بَربَخ ، ابزار نجومی برای تسهیل رؤیت هلال ماه، و لولهای در برخی از دستگاههای مکانیکی. این واژه عربی است و در اصل از زبان مصر باستان گرفته شده است (جُر، ذیل واژه). بربخ به لولهای سفالین میگفتند که در داخل دیوار یا زیر زمین کار میگذاشتند. از به هم پیوستن چند بربخ آبراههای ایجاد میشد که آب را از بام به زمین، یا به زیر زمین هدایت میکرد. به این لولههای سفالین در فارسی تَنبوشه، موری و گُنگ نیز میگفتند. بربخ به صورت لولههای بزرگ و گشاد در کاریزها نیز کار برد داشت که در آن صورت آن را گنگ کاریز، تنبوشة بزرگ و کَوَل مینامیدند (آنندراج؛ صفیپوری؛ دهخدا، ذیل واژهها). بربخ، مترادف اِردَبَّه و بالوعَه نیز به کار میرفت (فیروزآبادی؛ بستانی، ذیل واژه؛ شرتونی، ذیل «برابخ») که چاهی بود با دهانة تنگ که از خشت یا سفال ساخته میشد و برای چاه آبریز و محل تجمع و عبور فاضلاب و آب حمام و مطبخ و جز آن تعبیه میشد.ابوریحان بیرونی (1373ـ1375، ج 2، ص 962ـ964) ابزاری را برای رصد کردن ماه شرح داده و آن را به نام رکن اصلیش، بربخ نامیده است. این بربخ لولهای بلند و گشاد بود که درازای آن کمتر از پنج ذراع (حدود 5ر2 متر) و قطر آن کمتر از یک ذراع (حدود 5ر0 نیم متر) نمیشد و برای تاریکتر کردن درون آن، سطح داخلیش را سیاه میکردند. ابوریحان بیرونی (همانجا) پس از اشاره به اهمیت استهلال در اسلام و لزوم دانستن سمت و ارتفاع هلال به هنگام استهلال و نیز بیان شیوة محاسبة این دو کمیّت، گفته است که بربخ، دیدنِ هلالِ قابل رؤیت را به سبب متفرق نشدن شعاعهای نور آسانتر میکند (یَجتَمعُ فیهِ الْبَصَرُ). و میافزاید گاهی برای یافتن هلال ماه، لولة دیگری هممحور با لولة اصلی، نصب میکردند تا به تنظیم راستای دید کمک کند.بربخ با لولا (نَرماذَجه) به تیرکی عمودی نصب میشد. تیرک برگرد محور عمودی خود حرکت وضعی داشت، به طوری که میتوانستند بربخ را برای زاویة سمت دلخواه تنظیم کنند. بعلاوه بربخ میتوانست در صفحة عمودی، حول محور افقیِ لولا بگردد. برای تعیین سمت، تیرک را بر مرکز یک دایرة هندی * (مدرَّج) قرار میدادند. برای رصد کردن ماه، آنگاه تیرک را آنقدر میگرداندند تا شاقولی که از بربخ آویزان بود روی خط نظیر سمت هلال بر دایرة هندی قرار گیرد؛ سپس بربخ را در صفحة عمودی حرکت میدادند تا با افق، زاویهای برابر با زاویة ارتفاع ماه بسازد. برای این منظور یک ربع دایرة مدرّج را که به نود درجه تقسیم شده بود در صفحهای موازی با صفحة بربخ به تیرک نصب میکردند. این ربع دایره همراه تیرک حرکت دورانی داشت و همیشه به موازات صفحة بربخ باقی میماند. سپس از انتهای پایینی بربخ و از داخل آن به آسمان مینگریستند و به گفتة ابوریحان بیرونی (1373ـ1375، ج 2، ص 964ـ965)، در این صورت اگر هلال ماه رؤیت پذیر بود از دید ناظر پوشیده نمیماند.همچنین بر لبة بالایی بربخ، دو زایده (اَلقَرْنَین) تعبیه میکردند که نسبت به یکدیگر متقاطر بودند و امکان چرخش برگرد محور بربخ را داشتند. هنگام استهلال، دو زایده را چنان تنظیم میکردند که خط فرضیِ واصل میان دو زایده، با خط واصل میان مرکز خورشید و ماه هم راستا باشد. به این ترتیب، جای هلال معلوم میشد و راصد در جای درست به جستجوی هلال میپرداخت. هر چه خط واصل میان دو زایده به حالت افقی نزدیکتر میشد، به همان اندازه هلال ماه ایستادهتر، و هرچه که این خط به حالت عمودی نزدیکتر میشد، هلال ماه به وضعیت افقی نزدیکتر بود (وَاسْتِلْقاءُ الْهِلالِ بِقَدْرِ انْتِصابِ الخَطِّ). دلیل این امر روشن است و به چگونگی موضع ماه نسبت به خورشید، در لحظة غروب خورشید، برمیگردد.مخترع این ابزار شناخته شده نیست (طهرانی، ص 120)، ولی همایی (ابوریحان بیرونی، 1362 ش، مقدمه همایی، ص 129ـ130). اختراع آن را به ابوریحان بیرونی نسبت داده است.بربخ (به معنای لغوی آن) در دستگاههای مکانیکی نیز کار برد فراوان داشته است. بنو موسیبن شاکر (ص 58ـ60) در توضیح اجزای نوعی آبگرمکن (مِلیار) ـ که آب سرد را از بالا در آن میریختند و آب گرم از شیر پایین آن خارج میشد ـ به نوعی بربخ اشاره دارد که کار آتشدان را انجام میداده است. این بربخ که به شکل مخروط ناقص در وسط آبگرمکن و کنار مخزن آب تعبیه میشد، از بالا تا پایین امتداد داشت و قاعدة آن در پایینِ ظرف قرار میگرفت. آتش را در آن میریختند، و در پایین آن، برای رساندن هوای کافی به سوخت، روزنههایی ایجاد میکردند و دود از دهانة بالایی بیرون میرفت.جزری (ص 458ـ463) نیز در شرح تعدادی از دستگاههای خود، واژة بربخ را برای لولة گشاد و نسبتاً بلند، در برابر اُنبوب برای لولة نازک، به کار برده است؛ از جمله در دستگاه بالا آوردن آب از رودخانه، که از یک بربخ، یک اُنبوب و چند قطعة دیگر ساخته شده بود (رجوع کنید به شکل). بربخ در این دستگاه مانند سیلندر و مخزن موقت آب عمل میکرد و یک پیستون در آن به طور افقی (رفت و برگشت) حرکت میکرد. پیستون را در انتهای بربخ قرار میدادند و با توجه به اینکه لبة پایینی اُنبوب («ب») در آب قرار داشت، هنگامی که پیستون را به عقب میکشیدند دریچة «ج» گشوده میشد و آب به درون سیلندر میرفت (وَالهواءُ یَجذبُ الم'اءَ مِنْ اُنبوب «ب»). حال اگر پیستون را به جلو میراندند، دریچة «ج» بسته و دریچة «د» گشوده میشد و آبِ درون بربخ با فشار به بیرون میریخت. با این ابزار میتوانستند آب را تابیست ذراع (10 متر) بالا ببرند.واژه بربخ در متون پزشکی قدیم به مجرایی گفته میشد که بول را از کلیهها به مثانه میآورد (جرجانی، ج 1، ص 239؛ نفیسی، ذیل واژه؛ دهخدا، ذیل «موری»؛ اشلیمر، ص 157(منابع : محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، کتاب التفهیم لاوائل صناعة التنجیم ، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362 ش؛ همو، کتاب القانون المسعودی ، حیدرآباد دکن 1373ـ1375/ 1954ـ1956؛ بطرس بستانی، محیط المحیط ، لبنان 1987؛ بنو موسیبن شاکر، کتاب الحیل ، چاپ احمد یوسف حسن، حلب 1981؛ خلیل جر، فرهنگ عربی ـ فارسی ، ترجمة حمید طبیبیان، تهران 1370 ش؛ اسماعیلبن حسن جرجانی، ذخیرة خوارزمشاهی ، ج 1، چاپ محمد حسین اعتمادی، محمد شهراد، و جلال مصطفوی، تهران 1344 ش؛ ابی العزبن اسماعیل جزری، الجامع بین العلم و العمل النافع فی صناعة الحیل ، چاپ احمد یوسف حسن، حلب 1979؛ علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیر نظر محمد معین، تهران 1325ـ1359 ش؛ محمد پادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران 1363 ش؛ سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد ، قم 1403؛ عبدالرحیمبن عبدالکریم صفیپوری، منتهی الارب فی لغة العرب ، چاپ سنگی تهران 1297ـ1298، چاپ افست تهران 1377؛ جلالالدین طهرانی، گاهنامة 1311 ، تهران 1311 ش؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادی، ترتیب القاموس المحیط ، چاپ طاهر احمد زاوی، بیروت 1399/1979؛ علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی ، تهران 1355 ش؛Johannes L. Schlimmer, Terminologie mإdico- pharmaceutique, Tehran 1970.