بُرزویه (یا بُرْزُوئه) ، از پزشکان عصر خسرو انوشیروان (=خسرو اول، حک: 531ـ579 ) و بانی ترجمة پَنْچه تَنْتَره از سنسکریت به پهلوی، که ترجمة فارسی آن به کلیله و دمنه * معروف است. اصطخری (ص 262) محل تولّد برزویه را اَبَرشهر ذکر کرده که نام باستانی نیشابور است، اما در چاپ فارسی کتاب اصطخری (ص 208) زادگاه او مرو ذکر شده است. به گفتة خود برزویه در مقدمة کلیله و دمنه (ص 44)، پدرش از لشکریان و مادرش از خاندان علمای دین زردشت بوده است. در هفت سالگی به مدرسه رفت و پس از تکمیل آموزش مقدماتی به تحصیل طب پرداخت. او، بیماران را به گفته خود به رایگان مداوا میکرد تا آنکه اندکاندک شکّهایی جدّی دربارة دین و سوءظنهایی نسبت به رفتار رهبران دینی در ذهن او پدید آمد و در طلب رضایت باطنی از کار دنیا کناره گرفت؛ سپس به هندوستان رفت و در بازگشت، کتاب کلیله و دمنه و چندین اثر دیگر را با خود به ارمغان آورد. داستانی ساختگی در شاهنامه (فردوسی، ج 8، ص 247ـ255) و در غررالسّیَر (ثعالبی، ص 629ـ633) انگیزة سفر او را چنین نقل میکند: برزویه در کتب هندی خواند که در کوهی در سرزمین هند گیاهی میروید که چون بر مردگان بپاشند آنها را زنده میکند. ازینرو از انوشیروان خواست تا به او اجازة سفر به هند دهد. پس از جستجویی بیحاصل، نزد پارسایی راه یافت و او راز گیاه را بر وی آشکار ساخت: ) گیاه ( کلمه بود و ) کوه ( علم و ) مرده ( نادانی. پارسا از کتابی که علاج نادانی بود و کلیله خوانده میشد، با برزویه سخن گفت و اظهار داشت که آن کتاب در خزانه نگهداری میشود.پادشاه هند به برزویه رخصت داد تا کلیله را بخواند، به شرطی که از آن نسخه بر ندارد. برزویه شرط را پذیرفت، اما هر روز یک فصل از کتاب را به حافظه میسپرد و هنگامی که به حجرة خود باز میگشت، آنچه را که آن روز به خاطر سپرده بود مینگاشت و بدینترتیب نسخهای از کتاب فراهم کرد و آن را به ایران فرستاد. در ایران بزرگمهر آن را به پهلوی ترجمه کرد و به خواهش برزویه، نام او را بر باب اول کتاب گذاشت. این افسانه که در ادبیات پهلوی داستانی مستقل است، بعدها در خداینامه وارد شد و آنگاه یکی از مترجمان خداینامه به نام شادانبرزین، آن را به فارسی برگردانید. بدین طریق، به شاهنامة ابومنصور و از آنجا به شاهنامة فردوسی و غررالسّیر ثعالبیراه یافت. با مقایسة این افسانه با آنچه برزویه در «باببرزویة طبیب» اظهار داشته است نتیجه گرفته میشود که برزویه براساس طبّ هندی مداوا میکرده و سفر او نیز به همین انگیزه بوده است. در هند پیرو عرفان هند شد و با ادبیات سنسکریت آشنایی یافت؛ در بازگشت، چندین نمونه از این ادبیات، از جمله داستان کلیله و دمنه را با خود به ایران آورد و آنها را به پهلوی ترجمه کرد. در سایر منابع اسلامی، نگارش بخشهایی از کلیله (ابنندیم، ص 364) یا مقدّمة آن ( مجملالتواریخ والقصص ، ص 75) به بزرگمهر منسوب است. به گفتة گردیزی (ص 33) حتی امتیاز آوردن کلیله از هند به بزرگمهر نسبت داده شده است. انتساب کلیله به بزرگمهر را باید قصهای جعلی دانست که در اواخر دورة ساسانیان دربارة زندگیِ وزیر دانا و معروف خسرو اول ساخته و پرداخته شده است. در آن زمان، بسیاری از کتابها و حتی امتیاز اختراع بازی تختنرد، به او نسبت داده شد، که موضوعی کاملاً خیالی است. میتوان گمان برد که خود برزویه مفتون قصة کلیله شده، به هند رفته، سنسکریت آموخته و کتاب را به ایران آورده، ولی ترجمة پهلوی آن را به دیگری واگذار کرده است؛ زیرا هیچ مدرکی گواه آن نیست که بزرگمهر سنسکریت میدانسته است، و حتی نمیتوان چنین موضوعی را فرض کرد. در کلیله و مقدّمة آن، از بزرگمهر یاد نشده، فقط در بعضی از نسخههای متأخر این اثر، مقدّمه به بزرگمهر نسبت داده شده است. در واقع، از مقدمه پیداست که برزویه دربارة خود اطّلاعاتی به دست میدهد، نه بزرگمهر دربارة برزویه. این نظر آرتور کریستنسن (ص 81ـ128) که برزویه و بزرگمهر یکی هستند پایهای ندارد؛ به هر حال، چنانکه کریستنسن و پیش از او یوستی (ص 74) تذکر دادهاند، «برزویه» میتواند کوتاه شدة اسم بُرزْمِهر باشد. این الزاماً بدان معنا نیست که برزویه وبرزمهر دبیر خسرو اول یکی (یعنی همان بزرگمهر) باشند. ترجمة کلیله و مقدّمة آن به ابنمقفّع، مترجم عربی این اثر،نیز نسبت داده شده است (نولدکه، ص 1ـ27). این نظری بسیار قدیم است، حتیابوریحان بیرونی (متولد 443) براین عقیده بود که ابنمقفّع نام برزویه را به کتاب افزود تا سست ایمانان را به دین جلب کند و زمینه را برای تبلیغ مانویّت آماده سازد (ابوریحان بیرونی، ج 1، ص 123). از آثار بیرونی البته چنین پیداست که نظر او از مقایسة ترجمة عربی ابنمقفّع با اصل سنسکریت ناشی شده است و چه بسا ترجمة پهلوی کلیله را ندیده باشد. به نظر من، هم موضوع سستیِ ایمان هم تغییرات در متن، که هر دو به ابنمقفّع نسبت داده شده، باید در وهلة اول به خود برزویه نسبت داده شود. قضیّه هر چه باشد، به هر صورت، در مقدّمة کلیله چیزی نیست که انتساب آن را به ابنمقفّع اجازه بدهد، اما به برزویه ندهد (نیز رجوع کنید به روزنتال، ص 10ـ11)، گرچه ابنمقفّع، هم از دیدگاه مذهبی و هم از نظر کارهای ادبی به برزویه شباهت داشت. به سخنی دیگر، هر دو مترجم، یعنی برزویه و ابنمقفّع، این اثر را نه فقط ترجمه بلکه بازنگاری کردهاند.کلیله پس از ترجمه به پهلوی، شهرت بسیاری یافت و چندی نگذشت که از پهلوی به سریانی و نیز چندین بار به عربی، فارسی و سایر زبانها ترجمه شد ( رجوع کنید به کلیله و دمنه * ). در اواخر عهد ساسانی، همة بزرگان و اشرافی که کلیله میخواندند اندیشههای سلطنت در سر داشتند. به گفتة فردوسی (ج 9، ص 16، بیتهای 94، 98، ص 218، بیت 3495) این قضیّه دربارة بهرام چوبین، سردار هرمز چهارم (حک : 579ـ590) و شیرویه در عهد قباد دوم (628) صادق بود.منابع: ] ابنندیم، کتابالفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران 1350 ش [ ؛ محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند ، حیدرآباد 1958؛ ابراهیمبن محمد اصطخری، کتاب مسالکالممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1870؛ همان، ترجمة فارسی قرن پنجم و ششم هجری، چاپ ایرج افشار، تهران 1347 ش؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، تاریخ غررالسیر: المعروف بکتاب غرر اخبار ملوکالفرس و سیرهم ، پاریس 1900، چاپ افست تهران 1963؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه ، چاپ برتلس ... ] و دیگران [ ، مسکو 1960ـ1971؛ ] کلیله و دمنه، ترجمة کلیله و دمنه ، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی، چاپ مجتبی مینوی، تهران 1343 ش [ ؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، زینالاخبار ، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1347 ش؛ مجملالتواریخ والقصص ، چاپ بهار ] تهران، تاریخ مقدمه 1318 ش [ ؛Arthur Christensen, in Acta Orientalia, 8, (1930); F.Justi, Iranisches Namenbuch, Marburg 1895; T.Nخldeke, Burzoes Einleitung, Strasbourg 1912; F.Rosenthal, in Analecta Orientalia ,14,(1937).