بُخل ، واژهای که در قرآن دوازده بار و در هفت آیه (آلعمران : 180، نساء : 37، توبه : 76، محمّد : 37-38، حدید : 24، لیل : 8) به صورت مصدر، فعل ماضی و فعل مضارع به کار رفته است. کلمة شُحّ و أشِحَّة (جمع شحیح) نیز پنج بار در چهار آیه آمده است (نساء : 128، احزاب : 19، حشر : 9، تغابن : 16). بعلاوه، در چند آیه (از جمله : اسراء : 29،100، نجم : 32-35، معارج : 19-21 و نساء : 53) بدون ذکر واژههای بخل و شحّ دربارة صفت بخل و نکوهش شدید آن نکاتی مطرح شده است. بنابر این آیات، خدا افراد بخیل را، چه آنان که نسبت به مال خود بخل میورزند و چه آنان که دیگران را به بخل فرا میخوانند، دوست نمیدارد (نساء:37)؛ مردمی که در بخشش از نعمتهایی که خدا به آنها داده، امساک میکنند؛ این نعمتها در روز قیامت وبال گردنشان خواهد شد (آلعمران : 180). و بخل که منشأش نگرانی از فقر است (اسراء : 100)، چهبسا آدمی را گرفتار نفاق میکند (توبه : 76-77). با اینهمه به این نکته نیز اشاره شده که گرایش به بخل در طبیعت انسان وجود دارد (نساء : 128، معارج : 19-21) و البته، او میتواند خود را از آن آزاد کند (تغابن : 16).مفسّران در توضیح معنای مراد از بخل و شحّ در این آیات، غالباً گفتهاند که این دو واژه و مشتقّات آن دو در معنای اصلی لغوی خود به کار نرفتهاند (دربارة معنای لغوی این دو واژه، اختلاف معنایی آن دو با یکدیگر و واژههای نقیض آنها رجوع کنید به ابنفارِس، ج 3، ص 178؛ عسکری، ص 142-144؛ ابناثیر، ج 2، ص 448؛ ابنمنظور، ج 2، ص 495، ج 11، ص 47؛ راغب اصفهانی، ص 38، 256؛ مرتضی زَبیدی، ج 6، ص 498؛ صفیپوری، ج 1، ص 59؛ طبری، ج 4، جزء 5، ص 54، ج 12، جزء 28، ص 29؛ طوسی، ج 3، ص 64، ج 5، ص 264، ج 10، ص 26؛ فخررازی، ج 10، ص 98، ج 29، ص 287، ج 30، ص 28؛ طبرسی، ج 1، ص 546، ج 2، ص 46؛ ابنبابویه، ص 245-246؛ مجلسی، ج 70، ص 306؛ طباطبائی، ج 18، ص 249، ج 20، ص 303).به نظر طوسی (ج 5، ص 264) بخل در قرآن اصطلاح شرعی (من اسماءالدین) شده و به معنای «تن زدن از پرداخت واجبات مالی» (منعُالواجب) است. فخررازی (ج 9، ص 113)، بدون تصریح به اصطلاح شرعی، معنای بخل را همین تعبیر «منعُالواجب» دانسته است و عبده (محمد رشیدرضا، ج 4، ص 258) نیز با اندکی تفاوت (منعُ ما یَجِبُ بذلُه) به همین معنا اشاره کرده است. همو گفته که بیشتر مفسّران، بخل مورد اشارة قرآن را سرباززدن از پرداخت زکاتِ واجب میدانند؛ طوسی (ج 3، ص 64) نیز مدعی شده که به گفتة اکثر مفسّران، آیة 180 آلعمران دربارة کسانی نازل شده است که زکات نمیپرداختهاند. این نسبت، البته درست است و برای مثال میتوان از طبری (ج 3، جزء 4، ص 126)، فراء (ج 1، ص 248-249)، ابنجوزی (ج 1، ص 512) و مغنیه (ج 2، ص 217) یاد کرد. اما شماری دیگر بودهاند که زکات (یا زکات و خمس) را تنها مصداق «واجب مالی» در شریعت نمیخواندهاند. طوسی (ج 3، ص 64) از سُدّی نقل کرده که قرآن در مقام نکوهش از کسانی است که در راه خدا انفاق نمیکنند، همچنانکه زکات نمیپردازند. طبرسی (ج 2، ص 46) به جُبّایی نسبت داده است که واجبات مالی شامل مواردی غیر از زکات نیز میشود.فخر رازی (ج 9، ص 114) تصریح کرده که واجبات مالی در شریعت گونههای فراوان دارد؛ از جمله: خرج کردن برای خود و اعضای خانواده و زیردستان، کمکرسانی به امر دفاع در برابر دشمن مال و جان مسلمانان و برآوردن نیاز مسلمانی که به اضطرار افتاده است. مراغی (ج 4، ص 145) نیز، به تبَع او، همین مثالها را آورده است.استدلال رایج در این باره که معنای بخل در قرآن نسبت به معنای لغوی تحوّل یافته یا دست کم از برخی جنبهها محدود شده، این است که در چند آیة قرآن (آلعمران:180، نساء:37) دارندگان صفت بخل بغایت نکوهش و به آتش دوزخ وعید داده شدهاند که لازمة آن واجب بودن اعطایی است که تن زدن از آن بخل شمرده شده است و بنابراین شامل موارد مستحب نمیشود (طوسی، ج 3، ص 196؛ طبرسی، ج 1، ص 546؛ فخررازی، ج 9، ص 114؛ محمدرشیدرضا، ج 4، ص 258؛ مراغی، همانجا؛ مغنیه، ج 2، ص 217). از این گذشته، اگر بخل را به همان معنای لغوی بدانیم، ناگزیر باید بخشش تمام دارایی را برای دور ماندن از فرجام سخت مورد اشارة قرآن ضروری بشماریم، و این با دریافتهای عقلانی و تعالیم دینی ناسازگار است (محمد رشید رضا، همانجا؛ فخررازی، همانجا؛ مراغی، همانجا).در این میان، توضیح مفسّران ذیل آیة 180 آلعمران و 37 نساء جالب توجه است. طبری (ج 4، جزء 5، ص 55) مراد از بخل را در آیه 37 نساء پوشیده داشتن آگاهی نسبت به پیامبری حضرت محمّد صلّیاللّه علیه و آله و سلّم از سوی عالمان یهود میداند و در اثباتنظر خود به سیاق آیه استناد میکند؛ طوسی (ج 3، ص 64، 196)، طبرسی (ج 2، ص 46)، فخررازی (ج 9، ص 113، ج 10، ص 98) و سیوطی (ج 2، ص 105، 162) نیز این رأی را از برخی مفسّران قدیم نقل کرده و حتی گفتهاند که به ادعای آن افراد، دو آیة مذکور دربارة عالمان یهود (یا مطلق اهل کتاب) نازل شده است (دربارة نقد طباطبائی براین ادعا رجوع کنید به ج 4، ص 358). اما مفسّران اخیر، دربارة این نظر مناقشه کرده و با پیشنهاد توسّع معنایی برای «بخل» از این جنبه، کاربرد آن را نسبت به عالمان یهود تأیید کردهاند. برای مثال عبده (محمدرشیدرضا، ج 4، ص 258) مدعی شده که هر چیزی را خدا در اختیار بندهاش قرار دهد و سود بردن مردم از آن ممکن باشد، نبخشیدن آن «بخل» خواهد بود و طبعاً شامل علم و جاه نیز میشود. مراغی (ج 5، ص 38) از این فراتر رفته و بهجا نیاوردن توصیههای اخلاقی، مانند سلام کردن و صداقت و اخلاص در تعلیم، را نیز از موارد «بخل» خوانده است. برخی قدما نیز به این توسّع معنایی اشاره داشتهاند (از جمله رجوع کنید به فخررازی، ج 9، ص 114(با اینهمه، با درنظر گرفتن این نکته که بخل، و بالتَبع نکوهش برآن، مقولهای تشکیکی بوده و نیز کاربرد مجازی واژهها کاری رایج و مقبول است، میتوان این نظر را مطرح کرد که بخل در قرآن به معنای لغوی خود آمده و همة موارد واجب و مستحب را شامل میشود و نکوهش برآن، با توجه به مورد، تفاوت میکند؛ همچنانکه گاهی به امور مالی و گاهی به نعمتهای معنوی نظر دارد.در احادیث اخلاقی، مطالب فراوانی دربارة صفت بخل آمده است؛ شامل معنا، مراتب و مصداقهای بخل، منشأ بخل، نشانههای آدم بخیل، آثار فردی و اجتماعی بخل و بالاخره توصیههایی دربارة چگونگی سلوک با دارندگان این صفت؛ مثلاً پرداخت نکردن واجبات مالی که در شرع تعیین شده، زشتترین نمود بخل است (طبری، ج 12، جزء 28، ص 29؛ نسائی، ج 5، ص 11؛ ابنبابویه، ص 245-246؛ مجلسی، ج 70، ص 305؛ آقاجمال خوانساری، ج 2، ص 116-117). اما مواردی دیگر چون انجام ندادن فرایض دینی، عرضه نکردن علم، یاری نرساندن به خویشاوندان، سلام نکردن به مردم و درود نفرستادن بر پیامبر صلیاللّه علیه و آله و سلّم ـ هنگامی که نام آن حضرت شنیده میشود ـ نیز مصداق بخلاند (سیوطی، ج 2، ص 105؛ مجلسی، ج 2، ص 54، ج 70، ص 305-306). در حدیث نیز به خاستگاه روانی بُخل، که اساساً بیماریی روحی است (مجلسی، ج 75، ص 346) اشاره شده و «بدگمانی به خدا» مهمترین عامل پیدایی و بروز این خصلت معرفی شده است (همان، ج 70، ص 300-307) و بنابراین، در قلب انسان مؤمن جایی برای بخل نیست (ابنحنبل، ج 2، ص 256،340؛ کلینی، ج 2، ص 235؛ ترمذی، ج 4، ص 343؛ مجلسی، ج 70، ص 302(بخلورزی از یک سو موجب از دست دادن آسایش، گرفتار شدن به فقر، گرایش به گناه و از دست رفتن ایمان در شخص بخیل و از سوی دیگر سبب فقر اجتماعی، ازهم گسستن پیوندهای اجتماعی و خویشاوندی و تجاوز به حقوق و اموال مردم در جنبههای اجتماعی میشود ( نهجالبلاغه ، حکمت 126، 372، 378 و نامة 53؛ کلینی، ج 2، ص 291، 367؛ ابوداود، ج 2، ص 324؛ ابنحنبل، ج 2، ص 195؛ مجلسی، ج 70، ص 300-304، ج 75، ص 31، 357) و ازینروست که همنشینی با بخیل، حاجت نزد وی بردن، با او مشورت کردن و سپردن ادارة امور مردم به او ناپسند و نادرست است ( نهجالبلاغه ، نامة 53؛ مجلسی، ج 75، ص 53(در کتابهای اخلاقی به تعریف، ریشه و سبب پیدایی بخل، اقسام و مراتب بخل و راههای دورشدن از آن اشاراتی شده است. غزّالی، که بیش از دیگران در تبیین و تحلیل صفات اخلاقی کوشیده، در تعریف بخل (حدّالبخل) تعبیر مشهور «منعالواجب» را نمیپذیرد، از آنرو که بسیار کسان با آنکه واجبات مالی را پرداختهاند، کارهایی میکنند که براستی نشانة بخل است. او تعریف دیگر بخل یعنی «بدشواری بخشش کردن» (مشقّةالاعطاء) را جامع و مانع نمیداند؛ به این دلیل که برای هر آدم بخیلی، برخی بخششها دشوار نیستند و از سوی دیگر، برای همة صاحبان جود، بخشش تمام دارایی دشوار است، در حالی که این را نمیتوان به بخل نسبت داد. وی سپس با این بیان که حکمت اصلی از مال، برآورده شدن نیازهای آفریدگان خداست، بخل را خرج نکردن مال در جایی که بذل آن واجب است میداند (فالامساک حیث یجبالبذلُ بخلٌ) و میافزاید که واجبات مالی بر دو گونه است: آنچه از راه شرع وجوب یافته و آنچه به اقتضای مروّت و عادت واجب شده است و البته، کسی که از پرداخت واجبات مالی در شریعت سرباز زند، بخیلتر است.غزّالی با ذکر چند مثال میکوشد تا نسبی بودن بخل را از جنبههای گوناگون اثبات کند و نتیجه میگیرد که (بهرغم تعریف حدّی بخل) هیچگاه نمیتوان آن را بدقّت مرزبندی کرد (لایمکن التنصیصُ علی مقداره). در واقع، او در پی نفی تعریف رایج مفسّران، بار دیگر همان تعریف را با تفسیر و تفصیلی دیگر پذیرفته است (ج 3، ص 274-275). پیشنهاد دیگر او برای تعریف بخل نیز در خور ذکر است: «صرف نکردن دارایی در موردی که بیش از نگاهداشت مال اهمیّت دارد». برای مثال، مسلمانی که زکات یا هزینة ضروری زیردستان خود را نمیپردازد بخیل است، از آنرو که با این کار نسبت به دین خود، که حفظ آن واجب است، سستی میکند یا کسی که از بخشش مقادیر اندک نیز تن میزند، از مروّت دور میشود و طبعاً بخیل خواهد بود (همان، ص 275). از این گذشته، غزّالی برخلاف لغت شناسان، بخل را صفتی در برابر تبذیر میشناساند، چرا که سخاوت در قرآن ارج گذاشته شده و طبعاً صفتی اعتدالی است و نمیتواند نقیض بخل باشد (همان، ص 274). نراقی (ج 2، ص 112) نیز، ظاهراً با الهام از غزالی، به همین نکته اشاره کرده است.غزّالی (ص 276) ریشة بخل را در مالدوستی میداند (قس: نراقی، ج 2، ص 113)، ولی طوسی (ص 202) نگرانی از فقر یا گرایش به دستیابی به مراتب بالا از راه کسب دارایی را منشأ بخل میشناسد و نیز احتمال میدهد که بروز صفت بخل در برخی مردم براثر شرارت نفس باشد، یعنی انسان، خیر مردم را نخواهد. برای درمان بخل نیز راههایی پیشنهاد کردهاند که برخی جنبة کاربردی و برخی جنبة نظری دارد ( رجوع کنید به غزالی، ص 276ـ 278؛ طوسی، همانجا).منابع: علاوه بر قرآن؛ محمدبن حسین آقاجمال خوانساری، شرح محقق بارع جمالالدین محمد خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ، تألیف عبدالواحدبن محمد آمدی، چاپ میرجلالالدین حسینی ارموی، تهران 1366 ش؛ ابناثیر، النهایة فی غریبالحدیث والأثر ، چاپ طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره 1383-1385/1963-1965؛ ابنبابویه، معانیالاخبار ، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1361 ش؛ ابنجوزی، زادالمسیر فی علمالتفسیر ، بیروت 1404/1984؛ ابنحنبل، مسندابن حنبل ، استانبول 1402/1982؛ ابنفارِس، معجم مقاییساللغة ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قم 1404؛ ابنمنظور، لسانالعرب ، بیروت ] تاریخ مقدمه 1300 [ ؛ سلیمانبناشعث ابوداود، سنن ابیداود ، استانبول 1401/1981؛ محمدبن عیسی ترمذی، سننالترمذی ، استانبول 1401/1981؛ حسینبن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریبالقرآن ، چاپ محمد سیّد کیلانی، بیروت ] بیتا. [ ؛ محمد رشیدرضا، تفسیرالمنار ، ج 4، مصر 1373؛ عبدالرحمنبن ابیبکر سیوطی، الدرُّالمنثور فیالتفسیر بالمأثور ، قم 1404؛ عبدالرحیم صفیپوری، منتهیالارب فی لغةالعرب ، چاپ سنگی تهران 1297-1298، چاپ افست تهران 1377؛ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن ، بیروت 1390-1394/1971-1974؛ فضلبن حسن طبرسی، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن ، چاپ احمد عارفزین، صیدا 1333-1356/ 1914ـ 1937؛ محمدبن جریر طبری، جامعالبیان فی تفسیرالقرآن ، بیروت 1400-1403/1980-1983؛ محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن ، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت ] بیتا. [ ؛ حسنبن عبدالله عسکری، الفروقاللغویة ، چاپ حسامالدین قدسی، بیروت 1401؛ علیبن ابیطالب علیهالسّلام، امام اول، نهجالبلاغة ، چاپ صبحیصالح، قاهره 1411/1991؛ محمدبن محمد غزالی، احیاء علومالدّین ، بیروت 1406/1986؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر ، قاهره ] بیتا. [ ، چاپ افست تهران ] بیتا. [ ؛ یحییبن زیاد فراء، معانیالقرآن ، ج 1، چاپ احمد یوسف نجاتی و محمدعلی نجار، چاپ افست تهران 1360 ش؛ محمدبن یعقوب کلینی، الکافی ، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت 1401؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار ، بیروت 1403/1983؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیرالمراغی ، بیروت 1985؛ محمدبن محمد مرتضی زَبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس ، چاپ عبدالستار احمد فراج ... ] و دیگران [ ، کویت 1385-1406/1965-1986؛ محمدجواد مغنیه، التفسیرالکاشف ، بیروت 1980-1981؛ مهدیبن ابیذر نراقی، جامعالسعادات ، چاپ محمد کلانتر، نجف 1387/1967؛ احمدبن علی نسائی، سننالنسائی ، استانبول 1401/1981؛ محمدبن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری ، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران 1369 ش.