بالکان

معرف

شبه‌جزیره‌ای‌ در جنوب‌ شرقی‌ قارة‌ اروپا، در ترکی‌، بالکان‌ (بالقان‌) به‌ معنای‌ کوه‌ یا رشته‌ کوه‌ و به‌ صورت‌ بالقانلق‌ به‌ معنای‌ منطقة‌ ناهموار است‌ و اکنون‌ بنا به‌ گفتة‌ اِرِن‌، اشتقاق‌ آن‌ با کلمة‌ بالْکْ (بالق‌)، به‌ معنی‌ گِل‌ و لجن‌، به‌ اضافة‌ پسوند تصغیریِ «آن‌» پیوند خورده‌ است‌
متن
بالْکان‌ ، شبه‌جزیره‌ای‌ در جنوب‌ شرقی‌ قارة‌ اروپا، در ترکی‌، بالکان‌ (بالقان‌) به‌ معنای‌ کوه‌ یا رشته‌ کوه‌ و به‌ صورت‌ بالقانلق‌ به‌ معنای‌ منطقة‌ ناهموار است‌ و اکنون‌ بنا به‌ گفتة‌ اِرِن‌، اشتقاق‌ آن‌ با کلمة‌ بالْکْ (بالق‌)، به‌ معنی‌ گِل‌ و لجن‌، به‌ اضافة‌ پسوند تصغیریِ «آن‌» پیوند خورده‌ است‌. در ترکمنستان‌ کوهی‌ به‌ نام‌ بَلْخان‌ * هست‌. عثمانیها، در روم‌ ایلی‌، ابتدا بالکان‌ را به‌ معنی‌ عام‌ آن‌، یعنی‌ کوه‌، به‌ کار می‌بردند، مثلاً در قوجه‌ بالقان‌ و چتال‌ بالقان‌ و اُنگُروس‌ بالقانی‌ (کوههای‌ کارپات‌). ولی‌ این‌ نام‌ مخصوصاً به‌ رشته‌ کوههایی‌ که‌ جغرافی‌نویسانِ باستان‌ و قرون‌ وسطی‌ آن‌ را هِموس‌ می‌نامیدند اطلاق‌ می‌شد. ایشان‌ عقیده‌ داشتند که‌ این‌ کوهها شمالِ وحشی‌ را از جنوبِ متمدّن‌ جدا می‌سازد.شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ 000 ، 505 کیلومترمربع‌ مساحت‌ دارد. بیشترین‌ طول‌ آن‌ از مغرب‌ به‌ مشرق‌ 260 ، 1 کیلومتر و بیشترین‌ عرض‌ آن‌ از شمال‌ به‌ جنوب‌ 950 کیلومتر است‌. از مغرب‌ به‌ دریای‌ آدریاتیک‌ و دریای‌ یونان‌ و از مشرق‌ به‌ دریای‌ سیاه‌ و دریای‌ مرمره‌ و بوسفور و داردانل‌ و دریای‌ اژه‌ محدود است‌. مرز قراردادی‌ آن‌ در اروپا رود دانوب‌ تا دهانة‌ رود ساوا و سپس‌ خطی‌ است‌ که‌ به‌ بالای‌ خلیج‌ تریست‌ می‌رسد. بلغارستان‌، یوگسلاوی‌، آلبانی‌، یونان‌، نواحی‌ جنوب‌ رومانی‌، مناطق‌ غربی‌ ترکیه‌ و بخش‌ کوچکی‌ ازناحیة‌ شمالِ شرقیِ ایتالیا در شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ واقع‌اند. سواحل‌ بالکان‌ بسیار مضرّس‌ و مرتفع‌ و شیب‌دار است‌ و در مغرب‌ و جنوب‌ به‌ خلیجهای‌ کوچک‌ بسیار منتهی‌ می‌شود. در مجاورت‌ آن‌ جزایر فراوانی‌ هست‌ که‌ مجموع‌ مساحت‌ آنها به‌ حدود 500 ، 21 کیلومتر مربع‌ می‌رسد. شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ عمدتاً کوهستانی‌ است‌ و از لحاظ‌ زمین‌شناسی‌ دنبالة‌ چین‌خوردگیهای‌ آلپ‌ به‌ شمار می‌آید. فرورفتگیهای‌ سطحی‌ در میان‌ کوهها حوضچه‌های‌ متعدد پدید آورده‌ است‌. مرتفعترین‌ نقطة‌ آن‌ قلّة‌ موسالا از قلّه‌های‌ کوه‌ ریلا است‌ که‌ 925 ، 2 متر از سطح‌ دریا ارتفاع‌ دارد. آب‌ و هوای‌ مرکز و شمال‌ بالکان‌ معتدل‌ و سایر قسمتهای‌ آن‌ مدیترانه‌ای‌ است‌. میانگین‌ دما در تیرماه‌ در شمال‌ 22ـ23 درجه‌ و در جنوب‌ 25ـ27 درجة‌ سانتیگراد، و در بهمن‌ ماه‌ بترتیب‌ از 2 درجه‌ زیر صفر (در کوهها پایینتر از 5 درجه‌ زیر صفر) تا 11 درجة‌ سانتیگراد متغیر است‌. میزان‌ متوسط‌ بارندگی‌ سالانه‌ در مناطق‌ کوهستانیِ مغرب‌ شبه‌ جزیره‌ 000 ، 1 تا 500 ، 1 میلیمتر (در ناحیة‌ خلیج‌ کوتور حدود 500 میلیمتر) و در نواحی‌ شرقی‌ و جنوبی‌ کمتر از 000 ، 1 میلیمتر و در بعضی‌ از نواحی‌ کمتر از 500 میلیمتر است‌. طولانیترین‌ رودهای‌ این‌ شبه‌ جزیره‌ ماریتسا ، مُراوا ، ایسکَر ، استروما ، و رودهای‌ مرزی‌ دانوب‌ و ساوا ست‌. بیشتر این‌ رودها سیلابی‌ است‌ و از آنها برای‌ آبیاری‌ و گاه‌ از بزرگترین‌ آنها برای‌ کشتیرانی‌ استفاده‌ می‌شود. بزرگترین‌ دریاچه‌های‌ آن‌ اسکوتاری‌ و اُرید و پِرسپا ست‌.بالکان‌ از لحاظ‌ تنوع‌ گیاهی‌ غنیترین‌ بخش‌ ناحیة‌ مدیترانه‌ای‌ است‌. بیش‌ از 500 ، 6 نوع‌ گیاه‌ در آن‌ یافت‌ می‌شود که‌ قریب‌ 27 درصد آن‌ بومی‌ است‌. مردم‌، بتدریج‌ جلگه‌ها و دامنه‌های‌ جنگلی‌ را از گیاه‌ و درخت‌ پاک‌ کرده‌ و به‌ کشت‌ ذرت‌ و گندم‌ و تنباکو و انگور اختصاص‌ داده‌اند. باغهای‌ میوه‌، مانند باغِ سیب‌ و آلو و زیتون‌ و لیمو و انار، نیز وجود دارد. کشاورزیِ بیشتر مناطق‌ آبی‌ است‌. در این‌ شبه‌ جزیره‌ انواع‌ مختلف‌ پستانداران‌ و خزندگان‌ و پرندگان‌ نیز یافت‌ می‌شوند.از نظر تاریخی‌ و فرهنگی‌، می‌توان‌ در قسمت‌ شمالِ بالکان‌ مرزهای‌ مختلفی‌ قایل‌ شد. رومیان‌ خط‌ دفاعی‌ عمدة‌ خود را در دانوب‌ با امتداد دیوارهای‌ ترایانوس‌ (تراژان‌) میان‌ چِرْنا وودا و کُنستانزا در دوبریجه‌ * ساختند. در زمان‌ یوستی‌نیانوس‌ (ژوستی‌نین‌) اول‌ و باسیلیوس‌ دوم‌، مرز امپراتوری‌ روم‌ شرقی‌ در شمال‌ تا رودهای‌ دانوب‌ و دراوا رسید. سرانجام‌، عثمانیها و مجارها به‌ موجب‌ معاهدة‌ 848/1444 تعهد کردند که‌ از عرض‌ دانوب‌ عبور نکنند و این‌ رود تا قرن‌ یازدهم‌/ هفدهم‌ مرز شمالیِ ایالتِ روم‌ ایلیِ عثمانی‌ باقی‌ ماند. ایالتِ روم‌ ایلی‌ سراسر شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ واقع‌ در جنوبِ دانوب‌ را شامل‌ می‌شد. امپراتوری‌ روم‌ و عثمانی‌ هر دو می‌کوشیدند تا نظارت‌ خود را بر منطقة‌ هموار هر دو ساحل‌ رودِ دانوب‌ برقرار سازند. قسمت‌ پایین‌ این‌ رود گذرگاه‌ اقوام‌ ترک‌ و مغول‌ بود که‌ بترتیب‌ از قرن‌ پنجم‌ تا سیزدهم‌ میلادی‌ به‌ شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ حمله‌ می‌بردند. این‌ اقوام‌، هونها (هیاطله‌ * ) و آوارها * و بلغارها * و بجناکها (پَچَنَکها * ) و کومانها و تاتار ـ قبچاقها بودند. گفته‌ می‌شود که‌ هجوم‌ آوارها سبب‌ ورود و استقرار اقوام‌ اسلاو در بالکان‌ در قرن‌ ششم‌ میلادی‌ شده‌ است‌. در نتیجه‌، ولاخ‌ ها و آلبانیاییهای‌ بومی‌ ناگزیر شدند به‌ کوهها عقب‌نشینی‌ کنند و تا قرنها بعد در آنجا زندگی‌ شبانی‌ داشته‌ باشند. در حدود سال‌ 60/680، بلغارها، که‌ از اقوام‌ ترک‌ شمالِ دریای‌ سیاه‌ بودند، در کنار دانوبِ سفلی‌ مستقر شدند و، به‌ عنوان‌ طبقة‌ اشرافِ جنگجوی‌ حاکم‌ بر اسلاوها، نخستین‌ دولت‌ نیرومند را، که‌ توانست‌ با دولت‌ روم‌ شرقی‌ در بالکان‌ رقابت‌ کند، به‌ وجود آوردند. گرویدن‌ آنان‌ به‌ مسیحیت‌ (250/864) عواقب‌ دامنه‌داری‌ در تاریخ‌ شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ پدید آورد، زیرا کلیسای‌ روم‌ شرقی‌ و مفهوم‌ رومی‌ دولت‌ نه‌تنها به‌ حکومت‌ تزاری‌ بلغار بلکه‌ به‌ دولتهای‌ دیگری‌ نیز که‌ پس‌ از آن‌ در بالکان‌ ظاهر شدند شکلی‌ قطعی‌ داد (دولگر، ص‌ 261ـ282).نخستین‌ جغرافی‌نویسان‌ مسلمان‌ که‌ از بالکان‌ سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌اند در عصر این‌ تحولاتِ مهم‌ می‌زیستند. ابن‌خُرداذبه‌، که‌ مانند دیگران‌ اطلاعات‌ او، از گزارش‌ سه‌ تن‌ از ناظران‌ اواخر قرن‌ سوم‌/نهم‌ و اواسط‌ قرن‌ چهارم‌/دهم‌ گرفته‌ شده‌ ( د. ا. ترک‌ ، ذیل‌ «بالقان‌») گفته‌ است‌ که‌ ناحیة‌ واقع‌ در مغرب‌ اعمال‌ روم‌ (بیزانس‌)، یعنی‌ طافلا (تفله‌) و تَراقیه‌ (تراکیا) و مقدونیه‌ * بلاد الصّقالبه‌ * شمرده‌ می‌شوند و اعمال‌ واقع‌ در شمالْ ارض‌ بُرجان‌ (بلغارها). در حدود العالم‌ ، رودِ دانوب‌ «رودِ بلغاری‌» و کوههای‌ بالکان‌ «کوهِ بلغاری‌» نامیده‌ شده‌ است‌.به‌ نظر می‌رسد که‌ در بالکان‌ در 662/1264 اسلام‌ نخستین‌ بار با همّت‌ یکی‌ از عرفای‌ آناطولی‌ به‌ نام‌ صاری‌ صالتُق‌ * راه‌ یافته‌ باشد. پس‌ از تاخت‌ و تازهای‌ ترکان‌، یعنی‌ امیرنشینهای‌ غازی‌ در مغرب‌ آناطولی‌، درنیمة‌ نخستین‌ قرن‌ هشتم‌/ چهاردهم‌، عثمانیها، سرانجام‌، در 755/1354 با قدرت‌ در سواحل‌ اروپایی‌ داردانل‌ مستقر شدند. حتی‌ در مرحلة‌ اول‌ گسترش‌ دولت‌ عثمانی‌ باید میان‌ فعالیتِ رهبرانِ غازی‌، که‌ در «اوج‌ » (مرزها) پیوسته‌ سرگرم‌ نبرد بودند، و حکومت‌ مرکزی‌ عثمانی‌، که‌ به‌ رفاه‌ رعایای‌ خود نیز علاقه‌مند بود، فرق‌ نهاد.شاید مهمترین‌ عاملی‌ که‌ موجب‌ شد تا دولت‌ عثمانی‌ شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ را فتح‌ کند جنبش‌ شدید مهاجرت‌ از آناطولی‌ به‌ بالکان‌ در قرن‌ هشتم‌/چهاردهم‌ بود که‌ به‌ «تُرک‌ شدن‌» تراکیا و بلغارستانِ شرقی‌ انجامید ( ) مطالعات‌ شرقی‌ ( ، ج‌ 2، ص‌ 103ـ129). در آن‌ زمان‌، دول‌ کوچک‌ بالکان‌، در کشمکشهای‌ پیچیدة‌ خود، به‌ دولت‌ کوچک‌ عثمانی‌ بیشتر به‌ چشم‌ دولت‌ فرعی‌ مفیدی‌ می‌نگریستند ولی‌ سلطان‌ عثمانی‌، که‌ روز بروز بر قدرتش‌ افزوده‌ می‌شد، بزودی‌ فرمانروای‌ متّحدان‌ پیشین‌ خود شد. هنگامی‌ که‌ بعدها این‌ دول‌ کوچک‌ خواستند جبهة‌ مشترکی‌ تشکیل‌ دهند یا از مسیحیان‌ غرب‌ یاری‌ بخواهند، دیگر کار از کار گذشته‌ بود (چِرمانُن‌ 773/1371، قوصوه‌/ کوزوو 791/1389). بایزید اول‌ * ، با برقرار ساختن‌ نظارت‌ مستقیم‌ بر ممالک‌ تابع‌ دولت‌ عثمانی‌، سیاست‌ تازه‌ای‌ آغاز کرد. آرزوی‌ او این‌ بود که‌ در بالکان‌ حکومت‌ واحدی‌ برقرار کند. او، در فاصلة‌ سالهای‌ 795/1393 و 798/1396، سرتاسر بلغارستان‌ و مقدونیه‌ و تسالیه‌ را فتح‌ کرد و می‌خواست‌ قسطنطنیه‌، پایتخت‌ قدیمی‌، را نیز تصرّف‌ کند. پیروزی‌ تیمور بر بایزید (804/1402) عواقب‌ مهمی‌ برای‌ شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ داشت‌. عثمانیان‌، که‌ بیشتر متصرّفات‌ خود را در آناطولی‌ از دست‌ داده‌ بودند، شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ را وطن‌ واقعی‌ خود شمردند و از آن‌ پس‌ ادرنه‌ * (آدریانوپل‌ ) پایتخت‌ واقعی‌ سلاطین‌ عثمانی‌ شد. در پی‌ هجوم‌ تیمور، ترکان‌ آناطولی‌ بار دیگر به‌ بالکان‌ مهاجرت‌ کردند. جانشینان‌ بایزید اول‌ سیاست‌ دستگاه‌ حکومتی‌ او را به‌ کنار نهادند و، تا زمان‌ فتح‌ قسطنطنیه‌ به‌ دست‌ سلطان‌ محمد دوم‌ * (857/1453) صربستان‌ * و روم‌ شرقی‌ تا اندازه‌ای‌ آزادی‌ عمل‌ داشتند. سلطان‌ محمد دوم‌ سیاست‌ وحدت‌ بالکان‌ را، با قدرت‌، پیروزمندانه‌ از سرگرفت‌. در 864/1459 صربستان‌، و موره‌ (مورئا * )، و در 867/1463 بوسنه‌ * (بوسنی‌) به‌ تصرّف‌ مستقیم‌ دولت‌ عثمانی‌ درآمد. اما این‌ پیروزیهای‌ دولت‌ عثمانی‌ مدیون‌ عواملی‌ مهمتر از عوامل‌ نظامی‌ بود.امرای‌ فئودال‌ و زمینداران‌ محلی‌ در مبارزه‌ با فتوحات‌ عثمانی‌ و سیاست‌ مرکزیت‌ ایشان‌ دیده‌ به‌ سوی‌ غرب‌ داشتند و آماده‌ بودند که‌ نه‌ تنها از متصرّفات‌ و سرزمینهای‌ خود امتیازاتی‌ به‌ غرب‌ بدهند بلکه‌ دربارة‌ مسائل‌ دینی‌ نیز گذشت‌ کنند. بدین‌گونه‌، در نیمة‌ نخستین‌ قرن‌ نهم‌/پانزدهم‌، در حالی‌ که‌ مجارستان‌ تسلّط‌ خود را بر بوسنه‌ و افلاق‌ * (والاخیا ) و صربستان‌ برقرار می‌ساخت‌، دولت‌ ونیز، در سواحل‌ آلبانی‌ و در دریای‌ اژه‌ و موره‌، مواضع‌ بسیار مهمی‌ را متصرّف‌ شده‌ و، پس‌ از تصرّف‌ سالونیک‌ (سلانیک‌ * )، به‌ قسطنطنیه‌ چشم‌ طمع‌ دوخته‌ بود. انبوه‌ مردم‌ و روحانیان‌ ارتودوکس‌، به‌ دولتهای‌ غربی‌ و هواداران‌ فئودال‌ ایشان‌ در روم‌ شرقی‌ و بالکان‌، که‌ مظهر مذهب‌ کاتولیک‌ و جویای‌ تسلّط‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ بودند، به‌ چشم‌ دشمنی‌ می‌نگریستند. عثمانیان‌ جدایی‌ و بیگانگی‌ عامة‌ مردم‌ را از اربابان‌ محلی‌ و غربی‌ غنیمت‌ شمردند و حمایت‌ از کلیسای‌ ارتودوکس‌ را بر عهده‌ گرفتند و کوشیدند تا مذهب‌ کاتولیک‌ را از بالکان‌ طرد کنند. حتی‌ پیش‌ از آنکه‌ جِنّادیوس‌ در 858/1454 کشیش‌ اعظم‌ جهانی‌ ارتودوکس‌ در قسطنطنیه‌ شود، کشیشان‌ مذهب‌ ارتودوکس‌ به‌ رسمیت‌ شناخته‌ شده‌ بودند و دولت‌ عثمانی‌ در همه‌ جا برای‌ ایشان‌ مستمرّی‌ و حتی‌ «تیمار * » مقرّر داشته‌ بود. از سوی‌ دیگر، هنگامی‌ که‌ در نیمة‌ دوم‌ قرن‌ نهم‌/ پانزدهم‌ لاتینیها از بالکان‌ رانده‌ شدند، تجّار محلی‌، یعنی‌ مسلمانان‌ و یونانیان‌ و راغوزیها و حتی‌ یهودیان‌، در امور مالی‌ و تجاری‌ جای‌ ایشان‌ را گرفتند. در سایة‌ حمایت‌ دولت‌ عثمانی‌، اهمیّت‌ راغوزه‌ * در تجارتِ شبه‌جزیرة‌ بالکان‌ از آنچه‌ در قرون‌ وسطی‌ داشت‌ فراتر رفت‌. شاید مهمتر از همه‌ این‌ واقعیت‌ بود که‌ نظام‌ ارضی‌ و مالیاتی‌ دولت‌ عثمانی‌ ( رجوع کنید به دفتر خاقانی‌ * ) در حیات‌ رعایای‌ شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ تغییری‌ واقعی‌ پدید آورده‌ بود. در قرن‌ چهارم‌/ دهم‌، امپراتوران‌ روم‌ شرقی‌ کوشش‌ بسیار کرده‌ بودند تا، با حمایت‌ از رعایا در برابر افراد بانفوذ ولایات‌، که‌ پیوسته‌ درصدد توسعة‌ قدرت‌ و اراضی‌ خود بودند، قدرت‌ مرکزی‌ را حفظ‌ کنند. پس‌ از روی‌ کار آمدن‌ امپراتورانِ خاندان‌ کومننوس‌ در روم‌ شرقی‌، این‌ کوششها و مبارزه‌ها به‌ سود اشراف‌ زمیندار تمام‌ شد و در زمان‌ پالئولوگوسها حکومت‌ مرکزی‌ همة‌ نفوذ و قدرت‌ خود را از دست‌ داد. با روی‌ کار آمدن‌ دولت‌ عثمانی‌، دوباره‌ دولت‌ مرکزیِ نیرومندی‌ در بالکان‌ برقرار شد و این‌ دولت‌ کوشید تا روشهای‌ فئودالی‌ را از میان‌ ببرد و مانع‌ از آن‌ شود که‌ روستاییان‌ زیر نظارت‌ متنفّذان‌ محلی‌ قرار گیرند؛ مثلاً خدماتِ قدیمِ اربابی‌، مانند سه‌ روز کار اجباری‌ و وظیفة‌ تهیة‌ هیزم‌ علیق‌ و کاه‌ را برای‌ ارباب‌، به‌ مالیات‌ ساده‌ای‌ به‌ نام‌ چِفتْ رسمی‌ * (مالیات‌ زراعت‌) تبدیل‌ کردند. قاضی‌ * ها و قاپی‌ ـ قولی‌ها (غلامانِ دربار) در ولایت‌، به‌ عنوان‌ عمّال‌ مستقیم‌ سلطان‌، ضامن‌ اجرای‌ دقیق‌ قوانین‌ بودند. پس‌ جای‌ تعجب‌ نیست‌ که‌ روستاییانِ مسیحی‌ به‌ سرنوشت‌ اربابان‌ خود در مبارزه‌ای‌ که‌ این‌ اربابان‌ با عثمانیان‌ داشتند علاقه‌ای‌ نشان‌ ندادند و تا قرن‌ یازدهم‌/هفدهم‌ در میان‌ روستاییان‌ بالکان‌ قیامی‌ جدی‌ مشاهده‌ نشد. نیز باید متذکّر شد که‌ عثمانیان‌ در برابر طبقات‌ اجتماعی‌ سابق‌ بالکان‌ سیاستی‌ محافظه‌کارانه‌ در پیش‌ گرفتند و وضع‌ ایشان‌ را با نظام‌ حکومت‌ عثمانی‌ منطبق‌ ساختند. دولت‌ عثمانی‌ طبقة‌ بالای‌ اشراف‌ را، که‌ پیش‌ از دورة‌ عثمانی‌ مناصب‌ دولتی‌ را در دست‌ داشتند، مشمول‌ نظام‌ «تیمار» ساخت‌ یا بعدها به‌ دربار راه‌ داد و به‌ مقامات‌ عالی‌ رسانید. این‌ دولت‌ افراد طبقة‌ پایینتر اشراف‌، بویژه‌ ووینک‌ ها (در ترکی‌، وینوق‌ )، را نیز که‌ در گذشته‌ ستون‌ فقرات‌ امپراتوری‌ استفان‌ دوشان‌ بودند، در قسمت‌ اعظم‌ شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌، دوباره‌ در بلوک‌ * ها متشکل‌ ساخت‌. تا قرن‌ دهم‌/ شانزدهم‌ هم‌ قسمتی‌ از سپاه‌ عثمانی‌ از همین‌ افراد تأمین‌ می‌شد. در این‌ قرن‌، وینُوقها نقش‌ خود را از دست‌ دادند و به‌ صورت‌ «رعایا * »ی‌ ساده‌ درآمدند و دسته‌های‌ نظامیِ دیگر مانند افلاقهای‌ چادرنشین‌ و مارتولوزها ، در ولایات‌ جزو قوای‌ عثمانی‌ شدند (اینالجق‌، ج‌ 1، ص‌ 145ـ184). حتی‌ رعایا از طریق‌ رسم‌ دِوْشیرمه‌ * به‌ طبقة‌ حاکم‌ راه‌ یافتند. در طبقه‌بندی‌ رعایا ـ یعنی‌ روستاییان‌ مسلمان‌ و مسیحی‌ ـ ظاهراً از نظامی‌ شبیه‌ نظامِ ماقبل‌ عثمانی‌ پیروی‌ شده‌ است‌ و پاروی‌کوی‌ روم‌ شرقی‌، که‌ به‌ زِئوگاراته‌ و بویدیون‌ و نیز به‌ الویتِروی‌ تقسیم‌ می‌شد، ظاهراً در زمان‌ عثمانیها با نامهای‌ دیگر باقی‌ مانده‌ بوده‌ است‌ و بسیاری‌ از مالیاتهای‌ دورة‌ روم‌ شرقی‌، عملاً در نظام‌ مالیاتی‌ دولت‌ عثمانی‌ به‌ صورت‌ «رسومِ عُرفیه‌» یا «عادتِ قدیمه‌» ادامه‌ پیدا کرده‌ است‌. این‌ مالیاتها مخصوص‌ دارندگان‌ «تیمار» بود و نظام‌ «تیمار» که‌ در دورة‌ نخستین‌، سنگ‌ بنای‌ حکومت‌ عثمانی‌ بود، در شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ به‌ شکلِ نهایی‌ خود درآمد. در نتیجه‌، می‌توان‌ گفت‌ که‌ تاریخ‌ شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ در اشکال‌ اساسی‌ خود در زمان‌ عثمانیان‌ نیز ادامه‌ داشته‌ است‌. درست‌ است‌ که‌ فرهنگهای‌ ملی‌ مراکز قدیمی‌ گسترش‌ خود را از دست‌ دادند، ولی‌ کلیسا و روستا همچنان‌ باقی‌ ماند و پایه‌ و اساس‌ دولتهای‌ ملی‌ در قرن‌ نوزدهم‌ شد.در قرن‌ دهم‌/ شانزدهم‌، شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ یکی‌ از دوره‌های‌ نادر آرامش‌ و رفاه‌ خود را می‌گذراند. همه‌ جا اراضی‌ تازه‌ زیر کشت‌ می‌رفت‌، بر شمار جمعیت‌ افزوده‌ می‌شد (نزدیک‌ پنج‌ میلیون‌ تن‌ در 942/1535) و، چنانکه‌ از نتایج‌ بررسیهای‌ منظم‌ جمعیت‌ و زمین‌، که‌ به‌ نام‌ «دفتر» در بایگانیهای‌ ترکیه‌ محفوظ‌ است‌، برمی‌آید، شهرها توسعه‌ می‌یافت‌ ( رجوع کنید به ) نشریه‌ دانشکده‌ اقتصاد ( ، ش‌ 4، 11، 15). زبان‌ ترکی‌، پس‌ از زبانِ یونانی‌، در زمان‌ حکومت‌ روم‌ شرقی‌، زبانِ مشترکِ تمدنِ شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌ شد.همچنانکه‌ آرنولد (ص‌ 145 به‌ بعد) تأکید کرده‌، اسلام‌ در بالکان‌ با سیاست‌ دولتی‌ یا اعمال‌ زور تحمیل‌ نشده‌ است‌. با اینهمه‌، از این‌ جهت‌ باید به‌ سه‌ مرحلة‌ متمایز قایل‌ شد. تا زمان‌ بایزید دوم‌، دولت‌ عثمانی‌ سیاست‌ بسیار آزادمنشانه‌ای‌ دربارة‌ دین‌ داشت‌. در این‌ دوره‌، بسیاری‌ از اشراف‌، که‌ در حکومت‌ عثمانی‌ داخل‌ طبقة‌ عسکری‌ * شده‌ بودند، بویژه‌ بوگومیل‌ها در بوسنه‌، داوطلبانه‌ به‌ اسلام‌ می‌گرویدند. پس‌ از بایزید دوم‌، دولت‌ عثمانی‌ به‌ اسلامی‌بودن‌ خود بیشتر توجّه‌ یافت‌ و در اجرای‌ شریعت‌ مراقبت‌ بیشتری‌ به‌ خرج‌ داد. از قرن‌ یازدهم‌/هفدهم‌ به‌بعد، با آغاز فعالیت‌ مبلّغان‌ فرانسیسکن‌ در شبه‌ جزیرة‌ بالکان‌، که‌ خاندان‌ سلطنتی‌ هاپسبورگ‌ و ونیزیها به‌ مقاصدی‌ سیاسی‌ از آنها حمایت‌ می‌کردند، عثمانیها در برابر مسیحیانِ صربستان‌ و آلبانی‌ و بلغارستان‌ ساحلِ دانوب‌ به‌ زور توسّل‌ جستند و این‌ امر سبب‌ شد که‌ در این‌ نواحی‌ بعضی‌ گروِشهای‌ جمعی‌ به‌ دین‌ اسلام‌ صورت‌ پذیرد. در 1101/1690، اسقف‌ بزرگ‌ پِچ‌ با سی‌ و هفت‌ هزار خانوادة‌ صِربْ به‌ مجارستانِ جنوبی‌ پناهنده‌ شدند. در قرون‌ بعد پذیرش‌ اسلام‌ در میان‌ آلبانیها با دامنة‌ وسیعتری‌ صورت‌ گرفت‌. سومین‌ ناحیة‌ مهم‌ که‌ به‌ اسلام‌ گروید ناحیة‌ رودوپ‌ بود که‌ در آنجا به‌ مسلمانانی‌ که‌ به‌ بلغاری‌ تکلّم‌ می‌کنند پوماق‌ * می‌گویند. برای‌ اطلاع‌ از سایر پیشرفتهای‌ بالکان‌ در زمان‌ عثمانیها در دوره‌های‌ بعد رجوع کنید به روم‌ ایلی‌.منابع‌ : حدود العالم‌، چاپ‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌ 1340 ش‌؛J. Ancel, Peuples et nations des Balkans, Paris 1930; Sir T.W. Arnold, The preaching of Islam , London 1935; A. Bou, La Turquie d'Europe , Paris 1840; M. Braun, die Slawen auf dem Balkan bis zur Befreiung von der turkischen Herrschaft , Leipzig 1941; J. Cvijic ¨ , La Pninsule balkanique , Paris 1918; F. Dolger, Byzanz und europaische Staatenwelt; EI , s.v. "Arnawutluk " (by H.I  nalc â k); I  ktisat Fakultesi Mecmuas i , Istanbul; Halil I  nalc â k, Fatih Devri , Ankara 1954; IA , s.v. "Balk an" (by Z.V.Togan); C.Jirerc § ek, Die Heerstrasse von Belgrad nach Constantinopel und die Balkanpasse, Prague 1; idem, Balkanpasse Staat und Gesellschaft im mittelalterlichen Serbien , Vienna 1912-1919; N. Jorga, Formes byzantines et realites balkaniques , Paris 1922; idem, Histoire des Etats balkaniques jusqu’a 1924, Paris 1925; F. H. Kanitz, Donau-Bulgarien und der Balkan , Leipzig 1875-1879; G. Ostrogorsky, History of the Byzantine State, tr. J. Hussey, Oxford 1956; G..Stadtmuller, Geschichte des Sudosteuropas , Munich 1950; Studia Islamica ; W.Tomaschek, Zur Kunde der Hamus-Halbinsel, Sitz. Berich. der Akad . Wien 1887.
نظر شما
مولفان
گروه
جغرافیا ,
رده موضوعی
جلد 2
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده