بِتِکْچی (بتیکچی/ بیتیکچی/ بیتِکچی، مأخوذ از بیتیـ ـ گـ ـ چیِ ترکی)، نویسنده، منشی. احتمالاً اصل آن از پییِت ، برگرفته از پی است که در زبان چینی به معنای قلم موی خطاطی است ( رجوع کنید به شراتوری ، ج 2، ص 16؛ گابن ، ص 303). برای واژههای برساخته از فعل بیتی (نوشتن) رجوع کنید به «بیتیگ» (اورخون، اویغوری) ودیگر واژههای برگرفته از همین کلمه در لهجههای مختلف ترکی: بیتیک (ترکی شرقی)؛ بیتی (ترکی غربی)؛ بیتیو ، بیتوو (کومان)؛ بوتی (قزاقی): نوشته، نامه، نسخه؛ بیتیگلیک (کاشغری): مکتوب، صاحب سند؛ بیتیکلیک (قَرلُق): گنجة کتاب، نوشتافزار، بیتیگو (کاشغری): مرکّب. برای اسمهای ساخته شده از همین ریشه و به معنای بتکچی رجوع کنید به بیتیگوچی (بیتکوچی) و بیتیگهچی (بیتکهچی) . برای صورتهای مرکب بیتیگ و بیتیگچی رجوع کنید به بیتیگ تیلی (کومان): زبان کتابی؛ بیتیگ اُستاسی (کومان): معلم مدرسه؛ اُلوغ بیتیکچی (ترکی شرقی): سردبیر؛ اَلِمْغا بیتیگچی (کتاب قوتادغو بیلیگ * ): منشی سلطان.بنابر منابع چینی ذکر شده در اثر شراتوری، در روزگار خاندان توپا ـ وئی (388ـ 588)، واژة پی ـ تن (احتمالاً بیتیگ) و مأموری با سمت پی ـ ته ـ چن (احتمالاً بیتیگچی) وجود داشته است (همانجا). در زمان قراخانیان (قرن 4 ـ 7) بیتیگچی، در ادارة امور مملکتی، صاحبمنصبی همپایة وزیر بود که سمت دبیری فرمانروا را داشت و در اسرار دولتی انباز او بود. از این مقام، در قوتاد غوبیلیگ ، با عنوانهای بیتیگچی و بیتیکچی اَلِمغا یاد شده است ( رجوع کنید به قوتاد غوبیلیگ ، ص 198، 298). به گفته کاشغری (ج 1، ص 143)، اَلمغا دبیری بوده که نامههای سلطان را به ترکی مینوشته است.بیتیگچی و بیتیکچی، بعدها از ترکان به مغولان راه یافت. در مغولی واژههای بیچیگو (نوشتن)، بیچیکچی (منشی) و بیچیگ ـ اون توشیمل (مأمور دولتی، ایلچی) یافت میشود ( رجوع کنید به اشمیدت، ص 109). در «دیوان کبیرِ» ایلخانیان، الوغ ] = اُلُغ [ بیتیکچی سرمنشی بود و بیتیکچی و بَخْشی، زیر دست او کار میکردند. فرمانها و تصمیمات حکومتی به دستور او تحریر میشد و رسیدگی به امور مالی نیز وظیفة وی بود. بیتیکچیانِ دیوانهای ایالات را الوغ بیتیکچی برمیگزید و براتها و وثیقهها زیر نظر او نوشته میشد. بیتیکچیها و بخشیانِ دیوان انشا، فرمانها و اوامر صادر شده به سرزمینهای مختلف را به زبان اهالی همان نواحی مینوشتند، و برای «تحریر» ] = مسّاحی، نقشه برداری [ و توزیع اراضی و معاملات اموال دولتی و رسیدگی به حسابهای خزانه، به خدمت گمارده میشدند. اوایل، کلید گنجة حاوی «تمغا»ی بزرگ ] = مهر خاص نامههای سلطنتی [ را بیتیکچی نگهداری میکرد ( رجوع کنید به اوزون چارشیلی، ص 223، 235ـ236، 257، 279ـ280). میتوان گفت که در حکومت بابریان * نیز بیتیکچی و بخشی چنین وظیفههایی داشتهاند. در بابرنامه (گ 211 پ) از یک «بخشی» سخن میرود که مأمور خزانهای بوده است.در دورة سلجوقیان بزرگ و سلجوقیان آناطولی، به صاحبمنصبانی با عنوانهای نشانْجی و پَروانْچی برمیخوریم که «صاحب طغرا» و «طغرایی» نیز خوانده میشدند و با سمت بیتیکچی و بخشی، عضو دیوان بزرگ بودند و نوشتن فرمان و برات و نگهداری دفترهای اراضی را برعهده داشتند. در دیوانهای قراقوینلو و آققوینلو نیز پروانچی چنین وظیفهای داشت ( رجوع کنید به اوزون چارشیلی، ص 43، 62، 105، 127، 295، 299).در حکومت عثمانی، در زمان اورخان سمتی با عنوان امین دفتر (دفترامینی) ایجاد شد. از این سمت، بعدها بترتیب، با عنوانهای نشانجی، توقیعی و ناظر دفتر خاقانی (دفترخاقانی ناظری) یاد شده است. دارندگان این سمتها، از اعضای دیوان ] = ادارات حکومتی [ بودند و وظیفهشان، ضمن کتابت فرمان و برات، طغرانویسی و به جریان انداختن اسناد واگذاری اراضی در مراجع قانونی، و بررسی تاریخ سرزمینهای فتح شده بود ( رجوع کنید به هامر پورگشتال، ج 3، ص 313 و بعد؛ عبدالرحمان وفیق، ص 165، 177، 259، 269).منابع: بابر تیموری، امپراتور هند، بابرنامه ، لیدن 1905؛ شیخ سلیمان، لغت چغتای و ترکی عثمانی ، استانبول 1298، ج 1، ص 89؛ قوتادغوبیلیگ ، (نسخة فرغانه)، استانبول 1943؛ عبدالرحمن وفیق، تکالیف قواعدی ، استانبول 1328؛W. Bang, V. Gabain, Anal. Index , Berlin 1931, 15; Brockelmann, Mitteltدrk. Wortschatz , Budapest, Leipzig 1928, 38; A. von Gabain, Alttدrk. Grammatik , Leipzig 1941; Grخnbech, Koman. Wخrterb ., Kopenhag 1942, 61; J. von Hammer-Purgstall, Histoire de l¨Empire Ottoman , Paris 1836; Kہ í gar ª â , D i ¦ vanد Lأgat-it-Tدrk- Tercدmesi , tr. Besim Atalay, Ankara 1985; Kowalski, Karaim. Texte in Dial . v. Troki , Krakow 1929, 17; Radloff, Vers. eines Wخrterb. d. Tدrk-Dial ., Petersburg 1911, IV, 1775 f., 1778; Sir James W. Redbouse, A turkish and English lexicon , Istanbul 1978, 339; Schmidt, Mongolisch- Deutsch-Russisches Wخrterb ., Petersburg 1835; ì iratori, SinologBeitrجge zur Geschichte der Tدrkvخlker , Petersburg 1902; I . H. Uzun µ ar â í l â , Osmanl i devlet i te í kilat i na medhہl , Istanbul 1941; Vambery, ´ agat. sprachstudien , Leipzig 1867, 200f; Zenker, Dict. turc-arabe-pers. , Leipzig 1866, I, 176./ د.اسلام / (مجدود منصوراوغلی )NNNNبتَّک و بتَّکی رجوع کنید به باتاکNNNNبِتُلجه رجوع کنید به مَناسترNNNNبُتْلِخ رجوع کنید به اندیNNNNبتلیس رجوع کنید به بدلیسNNNNبُتَّم (بُتَّمان)، ولایت یا ناحیهای کوهستانی، بین قسمت عُلیای آمودریا (رود جیحون) و سیردریا (رود سیحون)، در زرافشان علیا در ماوراءالنهر واقع است (بارتولد، ج 1، ص 204، 377). از سه قسمت: بتمان اندرونی، بتمان میانه (نام امروزی آن کوهْ تَن رجوع کنید به مارکوارت، 1368ش، ص 94) و بتمان بیرونی ( حدود العالم ، ص 111) تشکیل میشده است. اصطخری این سه قسمت را بتم اوّل (نخستین) و بتم اوسط (میانگین) و بتم داخل (درونین) خوانده است (1967، ص 328؛ 1368 ش، ص 259). امروزه، کوههای این ناحیه زرافشان و حصار و جبال ترکستان خوانده میشود (بارتولد، ج 1، ص 204؛ مارکوارت، 1368ش، ص 90). رود سُغد * یا زرافشان (تشکیل یافته از آبهای سمرقند و بخارا و کوهک) از کوهستان بُتَّم میانه، محلی به نام جَن (دریاچه)، سرچشمه میگرفت و، پس از گذشتن قسمتی از آن از نزدیک بُرغَز (نزدیک مرز چغانیان)، به جانب سمرقند جریان مییافت (ابن حوقل، ص 506). دریاچة جن ظاهراً با چشمهای که امروز کول اسکندر یا اسکندر کول خوانده میشود مطابق است ( رجوع کنید به مارکوارت، 1368ش، ص 93). محیط چشمة کول اسکندر، که بخشی از آب زرافشان از آن سرچشمه میگرفت، به یک فرسنگ میرسید (سمرقندی، ص 29 - 30، 32). این رود را با نام محلی ماسْف (یعقوبی، ص 294) و ماصْف (نرشخی، ص 8) ضبط کردهاند. نام درست آن باید ماسْپ (ماسف) باشد ( رجوع کنید به مارکوارت، 1901، ص 150). در قرن سیزدهم، نام این رودها دریای زرافشان و دریای کوهک و نهر زرافشان نوشته شده است (سمرقندی، ص 25، 32). ظاهراً رود سُغد در هر منطقه به نامهای محلی خوانده میشده است. به نوشتة ابن حوقل، کوههای بُتَّم، بلند و غالباً سرسبز بود و در آن طبرخون (عُنّاب) میرویید و دارای معادن طلا و نقره و زاج و نوشادُر بود (ص 505) و چندین رود از کوههای بتم و سنام و نِهام (درة نهام در کوههای حصار قرار دارد، بارتولد، ج 1، ص 184) و خاور، به نامهای کمرود و نهام رود و خاورود ] خاور رود [ ، سرچشمه میگرفت (ابن رسته، ص 93). اصطخری از معادن نوشادر آن که در غاری در کوهستان قرار داشت و بخار از آن برمیخاست و روزها به صورت دود و شبها به مانند آتش بود مطالبی آورده است (1368 ش، ص 258ـ295).تاریخ پیش از اسلام بُتَّم روشن نیست و به طورکلی، با تاریخ سمرقند و سُغد * درهم آمیخته است. در 329 قم، که اسکندر مقدونی سمرقند را فتح کرد، احتمالاً نواحی آن، از جمله بُتَّم، به دست وی افتاد. در زمان جانشینان وی، سمرقند جزو ایالت باکتریا (مرکز آن بلخ) محسوب میشد ( رجوع کنید به دایرةالمعارف فارسی ، ذیل «سمرقند»). چنین مینماید که باکتریا دارای قلمروی گستردهای بوده و اراضی آن از رشته کوههای هندوکش تا آمودریا امتداد داشته است. ظاهراً بُتَّم در اواخر دورة ساسانیان، در ناحیة سُغد نیمه استقلالی داشت. به گفتة ابن خرداذبه، پادشاه آن ذوالنَّعْنَعَة خوانده میشد و خراج آن به پنج هزار درهم میرسید (ص 38، 40). ناحیة سُغد در 91، خراجگزارِ قُتیبةبن مسلم، والی خراسان، شد (طبری، سلسلة دوم، ص 1229). قُتیبه، پس از جنگی در کنار شهر مینک (مِنک/مَنْک)، آنجا را گشود. در آنجا قلعهای به نام افشین بزرگ ] لقب سپهسالار معتصم، خیذربن کاووس، که از آن منطقه بود [ برپا بود (ابن حوقل، ص 506).از دورة ساسانیان به بعد، اطلاع ما در بارة بُتَّم و منطقة سُغد بیشتر است. در این دوره، میوه در سُغد و اُشْروسَنَه و فَرغانه و چاچ چندان فراوان بود که ستوران هم از آن میخوردند (اصطخری، 1368ش، ص 227). از شهرهای ولایتِ بُتَّم مَرْسَمَنده بود که در آن آهنینههای نیکو میساختند. هر ماه یک بار در این شهر بازار تشکیل میشد و مردم از نواحی دور به آنجا میآمدند (همان، ص 259). به نوشتة مقدسی، مسجد جامعِ آن در بازار قرار داشت (ص 278). در دهم محرم 617، مغولان سمرقند را گرفتند و شهر را سوختند و فرغانه و اطراف ماوراءالنهر به تصرّف چنگیز درآمد ( منهاج سراج ، ج 2، ص 107؛ احتمالاً چراگاههای بُتَّم هم به دست طوایف چادرنشین مغول افتاد). در این دوره، بُتَّم از بلاد فرغانه به شمار میآمد (یاقوت حموی، ج 1، ص 490) و در آن، علاوه بر معادن یادشده، نفت و قیر و آهن و مس و سرب هم استخراج میشد (بکران، ص 59). ابن حوقل نیز پیش از بکران در فرغانه از معادن شیشه و آهنو جیوه و مس و زر و سیم و نفت و قیر و زِفت نام برده بود (ص 488). در 771، امیر تیمور بر سمرقند ] مناطق زرافشان و بتم [ مستولی شد (ابن عربشاه، ص 17) و سپس ازبکان آنجا را تسخیر کردند و سُغد قدیم به چند امیرنشین (خوقند و خیوه و بخارا) تقسیم شد. ظاهراً بُتَّم تا 1920 جزو قلمرو خانات بخارا محسوب میشد و تابع دولت مرکزی روسیه بود. پس از تشکیل جمهوری ازبکستان در 1924، زرافشان (بتم)در قلمرو آن ماند ( رجوع کنید به دایرةالمعارف فارسی ، ذیل «ازبکستان» و «سمرقند» و «خانات»). و امروزه نیز، بعد از فروپاشیاتحاد جماهیر شوروی، جزو قلمرو جمهوری مستقل ازبکستان است.منابع: ابنحوقل، صورةالارض ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ ابن خرداذبه، المسالک والممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ ابن رسته، کتاب الاعلاق النفیسه ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ ابن عربشاه، زندگانی شگفتآور تیمور ، ترجمة کتاب عجایب المقدور فی اخبار تیمور ، ترجمة محمدعلی نجاتی، تهران 1356ش؛ ابراهیمبن محمد اصطخری، کتاب مسالکالممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ ترجمة فارسی قرن پنجم/ ششم هجری، چاپ ایرج افشار، تهران 1368ش؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1366ش؛ محمدبن نجیب بکران، جهان نامه ، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1342ش؛ حدودالعالم منالمشرق الیالمغرب ، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1340ش؛ دایرةالمعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران 1345ش ـ ؛ ابوطاهربن ابوسعید سمرقندی، سمریه: در بیان اوصاف طبیعی و مزارات سمرقند ، چاپ ایرج افشار، تهران 1343ش؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک ، چاپ دخویه، لیدن 1879-1896، چاپ افست تهران 1965؛ ژوزف مارکوارت، وِهَرُود و اَرنگ ، ترجمة داود منشیزاده، تهران 1368 ش؛ محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ عثمان بن محمد منهاج سراج، طبقات ناصری، یا، تاریخ ایران و اسلام ، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛ محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا ، ترجمة ابونصر احمدبن محمد نصر قباوی، تلخیص محمدبن زخربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران 1363ش؛ یاقوت حموی، معجمالبلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛ احمدبن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛J. Marquart, Era nsahr , Berlin 1901.