باهَتْ، نوعی سنگ افسانهای. نویسندگان کتابهای احجار کریمه ویژگیهایی را چون قابلیت انجذاب، ایجاد بهت و حیرتِ بسیار و خنداندنِ انسان تا سر حد مرگ، به آن نسبت دادهاند. سبب این نامگذاری، جاذبه شدیدی است که گفته میشد به هنگام خیره شدن به آن در انسان ایجاد میشود؛ به همین دلیل، در منابع مختلف آن را به نامهای دیگری نیز خواندهاند که حاکی از خواصّ مبالغهآمیز آن است. بَهته (قزوینی، 1967، ص 213)، هَبیت (همان، 1361 ش، ص 194)، لَهنه جانگزای (جمالالدین انجو، اوحدی بلیانی، تویسرکانی، برهان، ذیل همین واژه) و حَجَرالضِحک (سنگ خنده، برهان، ذیل «باهت») از جمله نامهایی است که به باهت داده شده است. ابنبیطار (ج 2، ص 12) نیز از سنگی به نام حجرالبهت یاد کرده و از قول ابنحسّان آن را همان حجر الاَکْتَمَکْتْ (یا حجرالعقاب) پنداشته که نزد مصریان قدیم به حجر الماسکه هم شهرت داشته است؛ ولی در وصف آن، خواصی را بیان داشته است که با ویژگیهای باهت اختلاف دارد (ج 1، ص 51).مطالعه آرای گذشتگان دربارة این سنگ، نشان میدهد که نوشتههایشان نه براساس مشاهده و تجربه، بلکه بر مبنای گفتههای پیشینیان بوده است؛ مانند این نقل قول که: «نظرِ هر که بر آن اُفتَد تا سر حدّ مرگ خواهد خندید» (شهمردانبنابیالخیر، ص 281؛ طوسی، ص 536). بعضی باهت را از سنگهای مغناطیسی دانسته و مغناطیس انسان نامیدهاند (جمالییزدی، ص 195؛ قزوینی، 1967، ص 211؛ دمشقی، ص 116، 142). این خطا را میتوان ناشی از ترجمة نام آن از نوشتههای یونانی (زاوش، ج 2، ص 121)، بویژه کتاب خواصّالحَجَر ارسطو دانست، که از مآخذِ اصلیِ کتابهای سنگشناسیِ دانشمندانِ دورة اسلامی بوده است.اغلب نویسندگان آن را به رنگ مَرقَشیشای * نقرهای (با ترکیب شیمیایی گوگرد، آرسنیک، آهن، FeAsS ) یا سفید (قزوینی، 1967، ص 211؛ حمداللّه مستوفی، ص 75؛ تبریزی، گ 17) دانستهاند؛ و فقط طوسی (ص 536)، رنگ آن را سیاه پنداشته است.قدما دربارة محل وجود باهت تنها به نقل اقوال گوناگون اسلاف خود قناعت کردهاند؛ ازینرو وجود مکانهای یادشده را در آثار آنها نمیتوان درست دانست و در موضع امروزی شناسایی کرد. برخی بر این عقیدهاند که باهت (به تعبیر طوسی پهنه) در نهری در اندلس پیدا میشد (طوسی، ص 115) و کوههای حاویِ آن، در اطراف مدینة النُحاس (= مدینة البُهت) در آن سرزمین بود، که برای پنهان ماندن از چشم مردم، حصارهای بلندی پیرامون شهر میکشیدند (قزوینی، 1967، ص 212؛ حمدالله مستوفی، ص 75). دمشقی (ص 116) به نقل از ارسطو، منشأ باهت را در چشمه الهیه، در ابتدای یکی از سرچشمههای رودنیل در پشتِ کوهِ قمر، که بنا بر حدودالعالم (ص 16) جایگاه کانیهای مختلف است میپندارد و میگوید: «چون کسی بدان کوه رسد و آن را به چشم ببیند کششی از عشق و سِحْر در نهاد وی پدید میآید تا خود را بدان سنگ رسانَد و همواره در سرور و شادمانی روی آن سنگ بماند تا بمیرد؛ و این سخن را بطلمیوس گفته است» (دمشقی، همانجا). کوهِ قمر را همان رووِنْزوری ـ از رشته کوههای آفریقای مرکزی ـ پنداشتهاند ( دایرةالمعارف فارسی ، ذیل «رووِنْزوری»). برخی دیگر، جایگاه باهت را موجگاه دریای اعظم (اقیانوس کبیر) دانستهاند (جمالالدین انجو، برهان، ذیل «لَهنه جانگزا»).بسیاری معتقد بودند که پرندة کوچکی به نام فَرفیر (یا فَرفَر) بر این سنگ مینشیند و اثرِ آن را خنثی میکند (شهمردانبن ابیالخیر، ص 281ـ282؛ طوسی، ص 535 ـ536؛ قزوینی، 1967، ص 212؛ حمداللّه مستوفی، ص 75).ابنحوقل، در فصل راجع به کرمان، از شهر کوچک باهت (که هیچیک از جغرافیدانان از آن نام نبردهاند و شاید صورت محرّف بافت باشد)، نام برده است (ص 307). از آنجایی که در کوههای اطراف کرمان، مواد معدنی گوناگون از جمله سنگ مغناطیس وجود داشته است ( حدود العالم ، ص 13) میتوان احتمال داد که وی به دلیل اعتقاد به وجود سنگ باهت در این کوهها، شهری را بدان نام ثبت کرده است.با ذکر اقوال مختلف دربارة باهت و خواصّ آن، که بسیاری از آنها مبتنی بر مشاهدات نبوده است، بدرستی نمیتوان نوع آن را تعیین کرد، اما میتوان احتمال داد که باهتِ قدما اکسید طبیعی منگنز (با ترکیب شیمیایی 2 MnO ) است که بوفور در طبیعت یافت میشود و فلز منگنز را براحتی میتوان از آن جدا کرد.منابع : ابنبیطار، الجامعلِمفرداتالادویة والاغذیة ، بولاق 1291؛ ابنحوقل، کتاب صورة الارض، چاپ کرامرس، لیدن 1967؛ محمدبن محمد اوحدی بلیانی، سرمه سلیمانی، چاپ محمود مدبری، تهران 1364ش؛ محمدحسینبنخلف برهان، برهان قاطع ، چاپ محمد معین، تهران 1361 ش؛ محمدکریمبنمهدیقلی تبریزی، برهان جامع ، چاپ سنگی تبریز 1260؛ محمد مقیم تویسرکانی، فرهنگ جعفری ، چاپ سعید حمیدیان، تهران 1362؛ حسینبنحسن جمالالدین انجو، فرهنگ جهانگیری ، چاپ رحیم عفیفی، مشهد 1351 ش؛ مطهربنمحمد جمالی یزدی، فرخنامه: دائرةالمعارف علوم و فنون و عقائد ، چاپ ایرج افشار، تهران 1346 ش؛ حدودالعالم من المشرق الی المغرب ، چاپ عکسی لنینگراد 1930؛ حمداللّهبنابیبکر حمدالله مستوفی، کتاب نزهة القلوب ، چاپ سنگی بمبئی 1311؛ دایرةالمعارففارسی ، بهسرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران 1345ش ـ ؛ محمدبنابیطالب دمشقی، نخبة الدهر فی عجائب البرّ و البحر ، ترجمة حمید طبیبیان، تهران 1357 ش؛ محمد زاوش، کانیشناسی در ایران قدیم ، تهران 1348ـ1355 ش؛ شهمردانبنابیالخیر، نزهتنامة علائی ، چاپ فرهنگ جهانپور،تهران 1362ش؛ محمدبنمحمود طوسی، عجایبالمخلوقات ، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1345 ش؛ زکریابنمحمد قزوینی، کتاب عجایب المخلوقات و غرایبالموجودات ، چاپ ووستنفلد، ویسبادن 1967؛ همان، چاپ نصراللّه سبوحی، تهران 1361 ش.