بالی بادرا ، نام ترکیِ پاترائی یا پاتْراس (چهارمین شهر یونان از نظر وسعت و بزرگترین شهر در شبه جزیرة مورئا * )، واقع در کرانة خلیجی به همین نام در جانب غربی دهانة خلیج کورنت (ترکی: کوردوس (قُرُدس * )، اسقفنشین و مرکز نوموس آخائیا ). نام بالیبادرا از پاتراهای باستان و یا از صورت مفرد آن پاترای باستان به معنی پاترا(ئی) کهن آمده است (امروزه نیز در زبان محاورهای «شهر» را«پاترا» میخوانند)؛ زیرا ظاهراً از قرن هشتم/چهاردهم به بعد، پاترا(ئی) جدید به دژی اطلاق میشد که از شهر قدیم حمایت میکرد. نیکیفوروس گرگوراس (کتاب چهارم، فصل نهم، ش 4) آن را بصراحت، قلعة فرماندهی پاترای جدید وصف میکند. بدین ترتیب، ظاهراً این صفت برای متمایز ساختن پاترا(ئی) کهن از، پاترای جدید مکانی در نزدیکی لامیا (که عثمانیان در 795/1393 آن را تسخیر کردند و زیتون نام دادند و نام معمولترش پاتراتزیک از «بادْراجق» ترکی است)، به کار نرفته است. این محل، امروزه نیز چون دوران باستان، بار دیگر هوپاتی نامیده میشود. پاترا(ئی) کهن در غرب به پاتراس (از S'tas Pؤtras] پاتراسها [Patrasso ایتالیایی) معروف است.برای اطلاعات بیشتر دربارة تاریخ این محل پیش از دورة عثمانی، میتوان به تألیفات بُن، گرلند، ویلیام میلر و زاکوتینوس رجوع کرد ( رجوع کنید به منابع). در اینجا فقط ذکر این موارد کفایت میکند: در 600/1204، سال تقسیم امپراتوری روم شرقی، این شهر مرکز دوکنشین لاتینی آخائیا و نیز مرکز اسقف بزرگ شد. در 810 ـ811/1408 به دست ونیزیان افتاد. در 15 شوال 831/ 1 ژوئیه 1428، در معرض تهدید شاهزادگان پالئولوگ، که خود با یکدیگر در نزاع بودند، قرار گرفت ولی تصرّف نشد. در 13 جمادیالاولی 832/20 مارس 1429، قسطنطین خودکامه بار دیگر به شهر حمله برد. در جریان این حمله، سکنه شهر از اسقف اعظم پاندولفو مالاتستای لاتینی روی گرداندند و معاریف شهر، در 2 رمضان/ 5 ژوئن در کلیسای آندرئاس قدّیس، نسبت به حاکم خودکامة یونانی سوگند وفاداری ادا کردند. دژ شهر به دفاع ادامه داد و تا شعبان 833/ مه 1430 به یونانیان تسلیم نشد (زاکوتینوس، ج 1، ص 206 و بعد). در آن هنگام، سلطان مراد دوم به تصرّف پاترائی اعتراض کرد و به این دلیل که سکنه به پرداخت خراج به او تمایل داشتند از یونانیان خواست که از تسخیر آنجا خودداری کنند. اسفراندزیس ، نخستین حاکم پاترائی، که بعدها به تاریخنگاری پرداخت، با بابعالی * وارد مذاکره شد و بالاخره موافقت سلطان را جلب کرد (اسفراندزیس، ص 152ـ153). ظاهراً مراد دوم هفده سال بعد به تصرّف پاترائی اقدام کرد و، به گفتة دوکاس (ص 278، حاشیة ش 12)، در زمستان 850/1446ـ1447 «تا پاترائی و کلارنتزا (کولینی امروز)» پیشروی کرد و احتمال دارد که با حملهای غیرمترقّبه شهر بیدفاع را تصرّف کرده باشد؛ ولی گمان نمیرود که توانسته باشد بر آن دژ تسخیرناپذیر دست یابد. با وجود این (هامر ـ پورگشتال، ج 1، ص 473) در آن زمان، سراسر این سرزمین ویران شد و حدود 000 ، 60 تن به اسارت برده شدند. قسطنطین خودکامه، در 852/1448 امپراتورِ روم شرقی شد، و برادر او توماس، شمال غربی مورئا یعنی سراسر آخائیا از جمله پاترائی و کلارنتزا را گرفت و احتمالاً محل اخیر را مرکز خویش قرار داد ( رجوع کنید به زاکوتینوس، ج 1، ص 242). در تابستان 862/1458، محمّد دوم (فاتح) شخصاً از موچلی وارد پاترائی شد ( رجوع کنید به دارکو، ص 22ـ29) و آنجا را ویران و متروک یافت. سکنه به متصرّفات ونیزیها در شبه جزیرة مورئا گریخته بودند. این بار دژ، پس از مقاومتی کوتاه، به تصرّف درآمد ( رجوع کنید به کریتوبولوس، ص 123؛ بابینگر، ص 176 و بعد). سلطان که پاترائی را مکان مناسبی برای تجارت با غرب میشمرد، مردم را با اعطای امتیازات خاص و تخفیفهای مالیاتی به بازگشت به شهر ترغیب کرد (کریتوبولوس، ص 123؛ زاکوتینوس، ج 21، ص 258). بعداً یونانیها در 863/1459 کوشیدند تا شهر را دوباره تصرّف کنند ولی این کوشش به جایی نرسید ( رجوع کنید به کالکوکوندیلس ، ص 457 و بعد). پاترائی، با نام جدید بالی بادرا، مدت 350 سال جزو قلمرو عثمانیان باقی ماند، ولی هرگز نتوانست بازرگانی پر رونقی را که در دوران امپراتوران روم با ایتالیا داشت بازیابد. بالیبادرا یکی از شهرهای ولایتی و از جمله مراکز حکومتی عثمانی شد، اما اهمیّت تجاری نداشت. تلاشهای ونیز برای تصرّف مجدد این شهر، یکی پس از دیگری، با شکست روبرو شد. در تابستان 868/464 یاکوپوبارباریگو «پروودیتور » ] ناظر [ مورئا کوشید تا این شهر را بگیرد، ولی وتُرَخان اوغلی عمربیگ، ( رجوع کنید به هامر ـ پورگشتال، ج 2، ص 84 و بعد) با موفقیّت، اقدام او را خنثی کرد. لیکن آندرئادوریا ، دریاسالار سلطنتی، در صفر 939/ سپتامبر 1532 شهرِ تقریباً بیمحافظ پاترائی را بدون خونریزی تصرف کرد، هر چند تسلّط او بر آنجا موقتی بود ( رجوع کنید به تسینکایزن ، ج 2، ص 734 و بعد). در 1096/ 1685، ژنرال ونیزی (با لشکریانی که بیشترشان مزدوران آلمانی بودند)، در پاترائی پیاده شد تا ترکها را از مورئا بیرون براند. در 24 رمضان 1098/24 ژوئیة 1687، بالیبادرا (که ترکها آن را تَرک و قسمتی از آن را منفجر کرده بودند) به تصرّف نیروهای موروسینی درآمد ( رجوع کنید به همان، ج 5، ص 132)؛ ولی این تصرّف مجدد نیز به استقرار همیشگی حکومت ونیزیها بر مورئا نینجامید. در اواسط ذیحجة 1183/ آوریل 1770، اردویی از یونانیان شهر را با حملهای ناگهانی تسخیر کردند، ولی ایشان نیز اندکی بعد به دست آلبانیاییها و ترکان یا به قتل رسیدند و یا به اسارت گرفته شدند. در آن زمان، بالیبادرا بار دیگر طعمة شعلههای آتش شد و تنها چند خانواده توانستند به جزایر دریای ایونی بگریزند و خود و اموال خویش را نجات دهند ( رجوع کنید به همان، ج 5، ص 931). نخستین شورش بزرگ یونانیان در برابر استیلای ترکان در 3 رجب 1236/ 6 آوریل 1821 آغاز شد. گرمانوس (1185ـ 1242/1771ـ1826)، که از 1221/1806 اسقف اعظم پاترائی بود، رهبری این نبرد را بر عهده داشت. در 22 رجب 1237/ 15 آوریل 1822، عثمانیان به فرماندهی یوسف مخلصپاشا (از سِرسِ) برای آخرین بار به شهر حمله بردند و آنجا را با خاک یکسان کردند. نیروهای فرانسوی به کمک یونانیان آمدند، در 1243ـ1244/1828 پاترائی را تصرّف کردند، و در 1249/ 1833 جای خود را به نیروهای باواریایی دادند. از آن زمان، شهر با خیابانهایی که بر یکدیگر عمودند بازسازی شده و بار دیگر به صورت بندرگاهی پر رونق درآمده که راهآهن پلوپونسوسی (230 کیلومتر)، آن را از راه خشکی به آتن متّصل کرده است ( رجوع کنید به آتن * ).بالیبادرا تا اواسط قرن دوازدهم/هجدهم که جزو قلمرو عثمانی بود، تنها یک بار در سفرنامة جهانگردی غربی به نام توماس دالاّ م (1008/1599ـ1600)، وصف شده است. نخستین وصف از این قبیل به 1153/1740 تعلّق دارد که ضمن آن، ریچاردپوکوک (ج 87، ص 176 و بعد) آنجا را شهری بیماریخیز در دشتی باتلاقی میخواند که مرکز اسقف اعظمی از کلیسای ارتدوکس یونانی است با دوازده کلیسای بخشکه هرکدام دارای هشتاد خانوار مسیحی و نیز در حدود ده خانوار یهودی و تقریباً 250 خانوار ترکاند. در آن ایام،یک سرکنسولگری انگلیسی، یک مقرّ نایب کنسول فرانسوی (کنسولگری در مودون واقع بود)، و کنسولگریهایی متعلّق به ونیز و هلند در پاترائی وجود داشت. وصف دکتر ریچارد چندلر از این شهر، که در 1178/ 1764 به آنجا رفته، کم و بیش از همین نوع است. اولیا چلبی، (ج8، ص 288ـ292) جهانگرد ترک، که در 1080/ 1669 آن شهر را دیده، شرحی بسیار مفصلتر برجا گذاشته است. وی به مسجدی در نزدیکی بازار («چارشو»)، که موقوفة محمّد دوم بوده، و مسجد دیگری، که بایزید دوم * در ارگ («ایچ قلعه») ساخته و وقف کرده بود، و نیز مسجد «کَحیا» (کدخدا)، و در فاصلهای نه چندان دور، مسجد شیخافندی، مسجد ابراهیم چاوش و، سرانجام، به مسجد دباغخانه اشاره میکند. گذشته از اینها، در آن زمان سه مسجد کوچکتر، چهار تکیة درویشان (از جمله تکیة شیخ افندی) و سه حمام در بالیبادرا وجود داشته است. اولیا چلبی به زیارتگاههای نزدیک بالیبادرا نیز اشاره میکند که از آن جمله است: «صاری صالتق بابا»، یعنی «سوتی نیکُلا » و «یووانی بابا »، که بیشک از زیارتگاههای کهن مسیحیان بودهاند. اولیا چلبی بالیبادرا را «بالْلو (بالْلی) بادره»، یعنی «بادرای سرشار از عسل» میخواند؛ مقایسه کنید با «بالْلوبادرا» ( ) کتاب مجهولالمؤلف گیسه ( ، ص 141، س 8). حاجیخلیفه (ص 124 وبعد) فقط چند نکتة جزئی را در بارة بندرگاه و امور حکومتی در بالیبادرا یادآور میشود.دشتهای باتلاقی و تبخیز شمال، مشرق و جنوب شرقی شهر ( رجوع کنید به پوکوک، ص 176) مدت مدیدی است که خشکانده شده است. تجارت عمدة پاترائی که آن را به صورت مرکز بازرگانی پر رونقی درآورده به محصولاتی چون مویز، روغن و شراب، و نیز ابریشم (که در دوران عثمانی نیز، چنانکه پوکوک شرح داده، تولید میشده است) برمیگردد.به گفتة لودویگ اشتوپ (ص 230)، در 1237ـ 1238/1822 در پاترائی جز خرابههای پنج مسجد، کلیساهای ویران، خانههای متروک، و چند خانة مرمّت شده مسکونی، چیزی نبوده است.منابع : محمدظلیبندوریش اولیا چلبی، اولیا چلبی سیاحتنامهسی ، استانبول 1928؛Anonymus Gies ; F. Babinger, Mehmed der Eroberer und seine Zeit , Munich 1953, (French edition 1954, Italian edition 1957); Ant. Bon, Le Peloponnese Byzantin jusqu'en 1204 , Paris 1953; Emile de Borchgrave, Croquis d'Orient:Patras et l'Achaie ,Brussels 1908; Chalkokondyles, ed. I. Bekker; Richard Chandler, Travels in Greece , Oxford 1776; Thomas Dallam, Early Voyages and Travels in the Levant , ed. I. Theod. Bent, London 1893; E. Darko, in the Praktika of the Academy of Athens, vi , Athens 1931; Dukas, ed. Vas. Grecu, Bucharest 1958; E. Gerland, Neue Quellen zur Geschichte des lateinischen Erzbistums Patras , Leipzig 1903; Ha ¦ dj dj ¦ â Kh al ¦ â fa, Rumeli und Bosna ,translated by J.V.Hammer,Vienna 1812;Joseph V.Hammer-Purgstall, Geschichte des Osmanischen Reiches , Graz 1963; Kritoboulos, in the edition of C. Mدller, FH Graec,V, Paris 1870; W.Miller, Essays on the Latin Orient , Cambridge 1921, Passim, especially 40ff., 53f., 100ff., 418ff.;idem, The Latins in the Levant , London 1908, passim, especially 289f., 363ff., 388ff., 434ff.; Richard Pococke, A. Description of the East , II/2, London 1745; Ludwig Steub, Bilder aus Griechenland , Leipzig 1885ایـن منبـع تصـویر روشنـی از پاتـرائی و ساکنـان آن در 1846 ارائـه میکند ;E. Thomopoulos, Istoria T ¤ إs Pئleئs patron , Athens 1888; S.H. Weber, Voyages and Travels in the Near East made during the XIX century , Princeton 1952, 245; D.A. Zakythinos, Le Despotat Grec de Morإe , I/11, Paris 1932/1953; J.W. Zinkeisen, Geschichte des Osmanischen Reiches .