بختیاری، علیقلی (سردار اسعد) ، چهارمین پسر حسینقلیخان از شاخة هفت لَنْگ ایل بختیاری. در 1274 به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در چهارمحال به انجام رساند. از آغاز کودکی به دلیل هوش سرشار مورد توجه پدر مقتدر خویش قرار گرفت. در سفر مکه با مادر همراه بود و به همین علت به حاجی ملقب شد (بختیاری، ص 576-577(در 1299 حسینقلیخان و دو پسرش، اسفندیارخان و علیقلیخان، به اصفهان احضار شدند. در آنجا مسعود میرزا ظلالسلطان، حسینقلیخان را کشت و دو فرزندش را زندانی کرد (همان، ص 579؛ بامداد، ج 2، ص 449؛ عکاشه، ص 186). پس از یک سال در نتیجة وساطت میرزا علیاصغرخان اتابک * ، صدراعظم، علیقلیخان آزاد شد و به بختیاری بازگشت. در 1305 با ضعف حکومت ظلالسلطان، اسفندیارخان نیز از زندان آزاد، و به درخواست اتابک به همراه علیقلیخان رهسپار تهران شد. علیقلیخان به خدمت ناصرالدین شاه درآمد و شاه به پاس مهارت وی در سوارکاری و تیراندازی، درجة سرتیپ اولی به وی اعطا کرد (معیرالممالک، ص 216) و او را به فرماندهی یکصد سوار بختیاری برگماشت (بختیاری، ص 579؛ بامداد، ج 2، ص 450). ظاهراً او به عنوان گروگان در تهران مانده بود که مبادا خاندان حسینقلیخان دست به آشوب بزنند (صفائی، ج 1، ص 259). اسفندیارخان با لقب سردار اسعد به بختیاری رفت.در 1313، با کشته شدن ناصرالدین شاه و وقفة چهل روزه تا ورود مظفرالدین شاه به تهران، علیقلیخان و نیروی سوارهنظام او از کاخ گلستان و برخی ابنیة سلطنتی محافظت کردند. با عزل اتابک و صدارت امینالدوله، علیقلیخان تهران را ترک کرد و به بختیاری رفت (همانجا). او در 1316 در دومین دورة صدراعظمی اتابک به تهران بازگشت (معیرالممالک، ص 217) و در 1318 از راه هند به مصر و اروپا رفت، از چند پایتخت اروپایی دیدن کرد و پس از دو سال و اندی اقامت در اروپا و شرکت در تشییع جنازة ملکة انگلستان و پیوستن به فراماسونها در پاریس، به ایران باز گشت (بختیاری، ص 176، 580-581). با درگذشت اسفندیارخان در 1321، لقب سردار اسعد به علیقلیخان داده شد (صفائی، ج 1، ص 260). اقامت علیقلیخان در تهران دیری نپایید، زیرا با عزل امینالسلطان، به خدمت عینالدوله در نیامد و به بختیاری بازگشت ( رجوع کنید به معیرالممالک، ص 218) و پس از مدتی به اروپا رفت. تاریخ این مسافرت روشن نیست. به گفتة معیرالممالک (همانجا) چند روز پس از عزل اتابک، علیقلیخان راهی سفر شد، اما عکاشه (ص 555) آورده است که علیقلیخان تا استقرار مشروطیت در تهران بود و پس از جلوس محمدعلی شاه بر تخت سلطنت و رویکار آمدن امیر مفخم بختیاری، تهران را به مقصد اروپا ترک کرد. در اقامت سه سالة علیقلیخان در پاریس، منزلش محل رفت و آمد مخالفان محمدعلی شاه بود. پس از به توپ بسته شدن مجلس و سرکوبی قیام تبریز، اطرافیانش علیقلیخان را به بازگشت تشویق کردند (هدایت، ص 181؛ بختیاری، ص 581). اما سردار اسعد تا از بیطرفی دولت انگلیس نسبت به محمدعلی شاه مطمئن نشد، اقدامی نکرد (نوائی، ص 7؛ ملکزاده، ج 5، ص 1079) و قضیة سفر پنهانی او به ایران و اقامتش در جلفا و نیز ملاقات وی با حاجی نورالله اصفهانی مبالغهآمیز است ( رجوع کنید به دانشور علوی، ص 20). با رسیدن اخبار قیام مردم، سردار اسعد با نمایندة وزیر خارجه، سرچارلز هاردینگ در لندن ملاقات کرد (بامداد، ج 2، ص 450-451؛ نوائی، همانجا). انگلیسیان نمیخواستند افتخار مبارزه با محمدعلی شاه تنها از آنِ مجاهدان آذربایجان و متحدان قفقازی ایشان باشد، زیرا پیروزی آنان نفوذ روسیه را در ایران افزایش میداد. ازینرو، سردار اسعد، از نجفقلیخان صمصامالسلطنه، برادر بزرگش، خواست تا اصفهان را تسخیر کند. او در 1336 اقبالالدوله را از اصفهان اخراج کرد (بختیاری، ص 178). پس از آن سردار اسعد به همراهی برادر خود یوسفخان امیر مجاهد، و برادرزادهاش مرتضیقلیخان پسر صمصامالسلطنه، از راه دریا رهسپار جنوب ایران شد. در طی راه، ایرانیان مسلمان و زرتشتی ساکن عدن و بمبئی از او استقبال کردند (سیاح، ص 613) و بدین ترتیب در اواخر صفر 1327، دو ماه و نیم پس از تسخیر اصفهان، سردار اسعد به مُحمَّره (خرمشهر) وارد شد (معاصر، ص 1125) و شیخ خزعل، حاکم دستنشاندة انگلیس در خوزستان، از او استقبال کرد (سیاح، همانجا). آنان پیامی به تهران مخابره کردند و با ابراز وفاداری به سلطنت، خواهان برقراری حکومت مشروطه شدند (مستشارالدوله، مجموعة دوم، ص 233 ـ در این منبع تاریخ ارسال تلگرام، ربیعالاول 1326 ذکر شده است). پس از آن سردار اسعد، برادرش امیرمجاهد را برای ملاقات با سران بختیاری وفادار به شاه به تهران فرستاد و آنان را از حمایت شاه برحذر داشت که نتیجهای دربر نداشت (ملکزاده، ج 5، ص 1094) و خود از طریق خوزستان به منطقة بختیاری سفر کرد و به گردآوری نیرو پرداخت (سیاح، ص 614). در ربیعالثانی 1327 سردار اسعد با نیرویی مرکب از 500 ، 1 سوار و پیاده به اصفهان وارد شد و به قوای 500 ، 1 نفری صمصامالسلطنه پیوست. این دو نیرو بیرون اصفهان اردو زد تا پیشروی به سوی تهران را تدارک ببیند (دولتآبادی، ج 3، ص 104). فشار شدید داخلی و فشار دولتهای روس و انگلیس شاه را مجبور ساخت که در 14 ربیعالثانی 1327، اعلامیهای دربارة افتتاح مجدد مجلس شورای ملی و تجدید انتخابات بدهد (بختیاری، ص 560). ازینرو سردار اسعد از رفتن به تهران خودداری کرد و به اصفهان بازگشت (دولتآبادی، همانجا). اما هنگامی که شاه خُلفِ وعده کرد، سردار اسعد با هفتصد سوار (ملکزاده، ج 5، ص 1096، هزار نفر) از اصفهان حرکت کرد (نوائی، ص 12). ازینرو شاه قاجار، فرمانفرما را به حکومت اصفهان فرستاد، ولی او از این مأموریت سر باز زد و شاه، امیر مفخم بختیاری و سواران زیر فرمان او را به این مأموریت فرستاد. اردوی امیرمفخم مدت هفت ماه در کاشان منتظر تدارکات و پشتیبانیهای ضروری ماند (بختیاری، ص 573؛ نوائی، ص 13). از آنجایی که سردار اسعد نمیخواست با عموزادة خود، امیر مفخم درگیر شود، ناگزیر از راه نیزار رهسپار قم شد (نوائی، همانجا). نمایندگان روس و انگلیس کوشیدند تا از حرکت سردار اسعد به تهران جلوگیری کنند اما سردار اسعد در رفتن پافشاری کرد ( کتاب آبی ، ج 3، ص 637) و عازم تهران شد و با نیروهای شمال، به فرماندهی یپرمخان، متحد شد. او و همراهانش پس از درگیری با نیروهای امیر مفخم و قزاق در 24 جمادیالا´خره 1327 از طریق دروازة بهجتآباد وارد تهران شدند و در عمارت بهارستان اقامت گزیدند (ناظمالاسلام کرمانی، بخش 2، ج 5، ص 499). با گریختن شاه به سفارت روسیه، رهبران مشروطهخواه در جلسة فوقالعادة مجلس، سردار اسعد را به سمت وزیر داخله و سپهدار تنکابنی را به سمت وزیر جنگ منصوب کردند، و این در حالی بود که دولتمردان مشروطهخواه نمیخواستند که این دو سردار نظامی مناصب وزارتی داشته باشند (شریف کاشانی، ج 2، ص 445). پس از رفتن محمدعلی شاه از ایران، سپهدار تنکابنی رسماً رئیسالوزرا شد. در اواسط ربیعالا´خره 1328، سردار اسعد به مقام وزارت جنگ رسید (بختیاری، ص 586)؛ اما در 4 رجب 1328، با تشکیل دولت مستوفیالممالک، سپهدار تنکابنی و سردار اسعد مشاغل خود را رها کردند و به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شدند. علت سقوط کابینه نیز بالا گرفتن اختلاف سردار اسعد و سپهدار بود؛ سپهدار از دخالت بختیاریها در امور کشور و سردار از تندی، غرور، خودخواهی و روسمآبی سپهدار ناراضی بود. در این هنگام اوضاع کشور نابسامان بود؛ از یک سو به تحریک روسها و عناصر استبدادی، رؤسای ایلات نظیر رحیمخان چلیپانلو * ، سر به طغیان برداشته بودند و از سوی دیگر، شاهزادگان قاجاری مانند سالارالدوله در آرزوی سلطنت به یاغیگری برخاسته بودند. در داخل تهران نیز نیروهای مسلح مجاهد، گروهی به طرفداری دموکراتها و گروهی به طرفداری از اعتدالیون، با یکدیگر درگیر شده بودند. در اینجا سردار اسعد جانب دموکراتها را گرفت و تقیزاده را که به مناسبت کشته شدن سید عبدالله بهبهانی تکفیر شده بود یک هفته در خانة خود نگه داشت و جانش را نجات داد (صفائی، ج 1، ص 276-277) و با فرستادن جعفرقلیخان سردار بهادرِ خود به همراه یپرمخان برای سرکوب کردن رحیمخان چلیپانلو و دیگر سرکشان منطقة اردبیل و فرستادن سواران بختیاری به کمک نیروهای دولتی در فرونشاندن غائلة پارک اتابک و پایان بخشیدن به خودسریهای مجاهدان مسلح، اعتقاد و ایمان خود را به اصول مشروطیت و دولت نوپای مشروطه اثبات کرد (بختیاری، ص 743-745؛ امیرخیزی، ص 444-445، 534 بهبعد).پس از سقوط دولت مستوفیالممالک در صفر 1329، دوباره سپهدار تنکابنی رئیسالوزرا شد، ولی دیگر سردار اسعد حاضر نشد عضویت دولت او را بپذیرد و دو ماه بعد که نشان قدس به همراه ششهزار تومان برای وی فرستادند، نشان را پس فرستاد و ششهزار تومان را به وزارت معارف داد تا صرف تعلیم و تربیت کنند (بختیاری، ص 590(سردار اسعد که بیماری چشمانش هرگز درمان نیافته بود، نومید و سرخورده از وضع سیاسی ایران، در اول جمادیالا´خره 1329، از طریق روسیه به اروپا رفت تا به معالجة چشم خویش بپردازد و در آنجا بود که از طرح روسها برای برگرداندن محمدعلی شاه با خبر شد و بیدرنگ مقامات ایرانی را از این خطر عظیم برحذر داشت و به بختیاریان نیز دستور داد که در برابر این خطر بایستند.سفر وی نزدیک به یک سال طول کشید تا آنکه ناصرالملک * (نایبالسلطنه) به او اطلاع داد که عازم اروپاست و از وی خواست تا به تهران باز گردد، زیرا ناصرالملک از درستی و بیطمعی و میانهروی سردار اسعد و نفوذ او در ایل با خبر بود. با ورود وی، ناصرالملک رهسپار اروپا شد و سردار اسعد در سمت مشاور او عملاً امور مملکت را به دست گرفت؛ خاصه آنکه رقیب تندخوی وی سپهدار به حکومت آذربایجان رفته بود و نجفقلیخان، برادر سردار، نیز رئیسالوزرا بود؛ و این نقطة اوج قدرت بختیاریان بود؛ ولی سردار هرگز از این قدرت برای خود و ایلش سود نجست. سرانجام دولت صمصامالسلطنه بختیاری و متعاقب آن دولت دوم مستوفیالممالک که دوست دیرین و پایدار بختیاریها بود به سرآمد و قدرت بختیاریان کاستی گرفت و آنها نخست در تهران و سپس در ولایات از صحنة سیاست و حکومت برکنار شدند. اما طبقات مختلف مردم هر روز به خانة سردار میرفتند و در آنجا از موضوعات ادبی و تاریخی که مطرح میشد سود میجستند. بیماری چشم بار دیگر او را از پای انداخت و وی در اواخر 1332 کاملاً کور، و در 1334 به علت سکته، فلج شد. سردار اسعد روز 7 محرم 1336 درگذشت (صفائی، ج 1، ص 280) و جنازهاش به اصفهان منتقل شد تا در تکیة میر واقع در گورستان تخت فولاد در مقبرة خانوادگی دفن شود (بامداد، ج 2، ص 451؛ صفائی، همانجا).سردار اسعد مردی با هوش و با استعداد بود و اندیشهای باز و مغزی متفکر داشت. تحصیلات مختلف در زمینههای ادب فارسی و عربی و سفرهای متعددش به اروپا ذهن او را وسعت بخشیده بود. رفتار سردار اسعد بر اعتدال استوار و از کینهتوزی و انتقامجویی بری بود (بامداد، همانجا). سردار هنگامی که در اوج قدرت بود، در رفتار با مسعود میرزا ظلالسلطان و امیر مفخم بختیاری، قاتلان پدرش که هرگز در مخالفت با سردار تزلزل نشان نمیدادند، شفقت نشان داد (ملکزاده، ج 5، ص 1077؛ عکاشه، ص 601)، و نیز زمانی که لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق محمدعلی شاه و مجری فرمان به توپ بستن مجلس، وفاداری خود را به حکومت مشروطه اعلان کرد، سردار به او اجازه داد که در مقام خود باقی بماند. سردار اسعد مروج تعلیم و تربیت بود. او مدارسی نیز احداث کرد و جمعی از بختیاریها را برای تکمیل تحصیلات به اروپا فرستاد (ملکزاده، ج 5، ص 1079-1080؛ بختیاری، ص 44). به دستور و تشویق او بود که کتب مهمی چون کتاب آبی و سفرنامة برادران شرلی ترجمه و چاپ شد (بامداد، همانجا). سردار اسعد مردی منصف بود و شخصیت او با اخاذی و ارتشای متداول در آن زمان، فاسد و تباه نشد (همانجا).منابع: اسماعیل امیرخیزی، قیام آذربایجان و ستارخان ، تبریز 1339 ش؛ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری ، تهران 1357 ش؛ علیقلیبن حسینقلی سردار اسعد بختیاری، تاریخ بختیاری ، تهران 1361 ش؛ نورالله دانشور علوی، تاریخ مشروطة ایران و جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری ، تهران 1335 ش؛ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی ، تهران 1362 ش؛ محمدعلیبن محمدرضا سیاح، خاطرات ، چاپ ح. سیاح، تهران 1364 ش؛ محمدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار ، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران 1362 ش؛ ابراهیم صفائی، رهبران مشروطه ، ج 1، تهران 1363 ش؛ اسکندر عکاشه، تاریخ ایل بختیاری ، چاپ فرید مرادی، تهران 1365 ش؛ کتاب آبی: گزارش محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس دربارة انقلاب مشروطة ایران ، چاپ احمد بشیری، تهران 1362-1369 ش؛ صادق مستشارالدوله، خاطرات و اسناد مستشارالدولة صادق ، مجموعة دوم: اسناد مشروطه 1325-1330 ، چاپ ایرج افشار، تهران 1362 ش؛ حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران ، تهران 1347 ش؛ دوستعلی معیرالممالک، رجال عصر ناصری ، تهران 1361 ش؛ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، تهران 1363 ش؛ محمدبن علی ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان ، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران 1362 ش؛ عبدالحسین نوائی، فتح تهران: گوشههایی از تاریخ مشروطیت ایران ، تهران 1356 ش؛ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات ، تهران 1344 ش.