بِدلیس (بِتلیس/بَدلیس/ بَتلیس / بَطلیس)، ولایت («ایل»: استان) و شهری در قسمت شرقی آناطولی در مشرق ترکیه. این ولایت در ناحیة کردنشین، حدود 25 کیلومتری جنوب غربی بندرگاه تات وان، کنار دریاچة وان، واقع است. ارتفاع بتلیس به 400 ، 1 تا 450 ، 1 متر میرسد. آب و هوای آن در تابستانها گرم و در زمستانها بسیار سرد است. ناحیههای پر برف و باران فراوان دارد. میانگین باران سالانة آن به حدود یک متر میرسد. شهر در درة تنگی قرار دارد و پیرامون آن را کوههای عریان فرا گرفته است. بدلیس چشمههای آب معدنی دارد که از آن میان، چشمة آب معدنی کِچور در داخل شهر است. چندین رود در آن جریان دارد، از جمله رود بدلیس از ریزابههای قسمت علیای دجله، که در شانزده کیلومتری جنوب شهر سِعِرد به شاخة اصلی رود دجله ـ در قسمت علیای آن ـ میپیوندد. رود بدلیس دشت موش را، در جانب شمال غربی، از دریاچة وان، در قسمت غربی، جدا میسازد. بدلیس، که به سبب داشتن گذرگاه مناسب، از دیرباز مناطق دیار بکر ودشت موش را به نواحی دریاچة وان و آذربایجان و قفقاز متصل میکرده، اهمیت نظامی و اقتصادی داشته، و قلعة آن معروف بوده است و طوایف کرد و گروههایی از ارامنه در آن به سر میبردهاند. از محصولات بدلیس توت و گلابی اهمیت دارد. راه آهن دیار بکر به مرز عراق، از حدود پنجاه کیلومتری جنوب بدلیس، نزدیک شهر سِعِرْد، میگذرد و راهآهن دیگری از نزدیکی بندرگاه تات وان تا العزیز احداث شده است.در اواخر جنگ جهانی اول، قوای روس بدلیس را تصرف کردند. پس از تشکیل جمهوری ترکیه، ولایت بدلیس و قسمتهای اداری تابع آن، جزو تقسیمات ولایات دیگر قرار گرفت. در 1308 ش / 1929 بدلیس تابع ولایت موش شد، و در 1315 ش / 1936، بار دیگر ولایت بدلیس تشکیل یافت. امروز آبادیهای تاتوان، اخلاط، موطیکی و خیزان تابع آن است.جمعیت شهر آن در سال 1369 ش 130 ، 38 تن بوده است. به نوشتة اولیاچلبی در 1065 بدلیس مسجد جامعی داشت و مساحت درون قلعة بدلیس به چهار هزار قدم میرسید و شهر دارای سیصد خانه و هفده محله بود و بیشتر ساکنان آن را کردان و ارامنه تشکیل میدادند. در گذشته از بدلیس، مازو، کتیرا، چوب گردو، توتون، عسل و انواع پوست و روده و دام زنده صادر میشد. ویرانههای قلعة قدیمی، که چندین بار خراب و دوباره ساخته شده، در شهر دیده میشود. شهر دارای چند مسجد جامع و 34 مسجد دیگر است.پیشینه. به نوشتة بلاذری ( ص 184)، عیاضبن غَنَم، سپهسالار عمر، خلیفة دوم، پس از تصرف شهر اَرزَن * ، برای فتح جزیره به بدلیس رفت و از آنجابه اَخلاط لشکر کشید و بِطریقِ (لقب امرای عرب که در خدمت پادشاه روم بودند) اخلاط به صلح راضی شد. در بازگشت، بطریقِ بدلیس نیز حاضر شد که خراجی معادل خراج اخلاط بپردازد. کتاب الفتوح، در بخش راجع به جزیره، دربارة فتح بدلیس به دست عیاض، مطالبی آورده است (واقدی، ج 2، ص 152ـ154). هنگامی که امرای ارمنی در ارزروم (تئودو سیوپولیس) و آمِد زیر نظر والیان امپراتوری روم حکمروایی داشتند، حاکم بدلیس نیز از زیر نفوذ مسلمانان خارج شد، به طوری که در کشمکشهای داخلی از پیروی مسلمانان سرپیچی کرد و باز تابع قیصر قسطنطنیه شد، اما بار دیگر معاویه بر آنجا تسلط یافت. بدلیس در دورة آشوبِ پس از مرگ یزیدبن معاویه تا روی کار آمدن عبدالملکبن مروان (حک . 65ـ86) دوباره از دست مسلمانان خارج شد. سپس در زمان عبدالملک به دست محمدبن مروان، برادر او، عملاً جزو سرزمینهای ولایت جزیره شد و بهدست عمّال اعزامی، اداره شد. بدلیس و پیرامون آن، همانند بسیاری از قصبات، شهرها و سرزمینهای همجوار، به صورت قلعهای تابع کارگزاران دیار بکر که خود وابسته به ولایت بزرگ جزیره بود، در آمد.در دورة عباسیان، حمدانیان و مروانیان بترتیب در دیار بکر حکومت کردند و بدلیس نیز در قلمرو فرمانروایی آنان قرار گرفت. در دورة حکومت این دو خاندان (قرن چهارم)، روم شرقی نیرومندتر شد و از سوی دیگر پادشاه ارمنیِ (بَسفُرجان واسپورکان ، حوزة دریاچة وان)، از تابعیت مسلمانان سر پیچید و فرمانبردار امپراتوری روم شرقی شد، ازینرو شهر بدلیس نیز، مانند اخلاط، حالت شهرهای مرزی سرزمین اسلامی را پیدا کرد. بر اثر استیلای مسلمانان، بعضی تیرههای قبایل بکربن وائل و تَغْلِب در سرزمینهای دیار بکر و بدلیس و حوالی آن مستقر شدند. در زمان فرمانروایی مروانیان نیز شاخههای مختلف قبایل کُرد، و در رأس آنان قبیلة حُمیدی، در آن حوالی ماندگار شدند. ناصر خسرو که در جمادیالاولی 438 به اخلاط رفته بود، از آنجا به بدلیس ] بطلیس [ ، اَرزَن و سرانجام به مَیّافارقین و آمِد رفت (ص 8 و بعد).در قرن پنجم که آناطولی به تصرف ترکان درآمد، بدلیس بارها محل عبور طوایف و قبایل ترک شد؛ بویژه در فتح ملازگرد ] منازگرد [ که پیروزی نصیب الب ارسلان شد، بدلیس گذرگاه قشون ترک بود. اما چون مروانیان تابعیت سلجوقیان را پذیرفته بودند، حاکمیت این شهر در دست آنان باقی ماند. در 476، فخرالدوله محمدبن جهیر به فرمانروایی دیار بکر و نواحی اطراف، از جمله بدلیس، تعیین شد، و در حدود 493 حسامالدوله یِلتَکین که پس از محمد دیلماج حاکم بدلیس شده بود، شهر ارزن و پیرامون آن را از تصرف شاروخ درآورد و بر وسعت فرمانروایی خود افزود.امرای بدلیس ـ ارزن، خراجگزار امیر دیار بکر بودند و پا به پای اُرتُقیان (حک : 495ـ629) در جنگهای صلیبی و نبرد با گرجیان شرکت میکردند.در 528، پس از مرگ امیر طغان ارسلان، پسرش حسامالدوله کُرْتی به جای او ] به فرمانروایی بدلیس [ نشست. در این زمان، اتابک ] عمادالدین [ زنگی، فرمانروای موصل و حلب، که از اخلاط برگشته بود، یکی از بزرگان همراه خود به نام صلاحالدین محمد را مأمور فتح بدلیس کرد، اما کرتی با پرداخت ده هزار دینار شهر خود را از استیلای او نجات داد (ابنمنقذ، ص 89). به نوشتة قاضی احمد نیکیدی (یا نیکدهای) در الولد الشفیق (نسخة کتابخانة فاتح، ش 4519)، دولتشاه ] حاکم بدلیس [ تا 598 حیات داشت، و سیفالدین بگتیمور، فرمانروای اخلاط، در همان سال بدلیس را به تصرف درآورد. چنین بر میآید که این شهر در 588 به تصرف حاکم اخلاط درآمده است. پس از تصرف بدلیس، حاکمیّت خاندانی که طغانیان (آلدیلماج) یا بنی طغان ارسلان خوانده میشد، به ارزن و پیرامون آن منحصر شد و این خاندان مدتی در آن سامان فرمان راند (رجوع کنید به ارزن).در 604، پس از آنکه پادشاهی اخلاط به ایوبیان رسید، بدلیس نیز به قلمرو نجمالدین ایّوب (حک : 596ـ607) که در اخلاط فرمانروایی داشت پیوست. در زمان حاکمیت ایوبیان، تیرههای مختلف از طایفة رَوّادی ] رَوادِی [ کُرد که این خاندان بدان انتساب داشتند، از جانب آذربایجان به نواحی بدلیس و اخلاط و وان کوچ کردند، همچنین تیرههای مختلف از طایفه حکّاری و در آن میان طایفة روژکی با همة تیرههایش به منطقة بدلیس آمدند.در 627، شهرهای وان و بدلیس رو به توسعه گذاشت، و بدلیس به صورت یکی از مراکز مهم علمی آناطولی شرقی درآمد. در قرن هشتم در پی انقراض حکومت مغول در ایران، فترتی عظیم ایجاد شد و هنگامی که ترکمنهای قراقوینلو بر سرزمینهای وان چیره شدند، عشیرة روژکیِ کُرد نیز حکومت بدلیس را به دست گرفت و خاندان امرای بدلیس که آنان را امیران کُرد (حک : 880ـ986) مینامند، سلسلة خود را پایهگذاری کردند، و امرایی که از نسل شرفالدین بدلیسی بودند، یکی پس از دیگری، در بدلیس فرمان راندند (قس : ابن عبری، ص458؛ نَسَوی، ص 193 و بعد). به نوشتة شهابالدین عُمَری، در ربع نخستین قرن هشتم، در بدلیس شخصی به نام شرفالدین ابوبکر حکومت میکرد و به داشتن مذهب نُصَیْری متهم بود. او بدلیس را سرزمینی کوچک با واردات اندک خوانده و گفته است: ایلچیانی که میخواستند از مصر به آذربایجان نزد مغولان بروند از این شهر میگذشتند (ص 35). ابوالعباس قَلْقَشَنْدی، پس از تکرار همین مطلب، به نقل از کتاب التّثقیف میگوید: امیر بدلیس شخصی به نام ضیاءالدین ابوالفوارس الرُّوشَکی بود و برادرش غَرْسُالدین، بر پالو حکومت میکرد و پس از مرگ او پسرش امیرحاج به جای او نشست و در 753 از دیوان مصر نامهای به او ارسال شد (ج 7، ص 380). به گفتة قلقشندی (همانجا) مؤلّفِ کتاب التّثقیف ، امیر بدلیس را نیز در شمار امرای کُرد نام برده است. در کتاب اِجابة السائل الی معرفة الرسائل نیز همین اطلاعات مندرج است (رجوع کنید به نسخة خطی این کتاب در مجموعة نسخههای خطی عربی کتابخانة ملی پاریس، ش 4437، گ 47).در کتابی به نام المقصد الرافع المنشأ الحاوی الی صناعة الانشاء (این کتاب در نیمة قرن نهم استنساخ شده و یگانه نسخة آن در کتابخانة ملی پاریس، جزو نسخ خطیِ عربی به شمارة 4439، موجود است، گ 262) به اختصار دربارة بدلیس گفته شده است که شخصی به نام محمّد از رؤسای کُرد بر این منطقه حکومت میکرد. این محمّد همان شمسالدین است که با شاهرخ تیموری و قرایوسف ترکمان معاصر بود و اسکندر، پسر قرایوسف ترکمان، او را به قتل رساند. در تمام کتابهای تاریخ که دربارة امیر تیمور و سلسلة او به رشتة تحریر درآمده است، بویژه در کتاب حافظ ابرو، در حوادث 795، مفصلاً از تابعیت حاجی شرف، امیر بدلیس، از تیمور بحث شده است. همچنین در رویدادهای 812، پسر امیر مذکور، شمسالدین که حکومت بدلیس را داشت، با قرایوسف ترکمان متحد شد و در 815 نیز در رکاب قرایوسف ترکمان بود و در 824، همین امیر در نخستین نبرد شاهرخ، به شرق نزدیک ] ماوراءالنهر [ اعلام فرمانبرداری کرد.بعدها بدلیس وابسته به قراقوینلوها و سپس تابع آق قوینلوها شد. پس از آنکه آق قوینلوها این حاکم نشین را برانداختند، مدتی بعد، بار دیگر پا گرفت و سپس از صفویان اطاعت کرد؛ پس از آن، تابع سلطان سلیم اول شد. در زمان سلطان سلیمان قانونی (حک : 926ـ974) حکومت آن برای مدتی برچیده و دوباره برقرار شد (برای آگاهی از تاریخ حکومت آن رجوع کنید به شرفنامه و کُردلر ، استانبول 1334). در زمان حاکمیت امرای ترک، مردم بدلیس مانند بیشتر مردم ماوراءالنهر و خراسان، حنفی مذهب بودند؛ اما پس از حاکمیت ایوبیان و مهاجرت کُردها بدین مناطق و بالاخره پس از تأسیس امارت کُرد، بتدریج مذهب شافعی را، که مردم عراق عرب و عراق عجم و سوریه پیرو آن بودند، پذیرفتند. بدلیس در زمان امرای کُرد به نام شرف خانیان، کانون علم و عرفان شد و عدهای از علما از آنجا برخاستند، از جمله: عبدالرحیم بدلیسی، شارِح مطالع ؛ محمد برقلعی که در علم نحو کتابهایی نوشتهاند؛ ادریس بدلیسی (متوفی 926) مورّخ، و شکریِ شاعر. و بدینسان، بدلیس سومین یا دومین مرکز فرهنگی آناطولی شرقی شده بود. شرفالدین بدلیسی در شرفنامه (ص 455)، سیاههای از اسامی مدارس موجود در بدلیس را در زمان خویش به دست داده است. امرای بدلیس نیز در این محیط علم و عرفان، شخصیتهای عالم و روشنفکری بار میآمدند. شرفنامه میزان وقوف شرفالدین بدلیسی (رجوع کنید به بدلیسی * شرفالدین) را بر تاریخ نشان میدهد. نوة وی، عبدال خان مروی، عالم، فاضل، هنرمند و حامی علم و معرفت و شخصیتی سرشناس بود. وی کتابخانهای بینظیر با آثار گرانبها فراهم ساخته بود و به دستور او بسیاری از آثار را ترجمه کرده بودند. در این دوره، تصوف نیز در بدلیس گسترش فراوانی یافته بود. تا 1303 ش / 1924، که حکومت ترکیه طریقتها را منحل اعلام کرد، گاه مشایخی ] از بدلیس [ بودند که سر به عصیان بر میداشتند و حوادثی جزیی پدید میآوردند.منابع : ابن عبری، تاریخ مختصرالدول ، بیروت 1890؛ ابن منقذ، کتاب الاعتبار ، پرینستون 1930؛ ] شرفالدین بن شمسالدین بدلیسی، شرفنامه: تاریخ مفصل کردستان، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران 1343 ش [ ؛ احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان ، مصر 1901؛ احمدبن یحیی عُمَری، التعریف بالمصطلح الشریف ، مصر 1312؛ احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی ، مصر 1333؛ ناصر خسرو، سفرنامه ، برلین 1341؛ محمدبن احمد نَسَوی، سیرة السلطان جلالالدین ، پاریس 1891؛ محمدبن عمر واقدی، کتاب الفتوح ، مصر 1302.تکمله: در 332 بدلیس از شهرهای کوچک و آباد و پر نعمت ارمینیه (= ارمنستان) شمرده میشد و فاصلة آن تا خِلاط (= اخلاط) یک روز راه و تا مَیّافارقَین سه روز راه بود (اصطخری، ص 188، 194). در 372 محصولات بدلیس، زیلو و قالی و شلواربند و چوب بسیار بوده است ( حدود العالم ، ص 160). به نوشتة مقدسی (ص 377)، بدلیس در درهای عمیق که دو نهر در آن جریان داشت و در شهر به هم میپیوستند، واقع بود و دژی از سنگِ گاو مانند در آن قرار داشت. در 576، به روایتی بدلیس در تصرف اتابک قزل ارسلان بوده است (بدلیسی، ص 480). در 578، دولتشاه، فرمانروای بدلیس و ارزن، ] بر ضد صلاحالدین ایوبی [ به شاه ارمن (= ارمنستان) پیوست (ابناثیر، ج 9، ص 159). در اوایل قرن هفتم، یاقوت دربارة وجه اشتقاق بدلیس مینویسد: «مانند این وزن ] بَدلیِس [ را جز وَهْبِیل که نام بطنی (=تیرهای) از ] قبیلة [ نَخَع است، چیزی سراغ ندارم، اما در (نزد) عجم، تفلیس و تبریز هست» و اضافه میکند که بدلیس «شهر کوچکی است از نواحی ارمینیه و نزدیک خِلاط قرار دارد و دارای باغهای بسیار است. سیب آنجا به خوبی و فراوانی و ارزانی ضربالمثل است و به شهرهای بسیاری برده میشود» (ج 1، ص 526). به نوشتة نَسَوی پس از حملة مغول سلطان جلالالدین خوارزمشاه، سپاه خود را به قصبات و توابع اخلاط مانند، بَرگِری ... و بدلیس ... فرستاد (ص 212ـ213). در این رویدادها سلطان جلالالدین با ملک اشرف، حاکم بدلیس، طرح دوستی ریخت و دختر او را به ازدواج خود درآورد، و در بدلیس به عیش و طرب پرداخت. ملک اشرف هرچه او را پند داد و از خطر آمدن مغولان آگاه کرد، مفید واقع نشد تا شبی که سلطان مست خفته بود، سپاه مغول به سرداری ایماس بهادر به در حصار بدلیس رسیدند (بدلیسی، ص 484ـ485). به نوشتة ابنخلدون، مغولان (به دنبال سلطان جلالالدین) سراسر آمِد وارزنالرّوم و میّافارقین را ویران و تاراج کردند و بدلیس را نیز آتش زدند (ج 5، ص 166ـ167). در قرن هشتم، به نوشتة دمشقی (ص 323)، خِلاط پایتخت ارمینیة چهارم بود و بدلیس از شهرهای آنجا به شمار میآمد.دمشقی به گونهای بلور، به نام مَها، اشاره میکند و میگوید: نکوترین کانهای آن کانهای سرندیب و بدلیس است (ص 108). در اواخر قرن هشتم، امیرتیمور به همراه امیرزاده شاهرخ، از راه سیواس به صحرای موش رفت و امیرزاده میرانشاه، فرزند دیگرش، از بدلیس روانة آنجا شد. و امیر بدلیس حاجی شرف برای اظهار بندگی و اخلاص با اسبی به رسم پیشکش با وی بود (نظامالدین شامی، ص 152). به نوشتة شرفالدین علییزدی، اسب حاکم بدلیس در مسابقة اسب دوانی که در صحرای موش در حضور تیمور برگزار شده بود برنده شد. تیمور به او لطف و عنایت کرد و مملکتش را به وی ارزانی داشت و فرمان داد که به او خلعت طلادوز و کمر و شمشیر زرین دهند. و صوفی نامی را به او سپرد که وی را در قلعة بدلیس زندانی کند (ج 1، ص 486ـ487). پس از مرگ تیمور، قرایوسف ترکمان از مصر به دیار بکر و از آنجا به شمسالدین، حاکم بدلیس، پناه برد و دختر خود را به همسری شمسالدین درآورد (بدلیسی، ص 490ـ491). قرایوسف وقتی بر تمام آذربایجان تسلط یافت، با فرمانی ولایت بدلیس را به شمسالدین ارزانی داشت (همان، ص 492). بدلیسی در جای دیگر (ص 128) مینویسد: در 824 ملک محمدبن ملک عزالدین، و والی ولایت بدلیس امیر شمسالدین، برای اطاعت و بندگی به نزد میرزا شاهرخ گورکانی آمدند و مشمول عواطف شاهانه واقع شدند و فرمان حکومت آنان دوبار تجدید (یا امضا) شد. اوزون حسن بیک آق قوینلو، سلیمان بیگ بیژن اوغلی، یکی از امرای خود را با سپاه فراوانی مأمور فتح ولایت بدلیس کرد. امیر ابراهیمبن امیر حاجی محمد، حاکم وقت بدلیس، دروازههای قلعهها را بست و دژها را استوار ساخت و در قلعة بدلیس تحصن اختیار کرد. سلیمان بیگ قلعة بدلیس را به مدت سه سال محاصره کرد. طول مدت محاصره و بروز وبا و طاعون، بسیاری از قلعه نشینان را کشت. سرانجام امیر ابراهیم بیگ تسلیم شد و از قلعه بیرون آمد و روانة تبریز شد تا به خدمت اوزون حسن رود. سلیمان بیگ قلعهها و ولایت بدلیس را تصرف کرد (همان، ص 505ـ507).هنگامی که شاه اسماعیل به برقراری سلسلة صفوی همت گماشت، چون از امیر شرف، حاکم بدلیس، خاطر خوشی نداشت، او و امرا و حکام کردستان را به غُل و زنجیر کشید و زندانی کرد (همان، ص 168). و خان محمد اُستاجلو را به تسخیر ولایت بدلیس فرستاد.در 913، قلعه و ولایت بدلیس تسلیم وی شد، و او کُرد بیک شَرْقلوی اُستاجلو را به نگهداری قلعة بدلیس مأمور کرد (همان، ص 526ـ527). در 938، اولمه تِکِلو، سردار یاغی صفوی، سلطان سلیمان عثمانی را برضد شاه ایران، طهماسب اول تحریک کرد؛ سلطان عثمانی، نیل پاشا را با پنجاههزار سوار به همراه اولمه به جنگ شرفخان کُرد حاکم بدلیس فرستاد که آن ولایت را تصرف کند (روملو، ج 12، ص 314؛ منشیقمی، ج 1، ص 217، اسکندرمنشی، ج 1، ص 66). شاه ایران با سپاهی برای مقابله با عثمانیها حرکت کرد. باشنیدن خبر آمدن سپاه ایران به بدلیس، عثمانیها متواری شدند (روملو، ج 12، ص 314ـ315؛ منشی قمی، همانجا).در 939 اولمه تِکِلو در موضع ] نِهْی [ با شرفخان حاکم، بدلیس و دیگر امرای کردستان به جنگ پرداخت، که به قتل شرفخان و دستیابی اولمه بر بدلیس انجامید (روملو، ج 12، ص 322ـ323). بدلیسی مینویسد: در روزگار وزارت رستم پاشا، وزیر اعظم (عثمانی)، شخصی به نام درویش محمود بود که از طایفة روژکی و شاگرد مولانا ادریس در گفتن شعر و سبک نگارش، و مدتی منشی شرف بیگ حاکم بدلیس بود. او پس از کشته شدن شرف بیگ به روم (عثمانی) رفت و آموزگار دختر سلطان سلیمان همسر رستم پاشا شد و برای بار دوم منصب وزارت و وکالتِ ] زمان [ شرف بیگ، حاکم مقتول بدلیس، به او واگذار شد (ص 177). احتمالاً بعدها سلطان سلیمان ولایت بدلیس را از جانشین شرف بیگ، شمسالدین خان، گرفت و او از ترس سلطان عثمانی به ایران گریخت (همان، ص 470). در 959، شاه طهماسب اول شاهوردی سلطان زیاد اوغلی و ادهم بیگ روملو را پس از تصرف پاسین (پانسین) روانة بدلیس کرد. آنان پس از تاخت و تاز فراوان در ناحیة موش روانة بدلیس شدند. مصطفی بیگ، حاکم بدلیس، بادوتن از سرداران خود و سیصد سوار از قلعة بدلیس برای جنگ بیرون آمدند. سپاه شاه طهماسب گروه انبوهی از آنان را کشت و باقیمانده به قلعة بدلیس گریختند (روملو، ج 12، ص 464؛ منشی قمی، ج 1، ص 355ـ356). در 961، شاه طهماسب پیش از رسیدن سپاه عثمانی به آن مرز و بوم (ارمنستان و آذربایجان) سپاه خود را در چهار گروه و هر گروه را به فرماندهی یکی از امرای خود به اطراف فرستاد. آنان نواحی وان و بدلیس و ماسیس را تا صحرای موش به آتش کشیدند و غارت کردند (اسکندر منشی، ج 1، ص 76). به نوشتة هامرـ پورگشتال (ج 2، ص 1068ـ 1069) سلطان سلیمان عثمانی (926ـ974)، بدلیس را فتح کرد. در زمان سلطان محمد خدابنده و پیروزی او بر سپاه ترکمان و تکلو، برخی سران آنان به عثمانی گریختند. سپس اسماعیل سلطان از روم به نزد طایفة قزلباش رفت و گلابیخان به نزد شرف خان کُرد، حاکم بدلیس، بازگشت (اسکندر منشی، ج 1، ص 340). در سی و یکمین سال سلطنت شاه عباس اول، ذیل حوادثی که به کشته شدن محمد پاشا، مشهور به تکلو پاشا، انجامید، آمده است که ضیاءالدین خان فرزند شرف خان، حاکم بدلیس، از همکاری با محمدپاشا مذکور خودداری کرد و بیاجازة او به این شهر بازگشت (همان، ج 3، ص 922ـ923). احتمالاً بازگشت و عدم همکاری او به تحریک دربار صفوی بوده است.منابع : ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت 1405/1985؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، المُسمّی دیوان المبتدا و الخبر ، چاپ خلیلشحاده و سهیل زکار، بیروت 1408/1988؛ اسکندر منشی، تاریخ عالم آرای عباسی ، تهران 1350 ش؛ ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ شرف الدینبن شمسالدین بدلیسی، شرفنامه: تاریخ مفصل کردستان ، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران 1343 ش؛ حدود العالم من المشرق الی المغرب ، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1340 ش؛ محمدبن ابی طالب دمشقی، نخبة الدهر فی عجائب البرّ و البحر ، ترجمة حمید طبیبیان، تهران 1357 ش؛ حسن روملو، احسن التواریخ ، چاپ عبدالحسین نوائی، ج 12، تهران 1357 ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه ، چاپ محمد عباسی، تهران 1336 ش؛ محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ احمدبن حسین منشی قمی، خلاصة التواریخ ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1359ـ1363 ش؛ محمدبناحمد نَسَوی، سیرت جلالالدین مینکبرنی ، چاپ مجتبی مینوی، تهران 1365 ش؛ نظامالدین شامی، ظفرنامه ، چاپ پناهی سمنانی، تهران 1363 ش؛ یوزف فون هامر ـ پورگشتال، تاریخ امپراطوری عثمانی ، ترجمة میرزا زکی علیآبادی، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1367ـ1369 ش؛ یاقوت حموی، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965.