بدشت بَدَشتْ، ده ، (جمعیت طبق سرشماری 1365 ش 667 تن). در دهستان حومه، بخش مرکزی شهرستان شاهرود در استان سمنان. در هشت کیلومتری مشرق شهر شاهرود و دو کیلومتری جنوب کوه بِدَشت، در ارتفاع حدود 305 ، 1 متری قرار دارد. راه اصلی شاهرود ـ نیشابور از نزدیک آن میگذرد و با راه شاهرود به رامیان و با جادههایی از طریق شاهرود ـ دامغان، به شهرهای بهشهر و ساری (هزار جریب) میپیوندد. دارای فرودگاه است. از آثار تاریخی بدشت کاروانسرای آجری آن است که در هر طرف شش ایوان دارد و بنابر کتیبة مرمری سردر آن، متعلق به 1055 است. بدشت دارای سه قلعة قدیمی است که دو تا از آنها پیوسته به هماند. از محصولات عمدة آن، غلات، گیلاس، زردآلو، سیب، آلبالو و ترهبار است.لسترنج (ص 393) از آبادیای بهنام بَذَشْ نام میبرد که ظاهراً همان ده بدشت است. به نوشتة جغرافی نویسان اسلامی، از جمله ابن خرداذبه (ص 23) بَذَش در مسیر جادة ری به خراسان قرار داشت و یکی از منازل آن بشمار میآمد. به نوشتة همو (همانجا) از حَدَّادَه (مشهور به مهماندوست، حمدالله مستوفی، ص 174) تا بَذَش هفت فرسنگ (یک مرحله یا یک منزل) فاصله بود. مقدسی (ص 372) فاصلة بَسطام تا حداده را هم یک منزل مینویسد. موقعیت بَذَش با محل امروزی بِدَشت مطابقت میکند . آبادی بَذَش خاستگاه چند تن از علمای فقه و حدیث بوده است. نام بدشت، قیام مردم مسلمان بدشت و حملة آنان به بابیها در دورة ناصرالدین شاه در کتابها آمده است (آواره، ص 127ـ131).منابع : عبدالحسین آواره، الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة ، مصر 1342/1923؛ ابن خرداذبه، کتاب المسالک و الممالک ، لیدن 1967؛ ایران. وزارت دفاع. ادارة جغرافیائی ارتش، فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران ، ج 29: شاهرود (گرگان) ، تهران 1367 ش؛ ایران. وزارت راه و ترابری، نقشة راههای ایران، تهران، 1370 ش؛ ایران. وزارت کشور. معاونت سیاسی و اجتماعی. دفتر تقسیمات کشوری، سازمان تقسیمات کشوری جمهوری اسلامی ایران ، تهران 1374 ش؛ حمداللهبن ابی بکر حمدالله مستوفی، کتاب نزهة القلوب ، چاپ گی لسترنج، تهران 1362 ش؛ حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیائی ایران (آبادیها) ، ج 3: استان دوم (مازندران) ، تهران 1355 ش؛ گی لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ، تهران 1364 ش؛ مرکز آمار ایران، سرشماری عمومی نفوس و مسکن مهرماه 1365، فرهنگ آبادیهای کشور: شهرستان شاهرود ، تهران 1368 ش؛ محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، لیدن 1967.بدشت، واقعه ، نخستین و مهمترین گردهمایی سران بابی در 1264، در بدشت. پس از دستگیری و تبعید سید علیمحمد باب * به قلعة چَهریق در ماکو (اعتضادالسلطنه، ص 20)، ملا حسین بُشرویی، ملقب به باب الباب، اولین پیرو باب، به ملاقاتش رفت و از جانب او مأموریت یافت که از راه مازندران به خراسان باز گردد و به تبلیغ آیین باب بپردازد (خورموجی، ص 56). بشرویی در نامهای به حاجی محمد علی بار فروشی، یکی از نخستین پیروان باب، او را به مشهد دعوت کرد تا به کمک وی آیین باب را رواج دهند (سپهر، ج 3، ص 238). تبلیغ آن دو در مشهد همزمان با فتنة سالارالدوله * (برادر شورشی محمد شاه در 1264 حک : 1250ـ1264) در خراسان بود. شاهزاده حمزه میرزا (پسر عباس میرزا و برادر محمدشاه) که به قصد سرکوبی سالار در چَمَن رادکان به سر میبرد، چون از فعالیت بشرویی آگاه شد، دستور دستگیری و فرستادنش را به اردوی دولتی داد (هدایت، ج 10، ص 421ـ422). پس از بازداشت بشرویی، محمد علی بارفروشی نیز مشهد را به همراه هوادارانش ترک کرد (امانت، ص 324ـ325). از سوی دیگر، قرةالعین، دختر حاج ملا صالح برغانی * ، که سالها پیش به شیخیه * گرویده و سپس بابی شده بود (نوائی، ص 168ـ169)، پس از مکاتبه با علیمحمد باب از او دستور گرفت که برای رهاییش از زندان تبلیغ کند (نقبائی، ص 88)؛ اما با کشته شدن عمو و پدر همسرش، ملامحمد تقی برغانی * ، به دست چند تن از طرفداران باب، دستگیر و زندانی شد (محبوبی اردکانی، ص 625). در این میان با اقدامات میرزا حسینعلی نوری از زندان گریخت و همراه جمعی از بابیها و نوری راهی خراسان شد (زرندی، ص 273ـ 278). بدشت نقطة تلاقی این گروه و محمد علی بارفروشی و یارانش بود که از خراسان باز میگشتند. این دو گروه به یکدیگر پیوستند و ظاهراً اشتراک اهداف، و در رأس آنها تلاش برای آزادی باب از زندان، عامل اساسی اجتماع هواداران باب بود(امانت، همانجا). این اجتماع، با شرکت 81 نفر که عموماً بابیهای خراسان و مازندران و قزوین بودند، به مدت سه هفته ادامه داشت (زرندی، ص 285). به نوشتة نبیل زرندی (همانجا)، میرزاحسینعلی نوری با اجارة سه باغ همجوار برای سکونت طاهره قرةالعین، حاجی محمدعلی بارفروشی و خودش در برپایی اجتماع بیشترین تأثیر را داشت. در این گردهمایی، سران بابی، القاب جدیدی یافتند؛ میرزا حسینعلی نوری به بهاءاللّه، قرةالعین به طاهره و محمد علی بارفروشی به قُدّوس ملقب شدند، اما اجتماع کنندگان بدشت نمیدانستند که این القاب را چه کسی اعطا کرده است (همان، ص 285ـ287).هدف عمده و آشکار این اجتماع، رهایی باب بود (امانت، ص 325). در گفتگوهای خصوصی بدشت سخن از نسخ شریعت اسلام میرفت، اما میان سران بابی در این باره اختلاف نظر وجود داشت. (آواره، ص 129) قرةالعین که قبلاً نیز در مباحثات بابیها در عتبات فعال بود، گرایش نسخ شریعت اسلام را رهبری میکرد (امانت، همانجا). او در حین سخنرانی نقاب از چهره برداشت و رسماً ظهور شریعت جدید را اعلام کرد. ازینرو عدهای از بابیان رنجیدند و بدشت را ترک کردند. سرخوردگی برخی از اجتماع کنندگان به واکنشهای منفی انجامید، برای مثال عبدالخالق اصفهانی، از هواداران باب، در اعتراض گلوی خود را برید (زرندی، ص 288). محمدعلی بارفروشی نیز در ظاهر بشدت از این کار بر آشفت، هر چند که با میانجیگری نوری دست از اعتراض برداشت و رأی قرةالعین را پذیرفت. از همه مهمتر واکنش شدید بشرویی بود. او که خود پیشگام تلاش برای آزادی باب از زندان بود و از اردوی دولتی به قصد پیوستن به جمع بابیها گریخته بود، پس از شنیدن خبر اجتماع بدشت و اقدامات و اظهارات سران این اجتماع، آشکارا اعلام کرد که اگر آنجا بود بدشتیها را حد میزد (میرزا جانی کاشانی، ص 155)، اهالی آبادی بدشت نیز، پس از اطلاع از نتیجه اجتماع بابیان، شبانه بر سرایشان ریختند و سنگ بسیاری انداختند و اموالشان را بردند و آنان را متفرق ساختند (میرزاجانی کاشانی، ص 4 و 153).از سوی دیگر به گفتة حاج میرزا جانی کاشانی (ص 154) اخبار بدشت که بخشی درست و بخشی نادرست بود، در مازندران و اطراف پخش شده بود. این سابقه موجب شد که در پانزدهم شعبان 1264، وقتی بدشتیان به نزدیکی قریة نیالا رسیدند، مردم با دیدن منظرة غیر مترقبة نشستن طاهره و قدوس در یک کجاوه، که با صدای بلند اشعاری میخواندند، بر آشفتند و به آنان حمله کردند. به این ترتیب بدشتیان پراکنده شدند و سران بابی گریختند؛ قدوس به بارفروش گریخت و قرةالعین و میرزا حسینعلی نوری به نور رفتند. ماجرای بدشت، که تا اندازهای معرّف دیدگاهها و اهداف سران بابی بود، در رویگردانی علاقهمندان و چه بسا گروندگان به باب از این جریان، و نیز در اقدامات حکومت نسبت به بابیان تأثیر قطعی داشت.منابع : عبدالحسین آواره، الکواکب الدّریة فی مآثر البهائیة ، مصر 1342/1923؛ علیقلی اعتضادالسلطنه، فتنة باب ، توضیحات و مقالات به قلم عبدالحسین نوائی، تهران 1351 ش؛ محمد جعفربن محمدعلی خورموجی، حقایق الاخبار ناصری ، چاپ حسین خدیو جم، تهران 1363 ش؛ محمد نبیل زرندی، تلخیص تاریخ نبیل زرندی ، ترجمه و تلخیص اشراق خاوری، تهران 1324 ش؛ محمد تقی سپهر، ناسخ التواریخ ، چاپ محمد باقر بهبودی، تهران 1358 ش؛ حسین محبوبی اردکانی، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی برالمآثر و الا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج 2، تهران 1368 ش؛ میرزا جانی کاشانی، نقطةالکاف ، چاپ براون، لیدن ] بیتا. [ ؛ حسام نقبائی، طاهره (قرةالعین) ، تهران ] بیتا. [ ؛ عبدالحسین نوائی، «قرةالعین»، در اعتضاد السلطنه، فتنة باب ، توضیحات و مقالات به قلم عبدالحسین نوائی، تهران 1351 ش؛ رضا قلی بن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخروضة الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا ، ج 8 ـ10، تهران 1339 ش؛Abbas Ama ¦ nat, Resurrection and renewal: the making of the Babi movement in Iran , 1844-1850, Ithaca 1989.