بربر

معرف

بَرْبَر ،# نام‌ سرزمین‌ قبیله‌نشین‌ و ایالت‌ و شهری‌ در شمال‌ سودان‌ :
متن
بَرْبَر ، نام‌ سرزمین‌ قبیله‌نشین‌ و ایالت‌ و شهری‌ در شمال‌ سودان‌ :1) سرزمینِ قبیله‌ نشین‌ بربر . در اصل‌ به‌ سرزمین‌ قبایل‌ عرب‌ زبان‌ میرَفاب‌ اطلاق‌ می‌شد که‌ خود را از نوادگان‌ جَعْلیّین‌ می‌دانستند. ایشان‌ در دو کرانة‌ نیل‌، از «آبشار» پنجم‌ (18 درجه‌ و 23 دقیقة‌ عرض‌ شمالی‌) تا عَطْبَرا، پراکنده‌ بودند. این‌ قبیله‌ هم‌ مشتمل‌ بر کشتگران‌ ساحلی‌ نیل‌ بود و هم‌ گروههای‌ نیمه‌ چادرنشین‌. رئیسِ («مَکّ») ایشان‌ خراجگزار سلطان‌ فُنْجیِ سِنّار بود. هرگاه‌ «مک‌» درمی‌گذشت‌، سلطان‌ از اعضای‌ خاندان‌ تِمساح‌، که‌ حکومت‌ را به‌ دست‌ داشتند، جانشینی‌ برای‌ او برمی‌گزید. علاوه‌ براین‌، هر چهار یا پنج‌ سال‌ یک‌ بار، خراجی‌ شامل‌ طلا و اسب‌ و شتر و غیره‌ از آنان‌ می‌گرفت‌. بورکهارت‌ (1814) جنوبیترین‌ بخش‌ سرزمین‌ میرفابی‌ را قلمرو کوچک‌ و مجزایی‌ وصف‌ کرده‌ که‌ به‌ رأس‌الوادی‌ مشهور بوده‌ و حکومت‌ آن‌ را یکی‌ از اعضای‌ خاندان‌ تمساح‌ در دست‌ داشته‌ است‌. سرزمین‌ بربر مرکز بازرگانی‌ مهمی‌ بود؛ جاده‌ای‌ که‌ از مصر علیا آغاز، و پس‌ از گذشتن‌ از صحرای‌ نوبه‌، در این‌ سرزمین‌ به‌ نیل‌ منتهی‌ می‌شد؛ کاروانهایی‌ نیز که‌ از سِنّار و شَنْدی‌ به‌ مصر می‌رفتند از همین‌ جا می‌گذشتند. تجارت‌ دُنقُله‌ * هم‌ از طریق‌ سرزمین‌ بربر صورت‌ می‌گرفت‌، اما در آغاز قرن‌ سیزدهم‌ / نوزدهم‌، جادة‌ دنقله‌ ـ بربر، که‌ صحرای‌ بَیوضه‌ را درمی‌نوردید، خطرناک‌ و کم‌ رفت‌ وآمد بود. تجارت‌ با سُواکِن‌ و اَلْتاکه‌ (منطقة‌ اطراف‌ کَسَلای‌ کنونی‌)، به‌ سبب‌ وجود طوایف‌ راهزن‌ بِجَه‌ * و بِشارین‌ * ، اهمیتی‌ نیافته‌ بود. درآمد عمدة‌ «مک‌»های‌ بربری‌ عبارت‌ بود از باجی‌ که‌ از کاروانهای‌ مصری‌ اخذ می‌شد. قبایل‌ میرفاب‌ نه‌ از بابت‌ زمین‌ خراجی‌ به‌ مک‌ می‌دادند و نه‌ از بابت‌ درآمدهای‌ خود، اما خراجی‌ را که‌ سلطان‌ سنار مقرر کرده‌ بود می‌پرداختند. کاروانهایی‌ که‌ از جنوب‌ (یعنی‌ سرزمین‌ فُنْج‌) می‌آمدند باج‌ نمی‌دادند، ولی‌ هدایایی‌ به‌ مک‌ تقدیم‌ می‌داشتند. مناسبات‌ بازرگانی‌ سرزمین‌ بربر موجب‌ شد که‌ دَناقِله‌ و عَبابِده‌ * و بیگانگانِ دیگر در آنجا مستقر شدند. عبابده‌ راهنمایی‌ و پاسداری‌ کاروانهایی‌ را که‌ از صحرای‌ نوبه‌ می‌گذشتند به‌ عهده‌ داشتند. گویند آخرین‌ مکِ بربری‌، که‌ ناصرالدین‌ نام‌ داشت‌، برای‌ بازپس‌ گرفتن‌ تخت‌ حکمرانی‌ خود دست‌ به‌ دامان‌ محمدعلی‌ پاشا * شد. به‌ هر حال‌، مسلم‌ است‌ که‌ او از سپاه‌ ترک‌ و مصر که‌ در 30 جمادی‌ الاولی‌ 1236 وارد سرزمین‌ بربر شد بگرمی‌ استقبال‌ کرد.2) ایالت‌ بربر . در زمان‌ تسلط‌ ترکان‌ و مصریان‌، سرزمین‌ میرَفابی‌ جزئی‌ از ایالت‌ بربر بود که‌ از حَجْرالعَسَل‌ (16 درجه‌ و 24 دقیقة‌ عرض‌ شمالی‌) در شمال‌ تا ابوحَمَد در کرانة‌ راست‌ و کُرتی‌ بر کرانة‌ چپ‌ نیل‌ امتداد داشت‌ و صحراهای‌ اطراف‌ و ساکنان‌ چادرنشین‌ آنها را نیز شامل‌ می‌شد. گسترش‌ سلطة‌ محمدعلی‌ بر قبایل‌ بجه‌، که‌ به‌ گشایش‌ راه‌ دایمی‌ تجارت‌ با سواکن‌ منجر شد، برآبادانی‌ مرکز این‌ ایالت‌ افزود. آخرین‌ حاکم‌ خدیوی‌ این‌ ناحیه‌، حسین‌ پاشا خلیفه‌، عَبّادیِ معروف‌، در ربیع‌الاخر 1301، که‌ گوردون‌ با سمت‌ فرماندار کل‌ وارد آنجا شد، سرگرم‌ سرکوب‌ کردن‌ جنبش‌ پیروان‌ مهدی‌ (انصار) بود. کوششهای‌ گوردون‌ در راه‌ ایجاد پیوند دوستانه‌ با «مهدی‌ * » و افشای‌ جسورانة‌ طرحی‌ که‌ برای‌ تخلیة‌ سودان‌ تهیه‌ شده‌ بود موجب‌ تضعیف‌ جُنْبِش‌ شد. در جمادی‌الا´خرة‌ 1301 مهدی‌، محمدالخیر عبداللّه‌ خوجَلی‌ را مأمور «جهاد» در سرزمین‌ بربر کرد و در ماه‌ رجب‌ همان‌ سال‌، مرکز ایالت‌ به‌ دست‌ او افتاد و بدین‌ سان‌ گوردون‌ در خرطوم‌ منزوی‌ شد.سرزمین‌ بربر در دورة‌ تسلط‌ پیروان‌ مهدی‌ به‌ دست‌ حاکم‌ نظامی‌ اداره‌ می‌شد و شامل‌ پادگان‌ نظامی‌ و خزانة‌ ایالتی‌ بود. رکود تجارت‌ نخست‌ موجب‌ نگرانی‌ اهالی‌ شد، اما هنوز داد و ستد مختصری‌ با مصر علیا و سواکن‌ جریان‌ داشت‌ و حقوق‌ گمرکی‌ آن‌ منبع‌ درآمدی‌ برای‌ این‌ ایالت‌ به‌ شمار می‌رفت‌. آخرین‌ حاکم‌ از پیروان‌ مهدی‌، که‌ محمد الزاکی‌ عثمان‌ نام‌ داشت‌، پس‌ از آنکه‌ برای‌ جلوگیری‌ از پیشروی‌ سپاه‌ انگلیس‌ و مصر، چندی‌ بیهوده‌ یاری‌ طلبید، از مرکز ایالت‌ عقب‌نشینی‌ کرد و سپاه‌ مصری‌ـ انگلیسی‌ در ربیع‌الا´خر 1315 شهر را به‌ اشغال‌ درآورد. ایالت‌ بربر، پس‌ از فتح‌ مجدد، در مرزهایی‌ محدودتر از مرزهای‌ قبل‌ از تسلط‌ پیروان‌ مهدی‌، شکل‌ گرفت‌ و پس‌ از آن‌ هم‌ در دُنْقُله‌ و حَلْفا ادغام‌ شد و این‌ سه‌، بر روی‌ هم‌، ایالت‌ شمالیِ امروزی‌ را به‌ وجود آوردند.3) شهر بربر . تا قبل‌ از دورة‌ حاکمیت‌ ترک‌ و مصر، ظاهراً به‌ عنوان‌ شهر معروف‌ نبوده‌ است‌. بروس‌ (1772) شهر «گوز » (یعنی‌ همان‌ قُوزالفُنْج‌) را پایتخت‌ سرزمین‌ بربر دانسته‌ است‌. این‌ شهر در زمانی‌ که‌ بورکهارت‌ از آن‌ دیدن‌ کرده‌ (1229) بسیار بیرونق‌ بوده‌ و دهکده‌ای‌ شمالی‌تر، که‌ وی‌ آن‌ را «اَنْخیره‌ » خوانده‌، پایتخت‌ بوده‌ است‌. این‌ کلمه‌ ظاهراً صورت‌ تحریف‌ شده‌ای‌ از اَلْمِخَیْرِف‌ («اَلْمِخیر » در آثار کایّو ) است‌، و نام‌ اخیر در دورة‌ تسلط‌ ترکان‌ و مصریان‌ بر پایتخت‌ ایالت‌ اطلاق‌ می‌شد. پس‌ از تسلط‌ پیروان‌ مهدی‌ براین‌ ناحیه‌، شهر المخیرف‌متروک‌ ماند و شهر کنونی‌ بربر، در منطقه‌ای‌ شمالی‌تر، برجای‌ اردوگاه‌ مهدیون‌ بنا شد. شهر بربر از زمان‌ فتح‌ مجدد، اهمیت‌ خود را از دست‌ داد. در 1323، مرکز ایالت‌ به‌ الدامِر انتقال‌ یافت‌ و از لحاظ‌ اهمیت‌ مواصلاتی‌ نیز، شهر جدید عَطْبَرا، که‌ راه‌آهن‌ از آن‌ می‌گذرد، بر شهر بربر پیشی‌ گرفت‌.منابع‌: نُعّوم‌ شُقَیر، تاریخ‌السودان‌ ، قاهره‌ 1903، ج‌ 1، ص‌ 87 ـ90؛J. L. Burckhardt, Travels in Nubia, London 1819, 207-258; O.G.S. Crawford, The Fung Kingdom of Sennar, Gloucester 1951, 53-56, 267-270.گزارش‌ ارزشمند منتشر نشده‌ای‌ به‌ قلم‌ حسین‌ پاشا خلیفه‌ دربارة‌ سقوط‌ بربر در آرشیو سودان‌ در شهر خرطوم‌، Cairint, I/8,36 موجود است‌.
نظر شما
مولفان
گروه
جغرافیا ,
رده موضوعی
جلد 2
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده