برساوش (نیز برشاوش / حامل رأس الغول: برندة سر دیو)

معرف

از صورتهای‌ فلکی‌ نیمکرة‌ شمالی
متن
بَرْساوُش‌ (نیز برشاوش‌/ حامل‌ رأس‌ الغول: بَرَندة‌ سر دیو) ، از صورتهای‌ فلکی‌ نیمکرة‌ شمالی. این‌ صورت‌ در مجاورت‌ ذات‌الکرسی‌ و در کهکشان‌ راه‌ شیری‌ قرار گرفته‌ و به‌ صورت‌ مردی‌ تصور شده‌ است‌ که‌ «بر پای‌ چپ‌ ایستاده‌، پای‌ راست‌ برداشته‌ و دست‌ راست‌ بر بالای‌ سر برده‌ و به‌ دست‌ چپ‌ سر غولی‌» دارد ( رجوع کنید به تصویر؛ صوفی‌، ص‌ 81، ترجمه‌، ص‌ 75؛ ابوریحان‌ بیرونی‌، 1362 ش‌، ص‌ 92).برساوش‌ (معرب‌ پرسئوس‌ ) در اسطوره‌های‌ یونانی‌ پسر زئوس‌ (خدای‌ خدایان‌) است‌ که‌ برای‌ نجات‌ آنْدرومدا (امرأة‌ المسلسله‌: زن‌ به‌ زنجیر کشیده‌) به‌ مِدوسا (عفریته‌ای‌ که‌ در مآخذ اسلامی‌ با عنوان‌ الغول‌ از او یاد شده‌) حمله‌ می‌برد. مدوسا که‌ به‌ جای‌ مو مار بر سر داشت‌ و نگاه‌ او دشمن‌ را سنگ‌ می‌کرد آندرومدا را به‌ عنوان‌ قربانی‌ قیطس‌ به‌ بند کشیده‌ بود. برساوش‌ سپری‌ چون‌ آینه‌ در مقابل‌ مدوسا می‌گیرد و سر او را از تن‌ جدا می‌کند و به‌ سوی‌ آندرومدا باز می‌گردد (آلن‌، ص‌ 329ـ330). اساس‌ این‌ اسطوره‌، روایت‌ بابلی‌ بِل‌مردوک‌ و اژدهای‌ تیامات‌ است‌ (همان‌، ص‌ 31ـ32). ابوریحان‌ بیرونی‌ (همانجا) در شرح‌ کوتاه‌ خود در این‌ باره‌ گفته‌ است‌ که‌ «... در بیابان‌ مردمان‌ را گمراه‌ کند»، اما معلوم‌ نیست‌ که‌ این‌ مطلب‌ را از چه‌ مأخذی‌ برگرفته‌ است‌.بطلمیوس‌ (ص‌ 352ـ353) در شرح‌ این‌ صورت‌، 29 ستاره‌ بر شمرده‌ است‌ که‌ سه‌تای‌ آنها بیرون‌ از صورت‌ قرار دارند. شرح‌ صوفی‌ (ص‌ 81ـ88) نیز کم‌ و بیش‌ همان‌ است‌. تنها تفاوت‌ مهم‌ این‌ دو فهرست‌، آن‌ است‌ که‌ صوفی‌ درخشندگی‌ ستارة‌ پنجم‌ این‌ صورت‌ را که‌ بطلمیوس‌ از قدر چهارم‌ دانسته‌ از قدر پنجم‌ آورده‌ است‌. ابوریحان‌ بیرونی‌ در القانون‌ المسعودی‌ (ج‌ 3، ص‌ 1036ـ 1038) مقادیر مذکور در هر دو اثر یاد شده‌ را در کنار یکدیگر آورده‌ اما در التفهیم‌ (ص‌ 95ـ96) تنها به‌ ذکر شمار ستارگان‌ از هر قدر بر اساس‌ روایت‌ بطلمیوس‌ بسنده‌ کرده‌ است‌.صوفی‌ بر آن‌ است‌ که‌ اعراب‌ برساوش‌ را به‌ صورت‌ یاد شده‌ نمی‌شناخته‌اند؛ به‌ نوشتة‌ او «عرب‌ سطری‌ را از کواکب‌ که‌ بگذرد به‌ آن‌ سحابی‌ که‌ برطرف‌ دست‌ راست‌ است‌ (ستارة‌ اول‌ برساوش‌)، و به‌ کوکب‌ دوم‌ که‌ بر مرفق‌ (آرنج‌) راست‌ است‌ و سیُّم‌ که‌ بر منکب‌ (کتف‌) راست‌ است‌ و هفتم‌ که‌ روشن‌ است‌ و بر پهلوی‌ راست‌ است‌... با کواکب‌ ذات‌الکرسی‌ که‌ بر پشت‌ ناقه‌اند، تشبیه‌ کرده‌اند به‌ دستی‌ کشیده‌ از ثریا، و به‌ این‌ جهت‌ آن‌ کواکب‌ روشن‌ را که‌ بر پشت‌ ناقه‌اند کف‌ خوانند و لطخه‌ سحابی‌ (سحابی‌ کوچکی‌) را که‌ بر طرف‌ دست‌ برساوش‌ است‌ مِعصَم‌ (مچ‌ دست‌)... (ص‌ 84ـ85، ترجمه‌، ص‌ 78ـ79). در نجوم‌ جدید، صورت‌ فلکی‌ برساوش‌ از چند جنبه‌ اهمیت‌ دارد که‌ مهمترین‌ آنها وجود رأس‌ الغول‌ ، دوازدهمین‌ ستارة‌ این‌ صورت‌، در فهرست‌ بطلمیوس‌ و صوفی‌ است‌. رأس‌الغول‌ ستارة‌ متغیرِ گرفتی‌ است‌ که‌ درخشندگی‌ آن‌ در هر 82ر68 ساعت‌ در حدود 3ر1 قدر تغییر می‌کند ( ) واژه‌نامة‌ نجوم‌ مک‌میلان‌ ( ، ص‌ 7ـ8). شگفت‌ آنکه‌ در هیچ‌ یک‌ از منابع‌ قدیم‌ بدین‌ تغییر شدید و سریع‌، با آنکه‌ با چشم‌ غیرمسلح‌ بسادگی‌ حس‌ می‌شود، اشاره‌ نشده‌ است‌. در این‌ منابع‌ این‌ ستاره‌ را از قدر دوم‌ آورده‌اند. تغییر درخشندگی‌ رأس‌الغول‌ را نخستین‌بار در نیمة‌ دوم‌ سدة‌ یازدهم‌/ هفدهم‌ (مونتاناری‌ در 1672 و مارالدی‌ در 1694) گزارش‌ دادند (آلن‌، ص‌ 333) و سپس‌ در 1196/1782 جان‌ گودریک‌ دورة‌ تناوب‌ تغییرات‌ آن‌ را بدقت‌ تعیین‌ کرد (حیدرزاده‌، ص‌ 27). اکنون‌ معلوم‌ شده‌ است‌ که‌ رأس‌الغول‌ مجموعه‌ای‌ از سه‌ ستاره‌ است‌ که‌ به‌ دور هم‌ گردش‌ می‌کنند و بیشترین‌ مقدار تغییر درخشندگی‌ در هنگام‌ کسوف‌ دو ستارة‌ اصلی‌ مجموعه‌ (رأس‌الغول‌ A و B ) در مدت‌ 82ر68 ساعت‌ رخ‌ می‌دهد. ستارة‌ سوم‌ که‌ بسیار دورتر از این‌ دو همدم‌ است‌، در هر 680 روز تغییر ناچیزی‌ در دورة‌ تناوب‌ کسوف‌ پدید می‌آورد ( ) واژه‌نامة‌ نجوم‌ مک‌میلان‌ ( ، ص‌ 7).در برساوش‌ خوشة‌ ستاره‌ای‌ دوتایی‌ وجود دارد که‌ با چشم‌ غیرمسلح‌ مشاهده‌ می‌شود؛ این‌ خوشه‌ها در مجسطی‌ (ص‌ 352ـ 353) ستارة‌ اول‌ این‌ صورت‌ فلکی‌ و زیرعنوان‌ سحابی‌، و در ترجمة‌ صورالکواکب‌ (ص‌ 75) تحت‌عنوان‌ «لطخه‌ سحابی‌ که‌ به‌ پارة‌ میغ‌ مانَد» آمده‌ است‌، و امروزه‌ خوشه‌های‌ (NGC 869) h و  (NGC 884) نامیده‌ می‌شوند و از جوانترین‌ خوشه‌های‌ باز در کهکشان‌ ما هستند. همچنین‌ دربرساوش‌ یکی‌ از مهمترین‌ بارشهای‌ شهابی‌ سالانه‌ دیده‌ می‌شود که‌ بارش‌ برساوشی‌ نامیده‌ می‌شود و در 21 مرداد به‌ اوج‌ می‌رسد و در آن‌ تا هفتاد شهاب‌ را در ساعت‌ می‌توان‌ دید.در متون‌ احکام‌ نجوم‌ دورة‌ اسلامی‌ رأس‌الغول‌ از طبیعت‌ مریخ‌ و عطارد و گاه‌ مریخ‌ و زحل‌ دانسته‌ شده‌ است‌ که‌ منحوس‌اند. برساوش‌ نیز به‌ دلیل‌ دارا بودن‌ رأس‌ الغول‌ منحوس‌ شمرده‌ شده‌ است‌ (قمی‌، ص‌ 49؛ شهمردان‌ رازی‌، ص‌ 323).منابع‌: محمدبن‌ احمد ابوریحان‌ بیرونی‌، کتاب‌ التفهیم‌ لاوائل‌ صناعة‌ التنجیم‌ ، چاپ‌ جلال‌الدین‌ همایی‌، تهران‌ 1362 ش‌؛ همو، کتاب‌ القانون‌ المسعودی‌ ، حیدرآباد دکن‌ 1373ـ1375/ 1954ـ1956؛ توفیق‌ حیدرزاده‌، «این‌ ستارة‌ افسونگر تاریخ‌»، نجوم‌ ، سال‌ 1، ش‌ 3 (آذر 1370)؛ شهمردان‌ رازی‌، روضة‌ المنجمین‌ ، چاپ‌ عکسی‌ از روی‌ نسخة‌ کتابخانة‌ ملک‌، با مقدمه‌ و فهرستها و اصطلاحات‌ نجومی‌ از جلیل‌ اخوان‌ زنجانی‌، تهران‌ 1368 ش‌؛ عبدالرحمان‌بن‌ عمر صوفی‌، کتاب‌ صور الکواکب‌ الثمانیة‌ و الاربعین‌ ، بیروت‌ 1401/1981؛ همان‌، ترجمة‌ نصیرالدین‌ طوسی‌، چاپ‌ معزالدین‌ مهدوی‌، تهران‌ 1351 ش‌؛ حسن‌بن‌ علی‌ قمی‌، المدخل‌ الی‌ علم‌ احکام‌ النجوم‌ ، چاپ‌ جلیل‌ اخوان‌ زنجانی‌، تهران‌ 1375 ش‌؛Richard Hinckley Allen, Star names, their lore and meaning, NewYork 1963; MacMillan dictionary of astronomy, 2nd ed. By Valerie Illingworth, London 1985; Claudius Ptolemy, Ptolemy’s Almagest, translated and annotated by G. J. Toomer, London 1984.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 3
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده