باکو ، شهر و بندری در جمهوری آذربایجان. باکو (جمعیت آن در 1372 ش/1993 حدود 000 ، 780 ، 1 تن)، پایتخت جمهوری آذربایجان که در ساحل غربی دریای خزر، و شبهجزیرة آبشوران، و حاشیة شمالی خلیج باکو، در ناحیة باکوی بزرگ واقع است. بندر باکو حدود 28 متر پایینتر از سطح دریای آزاد در کرانههای جنوبی شهر باکو قرار دارد. شهر قدیمی پلکانی شکل است و از مغرب به کوههای کمارتفاع (بلندترین قله، شبان داغ 354 متر)، و از جنوب به کرانههای پست شمال خلیج باکو محدود است. شهر کنونی در دشت آبشوران بسیار گسترش یافته و چندین برابر شهر قدیمی است؛ و همة سواحل خلیج باکو را به عمق حدود بیست کیلومتر در بر میگیرد. دریاچة «بیوک شور گُلی» ( ــ شور بزرگ)، در شمال، و خلیج باکو به مساحت پنجاه کیلومترمربع با خط ساحلی به طول بیست کیلومتر، در جنوب شهر باکو واقع است. خلیج در قسمت غربی نسبتاً عمیق و در جنوب شرقی کمعمق و صخرهای است، و چند جزیره به نامهای زیرة بزرگ (بیوک زیره) در جنوب و زیرة سنگی (داش زیره) در جنوب شرقی و جزیرة کاروانسرا در قسمت شمالی دماغة بیل، در شمال غربی آن است. این شهر در منطقهای زلزلهخیز واقع است و پیرامونش چشمههای آب معدنی دارد. در باکو عمدتاً در پاییز، بادهای تندی به نامهای خَزْری (از شمال) و کیلاوار (از مغرب) میوزد و بارانهای سهمگینی میبارد. میزان بارش سالانة آن از 150 تا 300 میلیمتر است و میانگین دمای آن در زمستان به سه تا چهار و در تابستان به 25 تا 26 درجة سانتیگراد میرسد. باکو از دو قسمت شهر بیرونی و شهر داخلی (ایْچَری شهر) تشکیل شده است. ایچری شهر (شهر قدیمی) در شمال غربی خلیج باکو با قلعهای احداث شده؛ ظاهراً قلعه در دورة انوشیروان ] خسرو اوّل [ تعمیر و به دست سلاطین شیروان تصویر شده بود (باکیخانوف، ص 92) و دیوارهای آن هنوز پابرجاست.باکو از مراکز مهمّ اقتصادی و صنعتی و فرهنگی و سیاسی جمهوری آذربایجان است که از دیرباز نفت آن استخراج میشد. حوضههای گاز طبیعی دارد، و امروزه در شبه جزیرة آبشوران و پیرامون شهر و فلات قارة آن نفت و گاز استخراج میشود. پالایشگاه و صنایع نفت و پتروشیمی آن با اهمیّت است، و علاوه بر آن، از جمله صنایع سنگین ماشین سازی، ساخت کشتیهای کوچک و کارگاههای تعمیر کشتی دارد. از معادن سنگ آن نیز بهرهبرداری میشود.بندر باکو، از طریق دریای خزر با بندرهای روسیّه و قزاقستان و ترکمنستان و ایران (بندرهای انزلی و نوشهر) و از طریق راهآهن، با شهرهای تفلیس * (در جمهوری گرجستان)، ایروان (در جمهوری ارمنستان)، دربند (در داغستان) و جلفا * دارای مبادلات اقتصادی و تجاری است . فرودگاه بینالمللی آن در اراضی آبادی بینه در حدود 25 کیلومتری شمال شرقی مرکز شهر قرار دارد.مردم باکو پیرو مذهب شیعة اثنیعشریاند، و پیروان ادیان دیگر نیز در آنجا زندگی میکنند.در شهر باکو و پیرامون آن، آثار باستانی ایرانی و اسلامی فراوان دیده میشود که از آن جمله است:مجموعة قصر شروانشاهان مشتمل بر مسجد و گنبد با مناری از 845 ـ846، مقبرة سیّدیحیی باکویی با قبری از 838 ـ839؛ منارة مسجد محمد «سنیق قلعه» از 470؛ منارة مسجد جمعه از قرن نهم؛ مسجد اژدربیگ ( رجوع کنید به آثار الاسلام التاریخیة فی الاتحاد السوفییتی )؛ مسجد تازه پیر ] از 1323ـ1326 بر روی ویرانههای آتشکدهای [ به معماری احمد بگفُ ( د. آذربایجان شوروی ، ذیل «مسجد تازه پیر»)؛ مسجد جامع ] مسجد جمعه [ با کتیبهای از 780 از بناهای شیخخلیلاللّه ] از شروانشاهان [ در قسمت قدیمی شهر ] نزدیک قلعة دختر بدون حیاط [ ،در وسط شبستان آن چهار طاقی دیده میشود که قدیمیتر از مسجد و قبلاً معبد زردشتیان بوده است (اعتمادالسلطنه، 1367ـ 1368 ش، ج 1، ص 255ـ 256، ج 4، ص 2002؛ همو، 1356 ش، ص 55). این مسجد پیش از فروپاشی اتحاد شوروی، مدتی به آثارخانه تبدیل شد.بر سر درِ آن نام استاد نجف بادکوبه به تاریخ 1318 نوشته شده است، و منارة قدیمی دارد و در نزدیک آن دو تکیه دیده میشود؛ قلعة دختر (برج دختر: «قیز قلعهسی»)، احتمالاً از دورة ساسانیان (باکیخانوف، ص XI ) به ارتفاع 27 متر ( د. آذربایجان شوروی ، ذیل «قیز قلعهسی») در قسمت قدیمی شهر؛ مزار بیبیهیبت * منسوب به خواهری با امامرضا علیهالسّلام، در شش کیلومتری جنوب غربی شهر باکو (همان، ذیل «بیبیهیبت»)؛ آتشگاه روشن آن در سوراخانی ] : سوراخانه در حدود 23 کیلومتری شمال شرقی باکو [ که تا دورة ناصرالدینشاه فعال بود (شیروانی، 1339، ص 120ـ121؛ فرهادمیرزا قاجار، ص 364)؛ آبادی بُوزُوْنا * در شمال شرقی باکو و در حدود پانزده کیلومتری جنوب شرقی آبادی نارداران ، در ساحل دریای خزر با مسجد و گورستان و آرامگاه قدیمی، مهمترین زیارتگاه اهالی باکو و نواحی اطراف است. این مسجد کتیبهای دارد که براساس آن، در 1051، به معماری استاد پرویز، ساخته شده است ( د. آذربایجان شوروی ، ذیل «بُوزُوْنا») و زیارتگاه آن به نام قدمگاه حضرت علی (علی ایاغی) در منطقه مشهور است. آبادی نارداران، در حدود 28 کیلومتری شمال شرقی باکو، قلعه و گورستانی قدیمی و مسجدی به نام حاجی بخشی از 1073 به معماری مرادعلی (همان، ذیل «نارداران»)، و سرانجام، مزاری به نام پیر دارد و مقبرة بیبیرحیمه خانم زیارتگاه مهمّ اهالی است که اغلب زنان به زیارت آن میروند. از ساختمانهای مهمّ باکو، بنای فیلارمونیک دولتی، و انستیتو پلیتکنیک، کتابخانة آخوندف ] میرزا فتحعلی آخوندزاده [ و موزة ادبی ـ نظامی است.بنابر افسانهای، در نزدیک باکویه کوه سیاهی است که از آن مس پارههایی به وزن دانگی و دو دانگ به همراه آب بیرون میآید و مردم آن را به اطراف میبرند (قزوینی، ج 2، ص 389؛ میرخواند، ج 7، ص 383). همچنین میگویند قلعة دختر را دختری ساخته بود. روزی پدر از او تقاضایی کرد که دختر نپذیرفت و ناگزیر خود را از بالای قلعه به دریا افکند (آنه، ص 107ـ 108). نیز به اعتقاد مردم باکو، جزایر خلیج باکو، آثار شهری است که زیر آب فرو رفته و هنگام آرامش دریا، کوچهها و خانههای آن نمایان میشود. روسها آن را «شهر شیطان» و مردم باکو «شهر یونانیان» میخوانند (اورسول، ص 5).پیشینه . تاریخ باکو با تاریخ ایران و بویژه تاریخ ولایات آذربایجان * واران * و شروان * پیوند نزدیکی دارد. ریشة نام باکو به درستی روشن نشده است. نخستین بار در 448 م، در دورة یزدگرد دوّم، پریسکوس نام آن را «باکو» ضبط کرده است (مارکوارت، ص 96ـ97). در 332، مسعودی آن را «باکُه» (1965ـ1979، ج 1، ص 222)، در 341، ابودُلَف خزرجی «باکویه» (ص 53)، و در 372 صاحب حدود العالم «باکو» آورده است (ص 50). در قرن چهارم، جغرافیدانان مسلمان، مانند اصطخری (ص 187) و مقدسی (ص 51) آن را «باکوه» و در 605 بکران «باکویه» و «باکُه» (ص 85، 100)، و در 721، ابوالفداء «باکوی» ضبط کرده است (ص 448). از دورة صفویّه به بعد، ظاهراً چون در باکو بادهای سختی میوزیده است، آن را «بادکوبه» و «بادکویه» هم گفتهاند (اسکندر منشی، ج 1، ص 36؛ جهانگشای خاقان ، ص 121). به نظر کسروی، باکو در اصل «باکوان» بوده واز دوجزء «باک» یا «بغ» ] از واژة اوستایی باگا [ به معنی خدا و پسوند «وان» به معنی جای ترکیب شده است (ص 84ـ87). امروزه اهالی باکو شهر خود را «باکی» میخوانند. بنابر افسانهای دیگر، تاریخ این شهر به زمان اسکندر مقدونی (حک : 323ـ336 قم) میرسد. به روایتی، هنگامی که اسکندر به باکو رسید، سعدان باکویی که از شجاعان عصر خود بود، شهر را آیین بست و اعیان و اهالی به استقبال اسکندر شتافتند و وی را به شهر بردند (باکیخانوف، ص 29). نام باکو در دورة ساسانیان، در زمان پادشاهی یزدگرد دوّم، در تاریخ آمده است. به نوشتة مارکوارت به نقل از پریسکوس، در 448، هونها در یورشی به ایران شکست خوردند و در آتروپاتن (آذربایجان) با دادن تلفات سنگینی از راه پتکران (بیلقان * ، دراران) عقب نشستند و از کنار چشمههای نفت باکو گذشتند (ص 96ـ97).نام باکو، در دورة اسلامی از قرن سوّم به بعد، در کتابهای تاریخی و جغرافیایی بسیاری ذکر شده است. منصور عباسی (حک : 136 ـ 158) یزیدبناُسَید سُلَمی را به سرزمین شیروان ] به ساحل [ نفاط و جایی که نمکگیران بودند ] احتمالاً باکو [ فرستاد و از آنان خراج خواست و کسی را بر آنان وکیل گمارد (بلاذری، ص 295). و نیز در 270، به فرمان معتمد، خلیفة عباسی (حک : 256ـ279)، «معادن نفت و نمک باکو به وظیفة مستحفظان و اهالی در بند مقرر گردید» (باکیخانوف، ص 55). در اوایل قرن چهارم، روسها ] نخستین بار بعد از هونها و خزران * [ ، بر ولایات شمالی ایران، در آن سوی رود کُر، با پانصد کشتی یورش آوردند و اهالی مسلمان را به سختی غارت کردند. در این هنگام پادشاه شروان علیبنهیثم (حک : تا 305) به پایگاه روسها، که در جزایر اطراف باکو بود، حملهور شد ولی شکست خورد و با تلفات سنگین عقب نشست (مسعودی، 1965ـ 1979، ج 1، ص 218ـ220). در 322، باکو در ساحل نفاط قرار داشت و جزو شیروان بهشمار میآمد. از آن نفت سفید استخراج میکردند ] این نفت سفید، نسبتی با نفت سفید امروزی ندارد [ ، و از آبَسْکون به آنجا رفت و آمد میشد (همان، ج 1، ص 219ـ220، 222). مسعودی در التنبیه و الاشراف مینویسد: «در باکُه چشمههای آتش است که در شب از دور دیده میشود، و در دریا در مقابل باکُه جزیرههایی است که چشمههای بزرگ آتش دارد» (ص 60). در 340، اصطخری هم از باکوه و نفت آن و بابالابواب * کنار دریای طبرستان ] دریای خزر [ نام میبرد (ص 190). در 341، ابودُلَف خزرجی به هنگام بازگشت به آذربایجان، در جبل ] احتمالاً کوههای تالش [ تا موقان، مسیری را به طول هشتاد فرسنگ در زیر سایة درختان دریای بزرگ طبرستان طی کرد تا به موضعی رسید که باکویه از اعمال شروان نامیده میشد. به نوشتة وی، در آنجا چشمة نفتی بود که روزانه یک هزار درهم درآمد داشت و در نزدیکی آن، چشمة نفت دیگری بود که شب و روز مانند جیوه جریان داشت و قیمت آن نیز به همان مبلغ بود (ص 53). و در 372، صاحب حدود العالم مینویسد: «باکو شهرکی است بر کران دریا و به کوه نزدیک و هر نفط کی به ناحیت دیلمان بکار برند ازنجا ] = از آنجا [ برند» (ص 164)، که نشانة صدور نفت باکو به مناطق جنوبی کرانههای دریای خزر در قرن چهارم است. در 375، مقدسی باکو را از شهرهای اران شمرده و مینویسد: باکوه یکی از فِرْضِهْ (بارکده)های ساحلی اقلیم رِحَاب مشتمل بر سه کورة اران و ارمنستان و آذربایجان است (ص 373ـ374، 376). در 421، پس از شورش اهالی باب (دربند) بر شروانشاه و تخریب بخشی از سرزمین وی روسها وارد شروان شدند و به باکو یورش آوردند و در نزدیکی باکو با منوچهر شروانشاه به جنگ پرداختند که در آن نبرد، بسیاری از مردم شروان به هلاکت رسیدند (منجم باشی، ص 9). در 459، قراتکین ترک، برای بار دوّم، وارد بلاد شروان شد و باب یزید ] قلعة شروانشاه [ را محاصره کرد و به قتل و غارت پرداخت، سپس به سوی باکویه شتافت و آنجا را نیز مانند باب یزید ویران کرد (همان، ص 12). در 468، پس از سقوط شدّادیان، اران ] و باکو [ جزو آذربایجان شد و سلجوقیان بر آن تسلّط یافتند (زامباور، ص 282؛ بارتولد، ص 67). در 520، صاحب مجملالتواریخ والقصص مینویسد: «... دیگر جزیرة باکوه است ] از [ آنجا نفط اسفید و سیاه آورند و زمینش همواره جنبان باشد که از آن آتش پیدا آید و هنوز چنانست» (ص 472). به نوشتة خاقانی، اَخِستان (حک : 544 ـ 583، 600) پسر منوچهر از شروانشاهان، 73 کشتی روسها را که به باکو یورش آورده بودند، غرق کرد، و تعدادی از آبادیهای شروان را متصرف شد (ص 31ـ34). ظاهراً در دورة اتابکان، ولایات شروان با شهرهای باکو و شماخی * در آن سوی رود کُر استقلال داشتند ولی اَران گاهی تابع ولایت آذربایجان شمرده میشد، زیرا در 587، پس از قتل قزل ارسلان ] سوّمین اتابک [ ، یکی از امرای وی به نام اتابک ابوبکر «نشانهای عمّ برداشت و به آذربایجان رفت و قلاع آن طرف و مملکت و خزاین و ذخایر در ضبط آورد و امرای اران و آذربایجان سر بر خط فرمان او نهادند و آذربایجان را به اتابک ابوبکر بازگذاشتند» (راوندی، ص 363). در 605، به نوشتة بکران، «در حدود شروان و باکُویه بر زمین همچنین موضعی است که آنجا به دو جایگاه آتش میسوزد: یکی بزرگتر در حد هزار گز در هزار گز و دیگری خردتر به حد صد گز در صد گز، و همچنین به روز و شب دود کند و به شب آتش». و باکُه و موقان نفت سفید داشت (ص 85، 100). در اوایل قرن هفتم، باکویه شهری از نواحی ] خطه [ شروان شمرده میشد و چشمة بزرگ نفت داشت که قیمت روزانة آن به هزار درهم میرسید و از چشمة دیگری در کنار آن شبانه روز نفت سفید بیرون میآمد که قیمت آن نیز برابر هزار درهم بود (یاقوت حموی، ج 1، ص 477). در 665، شروان از جمله باکو و دربند جزو قلمرو اباقاخان ] دوّمین پادشاه از ایلخانیان [ شمرده میشد (خوافی، ج 2، ص 336). در 674، به نوشتة قزوینی، باکو مدینهای در ناحیة دربند در نزدیک شروان بود و در آن چشمة بزرگ نفت قرار داشت که بهای آن در روز به هزار درهم میرسید و نفت سفید آن مانند روغن جیوه بود (ج 2، ص 389). در 697، غازانخان هنگام قشلاق در اران وارد باکو شد (رشیدالدیّن فضلاللّه، ج 3، ص 324ـ325). در 703 براساس مطالب کتاب تحریر تاریخ وصّاف ، پس از جلوس اولجایتو ] که مذهب تشیع را پذیرفته بود [ ، طبق اتّحادی با خاندان چنگیز، در مناطق گستردهای، از کرمان و سرحدّ سیستان گرفته تا باکویه و از آنجا تا مناطق شمالی، کاروانها با سهولت رفت و آمد میکردند (آیتی، ص 275، 277). در 740، برای نخستین بار، حمداللّه مستوفی، باکویه را ولایت ضبط کرده، مینویسد: «در ولایت باکویه زمینی است که از او آتش فروزان است چنانکه بدان آتش نان و آش میتوان پخت...» و از پیرامون آن مس استخراج و صادر میشود. (ص 286). همو گوید: «جزیرة اللّهاکبر محاذی باکویه است، اکنون معمور است و بندر آن دریا شده است» (ص 239). و بزرگترین معدن نفت در ایران زمین معدن باکویه است (ص 207). بین 740ـ744، سکههایی از ایلخانیان به نام سلیمانخان مغول (حک : 739ـ744) در باکو ضرب شد (اشپولر، حاشیه، ص 139). فیروزآبادی (729ـ817) هم باکویه را در ] مُلک [ عجم ضبط کرده است (ج 1، ص 309). در اواسط قرن هشتم، قسمتی از ولایت اران به آذربایجان منضم شده بود؛ زیرا به نوشتة حمداللّه مستوفی، تومان نخجوان جزو آذربایجان بود (ص 89). در 768، حکّام توابع و مضافات شیروان و دربند و بادکوبه به خدمت سلطان اویس درآمده و از وی اطاعت کردند (میرخواند، ج 5، ص 570، 572 ـ 574). در 798، تیمور راهی دربند و آذربایجان شد و اشکوجه و ولایت زرهگران از مملکت شیروان را تسخیر کرد. در این لشکرکشی شیخابراهیم، والی شروانات در خدمت تیمور بود، پس از آن همچنان والی شروان و دربند باقی ماند. تیمور سپس تختگاه آذربایجان و حکومت آن ممالک از دربند باکو تا بغداد و از همدان تا روم را به امیرزاده میرانشاه تفویض کرد (شرفالدّین علی یزدی، ج 1، ص 553 ـ 558). این امر نشان میدهد که حدود سیاسی آذربایجان در دورة وی تا باکو و دربند میرسید و باکو به آذربایجان منضم بود. باکو در دورة شروانشاهان بسیار آباد بود و پس از شماخی دوّمین شهر ایالت شیروان شمرده میشد. به نوشتة بارتولد، در زمان حکومت خلیلاللّه (حک : 820 ـ 867)، و فرخ یسار (حک : 867 ـ 907)، از پادشاهان شروان، در باکو و شماخی ساختمانهای معظم بنا شد (ص 351).رونق شهر باکو تا پیدایی دولت صفویّه ادامه داشت. شاهاسماعیل اوّل در 906، یورش سهمگین خود را به باکو آغاز کرد. در این هنگام، باکو مانند جزیرهای بود که از سه سوی، دریا آن را فرا گرفته بود و از سوی خشکی، با خندقی عریض و عمیق حراست میشد. شاهاسماعیل حین محاصره و جنگ، نمایندة خود را برای مذاکره با غازیبیک و زوجة وی، دختر شروانشاه، که بر باکو فرمان میراندند، فرستاد ولی نمایندة وی را به قتل رساندند. شاهاسماعیل پس از آن فرمان حمله را صادر کرد و خود چند سنگ به خندق انداخت. به دنبال وی، سپاهیان خندق را با سنگ پر کردند به طوری که درون قلعه از بالای آن دیده میشد. پس از تنگتر شدن محاصره، رؤسا و اعیان شهر قرآن به دست و با فریادِ الامان، تسلیم شدند، و خلفابیک، یکی از فرماندهان شاهاسماعیل، وارد شهر شد، و به امر وی عمارات عالیة شروانشاهان را ویران کردند و استخوان شروانشاهان، از جمله شاه خلیلاللّه که شیخ جنید ] پدربزرگ شاه اسماعیل [ را کشته بود، از قبر بیرون آوردند و سوزاندند و خزاین و ذخایر شروانشاهان به دست شاهاسماعیل افتاد ( جهانگشای خاقان ، ص 121ـ127؛ محمودبن خواند میر، ص 109ـ113؛ روملو، ص 66ـ 68؛ قمی، ج 1، ص 65ـ67). در 915، شاه اسماعیل اوّل برای فرونشاندن شورش شیخ شاه والی شروان که در قلعه بیغَرْد پناه گرفته بود به شروان لشکر کشید، و در کنار رود کُر (کورا) اردو زد و سپس به سوی باکو حرکت کرد. کوتوال حصار باکو با تحف و هدایا به پیش او شتافت. سپس شاه اسماعیل از باکو به شابران رفت ( جهانگشای خاقان ، ص 306ـ307؛ روملو، ص 143؛ قمی، ج 1، ص 97). به نوشتة بدلیسی، در زمان سلطنت شاهطهماسب اوّل (930ـ984) باکو به عشیرة روزکی که به شیروان کوچانده بودند سپرده شد (ص 580). در زمان سلطان محمد خدابنده (حک : 985ـ996) قشون عثمانی با حدود صد هزار تن ولایت شیروان از جمله قلاع شماخی و باکو را تسخیر کرد، و به دستور مصطفیپاشا (للهپاشا) فرمانده عثمانی، بیگلربیگی شیروان به عثمانپاشا واگذار شد و ارسخان، بیگلربیگی ولایت شیروان ] که وفادار به ایران بود [ ناگزیر تا کنار رود کُر عقب نشست (اسکندر منشی، ج 1، ص 232، 234ـ235). در 1010، به نوشتة امیناحمد رازی، باکو از شهرهای مشهور شروان، در کنار دریای خزر قرار داشت. در اطرافش تا ده فرسنگ یک مثقال خاک به هم نمیرسید و گیاه و درخت در آن سرزمین نمیرویید و در آنجا سنگ ] نفتاندود [ را به جای هیزم به کار میبردند، و چاههای نفت سیاه و سفید داشت (ج 3، ص 268ـ269). در 1015، شاه عباس اوّل پس از استیلای عثمانیها به شروان ناگزیر به آن ولایت لشکر کشید و در شماخی اردو زد و دست عثمانیها را از شروان کوتاه کرد و دربند و شماخی و باکو به ایران بازگشت. در این لشکرکشی اهالی شهر باکو بر عثمانیها قیام کردند و کوتوال قلعه را، که از عثمانیها بود، به اسارت درآوردند و به نزد شاهعباس بردند (اسکندر منشی، ج 2، ص 733ـ734). از دورة صفویّه و شاید اندکی پیش از آن، اهالی باکو مذهب تشیّع را پذیرفته بودند به طوری که در 1016، به نوشتة منجم یزدی «تشیّع جماعت بادکو در میان شیروانیان شهرت تمام دارد» (ص 325). طبق مطالب تذکرة الملوک ، در دورة صفویّه حاکم بادکوبه پانصد تومان مداخل و صد نفر ملازم داشت (میرزا سمیعا، ص 78). در 1134، در زمان شاهطهماسب دوّم، پطرکبیر در تدارک حمله به ایران یکی از صاحبمنصبان خود را با پیامی به باکو فرستاد، امّا مردم باکو از پذیرفتن وی خودداری کردند و سال بعد با قوة قهریه باکو را اشغال کرد (لاکهارت، ص 207ـ209، 282ـ284). در 1144، دربند و باکو و حتی گیلان در اشغال روسها بود (استرآبادی، ص 178ـ182؛ فلور، ص 97). در 1147، نادر دربند و بادکوبه را به ایران بازگرداند و قشون روس را از آن مناطق بیرون راند (استرآبادی، ص 246ـ247). در همان زمان، محدودة سیاسی آذربایجان گسترش یافت و باکو و ایالت شروان و حتی گرجستان تابع آن شد. به نوشتة استرآبادی، نادر «سپهسالاری و اختیار کل ممالک آذربایجان را به ظهیرالدوله ابراهیمخان برادر والاگهر خود عنایت، و مقرّر داشتند که تمامی بیگلربیگیان و حکّام ولایت آذربایجان از حدّ قپلان کوه ] قافلانکوه [ الی آرپهچای ] آرپاچای [ و منتهای داغستان و گرجستان تابع امر و نهی او باشند» (ص 273). در 1175 یا 1176، رود ارس از لحاظ سیاسی حدّ طبیعی و تاریخی آذربایجان شمرده نمیشد بلکه در میانة آن جریان داشت و بادکوبه که در آن سوی رود قرار گرفته بود به ولایت آن طرف آب مشهور بود (غفاری کاشانی، ص 219ـ220؛ موسوی اصفهانی، ص 96ـ110). این امر نشان میدهد که در آن دوره، اران (قرهباغ) به آذربایجان منضم بوده است.در 1201، شیخعلیخان، بیگلربیگی باکو، به یاری مصطفی قلیخان طالش و فتحعلیخان حاکم قُبه * ، به گیلان یورش بردند و منطقه را غارت کردند (ج 3، ص 1400ـ1402). در 1210، لشکریان روس بار دیگر به ایران حملهور شدند. آغامحمّدخان قاجار پس از شکست از روسها شهرهای دربند، گنجه * ، باکو، قُبه (قُوبه) و قسمتی از، دشت مغان را از دست داد. در 1211، بر اثر مرگ کاترین امپراتور روس ] و بروز اختلافات داخلی در روسیّه [ سپاهیان روس از ولایات ایران عقب نشستند (اعتمادالسلطنه، 1363ـ ش، ج 3، ص 1432ـ1434؛ مک لین، ص 35ـ36). پس از مدّتی، در 1220، در زمان فتحعلیشاه بار دیگر روسها به ولایات ایران در آن سوی رود کُر تجاوز کردند و از طریق دریا به باکو یورش آوردند، پس از شکست ناوگان روسیّه در حمله به باکو، سیسیانف (ایشْپُخْدُرْ) فرمانده روسی با نیرویی مشتمل بر 1600 سرباز و ده عرّاده توپ به پیرامون خاننشین باکو رسید. در همان سال، سپاهیان عباسمیرزا در نزدیک باکو شکست سختی به روسها وارد آوردند و سیسیانف بر اثر توطئة حسینقلیخان، حاکم باکو، به هنگام مذاکره مقتول و سرش به تهران فرستاده شد (سپهر، ج 1، ص 132، 141ـ143؛ هدایت، 1339 ش، ج 9، ص 414ـ415؛ مک لین، ص 39، 43). به دنبال آن در 1221، به تحریک روسها، شورشی در شهر باکو درگرفت و ناگزیر حسینقلیخان با اهل و عیال شهر را ترک کرد و فرماندة روسی، بُوان کُف (بولغاکوف)، بلامانع وارد باکو شد (سپهر، ج 1، ص 147، 155؛ اعتمادالسلطنه، 1363ـ1367 ش، ج 3، ص 1483؛ باکیخانوف، ص 190). روسها پس از تصرف شروان و باکو، در 1228 وارد لنکران * شدند (اعتمادالسلطنه، 1363ـ1367 ش، ج 3، ص 1508)، و شهرهای آن سوی رود ارس را تسخیر کردند و باز آتش جنگ بین ایران و روس روشن شد. به هنگام جنگهای ایران و روس، بر اثر اشغال ولایات دربند و قُبه و گنجه و شروان و غیر آنها ] از جمله باکو [ و بیاحترامی به مساجد و شعایر اسلامی، مردم آن ولایات به سیّدمحمد معروف به مجاهد (متوفی 1242) شکایت بردند و به تقاضای فتحعلیشاه، سیّدمحمد امر به جهاد بر ضد سلطان روس کرد (تنکابنی، ص 128ـ129؛ مدرّس، ج 3، ص 401)، امّا جهاد اثری نداشت و فتحعلیشاه ناگزیر به عهدنامة گلستان * تن در داد که به موجب فصل سوّم آن، ولایات قرهباغ و گنجه و خاننشینهای شکی * و شروان و قبه و دربند و باکویه و قسمتی از طالش و همة داغستان و گرجستان و تعداد دیگری از شهرها ] در ایران معروف به هفده شهر قفقاز [ ، از ایران منتزع شد (اعتمادالسلطنه، 1363ـ1367 ش، ج 3، ص 1510، 1512). پس از آن نیز جنگهای سختی در قفقاز و آذربایجان بین سپاهیان ایران و روس درگرفت. سرانجام، در 1243 طبق عهدنامة ترکمانچای * مناسبات سیاسی و تجاری جدیدی بین ایران و روسیه برقرار و عهدنامة گلستان کمابیش تثبیت شد. در همان دوره، به نوشتة شیروانی، بندر باکو در سه فرسنگی شهر شماخی قرار داشت. در آنجا بادهای سختی میوزید که به عمارات و حیوانات ضرر میرسانید. حدود سه هزار خانه از سنگ تراشیده با سطح قیراندود داشت. شاهان شروان سه حصار مستحکم تو در تو از سنگ رُخامِ تراشیده، ساخته و بین دو حصار خندقی عظیم کنده بودند. محصولات عمدة آن نفت سیاه و زعفران بود که نفت آن صادر میشد. مردم آن شیعه مذهب بودند (1348 ش، ص 153). در 1277، هر ساله اهل بادکوبه هفت هشت کشتی گندم و جو و عسل و روغن و موم و پنیر و گردو و چوب گردو و برنج از ولایت گرگان میخریدند (میرزا ابراهیم، ص 214). همچنین برنج تنکابن به باکو صادر میشد (همان، ص 148). در 1288، به نوشتة هدایت، زردشتیها از هندوستان نذر کرده پیاده به زیارت آتشکدة باکو میآمدند (ص 141). در 1290، ناصرالدّین شاه در بازگشت از سفر فرنگستان، مدتی در باکو اقامت گزید (ناصرالدّین قاجار، ص 249ـ250). اعتمادالسلطنه نیز در این سفر شاه را همراهی میکرد. به نوشتة وی، در آن زمان، باکو با چهل هزار تن جمعیت جزو ولایت شروان بود؛ ناحیة باکو 25 قریه داشت. خانههای جدید شهر به سبک خانههای فرنگی بود و در وسط شهر قدیم، نارنج قلعه در تپهای با عمارات و خزاین شروانشاهان قرار داشت و فاصلة دریا با دیوار شهر قدیم به هزار ذرع میرسید. بازار مسلمانان و سه مسجد در داخل قلعه بود (1367ـ 1368 ش، ج 1، ص 249ـ250؛ 1356 ش، ص 51 ـ 54). در 1293، شهر باکو 000 ، 25 تن جمعیت داشت که پنج هزار تن آن ارمنی، و بیست هزار تن مسلمان شیعه بودند، و پالایشگاه نفت داشت (فرهادمیرزا قاجار، ص 38، 360ـ361). در 1297، احداث راهآهن ماوراء قفقاز آغاز شد تا بندر باکو در کنار دریای خزر را به بندرهای باطوم و پُتی در کنار دریای سیاه متصل سازد (افضلالملک، ج 1، ص 1420). در 1306، در دورة ناصرالدّین شاه ایالت باکو یکی از ایالات ماوراء قفقاز روسیّه محسوب میشد و جمعیت آن به 560 ، 515 تن میرسید (سامی، ذیل «باکو»)؛ از شمال به داغستان، از شمال غربی به گرجستان (همان، ذیل «گرجستان»)، از مشرق به دریای خزر و از جنوب به قرهباغ و قسمتی از گنجه (یلیزاوتپول) محدود و مشتمل بر خطّة شروان (بین رود کُر و دریای خزر) و نیمی از دشت مغان و قسمتی از طالش بود. کوههای قفقاز در شمال آن امتداد داشت و قلل مهمّ آن عبارت بود از: شاه البرز، تفان، باباداغ و بش پارمق که اغلب پوشیده از برف بود. ایالت دارای شش قضا ] قضا کمابیش معادل شهرستان [ بود، و باکو مرکز آن محسوب میشد و استحکامات و بازار و عمارتی از زمان شاه عباس دوم داشت. اهالی آن مسلمان و پیرو مذهب تشیّع بودند. باکو از دیدگاه زردشتیها ارض مقدس شمرده میشد و تعدادی زردشتی در آنجا به سر میبردند (همان، ذیل «باکو»). در 1335/1917، بهنوشتة بارتولد، جمعیت آن به 100 ، 231 تن میرسید (ص 75). در این سال، بر اثر انقلاب روسیّه و فروپاشی حکومت تزاری و آغاز جنگهای داخلی در شوّال 1336، قشون انگلیس که در ایران مستقر بود به فرماندهی ژنرال دنسترویل ، با هدف تصرّف باکو ] و دستیابی به نفت آن [ پس از گذشتن از گیلان، که زیر نفوذ میرزاکوچکخان (جنگلیها) قرار داشت، از طریق بندرانزلی (دریا) وارد باکو شد و اهالی بویژه مردم تهیدست شهر به گرمی از انگلیسیها استقبال کردند (الیس، ص 32ـ33؛ مابرلی، ص 432، 521 ـ 522). پس از آن، نیروی عثمانی، به فرماندهی نوریپاشا، به باکو حمله کردند و انگلیسیها پس از دادن تلفات سنگین و با آبروریزی از آنجا عقب نشستند (رایت، ص 273ـ274؛ رضا، ص 214). از پیآمدهای ورود ترکان به این شهر قتلعام گروهی از ارامنه بود؛ سپس حزب مساوات نخستین دولت مساوات «پان ترکیستی» را در ایالت باکو، قرهباغ، گنجه و قسمتی از ایالت شروان برقرار کرد و نام جعلی جمهوری آذربایجان بر آن نهاد (الیس، ص 81ـ82؛ رضا 214ـ215)؛ و باکو مرکز آن تعیین شد. در همان سال، با پایان گرفتن جنگ جهانی اوّل و تسلیمشدن دولت عثمانی، بار دیگر گروههایی از ارتش بریتانیا به فرماندهی ژنرال تامسون از راه انزلی وارد باکو شدند و نیروهای عثمانی ناگزیر عقب نشستند. همزمان با آن، مسکو به اشغال باکو به دست ارتش انگلیس اعتراض کرد، و در 1338/1920، ارتش سرخ از راه هشترخان وارد باکو شد و دولت مساوات سقوط کرد (الیس، ص 123ـ124؛ رضا، ص 215). ولی نام آذربایجان همچنان بر قسمتی از ایالات قفقاز از جمله قرهباغ و شیروان و باکو و گنجه به جا ماند. (برای آگاهی بیشتر دربارة باکو و منطقه رجوع کنید به آذربایجان * ؛ قفقاز * ).منابع: آثارالاسلام التاریخیّة فی الاتحاد السوفییتی = ابنیه و آثار تاریخی اسلام در اتحاد شوروی ، تاشکند ] بیتا. [ ؛ کلود آنه، گلهای سرخ اصفهان، ایران با اتومبیل : سفرنامه کلودانه ، ترجمة فضلاللّه جلوه، تهران 1370 ش؛ عبدالمحمد آیتی، تحریر تاریخ وصّاف ، تهران 1346 ش؛ اسماعیلبنعلی ابوالفدا، تقویم البلدان ، ترجمة عبدالمحمد آیتی، تهران 1349 ش؛ مسعربنمهلهل ابودلف خزرجی، الرسالةالثانیة ، ترجمة بطرس بولغاکوف و انسخالدوف، مسکو1960؛ محمد مهدیبن محمد نصیر استرآبادی، جهانگشای نادری ، چاپ عبداللّه انوار، تهران 1341 ش؛ اسکندر منشی، تاریخ عالمآرای عبّاسی ، تهران 1350 ش؛ برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران: سیاست، حکومت و فرهنگ دورهایلخانان ، ترجمة محمود میرآفتاب، تهران 1365 ش؛ ابراهیمبن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ محمدحسنبنعلی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری ، چاپ محمد اسماعیل رضوانی، تهران 1363ـ1367 ش؛ همو، سفرنامه صنیعالدوله: از تفلیس به تهران ، چاپ محمد گلبن، تهران 1356 ش؛ همو، مرآة البلدان ، چاپ عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، تهران 1367ـ1368؛ غلامحسین افضلالملک، کراسه المعی ، نسخة عکسی از روی نسخة خطی کتابخانة شمارة 1 مجلس شورای اسلامی؛ چارلز هوارد الیس، دخالت نظامی بریتانیا در شمال خراسان 1919 ـ 1918 ، ترجمة کاوة بیات، تهران 1372 ش؛ امیناحمد رازی، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل، تهران ؛ ] بیتا. [ ؛ ارنست اورسول، سفرنامة اورسل،1882 میلادی ، ترجمة علیاصغر سعیدی، تهران ] تاریخ مقدمه 1352 ش [ ؛واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، گزیدة مقالات تحقیقی ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1358 ش؛ عباسقلیآقا باکیخانوف، گلستان ارم ، چاپ عبدالکریم علیزاده و دیگران، باکو 1970؛ شرفالدّینبن شمسالدّین بدلیسی، شرفنامه: تاریخ مفصل کردستان ، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران 1343 ش؛ محمدبن نجیب بکران، جهاننامه ، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1342 ش؛ احمدبنیحیی بلاذری ، فتوح البلدان ، چاپ عبداللّه انیس طبّاع و عمر انیس طبّاع، بیروت 1407/1987؛ محمدبنسلیمان تنکابنی، کتاب قصصالعلماء ، تهران، ] بیتا. [ جهانگشای خاقان: تاریخ شاهاسماعیل، چاپ اللّه دتا مضطر، اسلامآباد 1364 ش؛ حدودالعالم من المشرق الی المغرب ، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1340 ش؛ حمداللّهبنابیبکرحمداللّه مستوفی، کتاب نزهة القلوب ، چاپ گی لسترنج، 1362 ش؛ بدیلبنعلی خاقانی، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1368 ش؛ احمدبنمحمد خوافی، مجمل فصیحی ، چاپ محمود فرخ، مشهد 1339ـ1341 ش؛ افرند داش دامیرف، آذربایجان شوروی ، مسکو 1987؛ محمدبنعلی راوندی، راحة الصّدور و آیة السّرور در تاریخ آلسلجوق ، چاپ محمد اقبال، تهران 1364 ش؛ دنیس رایت، نقش انگلیس در ایران ، ترجمة فرامرز فرامرزی، تهران 1361 ش؛ رشیدالدّین فضلاللّه، جامع التواریخ ، ج 3، چاپ عبدالکریم علیاوغلی علیزاده، باکو 1957؛ عنایتاللّه رضا، آذربایجان واران (آلبانیای قفقاز) ، تهران 1360 ش؛ حسن روملو، احسن التواریخ ، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران 1357 ش؛ ادوارد ریترفون زامباور، نسبنامه خلفا و شهریاران و سیر تاریخی حوادث اسلام ، ترجمه و تحشیه محمد جواد مشکور، تهران 1356 ش؛ شمسالدّین سامی، قاموسالاعلام ، چاپ مهران، استانبول 1306/ 1889ـ1316/1898؛ محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه ، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران 1344ـ1345 ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصل ایران در دوره تیموریان ، چاپ محمد عباسی، تهران 1336 ش؛ زینالعابدینبناسکندر شیروانی، حدائق السّیاحة ، تهران 1348 ش؛ همو؛ ریاض السیاحه ، چاپ اصغرحامد ربانی، تهران ] 1339 ش [ ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد ، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تهران 1369 ش؛ فرهاد میرزا قاجار، سفرنامة فرهادمیرزا معتمدالدوله ، چاپ اسماعیل نواب صفا، تهران 1366 ش؛ ویلم فلور، حکومت نادرشاه (به روایت منابع هلندی) ، ترجمة ابوالقاسم سری، تهران 1368 ش؛ محمدبنیعقوب فیروزآبادی، ترتیبالقاموسالمحیط ، چاپ طاهراحمد زاوی، بیروت 1399/ 1979؛ زکریابنمحمد قزوینی، عجایب المخلوقات؛ آثار البلاد ، چاپ فردیناند ووستنفلد، ویسبادن 1967؛ احمدبنحسین قمی، خلاصة التواریخ ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1359ـ1363 ش؛ احمد کسروی، «باکو»، ارمغان ، سال 13، ش 2 (اردیبهشت 1311)؛ لارنس لاکهارت، انقراض سلسله صفویّه و ایّام استیلای افاغنه در ایران ، ترجمة مصطفی قلی عماد، تهران 1364 ش، جیمز فردریک مابرلی، عملیات در ایران ، ترجمه کاوه بیات، تهران 1369 ش؛ مجمل التواریخ والقصص ، چاپ محمدتقی بهار، تهران 1318 ش؛ محمودبنخواند میر، ایران در روزگار شاهاسماعیلوشاهطهماسب صفوی ، چاپ غلامرضاطباطبائی، تهران 1370 ش؛ محمدعلی مدرس، ریحانة الادب ، تهران 1369ش؛ علیبنحسین مسعودی، کتابالتنبیه و الاشراف ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ همو، مروج الذهب و معادن الجواهر ، چاپ شارل پلاّ ، بیروت 1965ـ1979؛ محمدبناحمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ فیتس روی مکلین، شیخ شامل داغستانی ، ترجمه و تلخیص کاوه بیات، تهران 1370 ش؛ احمدبنلطفاللّه منجمباشی، فصول من تاریخ الباب و شروان ، چاپ مینورسکی، کمبریج 1958؛ جلالالدینمحمد منجم یزدی، تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال ، چاپ سیفاللّه وحیدنیا، تهران 1366 ش؛ محمدصادق موسوی اصفهانی، تاریخی گیتیگشا ، چاپ سعید نفیسی، تهران 1363 ش؛ محمدبن خاوندشاه میرخواند، تاریخ روضةالصفا ، تهران 1338ـ1339 ش؛ میرزا ابراهیم، سفرنامة استرآباد و مازندران و گیلان و... ، چاپ مسعود گلزاری، تهران 1355 ش؛ میرزا سمیعا، تذکرة الملوک ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1368 ش؛ ناصرالدین قاجار، شاه ایران، سفرنامه ناصرالدین شاه ، تهران 1362 ش؛ رضاقلیبن محمد هادی هدایت، کتاب فرهنگ انجمن آرای ناصری ، چاپ سنگی تهران 1288، چاپ افست تهران ] بیتا. [ ؛ همو، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا ، ج 8 ـ 10، تهران 1339 ش؛ یاقوت حموی، معجم البلدان ، چاپ فردیناد ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1870 چاپ افست تهران 1965؛Atlas Azerbai dj anskoi Sovetskoi Sosialisti ch eskoi Respubliki , Baku 1963; Azerba ¦ idja ¦ n Respublika ¦ si Umum dj o gh rafi Ma'luma ¦ t Kh aritasi [map], Baku 1992; A ¦ zarba ¦ i dj a ¦ n Sovet Ensiklopediya ¦ si ,Baku 1976-1986, s.v"Ba ¦ ki", "Ba ¦ kibukhtasi", "Bina","Icharishahr";Gosudarstvenni Komitet Azerbaydjanskoy SSR po Statistikإ, Narodnoye Khozyaistvo Azerbeydjanskoy SSR K70 Letiyu Velikoge Oktyabrya Yulileyniy Staticheskiy Ezhegodnik , Baku 1987; K.M.Mamed-Zade, Construction art of Azerbaijan , Baku 1983; Jouchin Marquart, E ¦ ra ¦ ns § ahr , Berlin 1901.