بخاراییان جوان ، سازمان سیاسی و اجتماعی در امیرنشین بخارا در اوایل سدة چهاردهم / بیستم. در اواخر دهة چهارم قرن چهاردهم / دومین دهة قرن بیستم، تعارض میان نیروهای سنتی و محافظهکار که از سوی امیر بخارا، عالِمخان مَنغیت (حک :1328-1339/1910ـ1920) حمایت میشدند، از یک سو و نیروهای جوان و نوگرا که هوادار اصلاحات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی بودند و با دانشهای نو و غربی آشنایی داشتند، از دیگرسو اوج گرفت. به دنبال تلاشهای ادیبان معارفپروری چون احمد مخدوم دانش، شمسالدین شاهین، عبدالقادر خواجة سودا، قاری رحمتالله واضح که در نیمة پسین سدة سیزدهم/نوزدهم فعالیت داشتند، بتدریج نیروی تازهای در بخارا پدید آمد که در تشکّل آن مطبوعات سهم بسزایی داشتند؛ روزنامه و ماهنامههایی، همچون چهره نما ، ترجمان ، سراج الاخبار ، وقت ، شورا ، ملانصرالدین ، حبلالمتین ، خورشید ، تجّار ، آسیا و شهرت ، در افغانستان، هندوستان، تاتارستان، ایران، آذربایجان و مصر چاپ میشد. همزمان، فرهیختگان و روشنفکران آسیای مرکزی نیز با انتشار مطبوعاتی چون سمرقند (1322-1325/1904ـ1907)، بخارای شریف (1330ـ1331/ 1912ـ1913)، صدای فرغانه (1330-1332/ 1912ـ1914)، آیینه (1332-1334/1914ـ 1915)، توران و صدای ترکستان به ترویج افکار خود همت گماردند. این نهضت که به نامهای بخاراییهای جوان و «جدید» شناخته شده است، از شاعران، نویسندگان، روزنامهنگاران و دانشمندانی روشنفکر و ملیگرا تشکیل شده بود که معروفترین آنها عبارتاند از: عبدالرّؤف فطرت نویسندة مناظره و بیانات سیاح هندی ؛ میرزا سراج حکیم مؤلف تحف اهل بخارا ؛ صدیقی عجزی با آثاری چون انجمن ارواح ، مرآت عبرت ، گنجینة حکمت و عینالادب ؛ تاش خواجة اسیری؛ صدرالدین عینی نویسندة تهذیب الصبیان ، ضروریات دینیه و ترتّلالقرآن ؛ محمود خواجة بهبودی، مؤلف الفبای مکتب اسلام ؛ و پدرکُش ؛ وصلی صاحب ارمغان دوستان ؛ داملا اکرامچه نویسندة بیداری خفتگان و آگاهی ناآگاهان ؛ سیدرضا علیزاده؛ عبدالواحد منظم؛ سیدجان مخدوم نظمی؛ میرزا حیت صهبا؛ احمد خواجة مهری؛ حمزه حکیمزادة نیازی مؤلف سعادت نو یا خود رمان ملی ؛ بحرالدین عزیزی نویسندة شکوفة نو یا خود ادبیات ملی ؛ هاشم شایق و عثمان خواجه (عصازاده، ص 16-18؛ هیتچینس، ص 34-37؛ عینی، 1987، ص 233).نوگرایی بخاراییهای جوان واکنش شدیدی پدید آورد. امیرعالم خان منغیت و برخی از روحانیون با نفوذ در برابر حرکت بخاراییهای جوان بسیج شدند. آنها نمایندگان این جریان را کافر صرف دانستند و در 1336-1337/1917ـ 1918 کشتار گستردهای در میان آنها و هوادارانشان به راه انداختند. این رخداد وحشتناک دستمایة داستان واقعگرایانة جلاّدان بخارا (1339/1920) شد. گرچه آماری از کشتگان این ماجرا در دست نیست، گمان میرود که دههاهزارنفر از روشنفکران، هنرمندان، صاحبان حرفه و کسبه در میان آنها بوده باشند. از جمله ملا احمد خواجه مهری در ریگستان بخارا، میرزا حیت صهبا در قبادیان و سیدجان مخدوم نظمی در زندان بخارا در 1337/1918 اعدام شدند؛ نعمتالله محترم که در 1337/1918 جان بهدر برده بود در 1339/1920 به دست بلشویکها کشته شد؛ اکرامچه از بخارا رانده و پسرش در زندان کشته شد؛ منیر کشمیری (خبرنگار حبلالمتین دربخارا) در 1322/1904 از بخارا تبعید شد و به مشهد پناه برد؛ صدرالدین عینی پس از تحمل شکنجه در رجب 1331/آوریل 1917 به کمک ارتش سرخ از زندان نجات یافت (عینی، 1926، ص 392ـ394، 478ـ480، 494ـ495؛ همو، 1362 ش، ص 812ـ823؛ حبیبوف، ص 328).واکنش شدید امیربخارا در برابر بخاراییهای جوان ضربة جانکاهی بود که پراکندگی و فروپاشی این سازمان را در پی داشت. تعدادی از فعالان بخاراییهای جوان به رهبری فیضالله خواجهیف (1275-1317 ش/1896ـ1938) در جمادیالاولی 1338 / ژانویة 1920 در تاشکند «کمیتة مرکزی ترکستانی جوان بخاراییان انقلابی» را تشکیل دادند. کمونیستهای بخارا با هدف سرنگونی حکومت امیر، با تمام نیروها از جمله با بخاراییهای جوان، مکارانه پیمان اتحادبستند. چون بلشویکها به بخارا حمله آوردند، امیرعالم خان که توان مقاومت نداشت، فرار کرد و بخارا که قبّة اسلام خوانده میشد، به آسانی به تصرف بلشویکها درآمد. جناح چپ بخاراییهای جوان، خواجه یف، قادری و محیالدینوف، در ربیعالثانی 1339 / دسامبر 1920 رسماً به بلشویکها پیوستند. بخشی از جناح راست در برابر ارتش سرخ جنگیدند که بعدها آنان را باسماچی * گفتند و تاریخنگاران شوروی ارزیابی منفی از آنان داشتند (میرزازاده، ص 71( چهرههای ادبی بخاراییهای جوان همچون عینی، منظم، حمدی، فطرت، بهبودی، اوحدی و دیگران که از استبداد امیر منغیت به جان آمده و در شعارهای سوسیالیستی بلشویکها آرمانهای خود را دریافته بودند، قلم خود را به سود انقلاب اکتبر به کار بردند (قبادیانی، ص 26ـ 28(در پژوهشهای تاریخی شوروی نه تنها به باسماچیان بلکه به هیچیک از بخاراییهای جوان ارزش لازم را نداده و نهضت آنها را «حرکت ملّیگرایانه و ارتجاعی» قلمداد کردهاند ( د. تاجیکی ، ذیل «باسماچگی»). اما خالق میرزا زادة سمرقندی، محقق برجستة تاجیک، با زحمت بسیار و تحمل فشارهای شدید کوشید تا مقام بخاراییهای جوان بدرستی ارزیابی شود.منابع: امیربیک حبیبوف، گنج زرافشان ، دوشنبه 1991 (به خط سیریلی)؛ دایرةالمعارف ادبیات و صنعت تاجیک ، دوشنبه 1989، ج 2، ص 316 (سیریلی)؛ دایرةالمعارف شوروی تاجیک ، دوشنبه 1978ـ1989، ج 1، ص 166، 292-293، ج 2، ص 551-552، ج 8 ، ص 437، 442 (سیریلی)؛ خداینظر عصازاده، ادبیات فارسی و سه شاخة آن ، دوشنبه 1991 (سیریلی)؛ صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب خلقی بخارا ، دوشنبه 1987، ص 234-239 (سیریلی)؛ همو، جلادان بخارا ، در کلیات عینی ، دوشنبه، ج 4 (سیریلی)؛ همو، نمونة ادبیات تاجیک ، مسکو 1926؛ همو، یادداشتها ، چاپ سعیدی سیرجانی، تهران 1362 ش؛ رحیم مسلمانیان قبادیانی، «ادبیات نو تاجیکی»، کیهان فرهنگی ، سال 9، ش 10 (دی 1371)؛ خالق میرزازاده، «ادبیات جدیدة دموکراتی»، صدای شرق ، ش 9 (1969، سیریلی)؛ کیت هیتچینس، «ادبیات نوین تاجیک»، ترجمة ص.شهبازی، ادبستان ، ش 2 (بهمن 1368)؛O sotsialnom sostave dz adidov Sredney Azii, z § urnal Istoriya Sovetskaya Soyuza , Moscow 1963, no. 2; A.Piaskovsky, Revolyutsiya 1905-1907 godov v Turkestane , Moscow 1958; I on Valiev, Narodnaya Sovetskaya Respublika Buchara , Tashkant 1969.