بحر1) بحر ( اصطلاح عروض )، هر کیفیت وزنیِ حاصل از تکرار یا ترکیب یک یا چند پایة عروضی. خواجه نصیر طوسی (ص 11)، آن را حاصل از تکرار ارکان میداند. شمس قیس رازی (ص 76) در وجه تسمیة بحر عروضی به بحر، سعت و کَثْرَت آن را در اشتمال بر اوزان مختلف و انواع متفاوت، گوشزد میکند،زیرا «تحت هر یک، به واسطة ازاحیفی که به اجزاء آن لاحق میگردد، انواع شعر حاصل میگردد». گروهی، بحور را اوزانی میدانند که عرب مدار شعرش را بر آنها قرار داده است (دمامینی، ص 22).بحر از نظر عروض سنّتی. عروضیان قدیم، خلیلبن احمد (بنیانگذار عروض عرب) و پیروان او، هشت پایة اصلی در نظر گرفتهاند. این پایهها که به زبان سنت، افاعیل نامیده میشوند، عبارتاند از: مفاعیلن، مستفعلن، فاعلاتن، مفاعَلَتن، متفاعلن، فعولن، فاعلن، مفعولاتُ. از ترکیب این افاعیل یا تکرار هر یک، آهنگهای گوناگونی به نام بحر پدید میآید. اگر افاعیل مزبور بدون تغییر، تکرار یا ترکیب شود، بحور حاصل را سالم، و اگر تغییراتی یافت آن بحور را مُزاحَف مینامند. هر تغییری، اعمّ از زیادت یا نقصان، نامی دارد و هر رکنی بنا به تغییراتی که مییابد، لقب یا القابی پیدا میکند.افاعیل، خود از اجزای کوچکتری تشکیل شدهاند که سبب و وتد و فاصله یا ارکان عروض، نامیده میشوند. عروضیان، اسباب و اوتاد را کوچکترین اجزای شعری میانگاشتند و بحث از نفْس حروف متحرک و ساکن را، هرچند اجزای اولیّه و سازندة سخن است، خارج از بحث عروض میدانستند. آنان ترکیباتی خاص از حروف متحرک و ساکن را، اجزای اصلی و سازندة افاعیل هشتگانه میشمردند. آن ترکیبات عبارتاند از: سببِ خفیف و ثقیل، و وتد مجموع و مفروق.قدما، آهنگهایی را که از ارکان سالم پدید آمده، اصلی و دیگر آهنگها را فرعی میانگاشتند. بعضی از محققان معاصر عروض سنتی را مورد انتقاد قرار دادهاند. از جمله خانلری (ص 165) در تعریف بحر میگوید: «در علم عروض، اجناس وزن را بحر مینامند». به نظر خانلری (ص 175-179)، وزنهایی را میتوان همجنس خواند که دارای دو شرط باشند: 1) نسبت میان هجاهای کوتاه و بلند آنها در قطعات مساوی همانند باشد؛ 2) نظم این هجاها در سلسلهای که از آن جدا شدهاند، یکسان باشد. مثلاً در وزن هزج، چهار بار مفاعیلن ( U - - -)، در وزن رَجَز، چهار بار مستفعلن (- - U -)، و در وزن رَمَل چهار بار فاعلاتن (- U - -)، نسبت هجاهای کوتاه و بلند، مساوی است؛ یعنی هر یک شانزده هجا دارد و در هر یک چهار هجای کوتاه و دوازده هجای بلند وجود دارد. اما، وزنِ فعلاتن چهار بار با فاعلاتن چهار بار که در عروض قدیم از یک جنس شمرده شده، از دو جنس مختلفاند و جامعی میان آنها نیست. اساس بحر و تشکیل بحور از نظر خانلری (ص 160)، ده پایه است: 1) U - 2) - U 3) U U 4) - - 5) U - - 6) U U - 7) - - - 8) U - U 9) - U - 10) - U U . از نظر نگارنده، پایههای 2، 3، 8 و 10 صحیح نیستند، زیرا به هجای کوتاه ختم شدهاند. در حالیکه، همانطور که وزیری و فرزاد نیز گفتهاند، پایه باید به هجای بلند ختم شود تا کیفیت موسیقایی پیدا کند. خود خانلری (ص 158) در تعریف پایه میگوید: «مجموعة چند هجا که به وسیلة یک تکیه یا یک ضرب قوی به هم متّصل شوند...». این ضرب قوی از ویژگیهای ایقاع است و در شعر، هجای بلند جایگزین آن میشود.خانلری (ص 161) همة اوزان (بحور) فارسی را نتیجة تکرار یک یا چند پایه میداند. وی، پانزده جنس وزن، یعنی پانزده سلسله، در اوزان شعر فارسی یافته است (ص 184). خانلری اوزان را تام یا ناقص میداند. در اوزان تامّ، شمارة هجاها درست به اندازة شمارة هجاهای دایره است و اوزان ناقص اوزانی است که یک یا چند هجا، کمتر از دایره دارد. وی اوزان تامّ را نوع مستقل شمرده و اوزان ناقص را از متفرّعات اوزان دیگر قرار داده است (ص 185). از هر بحر تامّی، بر حسب اینکه یک یا چند هجا از آخر وزن کم شود، فروعی چند به دست میآید.فرزاد بحور شعری را براساس 23 پایه میداند که همة آنها، با دگرگونیهایی، از یک پایه که پدر پدرهای ارکان نامیده میشود، یعنی مفعولاتن (- - - -) گرفته شده است. او گروههای متمایزی را که از هجاهای عروضی تشکیل شده باشد ارکان مینامد و مانند وزیری معتقد است که پایه حتماً باید به هجای بلند ختم شده باشد (ص 8). فرزاد (ص 18) هر وزن کامل فارسی را مرکّب از چهار رکن کامل میداند. در بحرسازی، گاهی فقط یک رکن چهار بار تکرار میشود، مثل مفاعیلن چهار بار. در بعضی موارد نیز دو رکن مختلف، یکی پس از دیگری میآید و هر دو رکن، به همان ترتیب نیمة اول، در نیمة دوم تکرار میشود، مثل مفاعلن فعلاتن دو بار. فرزاد (همانجا)، اشتقاق وزنی از وزنی دیگر را به یکی از این طرق ممکن میشمارد: اشتقاق رکن اساسی وزن دوم از رکن اساسی وزن پدر؛ آمدن رکن متفاوتی به جای رکن اول (و سوم) یا دوم (و چهارم) وزن پدر؛ حذف هجای آخر از وزن پدر؛ حذف رکن اول و هجای آخر از وزن پدر؛ حذف قسمتی از نیمة اول وزن پدر. از روش خانلری و فرزاد در طبقهبندی بحور نقد شده است (نجفی، ص 600، 602).حمیدی (ص 35ـ39)، از ترکیب اسباب و اوتاد و فواصل، ترکیب لفظی «متفاعلاتان» را پی ریخته و آن را «حلقة مفقوده» نامیده است. به اعتقاد او، با تکرار ارکان مختلف آن به گونههای مختلف (تکرار یک رکن یا ترکیب دو رکن مختلف با هم)، بحور گوناگونی پدید میآید.گاه ترکیب دو یا سه جزء از دو یا سه بحر، ترکیبی تازه و بحری نو پدید میآورد.علینقی وزیری، که سالها قبل از خانلری و حمیدی و فرزاد نظریات علمی خود را بیان کرد، تکرار پایهها را (چه تکرار یک رکن و چه ترکیب رکنی با ارکان دیگر) به مقداری که لِنگة شعری را تشکیل دهد، بحر میشمارد (ش 11، ص 1088). وزیری چهارده پایة موسیقایی بکرْ را اساس بحرسازی شعر فارسی قرار داده است. روش فرزاد و حمیدی از این نظر با وزیری متفاوت است که آنان، با تغییراتی از خود، که در اجزای مختلف یک رکن پدر و یا یک عبارت ترکیبی مثل «متفاعلاتان» (که خود مرکّب از چند جزء مختلف است) پدید میآورند، آنها را به ارکانی مستعمل برای بحرسازی، تبدیل میکنند. اما وزیری، نیازی به اینگونه تغییرات نمیبیند. خانلری نیز، هرچند اشتباهات فرزاد و حمیدی را، در تغییر رکن به دلخواه، مرتکب نشده، اما در تشخیص پایه، شرط مختومبودن پایه به هجای بلند را نادیده گرفته و درنتیجه، اساس بحرسازی او خدشهدار شده است. اما وزیری، نخستین کسی است که پایه را درست تشخیص داده و دو شرط اصولی برای آن درنظر گرفته است: 1) از دو هجا کمتر نباشد؛ 2) مختوم به هجای بلند باشد. با این دو شرط پایههای دو تا پنج هجایی، تحقق میپذیرد. امتیاز بحرسازی وزیری این است که هریک از ترکیبات گوناگون از پایههای چهاردهگانه را مستقل شمرده و درنتیجه مُعْضَل گروهبندی را، حل کرده است. او به پیدا کردن گروه برای آهنگ یا دادن القاب به بحور، نیازی ندیده است.امتیاز دیگر وزیری این است که عروضیان دیگر براساس اشعار موجود، بحوری را شناخته و تعیین کردهاند، درصورتی که وزیری برای بحرسازی، اساسی را پیشنهاد کرده است که بیش از دو هزار بحر، اعم از آنچه گفته شده یا بعدها گفته خواهد شد، میتوان بر پایة آن بنا کرد. ارکان چهاردهگانة وزیری که اساس بحرسازی او را تشکیل میدهد به ترتیب عبارتاند از: دوهجایی: فَعَل، فاعِل؛ سه هجایی: فَعَلُن، فَعُولُنْ، فاعِلُنْ، مفعولُن؛ چهارهجایی: فَعَلاتُنْ، مُفْتَعِلُنْ، فَعَلَتُنْ، فاعلاتن؛ پنج هجایی: مُتَفَعُولُنْ، مُفْتَعِلَتُنْ، مُفْتَعِلاتُنْ، مُفَتَعِلُن. ترکیبات گوناگون این پایهها بحور را پدید میآورند (وزیری، ش 10، ص 964).بحر پیش از اسلام. به گفتة ابوریحان بیرونی (ج 1، ص 101-116) عروض عرب از عروض آریایی پیش از اسلام اقتباس شده است. صفاء خلوصی، محقّق معاصر عراقی، نیز در مقدّمة کتاب القِسطاسُالمستقیم اثرِ جاراللّ'ه زمخشری، دلایل اقتباس عروض عرب از عروض آریایی را بیان میدارد (همچنین رجوع کنید به خانلری، ص 83-89؛ بهار، ص 5؛ و کریستن سن، ص 37-39).به نظر این محققان، بیشتر بحور عروضی مستعمل پس از اسلام، اصلی ایرانی داشته است. اوزانی چون رباعی، قریب، و مُشاکل، محققاً پیش از اسلام، نشأت گرفتهاند. اصطلاحات عروضی، سبب و وتد، از اصطلاحات عروضی قدیم آریایی « Sabola »، « Varta » گرفته شده و نیز «أرْل» یا «أرْی»، به معنی جزء آخر نیمة اول بیت، اصطلاحی آریایی است. وجود اشعار هجایی و کمّی، همچون کتیبة سنگی حاجیآباد (یک قطعه شعر به زبان پهلوی)، یادگار زریران ، درخت آسوریک ، چامة شاه بهرام ، سرود کَرْکُوی و شعر بهرام گور، همه مؤیّد وجودِ شعر موزون، و به احتمالِ قریب به یقین، شعر عروضی با کمیّت هجاییِ پیش از اسلام در ایران است (وحیدیان کامیار، ص 34؛ بهار، ص 12ـ32). گاهان (گاثهها) یا سرودهای زردشت نیز تماماً شعر است. هرچند قرائن و شواهدی دالِّ بر وجود وزن کمّی در پیش از اسلام در دست است اما هنوز نمیتوانیم با قاطعیّت نحوة بحرسازی و عناصر سازندة بحر و کیفیّت آن را در آن دوران بیان داریم. اما بدون تردید، پیش از اسلام در بحور خاصی شعر سروده شده که منشأ پیدایش بحور عروضی بعد از اسلام و الهامبخش خلیلبن احمد بوده است. به گفتة علی اشرف صادقی، در زبان فارسی، همانند دو زبان دیگر هند و اروپایی، یعنی یونانی و سنسکریت، امتداد مصوّت نقش ممیّز داشته و این ویژگی پس از قرن نهم هجری از میان رفته است. به عبارت دیگر، در زبان فارسی تا قبل از قرن نهم، مانند زبان عربی، تفاوت مصوّتهای بلند و کوتاه تنها ناشی از امتداد مصوّت بوده است (صادقی، ص 131؛ وحیدیان کامیار، ص 40). بنابراین، وزن شعر پیش از اسلام وزن کمّی بوده است نه هجایی، زیرا وزن کمّی، خاصّ زبانهایی است که تفاوت مصوّتهای کوتاه و بلند آنها بر مبنای کشش باشد.دوایر عروضی. طبقهبندی بحور شعر از زمان خلیلبن احمد مورد نظر عروضیان بوده است. او پانزده بحر را در پنج گروه یا دایره قرار داد: بحور طویل و مدید و بسیط در دایرة مختلفه؛ بحور وافر و کامل در دایرة مؤتلفه؛ بحور هزج و رجز و رمل در دایرة مُجْتَلِبه؛ بحور منْسَرِح و خفیف و مضارع و مُقْتَضَب و سریع و مُجْتَث در دایرة مشتبهه؛ بحر متقارب در دایرة مُتَّفقه (شمس قیس، ص 68-75؛ نصیرالدین طوسی، ص 12ـ15). بعدها اخفش اوسط (متوفی 220 یا 221)، شاگرد خلیل و استاد سیبویه، بحر متدارک را نیز از دایرة متفقه بیرون آورد. بعدها عروضیان ایرانی دوایر دیگری برای بحور خاص فارسی یا بحور مشترکی که به گونهای خاص و متفاوت با گونههای عربی سروده شده، وضع کردند.گونههای شعری ایرانیان با گونههای شعر عرب، تفاوت دارد. بعضی آهنگها، مانند قریب و مشاکل و غریب (جدید)، خاص شعر فارسی است و در عربی کاربردی ندارد، و بعضی دیگر میان شعر فارسی و عربی مشترک است همچون هزج و رجز و رمل و مُنْسَرح و مضارع و خفیف و مُقْتَضَب و مُجْتَث و سریع و متقارب و متدارک، و بعضی خاص شعر عرب است مانند طویل و مدید و بسیط. این اختلاف، ناشی از ویژگیهای زبانی، شعری و احساسی دو زبان آریایی فارسی و سامی عربی است. ازینرو عروضیان ایرانی، متناسب با ویژگیهای زبان و شعر فارسی، چهار دایره، ویژة شعر فارسی، ابداع کردند. از جمله شمس قیس رازی (ص 96) بحور هزج و رجز و رمل را در دایرة مؤتلفه؛ بحور منسرح، مضارع، مقتضب، مجتث را در دایرة مختلفه؛ بحور سریع، غریب، قریب، خفیف و مشاکل را در دایرة منتزعه؛ و بحور متقارب و متدارک را در دایرة متفقه قرار میدهد. خواجه نصیرالدین طوسی (ص 12ـ 15)، بحور هزج و رجز و رمل را در دایرة مُجْتَلبه؛ بحور سریع، قریب، منسرح و خفیف، مضارع، مقتضب و مجتث را در دایرة مشتبهه؛ بحور وافر و کامل را در دایرة مؤتلفه؛ و بحور طویل و مدید و بسیط را در دایرة مختلفه قرار میدهد.منابع: محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند ، ج 1، ترجمة منوچهر صدوقی سها، تهران 1362 ش؛ محمدتقی بهار، سبک شناسی ، چاپ علینقی محمودی بختیاری، تهران 1342 ش؛ مهدی حمیدی شیرازی، عروض حمیدی ، تهران 1363 ش؛ پرویز خانلری، وزن شعر فارسی ، تهران 1367 ش؛ محمدبن ابیبکر دمامینی، العیون الغامزة علی خبایا الرامزة ، قاهره ] بیتا. [ ؛ محمودبن عمر زمخشری، القسطاس المستقیم فی علم العروض ، بغداد 1969؛ محمدبن قیس شمس قیس، کتابالمعجم فی معاییرالاشعارالعجم ، تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی، چاپ مدرس رضوی، تهران ] 1338 ش [ ؛ علی اشرف صادقی، تکوین زبان فارسی ، تهران 1357 ش؛ مسعود فرزاد، مبنای ریاضی عروض فارسی ، ] تهران، بیتا. [ ؛ آرتور امانوئل کریستن سن، کارنامة شاهان در روایات ایران باستان ، ترجمة باقر امیرخانی و بهمن سرکاراتی، تبریز 1350 ش؛ ابوالحسن نجفی، «دربارة طبقه بندی وزنهای شعر فارسی»، آشنائی با دانش ، ش 7 (1359 ش)؛ محمدبن محمد نصیرالدین طوسی، معیارالاشعار در عروض و قوافی ، چاپ محمد فشارکی و جمشید مظاهری، چاپ عکسی، اصفهان 1363 ش؛ تقی وحیدیان کامیار، بررسی منشأ وزن شعر فارسی ، مشهد 1370 ش؛ علینقی وزیری، «اصلاحات ادبی»، مهر ، ش 10، سال 5 (اسفند 1316)، ص 952ـ964، ش 11، سال 5 (فروردین 1317)، ص 1087-1099.بحر بسیط ، یکی از سه بحر عروضی دایرة مختلفه، حاصل از تکرار چهار بار مستفعلن فاعلن. این بحر را از آنرو بسیط گفتهاند که اسباب در ارکان هفت جزیی آن گسترده است؛ یعنی مستفعلن که جزء سباعی این بحر است دو سبب متّصل دارد (ابن منظور، ذیل «بسط»). در تسمیة این بحر به بسیط چند وجه دیگر نیز ذکر کردهاند (دمامینی، ص 155). سه بحر طویل و مدید و بسیط در عدد متحرّکات و سواکن و ترکیب اوتاد و اسباب موافق و متّفقاند، ازینرو آنها را در یک دایره نهادهاند، و چون اجزای آن سه بحر مختلفاند، این دایره را مختلفه نامیدهاند (شمس قیس، ص 68ـ69). اصل بحر بسیط مستفعلن فاعلن است (چهاربار) و به حسب اختیارات وسیع شاعر در شعر عربی، دارای سه عروض و شش ضرب است (صاحببن عَبّاد، ص 16؛ خطیب تبریزی، ص 57؛ دمامینی، ص 155؛ ابن سرّاج شنترینی، ص 37؛ زمخشری، ص 115).مثمّن سالم بَحرِ بسیط در شعر عرب بندرت به کار میرود، چندان که در متون عروضی عربی به عنوان «شواذّ البسیط» آورده شده است (ابن سرّاج شنترینی، ص 39-40)، ولی مسدّس سالم آن بیشتر دیده میشود (صاحببن عبّاد، ص 17؛ زمخشری، ص 119).زحافهای شایع بسیط عبارت است از: خبن (مفاعلن از مستفعلن و فعلن از فاعلن؛ صاحببن عبّاد، ص 19)، مطوی (مفتعلن از مستفعلن؛ دمامینی، ص 158؛ زمخشری، ص 121)، مخبول (فعلتن از مستفعلن؛ دمامینی، همانجا؛ زمخشری، ص 118)، مخبون مذال (مفاعلان از مستفعلن؛ دمامینی، ص 159؛ زمخشری، ص 123؛ صاحببن عبّاد، ص 20)، مطویِ مذال (مفتعلان ازمستفعلن؛ ابن عبدربه، ج 5، ص 480؛ صاحببن عبّاد، همانجا)، مخبول مذال (فَعَلتان از مستفعلن؛ زمخشری، ص 124؛ خطیب تبریزی، ص 66ـ67؛ دمامینی، ص 159؛ مخبون مُخّلع (فعولن از مستفعلن؛ صاحببن عبّاد، ص 21؛ خطیب تبریزی، ص 67؛ زمخشری، ص 122). در شعر فارسی، گاهی به تبع شاعران عرب، بیتی چند در بحر بسیط سروده شده است. خواجه نصیرالدّین طوسی (ص 30)، پنج بحر خاص عرب یعنی طویل، مدید، بسیط، وافر و کامل را متروک خوانده و گفته است: «بر این بحرها در پارسی شعر یافته نشود الاّ مثالها که به تکلّف گفته باشند». شمس قیس (ص 78) نیز میگوید: شاعران فارسی زبان در این پنج بحر از بحور پانزدهگانه شعر عَذب ندارند و برای اظهار مهارت خویش در علم عروض، با تقلید از شاعران عرب، در این بحور ابیاتی گفتهاند که از طبع سلیم به دور است. هر چند این دو عروضیِ مشهور، تتبّع این پنج بحر را درشعر فارسی ناموفّق و از سر تقلید و تظاهر به مهارت یافتهاند اما در شعر فارسی نمونههایی دیده میشود که غالباً مطلوب و مطبوع واقع شده و بر شهرت گوینده افزوده است. عبدالرحمان جامی و هاتف اصفهانی در بحر کامل مثمّن سالم، هر یک، غزلی مشهور دارند (جامی، غزل 24؛ هاتف اصفهانی، ص 102). همچنین صحبت لاری به اقتفای جامی چند غزل در بحر کامل ساخته است که تا حدی سبب اعتبار و اشتهار اوست (ص 75، 130، 143).صفای اصفهانی نیز چکامة حماسه گونة عرفانی در بحر بسیط دارد (ص 29). التفات بدین بحرها، از جمله وافر و کامل، در سخن شاعران دیگر نیز دیده میشود (هدایت، ج 1، ص 183، حاشیه).منابع: ابن سرّاج شنترینی، المعیار فی اوزانالاشعار ، چاپ محمد رضوان دایه، بیروت 1388/1968؛ ابن عبدربه، العقد الفرید ، قاهره 1965؛ ابنمنظور، لسان العرب ، چاپ علی سیری، بیروت 1412/1992؛ عبدالرحمن بن احمد جامی، دیوان کامل جامی ، چاپ هاشم رضی، تهران 1341 ش؛ یحییبن علی خطیب تبریزی، الوافی فی العروض والقوافی ، چاپ عمر یحیی و فخرالدین قباوه، حلب 1390/1970؛ محمدبن ابیبکر دمامینی، العیون الغامزة علی خبایاالرامزة ، قاهره ] بیتا. [ ؛ محمودبن عمر زمخشری، القسطاس المستقیم فی علم العروض ، بغداد 1969؛ محمدبن قیس شمس قیس، کتابالمعجم فی معاییرالاشعارالعجم ، تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی، چاپ مدرس رضوی، تهران ] 1338 ش [ ؛ صاحببن عَبّاد، الاقناع فیالعروض و تخریجالقوافی ، چاپ محمد حسن آلیاسین، بغداد 1379/1960؛ محمد باقربن محمدعلی صحبت لاری، دیوان صحبت لاری ، تهران 1317 ش؛ محمد حسینبن سبزعلی صفای اصفهانی، برگی از دیوان صفای سپاهانی ، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336 ش؛ محمدبن محمد نصیرالدین طوسی، معیارالاشعار در عروض و قوافی ، چاپ محمد فشارکی و جمشید مظاهری، چاپ عکسی، اصفهان 1363 ش؛ احمد هاتف اصفهانی، دیوان هاتف اصفهانی ، چاپ وحید دستگردی، تهران 1369 ش؛ رضاقلیبن محمد هادی هدایت، مجمعالفصحا ، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336-1340 ش.بحر طویل ، گزینة شعری است به تسلسل که از توالی اختیاری یک رکن عروضی سالم خارج از سنتهای مرسوم عروضی به وجود میآید؛ مانند بحر طویل سویدا (قرن دوازدهم) در تضمین غزل حافظ (ص 866 به بعد). این گزینة شعری غیر از بحرطویل از بحور خلیلبن احمد عروضی مبتنی بر فعولن مفاعیلن (دوبار) است که عرب بدان اقبالی تام داشته است.1. ویژگیها: الف. قالبی است در ردیف قصیده، غزل، مستزاد، و مسمّط، با این تفاوت که در این انواع، شاعرمجاز است که چهار یا شش یا هشت رکن سالم یا غیرسالم در هر بیت به کار برد، حال آنکه یک بند بحر طویل ممکن است بیست تا چهل یا 140 رکن («بحر طویل جوهری»، جنگ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 4332) عروضی سالم یا بیشتر داشته باشد.ب. در بحر طویل به مصراع بند گفته میشود.ج. در بیش از 80% بحر طویلهای موجود، ردیف «را»، بعنوان جزء لایتغیّر، در پایان بند تکرار میشود که این خصیصه (تکرار ردیف «را» در آخر بند) عیناً در «بند» عربی (در کلمات قافیهای چون سرّاً و جهاراً، مساءً و نهاراً و ...) نیز دیده میشود (شفیعی کدکنی، ص 514 ـ 515).د. به جای وزن و بحر باید از اصطلاح سلسلة ارکان استفاده کرد، زیرا بحر طویل تنها از یک رکن متوالی ساخته میشود نه مزاحفات یک بحر یا بحور مختلف الارکان.ه . در بحر طویل از انواع آرایههای لفظی و معنوی و نکات معانی و بیانی و بلاغی سود جسته میشود، خصوصاً ترصیع، تسجیع، تجنیس، تنسیق الصّفات، ایهام، مراعات نظیر، تضمین، مُلمّع و...و. بحر طویل فارسی به اقتباس از زبان فارسی، وارد ادب عرب شده و «بند» نام گرفته است؛ حتی چنانکه گفته شد، در پایان هر بند «را» عیناً در نمونههای عرب دیده میشود (همان، ص 508، 514 ـ 515).ز. قدمای محققان، بحر طویل را عامیانه خواندهاند (غیاثالدین رامپوری، ذیل «طویل») و بحق باید آن را در حوزة ادب عوام مطرح ساخت؛ زیرا با پسندهای مردم در پاسخ به نیازهای مذهبی ـ دینی بسیار سازگار است. زبان بحر طویل ساده وبیتکلف است و مقیّد به حدّی نیست، و در آن، فضای عروضی لازم برای بیان مطالب فراهم است. سجعها و عبارات مرصع و پیدرپی، خصوصاً وقتی که با صدای بلند خوانده شود، آهنگ خوشی ایجاد میکند و برای مناقب خوانی، نقالی، تعزیه و سخنوری که جلوههای ادب عواماند، بسیار مناسب مینماید.2. انواع بحر طویل: الف. بحر طویلهایی که در ارکان هر بندشان نظم خاص عددی مشهود است؛ مثل بحر طویل عصمت بخارائی (متوفی 814؛ دیوان خطی کتابخانه آستان قدس رضوی، ش 4719) که هربند آن تکرار هشت بار فعلاتن به طور منظم است؛ و دانیال دولتخانی (قبل از 815).ب. بحر طویلهایی که نظم عددی خاصی در میان ارکان هر بندشان رعایت نمیشود و تعداد ارکان هر بند متغیّر و بسته به کشش مطلب و کوشش شاعر است؛ نظیر بحرطویل شاهدی نیشابوری (قبل از 1045؛ جنگ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 3294). تعداد بحر طویلهای دستة اخیر بیشتر و معروفتر است.3. تفاوت بحر طویل با مسمّط. تشابه بحر طویل با مسمّط تا آنجاست که شبلی نعمانی (متوفی 1332؛ ج1، ص 165-166) مسمّط عبدالواسع جبلی (متوفی 555؛ ج 2، ص 639) را بحر طویل دانسته؛ حال آنکه شمس قیس رازی (متوفی 628؛ ص 389) آن را صراحتاً مسمّط نامیده است.میان بحرطویل و مسمط دو تفاوت عمده وجود دارد:الف. در مسمّط جز بیت آخر بقیة ابیات متّفقالقافیهاند و این نظم در سراسر مسمّط دیده میشود؛ حال آنکه میان پارههای بحر طویل سجع و ترصیع برقرار است، نه قافیههای منظم اواخر ابیات. ب. بحر طویل از بحور مختلفالارکان و حتی از مزاحفات یک بحر نیز ساخته نمیشود بلکه از توالی یک رکن عروضی سالم به وجود میآید، خلاف مسمّط. تعدادی از مسمّطها که به شیوة چهار پاره با قافیة درونی ساخته شدهاند وقتی پیوسته نوشته شوند، صورت بحر طویل به خود میگیرند؛ چون مسمّط کمالالدّین فارسی (متوفی 874؛ میکروفیلم کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 263) و مسمّط فرصت شیرازی (متوفی 1335؛ ص 333) و بسیار نمونههای دیگر.4. تفاوت بحر طویل با شعر نو . در شعر نو نیز مانند بحر طویل، قید تساوی افاعیل نیست؛ با این تفاوت که در شعر نو استقلال مصراعها با پایانبندی آنها رعایت میشود، یعنی با یک زحاف یا سکون، تسلسل افاعیل متوقف میشود که خود سبب استحکام شعر است:یادم از روزی سیه میآید و جای نموری (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن)/ در میان جنگل بسیار دوری (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن) آخر فصل زمستان بود، یکسر هر کجا در زیر باران بود (فاعلاتن ـ فاعلاتن ـ فاعلاتن ـ فاعلاتن ـ فاعلاتن ـ فاع؛ نیما یوشیج، ص 257). با این وصف، قطعه شعر گلچین گیلانی (معاصر؛ دستغیب، ص 17) بحر طویل است نه شعرنو.5. نامگذاری . عنوان بحر طویل در اولین نمونههای مکتوب این نوع شعر دیده میشود (جنگ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 3528 با تاریخ 844) بدون هیچ قیدی، و علت تسمیه نیز طویلشدن مصراعها بواسطة افزونی ارکان از حد معمول است. بعدها به تصور آنکه عوام موجد این گونة شعری هستند، قید عامیانه را بدان افزودهاند. غیاثالدین رامپوری (ذیل «طویل») آن را بحر طویل نزد عوام دانسته و علامه قزوینی (متوفی 1328 ش؛ ج 4، ص 17) صراحتاً آن را بحر طویل عامیانه نامیده است.اخوان ثالث (متوفی 1369 ش؛ ص 306) ترجیح داده است که برای مشتبه نشدن با بحر طویل عرب، آن را بحر طویل فارسی بنامیم؛ و حق نیز همین است؛ زیرا که فارسی زبانان آن را ابداع کردهاند.6. اولین بحر طویل. قدیمترین نمونة موجود، از دو شاعر به نام دانیال دولتخانی (قبل از 814) و حمدی (قبل از 844) در جنگ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران (ش 3528 به تاریخ 844) است. دیگر، قطعة مکتوب سیدعبدالعظیم مرعشی (نیمة اول قرن نهم؛ مرعشی، ص 557 به بعد) و دو بحر طویل عصمتاللّه بخارایی (متوفی 814) است.7. موضوعات. آغاز تمامی بحرطویلها توحید حضرت باری و نعت حضرت رسول اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّماست. قدیمیترین بحرطویل، از حمدی و در منقبت حضرت علی علیهالسّلام است و خود او میگوید اولین کسی است که منقبت را در بحر طویل ریخته است (جُنگ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 3528). ذکر معراج رسول اکرم، صلیاللّهعلیهوآلهوسلّم و شرح حوادث و وقایع آن، از موضوعات دیگر بحر طویل است؛ نظیر بحر طویل مجرمی (سدة یازدهم، جُنگ خطی کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، ش 4353)، جوهری (متوفی 1253؛ جنگ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 4332) و رفعت سمنانی (متوفی 1350 ش؛ ص 286 به بعد). در عصر قاجار، تعزیه خوانها قطعات بحر طویل را در تعزیه وارد کردند (ذکائی بیضائی، ص 69). مفاهیم غنایی و مسائل عشقی چون فراق، درد، سوز، وصال، مهجوری و داغ، غارتگری زلف، رقیب، خط وخال، غمگساری و حیرانی و جز آنها از دیگر موضوعات رایج در بحر طویل است. در مراسم سخنوری نیز که تا سدة اخیر در قهوه خانهها اجرا میشده از قطعات بحر طویل استفاده کردهاند (محجوب، ش 6، ص 532، ش 7، ص 631-637). طنزهای اجتماعی ـ سیاسی ـ اخلاقی، موضوعات دیگری است که طرف توجه شاعران بحر طویل سرا بوده است. گاه شاعر واقعه و شرح احوال خود را در بحرطویل ریخته و اظهار گله و شکایت میکند؛ چون ساعی شیروانی (عصرصفوی؛ ص 81)؛ بهگو (قبل از 1212؛ جُنگ خطی کتابخانه آستان قدس رضوی، ش 233 ادبیات)؛ و طرزی افشار (زنده 1059؛ ص کا-کب).8. سرایندگان. چون بحر طویل، قالب عوام پسندی است، اغلب شاعران نامشهور و شعرای طبقة عوام از آن استقبال کردهاند. شعرای شبه قارة هند نیز به بحر طویل توجه داشتهاند. علاوه بر سرایندگانی که در متن به آنها اشاره شد، نام این اشخاص را نیز میتوان ذکر کرد: محمد قاسم تونی (قرن نهم؛ جُنگ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 14/7503)؛ شاهدی نیشابوری (زنده 1077؛ جنگ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 2711)؛ خاکی (متوفی 970؛ جُنگ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 3400)؛ شاه فاتح (عصر صفوی؛ دیوان خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 2532)؛ عبدالعلی (قرن یازدهم؛ جنگ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 4666)؛ نادم انصاری (متوفی 1301؛ نسخة خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 6418) ؛ صامت بروجردی (متوفی 1331؛ ص 1)؛ نباتی (متوفی 1262؛ ص 1)؛ مجتبی مینوی (معاصر؛ ص 44) و دیگران.9. چند نمونه. الف. رموز حمزه در وصف عمر و عیار: «کهنه دزدی که رباید زشهان افسرشاهی و زشب رنگِ سیاهی و فلوس از دُم ماهی، زبقم سرخی ذاتی ز شکر طعم نباتی و ز یک جبه دو دینار و زیک وقیه دو خروار، حجر از دهن مار و اثر از شرر نار، کبودی زفلک گیرد و...».ب. شاهدی نیشابوری: منشأ نشئة صهبای سخن، نام کریمی است که در بزم کرم چیده بساط طرب و شیشة ابرو خم گردون؛ و مرغابی موج و قدح دیدة گرداب که در حلقة پرگار سراسیمه کند باد صبا را...».ج. عصمت بخارائی: رنگ رخسار و در و گوش وخط و قد و خد و عارض و خال لبت ای سرو پری، روی سمن، پر شفق و کوکب و شام و سحر و طوبی گلزار بهشت است و هلال و طرف چشمة کوثر».منابع: مهدی اخوان ثالث، بدعتها و بدایع نیما یوشیج ، تهران 1357 ش؛ عبدالواسعبن عبدالجامع جَبَلی، دیوان عبدالواسع جبلی ، چاپ ذبیحاللّه صفا، تهران 1339-1341 ش؛ عبدالعلی دست غیب، «بررسی اجمالی دربارة شعر نو فارسی: نغمههای دلاویز شاعر نوپرداز»، پیام نوین ، سال 2، ش 8 (اردیبهشت 1339)؛ نعمتاللّه ذکائی بیضائی، نقدالشعر ، تهران 1364 ش؛ محمد صادق رفعت سمنانی، دیوان رفعت سمنانی ، با مقدمة ذبیحاللّه صفا، چاپ نصرتاللّه نوح، تهران 1363 ش؛ ساعی شیروانی، «بحر طویل ساعی شیروانی»، تصحیح محمد محیط طباطبائی، معارف ، دورة 5، ش 2 (مرداد - آبان 1367)؛ محمد جمال سویدا، «تضمین غزل حافظ در بحر طویل»، وحید ، دورة 12، ش 11 (بهمن 1353)؛ محمد شِبْلی نعمانی، شعرالعجم، یا، تاریخ شعرا و ادبیات ایران ، ترجمة محمد تقی فخر داعی گیلانی، تهران 1363 ش؛ محمدرضا شفیعی کدکنی، موسیقی شعر ، تهران 1370 ش؛ محمدبن قیس شمس قیس، کتابالمعجم فی معاییر اشعارالعجم ، تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی، چاپ مدرس رضوی، تهران ] 1338 ش [ ؛ محمد باقر صامت بروجردی، دیوان ، تهران 1360 ش؛ طرزی افشار، دیوان طرزی افشار ، چاپ م. تمدن، رضائیه ] تاریخ مقدمه 1309 ش [ ؛ محمدبن جلالالدین غیاثالدین رامپوری، غیاثاللغات ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1337-1338 ش؛ محمد نصربن جعفر فرصت، دیوان فرصت ، چاپ علی زرین قلم، تهران 1337 ش؛ محمد قزوینی، یادداشتهای قزوینی ، چاپ ایرج افشار، تهران 1363 ش؛ محمد جعفر محجوب، «سخنوری»، سخن ، دورة 9، ش 6 (شهریور 1337)، ش 7 (آبان 1337)؛ ظهیرالدینبن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران ، چاپ برنهارد دارن، پطرزبورگ 1850، چاپ افست تهران 1363 ش؛ مجتبی مینوی، «بودن یا نبودن»، روزگار نو ، ج 4، ش 2 (1944)؛ نباتی، دیوان ، تهران ] بیتا. [ ؛ نیما یوشیج، مجموعه اشعار ، تهران 1334 ش.2) بحر ( اصطلاحی در موسیقی ایرانی )، این اصطلاح، اگرچه اکنون به معنی «وزن» در شعر به کار میرود، استفاده از آن در آثار موسیقیدانان و موسیقی شناسان نامداری چون صفیالدین ارموی (متوفی 694) حکایت از رواج این اصطلاح در موسیقی ایرانیِ روزگاران پیشین دارد.بحر در آغاز به انواع ذیالاربع یا چهارگان اطلاق میشده است. به گفتة عبدالقادر مراغی «اقسام بعد ذیالاربع را بحور خوانند» (1370 ش، ص 174) و «بعد ذیالاربع را اگرچه به انواع کثیره تقسیم ممکن است کردن، اما آنچه ملایم است هفت قسم باشد و هر قسمی را جنس خوانند و بحر نیز» (همو، 1366 ش، ص 65) و «بحر و جنس و قسم و شد نیز خواندهاند و قدما موجب گفتهاند» (همان، ص 97). چهارگان را به صورتهای مختلف ذکر کردهاند که نموداری از تغییر یا تطور اصطلاحات موسیقایی در طول زمان است و آن مجموعهای از چهار نغمة پیاپی محسوب میشده و جزو نخستین نسبتهای ملایم به شمار میرفته است (همو، 1370 ش، ص 83، 131 - 132).ظاهراً صفیالدین ارموی نخستین هنرمندی است که برای چهارگان اقسام هفتگانه قائل شده و از پیوند آنها با سیزده قسم پنجگان، مجموعهای به نام ادوار ترتیب داده است (همان، ص 177) که در حقیقت زیربنای گامهای ایران است.بحر رباعی، از جهاتی در خور توجه بیشتری بوده است، زیرا شمس قیس رازی ضمن شرح بحر هزج، به نوعی از آن اشاره میکند و میگوید که وزن منظومههای خسرو و شیرین نظامی و ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی است و خوشترین اوزان فهلویات، محسوب میشود که ملحونات (نغمههای آهنگین) آن را اورامتان مینامند (ص 77). «ارباب صناعت موسیقی، براین وزن الحان شریف ساختهاند... و اهل دانش، ملحونات این وزن را ترانه نام کردند و شعر مجرد آن را دوبیتی خواندند برای آنکه بنای آن بر دو بیت بیش نیست و مُستعربه (غیر تازی) آن را رباعی خواندند» (همان، ص 85).در موسیقی دو اصطلاح بحر نور و بحر نازک نیز وجود دارد. بحر نور، نام گوشهای است در دستگاه راست پنجگاه یا به قول فرصت شیرازی راست و پنجگاه (ص 33؛ صفوت، به نقل از ردیف منتظمالحکماء، ص 91، و به نقل از ردیف معروفی، ص 99). بحر نازک در رسالات کهن و مآخذ معروف دیده نمیشود، اما شاید همان غناءالرقیقی باشد که در سدههای نخستین هجری، در مراکز اسلامی، بسیار مشهور بوده است.منابع : محمدبن قیس شمس قیس، کتابالمعجم فی معاییر اشعارالعجم ، تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی، چاپ مدرس رضوی، تهران ] تاریخ مقدمه 1314 ش [ ؛ داریوش صفوت، پژوهشی کوتاه دربارة استادان موسیقی ایران و الحان موسیقی ایرانی ، تهران 1350 ش؛ محمد نصیربن جعفر فرصت، بحورالالحان ، بمبئی 1332؛ عبدالقادربن غیبی مراغی، جامعالالحان ، چاپ تقی بینش، تهران 1366 ش؛ همو، شرح ادوار ، چاپ تقی بینش، تهران 1370 ش.3) بحر ( در لغت، قرآن و آرای حکما )، بحر در عربی به معنای دریا و رود است. لغتشناسان برای ریشة این واژه چندمعنا ذکر کرده و، در سببِ وضعِ «بحر» برای دریا و رود یکسان نظر ندادهاند و غالباً گستردگی، عمق زیاد و فراوانی آب را معنای اصلی آن دانسته و تعبیرات کنایی چون «تبحّر در علم» را نیز به همین معنا برگرداندهاند (فراهیدی، ابن فارِس، ازهری، فیروزآبادی، قاموس ، ابن منظور، مرتضی زَبیدی، ذیل واژه). معانی دیگری که برای این ریشه نقل شده و لغت شناسان آن را منشأ اشتقاق بحر دانستهاند، بدینقرار است: شکاف (ازهری، ذیل واژه: لانّة شُقَّ فیالارض شقّاً)، زمین فرو رفته (ازهری، ذیل واژه: ألْمُنْخَفِضُ منَ الاَرض)، گودی بزرگ که آب در آن گرد آید و دیر زمانی بماند (ازهری، ذیل واژه: الاوقةُ یَسْتَنْقِعُ فیها الماءُ) و آب شور (ابن منظور به نقل از ابن برّی: سُمِّی بحراً لِمُلُوحَتِه). گفتنی است که در برخی از این وجوه اشتقاق، به خود دریا ودر برخی دیگر به مکان دریا توجه شده است؛ فیروزآبادی ( بصائر ، ج 2، ص 225ـ226) میگوید: بحر در اصل به معنای جای بزرگ برای آب فراوان است، ولی در تعبیرات مجازی و کاربردهای رایج، گاه گستردگی مکان و گاه شوری آب آن در نظر گرفته شده است.کسانی که فراوانی و وسعت را در نامگذاری بحر ملاک اصلی میدانند، دربارة شرط شوربودن آب در این نامگذاری، همرأی نیستند؛ برخی گفتهاند که اساساً بحر برای آب فراوانِ شور وضع شده (ابنبرّی به گفتة ابنمنظور، ذیل واژه؛ فیروزآبادی، بصائر ، ج 2، ص 226) و دیگران این قید را انکار کردهاند، زیرا بحر برای آب شیرین نیز بسیار به کار برده شده است (ابن منظور، فیروزآبادی، قاموس ، مرتضی زبیدی، ذیل واژه). طبعاً گروه اول نیز، با توجه به این کاربردهای فراوان، پذیرفتهاند که قید یادشده در مقام استعمال نادیده گرفته شده است (فیروزآبادی، بصائر ، ج 2، ص 226). در هر صورت، واژة بحر علاوه بر دریا، که آب آن را که غلیظ، شور (مِلْح) و تلخ (اُجاج، زُعاق) است، بر رودهای بزرگ نیز که آب شیرین دارند و پیوسته جاریاند، اطلاق شده است. در فارسی نیز به رودهای بزرگ دریا اطلاق میشود؛ مانند دریای نیل و آمودریا ( رجوع کنید به دهخدا، ذیل دو واژه).در قرآن، کلمة بحر به معنای دریا و رودهای بزرگ به کار رفته است، گذشته از آیاتی که در آنها «بحر» در برابر «برّ» و در معنای عامّ آن به کار رفته، به فواید دریا و امکان بهرهبرداری از آن برای انسان اشاره شده است ( رجوع کنید به بقره: 164؛ نحل:14؛ اسراء: 66). در شماری از آیات نیز مراد از بحر محل مشخصی است، مثلاً رود نیل (یونس: 90؛ اعراف: 138)، بحر فارس (کهف: 61)، بحر روم (رحمان: 19؛ نیز رجوع کنید به تفاسیر، ذیل آیات مذکور). یک بار نیز از هفت دریا (سبعةُ ابحر، لقمان: 27) سخن رفته که به نظر مفسّران (از جمله، فخررازی، طبرسی، طباطبائی، ذیل آیه) عدد هفت در این آیه کثرت را میرساند، نه شماره معیّنی را؛ هر چند فخررازی درجایی دیگر (ج 20، ص 5، ذیل نحل: 14) گفته است که این آیه به هفت دریای ربع مسکون نظر دارد. البته او این مشکل را نادیده میانگارد که در این صورت، طبق آیه هشت دریا در ربع مسکون خواهیم داشت. محمدبن احمد مقدسی (ص 17) نیز همین اشکال را در نقد نظر کسانی که به استناد آیة یاد شده، دریاها را هفت تا میدانستند، مطرح میکند و مینویسد که اگر تعبیر «سبعة ابحرٍ» بر وجود هفت دریا دلالت داشته باشد، باید طبق این دو آیه هشت دریا داشته باشیم. سپس احتمال میدهد که اگر تعبیر یاد شده، هفت دریای مشخص را افاده کند، مراد آیه هفت دریای شناخته شده نزد مردم عرب آن روزگار بوده است، یعنی دریاهای قلزم، یمن، عمّان، مکران، کرمان، فارس و هَجَر، که با دریای حجاز هشت تا میشود و در واقع نامهایی برای یک دریاست. در دو آیة دیگر نیز به وضعیّتی که در پایان دنیا برای دریاها روی خواهد داد اشاره شده است: «واذاالبحارُ سُجِّرت» (تکویر: 6) «واذِاَالبحار فُجِّرت» (انفطار:3). مفسران در معنا و مراد از این دو آیه رأی یکسان ندارند، ولی غالباً هر دو تعبیر را بر یک حادثه ناظر میدانند که هر یک وجهی از آن را افاده میکند. برای «سُجّرت» معانی گداخته شود (به تعبیر ابوالفتح رازی: تافته)، آکنده شود (مُلِئَتْ)، تهی شود (آبش به زمین فرو رود تا یک قطره نماند)، به جوشش آید (زیاده گیرد تا زمین را پرسازد) و برای «فُجِّرت» دو معنای نخست و نیز «گشوده شود» (دریاها را در یکدیگر گشایند تا یک دریا شود) را نقل کرده و برهمین اساس گفتهاند که طبق این دو آیه، در پایان دنیا، دریاها (به معنای عامّ آن) از شور و شیرین در هم آمیزند و یک دریا شوند، یا آب دریاها به زمین فرو شود تا یک قطره نماند، یا آب دریاها برای دوزخیان گداخته شود، یا آب دریاها به زمین فرو رود و سپس جای آنها را از آتش برای دوزخیان پرکنند (طبری، ابوالفتوح رازی، طبرسی، زمخشری، فخررازی، آلوسی، طباطبائی، ذیل دو آیة مذکور). طبرسی (ج 5، ص 444) به نقل از جُبّایی آورده است که دریاها در پایان دنیا از میان میروند و طبعاً این دو آیه به دریاهای دوزخ اشاره دارد. طبری ـ شاید به قصد جمع آرا در حدّ امکان - در تفسیر «سجرت» با در نظر گرفتن تعبیر «فجّرت» ـ میگوید که دریاها از آب آکنده شوند تا بدانجا که فزونی گیرند، پس به یکدیگر راه گشایند و جاری شوند. البته او معنای گداختهشدن را که غالباً برای «تسجیر» و مترادفات آن منظور میکنند، در این آیه نپذیرفته است (ج 30، ص 43).در قرآن، تعبیر دیگری نیز در قالب سوگند آمده که به نظر بیشتر مفسران، (با مضمون) دو آیة پیشین نزدیک است و مانند آن دو به وضعیّت دریاها در پایان دنیا اشاره دارد: «والبحرِ المسجورِ» (طور: 6). طبری، ابوالفتوح رازی، زمخشری، آلوسی و دیگران آرای مفسران قدیم را نقل کردهاند؛ مثلاً «مسجور» یعنی درهم آمیخته، از آنرو که آبهای شور و شیرین درهم میآمیزند و یکی میشوند، یا دریای آکنده یا دریای تافته یا دریای فرو خشکیده که به همان حادثة پایان دنیا اشاره دارد. یا دریای «محبوس» بدین معنی که هر دریایی در جای خود باقی میماند. اما به نظر میرسد که طبری مراد این آیه را غیر از دو آیة دیگر میداند و در استدلال بر اینکه «مسجور» در این آیه به معنای «آکنده» است، به نکتة مهمی اشاره میکند که «مسجور» دو معنای غالب دارد (آکنده ، گداخته)؛ و چون امروزه هیچ دریایی گداخته نیست، معنای دیگر را میپذیریم که همان پر آببودن همیشگی دریاهاست (لانّه کلَّ وقتٍ مُمْتَلیٌ). کسان دیگری نیز بودهاند که مراد این آیه را غیر از دو آیة پیشین میدانستهاند: بحر مسجور دریایی است در آسمان و زیر عرش که به آن «بحرالحیوان» نیز گفته میشود(طبری، ابوالفتوح رازی، آلوسی، ذیل آیه؛ فیروزآبادی، بصائر ، ج 2، ص 225)؛ بحر مسجور همان بحر محیط * است یعنی دریایی که به نظر حکما و جغرافیدانان همة دریاها از آن جدا شدهاند (فخر رازی، آلوسی، ذیل آیه)، بحر مسجور دریایی است که یونس در آن افکنده شد (فخر رازی، ذیل آیه). آلوسی ضمن اشاره به این نکته که همة مفسران مراد آیه را دریایی در دنیا میدانند، این نظر را به مُنبّهبن سعید نسبت میدهد که «بحر مسجور» اشاره به دوزخ است، زیرا وسیع و ] آتش آن [ موّاج است (ذیل آیه). در قرآن از منشأ دریاها، ارتباط آنها با یکدیگر و حکمت و عوامل شوری آنها سخن به میان نیامده، همچنانکه در حدیث نیز دربارة این مباحث نکتهای دیده نمیشود (نیز رجوع کنید به بحرین).حکما و جغرافینویسان دورة اسلامی به استناد آرای پیشینیان و یا براساس نظر و تجربة خود دربارة چگونگی پیدایش دریاها، و ویژگیها، حکمت شوری و سرانجام آنها نکاتی گفتهاند. ابنسینا بنا بر نظریة چهار عنصری (1403، ج 2، ص 264؛ همو، 1404، الفنّ الثالث، ص 147ـ159) دریا را منبع عنصر آب میداند (هواسطقسُّالماء) که یک طبقه از هشت طبقة عالم ارضی (عالَم سُفلی یا عالم تحتالقمر) را تشکیل میدهد. طبقات این عالم ازمرکز به خارج، بر حسب سنگینی و سبکی، قرار گرفتهاند و دریا طبقة چهارم آن است؛ زمین با سه طبقه، زیرآن و هوا با سه طبقه بالای آن، و سپس طبقة آتش، قرار دارد (1404، الفنالرابع، ص 202ـ204). او بر این امر که دریا همة اسطقس آب است و هیچگونه منبع دیگری برای آب وجود ندارد استدلال میکند (همان، ص 203)، همچنانکه بر کروی بودن سطح آب دلیل میآورد (همان، الفنالثانی، ص 20). دلیل او، علاوه بر آنچه در اثبات کروی بودن اجسام آورده مشاهدة پیدایی و پنهانی تدریجی کشتیها در نزدیکی و دوری از ساحل است. این دلیل و برخی دلایل دیگر در آثار ابوریحان بیرونی (1352 ش، ص 25)، مسعودی (ج 1، ص 92) و دمشقی (ص 146) نیز آمده است. دمشقی «والبحرِ المسجورِ» (طور: 6) را بر همین کرویت دریاها ناظر میداند، اما از کلام مسعودی (همانجا) برمیآید که برخی از اهل دیانت (الشرعیّین) دست کم در روزگار او، کروی بودن سطح آبها را باور نداشتهاند. درهر صورت، نظر رایج همان بوده که آب در آغاز به صورت لایهای کروی، بنابر طبع خود، همه زمین را دربرداشت و محاط در هوا بود؛ سپس به عنایت الهی بخشی از زمین از آب بیرون آمد تا جای زندگی انسان و جانور و گیاه شود (ابوالفداء، ص 18). ابوریحان بیرونی در تبیین همین نظر توضیح داده است که خدا خواست مردمان را بیافریند، پس زمین را از شکل کروی حقیقی دور کرد و «پارههایی از آن از آب بیرون افتاد و آب از این برجستگیها به جاهای فرورفته پایین رفت»، در نتیجه، آن خاک و هوا ـ در بعضی جاها ـ در کنار یکدیگر نهاده شدند (1352 ش، ص 26؛ نیز رجوع کنید به ابن سینا، 1404، الفنالرابع، ص 203ـ204؛ اخوانالصفا، ج 1، ص 160). گویا با عنایت به همین وضعیت بعدی، گفتهاند که مجموعة زمین و دریاهای آن یک کره است که هوا از هر سو آن را پوشانده (والهواء محیطٌ بها)، بنابراین سطح آب دریاها نیز کروی است. از سوی دیگر نیمی از این کرة محاط درهوا تماماً آب بوده (بحر اعظم محیط) و از نیمة دیگر آن که از آب بیرون است، فقط نصف آن مسکونی است (رُبع مسکون) که در آن نیز هفت دریا وجود دارد و این دریاها همه از «بحر محیط» جدا شدهاند (همان، ج 1، ص 163ـ164).گذشته از گفتة ابوریحان بیرونی و ابوالفداء در سبب پیدایش دریاها، مسعودی (ج 1، ص 126ـ 128)، دمشقی (ص 147) و مطهربن طاهر مقدسی (ج 2، ص 45) در این باره از حکما آرایی آوردهاند. در این آرا به ویژگی آب دریا نیز غالباً توجه شده است؛ آب دریا شور یا تلخ است (ابن سینا، 1404، الفنالرابع، ص 205) و این شوری و تلخی سبب چگال (کثیف) شدن آن نسبت به آبهای دیگر شده تا جایی که چیزهای سبک در آن فرو نمیروند و حتی در برخی دریاها و دریاچهها جانداران نیز، بدون آنکه به شنا نیاز داشته باشند، غرق نمیشوند (همان، ص 207). طبع آن گرم (حارة) و برای بدن انسان گزنده (لدّاغةٌ للمغتسلِ به) است (همان، ص 208). مطهربنطاهر مقدسی (ج 2، ص 44) میگوید که بنابر روایت مسلمانان، خدا دریاها را شور و تلخ (مُرّاً زُغاقاً) آفرید و از آسمان آب گوارا فروفرستاد؛ به نقل ابوالفداء (ص 18) برخی حکما «آب شور دریا» را یکی از چهار عنصر میدانستهاند؛ اما ابنسینا (1404، الفنالرابع، ص 205ـ206) و ابنملکا (ج 2، ص 212) شوری و تلخی آب دریا را لازمة طبیعی آن نمیدانند و معتقدند که این کیفیت بر اثر آمیختگی آن با مواد دیگر پدید آمده و چگالی آن نیز افزایش یافته است. ابنسینا تأکید میکند که آب، برخلاف خاک، یک چیز بیشتر نیست و چند چنگالی ندارد (لیسَ فیه کثیفٌ و لطیف، 1404، الفنالرابع، ص 203، 206)، هر چند بندرت میتوان در طبیعت آب خالص یافت (همان، ص 203). بنابراین، نظر کسانی که گفتهاند شوری آب دریا در نتیجة تبخیر بخارات لطیف و برجای ماندن آب چگال آن است درست نیست (همان، ص 206). ابن سینا (همانجا) تصریح میکند که تلخی یا شوری آب دریا به نسبت موادّ خاکی موجود در آن و کیفیت آنها (شدیدة المرارة، قلیلة المرارة) بستگی دارد و، درهر صورت، آمیختگی آب دریا با آنها بر اثر «احتراقِ» ناشی از تابش خورشید، سبب «استحاله * » آن میشود. مطهربن طاهر مقدسی (ج 2، ص 45) نیز گفته که قدما همة آبها را حاصل «استحالات» میدانستهاند که طبعاً طعم و کیفیت هر آبی به خاک آن بستگی دارد. دمشقی (ص 147) همین نظر را به برخی علما نسبت داده است ( رجوع کنید به کون و فساد * ).ابن سینا همچنین در استدلال بر نظر خود، آزمایشی را پیشنهاد میکند که مسعودی (ج 1، ص 128) نیز آن را از ارسطو (صاحب المنطق) روایت کرده و ابوریحان بیرونی (1923، ص 250) به صاحبان تجربه نسبت داده است. در این آزمایش اگر از موم ظرفی بسازند، دهانة آن را ببندند و سپس آن را در آب دریا قرار دهند، پس از مدتی قطراتی از آب به درون ظرف میرسد، این قطرات شور نیستند و در واقع، املاح آب دریا از جدار ظرف مومی به داخل آن نفوذ نکردهاند. او سپس جملهای را از اِمْپِدوکْلِس (اَنْبَدُقْلِس/ اَنباذُقْلُس) در سبب شوری آب دریا روایت میکند و آن را عبارتی شعرگونه، و نه فلسفی، میشمارد؛ با اینهمه میکوشد آن را به وجهی مقبول تبیین کند (1404، الفنالرابع، ص 207 ـ 208). مسعودی (ج 1، ص 126) و مطهربن طاهر مقدسی (ج 2، ص 45) نیز این نظر را آوردهاند.برخی آرای دیگر در این باب بدینقرار است: آب در طبیعت به دوگونة شور و شیرین تقسیم میشود که در اصل با یکدیگر درآمیخته بودند، سپس تابش خورشید سبب بالارفتن (بخارشدن) آب شیرین، که لطیفتر و سبکتر است، شد و آب شور در دریا ماند (مسعودی، ج 1، ص 127)؛ آب دریا در اصل شیرین و لطیف بود، ولی سکون زیاد آن سبب شد که زمین به علت شور بودن، شیرینی آن را بگیرد و خورشید با تابش خود، لطافت آن را از بین ببرد؛ در نتیجه به آب شور و غلیظ استحاله یافت (دمشقی، ص 147)؛ همة آبهایی که به دریا فرو میریزند در دل دریا به حفرهای بسیار شور (مضاضٌ) میروند و در آنجا زمین هر چه شوری دارد به این آبها میدهد (مسعودی، همانجا)؛ دریا باقیماندة رطوبت زمین پس از تهنشینشدن مواد آن است و به همین دلیل شور شده است، همچنانکه اگر آب شیرین را با خاکستر درآمیزند و سپس خاکستر آن را تهنشین کنند، آب بر جای مانده شور خواهد بود (مسعودی، همانجا؛ مطهربن طاهر مقدسی، ج 2، ص 45). ابن ملکا (ج 2، ص 212) نیز با تأکید بر اینکه آب دریا همان آب اصلی محیط بر زمین است، شوری و تلخی آن را ناشی از عوامل باد و خاک و خورشید میداند؛ باد سبب آمیختن مواد خاکی در آب میشود و خورشید آن را گرم میکند. البته از تعبیر او برمیآید که سکون آب دریا در پیدایش این کیفیت موثّر است. به این ترتیب، بنابر بیشتر آرا تابش خورشید - که گاه از آن به آتش (جوهر نار) تعبیر کردهاند ـ در استحالة آب دریا تأثیر دارد؛ با اینهمه دربرخی جاهای دریا آب شیرین وجود دارد که گاهی منشأ آن چشمههای درون دریاست (ابن سینا، 1404، الفنالرابع، ص 207).از این مهمتر، حکمت شوری آب دریاست که در منابع به آن اشاره شده است. عنایت و حکمت الهی اقتضا میکند که آب دریا شور باشد تا از تباهی و عفونت دور بماند، حیوانات درون آن امکان حیات بیابند، وبا شایع نشود و زمین نیز از تباهی در امان بماند (همان، ص 208؛ دمشقی، ص 147). ابوریحان بیرونی (1352 ش، ص 26ـ27) شوری آب دریا ـ همچنانکه فرایند گردش آب در طبیعت از دریا به دریا ـ را نشانه و لازمة تدبیر خدایی میخواند و ناسازگاری آب تلخ و ترش (اسیدی) را با نیازهای موجودات زنده و تباه شدن سریع آب شیرین را شرح میدهد. او از ثابتبن قرّه نیز روایت کرده که خدا از آن جهت آب دریا را شور کرد که نگندد و مایة تباهی مردمانی که مقصود آفرینش ایشان بود، نشود.جابجایی دریا و تبدیلشدن آن به خشکی و برعکس نیزـ که در زمان دراز غیرقابل ثبت و مشاهدة عموم بوده - توجه دانشمندان را برانگیخته است. ابنسینا (1404، الفنالرابع، ص 208ـ209) با یادآوری این نکته که وضع موجود دریا به هیچ روی ناشی از طبیعت آب آن نیست، نظریهای را که مایة بقای دریاها را چشمهها و منابعی در دل آنها میداند ـ که طبعاً باید جای دریا ثابت باشد ـ نفی و تصریح میکند که تنها رودها و چشمههای بیرونی سبب بقای دریاها هستند. دلیل او بر نفی نظریة یاد شده، فقدان گزارشهای مسافران دریا در این باب است، زیرا اگر چنین بود، آن چشمهها، که شمارة آنها نمیتوانست اندک باشد، از مشاهده و اطلاع ایشان دور نمیماند و خبر آن منتشر میشد. وی سپس به برخی شواهد تغییر جای دریاها اشاره میکند. ابوریحان بیرونی (1352 ش، ص 19ـ25) نیز همین نظر را با ذکر نمونهها و شواهدی چند، از جمله آنکه بیابان عربستان نخست دریا بوده، پذیرفته و توضیح داده است که این رویدادها یا پیش از پیدایش مردمان در جهان بوده و بنابراین زمان آن برای کسی روشن نیست، و یا پس از آن بوده که از آن گزارشی برجای نمانده است؛ زیرا پیشامدهایی از این دست خرده خرده در پی یکدیگر آید و جز خواص، کسی متوجه آنها نمیشود. مسعودی (ج 1، ص 97) نظریة جابجایی دریاها را به ارسطو نسبت میدهد و سبب اصلی آن را بالندگی و فرسودگی تدریجی سطح زمین بر اثر تابش خورشید میداند که در جای رودها، و در پی آن تبدیل خشکی به دریا و دریا به خشکی، اثر میگذارد. ابوریحان بیرونی نیز همین دلیل را نقل کرده است (1352 ش، ص 19) و ابن ملکا (ج 2، ص 209) در اشاره به همین موضوع، مانند ابنسینا، منطقة نجف * را که روزگاری دریا بوده، مثال میزند.تفسیر ابوریحان بیرونی (1352 ش، ص 25ـ27) بر عبارتی از ارسطو دربارة روند کاهش دریاها نیز شایان تأمّل است. ارسطو در آثار علوی از پیشینیان روایت کرده که «زمین نمناک بود و خورشید و ماه آب آن را بخار کردند تا خشکیها پیدا شد.... آب بازمانده دریاست که رفته رفته کاستی پیدا میکند و سرانجام خشک خواهد شد». او این سخن را که در ظاهر با دانستههای طبیعی ناسازگار است، با توضیح مراحل پیدایش دریا و چگونگی چرخة آب در طبیعت، تفسیر و تأویل میکند و مراد ارسطو را این میداند که «دریا پیوسته بخار میشود و ممکن است با جابجا شدن آن به جای دیگر، خشک شود»؛ اما به نظر او یکباره فروخشکیدن دریاها «چندان ناشدنی است که نباید در آن اندیشید»، از آنرو که «مایة برافتادن جانوران میشود و نشانهای از نارسایی تدبیر استوار خدایی است». بااینهمه میتوان در این دیدگاه بیرونی مناقشه کرد، زیرا در تعالیم دینی، بر پایانیافتن دنیا و از هم پاشیدن نظام آن تصریح شده است.منابع: علاوه بر قرآن؛ محمودبن عبداللّه آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی ، بیروت ] بیتا. [ ؛ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات ، مع الشرح لنصیرالدیّن محمدبن محمدبن حسن طوسی، تهران 1403؛ همو، الشفاء،الطبیعیات ، چاپ ابراهیم مدکور، چاپ افست قم 1404؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قم 1404؛ ابن ملکا، الکتاب المعتبر فی الحکمة ، ج 2، حیدرآباد دکن 1358؛ ابن منظور، لسان العرب ، چاپ علی سیری، بیروت 1412/1992؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، تفسیر روحالجِنان و روحالجَنان ، قم 1404؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، کتاب تقویم البلدان ، چاپ رینود و دیسلان، پاریس 1840؛ محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، الا´ثارالباقیة عن القرون الخالیة ، چاپ زاخاو، لایپزیگ 1923؛ همو، کتاب تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن ، ترجمة احمد آرام، تهران 1352 ش؛ اخوان الصفا،رسائل اخوانالصفاء و خلاّ ن الوفاء ، قم 1405؛ محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة ، قاهره 1964ـ1967؛ محمدبن ابی طالب دمشقی، کتاب نخبةالدهر فی عجائبالبرّ و البحر ، چاپ عبدالرزاق اصفر، دمشق 1983؛ علیاکبر دهخدا، لغت نامه ، زیر نظر محمد معین، تهران 1325ـ1361 ش؛ محمودبن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل ، بیروت ] بیتا. [ ؛ محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن بیروت 1390ـ1394/1971ـ1974؛ فضلبن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، چاپ احمد عارف زین، صیدا 1333ـ1356/1914ـ1937؛ محمدبن جریر طبری، جامعالبیان فی تفسیرالقرآن ،بیروت 1400ـ1403/1980ـ1983؛ محمدبنعمرفخر رازی، التفسیرالکبیر ،قاهره ] بیتا. [ ،چاپافست تهران ] بیتا. [ ؛ خلیلبن احمد فراهیدی، کتابالعین ، چاپ مهدی مخزومی وابراهیمسامرایی،قم 1409؛محمدبنیعقوب فیروزآبادی، بصائرذویالتمییزفیلطائف الکتابالعزیز ، ج 2، چاپ محمدعلینجار،بیروت ] بیتا. [ ؛ همو، القاموس المحیط لبنان 1412؛ محمدبنمحمد مرتضیزبیدی، تاج العروسمنجواهرالقاموس ، چاپ عبدالستاراحمد فراج... ] و دیگران [ ، کویت 1385ـ 1406/1965ـ1986؛علیبنحسینمسعودی، مروجالذهب ومعادنالجوهر ،چاپمحمدمحییالدینعبدالحمید، مصر 1384ـ1385/ 1964ـ1965؛ محمدبناحمد مقدسی، کتاب احسنالتقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البَدء و التاریخ ، پاریس 1899ـ1919، چاپ افست تهران 1962.