معرف
یا گاهی شَجَرة مریم ، اصطلاحی مجهول الاصل که گیاهداروشناسان و پزشکان دورة اسلامی به تقریباً دَه گیاه گوناگون (از جمله، آذَریون * ، کَفّ الاسَد و گونههایی از سیکلامِن وحشی ) اطلاق کردهاند ( رجوع کنید به ابنمیمون ، تعلیقات مایرهوف ، ش 55، ص 29ـ30؛ ابوریحان بیرونی، ذیل «شجرة مریم»، ص 367ـ 368)؛ ولی قدیمترین و شاید درست ترین کاربردِ «بخورمریم» آنِ حُنَین بن اسحق * است که، در ترجمة عربی کتاب مُفردات پزشکی حکیم یونانی، دیسقوریدوس (قرن اوّل م)، آن را در برابر کوکْلامینس یونانی (به صورت معرّب قُقْلامُینس ؛ نیز رجوع کنید به تحریفها و تصحیفهای سپسین مانند فقلامینس ، فعیلاسوس و بقلامس ) به کاربرده است (به نقل از ابن جُلجُل در شرح لکتاب دیاسقوریدوس ، ج 1، ش 2/148، ص 62ـ63؛ ج 2، ترجمه و شرح دیتریش ، ص 310ـ313): «ققلامینس
بُخورِ مَرْیَم (به ضَم یا فتح باء)، یا گاهی شَجَرة مریم ، اصطلاحی مجهول الاصل که گیاهداروشناسان و پزشکان دورة اسلامی به تقریباً دَه گیاه گوناگون (از جمله، آذَریون * ، کَفّ الاسَد و گونههایی از سیکلامِن وحشی ) اطلاق کردهاند ( رجوع کنید به ابنمیمون ، تعلیقات مایرهوف ، ش 55، ص 29ـ30؛ ابوریحان بیرونی، ذیل «شجرة مریم»، ص 367ـ 368)؛ ولی قدیمترین و شاید درست ترین کاربردِ «بخورمریم» آنِ حُنَین بن اسحق * است که، در ترجمة عربی کتاب مُفردات پزشکی حکیم یونانی، دیسقوریدوس (قرن اوّل م)، آن را در برابر کوکْلامینس یونانی (به صورت معرّب قُقْلامُینس ؛ نیز رجوع کنید به تحریفها و تصحیفهای سپسین مانند فقلامینس ، فعیلاسوس و بقلامس ) به کاربرده است (به نقل از ابن جُلجُل در شرح لکتاب دیاسقوریدوس ، ج 1، ش 2/148، ص 62ـ63؛ ج 2، ترجمه و شرح دیتریش ، ص 310ـ313): «ققلامینس ... اهل جزیره یعنی اهل موصل آن را بخور مریم ، و اهل عراق عَرْطَنیثا مینامند».کوکلامینس (در لاتینی، سیکْلامینُس/ سیکلامِن ) همان واژهای است که شاید در قرن نوزدهم میلادی از طریق زبان فرانسه ( cyclamen / سیکلامن )، با ورود مدلولِ خود، یعنی گونههای پرورشی زینتی این گیاه به ایران، به صورتِ سیکلامن/ سیکلامِه/ سیکْلَمِه درزبان فارسی معاصر رایج شده است (نامِ «گُلِ نگونسار» که دربعضی مآخذ جدید برای آن ذکرکردهاند، رایج نیست). بخور مریم امروزه دیگر درفارسی به کار نمیرود. عَرْطَنیثا ی مذکور واژهای آرامی است که در قدیم عمدتاً به ریشة بخور مریم (= سیکلامن) اطلاق میشده است (لُوْ ، ج 1، ص 188؛ ابن میمون، تعلیقات مایرهوف، ش 302، ص 148). یگانه «وجه تسمیه»ای که برای اصطلاحِ «بخور مریم» به نظر نگارنده رسیده افسانهای است که صاحب برهان قاطع (ذیل همین واژه) نقل کرده است: «گیاهی است که ] گُلش [ به پنج انگشت مانَد و بغایت خوشبو بوَد و آتش پرستان به وقت ستایش و پرستشِ آتش بر دست گیرند. گویند مریم ] علیها السلام [ مادر عیسی، علیهالسّلام، دست بر آن زد و آن به صورت پنج انگشت شد. و آن را شجرة مریم نیز گویند». در مآخذ قدیم، نامهای دیگری نیز برای (ریشة) بخورمریم یافت میشود، مثلاً: رَکْفَة، یَرْبَع، خ ُ بز المشایخ (لفظاً «نانِ پیرمردان»)، خُبز القُرود (لفظاً «نان بوزینگان») در شام (انطاکی، ج 1، ص 61، ذیل « بخورمریم »؛ برای برخی نامهای دیگر رجوع کنید به احمد عیسی، ص 63). «پنجة مریم»، ترجمة کَفّ مریم عربی، که برخی از مؤلفان برای بخور مریم به کاربردهاند نادرست است (دربارة کفّ مریم، مثلاً رجوع کنید به ابنبیطار، ج 2، جزء4، ص 74( کاربرد قدیم در پزشکی . دیسقوریدوس خواص درمانی بسیاری برای ریشه (در واقع، ساقة غدّهای/ تُکمهای زیرزمینی ) بخور مریم ذکر کرده (ترجمة قدیم عربی منقول در ابنبیطار، ج 1، جز 1، ص 84 ـ 85؛ ترجمة قدیم انگلیسی، ش 194، ص 202ـ203) که، از طریق ترجمة عربی، کمابیش به تألیفات حکمای دورة اسلامی راه یافته است (مثلاً رجوع کنید به هروی، ص 59؛ ابوریحان بیرونی، ص 99ـ100؛ همان، ترجمة فارسی، ج 1، ص 119؛ ابن سینا، ج 1، کتاب دوم، توضیحات کوتاهی ذیل «عرطنیثا» ، ص 396، و «شجرة مریم»، ص 436؛ غسّانی اندلسی ] 955ـ1019؟ [ ، ذیل «عرطنیثا»، ص 200ـ201؛ انطاکی، همانجا؛ حکیم مؤمن، ص 146ـ147، 536). خلاصهای از شرح دیسقوریدوس چنین است: ریشة ققلامینسْ سیاه، مانند تُرُب ولی پهنتر است (رجوع کنید به نگارة ش ؟). خوردن آن با شَهداب (ماء العَسَل ) مُسهل بلغم و مدرّ طَمث است. میگویند که اگر زن بارداری قدم بر آن بگذارد، سِقط میکند، و اگر آن را به گردن یا بازوی خود ببندد، این حیله مانع از آبستنی او میشود. این ریشه، به صورت خوراکی، پادزهر سَمهای کُشنده است. ضماد کوبیدة آن بر جای گزش مار، مارگزیدگی را درمان میکند.خوردن سه دِرْهَم (یا مثقال) آن، آمیخته به آب، یرقان را به وسیلة تعرّق درمان میکند. چکاندن شیرة آن با عسل در بینی، سَر و دماغ را «تنقیه» (پاک) میکند. مالیدن شیرة آن برناف و لگن خاصره، شکم را نرم و جنین را ساقط میکند. به چشم کشیدن شیرة آن برای درمان «آبِ عارض در چشم» (= «آب مروارید» ؟ ) و رفع ضعف و تاری بینایی سودمند است. مالیدن آن شیره با عسل بر پوست چهره، آن را صاف و پاک میکند و جوشها و زخمهای پوستی و نیز کَلَف (= کک مک) را میزداید. اگر آن را برجای مبتلا به داء الثَعلب بمالند، موی را میرویاند. ضماد آن بر بطن، آماسِ سِپُرز را فرو مینشاند. مالیدن ریشة پُخته برجای «اِلتوای عصب» (= رگ به رگ شدگی؟) و نقرس و زخمهای کوچکِ سَر، اینها را درمان میکند. اگر ریشة آن را در روغن (زیتون) کهن جوشانده بر جراحتها بمالند، آنها را التیام میدهد.ظاهراً عرطنیثا در قدیم، نه به صورت تازه، بلکه به صورت تکّههای خشکیده به دست میآمده است، چنانکه ابوریحان بیرونی در وصف آن میگوید (ترجمة فارسی، همانجا): «بخور مریم چوبْ پارههاست ... تیره رنگ که به سیاهی زَنَد و به شکلکِشتة اَمرود ] = «بَرگة» گلابی [ مانَد و طعم او تلخ و بوی او خوش بود». این ریشه را در بعض زبانهای اروپایی به نامهایی به معنای «نانِ خوک» میخوانند ــ مثلاً sowbread درانگلیسی، و pain de pourceau در فرانسوی (زیرا ظاهراً خوکها آن را از زمین برکنده میخورند؛ رجوع کنید به خُبز القُرودِ مذکور).درپزشکی اروپایی، سابقاً برای روان ساختن شکم روغن یا مرهم عرطنیثا را بر بطن میمالیدند، ولی مدتهاست که استعمال بخور مریم و ریشة آن در تداوی کنار گذاشته شده است (لیتره ، ص 106، 418ـ419).منابع: ابن بیطار، الجامع لِمفردات الادویة و الاغذیة ، بولاق 1291؛ ابن سینا، کتاب القانون فیالطب ، بولاق 1294؛ محمدبناحمد ابوریحان بیرونی؛ کتاب الصیدنة فیالطب ، چاپ عباس زریاب، تهران 1370ش؛ همان، ترجمة فارسی نیمة اول قرن هشتم هجری از ابوبکربن علیبن عثمان کاسانی، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران 1358ش؛ داودبن عمر انطاکی، تذکرة اولیالالباب والجامع للعجب العجاب ، قاهره 1308-1309؛ محمد حسینبن خلف برهان، برهان قاطع ، چاپ محمد معین، تهران 1361ش؛ محمد مؤمنبن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن ، تهران ] 1360ش؟ [ ؛ شرح لکتاب دیاسقوریدوس فی هیولی الطبّ ، وضعه مؤلّف مجهول فی نهایة القرن السادس الهجری، حقّقه و نقله الی اللغة الالمانیّة و علّق علیه ألبرت دیتریش، گوتینگن 1988؛ احمد عیسی، معجم اسماء النبات ، قاهره 1930؛ ابوالقاسمبن محمد غسّانی اندلسی، حدیقة الازهار فی ماهیة العُشبِ والعقّار ، چاپ محمد عربی خَطّابی، بیروت 1405/1985؛ موفقبن علی هروی، کتاب الابنیة عن حقایق الادویة ، به تصحیح احمد بهمنیار، چاپ حسین محبوبی اردکانی، تهران 1346ش؛Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of Dioscorides , illustrated by a Byzantine A.D. 512, tr. John Goodyer A.D. 1655, ed. R. T. Gunther, Oxford 1934; ـ. Littrإ, Dictionnaire de mإdecine, de chirurgie, de pharmacie ... , 17th ed., Paris 1893; Immanuel Lخw, Die Flora der Juden , Wien 1924-1934; Ma « â monide, ëarh ¤ asma ¦ ' al al- ـ uqqa ¦ r شرح أسماء العُّار (L'explication des noms de drogues) , un glossaire de matiةre mإdicale composإ par Ma « â monide, tr. & ed. Max Meyerhof, Cairo 1940.