برزنجی محمود

معرف

رئیس‌ خاندان‌ برزنجی‌، حکمدار سلیمانیه‌ و رهبر مبارزات‌ استقلال‌ طلبانة‌ کردها در 1298ـ 1309 ش‌ (نزد کُردها ملقب‌ به‌ «ملک‌، پادشاه‌ کردستان‌،نه‌مر (نامیرا»)
متن
بَرزَنجی‌، محمود رئیس‌ خاندان‌ برزنجی‌، حکمدار سلیمانیه‌ و رهبر مبارزات‌ استقلال‌ طلبانة‌ کردها در 1298ـ 1309 ش‌ (نزد کُردها ملقب‌ به‌ «ملک‌، پادشاه‌ کردستان‌،نه‌مر (نامیرا»). نسب‌ خاندان‌ برزنجی‌، که‌ از بانفوذترین‌ سادات‌ جنوب‌ کردستان‌ بودند، به‌ امام‌ هفتم‌ می‌رسید. از این‌ خاندان‌ کراماتی‌ نقل‌ شده‌ است‌ و مردم‌ به‌ آنها اعتقاد داشتند. نام‌ روستایی‌ در شرق‌ سلیمانیه‌ نیز از نام‌ این‌ خاندان‌ گرفته‌ شده‌ است‌ (ادموندز، ص‌80ـ83؛ رجوع کنید به برزنجی‌ * سادات). برزنجی‌ فرزند شیخ‌ سعید، و نیای‌ او شیخ‌ احمدبن‌ شیخ‌ محمود نودهی‌ مشهور به‌ کاک‌ احمد بود (همان‌، ص‌ 82ـ83). مادرش‌ نیز از خاندان‌ برزنجی‌ و فرزند شیخ‌رسول‌ بود (مردوخ‌ روحانی‌، ج‌3، ص‌ 611). او مقام‌ شیخی‌ را از خانوادة‌ خود به‌ ارث‌ برد (رهیمی‌، ص‌ 68). در قرن‌ چهاردهم‌، در کردستان‌ ایران‌ و عراق‌، ملی‌گرایی‌ کرد به‌ رهبری‌ شیوخ‌ دینی‌، از جمله‌ برزنجی‌ که‌ در طریقة‌ قادری‌ بود، شکل‌ گرفت‌ (بروئینسن‌، ص‌ 220). پدرش‌ رهبر سیاسی‌ و دینی‌ مردم‌ منطقه‌ بود و در عین‌حال‌ در دربار سلطان‌ عبدالحمید عثمانی‌ احترام‌ فراوانی‌ داشت‌ که‌ همین‌ امر سبب‌ توطئه‌ مخالفان‌ و قتل‌ او در 1324 شد (مردوخ‌ روحانی‌، ج‌ 3، ص‌ 611).برزنجی‌ در 1298 در کانیسکان‌ سلیمانیه‌ به‌ دنیا آمد. قرآن‌ و دروس‌ دینی‌ را نزد زیور افندی‌ آموخت‌؛ و به‌ زبانهای‌ فارسی‌، عربی‌، ترکی‌، و فنون‌ تیراندازی‌ و سوارکاری‌ تسلط‌ یافت‌ (همان‌، ص‌ 611). پس‌ از مرگ‌ پدرش‌، به‌ جهت‌ سیادت‌ و نفوذ دینی‌ و محبوبیت‌ در میان‌ عشایر کرد، جانشین‌ او شد. در 1337، سلیمانیه‌، کرکوک‌ و چند ناحیة‌ مجاور در قلمرو نفوذ او بود (ادموندز، ص‌ 39ـ92).جنگ‌ جهانی‌ اول‌، تحولات‌ مهمی‌ در زندگی‌ سیاسی‌ برزنجی‌ به‌ وجود آورد. در 1333/1915، با پیاده‌ شدن‌ نیروهای‌ انگلیسی‌ در بصره‌ (ایران‌. وزارت‌ امور خارجه‌، ص‌ 25)، سلطان‌ عبدالحمید از او کمک‌ خواست‌ و او با 1800 سوار و سیصد پیاده‌ در شُعَیبیه‌ با قوای‌ انگلیس‌ روبرو شد و به‌ پیروزیهایی‌ دست‌ یافت‌؛ لیکن‌ به‌ دلیل‌ شکست‌ قوای‌ عثمانی‌، به‌ سلیمانیه‌ عقب‌ نشست‌ (مردوخ‌ روحانی‌، ج‌ 3، ص‌ 612). سپس‌ روسها را از پَنجوین‌، مریوان‌، خانقین‌ و سلیمانیه‌ پس‌ راند؛ و چون‌ عثمانیها جایگزین‌ نیروهای‌ روسی‌ در منطقه‌ شدند و مردم‌ را غارت‌ کردند، اعلام‌ استقلال‌ کرد (همانجا).در 1336/1918، با پایان‌ یافتن‌ جنگ‌ جهانی‌ و شکست‌ دولت‌ عثمانی‌، ادارة‌ امور عراق‌ از بصره‌ تا موصل‌ به‌ عهدة‌ فرمانده‌ کل‌ قوای‌ بریتانیا قرار گرفت‌ (ایران‌. وزارت‌ امور خارجه‌، ص‌ 25). لیکن‌ وودرو ویلسن‌ ، رئیس‌ جمهور وقت‌ امریکا، در برنامة‌ صلح‌ جهانی‌ (مادة‌ 12) اعلام‌ کرد که‌ باید به‌ اقلیتهای‌ غیر ترک‌ قلمرو عثمانی‌ «حق‌ رشد مستقل‌» داده‌ شود (کندال‌، شریف‌ وانلی‌، و نازدار، ص‌ 38؛ جلیلی‌ حقیقی‌، ص‌ 42). همچنین‌ در بخش‌ سوم‌ (مواد 62 و 63 ـ کردستان‌) پیمان‌ سِوْر ، که‌ در 1338/1920 میان‌ متفقین‌ و ترکیه‌ به‌ امضا رسید، به‌ کردها «خودمختاری‌ داخلی‌» داده‌ شد. پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ اول‌، آرنولد ویلسن‌، صاحب‌ منصب‌ سیاسی‌ ارشد بریتانیا، در بغداد (کندال‌، شریف‌ وانلی‌، و نازدار، ص‌ 180) که‌ مأمور ادارة‌ عراق‌ بود، و در نظر داشت‌ ادارة‌ ایالات‌ عراق‌ را به‌عهدة‌ ررجوع کنید به سای‌ موروثی‌ آن‌ نواحی‌ قرار دهد (جلیلی‌ حقیقی‌، ص‌ 42). برخی‌ از مقامات‌ انگلیس‌ در بغداد، حمیدبیگ‌ از ایل‌ بابان‌ را برای‌ حکومت‌ سلیمانیه‌ در نظر داشتند، اما نسبت‌ به‌ برزنجی‌ نیز نظریات‌ مساعدی‌ وجود داشت‌ (کوچرا، ص‌ 80).پس‌ از تأ یید خبر نفتخیز بودن‌ موصل‌، ترکها این‌ منطقه‌ را از آنِ خود دانستند ( ) عراق‌: قدرت‌ و جامعه‌ ( ، ص‌ 344) و پِرسی‌ کاکْس‌ * ، از فرمانروایان‌ عراق‌ تا 1338/1920 (ایران‌. وزارت‌ امور خارجه‌، ص‌ 26)، به‌ دلیل‌ نداشتن‌ نیروی‌ کافی‌ برای‌ مقابله‌ با ترکها به‌ فکر استفاده‌ از ملّیون‌ کرد افتاد و با توجه‌ به‌ تمایلات‌ مردم‌ سلیمانیه‌، در 1336/1918 برزنجی‌ را به‌ عنوان‌ «حکمدارِ» سلیمانیه‌ برگزید (کوچرا، ص‌ 81ـ83) و سرگرد نوئل‌ را رابط‌ میان‌ کمیسر عالی‌ عراق‌ و برزنجی‌ در سلیمانیه‌ تعیین‌ کرد (مردوخ‌ روحانی‌، ج‌ 3، ص‌ 615).هدف‌ برزنجی‌ اتحاد کردستان‌ و تبدیل‌ آن‌ به‌ کشوری‌ مستقل‌، منطبق‌بر موازین‌ وودرو ویلسن‌، طبق‌ پیمان‌ سور و تحت‌قیمومت‌ انگلیس‌ بود (کوچرا، ص‌ 84). او که‌ خود را پادشاه‌ کردستان‌ می‌خواند و از پشتیبانی‌ کلیة‌ قبایل‌ برخوردار بود، تنها به‌ تخلیة‌ قوای‌ عثمانی‌ از کردستان‌ قانع‌ نبود، بلکه‌ حکومتِ منطقه‌ را می‌خواست‌ (کِندال‌، شریف‌ وانلی‌، و نازدار، ص‌ 71ـ72). با پایان‌ یافتن‌ مأموریت‌ نوئل‌ و جایگزینی‌ سرگرد سون‌ ، برزنجی‌ که‌ قدرتش‌ کاسته‌ شده‌ بود (ادموندز، ص‌ 40) به‌ بهانة‌ تندی‌ رفتار سون‌ در نامه‌ای‌ به‌ آرنولد ویلسن‌ از عدم‌ پایبندی‌ انگلیس‌ به‌ وعده‌هایش‌ شکوه‌ کرد و خواهان‌ استقلال‌ کردستان‌ شد. اما چون‌ نامه‌ بی‌جواب‌ ماند، به‌ کمک‌ خاندان‌ برزنجی‌ و قبایل‌ همه‌وند، جاف‌، تفنگچیان‌ اورامان‌ و عشایر مرزی‌ قیام‌ کرد (مردوخ‌ روحانی‌، ج‌ 3، ص‌ 616). پس‌ از به‌ دست‌ گرفتن‌ اختیار سلیمانیه‌، پرچم‌ کردستان‌ را که‌ هلالی‌ سرخ‌ بر زمینه‌ای‌ سبز داشت‌،به‌جای‌ پرچم‌ بریتانیا برفراز ادارة‌ سیاسی‌ انگلیس‌ برافراشت‌ (ادموندز، ص‌ 40؛ کینان‌، ص‌ 94). از این‌ پس‌ در نبردهایی‌ که‌ روی‌ داد، چندین‌ بار پیشمرگه‌های‌ کردپیروز شدند تا آنکه‌ یکی‌ از بیگزادگان‌ همه‌وند، مخفیگاه‌ برزنجی‌ را به‌ انگلیسیها نشان‌ داد و او زخمی‌ و سپس‌ دستگیر شد و پیشمرگه‌ها نیز شکست‌ خوردند. در دادگاه‌، برزنجی‌ را محاکمه‌ و به‌ جرم‌ قیام‌ مسلحانه‌ و بی‌احترامی‌ به‌ بریتانیا به‌ اعدام‌ محکوم‌ کردند؛ اما بعدها حکم‌ اعدام‌ او به‌ ده‌ سال‌ تبعید در هندوستان‌ تخفیف‌یافت‌ (مردوخ‌ روحانی‌، ج‌ 3، ص‌ 617ـ618؛ ادموندز، ص‌ 61، 64). و همین‌ امر سبب‌ نزدیکی‌ بیشتر کردها به‌ یکدیگر و اوجگیری‌اغتشاش‌ در منطقه‌ شد (مردوخ‌روحانی‌، ج‌3،ص‌620).پس‌ از آنکه‌ امیرفیصل‌ در 1300 ش‌/1921 در عراق‌ تاجگذاری‌ کرد، برای‌ انضمام‌ کردستان‌ به‌ عراق‌ از کردهای‌ منطقه‌ نظرخواهی‌ شد. کلیة‌ مناطق‌ کردنشین‌، جز سلیمانیه‌، رأی‌ مثبت‌ دادند (کوچرا، ص‌ 74 ـ 75). در همان‌ سال‌ اغتشاشات‌ کردها در منطقة‌ سلیمانیه‌ به‌ رهبری‌ خاندان‌ برزنجی‌ (ادموندز، ص‌ 138) و فشار ترکها برای‌ تصرف‌ مناطق‌ نفتخیز کردستان‌ سبب‌ شد تا گُلـد اسمیـت‌، جانشین‌ سون‌، خواهان‌ بازگشت‌ برزنجی‌ شود (همان‌، ص‌ 139؛ کینان‌، ص‌ 96). در 1301 ش‌/ 1922 شیخ‌ را از هند بازگرداندند و او قول‌ داد که‌ فعالیت‌ خود را به‌«لوا»ی‌ سلیمانیه‌ محدود کند؛ لیکن‌ در راه‌ بازگشت‌ در ایستگاه‌ کنگربان‌، صدها سوار با پرچم‌ کردستان‌ به‌ استقبال‌ او رفتند (ادموندز، ص‌ 306؛ کینان‌، همانجا)، و او در راه‌ سلیمانیه‌، از شیوخ‌ طالبانی‌ و دیگران‌ خواست‌ تا به‌ فرمان‌ او درآیند (ادموندز، ص‌ 329). برزنجی‌ پس‌ از رسیدن‌ به‌ سلیمانیه‌ خود را پادشاه‌ کردستان‌ خواند و کابینه‌ای‌ با هشت‌ وزیر تشکیل‌ داد، پرچم‌ کردستان‌ را رسمیت‌ بخشید، و تمبرهایی‌ با دو خنجر کردی‌ متقاطع‌ و عبارت‌ «کردستان‌ جنوبی‌» به‌ چاپ‌ رساند. مصطفی‌پاشا، وزیر آموزش‌ منتخبِ او، مجله‌های‌ بانگی‌ کردستان‌ ، بانگی‌ حق‌ و امید استقلال‌ را به‌ لهجة‌ محلی‌ سلیمانیه‌ که‌ یکی‌ از شاخه‌های‌ سورانی‌ است‌ منتشر کرد (کرینبروک‌، ص‌77) که‌ در جهت‌ تثبیت‌ دولت‌ سلیمانیه‌ بود (کوچرا، ص‌ 83). پس‌ از ورود ررجوع کنید به سای‌ قبایل‌ منطقة‌ کرکوک‌ به‌ سلیمانیه‌ در 1301 ش‌/1922، برزنجی‌ تصمیم‌گرفت‌ که‌ برای‌ کردستان‌ ارتشی‌ مستقل‌ تأسیس‌ کند (همان‌، ص‌ 88؛ مردوخ‌ روحانی‌، ج‌ 3، ص‌ 621). در 1302ش‌ / 1923 سیمیتکو ] سمکو/ سمیتقو * [ رهبر شورشی‌ کردهای‌ ایران‌، نزد او رفت‌ و از وی‌ خواست‌ تا نبرد را در جبهه‌ ایران‌ شروع‌ کند، اما شیخ‌ با او همراهی‌ نکرد (ادموندز، ص‌ 343).برزنجی‌ برای‌ رو در رو قرار دادن‌ ترکها و دولت‌ بریتانیا، با علی‌ شفیق‌، سرهنگ‌ ترک‌، به‌ مذاکره‌ پرداخت‌ تا در صورت‌ قبول‌ استقلال‌ کردستان‌ از جانب‌ ترکیه‌، تحت‌ حمایت‌ ترکها باشد. لیکن‌ قصد ترکیه‌ از این‌ مذاکرات‌، تصرف‌ موصل‌ با کمک‌ او بود (کوچرا، ص‌ 86؛ ادموندز، همانجا).پس‌ از به‌ قدرت‌ رسیدن‌ کمال‌ آتاتورک‌ و اعتراض‌ او به‌ پیمان‌ سور در 1302 ش‌/1923، پیمان‌ صلح‌ لوزان‌ منعقد شد که‌ در آن‌ حرفی‌ از استقلال‌ کردستان‌ نبود (کندال‌، شریف‌ وانلی‌، و نازدار، ص‌ 105). از این‌ پس‌، ترکیه‌ و بریتانیا، برای‌ تصرف‌ موصل‌ به‌ گفتگو پرداختند؛ و ترکها می‌خواستند آنجا را جزو قلمرو خود کنند، و انگلیسیها هم‌ پافشاری‌ می‌کردند که‌ موصل‌ جزو عراق‌ شود؛ چرا که‌ بدون‌ منابع‌ نفتی‌ موصل‌ و کرکوک‌، که‌ مطمع‌ نظر انگلستان‌ بود، قیمومت‌ آن‌ بر عراق‌، از نظر اقتصادی‌، پایدار نمی‌ماند (میدل‌ ایست‌ واچ‌، ص‌ 72) در 1302 ش‌/1923، با بالا گرفتن‌ اغتشاش‌ در عراق‌، برزنجی‌ با روحانیان‌ شیعی‌ کربلا و نجف‌ تماس‌ گرفت‌ تا در عراق‌ شورش‌ همگانی‌ به‌ راه‌ اندازند (کوچرا، ص‌ 87). هنوز پنج‌ ماه‌ از حکومت‌ او نگذشته‌ بود که‌ مقامات‌ بریتانیا در بغداد از وی‌ خواستند تا به‌ همراه‌ اعضای‌ شورای‌ اداری‌ به‌ بغداد رفته‌ نیّات‌ خود را توضیح‌ دهد، درغیر این‌ صورت‌ سلیمانیه‌ بمباران‌ می‌شد (مردوخ‌ روحانی‌،ج‌ 3، ص‌ 622؛ ادموندز، ص‌ 344). برزنجی‌ نیز در مجلة‌ بانگی‌ حق‌ ، اعلام‌ جهاد کرد (ادموندز، ص‌ 349) و به‌ همراه‌ ارتش‌ملی‌ کردستان‌ آمادة‌ جنگ‌ شد. فرمانده‌ نیروی‌ هوایی‌ بریتانیا، ابتدا نیرویی‌ به‌ اربیل‌ و کوی‌ سنجاق‌ روانه‌ کرد تا میان‌ نیروهای‌ سرهنگ‌ علی‌ شفیق‌ و برزنجی‌ فاصله‌ بیندازد. فرمانده‌ ترک‌در برابر فزونی‌ نیرو عقب‌ نشینی‌ کرد (کوچرا، ص‌ 88ـ89)،و بریتانیا نیرویش‌ را روی‌ شیخ‌ متمرکز کرد. اعیان‌ سلیمانیه‌و ادموندز، فرمانده‌ نیروهای‌ بریتانیایی‌، برای‌ تسلیم‌ شیخ‌به‌ مذاکره‌ پرداختند. شیخ‌ از سلیمانیه‌ خارج‌ شده‌ به‌ اِشکَفْتِ جاسَنَه‌ رفت‌ (ادموندز، ص‌ 346، 348ـ349؛ کوچرا، ص‌ 89). نیروهای‌ بریتانیا، سلیمانیه‌ را تصرف‌ کردند و، به‌ یاری‌ اعیان‌ شهر، آنجا را به‌ اختیار خود درآوردند. برزنجی‌ به‌سمت‌ ایران‌ گریخت‌، سپس‌ به‌ کمک‌ ماجد مصطفی‌ به‌ اطراف‌ منطقة‌ سلیمانیه‌ بازگشت‌ و در ناحیة‌ مرزی‌ ایران‌ به‌ حکومت‌ پرداخت‌ (کوچرا، ص‌ 92). از این‌ پس‌ جنگ‌ و گریز برزنجی‌ با عراق‌ ادامه‌ یافت‌.طبق‌ پیمان‌ لوزان‌، کردستان‌ جنوبی‌، یعنی‌ موصل‌ و سلیمانیه‌، جزو خاک‌ عراق‌ محسوب‌ می‌شد، ازینرو امیر فیصل‌ در پی‌ تصرف‌ این‌ ناحیه‌ برآمد و برزنجی‌ را به‌ گردآوری‌ مالیات‌ غیر قانونی‌، سربازگیری‌ بدون‌ اجازه‌ دولت‌ و برقراری‌ مناسبات‌ با دشمنان‌ کشور متهم‌ کرد (کوچرا، ص‌ 93، 95). با انعقاد قرارداد اتفاق‌ میان‌ عراق‌ و بریتانیا در 1303 ش‌/1924، این‌ منطقه‌ به‌ تصرف‌ آنها درآمد. در 1304 ش‌/1925، نیروهای‌ ایرانی‌و عراقی‌ با برزنجی‌ جنگیدند؛ اما او به‌ خانهای‌ اورامان‌و مریوان‌ پناه‌ برد و به‌ همراه‌ آنان‌ در جنگ‌ سالارالدوله‌،شاهزادة‌ قاجار، و دولت‌ ایران‌ در همان‌ سال‌ شرکت‌ جست‌(کوچرا، ص‌ 135ـ136). جنگ‌ و گریز او با عراق‌ ادامه‌ داشت‌تا آنکه‌ با کورنوالیس‌ ، مشاور کمیسر عالی‌ بریتانیا در بغداد،به‌ مذاکره‌ پرداخت‌ و به‌ او پیشنهاد کرد که‌ با جداسازی‌کردستان‌ ایران‌، تحت‌ قیمومت‌ انگلستان‌ بر آن‌ حکومت‌ کند، اما پیشنهاد وی‌ رد شد. کورنوالیس‌ از او خواست‌ که‌ در خاک‌ ایران‌ بماند و عواید املاکش‌ را دریافت‌ کند و یا به‌ بغداد برود. چون‌ مذاکرات‌ بی‌ نتیجه‌ ماند، جنگ‌ دوباره‌ آغاز شد (کوچرا، ص‌ 136ـ137).در 1305ـ1306 ش‌/ 1926ـ1927، کردهای‌ میانه‌رو اندیشة‌ استقلال‌طلبانة‌ کرد را برای‌ ایجاد دولت‌ مستقل‌ کرد، در سازمان‌ ملل‌، مطرح‌ کردند. در پی‌ آن‌ تشنجاتی‌ پدید آمد که‌ به‌ کشته‌شدن‌ عده‌ای‌ از کردها به‌ دست‌ نیروهای‌ عراق‌ در 1309 ش‌/ 1930 انجامید. برزنجی‌ نیز اعلام‌ کرد که‌ کرد و عرب‌ دیگر نمی‌توانند با یکدیگر زندگی‌ کنند (همان‌، ص‌ 138ـ140) و دادخواستی‌ به‌ سازمان‌ ملل‌ برای‌ ایجاد دستگاه‌ اداری‌مستقل‌ کرد تحت‌ قیمومت‌ بریتانیا به‌ حکمداری‌ خود نوشت‌که‌ سازمان‌ ملل‌ با آن‌ مخالفت‌ کرد (همان‌، ص‌ 141ـ142). پس‌ از آن‌، دولتهای‌ ایران‌ و عراق‌ در 1310 ش‌/ 1931 تصمیم‌ گرفتند به‌ درگیریهای‌ کردستان‌ پایان‌ دهند و با برزنجی‌ بجنگند. او نیز خود را تسلیم‌ کاپیتان‌ هولت‌، افسر انگلیسی‌ کردو بدین‌ترتیب‌ به‌ حیات‌ سیاسی‌ خود خاتمه‌ داد؛ برزنجی‌در 1329 ش‌/1940، در زمان‌ رشید عالی‌ کیلانی‌ * ، نیز باردیگر مسئلة‌ استقلال‌ کردستان‌ را پیش‌ کشید، اما طرفی‌ نبست‌ (گونتر، ص‌ 120).برزنجی‌ در اواخر عمر در دارْکِلی‌ از قراء بازیان‌ زندگی‌ کرد و پیش‌ از برافتادن‌ حکومت‌ خاندان‌ هاشمی‌ عراق‌ یعنی‌ در 1335 ش‌ درگذشت‌ و در جوار مقبرة‌ کاک‌ احمد در جامع‌الکبیر به‌ خاک‌ سپرده‌ شد (مردوخ‌ روحانی‌، ج‌ 3، ص‌ 625).برزنجی‌ تحت‌ لوای‌ شیخیت‌، اندیشة‌ ملی‌ کرد و استقلال‌ کردستان‌ را زنده‌ کرد و در میان‌ نابسامانیهای‌ پس‌ از جنگ‌جهانی‌ اول‌، توانست‌ طرح‌ حکومت‌ کرد و استقلال‌ آن‌ را ارائه‌ دهد و تا هنگامیکه‌ میان‌ دولتهای‌ درگیر در جنگ‌ توافقهای‌ اساسی‌ به‌ عمل‌ نیامده‌ بود و دولتهای‌ منطقه‌ به‌ ثبات‌ و یکدستی‌ نرسیده‌ بودند، توانست‌ در سایة‌ شعار استقلال‌ کرد از اوضاع‌بهره‌ برد؛ لیکن‌ پس‌ از اتحاد بین‌ کشورهای‌ منطقه‌ و همسویی‌ سیاست‌ خارجی‌ آنها با بریتانیا بسرعت‌ به‌ شورش‌ او پایان‌داده‌ شد.منابع‌: سیسیل‌ جی‌.ادموندز، کردها، ترکها، عربها ، ترجمة‌ ابراهیم‌ یونسی‌، تهران‌ 1367 ش‌؛ ایران‌. وزارت‌ امور خارجه‌. ادارة‌ اول‌ سیاسی‌، کتاب‌ سبز ، تهران‌ 1355 ش‌؛ مهدی‌ جلیلی‌ حقیقی‌، عراق‌ از پایان‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ تا پایان‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ ، تهران‌ 1342 ش‌؛ عبدالحلیم‌ رهیمی‌، تاریخ‌الحرکة‌الاسلامیة‌ فی‌العراق‌ ، بیروت‌ 1985؛ کندال‌، عصمت‌ شریف‌ وانلی‌، و مصطفی‌ نازدار، کردها ، ترجمة‌ ابراهیم‌ یونسی‌، تهران‌ 1372 ش‌؛ کریس‌ کوچرا، جنبش‌ ملی‌ کرد ، ترجمة‌ ابراهیم‌ یونسی‌، تهران‌ 1373 ش‌؛ درک‌ کینان‌، کردها و کردستان‌ ، ترجمة‌ ابراهیم‌ یونسی‌، تهران‌ 1372 ش‌؛ بابا مردوخ‌ روحانی‌، تاریخ‌ مشاهیر کرد ، ج‌ 3: اُمرا و خاندانها ، تهران‌ 1371 ش‌؛M. Von. Bruninessen, Agha, heikh and state: the social and political structures of Kurdistan, London 1922; Michael M. Gunter, The Kurds of Iraq: tragedy and hope, New York 1992; Iraq: power and society, ed. Derek Hopwood, Habib Ishow, and Thomas Koszinowski, Oxford 1993; Philip G.Kryenbroek, “On the Kurdish language", in The Kurds: a contemporary overview, ed. Philip G.Kryenbroek and Stefan Sperl, London 1989; Middle East Watch, Human rights in Iraq, New Haven 1990.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 3
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده