برغانی ، آل، از خاندانهای مشهور علمی و زعمای مذهبی قزوین و برغان و اعتاب مقدسه، از ابتدای قرن یازدهم تا پایان قرن سیزدهم. این خاندان به آلطالقانی نیز شهرت داشته و در دهههای پایانی قرن سیزدهم، بعد از شهادت شیخ محمدتقی در 1263، به آلشهیدی و آلشهیدی صالحی و آلعلوی شهیدی مشهور شده است (محمدصالح برغانی، مقدمة صالحی، ج 1، ص 11.محمد کاظم. نسب خاندان برغانی به آلبویه میرسد و اولین شخصیّت شناخته شدة ایشان ملامحمدکاظم طالقانی (متوفی 1094)، مؤسس و مدرّس مدرسة نوّاب در قزوین و صاحب شرحی بر نهجالبلاغه ، بوده است (همان، ج 1، ص 12؛ حر عاملی، ج 2، ص 295). آقابزرگ طهرانی (نسخة خطی) با توجّه به تعبیری که شیخ حرّ عاملی (همانجا؛ محمد صالح برغانی، مقدمة صالحی، ج 1، ص 13) دربارة ملامحمد کاظم به کار برده احتمال داده است که او معاصر دانشمندانی چون ملا محمد صالح مازندرانی و ملا خلیل قزوینی و ملا محمد باقر سبزواری و همرتبة آنان بوده و از ملا محمدتقی مجلسی (متوفی 1070) اجازه گرفته باشد. او نخستین فرد از خاندانش بود که از طالقان به قزوین رفت و در همانجا ساکن شد. خواجه نواب، جدّ اعلای سلسلة آل نحوی در نجف و حلّه، و شیخ محمد مؤمن، جدّ اعلای سلسلة آل نحوی در قزوین، و ملا محمد جعفر، از فرزندان او بودهاند.ملا محمد جعفر به فرشته ملقّب بوده و در 1095 از ملا محمدباقر مجلسی (متوفی 1110) اجازه گرفته (آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 1، ص 150) و مجلسی از او و پدرش با احترام یاد کرده است. مدفن او در طالقان مورد توجّه اهالی بوده است و ملا محمدتقی، فرزند او که در شمار عالمان دین بوده، در 1161 درگذشته و در آستانة شاهزاده حسین قزوین به خاک سپرده شده است.2) ملامحمد ملائکه. او فرزند ملامحمدتقی، اولین شخص از این خاندان بود که به برغانی مشهور شد (محمدصالح برغانی، مقدمه صالحی، ج 1، ص 14). علوم ادبی و مقدمات را در قزوین فراگرفت، سپس در حوزة درس پدرش و سید نصراللّه حائری، معروف به مدرّس الطفّ (مقتول در 1158)، فقه و اصول و حدیث و تفسیر و کلام آموخت و نزد ملاّ اسماعیل خواجویی (متوفی 1173) به تحصیل فلسفه پرداخت. چند سال در کربلا به تدریس و اقامة نماز جماعت اشتغال داشت، سپس به ایران بازگشت و به درخواست مردم قزوین، به منظور تصدّی شؤون دینی و علمی، در آن شهر ماند. ورود او به قزوین با دستهبندیهای اخباری و اصولی همزمان بود. به سبب موضعگیری صریح در برابر اخباریان، که غالباً از شاگردان و طرفداران ملا خلیل قزوینی * (متوفی 1089) بودند، و مناظره با برخی از عالمان بزرگ ایشان، با اعتراض و هجوم طرفداران نظریة اخباری روبرو شد که به تبعید او به برغان انجامید. برغانی علاوه بر توسعه و تجدید بنای مسجد جامع برغان، که به طرزی زیبا و هنری ساخته شده است، چند کتاب در فقه و تفسیر و کلام نیز نوشت، از آن جمله است : تحفةالابرار در تفسیر قرآن (همانجا). از میان چهار فرزند او سه تن به نامهای شیخ محمّدتقی، معروف به شهید ثالث، و ملا محمد صالح و ملا محمد علی شهرت بسزایی دارند.3) ملامحمدتقی معروف به شهید ثالث. فرزند ملامحمد ملائکه از مشاهیر علمای شیعه در قرن سیزدهم و سرشناسترین دانشمند خاندان برغانی است. در 1172 در برغان از قرای قزوین به دنیا آمد و علوم مقدّماتی و قسمتی از دروس سطح را نزد پدرش در برغان فراگرفت. سپس به قزوین رفت و در حوزة علمیّة آن شهر به درس و بحث ادامه داد. آنگاه به قصد تکمیل مدارج علمی به شهرهای اصفهان و کربلا و قم سفر کرد و نزد استادان بزرگ آن روز به تحصیل پرداخت (آقابزرگ طهرانی، 1404، جزء 2، قسم 1، ص 226؛ مدرس تبریزی، ج 1، ص 247؛ حرزالدین، ج 2، ص 207). بهگفتة خود او، در اصفهان بیشتر به فلسفه اشتغال داشته و فلسفه نیز تدریس میکرده است (آقابزرگ طهرانی، همانجا؛ حرزالدین، همانجا؛ تنکابنی، ص 19؛ کشمیری، ص 407). بزرگترین استاد او در فقه، سید علی طباطبایی * (متوفی 1231) در کربلا بوده است.ملامحمدتقی در حدود سالهای 1220 به ایران بازگشت و در تهران ساکن شد و به تدریس و افتا و اقامة نماز جماعت و تصدّی امور دینی پرداخت. به دلیل حسن تقریر و طلاقت لسان و حلّ مسائل مشکل و موشکافی در مباحث علمی، حوزة درس او رونق یافت؛ ولی پس از چندی، دیگر بار به عتبات بازگشت. این اقدام بر اثر برخی اعتراضات به فتحعلی شاه قاجار بود (آقابزرگ طهرانی، همانجا). علت دیگر این بود که اجتهاد او را میرزا ابوالقاسم قمی * (متوفی 1231) تصدیق نمیکرد؛ زیرا محمدتقی فقط چند روز در محضر درس میرزای قمی حاضر شده بود و میرزا شناخت کافی از او نداشت و لذا مکاتبة علمی آن دو بینتیجه مانده بود (تنکابنی، ص 19، 22؛ کشمیری، همانجا). گفته شده است که برغانی و دو برادرش، ملامحمد صالح و محمدعلی، در جلسهای که با حضور علمای تهران و شخص شاه در کاخ گلستان تشکیل شد، شرکت داشتند (محمدصالح برغانی، مقدمة صالحی، ج 1، ص 28ـ29). در این جلسه برغانی به شاه اعتراضاتی کرد و میان برادران برغانی و ملامحمدعلی مازندرانی، مشهور به جنگلی، مشاجرة لفظی درگرفت و اندکی به خشونت گرایید (تنکابنی، ص 31ـ32). به همین دلیل، شاه آنها را نکوهید و گویا فرمان تبعیدشان را صادر کرد (منابع موجود در اینباره اطّلاعات کافی و یکسان ندادهاند).محمدتقی بعد از بازگشت به عتبات، بار دیگر به حوزة درس استاد خود، طباطبایی، پیوست و پس از چندی به توصیة استاد شخصاً تدریس را آغاز کرد و مسجدی نیز در این شهر ساخت و به امامت جماعت و وعظ در آن پرداخت. این مسجد به نام مسجد برغانی شهرت داشت که پس از شهادت او به نام مسجد شهید ثالث معروف شد. در این دورة تحصیل، موفّق به گرفتن گواهی اجتهاد از سیدعلی طباطبایی و فرزند او سید محمد مجاهد * (متوفی 1242) و شیخ جعفر نجفی * (متوفی 1228)، صاحب کتاب کشفالغطاء شد و پس از چند سال همراه شخص اخیر که عازم ایران بود، از عتبات بازگشت، ولی اینبار در قزوین سکونت گزید. ظاهراً شاه با حضور ملا محمدتقی و دو برادرش در تهران مخالف بوده اما بر اثر وساطت فقیه نامبرده، با بازگشت آنان به ایران موافقت کرده است. چون ملا عبدالوهاب قزوینی، عالم بزرگ شهر، از برغانی تجلیل کرد، در زمانی کوتاه، رهبری دینی و تربیت طلاّ ب علوم دینی به او انتقال یافت، و به سبب توجّه او به زهد و تقوا و ترویج دین و قدرت بیان و اهتمام به امر به معروف و نهی از منکر و نیز رسیدگی به حال فقرا و درماندگان، مورد توجّه همه طبقات قرار گرفت. برغانی همچنانکه با بدعتها سخت مبارزه میکرد و از اشاره به ضعفهای حکومت نیز ابا نداشت (حرزالدین، ج 2، ص 207؛ آقابزرگ طهرانی، جزء 2، قسم 1، ص 227؛ محمدصالح برغانی، مقدمة صالحی، ج 1، ص 17). از صوفیّة روزگار خود نیز بشدت انتقاد میکرد و به همین دلیل حاج میرزا آقاسی * ، صدراعظم محمدشاه، از او آزرده خاطر بوده و گویا در صدد اخراج وی و دو برادرش از ایران برآمده، ولی شاه با این خواسته و اقدامات مشابه موافق نبوده است (تنکابنی، ص 29). حضور او در جنگ دوم ایران و روس (1241ـ1243)، همراه با سیّد محمد مجاهد و دیگر علما، گرایش او را به تلاشهای اجتماعی، در کنار سایر فرایض دینی و مداومت در عبادت شبانه، نشان میدهد (همان، ص 26). از میان شاگردان او میرزا محمد تنکابنی، مؤلّف قصصالعلماء ، و سیّد ابراهیم موسوی قزوینی قابل ذکرند.شهرت عمدة ملامحمدتقی از برخورد تاریخی و قاطعی سرچشمه گرفته که با جریان شیخیه * و بابیگری * داشته و در ایّام اقامتش در قزوین روی داده است (آقابزرگ طهرانی، همانجا؛ محمدصالح برغانی، همانجا). این ماجرا از حوادث مهم تاریخ ایران و شیعه در عصر قاجار محسوب میشود. در سفری که شیخ احمد احسایی * مؤسّس فرقة شیخیه به ایران کرد، در بسیاری شهرها از او استقبال کردند و شخص شاه نیز او را تجلیل کرد. از طرفی برخی افکار و عقاید انحرافی نیز از او در مجامع دینی و علمی نقل میشد (دربارة عقاید احسایی رجوع کنید به شیخیه * ). لذا با ورود او به قزوین (حدود 1240)، بنابه درخواست عدهای از علمای آن شهر و برخی شهرهای دیگر، محمدتقی برغانی، به نمایندگیِ علما، احسایی را به مناظره طلبید، که حاصل آن تکفیر احسایی از جانب برغانی و در پی آن از سوی سایر فقها بود. این واقعه که بیشتر مورّخان، و حتی خود شیخیه، تأثیر جدّی و پر دامنة آن را گزارش کردهاند، به طرد احسایی انجامید و او ناگزیر ایران را به عزم سفر حجّ ترک گفت و پس از چندی درگذشت.هر چند واکنش علنی برغانی، دشمنی مدافعان احسایی را برانگیخت، اما او نه تنها از مخالفت آشکار با این نحله دست نکشید بلکه با پیدایش بابیگری بر شدت و قوّت مبارزة خود افزود. پیروان این فرقه را کافر شمرد و رشد و نفوذ آنان را به طور جدّی کاهش داد (آقا بزرگ طهرانی، همانجا؛ محمد صالح برغانی، همانجا؛ امینی، ص 323).همین موضعگیری قاطع و علنی بود که موجب شد در سحرگاه 15 ذیالقعدة 1263، هنگامیکه طبق معمول در مسجد به عبادت مشغول بود، با ضربههای مهلک چند نفر بابی از پا درآمد (آقا بزرگ طهرانی، همانجا؛ محمدصالح برغانی، همانجا؛ امین، ج 9، ص 197؛ تنکابنی، ص 57). چون در راه دفاع از عقاید دینی کشته شده بود، به شهید ثالث (در عداد شهید اول : محمدبن مکّی، و شهید ثانی : زینالدینبن علی) شهرت یافت و پیکرش با تجلیل فراوان به خاک سپرده شد. طرفداران او در شهرهای ایران و عتبات مجالس یادبودی برایش برپا کردند و شاعرانی نیز اشعاری به فارسی و عربی، در رثای او سرودند.گذشته از تقوا و شهامت و بیان رسا، مقام علمی برغانی نیز مورد تأیید تراجمنویسان و دیگر دانشمندان بوده است، ولی شیخیّة کرمان و هانری کربن، اسلامشناس معاصر فرانسوی (که شدیداً تحت تأثیر افکار شیخیّه قرار داشته و این مکتب را وجهة متکامل فلسفة اسلامی میداند رجوع کنید به شیخیّه * )، کوشیدهاند تا جایگاه علمی او را انکار کنند و ادعا کردهاند که انتقاد و تکفیر صریح او را از احسایی همة علما، خصوصاً دانشمندان برجستة شیعه، قبول نکردهاند. با اینهمه، آثار علمی شایان توجّهی از ملا محمدتقی دردست است که گواه برقدرت علمی اوست، از جمله: منهج الاجتهاد ، شرح کاملِ عربی بر شرایعالاسلامِ محقّق حلّی. تألیف این کتابِ 24 جلدی در 1226 آغاز شده و چندین سالِ مداوم بهطول انجامیدهاست. خوانساری (ج4، ص403) بهشهرت این کتاب اشاره کرده و شیخمحمدحسن نجفی، در تدوین جواهر الکلام ، در شرح قسمت جهاد، از این کتاب استفاده کرده است (تنکابنی، ص 30؛ آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 23، ص 182؛ محمدصالح برغانی، مقدمة صالحی، ج1، ص 18). در این کتاب، گاهی برخلاف مشهور فقها، فتوا میدهد که خود قابل تأمّل است. کتابهای دیگر او عبارتاند از : شرحالشرایع در یک جلد، مجموعهای در فقه به فارسی؛ حاشیه بر معالم ؛ رسالة فیالطّهارة والصّلاة ؛ رسالة فی قضاءالصّلوات ؛ رسالة فی صلاةالجمعه ؛ القضاء عنالاموات ؛ ملخّصالعقاید ؛ عیونالاصول (به صورت نقد بر قوانینالاصول محقّق قمی)؛ ملخّصالعقاید ؛ مجالس المتّقین و جز آن. برخی از این کتابها به خطّ مؤلّف موجود است و از میان آنها مجالسالمتّقین ، حاوی احکام، که آن را در 1258 به نام محمد شاه قاجار نوشته، چند بار چاپ شده است.بیشتر فرزندان ملامحمدتقی از اهل فضل و علم روزگار خود بودند؛ از آن جمله: آقامحمد که نزد صاحب ریاض درس خواند و در قزوین به امامت جمعه منصوب شد و با دختر عموی خود، فاطمه معروف به طاهرة قرّةالعین ازدواج کرد، ولی به دلیل گرویدن طاهره به مسلک شیخیّه از او جدا شد. سه فرزندِ حاصل از این ازدواج، که روش پدر و جدّ را ادامه داده و هر سه از دانشمندان دینی بودهاند، عبارتاند از : شیخ ابراهیم، شیخ اسماعیل، شیخ اسحاق. شیخ ابراهیم (متوفی ح : 1310)، ابتدا نزد مادر و جدّ مادریش در قزوین درس خواند و علوم عقلی را در همان شهر فراگرفت، سپس به کربلا و نجف رفت و در درس شیخ مرتضی انصاری * حاضر شد و بعد از تکمیل مدارج علمی به قزوین بازگشت و به تصدّی امور دینی پرداخت. از او دیوان شعر و کتاب مفتاح الفقاهة برجای مانده است. شیخ اسحاق (متوفی ح : 1307)، ابتدا در قزوین به تحصیل پرداخت و سپس به عتبات رفت و از درس بزرگان حوزه، خصوصاً میرزای شیرازی، بهره برد و با تأیید او در قزوین به خدمات دینی مشغول شد. به فارسی و عربی نیز شعر میسرود. شیخ اسماعیل (متوفی ح : 1300)، ابتدا در قزوین و سپس در عتبات به تحصیل پرداخت و به حوزة درس شیخ مرتضی انصاری و سید حسین کوهکمری پیوست و سپس به قزوین بازگشت و از زعمای دینی آن شهر شد. کتابهای نوادرالحکمة و اصولالفقه و نیز دیوان شعر از او برجای مانده است. شیخ داوود (متوفی ح 1334)، فرزند شیخ ابراهیم نیز از فضلای همین خاندان بود که بعد از تحصیل در نجف و سامرّا و حضور در درس میرزای شیرازی به قصد تصدّی شؤون دینی در برغان اقامت کرد. میرزا ابوالقاسم (متوفی ح : 1300) نیز از جمله فرزندان شهید ثالث بود که در قزوین به خدمات دینی اشتغال داشت (آقا بزرگ طهرانی، 1404، جزء 2، قسم 1، ص 51؛ اعتمادالسلطنه، ج 1، ص 220). فرزند او شیخ ابوتراب (1278ـ1375) هم از عالمان این خاندان بهشمار میرود که در قزوین و کربلا و نجف، ادبیات و علوم عقلی و فقه و اصول را از اکابر روزگار خود، از جمله آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و سید محمد کاظم یزدی و شیخ فضلاللّه نوری، فراگرفت و در 1330 به قزوین بازگشت. سپس به تهران رفت و تا پایان عمر در این شهر به فعالیتهای دینی و اجتماعی، از جمله همکاری در امر مشروطه، پرداخت. برخی از آثار او در تفسیر و فقه و اصول و اخلاق و کلام بدین قرار است : التبیین فی شرح آلایات ؛ المواعظ والبراهین ؛ تفسیر قرآن فارسی ؛ رساله در توحید ؛ مکاسب ؛ رساله در ردّ بابیه ؛ رساله در استصحاب و مباحثالفاظ ؛ تفسیر آیة نور که در 1331 ش چاپ شده است.4) ملامحمد صالح برغانی. فرزند ملامحمد ملائکه و برادر شهید ثالث، از دانشمندان مشهور امامیّه در قرن سیزدهم و صاحب چندین تألیف در فقه و تفسیر و عقاید و اخبار. در 1174 در قریة برغان به دنیا آمد و در 27 جمادیالا´خره 1271 در حال دعا در حرم امامحسین علیهالسّلام درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد. علوم مقدّمات را نزد پدر فراگرفت و در آغاز کودکی قرآن را حفظ کرد. سپس همراه دو برادر دیگر برای کسب مدارج علمی به قزوین و اصفهان و عتبات رفت، از درس استادانی چون ملا محمدعلی جدلی (معروف به جنگلی) و ملا علی نوری و سید علی طباطبائی حائری و سید محمد مجاهد بهره برد (امین، ج 9، ص 369؛ تنکابنی، ص 91) و به اجازات متعدد روایی و تصدیق اجتهاد، از جمله اجازهای از سید عبداللّه شبّر ( معروف به مجلسی ثانی) نایل آمد (کشمیری، ص 416). در حدود 1220، همراه برادر خود به تهران رفت و به تدریس و افتا پرداخت. بعد از ماجرای کاخ گلستان ( رجوع کنید به قسمت 3 مقاله) بار دیگر به عتبات رفت و از آنجا راهی حجاز شد و چند سال در مکه و مدینه بر اساس مبانی فقه عامّه تدریس کرد (محمدصالح برغانی، مقدمة صالحی، ج 1، ص 24). سپس به عتبات بازگشت و در کربلا و نجف به تدریس پرداخت و سرانجام با وساطت شیخ جعفر نجفی نزد شاه قاجار، به ایران آمد و در قزوین ساکن شد (همانجا). در این شهر طلاّ ب علوم دینی از او استقبال کردند و تدریس فقه و اصول و حدیث و تفسیر را آغاز کرد. مدرسهای نیز به نام صالحیّه تأسیس کرد که محلّ آموزش علوم مختلف اسلامی از فقه و اصول و حدیث و تفسیر و فلسفه بود (اعتمادالسلطنه، ج 1، ص 195) و فعالیّت آن تا عصر حاضر نیز ادامه یافته است. سید جمالالدین اسدآبادی و میرزا کوچک جنگلی و اشرفالدین حسینی، مدیر نسیم شمال ، در این مرکز علمی درس خواندند و ظاهراً در این مدرسه زنان نیز به حوزة علمی شیعه راه یافتند. همچنین در این مدرسه اقداماتی جهت خاتمه دادن به اختلافات شیخیّه و متشرّعه صورت گرفت. ملا محمد صالح علاوه بر فعالیّتهای علمی و آموزشی، به مسائل اجتماعی و سیاسی نیز توجّه کامل داشت و خصوصاً در جبهه جنگ حاضر بود. همراه با استاد خود، سید محمد مجاهد، و دیگر علمای اسلامی، در جنگ دوم ایران و روس نقش جدّی داشت. سالهای پایانی عمر را نیز در کربلا بهسر برد.او بیشاز سیصدکتاب و رساله و حاشیه در شاخههای مختلف علوماسلامی نوشته که برخی از آنها بدین قرار است : کنز العرفان فی تفسیرالقرآن ؛ بحرالعرفان و معدنالایمان (به نوشتة فرزندش میرزا عبدالوهّاب، تا نیمة اول 1253 از ابتدا تا سورة برائت را نوشته بوده است)؛ مفتاحالجنان فی حلّ رموز القرآن (قسمتی از جزء اول آن در 1379 در نجف چاپ شده است)؛ مصباحالجنان لایضاح اسرارالقرآن (تلخیص مفتاح الجنان)؛ معدنالانوار و مشکاةالاسرار (این کتاب در اصل به عنوان مقدّمهای بر تفسیر مفتاحالجنان نوشته شده و بعد به سبب گستردگی، کتابی مستقل شده است)؛ غنیمةالمعاد فی شرح الارشاد که فتاوی نو و مخالف با فتاوی مشهور علمای شیعه کم و بیش در آن دیده میشود (چند جلد از این کتاب همراه با حواشی مؤلف با عنوان موسوعةالبرغانی فی فقهالشیعه بهچاپ رسیدهاست)؛ مسلکالرّاشدین فی احکامالدین (تلخیص کتاب پیشین)؛ مسلکالسداد ، یک دوره فقه؛ مسلک النّجاة ، رسالة عملیّه، کنزالواعظین فی احوال الائمّة الطّاهرین ؛ کنز الابرار ؛ کنزالمعاد ؛ کنزالاخبار ؛ کنزالاسرار ؛ نجاة المؤمنین فی معارفالدّین در عقاید و کلام؛ معدنالبکاء ؛ مخزن البکاء (چند بار، از جمله در 1285، چاپ شده است رجوع کنید به مشار، ج 3، ستون 519)؛ کنزالباکین که بنابه نوشتة فرزندش، بسیاری از این کتابها قبل از 1253 تألیف شده است (عبدالوهاب برغانی، ص 25؛ محمدصالح برغانی، مقدمة صالحی، ج 1، ص 30ـ36؛ امین، ج 9، ص 371).از فرزندان ملامحمد صالح، میرزا عبدالوهّاب برغانی (متوفی 1294) و شیخ محمد حسن (متوفی 1281) و شیخ محمد در شمار عالمان خاندان آل برغانی بوده و فرزندانی عالم نیز داشتهاند. میرزا عبدالوهاب نزد پدر و عموی خود، شهید ثالث، درس خواند و به اصفهان و قم و عتبات سفر کرد و از استادان بزرگ حوزههای علمی بهره برد و به اجازاتی چند نایل آمد. او که سالها در کربلا و نجف تدریس میکرد، پس از درگذشت پدرش، در قزوین ریاست دینی یافت و سالهای پایان عمر را به عنوان عالمی نافذالکلمه و محل توجّه عام و خاص و حتی دربار و امرا و شاهزادگان در تهران بهسر برد؛ و همراه استادش، سید محمد مجاهد، در جنگ دوم ایران و روس حضور یافت. قدرت فهم و کثرت تتبّع و بیان رسا و احاطه علمی او هم در کتابهای تراجم (از جمله : اعتمادالسلطنه، ج 1، ص 220) و هم در اجازات علما به او مذکور است؛ و در اجازة پدرش به او، اجتهادش تصریح شده است. برخی از آثار علمی برجای مانده از او عبارت است از : مخازنالاصول (به عربی، در علم اصول)؛ خصائصالاعلام فی شرح شرایعالاسلام ؛ شرح عرشیة ملاّ صدرا؛ دیوان شعر ؛ سوز و گداز (به سبک مثنوی دربارة واقعة کربلا)؛ رساله در مبدأ و معاد . میرزا عبدالوهاب خطّی نیکو داشته و برخی از آثارش به خطّ خود او موجود است. او دختر عمّ خود (دختر شهید ثالث) را به همسری گرفت. یکی از دو فرزندش آقا صدرالدین ملقّب به عمادالاسلام بود که در کربلا و قزوین نزد پدر و عموی خود و دیگر استادان حوزة علمیّه تحصیل کرد و مدتی نیز از درس شیخ مرتضی انصاری بهره برد. بعد از درگذشت پدر، عهدهدار شؤون دینی، از تدریس و اقامة جماعت و ارشاد، شد. در 1327، به زادگاهش کربلا بازگشت و در مدرسة سردار به تدریس پرداخت. درس او مورد استقبال بود و وفاتش در 1337 روی داد. آثار علمی او عبارت است از شرح ارشاد علاّ مه حلّی و شرح عرشیّة ملاصدرا. فرزندش ، شیخ حسن، نیز از افاضل عصر خود بوده است. شیخمحمد حسن، فرزند دوم ملامحمد صالح، ابتدا در زادگاهش کربلا و سپس در قزوین و اصفهان نزد پدر و عموی خود و سایر بزرگان عصر تحصیل کرد و بعد از مدتی اقامت در قزوین و شرکت در جنگ دومایران و روس، همزمان با تشییع پیکر سیدمحمد مجاهد (متوفی 1242)، به کربلا رفت. در کربلا و نجف از درس صاحب جواهر و شیخمرتضی انصاری بهره برد و خود در کربلا به تدریس اصول و فقه و سایر علوم اسلامی پرداخت که بهدلیل طلاقت لسان و دقتنظر و احاطة علمی او رونق داشت (محمدصالح برغانی، مقدمة صالحی، ج 1، ص 50ـ51). در حدود 1278، عازم بیتاللّهالحرام شد و در مدت اقامت خود در مکه و مدینه علاوه بر تدریس مسائل فقهی، با عالمان آن سامان در مباحث اعتقادی به گفتگو میپرداخت. او سرانجام بر اثر مضروب شدن با چوبدستی چند نفر ناشناس در مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع دفن شد (همان، ج 1، ص 50). از آثار اوست : ینابیعالولایة ، معارجالعرفان ، رسالة زبیبیّة و مناسک حجّ (همانجا). دو فرزند او میرزا علاّ مه (متوفی 1310 و مدفون در نجف) و میرزاعلینقی (متوفی 1320 و مدفون در کربلا) هر دو از افاضل عصر خود بودند و علوم ادبی و فقه و اصول و حکمت را نزد کسانی چون شیخ انصاری و میرزا حبیبالله رشتی (متوفی 1312) و فاضل اردکانی (متوفی 1302) و آخوند ملا آقا حکمی قزوینی خواندند. هر دو به تدریس علوم اسلامی اشتغال داشتند، ولی شهرت میرزا علاّ مه به علوم عقلی بیشتر بود و برادر دیگر به علّت قدرت بیان و احاطة علمی به مدرّس الطّفّ شهرت یافت. هر دو برادر در امور اجتماعی نقش فعال داشتند، از جمله در تقویت بنیة مالی و اجتماعی شیعیان کربلا و بنای ایوان بزرگ حرم امام حسین علیهالسّلام به سبک معماری چهل ستون اصفهان. بغیةالمرام در اصول فقه و تحفةالرشاد در فقه از آثار علمی میرزا علاّ مه و بدایعالاصول از تألیفات میرزا علینقی قابلذکر است. فرزند میرزا علینقی، شیخ حسن (متوفی 1401) نیز از احفاد دانشمند ملا محمد صالح بوده و علاوه بر خدمات اجتماعی و دینی، آثار علمی نیز برجای نهاده است. شیخمحمد، فرزند دیگر ملا محمدصالح، بنابر نوشتة آقابزرگ طهرانی (نسخه خطی) در عراق درس خوانده و به امر استادش، شیخ زینالعابدین مازندرانی، به منظور ارشاد مردم به هند رفته و تا پایان عمر همانجا مانده و بعد از وفات، در کربلا دفن شده است.میرزااحمد (متوفی 1339) فرزند میرزاعلیاصغر نیز یکی دیگر از نوادگان دانشمند ملامحمد صالح بود که در نجف درس خواند و پس از نیل بهمراتب بلند علمی، در قزوین بهتدریس و زعامت دینی پرداخت. از او چند نگاشتة فقهی و اصولی برجای مانده است.5) ملا محمدعلی. مشهور به ملاعلی برغانی، متولد 1175 در برغان و متوفی 1269 در کربلا، فرزند ملامحمد ملائکه و برادر کهتر شهید ثالث. او نیز مانند دو برادر خود و همراه با آنان در برغان و سپس اصفهان و قم و عتبات از درس عالمان بزرگ و نامبردار بهره برد و به اخذ اجازات روایی و گواهی اجتهاد نایل شد. همچنین نزد میرزا محمد اخباری (مقتول در 1232) علوم خفیّه و اخبار آموخت و سرانجام شیفتة شیخ احمد احسایی شد و از او اجازة روایت گرفت (اصل این اجازه موجود است). به دلیل گرایش به آراء احسایی، در ماجرای اختلاف پیروان احسایی با متشرّعه و نیز در مجلس مناظرة شهید ثالث با احسایی، کوشش بر میانجیگری داشت و از احسایی خواست تا رسالهای در تعدیل نظریات خود بنویسد. احسایی این خواسته را اجابت کرد و رسالهای مشهور به «توبهنامه» نوشت، ولی این تلاش ثمری نداشت. ملا محمدعلی، با اینکه نزد ملا علی نوری تحصیل فلسفه میکرد، از حکمای اسلامی بشدّت انتقاد مینمود و معتقد بود که ایشان در نتیجة حسنظن به حکمت یونانی و اعتماد بیش از اندازه به عقل بشر، متون صریح دینی را تأویل کردهاند. آثار برجای مانده از ملامحمدعلی نشان میدهد که مشربی عرفانی و اخلاقی داشته و در عقاید نیز راهی میان شیخیه و متشرعه را برگزیده بوده است. بسیاری از شاگردان و پیروان شیخاحمد احسایی، خصوصاً بعد از سید کاظم رشتی، به او گرویدند. او سالهای پایانی عمر را در کربلا سپری کرد. از آثار اوست : غنائمالعارفین در تفسیر با مذاق عرفانی و تکیه بر اقوال احسایی؛ لسانالعارفین در حلّ رموز و اصطلاحات عرفانی، منهج السالکین ؛ مشکوةالعارفین ؛ معراج العارفین ؛ مصباح السالکین ؛ طور سینا در حدیث؛ ضوابطالاصول در اصول فقه؛ ریاض الاحزان در هشت جلد در شرح مناقب و مراثی ائمّه علیهمالسّلام؛ مصباحالمؤمنین در اسرار عبادات و جز اینها. شیخ عبدالحسین برغانی معروف به علوی شهیدی، فرزند ملامحمدعلی و داماد شهید ثالث، از دانشمندان بزرگ دینی قزوین به شمار میرفت. وی نزد پدر و عموها و آخوند ملا آقا حکمی و دیگران درس خواند، سپس به عتبات رفت و در درس سید محمد مجاهد و شریفالعلما و دیگران شرکت کرد و پس از طی مدارج علمی به قزوین رفت و به تصدّی امور دینی و تدریس و ارشاد، کتابهایی نیز در فقه و اصول نوشت که از جملة آنها نفحاتالالهام فی شرح شرایعالاسلام است (محمد صالح برغانی، مقدمة صالحی، ج 1، ص 20؛ آقا بزرگ طهرانی، 1404، جزء 2، قسم 2، ص 712). شیخ عبدالحسین در 1292 در قزوین درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد. فرزندش نیز منصب رسمی شیخالاسلامی را داشت و نوادهاش، شیخ علاءالدّین (متوفی 1394)، در قزوین و تهران تحصیل کرد و از مدرّسان برجسته و مورد علاقة طلاّ ب در مدرسة صالحیّة قزوین بود. تألیفاتی نیز از او برجای ماند که از جملة آنها ترجمه و تعلیق رسائل اخوانالصّفا ست.6) زنان مشهور این خاندان. چند تن از زنان خاندان آلبرغانی از فضل و علم برخوردار بوده و گاهی منصب تدریس نیز یافتهاند. از جمله ماه شرف طالقانی، خواهر ملامحمد ملائکه، از منشیان دربار فتحعلیشاه قاجار. پس از فراگیری مقدّمات علوم و حفظ قرآن، ابتدا نزد برادر خود و سپس در اصفهان و عتبات به تحصیل و تدریس پرداخت و بعد از تکمیل مدارج علمی به زادگاه خود، قزوین، بازگشت. در سفر فتحعلیشاه قاجار به قزوین، بهدلیل قدرت بیان مورد توجّه شاه قرار گرفت و به دعوت او متصدّی دیوان مراسلات دربار شد. خطّی نیکو داشت و به دلیل کفایت بسیار در کارها مورد علاقة شاه و دربار بود.امکلثوم، دختر شهیدثالث، نیز زنی دانشمند بود که ادبیات عرب را نزد ماه شرف فراگرفت و سپس نزد پدر و عمویش و نیز ملا آقا حکمی درس خواند و به همسری ملاعبدالوهاب برغانی درآمد. در قزوین و کربلا برای زنان تدریس میکرد و کتابخانة شخصی خود را در 1268 وقف طلاّ ب علوم دینی کرد. از او تفسیری بر سورةالفاتحه به صورت ناقص در دست است.طاهره قرّةالعین، دختر ملا محمد صالح، نیز زنی بافضل و باهوش بود، ولی بر اثر گرایش به شیخیّه از سیرة متداول کناره گرفت و پس از طیِّ چند سال پر حادثه در تهران محبوس و کشته شد (بامداد، ج 1، ص 204ـ209). کتابهای تاریخ دربارة او و عقاید و رفتارش یکسان سخن نمیگویند.رقیّه برغانی، نوادة ملامحمد صالح برغانی، دختر میرزاعلامه (1307ـ1399)، در کربلا نزد عمادالاسلام برغانی درس خواند و سالها در همان شهر به تدریس و ارشاد زنان پرداخت. پس از اخراج ایرانیان از عتبات، به قزوین رفت و همانجا درگذشت. رسالههایی در تفسیر و سایر مباحث قرآنی از او در دست است.منابع: محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة ، چاپ علینقی منزوی و احمد منزوی، بیروت 1403/1983؛ همو، سیرة آلالبرغانی ، نسخة خطی کتابخانة شخصی عبدالحسین شهیدی صالحی؛ همو، طبقات اعلامالشیعة ، جزء 2 : الکرامالبررة ، مشهد 1404؛ محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران 1363 ش؛ محسن امین، اعیانالشیعة ، چاپ حسن امین، بیروت 1403/1983؛ عبدالحسین امینی، شهداءالفضیلة ، قم 1352 ش؛ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری ، تهران 1357 ش؛ عبدالوهاب برغانی، خصایصالاعلام ، نسخة خطی کتابخانة شخصی عبدالحسین شهیدی صالحی؛ محمدصالحبن محمد برغانی، موسوعة البرغانی فی فقه الشیعة ، مقدمة عبدالحسین صالحی، ج 1، تهران ] بیتا. [ ؛ محمدبن سلیمان تنکابنی، کتاب قصص العلماء ، تهران ] بیتا. [ ؛ محمدبن علی حرزالدین، معارفالرجال فی تراجمالعلماء والادباء ، قم 1405؛ محمدبن حسن حرعاملی، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی، قم 1362 ش؛ محمدباقربن زینالعابدین خوانساری، روضاتالجنات فی احوالالعلماء و السادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان، قم 1390ـ1392؛ محمدعلیبن صادقعلی کشمیری، کتاب نجومالسماء فی تراجمالعلماء ، قم 1394؛ محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانةالادب ، تهران 1369 ش؛ خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی ، تهران 1340ـ1344 ش.