطه وجود داشته است هیچ اطلاعی نداریم و کسی هم به جنگ و ستیز میان آنان اشاره نکرده است. با اینهمه، شواهدی در دست است که بر وقوع نبردی خونین در نزدیکی وادی بَهْت دلالت میکند و گویا ابوغُفَیر، برادرزاده و جانشین یونس (271ـ300)، در آن پیروز شده است. بنابراین، احتمال دارد که قبایل برغواطه برای گسترش سلطه و اشاعة مذهب خود، از اضمحلالِ ادریسیان استفاده کرده باشند.ابنحوقل (ص 81 ـ82) آنان را کافرانی میپندارد که سنّیان میخواهند از رباطهای منطقة سَلا با آنان به جهاد بپردازند. اقتصاد ایشان ظاهراً پر رونق بوده است، زیرا با شهرهای فاس و اَغمات و سوسه و سِجِلْماسه روابط بازرگانی داشتند و در ضمن میکوشیدند که با مرکز خلافت در قرطبه هم مناسبات سیاسی برقرار کنند. اما دیری نپایید که این اقوام آماج حملات گوناگونی شدند : حملة جعفر اندلسی از موالیِ امویان در 367، حملة بُلُگینبنزِیِری، قائممقام خلیفة فاطمی در افریقیه از 368 تا 372، و حملة واضح غلام آزاد شدة منصوربن ابیعامر در 389. البته زوال خلافت قرطبه به ایشان امکان داد که نفسی تازه کنند؛ اما، در حدود 420، دچار حملة ابوالکمال تمیم، رئیس بنو اِیْفرن شدند که سرانجام آنان را مطیع و منقاد خود ساخت. فاصلة مرگ تمیم در 424 تا فرارسیدن مرابطون در 451، باز برای ایشان نفس راحتی بود. پس از مقاومتی جانکاه که به قیمت جان عبداللّهبن یاسین رهبر روحانی فاتحان جدید تمام شد، قبایل برغواطه بکلی درهم شکستند و نابود شدند؛ با این حال، هنگامی که عبدالمؤمن موحدی * مراکش را فتح کرد (541) و به تصرف کشور مغرب پرداخت، هنوز تعدادی از آنان در تامسنا وجود داشتند؛ لیکن، چون با مخالفان دولت جدید همآواز شده بودند، رئیس موحّدون چندین حمله علیه آنان تدارک دید و سرانجام در 543 کارشان را یکسره کرد. از آن پس، دیگر برغواطه از صحنة تاریخ ناپدید شدند و حتی نامشان هم اندک اندک فراموش شد، چنانکه لئوی افریقی (آغاز قرن دهم/شانزدهم)، با آنکه میدانسته زمانی در تامَسنا قومی از «زنادقه» میزیستهاند، از ایشان نامی نمیبرد.عقیدة ایشان، بنابر شرح مختصر بکری (ص 138ـ140)، ترکیبی است از مذهب اهل تسنن که به روش بربرها تحریف شده، با برخی عقاید شیعه و سختگیریهای اخلاقی خوارج. ابنحوقل (ص 82) بر زندگی زاهدانه و اخلاق نیکِ برغواطه تأکید کرده است. از این گذشته، وجوب نمازهای متعدد (پنج نوبت در روز و پنج نوبت در شب)، روزههای مکرر، غسل و وضو و تطهیر مفرط، و شدت مجازات در حق دزدان (اعدام)، زناکاران (سنگسار کردن) و دروغگویان (نفی بَلَد) را میتوان به سختگیریهای مذهبی خوارج نسبت داد. از سوی دیگر، اینکه صالح وعده میکند که چون هفتمین رئیس برغواطه به قدرت رسد باز خواهد گشت و اینکه ادعا میکند که وی همان مهدی موعود است که در آخرالزمان به یاری عیسی مسیح با دَجّال به جنگ خواهد پرداخت، ممکن است نشانی از نفوذ شیعه در عقاید آنان باشد. روزة یکماهه در رجب یا شوال، نماز جماعت روز پنجشنبه، تحریم برخی از انواع خوراک (مجاز نبودنِ خوردن گوشت سرِ حیوانات و ماهی و تخم مرغ و خروس) و قوانینِ ازدواج، چیزی جز تحریف شریعت اسلام نیست. همچنین است وجود قرآنی به زبان بربری شامل هشتاد سوره و حاوی اسماء پیامبران و حیوانات و غیره. از طرفی دیگر، استفادة مدام از زبان بربری و بهرهگیری مکرّر از ستارهشناسی و جادو (معالجة بیماران با آب دهانِ افراد خانوادة صالح) نیز نشان تأثیر محیط بربرها بر عقاید برغواطه است. جز برخی عبارات ویژة اعمال عبادی و آغاز سورهای از قرآن که بکری نقل کرده است، مدارک اصیل و دست اولی دربارة این مذهب در دست نیست. در چنین شرایطی محال است که بتوانیم دقیقاً به اعتقادات آنان پی ببریم.منابع : ابنابیزرع، الانیسالمطرب بروضالقرطاس فی اخبار ملوکالمغرب و تاریخ مدینة فاس ، چاپ تورنبرگ، اوپسالا 1843ـ1846، ص 82ـ84 ؛ ابنحوقل، کتاب صورةالارض ، چاپ کرامرس، لیدن 1967؛ عبداللهبن عبدالعزیز بکری، کتابالمغرب فی ذکر بلاد افریقیة والمغرب ، پاریس 1965؛Baydh ¢ ak ¤ , Document inإdit d'histoire Almohade , ed. and tr. Lإvi-Provenµal, Paris 1928, 106-107; A. Bel, La religion musulmane en Berbإrie , Paris 1938, I, 170-175; Fragments historiques sur les Berbةres au Moyen-Age , ed. Lإvi-Provenµal, Rabat 1934, 15, 18, 36, 47, 52, 58, 74, 77, 80; Ignaz Goldziher, Muhammedanische Studien ; Ibn `I dh a ¦ r ¦ , Histoire de l'Afrique du Nord et de l'Espagne , tr. Fagnan, Algiers 1901, I, 324-331; Ibn Kh aldu ¦ n, Histoire des Berbةres , tr. de Slane, Algiers 1852, II, 124-133, , 222; Jean Lإon L'Africain, Description de l'Afrique , tr. ـpaulard, Paris 1956, I, 157-162; G. Marµais, La Berbإrie musulmane et l'Orient au Moyen Age , Paris 1946, 126- 128; G. Marcy, "Le Dieu des Abہd ¤ it ¤ es et des Bargwہta", Hesp .,22 (1936), 33-56.