بختیاری، نجفقلی (صمصامالسلطنه) ، ایلخان بختیاری و صدراعظم ایران پس از خلع محمدعلی شاه. نجفقلی، دومین پسر حسینقلیخان ایلخانی در 1270 به دنیا آمد و خواندن و نوشتن را در ایل آموخت. پس از کشته شدن پدرش به دستور ظلالسلطان، زمامِ بختیاری به دست عموهای نجفقلی افتاد. با عزل ظلالسلطان از حکومت اصفهان در 1305، اسفندیارخان، برادر بزرگتر نجفقلی، از زندان آزاد و ایلخان شد و نجفقلی ایلبیگی او شد. نجفقلی، پساز مرگ برادرش در 1331، با عنوان صمصامالسلطنه به حکومت منطقة چهارمحال و بختیاری رسید.بعد از به توپ بستن مجلس، محمدعلی شاه، میرزا محمدخان کاشی را حاکم اصفهان کرد. حاکم جدید به حکومت کوتاه مدت صمصامالسلطنه در منطقة چهارمحال پایان داد؛ اما چندی بعد، مردم اصفهان که طعم استبداد شاه را چشیده بودند، از خبر مقاومت پیروزمندانه مردم تبریز در برابر نیروهای هنگ سلطنتی تشجیع شدند. صمصامالسلطنه در جمادیالاولی 1327، طبق رهنمودهای برادر جوانترش علیقلیخان که آن زمان در اروپا و با محافل آزادیخواهان تبعیدی در تماس بود، و بعد از کسب موافقت حاجیآقا نورالله مجتهد با نفوذ اصفهانی و طرفدار آزادی مشروطه، و اطمینان از حمایت پسرعمویش حاجیابراهیمخان ضرغامالسلطنه، با سواران بختیاری به اصفهان حمله کرد و آن شهر را گرفت. والی قاجار بدون مقاومت گریخت و صمصامالسلطنه حاکم آن ولایت شد. محمدعلیشاه پس از اطلاع از سقوط اصفهان، ابتدا فرمانفرما را مأمور مقابله با صمصامالسلطنه کرد؛ اما وقتی فرمانفرما امتناع ورزید، شاه به خانهای بختیاری وفادار به سلطنت که در پایتخت بودند و از آن جمله امیرمفخم سردار ظفر، متوسل شد، و سرانجام سردار اشجع را روانة اصفهان کرد. خانهای وفادار به شاه عازم اصفهان شدند، اما به بهانة نداشتن ملزومات نزدیک کاشان توقف کردند. در همین هنگام علیقلیخان سردار اسعد، که از طریق خرمشهر از اروپا بازگشته بود، برای خانهای بختیاری پیامهایی میفرستاد و از آنها میخواست که از جنگ خانوادگی خودداری کنند. او که به منطقة بختیاری رفته بود تا نیرو جمع کند، به اصفهان وارد شد و هنگامی که فوج شمال آمادة حرکت به سوی تهران بود، با سواران صمصامالسلطنه اصفهان را ترک و به تهران حرکت کرد. دو فوج بالاخره تهران را گرفتند و شاه را وادار به استعفا کردند.مدتی بعد، که شایع شد محمدعلیشاه در تدارک حمله به ایران است، دولت سپهدار ساقط شد و رهبران مشروطه که برای دفع خطر حملة شاه و خواباندن سایر طغیانها به سواران بختیاری نیاز داشتند، صمصامالسلطنه را به صدراعظمی و وزارت جنگ برگزیدند. صمصامالسلطنه با کمک مجلس، برای دستگیری محمدعلیشاه پاداشی صدهزار تومانی اعلان کرد. مورگان شوستر مستشار مالی امریکایی نیز به تدارکات مالی جنگ و ارتش کمک بسیار کرد. بالاخره با کشته شدن ارشدالدوله و خنثی شدن حملة محمد علی شاه، روسها به این بهانه که اقدامات شوستر بر ضد منافع مالی و غیرمادی دولت تزاری است، یادداشت اعتراضی تسلیم ایران کردند و نیروهایشان را از رشت به قزوین حرکت دادند. وثوقالدوله، وزیر خارجه، برای عذرخواهی به سفارت روسیه رفت، اما روسها به او گفتند که اتمام حجّت دیگری در راه است. آنها خواستار شدند که شوستر و همکارانش ظرف 48 ساعت ایران را ترک کنند و گفتند که ایران بدون تصویب دولتهای روسیه و انگلیس حق استخدام مستشار خارجی ندارد. دولت انگلیس از روسها طرفداری کرد، اما ملت ایران چون تنی واحد در مقابل این گستاخی ایستاد و مجلس اتمام حجت را نپذیرفت. ناصرالملک نایبالسلطنه و صمصامالسلطنه صدراعظم که هراسان شده بودند، آن را پذیرفتند و مجلس دوم را منحل کردند (2 محرم 1330). در نتیجه صمصامالسلطنه اختیار مطلق دولت را در دست گرفت و نفوذ بختیاریها در تمام سطوح گسترش یافت. در این مدت، روسها مرقد امام رضاعلیهالسّلام را بمباران و مردم را در رشت، تبریز و اورمیه قتل عام کردند. در جنوب هم، انگلیسیها حق مردم و منافع دولت ایران را پایمال میکردند. یک سال و نیم بعد (صفر 1331) دولت صمصامالسلطنه سقوط کرد و او تا جمادیالا´خر 1337، که مجدداً صدراعظم شد، خانه نشین بود. اما چهار ماه بعد، چون نتوانست از عهدة قحطی شدید و برقراری نظم در کشور برآید، احمدشاه از او خواست که استعفا بدهد. چون امتناع ورزید، شاه او را عزل کرد و از وثوقالدوله خواست تا دولت جدید را تشکیل دهد؛ صمصامالسلطنه گرچه در خانهاش توقیف شده بود همچنان دعوی نخست وزیری داشت.دو سال بعد، در دولت قوامالسلطنه، والی خراسان شد، اما به سبب شوریدن محمدتقیخان پسیان بر قوامالسلطنه در مشهد و هواخواهی صمصامالسلطنه از محمدتقیخان، از رفتن به خراسان امتناع کرد (خرداد 1300)، صمصامالسلطنه آخرین سالهای عمرش را در منطقة چهارمحال و بختیاری گذراند و در 1309 ش، در 82 سالگی در همانجا درگذشت و با احترامات نظامی در گورستان تخت پولاد اصفهان دفن شد.صمصامالسلطنه مردی صادق و طرفدار پرشور حکومت مشروطه بود، اما با توجه به خلق و خوی ایلیاتی، مانند خان بر دولت حکومت کرد؛ بخشنده و سخی نیز بود. در مدت صدارتش، شورایی بازرگانی مرکب از شش بازرگان و شش نمایندة دولت تشکیل داد، و با کمک افسران سوئدی، ژاندارمری ایران را تأسیس کرد.منابع : مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری ، تهران 1357 ش، ج 1، ص 331؛ ابراهیم صفائی، رهبران مشروطه ، ج 1، تهران 1362 ش، ص 223-256؛ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه ، تهران 1341-1343 ش، ج 2، ص 388-389 ؛ عبدالحسین نوائی، دولتهای ایران از آغاز مشروطه تا اولتیماتوم ، تهران 1356 ش؛G.R. Garthwaite, Khans and shahs: a documen analysis of the Bakhtiyari in Iran, Cambridge 1983; W.M. Shuster, The strangling of Persia , New York 1912.