بدرالدّین مظفّر ، از پزشکان قرن هفتم. بدرالدّین مظفّربن مجدالدّین عبدالرّحمنبنابراهیم بعلبکی دمشقی، در اواخر قرن ششم در بعلبک متولد شد و در دمشق پرورش یافت. به دلیل اشتغال پدرش به شغل قضا، به ابنقاضی مشهور شد (زرکلی، ج7، ص 256؛ مدرس تبریزی، ج 8، ص 149). پزشکی را نزد مهذّبالدّین عبدالرّحیمبنعلیبناحمد (متوفی 628) معروف به دَخوار، آموخت (ابنابی اصیبعة، ص 751؛ کحاله، 1392، ص72) و بزودی تعداد زیادی از متون پزشکی را به خاطر سپرد.در 622 که مهذّبالدّین به خدمت موسیبنملک عادل (متوفی 635) رسید، بدرالدّین نیز ملازم او بود. در همین اوقات، در بیمارستان رَقّه مشغول شد و رسالهای دربارة طبیعت و آب و هوای آن شهر نوشت. وی در زمان اقامت نسبتاً طولانیش در این شهر، علاوه بر پرداختن به حرفة پزشکی، حکمت را نیز نزد زینالدّین اعمی آموخت.در 635 برای عرضة خدمات پزشکی به دستگاه ملک جواد یونسبن مودود (متوفی 641) در دمشق راه یافت (ابن ابیاصیبعة، همانجا؛ عیسیبک، ص 41(در 622 مهذّبالدّین، که چندی سِمَتِ ریاست پزشکان را بر عهده داشت، خانة خود را در دمشق به مدرسة پزشکی (بعدها به نام مدرسة دخواریه * ) تبدیل و ساختمانهایی بر آن وقف کرد (عیسیبک، ص 39)، و چون در صفر 628 از دنیا رفت، حکیم علیبنیوسفبن حَیدَرة الرَحبی در آنجا به تدریس پزشکی پرداخت. چندسال بعد، بدرالدّین مظفّر تدریس طب در آن مدرسه را برعهده گرفت (همان، ص 40ـ41) و با فرمان ملک جواد در 4 صفر 637 به ریاست پزشکان، چشمپزشکان و جراحان، منصوب شد (همانجا؛ ابن ابیاصیبعة، همانجا). از آثار بدرالدّین همواره، در زمان حیاتش و پس از آن، استفاده میشد. او خانههای مجاور بیمارستان بزرگِ نوری را، که نورالدّین محمود زنگی (حک : 541 ـ569) بناکرده بود (کحاله، 1392، ص 118)، خرید و کوشید تا به بیمارستان ضمیمه کند. او برای ایجاد جریان منظم آب در بیمارستان، طرح جامعی ریخت و بدین ترتیب بر عواید آنجا افزود (ابنابیاصیبعة، همانجا؛ سامی، ذیل «بدرالدّین مظفّر»).هنگامی که برای معالجة ملک صالح نجمالدّین ایوب (متوفی 647) به قلعة دمشق رفت، به فرمان او، در سِمَت ریاست پزشکان ابقا شد (ابنابیاصیبعة، همانجا) و با اینکه نزد دیگر سلاطین ایوبی احترام و منزلتی خاص داشت و مقرّری ماهانه دریافت میکرد، به طبابت و تدریس نیز میپرداخت (همان، ص 752؛ سامی، همانجا). بعدها که به علوم دینی گرایش پیدا کرد، مدرسة قلیجیة دمشق را که موقوفة امیر سیفالدین علیبنقلیچ و در همسایگی خانهاش بود، برگزید و علوم فقهی، فنون ادبی و قرائت و تفسیر قرآن را در آنجا نزد شهابالدّینابیشامه فرا گرفت. ابن عِبری (ص 275)، معاصر بدرالدّین، هوش و دانش سرشار و آگاهی فراوان او را در درمان بیماران تحسین کرده است، و ابنابی اصیبعه، معاصر و دوست او، (سامی، ذیل همان واژه)، ذکاوت و اخلاق حسنة او را ستوده و از حد وصف بیرون دانسته است (ص 751(از تاریخ فوت بدرالدّین اطلاع دقیقی موجود نیست و با وجود آنکه ابن ابیاصیبعه (متوفی 668) و ابنعبری (متوفی 685)، معاصران او بودهاند، در اینباره سخنی نگفتهاند. حاجی خلیفه تاریخ مرگ او را پس از 650 (ج 2، ص 1463، 1772) و در جای دیگر (ج 2، ص 1783) حدود 660، ثبت کرده است. اسماعیل پاشا بغدادی (ج 2، ص 464) با قاطعیت 650 و زرکلی (همانجا)، با تردید 675 را ذکر کردهاند، که با توجه به زمان درگذشت صاحبِ عیون الانباء ، محتملتر است که فوتِ بدرالدّین در همان 675 یا بعد از آن روی داده باشد.آثار او: مفرّح النّفس ، به نوشتة ابنعِبری (همانجا) رسالهای کم حجم است که مصنف در آن به حواس پنجگانه و مواد نافع برای تقویت آنها پرداخته و ادویة مفرده و مرکّبهای را که برای طبایع گرم و سرد و معتدل مردم طبقات مختلف، مفید است، نام برده و غزولی (متوفی 815) مطالبی از آن را در کتاب مطالع البدور فی منازل السرور نقل کرده است (زرکلی، همانجا). بدرالدّین این کتاب را برای امیر سیفالدّین المشد ابیالحسن علیبنعمربنقزل نوشته بود. علاوه بر بدرالدّین ، از پزشکان دیگری هم رسالههایی با همین نام باقی مانده است که نسخههای آنها در کتابخانههای داخل و خارج کشور وجود دارد (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به حاجی خلیفه، ج 2، ص 1772؛ بروکلمان، ) ذیل ( ، ج 1، ص 900ـ901؛ دوسَری، ص 202ـ 203؛ حمّارنة، ص 439ـ440). بورگل نیز نسخهای از رسالة مفرّح النّفس را که در کتابخانة سامی ابراهیم حدّاد، به شمارة 55 تصنیف ابنامرأة بغدادی ماردینی، موجود بود، یافته است و درصدد چاپ آن به نام بدرالدّین مظفّر بوده است (حدّاد، ص 89ـ90)؛ مقالة فی مزاج الرقّة وأحوال أهویتها ، رسالهای دربارة آب و هوا و وضع بهداشتی شهر رقّه * . نام این رساله در برخی منابع با اندکی تفاوت ضبط شده (برای اطلاع رجوع کنید به حاجی خلیفه، ج 2، ص 1783؛ عمررضا کحاله، 1373، ج 12، ص 299) و اسماعیل پاشا بغدادی (همانجا) آنرا مقالة فی خراج ] دراصل مزاج [ الرقّة و اهویتها واحوالها و طبائعها ، ثبت کرده است؛ کتاب المِلْح ، در پزشکی، که برای تصنیف آن از آرای گذشتگان از جمله جالینوس، بهره برده است (ابنابی اصیبعة، ص 755)؛ شرح کتاب الاخلاطِ بقراط به ترجمة حنینبناسحاق ( دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ، ذیل «ابنقاضی بعلبک»)؛ بعضی، رسالة شرح تقدمة المعرفة لابقراط را نیز به بدرالدّین مظفّر نسبت دادهاند، اما این رساله در اصل نوشتة مهذّبالدّین است که آن را بر شاگرد خود املا کرد و او نیز آن را به شاگردش کمالالدّینبنمحمدبن عبدالرّحیمبن مسلم، اهدا نمود (برای اطلاع از نسخههای این رساله رجوع کنید به احسان اوغلی، ص 4(منابع: ابنابی اصیبعة، عیونالانباء فی طبقات الاطبّاء ، چاپ نزار رضا، بیروت ] بیتا. [ ؛ ابنعبری، تاریخ مختصرالدّول ، بیروت ] بیتا. [ ؛ اکملالدین احسان اوغلی، فهرس مخطوطات الطبّالاسلامی باللغات العربیة والترکیة والفارسیة فی مکتبات ترکیا، استانبول 1404/1984؛ اسماعیل بغدادی، هدیةالعارفین: اسماء المؤلفین و آثار المصنفین ، ج 2، در حاجی خلیفه، کشف الظنون عناسامی الکتب والفنون ، ج 6، بیروت 1402/1982؛ مصطفیبنعبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون عناسامی الکتب والفنون ، بیروت 1402/1982؛ فرید سامی حدّاد، فهرس المخطوطات الطبّیة العربیة فی مکتبة الدکتور سامی ابراهیم حدّاد ، حلب 1404/1984؛ سامی خلف حمارنة، فهرس مخطوطات دارالکتب الظاهریة: الطب والصیدلة ، چاپ اسماء حمصیٍ، دمشق 1389/1969؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران 1367 ش، ذیل «ابنقاضی بعلبک» (نوشتة مهدی سلماسی)؛ هیامحمد دوسری، فهرس المخطوطات الطبّیة المصورة بقسم التراث العربی ، کویت 1405/1984؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام ، بیروت 1986؛ شمسالدین سامی، قاموس الاعلام ، چاپ مهران، استانبول 1306ـ 1316/ 1889ـ 1898؛ احمدعیسی بک، ت اریخ البیمارستانات فیالاسلام ، بیروت 1401/1981؛ عمررضا کحاله، العلوم العلمیة فی العصُورالاسلامیة ، دمشق 1392/1972؛ همو، معجمالمؤلفین ، بیروت ] تاریخ مقدمه 1376 [ ؛ محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانةالادب ، تهران 1369 ش؛Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942.