بحرانی، یوسفبناحمد بن ابراهیم درازی بحرانی، فقیه و محدّث اخباری معتدل و متتبّع پر اثرِ قرن دوازدهم. در 1107 در قریة ماحوز (واقع در یک فرسخی جنوب غربی منامه، مرکز بحرین) به دنیا آمد، ولی وطن اصلی او قریة دراز بوده است (به فاصلة دو فرسخ و نیمی در جنوب منامه)؛ و این قریه غیر از جزیرة دراز یا قشم * است (فسائی، ج 2، ص 1265، 1587). پدر بحرانی مردی دانشمند بوده و به منظور شاگردی نزد شیخ سلیمان ماحوزی (معروف به محقّق بحرانی؛ بحرانی * ، سلیمان) مدّتی در این قریه اقامت داشته است. بنابر گزارشِ شیخ یوسف در لؤلؤةالبحرین (ص 442)، وی دوران کودکی را زیر نظر جدّش، ابراهیم، که به تجارت مروارید اشتغال داشته است، گذرانده و آموزگاری در خانه به او قرآن و خط را تعلیم میداده است. سپس پدرش تربیت علمی او را برعهده گرفته و تا پایان عمر در تکمیل و تقویت مقام علمی و ادبی او میکوشیده است. پدر شیخ یوسف پیرو مسلک مجتهدان بوده و بشدّت با اخباریون، که در بحرین بیش از نقاط دیگر فعالیت میکردند، مخالفت داشته و در حال تدوین اعتراضات خود بر کتاب منیةالممارسین شیخ عبداللّهبن صالح سماهیجی * ، از مدافعان سرسخت مشرب اخباری، به صورت رسالهای مستقل بوده، ولی با درگذشتش این کار ناتمام مانده است (بحرانی، لؤلؤة ، ص 100 - 101). ولادت او در سال 1084 بوده (همو، الحدائق الناضرة ، ج 1، مقدمه، ص ک ل) و، بنا به گفته سماهیجی نامبرده که معاصر و شاگرد او نیز بوده است، گذشته از مقام فقهی و حدیثی در علوم عقلی و ریاضی نیز مهارت داشته است. بحرانی نزدیک به سی کتاب و رساله، که غالباً فقهیاند، تألیف کرده است. بعد از هجوم سیفبن سلطان، پادشاهِ اباضی عمّان در فاصلة 1127 تا 1129، به بحرین و قشم و لارک و تسلّط برآنها، ناگزیر در قطیف ساکن شده و در همانجا به سال 1131 درگذشته است.زندگی . دوران زندگی شیخ یوسف بحرانی با حوادث مهمی همراه بوده که موجب میشده است از شهری به شهر دیگر روانه شود. با اینهمه، وی تلاش و کوشش علمی را رها نکرد و هرگز از آموزش و تحقیق جدا نشد. در آغاز کودکی، شاهد جنگهای قبیلهای بین دو قبیلةالهوله و اَلْعَتوب بوده است. سپس، چنانچه یاد شد، براثر هجوم پیدرپی سلطان عمان به بحرین، خانوادهاش به قطیف مهاجرت کرد و تنها او، که بزرگترین پسر خانواده بود، برای حفظ اموال در بحرین ماند. ولی بعد از سلطة کامل مهاجمان و شکست قوای ایرانی و به آتش کشیده شدن خانة پدری، به خانوادة خود ملحق شد و با مرگ پدر در همان اوان، سرپرستی خانواده را برعهده گرفت. دو سال در قطیف ماند و نزد شیخ حسین ماحوزی، فقیه مجتهد و مخالف علنی مسلک اخباری (متوفی 1181) شاگردی کرد، همچنانکه چند سال پس از آن نیز بار دیگر نزد او تلمّذ کرد و از وی اجازة حدیث گرفت. پس از مصالحة دولت ایران و سلطان عمان و آزادی بحرین، به وطن بازگشت و چند سال نزد عالمان آنجا درس خواند و سرانجام، بعد از بازگشت از سفر حج و توقف در قطیف برای فراگیری حدیث از ماحوزی، به علّت فشارهای مالی و آشفتگی اوضاع داخلی بحرین در اثر سقوط حکومت صفوی به سال 1135 و همچنین قتل سلطان حسین صفوی به سال 1140، ناگزیر راهی ایران شد.بحرانی، پس از مدّت کوتاهی اقامت در کرمان، به شیراز رفت و به لحاظ حرمتی که محمدتقی خان، حاکم شیراز، برای او قایل شد، چند سال با آرامش به تدریس و تألیف و ادای وظایف دینی پرداخت و نیز نزد شیخ عبداللّه بلادی بحرانی (متوفی 1148) شاگردی کرد. ولی سرانجام، براثر آشفتگی اوضاع داخلی شیراز به دلیل طغیان محمدتقیخان بر حکومت نادرشاه و شکست او بعد از جنگی ویرانگر و نیز شیوع وبا در سالهای 1156 و 1157 به فسا رفت و حاکم آن شهر از او تجلیل کرد. مدتی نیز در این شهر با آرامش خاطر به تألیف و تحقیق و نیز، برای امرارمعاش، به زراعت پرداخت که گویا براثر هجوم علیمردان در 1165 (فسائی، ج 1، ص 590) به آنجا و قتل حاکم فسا و غارت شدن شهر و از جمله به تاراج رفتن دارایی و نابودی کتابهای او، در نهایت پریشانی به اصطهبانات رفت و سرانجام راهی کربلا شد و تا پایان عمر در همانجا ماند. ورود او به کربلا احتمالاً قبل از 1169 بوده است. به سال 1186 (و یا 1187، بنابر مادة تاریخ مندرج در یکی از اشعار سروده شده در رثای او) به طاعون درگذشت.فعّالیّت علمی . بحرانی به رغم نابسامانیهای مختلف دوران زندگی ـ که در بیشتر اشعار خود به آن اشاره دارد ـ هیچگاه تحقیق و تألیف و تدریس را رها نکرد و در تربیت شاگردان و مباحثه با معاصران و نگارش پاسخ پرسشهای دینی و سایر خدمات دینی و علمی اهتمام داشت. او، علاوه بر استادان خود، از چهارتن از شیوخ حدیث اجازه گرفت، که از آن جمله است: مولی رفیعا گیلانی (متوفی 1160) که خود از علاّ مة مجلسی (متوفی 1110) اجازه داشته و بحرانی را با علوّ * اِسناد به مجلسی متصل میکند. بحرانی مشایخ و طرق اجازه و روایت خود را در لؤلؤةالبحرین (ص 6، 72، 90، 92، 442 - 445) بتفصیل شناسانده است. شماره و نام شاگردان او طی اقامت در شیراز ثبت نشده است؛ امّا نام گروهی از دانشمندان بزرگ حوزة درسی او در کربلا معلوم است. معروفترین آنها عبارتاند از: مولی مهدی نراقی * (متوفی 1209)، علاّ مة بحرالعلوم * (متوفی 1212)، ابوعلی حائری * (متوفی 1215) مؤلّف منتهیالمقال (یکی از چند منبع اصلی شرح حال بحرانی)، میرزا مهدی خراسانی * فیلسوف نامبردار مشهد (متوفی 1216)، میرزا مهدی شهرستانی * (متوفی 1216)، میرزا ابوالقاسم قمی * (متوفی 1231) و سیّد علی طباطبایی * معروف به صاحب ریاض (متوفی 1231) که همه از شاگردان برجستة وحید بهبهانی ( رجوع کنید به بهبهانی * ، آقامحمدباقر) نیز بودهاند. همچنین دو تن از برادرزادگانش، شیخاحمدبن محمد و شیخحسینبن محمد نزد او درس خواندهاند. بحرانی، علاوه بر مقام علمی، از مشایخ اجازة حدیث بوده و بسیاری از مشایخ حدیث در طبقاتِ بعد، از طریق او به سلسلة اجازات میپیوندند. در میان کسانی که از او اجازة حدیث گرفتهاند، گذشته از بیشتر شاگردان نامبردة وی، میتوان سیّد عبداللّه بحرانی (که به بحرانی اجازه نیز داده است)، مولی محمدمهدی فُتونی، شیخ سلیمانبن معتوق العاملی، شیخ حسینبن محمد و شیخ خلفبن عبدعلی را نام برد. دو نفر اخیر برادرزادة بحرانی بودهاند که وی لؤلؤةالبحرین فیالاجازة لِقُرَّتَیِالعین را به عنوان اجازه برای آنها نگاشته و در آن بتفصیل از عالمان معاصر خود گرفته تا دوران کلینی و ابنبابویه یاد کرده است.بیشتر تراجم نویسان متأخّر، هر چند غالباً بر مسلک علمی او انتقاد داشتهاند، مقام فقهی و حدیثی او را ستوده و به کثرت تتبّع و قدرت حافظه و نیز تقوا و زهد او اشاره کردهاند؛ همچنانکه آثار علمی او را پربار و سودمند وصف کردهاند. از این جملهاند: ابوعلی مازندرانی حائری در منتهیالمقال ، میرعبدالباقی در منتخب لؤلؤةالبحرین ، شیخ اسداللّه کاظمی در مقابسالانوار ، خوانساری در روضات ، نیشابوری در رجال ، جاپَلَقی در الروضةالبهیّه ، فسائی در فارسنامة ناصری ، نوری در خاتمة مستدرکالوسایل ، مامقانی در تنقیحالمقال ، امین در اعیانالشیعه .آثار علمی بحرانی، چه به صورت تألیف مستقل و چه به صورت جواب مکتوب سؤالات و چه به صورت حاشیه و تعلیقه، از چهل تجاوز میکند که عمدتاً در حدیث و کلام و فقه است و، بنا به نوشتة خود او در لؤلؤة (ص 445، 448) و نقل مازندرانی حائری در منتهیالمقال ، برخی از نوشتههای او، از جمله اجوبةالمسائلالشیرازیة ، در حادثة غارت خانة او در فسا، از بین رفته است. اهمّ کتابهای او، چه به لحاظ محتوا و چه به لحاظ موضوع، عبارتاند از:الحدائقالناضرة مجموعهای در فقه استدلالی، که تألیف آن را در فسا آغاز کرد و در کربلا ادامه داد، ولی به دلیل تفصیل مطلب فقط از مبحث طهارت تا آخر بحثِ ظهار را شامل است. او در این کتاب، خصوصاً قسمتی که در کربلا تألیف کرده به تتبع کامل در روایات و اقوال فقها پیرامون هر مسئله پرداخته و کوشیده است که هیچ نکتهای را فرو نگذارد ( لؤلؤة ، ص 446). به همین دلیل، فقهای بعد از او، از جمله شیخ محمد حسن نجفی در جواهرالکلام ، به مطالب این کتاب، چه برای نقل اقوال و احادیث و چه برای بررسی مطالب، مراجعه میکردهاند (مثلاً: نجفی، ج 1، ص 78، 92؛ نیز رجوع کنید به بحرانی، الحدائقالناضرة ، ج 1، ص 184، 201). او در روش فقهی، همانگونه که خود در مقدمة طولانی کتاب نوشته، اخباریِ میانهرو است ( رجوع کنید به دنبالة مقاله؛ و نیز اخباریّه * ). او روایات راجع به هر مسئله را، براساس دیدگاه خود مبنی بر صحت احادیث کتب معتبر شیعه، بدون بررسی و نقد سند آنها نقل و علاوه بر تحلیل محتوایی آنها، اقوال یا بیانات فقهای دیگر را دربارة مسئله یا روایت بدقّت بررسی میکند، هر چند فتوای مشهور و اجماع فقها را ذاتاً معتبر نمیداند؛ در عین حال، با آنکه قیاس را، حتی اگر منصوصالعلّه باشد، نمیپذیرد، گاهی برخلاف بیشتر فقها تا حد استنباط علت از روایات پیش میرود (برای نمونه: رجوع کنید به الحدائقالناضرة ، ج 1، ص 181 - 182). او در این مجموعه مبحث جهاد را، به دلیل بهرة کم آن در عصر غیبت (لقلّةِالنّفعالمتعلّق به الا´نَ رجوع کنید به لؤلؤة ، ص 446) مطرح نکرده و کتاب را تا پایان بحث ظهار پیش برده است. حائری، ضمن ستایش کتاب از نظر تتبّع، نپرداختن مؤلف را به استدلال براساس قواعد فقهی و مبانی اصولی یادآوری کرده است. الحدائق نزد دانشمندان معاصر و متأخر بحرانی مقبول افتاده و چند حاشیه بر آن نوشته شده است. همچنین بر مقدمة آن ـ که بحرانی در آن روش و دیدگاه فقهی و اصولی خود را ارائه کرده است ـ شرح و نقد و رد نوشته شده است؛ و نیز شاگرد و برادرزاده او، شیخ حسینبن محمد، باقیماندة مباحث الحدائق را تدوین کرده و آن را عیونالحقایقالناظرة فیتتمیمالحدائقالناضرة (یا: الحقائقالفاخرة ) نامیده است.الدّررالنجفیّه منالملتقطاتالیوسفیّة ، شامل هفتاد «دُرّه» پیرامون مبانی و قواعد استنباط فقهی براساس احادیث که با اندکی تفاوت همان مطالب مقدمات دوازده گانة الحدائق است و مؤلّف در 1177 از نگارش آن فارغ شده است.لؤلؤةالبحرین (1182) که از منابع معتبر تراجم و رجال است. بر این اثر چند حاشیه نوشته شده و یکی از شاگردان بحرانی آن را تلخیص کرده است.الصوارمالقاصمة لظهورالجامعین بین وُلد فاطمه ، که مؤلّف در آن برخلاف همة فقها بجز شیخ حرّ عاملی فتوا داده و به همین دلیل آماج نقد و رد فقهای معاصر و متأخر خود، از جمله وحید بهبهانی و فرزند وی آقا محمدعلی، قرار گرفته است.کتابی به نام جلیسالحاضر و انیسالمسافر (یا: جلیسالمسافر و انیسالحاضر ) حاوی مطالب گوناگون نیز به افتخار فرزند خود نوشته که به نام الکشکول مشهور بوده و به همین عنوان نیز چاپ شده است. وی بر برخی از متون فقهی و حدیثی پیشین مانند من لایحضرهالفقیه و مدارکالاحکام حاشیه نوشته و نیز در نقد نظریة فیض کاشانی در بحث آب قلیل و نظریة میرداماد در مسئلة رضاع رسالههایی جداگانه نوشته است. همچنانکه رسالهای در ردّ صوفیه با عنوان النفحاتالملکوتیة و رسالهای در نقد ابنابیالحدید، شارح نهجالبلاغة ، به نام سلاسلالحدید فی تقیید ابنابیالحدید از او برجای مانده است. بحرانی گذشته از کتب علمی، شعر نیز میسروده و مقالات ادیبانه نیز مینوشته است. شماری از نوشتههای ادبی او در جزء دوم کشکول وی و همچنین در کتابی به نام الخطب (شامل خطبههای جمعه و اعیاد) موجود است.بحرانی، اخباری میانهرو . بحرانی یکی از برجستهترین عالمان و مدافعان نحلة فقهی و حدیثی اخباری و نیز آخرین شخصیت در خورِ ذکرِ این نحلة علمی است که با وحید بهبهانی، مجتهد ضد اخباری معاصر خود، در کربلا مناظرات طولانی داشته و گفته شده است که این مناظرات در تغییر دیدگاه او و احتمالاً از رونق افتادن مسلک اخباری و رواج مکتب اصولی (با توجه به موقعیت علمی بحرانی نزد اخباریون) سخت مؤثر افتاده است (جنّاتی، ص 4 - 5، 11 - 14). سیّد حسن صدر در اجازة حدیثیِ مفصل خود برای سیّد مرتضی حسینی جونپوری (به نام بُغیهالوعاة )، که در آن طبقات محدّثان شیعه را نام برده، به مناسبت معرفی بحرانی، صورت مناظرات او را با وحید بهبهانی نقل کرده است. بحرانی، نزد پدر خود و ماحوزی، دو مجتهد مخالف علنی نحلة اخباری، درس خوانده بوده و، چنانکه خود در مقدمة دوازدهم الحدائق مینویسد، ابتدا از مدافعان جدی اخباریون بوده و با برخی مجتهدان معاصر خود مناظراتی داشته و در المسائلالشیرازیه بتفصیل در این باب سخن گفته بوده است. اما در زمان تألیف الحدائق هرگونه دستهبندی عالمان شیعه را ناصواب خوانده و از ملا محمد امین استرابادی * (متوفی 1033)، که آغازگر این دسته بندیها و سرزنش مجتهدان و بدگویی از آنان بوده، انتقاد میکند (نیز رجوع کنید به لؤلؤة ، ص 117 - 118). به عقیدة او گرایش به مسلک اجتهاد یا تکیه کردن بر روش اخباری همواره در میان فقها وجود داشته، ولی هیچگاه طرفین از یکدیگر بدگویی نمیکردهاند. خصوصاً اینکه شماری از مجتهدان، مثلاً شیخ مفید و شیخ طوسی، در برخی از مسائل همرأی اخباریون بودهاند و برخی محدّثان، مانند صدوق * ، نظریاتی سازگار با مرام مجتهدان داشتهاند؛ به طوری که تفکیک دو نحلة فقهی اخباریگری و اجتهاد به طور دقیق ممکن نیست. همچنین بزرگانی از مجتهدان شیعه، از جمله علاّ مة حلّی، که خدمات ارجمند علمی و عملی دینی داشته و همة دانشمندان بعدی از آثار علمی او بهره بردهاند، کمترین کوتاهی در اقامة دین و احیای سنت نبوی نکردهاند و باید به نیکی و بزرگی یاد شوند و نسبت ویرانگری دینی به آنان دادن روا نیست. خود او، در متن کتاب، همه جا از فقهای شیعه با احترام یاد میکند و در تحلیل و نقد فتاوا و نظریات آنان به هیچ روی از سیرة علمی دور نمیشود. در مقدمة دوم همان کتاب همچنین روش خود را در برخورد با احادیث، که آن را روش میانه (طریقاً وُسْطی) و طریقة علاّ مة مجلسی میداند، توضیح داده و بر صحت کتب معتبر حدیثی ـ و نه تمام احادیث منسوب به ائمه علیهمالسّلام ـ مانند کتب اربعه و بحارالانوار و معانیالاخبار و خصال و نیز الفقهالرضوی (دربارة این کتاب رجوع کنید به بابویه، آل * )، به دلیل اعتماد محدّثان بزرگ بر آنها، تصریح میکند؛ همچنانکه در مقدمة سوم به نقد نظریة افراطیِ شماری از اخباریون و عجز آنان از فهم مرادات قرآنی پرداخته و نظریة شیخ طوسی را در تقسیم آیات قرآن از نظر دلالت بر مقصود تأیید میکند. در سایر مقدمات نیز مبانی اصولی خود را در استنباط فقهی توضیح میدهد، که نشانة روش اعتدالی او و نپذیرفتن همة دیدگاههای اخباریون است، در عین آنکه تفاوت نظر او را با نحلة اجتهاد نشان میدهد. روابط دوستانة او با وحید بهبهانی در دوران اقامت کربلا و تصریح به مقام علمی و عدالت او ـ با آنکه بهبهانی با مشرب اخباریون، که بنابه نوشتة مازندرانی حائری، در آن روزگار در عراق، خصوصاً در حوزة علمی نجف و کربلا، حضور فعال داشتند (ص 290)، بشدت مبارزه میکرده و حتی به انتقاد صریح از شخص بحرانی میپرداخته و برخی از شاگردان خود (مثلاً صاحب ریاضالمسائل ) را از شرکت در درس او، نهی مینموده ـ نشانة همین اعتدال است. این احتمال نیز مطرح است که بحرانی بعد از گفتگو با بهبهانی، از مرام اخباری فاصله گرفته و با تأیید مجتهد معاصر خود در تقویت اجتهاد و تضعیف اخباریون ـ که غالباً با روشهای تُند بر مجتهدان و مَشرب اجتهاد میتاختهاند ـ میکوشیده است. تجلیل بهبهانی از او، بعد از مرگش، و حضور جدّی مردم و علما در مراسم تشییع او به رغم کاهش جمعیت شهر به سبب طاعون (نوری، ج 3، ص 387) میتواند مؤید همین احتمال باشد. بنا به نوشتة مامقانی، بحرانی از مدتها پیش مسلک اخباری را رها کرده بوده، و به همین علت، درخواست بهبهانی را برای تفویض کرسی درس خود به او، به مدت چند روز، با رضایتخاطر استقبال کرده که در پی آن،به تأثیر استدلالات بهبهانی بیشتر شاگردان بحرانی از مرام اخباری فاصله گرفتند (ج 2، بخش 2، ص 85، ش 10429). با اینهمه، هیچ تصریحی از خود او یا شاگردان و معاصرانش دربارة کنارهگیری کامل وی از اخباریگری نقل نشده است ( رجوع کنید به عصفور، آل * ).منابع : محسن امین، اعیانالشیعة ، بیروت 1403/1983، ج 10، ص 317-318 (براساس لؤلؤةالبحرین و منتهیالمقال )؛ یوسفبن احمد بحرانی، الحدائقالناضرة فیاحکامالعترةالطاهرة ، قم 1363-1367 ش؛ همو، لؤلؤةالبحرین ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم، قم ] بیتا. [ ؛ محمد شفیعبن علیاکبر جاپَلَقی بروجردی شفیعا، الروضةالبهیة فیالطرقالشفیعیّة ، چاپ سنگی 1280؛ محمد ابراهیم جنّاتی، «غلبه اجتهاد بر اخباریگری»، کیهان اندیشه ، ش 14 (مهر و آبان 1366 ش)؛ محمد باقربن زینالعابدین خوانساری، روضاتالجنّات فیاحوالالعلماء و السادات ، چاپ اسداللّه اسماعیلیان، قم 1390-1392، ج 8 ، ص 203-208؛ حسنبنحسن فسائی، فارسنامة ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی، تهران 1367 ش، ج 1، ص 564 ـ 590 (بیشتر مطالب به نقل از روزنامة میرزا محمد کلانتر )؛ محمدعلیبن صادقعلی کشمیری، کتاب نجومالسماء فی تراجمالعلماء ، قم 1394، ص 279-283 (با استناد به لؤلؤةالبحرین )؛ محمدبن اسماعیل مازندرانی حائری، منتهیالمقال فی علمالرجال ، چاپ سنگی 1302، ص 334-335؛ عبداللّه مامقانی، تنقیحالمقال فیعلمالرجال ، نجف 1349-1352، ج 3، بخش 1، ص 334-335، ش 13315 (به نقل از منتهیالمقال با اندکی اضافه)؛ محمد حسنبن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایعالاسلام ، بیروت 1981؛ حسینبن محمدتقی نوری، مستدرکالوسائل ، ج 3، چاپ محمدرضا نوری نجفی، تهران 1321.