بدیعالزمان میرزاصفوی ، شاهزادة صفوی، و حاکم سیستان (965ـ984). کوچکترین پسر بهرام میرزا، حاکم خراسان و برادر شاه طهماسب (حک : 930ـ984)، بود (خواندمیر، ص 232؛ روملو، ج 12، ص 442ـ443) و احتمالاً نزد عموی خود منزلتی داشت، زیرا در منازعة شاه طهماسب و برادرش القاص میرزا، القاص میرزا از بدیعالزمان خواست تا واسطة صلح شود (منشی قمی، ج 1، ص 338). همچنین شاه با درآوردن دختر خود، پری خان خانم، به عقد بدیعالزمان (965) به او ارزش خاصی نهاد؛ اگر چه آن دو، به احتمال زیاد، زندگی مشترک نداشتند (اسکندر منشی، ج 1، ص 135(.در 965، شاه طهماسب برای فتح قندهار از سلطان حسین میرزا، حاکم سیستان، و برادر بزرگتر بدیعالزمان کمک خواست و پس از فتح آنجا، قندهار را به تیول سلطان حسین میرزا داد و حکومت سیستان را به بدیعالزمان، که در آن هنگام در اردوی شاهی بود، واگذار کرد، و محمد خان بیگ ذوالقدر، وکیل حاکم شیراز، به لَلِگی بدیعالزمان انتخاب شد و به این ترتیب شاه، او (بدیعالزمان) را از دارالسلطنة قزوین روانة سیستان کرد. وی پس از دیدارِ برادرش، ابراهیم میرزا در سبزوار، به سیستان رفت (منشی قمی، ج 1، ص 396ـ397).با استقرار بدیعالزمان در سیستان، برخی از ملوک آن ناحیه، مانند ملک یحیی و پسرانش ملک محمد و ملک محمود، به تحریک مردمِ زِرَه (دریاچة هامون) بر حاکم جدید و امرای جغتایی که موکلان سیستان بودند، طغیان کردند (شاه حسینبن غیاثالدین محمد، ص 131، 133). با سفر بدیعالزمان به قندهار، ملک محمود فرصت را غنیمت شمرد و حکومت زَنگاب را به دست گرفت و امیر جغتایی آن ناحیه را بیرون راند (همانجا). با اینهمه، بدیعالزمان در دورة حکومتش بر سیستان، با ملوک آن ناحیه مدارا میکرد و ملک حیدر، بزرگ سلسلة ملوک سیستان، و ملک غیاثالدین محمود به خدمت بدیعالزمان آمد و شد میکردند و او نیز به آنان احترام فراوان میگذاشت و به همراه آنان، مجالس بزم و شکار فراهم میکرد (همان، ص 165(.بدیعالزمان، به همراهی برادرانش، همواره آمادة خدمت به شاه طهماسب بود؛ به طوری که در چهل و دومین سال حکومت شاه طهماسب (972)که قزاقخان تکلو، حاکم هرات، بر شاه شورش کرد، طهماسب نیز از بدیعالزمان و برادرانش، ابراهیم میرزا، سلطان حسین میرزا و برخی از سرداران صفوی کمک خواست، و بدینترتیب شورش قزاق خان را سرکوب کرد (منشی قمی، ج 1،ص 448ـ449).در سالهای آخر حکومت بدیعالزمان، للهاش، محمدخان ترکمان، از مقام خود استعفا کرد و شاه طهماسب نیز تیمورخان، ولدِ منشخان، را به عنوان للة بدیعالزمان انتخاب کرد و تیمورخان با پانصد تن از اویْماق اِسْتاجلو به سیستان رفت. اما از ابتدا، میان او و بدیعالزمان کدورت افتاد و بدیعالزمان درصدد از میان برداشتن او برآمد، و در میهمانی غلام خود، حسین آقا، قصد قتل او کرد، ولی مهدعلیا مانع شد (شاه حسینبن غیاثالدین محمد، ص 189ـ190).پس از مرگ شاه طهماسب (984) و جلوس شاه اسماعیل دوم، بدیعالزمان به گمان آنکه شاه جدید با استاجلوها میانة خوبی ندارد، به تیمورخان وقعی نمینهاد؛ در حالی که تیمورخان در بدگویی از بدیعالزمان نزد شاه اسماعیل کوتاهی نمیکرد (همان، ص 190). در این میان بدیعالزمان، با شنیدن خبر مرگ برادرش، سلطان حسین میرزا، به قندهار رفت و امورشهر را به پسرانش مظفر حسین میرزا و رستم میرزا، و معتمد شهر سپرد و به سیستان بازگشت (همانجا). شاه اسماعیل دوم که کشتار شاهزادگان صفوی را آغاز کرده بود، و درباریان نیز خاطر او را از بدیعالزمان مشوش کرده بودند (منشی قمی، ج 2، ص 644)، چهار تن قورچی فرستاد. چون یکی از آنان، به نام بانی بیک، همزاد بدیعالزمان و همدورة مکتب او بود، بدیعالزمان به قورچیها اعتماد کرد و به همراه آنان و تیمورخان به خلوت رفت، ولی به دست آنان کشته شد (984). شب بعد نیز پسرش بهرام میرزا را به قتل رساندند. این واقعه سبب تأثر مردم سیستان شد و قاتل بهرام میرزا را در شهر پاره پاره کردند (شاه حسینبن غیاثالدین محمد، ص 190ـ192؛ هدایت، ج 8، ص 164). قورچیان اموال بدیعالزمان را مصادره کردند و حکومت سیستان از آنِ تیمورخان شد. مرگ بدیعالزمان وحدت سیستان را از بین برد و هر یک از ملوک این منطقه در نواحی خود طغیان کردند (شاه حسینبن غیاثالدین محمد، ص 192(.شاه حسینبن غیاثالدین محمد، مدت حکومت بدیعالزمان را یک جا (ص 169) 25 سال و جای دیگر (ص 192) 22 سال آورده است؛ ولی به قول منشی قمی (ص 397) و سعید نفیسی (ج 1، ص 454) او در 965، به حکومت سیستان منصوب شد و مدت امارت او که تا سال مرگش ادامه داشت، باید نوزده سال باشد. وی در دوران حکومتش، در سیستان، عدالت را برقرار و شهرهای (محال) خراب را آباد کرد. هر کس شکایتی داشت، بدون واسطة لله و وزیر، با او تماس میگرفت. دربار او مجمع شاعران و سخنوران خطة سیستان بود (شاه حسینبن غیاثالدین محمد، ص 165، 169).جغتاییها با گردآمدن در دربار بدیعالزمان و به پاکردن انجمنی در آنجا، پس از مرگ امیر علیشیر نوایی، تأثیر ادبیات جغتایی بر آداب و رسومِ نظامی و سیاسی قزلباش را ادامه دادند (سومر، ص 184). بدیعالزمان، شعر نیکو میگفت و بدیعی تخلص میکرد، در موسیقی دست داشت و قانون را با مهارت مینواخت (شاه حسینبن غیاثالدین محمد، ص 168ـ169).منابع : اسکندر منشی، تاریخ عالم آرای عباسی ، چاپ ایرج افشار، تهران 1335 ش؛ محمودبن غیاثالدین خواندمیر، تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی (ذیل تاریخ حبیب السیر) ، چاپ محمد علی جراحی، تهران 1370 ش؛ حسن روملو، احسن التواریخ ، چاپ عبدالحسین نوائی، ج 12، تهران 1357 ش؛ فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل وتوسعه دولت صفوی ، ترجمه احسان اشراقی و محمدتقی امامی، تهران 1371 ش؛ شاه حسینبن غیاثالدین محمد، احیاءالملوک ، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1344 ش؛ احمدبن حسین منشی قمی، خلاصة التواریخ ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1359ـ 1363 ش؛ سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری، تهران 1363 ش؛ رضا قلیبن محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضةالصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضةالصفا ، ج 8 ـ10، تهران 1339 ش.