بدرالدین لؤلؤ ملقب به ملک رحیم

معرف

وزیر ارمنی‌ تبار چهار اتابک‌ زنگی‌ (594 ـ630) و امیر مستقل‌ موصل‌ در سدة‌ هفتم‌
متن
بدرالدین‌ لؤلؤ ، ملقب‌ به‌ ملک‌ رحیم‌، وزیر ارمنی‌ تبار چهار اتابک‌ زنگی‌ (594 ـ630) و امیر مستقل‌ موصل‌ در سدة‌ هفتم‌. نخست‌ «مملوک‌» نورالدین‌ ارسلان‌ شاه‌ زنگی‌ بود (خواندمیر، ج‌ 2، ص‌ 556) و پس‌ از درگذشت‌ مجاهدالدین‌ قایماز، وزیر نورالدین‌، امور حکومت‌ او را برعهده‌ گرفت‌ (ابن‌اثیر، 1963، ص‌ 193؛ ابن‌خلدون‌، ج‌ 5، ص‌ 315). نورالدین‌ پیش‌ از مرگ‌، پسرخود عزالدین‌ مسعود ملک‌ قاهر، را به‌ جانشینی‌ برگزید و امیر بدرالدین‌ لؤلؤ را به‌ وزارت‌ ملک‌ قاهر جوان‌ تعیین‌ کرد تا در سایة‌ تدبیر و سیاست‌ او حکومتش‌ قوام‌ گیرد (ابن‌اثیر، 1985، ج‌ 9، ص‌ 304ـ 305؛ ابن‌خلدون‌، ج‌ 5، ص‌ 315). نورالدین‌ در 607 درگذشت‌ و ملک‌ قاهر به‌ امارت‌ رسید (ابن‌اثیر، 1985، ج‌ 9، ص‌ 303ـ304). دورة‌ حکومت‌ او با آرامش‌ نسبی‌ سپری‌ شد. در 615 با درگذشت‌ ملک‌ قاهر، پسر نوجوانش‌ نورالدین‌ ارسلان‌ شاه‌ دوم‌ به‌ جای‌ او نشست‌ (همان‌، ج‌ 9، ص‌ 319) و به‌ وصیت‌ ملک‌ قاهر، بدرالدین‌ همچنان‌ در مقام‌ خود باقی‌ ماند (همان‌، ج‌ 9، ص‌ 320). او برای‌ سلطان‌ جدید از لشکر بیعت‌ گرفت‌ و با فرمانروایان‌ اطراف‌ موصل‌ مانند اربیل‌ تجدید عهد کرد، همچنین‌ نزد خلیفه‌ ناصرالدین‌بن‌ مستفئی‌بالله‌ (حک : 575 ـ622) سفیری‌ فرستاد و از او فرمان‌ حکمروایی‌ نورالدین‌ ارسلان‌ شاه‌ دوم‌ را درخواست‌ کرد. پس‌ از چندی‌، فرمان‌ خلیفه‌ مبنی‌ بر حکومتِ نورالدین‌ و وزارتِ بدرالدین‌، رسید (همانجا).عمادالدین‌ زنگی‌ که‌ حکومت‌ قلعه‌های‌ عَقَر، حمیدیه‌ و شوش‌ را داشت‌، پیوسته‌ در اندیشة‌ جانشینی‌ برادرش‌ ملک‌ قاهر و تسخیر قلعة‌ عمادیه‌ بود؛ ازینرو حاکم‌ آنجا را ـ که‌ مملوک‌ نیایش‌ بود ـ برانگیخت‌ تا قلعه‌ را به‌ او واگذار کند (ابن‌ واصل‌، ص‌ 14؛ ابن‌اثیر، 1985، ج‌ 9، ص‌ 320). بدرالدین‌ بیدرنگ‌ حاکم‌ جدیدی‌ برای‌ عمادالدین‌ فرستاد. عمادالدین‌ با استفاده‌ از بیماری‌ و غیبت‌ نورالدین‌ ارسلان‌ در میان‌ مردم‌، بدرالدین‌ را متهم‌ کرد که‌ درصدد دست‌اندازی‌ به‌ حکومت‌ موصل‌ است‌. ازینرو اهالی‌ عمادیه‌ به‌ یاری‌ عمادالدین‌ شتافتند و قلعه‌ را تسخیر کردند. بدرالدین‌ برای‌ پس‌ گرفتن‌ قلعه‌، به‌ آنجا لشکر کشید (ابن‌اثیر، 1985، ج‌ 9، ص‌ 320؛ ابن‌ واصل‌، ص‌ 14ـ 15) اما شکست‌ خورد و از ملک‌ اشرف‌ ایوبی‌ درخواست‌ کمک‌ کرد (ابن‌ واصل‌، ص‌ 15ـ16؛ ابن‌اثیر، 1985، ج‌ 9، ص‌ 321؛ ابن‌خلدون‌، ج‌ 5، ص‌ 316ـ317). از سوی‌ دیگر کشمکش‌ میان‌ عمادالدین‌ زنگی‌ و بدرالدین‌ و اتحاد مظفرالدین‌ کوکبوری‌، (رجوع کنید به بگتگینیان‌ * ) حاکم‌ اربیل‌، با حاکمان‌ ماردین‌ و حصن‌کیفا بر ضد ملک‌ اشرف‌ سبب‌ شد تا ملک‌ اشرف‌ سپاه‌ خود را برای‌ یاری‌ بدرالدین‌ لؤلؤ به‌ نصیبین‌ بفرستد (ابن‌خلدون‌، ج‌ 5، ص‌ 316ـ317). در 616، نورالدین‌ ارسلان‌ شاه‌ درگذشت‌ و بدرالدین‌، ناصرالدین‌ محمود، برادر سه‌ سالة‌ او را به‌ جای‌ نورالدین‌ نشاند و از لشکر برای‌ او بیعت‌ گرفت‌ (ابن‌اثیر، 1985، ج‌ 9، ص‌ 321ـ322؛ ابن‌عبری‌، ص‌ 304؛ ابن‌ واصل‌، ص‌ 21). اما صغیر بودن‌ سلطان‌ جدید و طمع‌ دوبارة‌ عمادالدین‌ زنگی‌ و مظفرالدین‌ کوکبوری‌، حامی‌ او، موجب‌ آغاز درگیریهای‌ تازه‌ای‌ شد. با حرکت‌ آنان‌ به‌ سوی‌ موصل‌، بدرالدین‌ باردیگر ازملک‌اشرف‌ یاری‌ خواست‌ اما اختلاف‌ بدرالدین‌ لؤلؤ و ایبک‌، سردار ملک‌اشرف‌ ایوبی‌، بر سر آرایش‌ جنگی‌ به‌ شکست‌ و فرار بدرالدین‌ به‌ موصل‌ انجامید (ابن‌عبری‌، ص‌ 305؛ ابن‌ واصل‌، ص‌ 23ـ24؛ ابن‌خلدون‌، ج‌ 5، ص‌ 317ـ 318). به‌ هرحال‌ باردیگر با میانجیگری‌ سفیران‌، صلح‌ برقرار شد (ابن‌ واصل‌، ص‌ 24؛ ابن‌خلدون‌، ج‌ 5، ص‌ 318) تا اینکه‌ در 623 سلطان‌ جلال‌الدین‌ خوارزمشاه‌ منکبرنی‌ (حک : 617ـ 618) بر عراق‌ و آذربایجان‌ مسلط‌ شد و به‌ تحریک‌ مظفرالدین‌ کوکبوری‌ و متحدانش‌ به‌ خِلاط‌ حمله‌ برد و آنجا را محاصره‌ کرد. در این‌ هنگام‌ مظفرالدین‌ کوکبوری‌، به‌ امید کمک‌ سلطان‌ جلال‌الدین‌، در نزدیکی‌ موصل‌ منتظر رسیدن‌ سپاهیان‌ خوارزمشاهی‌ بود (ابن‌خلدون‌، ج‌ 5، ص‌ 322). اما به‌ سبب‌ شورش‌ نایبِ سلطان‌ جلال‌الدین‌ در کرمان‌، او محاصرة‌ خلاط‌ را ناتمام‌ گذارد و به‌ سوی‌ کرمان‌ رفت‌ (ابن‌ واصل‌، ص‌ 199ـ201). در همین‌ زمان‌ ملک‌اشرف‌ ایوبی‌ با درخواست‌ کمک‌ بدرالدین‌ لؤلؤ به‌ موصل‌ آمد، درنتیجه‌ مظفرالدین‌ کوکبوری‌، پس‌ از خراب‌ کردن‌ بخشهایی‌ از موصل‌، عقب‌نشینی‌ کرد (ابن‌اثیر، 1985، ج‌ 9، ص‌ 367). سه‌ سال‌ بعد، جلال‌الدین‌ خوارزمشاه‌ باردیگر خلاط‌ را محاصره‌ کرد اما خلیفه‌ المستنصربالله‌ (حک : 623ـ640) از او خواست‌ که‌ متعرّض‌ بدرالدین‌ نشود (ابن‌خلدون‌، ج‌ 5، ص‌ 161؛ جوینی‌، ج‌ 3، ص‌ 455ـ456، حاشیة‌ قزوینی‌).در 628، با شکست‌ جلال‌الدین‌ از مغولان‌، گروهی‌ از لشکریان‌ مغول‌ به‌ حوالی‌ اربیل‌ و موصل‌ حمله‌ بردند. مظفرالدین‌ کوکبوری‌ برای‌ مقابله‌ با آنان‌ از بدرالدین‌ لؤلؤ یاری‌ خواست‌ و بدرالدین‌ نیز سپاهی‌ به‌ کمک‌ او فرستاد، اما این‌ سپاه‌ به‌ اربیل‌ نرسید (ابن‌ واصل‌، ص‌ 350(بامرگ‌ ناصرالدین‌محمود، بدرالدین‌لؤلؤ در630 (ابن‌ خلکان‌، ج‌ 1، ص‌ 194) یا 631 با دستخطی‌ از سوی‌ خلیفه‌ فرمانروای‌ موصل‌ شد و به‌ نام‌ او خطبه‌ خواندند (ابن‌عبری‌، ص‌ 324(بدرالدین‌ لؤلؤ با دوراندیشی‌ و برای‌ دورکردن‌ خطر حملة‌ مغولان‌ به‌ موصل‌ در 644، هنگام‌ جلوس‌ کیوک‌خان‌ (حک : 644ـ647) سفیری‌ نزد او فرستاد (جوینی‌، ج‌ 1، ص‌ 205)، از این‌ پس‌ بدرالدین‌ در زمرة‌ دست‌نشاندگان‌ خان‌ مغول‌ درآمد.در دورة‌ منگوقاآن‌ (حک : 648ـ657) نیز او به‌ همین‌ روش‌ ادامه‌ داد، در نتیجه‌ مورد لطف‌ خان‌ مغول‌ قرار گرفت‌ و منگوقاآن‌ فرمانِ امیری‌ موصل‌ را برای‌ او فرستاد. در همین‌ زمان‌، بدرالدین‌ با استفاده‌ از جایگاه‌ خود و نزدیکی‌ به‌ دربار مغولان‌، نصیبین‌ را تسخیر کرد (رشیدالدین‌ فضل‌الله‌، ج‌ 2، ص‌ 260ـ261).موقع‌شناسی‌، زندگانی‌ دراز و پشتیبانی‌ خان‌ مغول‌ از او موجب‌ شد که‌ اقتدارش‌ در موصل‌ برقرار بماند. در نفوذ و اهمیت‌ او در این‌ هنگام‌ همین‌ بس‌ که‌ ملک‌ مُعزّاَیبک‌ (حک : 652ـ655)، نخستین‌ سلطان‌ ممالیک‌، به‌ منظور اتحاد با او از دختر وی‌ خواستگاری‌ کرد؛ گرچه‌ همین‌ امر موجب‌ شد که‌ به‌ دست‌ همسرش‌، شجرالدریه‌، کشته‌ شود (ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌ الزاهرة‌ ، ج‌ 7، ص‌ 13؛ ابن‌خلدون‌، ج‌ 5، ص‌ 434(بدرالدین‌ لؤلؤ، سپاهیان‌ مغول‌ را در گذشتن‌ از رود دجله‌ و فتح‌ بغداد یاری‌ کرد (منهاج‌ سراج‌، ج‌ 2، ص‌ 190ـ191؛ ابن‌ طقطقی‌، ص‌ 61) و پس‌ از فتح‌ بغداد نیز برای‌ تبریک‌ این‌ پیروزی‌ به‌ خدمت‌ هلاکو رسید (ابن‌خلدون‌، ج‌ 5، ص‌ 324) و به‌ فرمان‌ هلاکو بدرالدین‌، پسر خود، ملک‌صالح‌ را با لشکری‌ همراه‌ مغولان‌ برای‌ فتح‌ شام‌ و مصر روانه‌ کرد (منهاج‌ سراج‌، ج‌ 2، ص‌ 204؛ خواندمیر، ج‌ 3، ص‌ 97ـ 98؛ رشیدالدین‌ فضل‌الله‌، ج‌ 3، ص‌ 68). بدرالدین‌ لؤلؤ پس‌ از بازگشت‌ از آذربایجان‌ در 657 در موصل‌ درگذشت‌ و همانجا به‌ خاک‌ سپرده‌ شد (ابن‌خلکان‌، ج‌ 1، ص‌ 184؛ ابن‌خلدون‌، ج‌ 5، ص‌ 324). چندی‌ بعد، جسد او را به‌ مدرسة‌ بدریه‌ * که‌ خود بانی‌ آن‌ بود، انتقال‌ دادند (ابن‌فوطی‌، ص‌ 337؛ ابن‌کثیر، ج‌ 13، ص‌ 214(سیاست‌ بدرالدین‌ لؤلؤ در پرهیز از درگیری‌ و نزدیکی‌ با قدرتهای‌ بزرگ‌ زمان‌ خود مانند ایوبیان‌، عباسیان‌ و مغولان‌ سبب‌ شد که‌ موصل‌ جای‌ امنی‌ برای‌ اندیشمندان‌ باشد. بدرالدین‌ با آنکه‌ بیسواد بود، همواره‌ مجالسش‌ با شعر و داستان‌ می‌گذشت‌ و چون‌ ماه‌ رمضان‌ فرا می‌رسید به‌ تاریخ‌ وسِیَر می‌پرداخت‌. زین‌ کاتب‌ و عزالدین‌ ابن‌اثیر (555 ـ630) از نزدیکان‌ او بودند (ابن‌طقطقی‌، ص‌ 5 ـ6). ابن‌اثیر با حمایت‌ و تشویق‌ او به‌ تألیف‌ تاریخ‌ الکامل‌ پرداخت‌ (ابن‌اثیر، 1985، ج‌ 1، ص‌ 6ـ7). ابوالطیب‌ الحلاوی‌ (603ـ656) شاعر دربار او، در ستایش‌ بدرالدین‌ لؤلؤ اشعاری‌ دارد (ابن‌ تغری‌ بردی‌، المنهل‌ ، ج‌ 2، ص‌ 167ـ172).منابع‌: ابن‌اثیر، التاریخ‌ الباهر فی‌الدولة‌ الاتابکیه‌ ، چاپ‌ عبدالقادر احمد طلیمات‌، قاهره‌ ] 1963 [ ؛ همو، الکامل‌ فی‌التاریخ‌ ، بیروت‌ 1405/1985؛ ابن‌تغری‌ بردی‌، المنهل‌ الصافی‌ ، ج‌ 2، چاپ‌ محمد محمدامین‌، مصر 1984؛ همو، النجوم‌ الزاهرة‌ فی‌ ملوک‌ مصر والقاهرة‌ ، مصر ] بی‌تا. [ ؛ ابن‌خلدون‌، تاریخ‌ ابن‌خلدون‌ المُسمّی‌ دیوان‌ المبتدا والخبر فی‌ تاریخ‌ العرب‌ والبربر و من‌ عاصرهم‌ من‌ ذوی‌ السلطان‌ الاکبر ، چاپ‌ جلیل‌ شحاده‌ و سهیل‌ زکار، بیروت‌ 1408/1988؛ ابن‌خلکان‌، وفیات‌ الاعیان‌ وانباء ابناءالزمان‌ ، چاپ‌ احسان‌ عباس‌، ج‌ 1، بیروت‌ ] تاریخ‌ مقدمه‌ 1968 [ ؛ ابن‌طقطقی‌، تاریخ‌ فخری‌: در آداب‌ ملکداری‌ و دولتهای‌ اسلامی‌ ، ترجمة‌ محمد وحید گلپایگانی‌، تهران‌ 1360 ش‌؛ ابن‌عبری‌، تاریخ‌ مختصرالدول‌ ، ترجمة‌ محمدعلی‌ تاج‌ پور و حشمت‌الله‌ ریاضی‌، تهران‌ 1364 ش‌؛ ابن‌فُوَطی‌، الحوادث‌ الجامعة‌ والتجارب‌ النافعة‌ فی‌المائة‌ السابعة‌ ، چاپ‌ مصطفی‌ جواد، بغداد 1351؛ ابن‌کثیر، البدایة‌ والنهایة‌ فی‌التاریخ‌ ، قاهره‌ 1351/1932؛ ابن‌واصل‌، تاریخ‌ ایوبیان‌ ، مصحح‌: حسنین‌ محمدربیع‌، ترجمة‌ پرویز اتابکی‌، تهران‌ 1369 ش‌؛ عطاملک‌بن‌محمد جوینی‌، کتاب‌ تاریخ‌ جهانگشای‌ ، چاپ‌ محمدبن‌ عبدالوهاب‌ قزوینی‌، لیدن‌ 1911ـ1937؛ غیاث‌الدین‌بن‌همام‌الدین‌ خواندمیر، تاریخ‌ حبیب‌السیر ، چاپ‌ محمد دبیر سیاقی‌، تهران‌ 1362 ش‌؛ رشیدالدین‌ فضل‌الله‌، جامع‌ التواریخ‌ ، ج‌ 2، چاپ‌ ادگاربلوشه‌، لیدن‌ 1911، ج‌ 3، چاپ‌ عبدالکریم‌ علی‌ اوغلی‌ علیزاده‌، باکو 1957؛ عثمان‌بن‌محمد منهاج‌ سراج‌، طبقات‌ ناصری‌ ، چاپ‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، کابل‌ 1342ـ1343 ش‌.
نظر شما
مولفان
گروه
تاریخ ایران و اسلام ,
رده موضوعی
جلد 2
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده