بدیعالزمان همدانی ، ابوالفضل احمدبنحسینبن یحییبنسعید، ملقّب به «بدیعالزمان» یا «بدیع»؛ از نامدارترین ادیبان عربینویس ایرانی قرن چهارم. او مبتکر مقامه * نویسی، است و در این فن، در زبانهای عربی و فارسی و ترکی و عبری و... مقلّدان بسیار داشته است (حاجی خلیفه، ج 2، س 1785؛ آقابزرگ طهرانی، ج 22، ص 6). در 358 در همدان متولد شد و همانجا تربیت یافت. اینکه بعدها در نامهای خود را «همدان المولد، تغلب المورد و مُضر المحتد» نامیده بیانی طنزآمیز است، زیرا نمیتوان «تغلبی» و در عین حال «مضری» بود (رجوع کنید به تغلب * ، مضر * )؛ اما بیقین عربگرا بوده و همچون بعضی ادیبان آن عصر گرایش ضد شعوبی داشته یا به آن تظاهر میکرده است (الکک، ص 37؛ ذکاوتی قراگزلو، ص 23ـ24، 27).استادِ بدیعالزمان در ادبیات عمدتاً ابن فارس * بود، اما پیشرفت سریع و شگفتانگیز وی مرهون استعداد عجیب و حافظة بینظیرش بوده است که معاصرانش شاهد جلوههای شگفت آن بودهاند. بدیعالزمان پس از تکمیل تحصیلات خود، در 380 به درگاه صاحب بن عباد * در ری رفت و، پس از آزمایش، مورد توجه خاص او، که خود ادیبی برجسته بود، قرار گرفت. در آنجا با هجویه سرایانی چون ابن سکرة هاشمی، ابن الحجاج، احنف عُکبَری و نیز ابودلف خزرجی * ، جهانگرد معروف (متز، ج 1، ص 277ـ281)، آشنا شد و ظاهراً شخصیت عجیب ابوالفتح اسکندری، قهرمان اصلی مقامات، مبتنی بر همین ابودلف است (یاغی، ص 92). به گفتة ثعالبی (ج 3، ص 415) بدیعالزمان شعر ابودلف را روایت میکرده و یکی از اشعار او را بر زبان قهرمانش گذاشته است (وَیْحَکَ هذا الزمان زُورُ/ فلا یَغُرّنَّک الغَرورُ ـ «المقامة القریضیه»).وی از ری عازم جرجان شد و مدتی نزد اسماعیلیان جرجان بود تا در 382 به نیشابور رفت و در آنجا در مناظرات مفصلی با ابوبکر خوارزمی، مشهورترین مترسل آن روزگار، بر او پیشی جست (فاخوری، ص 538) و نام خویش را در شرق و غرب عالم اسلامی گسترد و چند سالی را با گردش در شهرها و رسیدن به حضور امیران و بزرگان دانش پرور، از جمله خلفبن احمد در سیستان، به بهرهگیری از شهرت خود گذراند، در حالی که نوشتههایش پیش و بیش از خود او سرزمینها را در مینوردید. سرانجام در هرات مقیم و متأهل و صاحب مِلک شد و از آنجا با خانوادهاش در همدان به مکاتبه پرداخت (ثعالبی نامههای او به پدر و خواهرزادهاش را نقل کرده است)، اما ناگهان در 398، به علت مسمومیّت یا سکته، درگذشت (ابن خلکان، ج 1، ص 109ـ110؛ صفدی، ج 6، ص 358). روایت نادری نیز هست که بدیعالزمان در همدان درگذشته و در محل برج قربان، مدفن ابوالعلاء قاری، به خاک سپرده شده است (آزاد همدانی، ص 436(.برخی بدیعالزمان را شیعه انگاشتهاند (افندی اصفهانی، ج 1، ص 36؛ قمی، ص 119)، اما او شافعی مذهب (سبکی، ج 4، ص 160) و دوستدار اهل بیت بوده، حق وفای صحابه را نیز میگزارده و به سنتهای واجب عمل میکرده است (محدث، ج 2، ص 709، 765)، گرایش ضد معتزلی نیز داشته («المقامة المارستانیه»؛ ثعالبی، ج 4، ص 308ـ309) و به اهل حکمت و شعر و بیان تاخته است و با آنکه یقیناً ایرانی بوده، آثار فارسی پدید نیاورده مگر اشعار ملمّع (عبود، ص 112ـ113). اما قدرت فکری وی در نقد و پرخاش جلوهگر میشود که در نوع خود بسیار کمنظیر بوده است. آثار بدیعالزمان عبارت است از اشعار و رسائل و مقاماتِ اوست. او خود، شاعریش را مزید بر نویسندگیش میشمرده و کسی را کاتب بلیغ میدانسته است که «نظمش از نثر کوتاه نیاید و ناپسندی شعرش از رونق کلام نکاهد» («المقامة الجاحظیه»).مهارت بدیعالزمان در تقلید از شعر کهن چنان بوده است که قصیدهای از او که بر زبان شخصیتی داستانی به نام بِشْر بن عواته رانده شده ادیب نقادی چون ابن اثیر را چنان فریب داده که بشر را شخصی واقعی و مقدّم بر مُتَنَبّی (متوفی 354) و بُحْتُری (متوفی 284) انگاشته است (عبود، ص 42). رسائل او متنوع و ارزشمند است، هم نشانههایی از ساختار قصه و حکایت دارد و هم صنایع بدیعی، خصوصاً لزوم مالایلزم * . همچنین، میتوان از آنها نکتهها و آگاهیهای تاریخی ـ اجتماعی استخراج کرد. اما شاهکار بدیعالزمان مقامات اوست، یعنی قطعات نثر مسجع و مصنوعی که در آن، حادثه یا لطیفهای دربارة قهرمانی به نام ابوالفتح اسکندری و از قول شخص موهومی به نام عیسیبن هشام روایت میشود (فاخوری، همانجا).قهرمان مقامات مرد فاضل و جهاندیده و فهمیدهای است که، به سبب قدرناشناسی مردم زمانه و نادرست بودن نظام اجتماعی، از راه کلاشی و اخّاذی و حیلهگری روزگار میگذراند و در واقع خود ودیگران را به تمسخر گرفته است. طنزپردازی و بدیههسازی و تمثیل آفرینی و حفظ سیاق طبیعی کلام در عین صنعتگری در مقامات بدیعی جمع است. بدین سبب ترجمة آن، اگر به قلم هنرمندی نیز صورت گیرد، تنها حِصّهای از لطف آن را منتقل میکند؛ حال آنکه حریری، بزرگترین مقامهنویس پس از بدیعالزمان، بیش از حد دچار تکلف شده و در انتقاد اجتماعی هم به پای بدیعالزمان نرسیده است. بدیعالزمان نقش پرداز زندگی قرن چهارم است و حوادث کتابش در شهرها و نواحی بزرگ اسلامی و ایرانی (از جمله بلخ، سجستان، کوفه، آذربایجان، جرجان، اصفهان، اهواز، بغداد، بصره، بخارا، قزوین، موصل، شیراز، حلوان، شام، مراغه، نیشابور و ساری) میگذرد.او به وصف واقعگرایانة اخلاق و مرام و رفتار معاصران معتقد است؛ گویی در پردههای نمایشی کوتاهی گوشههای زشت و محکوم شدنی جامعه را از نظر خواننده میگذراند و کارش بیآنکه جنبة موعظه و نصیحت داشته باشد، آگاه کننده و افشاگرانه است. واقعگرایی بدیعالزمان در صحنهآرایی و آدمهای مقامههایش و گاه در سخنان آنها نیز مشهود است؛ چنانکه در «المقامة الدینار» از مصطلحات و حتی دشنامهای رایج میان اوباش و ولگردان آن زمان استفاده کرده، در «المقامة الرصافیة» از اسرار دنیای دزدان و کف زنان و طراران پرده برداشته، و در «المقامة الشامیة» اشارات وقیح جنسی را گنجانده است. با آنکه غالب مقامهها به یک شیوه شروع و ختم میشود ـ یعنی راوی هربار قهرمان را در قیافة جدیدی میبیند و نه چندان دیر او را به جا میآورد ـ تنوع و تازگی مناظر و حوادث و گاه اشخاص فرعی حفظ میشود؛ مثلاً شرح وضع مضحکی که روستایی ساده دل در «المقامة البغدادیة» دچار آن شده، یا وصف حمامی و دلاکها در بخش اول از «المقامة الحلوانیة» فراموش نشدنی است. در بخش دوم این مقامه ابوالفتح اسکندری حَجّامِ پرچانهای است که دلاک خاموش هزار و یک شب را به یاد میآورد. حَجّام آسمان و ریسمان را به هم میبافد و با گفتن آنچه از ادب و کلام و امثال شنیده، خواننده را مسحور قلم جادویی بدیعالزمان میکند. اما ابوالفتح اسکندری غالباً به صورت دریوزهگری شیّاد ظاهر میشود که، به زور زبانآوری و سخنوری، از حاضران پول میگیرد و خرج عیّاشی میکند. این، تصویرِ طنزآمیزی است از ادیب آن دوران که میباید دریوزهگر دربارها و درگاهها باشد و برای پیشرفت کارش هر روز به رنگی درآید و شکّاکانه و فرصت طلبانه دم را غنیمت بداند. بدینگونه ابوالفتح اسکندری گاه به هیئت سلحشوران و یکه سواران («المقامة الفراریة»، «المقامة الملوکیة»)، گاه به لباس گدایان با عصا و انبان («المقامة الاسدیة»)، و گاه در زیِّ غازیان داوطلب، که برای جهاد با کفار کمک گردآوری میکردند، ظاهر میشود («المقامةالقزوینیة»)، در مقامهای دیگر هم مطرب میخانه است و هم پیشنماز مسجد («الخمریة»)، و در همان حال ادیبی است نقاد و در شعرشناسی استاد («المقامة القریضیة»)؛ بار دیگر در جلسهای ادبی دربارة نثر اظهارنظر میکند و چون طلب زیادت میکنند او نیز زیادت میطلبد («المقامة الجاحظیّة»)؛ گاه ربایندة دستار شیطان («المقامة الابلیسیة») و گاه نیز دعانویس («المقامة الحِرزیة» و «المقامة الاصفهانیة») است.در «المقامة الوصیة»، بدیعالزمان موفق شده است که پیش از مولیر افکار یک «خسیس» تمام عیار را بیان کند؛ اما شاهکار او «المقامة المضیریة» است که در آن جزئیات خانه و زندگی و کسب و معیشت بازاری تازه به دوران رسیدهای را وصف کرده و توانسته است خصلتهای گروه را در قالب فرد بنمایاند. ظاهراً قاضی حمیدالدین بلخی، بهترین مقامهنویس به زبان فارسی، نیز این مقامه را بهترین اثر بدیعالزمان تشخیص داده که با اقتباس از آن، مقامة استادانة «سکباجیه» را پدید آورده است (زکی مبارک، ج 1، ص 248؛ ابراهیمی حریری، ص 182ـ204؛ بهار، ج 2، ص 333). منتخباتی از مقامات بدیعالزمان، به زبانهای گوناگونی ترجمه شده است.منابع : علی محمد آزاد همدانی، «مشاهیر همدان»، مجلة ارمغان ، سال 17، ش 6 (شهریور 1315)؛ محمد محسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت 1403/ 1983؛ فارس ابراهیمی حریری، مقامه نویسی در ادبیات فارسی و تأثیر مقامات عربی در آن ، تهران 1346 ش؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان ، چاپ محیالدین عبدالحمید، قاهره 1948؛ عبداللهبن عیسی افندی اصفهانی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی، قم 1401؛ فیکتور الکک، بدیعاتالزمان ، بیروت 1971؛ آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری ، ترجمة علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران 1362 ش؛احمدبن حسین بدیعالزمان همدانی، المقامات و الرسائل ، چاپ سنگی تهران 1296؛ محمد تقی بهار، سبک شناسی ، تهران 1355ـ1356 ش؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، یتیمة الدهر ، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت 1403/1983؛ مصطفیبن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون ، بیروت 1410/ 1990؛ محمدباقربن زینالعابدین خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان، قم 1390ـ1392، ج 1، ص 238؛ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، بدیعالزمان همدانی و مقامات نویسی ، تهران 1364 ش؛ محمد زکی مبارک، النثر الفنی فی القرن الرابع ، بیروت ] بی تا. [ ؛ عبدالوهاببن علی سبکی، طبقات الشافعیة الکبری ، چاپ عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره 1383ـ 1388/ 1964ـ 1968؛ خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات ، ج 2، چاپ س. دیدرینغ، ویسبادن 1392/1972؛ مارون عبود، بدیعالزمان الهمدانی ، قاهره 1971؛ حنّا فاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی ، ترجمة عبدالمحمد آیتی، تهران 1362 ش؛ عباس قمی، هدیة الاحباب ، تهران 1363 ش؛ جلالالدین محدث، تعلیقات نقض ، تهران 1358 ش؛ یوسف نور عوض، فن المقامات بین المشرق و المغرب ، بیروت 1979؛ عبدالرحمن یاغی، رای فیالمقامات ، بیروت 1969؛ یاقوت حموی، معجم الادباء ، بیروت ] بی تا. [ ، ج 2، ص 165 به بعد.