معرف
نام جدیدتر بحرالمیت که نزد جغرافیدانان عرب معمولاً البُحَیرة المَیّتة (دریاچة مرده)، البحیرة المُنتِنَه (دریاچة متعفن)، البحیرة المَقْلُوبة (دریاچة واژگون؛ به سبب اینکه در الارض المقلوبة ـ سرزمین واژگونـ ، یعنی «ارض قوم لوط» قرار دارد)، بُحَیرة صُغَر (یا زُغَر) و نیز دریاچة سدوم و عموره نامیده میشود
بحر لُوط ، نام جدیدتر بحرالمیت که نزد جغرافیدانان عرب معمولاً البُحَیرة المَیّتة (دریاچة مرده)، البحیرة المُنتِنَه (دریاچة متعفن)، البحیرة المَقْلُوبة (دریاچة واژگون؛ به سبب اینکه در الارض المقلوبة ـ سرزمین واژگونـ ، یعنی «ارض قوم لوط» قرار دارد)، بُحَیرة صُغَر (یا زُغَر) و نیز دریاچة سدوم و عموره نامیده میشود. ظاهراً ناصر خسرو (قرن پنجم) اولین جغرافیدانی است که با نام بحیرة لوط آشنا بوده است. نام بحر لوط به تورات (پیدایش: باب 19) برمیگردد و در قرآن کریم نیز اغلب بدان اشاره شده، ولی از خود دریا نام برده نشده است.تا امروز هم اسامی نواحی مجاور بحر لوط ـ مانند جبل سُدُم (اُسْدُم)ـ و افسانههای رایج در محل، یادآور فاجعهای است که در تورات آمده است؛ البته آن نامها و افسانهها بیشتر بر روایات عالمانه مبتنی است تا بر حکایات عامیانه.جغرافیا. میان دامنههای پرشیب و عریان صحرای یهودا و سرزمین کوهستانی مرآب، بحر لوط چون آیینهای آبی رنگ، 345 متر پایینتر از سطح دریا، از شمال به طرف جنوب امتداد دارد. این دریاچه، با حدود 76 کیلومتر طول و دوازده کیلومتر عرض متوسط، به هیچ دریایی راه ندارد. عمیقترین نقطة آن 780 متر پایینتر از سطح دریاست و یک برزخ (لسان)، که از ساحل شرقی در آن پیشروی کرده، بخش کم عمق جنوبی را از حوضة شمالی جدا میسازد. در حالی که در سواحل شرقی و غربی آن کوههایی با ارتفاع بیش از هزار متر وجود دارد، در دهانة رود اردن در شمال زمین پست است و در جنوب ـ یعنی آنجایی که بر کرانة شرقیِ سَبْخَه، پِنتاپُولیس (پیدایش: باب 14 و 19) را باید جستجو کرد ـ با شیب کمی به غَوْر ( رجوع کنید به غور * (2)) و عَرَبه منتهی میشود. آب آن بسیار شور است، چنانکه برای زندگی هیچ جانداری مناسب نیست، و حتی مانع کشتیرانی در آن میشود. تنها در نقاط چندی در طول سواحل آن، واحههایی با طبیعت استوایی پایدار مانده است. زمین شناسی. بحر لوط عمیقترین قسمت از مجموعة بزرگ زمینهای پستِ شام را، که در اواخر دوران سوم به وجود آمده، دربرمیگیرد. در دورههای متناوب خشکی و بارانهای سیلآسا، در قسمت اعظم درة اردن و نیز بخشی از عربه، سیلابها دریاچهای داخلی به وجود آورد که هرگز به بحر احمر متصل نشد. از آنجا که این حوضه هیچ راهی به دریا نداشت، و ابتدا چشمههای آب معدنی وارد آن میشد، به مرور ایام و بر اثر تبخیر آب، غلظت املاح آن با ترکیبات خاص افزایش یافت. در خشکسالیهای دوران تاریخی، از وسعت دریاچه کاسته شد تا به وضع امروزی درآمد. بالا آمدن تدریجی سطح دریاچه در قرن گذشته محرز شده است. انقلابات زمین شناختی، مناطق مجاور را تا به امروز تحت تأثیر قرار داده و پیدایش حوضة جنوبی نتیجة یکی از همین انقلابات بوده است.ظاهراً استخراج قیر (آسفالت) از بحر لوط در قرون وسطی هم مانند زمانهای قدیم ( رجوع کنید به نام «دریاچة آسفالت» ) کسب و کاری مهم بوده است. از قیر، علاوه بر مصارف پزشکی، برای دفع حشرات در تاکستانها نیز استفاده میکردند. برای آب دریاچه هم خواص درمانی قایل بودند.محصولات فراوان واة زغر (نزدیک غُوْرُالصافیة کنونی) را از طریق بحر لوط حمل میکردند. صلیبیون فرانکی نیز در آبهای آن رفت و آمد داشتند. اما از زمان جنگهای صلیبی، اهمیت اقتصادی دریاچه و نواحی اطراف آن بکلی از میان رفت.منابع: علاوه بر قرآن و کتاب مقدس. عهد عتیق؛ ابنحوقل، کتاب صورة الارض ، چاپ کرامرس، لیدن 1938ـ 1939، ص 123 بهبعد؛ ابنخرداذبه، کتابالمسالکوالممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1889، ص 79؛ ابن فقیه، مختصر کتابالبلدان ، چاپ دخویه، لیدن 1886، ص 118؛ اسماعیل بن علی ابوالفداء، تقویمالبلدان ، چاپ رینود و دیسلان، پاریس 1840، ص 228؛ ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالکالممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1870، ص 64؛ مصطفیبن عبدالله حاجی خلیفه، جهاننما ، استانبول 1145/1732، ص 555؛ محمدبن ابیطالب دمشقی، کتاب نخبةالدهر فی عجائب البرّ و البحر ، چاپ مرن، سنپطرزبورگ 1865، ص 108؛ علیبن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف ، چاپ دخویه، لیدن 1894، ص 73 به بعد؛ همو، مروج الذهب و معادن الجوهر ، چاپ باربیه دمینار و پاوه دکورتل، پاریس 1861ـ1877، ج 1، ص 96؛ محمدبن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه، لیدن 1877، ص 178، 184 به بعد؛ ناصر خسرو، سفرنامه ، چاپ شفر، ص 17 به بعد؛ یاقوت حموی، معجم البلدان ، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، ج1، ص 516، ج2، ص 934؛ احمدبن اسحاق یعقوبی، البلدان ، چاپ دخویه، لیدن 1892، ص 329؛Evliya elebi, Evliya elebi Seyahatnamesi , vol Ix, Istanbul 1935, 516, 519; Ibn Bayta ¦ r, tr. Sontheimer, Stuttgart 1842, ii, 309ff.; Idris ¦ â , ZDPV , VIII, 3;منابع اسلامی درG. Le Strange, Palestine under the Moslems , London 1890, 64-67, 286-289 و A. S. Marmardji, Textes gإographiques arabes sur la Palestine , Paris 1951, 15-18گردآوری و ترجمه شده است؛ همة مطالب قدیمی در Meusburger, Das Tote Meer , Brixen 1907-1909گردآوری و استفاده شده است.تکمله. بحرلوط دریاچهای است شور در مرز اسرائیل و اردن با جهت شمالی ـ جنوبی. شمال آن غور اردن و جنوبش وادی عَرَبه است که تا بندر عقبه، کنار بحراحمر، امتداد دارد. سرزمین سُدوم باستانی نیز در آن واقع است. در شمال غربی دریاچه، شهر اورشلیم (بیتالمقدس) در چهل کیلومتری و شهر الخلیل (حبرون) در شصت کیلومتری مغرب آن قرار دارد. در مشرق دریاچه، سرزمین موآب است و شهر کَرَک، مرکز آن، در پنجاه کیلومتری جنوب شرقی دریاچه واقع است. از بندر عقبه در ساحل بحراحمر (دریای سرخ) به سمت شمال راهی است که از ساحل غربی دریاچه و از آبادیهای ساحلی عبور کرده، در شمال دریاچه به شهرهای اریحا و بیتالمقدس در شمال غربی متصل میشود. راه عمان ـ بندر عقبه از فاصلة 45 تا پنجاه کیلومتری ساحل شرقی دریاچه میگذرد و انشعابی از آن به شهر کرک و از آنجا به سه یا چهار کیلومتری دریاچه میپیوندد. طبق روایات قدیمی، نبطیها در آغاز چوپان و دورهگرد و گروهی از آنان صاحب کاروانهای تجارتی بودند و در اطراف بحرالمیت سکونت داشتند، از سواحل شرقی دریاچه، قیر استخراج میکردند و برای فروش به مصر میبردند.پایتخت نبطیها حدوداً در پنجاه میلی جنوب بحرالمیت واقع بود. امروز آثارِ ویرانههای شهر قدیمی موآب در چهارده میلی شرق بحرلوط بالا و اطراف تپهای قرار دارد (جوادعلی، ج 3، ص 17، 53، 67). یکی از فرزندان اسماعیل به نام قیدما (= قیدمان، قیدار) با خانوادهاش در مناطق شرقی فلسطین، اطراف بحرالمیت سکونت کرد و این دریاچه در زبان عبری به دریای قدمونی یا دریای شرقی معروف شد (همان، ج 1، ص 29ـ 30). در سال 8 هجری، سپاه روم در مُؤتَه (در سرزمین موآب قدیم، در مشرق دریاچه) بر سپاه پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم پیروز شد (طبری، ج 2، ص 1610 بهبعد؛ ابناثیر، ج 2، ص 158، 159 و 160) و هرقل کمک مالی به قبایل عرب را، که در جنوب بحرالمیت بر راه مدینه ـ غزه اقامت داشتند، قطع کرد (حتّی، ص 183). در 13، رومیان در محل عربه (جنوب بحرالمیت) جمع و آمادة جنگ شدند. یزیدبنابیسفیان عدهای را به فرماندهی ابوامامة باهلی به جنگ آنان فرستاد؛ رومیان شکست خوردند و منهزم شدند (ابناثیر، ج 2، ص 405). به گفتة حتی (ص 190) محل این جنگ وادی عربه، فرورفتگی بزرگی در جنوب بحرالمیت، است. ابنخرداذبه، نخستین جغرافیدانی است که از این دریاچه با نام دریاچة مُنْتِنَه (بدبو) یاد کرده و مینویسد: «بدون شک فاصلة آن تا بیتالمقدس چهار میل است، از آن نمکی بیرون میآورند که برای رنگرزی خوب است و قیری که به آن حُمَّر گویند و همان قفرالیهود است. گویند، رود اردن به دریاچة منتنه میریزد و در سرزمین هند بیرون میآید» (ص 79). به نوشتة یعقوبی (متوفی 282)، کورة بیت جبرین شهری قدیمی است. دریاچة مرده در آن شهر قرار دارد و از آن حمره که مومیاست استخراج میکنند (ص 329). ابنفقیه، معاصر یعقوبی، چهار چیز را از عجایب سرزمین شام میداند؛ یکی از آنها دریاچة منتنه است که چیزی در آن غرق نمیشود و هرچه در آن میافتد بر سطح آب شناور میماند (ص 118). بر کنارة دریاچه گِلی است به نام حمر که باغهای فلسطین ] بویژه درخت خرما [ را با آن لقاح میدهند (اصطخری، ص 64). سهراب (ص 79) در جدول دریاچههای کتابش از بحیرة المنتنه نام برده است. به نوشتة مسعودی (ص 74) رود اردن دریاچه منتنه را میشکافد تا به وسط آن میرسد، آنجا فرومیرود و میان کفرسابای برید ورمله ] از سرزمین [ فلسطین از چشمهای بزرگ به نام نهرابی فُطرس بیرون میآید و به دریای روم (مدیترانه) میریزد. آب دریاچه، مانند جیوه، سنگین است. صاحب حدودالعالم (ص 14) مینویسد: دریای مرده آبش تلخ و درازایش سه روز و پهنایش دو روز راه است. مقدسی یگانه بندر کنار دریاچه یعنی زُغَر را چون بصرة کوچک دانسته که بندری سودآور بر کنار دریاچة مقلوبه است و مردمش سیاه چرده و درشتاندام و آبش همانند آب جهنم است و آن را باقی ماندة شهرهای لوط میداند (ص 178). به گفتة رانسیمان (قبل از 494/1100) بالدوین (بغدوین) امیر فرنگیان پس از ناکامی در برابر دژ عَسْقَلان به سمت مشرق بازگشت و به حبرون آمد، از آنجا به زُغر که در شورهزار واقع در رأس جنوبی بحرالمیت بود، رفت و هنگام پیشروی روستاهای سر راه خود را آتش زد (ج 2، ص 81). از 505 به بعد، این امیر (بالدوین) تصمیم گرفت که منطقة میان خلیج عقبه و بحرالمیت را زیر سلطة خود درآورد و دولت مصر را از جهان مسلمانِ شرق جدا کند (همان، ص 112). در 527 پادشاه صلیبیان فُولْک، ماوراءاردن و قلعة مونترال را به یکی از درباریان خود به نام پاکان سپرد. او توانست جنوب بحرالمیت را زیرنظر گیرد (همان، ص 266). به نوشتة ابن اثیر (ج 11، ص 490)، در 578 پرنس (شاهزادة صلیبی) فرمانروای کَرَک در این شهر کشتیهایی ساخت. او که میخواست برای تاراج کاروانهای عازم مکه از راه دریا، ناوگانی بر روی دریای احمر راه بیندازد، زورقهایی را که از چوب درختان جنگلهای مآب (موآب) ساخته بود، ابتدا در بحرالمیت آزمایش کرد (رانسیمان، ج 2، ص 510). یاقوت (ج 1، ص 516) در قرن هفتم، با تأیید گفتههای جغرافیدانان پیشین، مینویسد که این دریاچه بسیار بدبوست. و گاهی طوفان میشود و هر چیزی از حیوان و انسان را هلاک میکند، تاجایی که آبادیهای اطرافش برای مدتی خالی از سکنه میشود. در قرن هشتم، ابوالفداء با تأیید گفتههای یاقوت، مینویسد که این دریاچه در جنوب اریحاست و با آن یک تاخت اسب فاصله دارد؛ آب آن فروکش میکند ولی از آن رودی خارج نمیشود (ص 53، 246).منابع: ابناثیر، الکامل فیالتاریخ ، بیروت 1385ـ1386/1965ـ1966؛ ابنخرداذبه، کتاب المسالک والممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ ابنفقیه، مختصر کتاب البلدان ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، تقویمالبلدان ، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران 1349 ش؛ ابراهیمبن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ فیلیپ خوری حتّی، تاریخ عرب ، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران 1366 ش؛ حدودالعالم منالمشرق الیالمغرب ، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1340 ش؛ استیون رانسیمان، تاریخ جنگهای صلیبی ، ترجمة منوچهر کاشف، تهران 1351ـ 1358 ش؛ سهراب، کتاب عجائب الاقالیم السبعة الی نهایةالعمارة ، چاپ هانس فون مژیک، وین 1347/ 1929؛ جوادعلی، المفصل فیتاریخ العرب قبل الاسلام ، بیروت 1976ـ 1978؛ علیبن حسین مسعودی، کتاب التنبیه والاشراف ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفةالاقالیم ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ یاقوت حموی، معجم البلدان ، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛ احمدبناسحاق یعقوبی، کتابالبلدان ، چاپ دخویه، لیدن 1967.