معرف
(به فارسی، پیسی ؛ در هدایة المتعلّمین اَخَوینی بُخاری، [قرن چهارم] ، پیس ؛ > پهلوی s pe <) ، گونهای بیماری پوستیِ مُزمِنِ ناواگیر که به شکل لکّههای سفید نرمِ کمابیش بزرگ بر اندامهای گوناگون تن آدمی حادث میشود و گاهی سراسر تن را فرا میگیرد (در این صورت، اصطلاحاً، «برصِ مُنتشِر»)
بَرَص (به فارسی، پیسی ؛ در هدایة المتعلّمین اَخَوینی بُخاری، [قرن چهارم] ، پیس ؛ ) پهلوی s pe () ، گونهای بیماری پوستیِ مُزمِنِ ناواگیر که به شکل لکّههای سفید نرمِ کمابیش بزرگ بر اندامهای گوناگون تن آدمی حادث میشود و گاهی سراسر تن را فرا میگیرد (در این صورت، اصطلاحاً، «برصِ مُنتشِر»).سابقة تاریخی. به سبب همانندی برخی از علتها و نشانهای پیسی با چند بیماری پوستیِ دیگر ــ بویژه بَهَق (معرّبِ بَهَک ) و جُذام * (خوره ) ــ از قدیم غالباً برص را بِناروا مترادف با جذام یا یکی از مقدّماتِ آن دانسته و شخصِ «مَبْروص» یا «أبرص» (= مبتلا به برص) را همچون جذامیان، منفور و مطرود (از اجتماع) داشتهاند. بازتابی از این خَلط را در برخی از کهنترین متنهای دینی و تاریخیِ بازمانده میتوان یافت؛ مثلاً، در اوستا از پیسی، با نامِ sa- ¦ pae (به معنایِ «مَجذوم» ] = مَبروص [ و «جذام» ] = برص [ ؛ رجوع کنید به بارتلومه ، ستون 818)، به عنوان یکی از «داغ خوردگانِ اهریمن» (همچون کوژپُشتان، «تباهْدندانان» و روسپیان)، چند بار ذکری رفته است؛ یا در وَندیداد 2:29 و 37، که اهورا مزدا به جَم دستور میدهد که sa- ¦ pae را به «وَر» (پناهگاهی زیرزمینی که جم به فرمان او برای حفظ نمونههای آدمیان و جانوران و گیاهان نیکو و سودمند از بلای طوفان سهمگین قریبالوقوعی مانند طوفان نوح، ساخت) نپذیرد و راه ندهد ( اوستا ، ج 2، ص 671، 673)، و یا در یَشتها (بند 92)، اَناهیتا، ایزدْبانوی آبها، حکم میکند که «پیسِ جداکردهْ تن» ] = مجذومی/مبروصی «که باید جدا و دور از دیگران نگاه داشته شود»؟ [ نباید از ra zao (در پهلوی، hr ¦ zo ؛ فارسی قدیم، r ¦ zo = نذر و پیشکشِ مایعِ آیینیِ مزداپرستان قدیم، مانند شیر و نوشابة هوم * ؛ بارتلومه، ستون 1654؛ اوستا ، ج 2، ص 999، تعلیقات دوستخواه) بیاشامد ( اوستا ، ج 1، ص 314). نکتهای که خَلطِ برص و بهق سفید و خوره را نزد ایرانیان باستان تأیید میکند اشاره به کبوتران سفید در گزارش هرُدوت (مورّخ یونانی، قرن پنجم قم) است (ص 98): « ] در پارس، [ مبتلایان به جَرَب * و برص را جدا و ] سکونت در [ شهر را برای آنان ممنوع میسازند. ] پارسیان = ایرانیها [ میگویند که این بیماریها عقوبتِ اهانت به خورشید است... بسیاری از ایشان حتی کبوترهای سفید را هم به دور میرانند، گویی که این کبوتران نیز مرتکب همان اهانت شدهاند.» نزد عبرانیان باستان نیز «بَلاء» یا «ضَرْبة» برص معروف و بسیار مکروه بود. آنان بر این باور بودند که برص به عقوبت گناهکاری (سرپیچی از دستورهای الهی) بر بعض ایشان نازل میشد؛ مثلاً رجوع کنید به سِفرِ اَعداد 12:10، که خداوند مریم، خواهر موسی علیهالسلام، را به سبب بدگویی از آن حضرت، آناً «بَرْصاء ] مرجوع کنید به نث أبْرص [ به سفیدی برف» گردانید.نشانشناسی افتراقی . در شریعت موسوی، دستورهای مشروحی به کاهنان قدیم برای تمییز برص از بیماریهایی چون بهق و قوباء و سَعْفَه ، و نیز برای «تطهیر» شرعی مبروصان پس از بهبود بیماری آنان، داده شده است. هیچیک از این بیماریهای پوستی واگیر یا کُشنده شمرده نشده و آن دستورها فقط برای تعیین «نَجاست» یا «طَهارت» شرعی ضایعات پوستی است ( رجوع کنید به سِفرِ لاویان 13:1ـ46، و در مورد آیینهای تطهیر، همان، باب 14).برخی از حکمای قدیم، از جمله، بعض پزشکان دورة اسلامی کوشیدهاند که تفاوت میان برص، بهق، جذام حقیقی و مانند اینها را تبیین کنند. اینان، تا جایی که به برص و بهق مربوط میشود، وجوهِ افتراق این دو را چنین تشخیص دادهاند: 1) لکههای برص نخست در سطح پوست پدید میآید و سپس «بَیاض» («سفیدی») از برونْپوست فرا رفته به گوشت اندامِ مبتلا و حتی گاهی به استخوانِ زیر آن میرسد، در صورتی که لکههای «بهق سفید» فقط به برونپوست محدود میماند؛ به گفتة اخوینی بخاری (ص 593)، «برص بر گوشت بُوَد و بهق بر پوست»؛ 2) «پیس از اول درشت بُوَد، باز نرم گردد، ولی بهق از اول نرم بود» (همانجا)؛ 3) مویهای موضعِ پیسیگرفته سفید میشود، ولی «بر وَضَح ] = «بهق سفید» [ موی سیاه روید یا اَشْقَر» (جُرجانی، ص 621)؛ 4) لکة «برص سفید، اگر بمالند، سرخ نشود و از وی رطوبتی سپید برآید»، ولی «از وضح خون برآید و، اگر بمالند، زود سرخ شود» (همانجا؛ نیز رجوع کنید به مَجوسی، ج 1، ص 311).گونة دیگری از برص را هم، به نامِ «البرصالاسود»/«برصِ سیاه» (متناظر با «بهقِ سیاه »)، ذکر کردهاند. «مادّة» برص سیاه، همچون آنِ بهق سیاه، «سودایی بُوَد که پوست و حوالی آن وی را تَشرُّب کرده باشد، و این علت از مقدمات جذام است» (جرجانی، همانجا؛ نیز رجوع کنید به تَهانوی، ج 1، ص 125: «برص سیاه، مسمّی' به قوباء ، سیاهیای است که در اثر استیلای سودای غلیظ ] بر فلان اندام [ عارضِ پوست ] آن اندام [ میشود»). به گفتة تهانوی (همانجا)، «در برصِ سیاه، پوست دیگرگون شده دچار خشونت ] «زِبری، درشتی» [ شدید و تَفْلیس ] «پولک پولک گردانیدن» [ همچون فَلسهای پوست ماهی میگردد.»سبب شناسی . حدوث برص را عموماً ناشی از «غلبة بَلْغَم (یا خِلط بلغمی) بر خون و ضعف «قوّة مُغیِّره» ] «نیروی دگرگون کننده»، یعنی قوهای که، به گمان قدما، غذای موجود و جاری در خون را تماماً موافق مزاج اَجزای اندامها میگرداند [ در فلان اندام ] یعنی اندامی که پوست آن دچار پیسی شده است [ ، در صورتی که آن ضعف از بَدی و فسادِ مزاجِ سرد باشد» (مجوسی، همانجا) دانستهاند (نیز رجوع کنید به طبری، ص 321؛ ابنسینا، ج 3، کتاب چهارم، ص 282ـ287؛ ابنمَطْران ] متوفی 587 [ ، ج 1، ص 144؛ جرجانی، همانجا؛ سُیوطی، ص 157ـ158).حدیثی نبوی دربارة برص زایی آبِ «مُشمَّس» («آفتابخورده») یا «مُسخَّن فیالشمس» («در آفتابْ داغ شده») نقل کردهاند (با ترکیب و عبارات مختلف؛ مثلاً، به روایت محمد بن حسن طوسی ] ج 1، ص 379ـ380 [ از امام جعفر صادق، علیهالسلام: «آبی که در آفتاب داغ کرده شود، با آن وضو نسازید، خود را با آن نشویید و با آن، آرد خمیر نکنید زیرا مورثِ برص میشود»). مرجوع کنید به لف نامشخص یَواقیتالعلوم (تألیف احتمالاً در نیمة دوم قرن ششم) در شرح این حدیث توضیح داده است که این نهی مخصوص آبی است که تازیان در آفتاب سوزان حجاز در آوندهای مِسین و رویین گرم میکردند و بر اثرِ «قوّت حرارت آفتاب ... ذرّههای خُرد ... از جِرم آن اَوانی مُنحلّ ... و به آب آمیخته شود، و چون کسی آن آب را بر اندام ریزد، آن ذرّهها در مَسامّ نشیند و مسام ببندد. و چون مسام بسته شود، سطح پوست سخت گردد و بخار اندر تن مُحتقِن شود و رطوبت غلیظ گردد، و از آنجا برص پدید آید» (ص 213).درمان. به اعتقاد عبرانیان قدیم، درمان برص، همچون حدوث آن، از جانب خداوند به مبروص میرسید ــ چه مستقیماً (مثلاً رجوع کنید به سِفِر خروج 15:26، و سِفِر اَعداد 12:14ـ15 در مورد درمان برصِ سابقالذکرِ خواهر موسی، علیهالسلام، چه به توسّط خُلفای او بر زمین (مثلاً، موسی، سفر خروج : 15:25؛ اَلیشَع، کتاب دوم پادشاهان 2:21؛ اِشَعْیا، همان 20:7ـ8؛ نیز رجوع کنید به د.جودائیکا ، ذیلِ « Leprosy »؛ هاکس، ذیلِ «برص»). لذا درمانی دارویی یا غذایی برای برص و مانند آن در تورات یافتنمیشود. معذلک در قرآن نیز برص، همچون کوری مادرزاد، بیماریای دانسته شده است که پزشکان از درمان آن عاجز بودند: درمان این دو علّت، همچون زنده کردنِ مُردگان، از معجزات عیسی، علیهالسّلام، بود ( رجوع کنید به سورة آلعمران 49 ] از قول حضرت عیسی [ : «... وَ أُبْریُالاَکْمَهَ و الاَبْرصَ و أُحیِ المَوْتی' بِإذنِ اللّه ...» ] «... و کوِر مادرزاد و ابرص را درمان و مردگان را زنده میکنم، بهاجازتِ خدا...» [ ؛ (نیز رجوع کنید به همین مضمون، ولی در خطاب خداوند بهحضرت عیسی، در سورة مائدة 110). در منابع شیعی، اشاراتی از قول بعض ائمّه، علیهم السلام، به این مطلب هست که «مردمی از بنیاسرائیل دچارِ بیاض شدند، پس خداوند به موسی ] علیه السلام [ وحی کرد که آنان را بفرمای تا گوشت گاو با سِلْق ] گونهای چغندر که برگهای آن خورده میشود [ بخورند» (به نقل بَرْقی، ص 519، از امام جعفر صادق و امام محمد باقر علیهما السلام). ظاهراً همین درمان را شیعیان قدیم پذیرفته و تجویز کردهاند: «آبگوشت گاو با سِلقْ بیاض را میبَرَد» (به نقل برقی از امام جعفر صادق، علیه السلام، همانجا) و «کسی که آبگوشت گاو بخورد، خداوند برص و جذام را از او زایل میکند» (مجلسی، ج 59، ص 212، به نقل از امام موسی کاظم، علیه السلام). درمانی دارویی را نیز مجلسی از امام جعفر صادق، علیه السلام، روایت کرده است (همان، ج 59، ص 211): «مردی از بابت وضح و بهق به ابوعبداللّه شکایت کرد. ] امام [ فرمود: به گرمابه شو، حَنا به نوره بیامیز و این ] آمیزه [ را بر آنها ] = آثار وضح و بهق [ طِلا کُن؛ پس از آن، چیزی ] از آن آثار [ نخواهی دید.» «عُوذَه» (= تعویذ، دعاء)هایی نیز برای درمان برص نقل کردهاند ــ مثلاً، دو دعا از امام جعفر صادق، علیهالسلام، برای رفع برص و «بیاض» به روایت عبدالله و حسین نیشابوری، فرزندان بسطام بن سابور الزَیّات (ص 102؛ برای عوذهای مکتوب که بر لکة برص گذارند رجوع کنید به سیوطی، ص 158).برخی از پزشکان دورة اسلامی درمانهای گوناگونی برای برص (و بهق) ذکر کردهاند، که از آن میان، چون برنامة درمانی علی بن عباسِ مجوسی جامعتر و سامانمندتر مینماید (ج 2، ص 196ـ198)، خلاصة آن در اینجا آورده میشود : چون علت بروز برص غلبة بلغم بر اندامهایی از تن آدمی است، نخست بیمار باید از خوردن غذاهای مولّد بلغم (مثل ماهی تازه، قارچ، شیر، میوههای «مُبرِّد» و «مُرطِّب») بپرهیزد و، در عوض، باید چیزهای «گرم» بخورد (مثلاً عسل، گوشت کبک یا تیهو، گوشت «شکار» ] مثلاً، آهو [ نمکسود و با «تَوابِلِ» ] = ادویهجات [ گرمِ در روغْن سرخ کرده شده)؛ به موازات این دستور غذایی، پزشک باید «مَعجون»های «مُسهلِ بلغم» (یعنی پاک کنندة بدن از بلغم زیادی) برای او تجویز کند (مرجوع کنید به لف دستور ترکیب چند معجون و طرز استعمال آنها را ذکر کرده است). سپس باید «أطْلیه» ] جمعِ طِلاء : داروی مفرد یا مرکّب رقیقِ مالیدنی بر پوست بدن [ ویژهای بر لکههای برص مالید (مجوسی اطلیة مفردی چون زِفت و نفت سفید، و اطلیة مرکّب بسیاری را ذکر کرده است، مثلاً معجونی از گوگرد، خِرْبَقِ سیاه ] از هر یک، دو دِرْهَم [ ، بَلادُر ] پنج درهم [ ، عاقرقرحا و شاهتره ] از هر یک، یک درهم [ آمیخته به سرکه).همچنین، در «برص سیاه» و «بهق سیاه» که هر دو ناشی از غلبة سودا بر فلان اندام است، نخست باید با داروهای سودابُر تن را از سودای زاید زدود و ضمناً از خوراکهای مولّد سودا پرهیز کرد، و با خوراکهای «مُعتدل» تن را به اعتدالِ اَخلاطی باز آورد؛ آنگاه باید اطلیة ویژهای را بر لکة برص یا بهق سیاه مالید (یکی از چهار طِلای یادشده در متن این است: ریشة «سَوْسن شمانْجونی» ] = زنبقِ آسمانگون، کبود؛ در اصطلاح کنونی، «ریشة ایرْسا» [ را خوب بکوبند و سپس با عسل یا سکنجبین عَجین کنند و آنگاه این آمیزه را در آفتاب یا گرمابه برجای منظور بمالند؛ برای درمانهای دیگر رجوع کنید به مثلاً، طبری، ص 322ـ323؛ ابنسینا، ج 3، کتاب چهارم، ص 282ـ287؛ اخوینی بخاری، ص 591 ـ 595).حُکم برص در فقه اسلامی. کشف وجود برص در یکی از زوجین پس از عقدِ نکاح، پیش از مباشرت، در فقه اهل سنّت و نزد بسیاری از فقهای امامیّه، مجوِّز «رَدِّ» (= فَسخ، ابطال) نکاح میشود ــ نه به عنوانِ عیبی «جنسی» بلکه به عنوان بیماریای «مُنَفِّر» (نفرتانگیز) و احتمالاً واگیر (برای آگاهی از اَحکام آن در فقه مذاهب چهارگانة اهل سنت، مثلاً رجوع کنید به زحیلی، ج 7، ص 514 بهبعد؛ و در فقه جعفری، مثلاً رجوع کنید به نجفی ] متوفی 1266 [ ، ج 30، ص 318، 341، و، از میان معاصران، مثلاً بروجردی، مسئلههای 2389، ص 380، و 2391، ص 381).منابع: علاوه بر کتاب مقدس. عهد عتیق؛ ابنسینا، کتاب القانون فیالطب ، بولاق 1294؛ ابنمطران، بستان الاطباء و روضة الالباء ، چاپ عکسی از روی نسخة کتابخانة ملی ملک، با مقدمة مهدی محقق، ج 1، تهران 1368 ش؛ ربیعبن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فیالطب ، چاپ جلال متینی، مشهد 1344 ش؛ اوستا ، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران 1370 ش؛ احمدبن محمد برقی، کتاب المحاسن ، چاپ جلالالدین محدّث اُرموی، قم ] تاریخ مقدمه 1331 ش [ ؛ حسین بروجردی، رسالة توضیح المسائل ، تهران 1336 ش؛ محمد اعلیبن علی تهانوی، کتاب کشاف اصطلاحات الفنون ، چاپ محمد وجیه ... ] و دیگران [ ، کلکته 1862، چاپ افست تهران 1967؛ اسماعیل بن حسن جرجانی، ذخیرة خوارزمشاهی ، چاپ عکسی از نسخة خطی ] مورخ 603 [ ، تهران 1355 ش؛ وهبه مصطفی زحیلی، الفقهالاسلامی و ادلّته ، دمشق 1404/1984؛ عبدالرحمنبن ابیبکر سیوطی، الرحمة فیالطب والحکمة ، دهلی ] بیتا. [ ؛ علیبن سهل طبری، فردوسالحکمة فیالطب ، چاپ محمد زبیر صدیقی، برلین 1928؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیبالاحکام ، چاپ حسن موسوی خرسان، بیروت 1401/1981؛ محمد باقربن محمد تقی مجلسی، بحارالانوار ، بیروت 1403/1983؛ علیبن عباس مجوسی، کامل الصناعة فیالطب ، بولاق 1294؛ محمدحسنبن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام ، چاپ محمود قوچانی و ابراهیم میانجی، بیروت 1981؛ عبداللهبن بسطام نیشابوری و حسینبن بسطام نیشابوری، طبالائمة ، چاپ محمد مهدی حسن خرسان، بیروت ] بیتا. [ ؛ جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس ، بیروت 1928، چاپ افست تهران 1349 ش؛ یواقیت العلوم و دراری النجوم ، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران 1345 ش؛Christian Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch, Strassburg 1904, repr. Berlin 1961; Encyclopaedia Judaica, Jerusalem 1978-1982; Herodotus, The histories, tr. Aubrey de Sإlincourt, ed. A. R. Burn, Harmondsworth, England 1980.