الباطن (در مقابل «الظّاهر»)، از نامهای خداوند. در قرآن، فقط یکبار آمده است: (هوالاول و الا´خِرُ و الظّاهِرُ و الباطن، حدید: 3 و در دعای جوشن کبیر، بند 85، به این صورت: یا اوّل یا آخرُ یا ظاهِرُ یا باطن).در بادی امر، «ظاهر» و «باطن» را میتوان به معنای «آشکار» و «پنهان» گرفت؛ زیرا که در آیههای دیگر، به همین دو معنا، به نعمتهای خداوند یا گناهان بندگان نسبت داده شده است (اَسْبَغَ علیکم نِعَمَهُ ظاهرةً و باطنةً: نعمتهای خود را، چه آشکار و چه پنهان، بتمامی، بر شما ارزانی داشته است، لقمان: 20؛ و لاتَقْرَبوا الفواحشَ ما ظَهَرَ منها و ما بَطَن: و به کارهای زشت، چه پنهان و چه آشکار، نزدیک نشوید، انعام: 151؛ و ذرواظاهرَ الاثمِ و باطنَه: گناه را، چه آشکار باشد و چه پنهان، ترک گویید، انعام: 120).در واقع، یکی از تقسیرهای رایج و پذیرفته شدة اسماء الهی ظاهر و باطن، همین است که خداوند هم آشکار است و هم پنهان. این تضاد ظاهری را اینطور میتوان تبیین کرد که خداوند با افعال و آثار خود آشکار است و از لحاظ حقیقت و ذات، پنهان.حاج ملاهادی سبزواری، برای باطن و ظاهر، به معنای پنهان و آشکار، چهار تفسیر دارد:1) باطنٌ بِکُنْهِه و ظاهرٌ بوجهه (کنه ـ ذات ـ پروردگار پنهان است و وجه ـ افعال و آثار ـ او آشکار). در این باره (Ä ابوالفتوح رازی، «تفسیر سورة حدید» (ج 11، ص 36): ظاهر است یعنی ظاهرالوجود به ادلّهای که بر وجود برخاسته (= اقامه شده) است، بهحدی که پنداری ظاهر است بر حاسّه؛ باطن است ] یعنی [ که از حواس دور است، و او را هیچ حاسّهای ادراک نکند؛ طباطبایی (ج 19، ص 145): الظّاهر بالاَدِلّة ] یعنی [ الدّالّة علیه و الباطن غیرُ مدرک بالحواسّ (با دلیلهایی که بر او راه مینمایند آشکار است؛ و چون با حواس درک نمیشود، پنهان است)؛ طبرسی (ج 9، ص 347): و قیل: الظّاهرُ بأدلّته و الباطنُ من احساس خلقه (و گفتهاند: با دلایلش آشکار است و از حس و درک آفریدههایش، پنهان)؛ ابنبابویه (ص 201): بَطَنَ بالذّات و ظَهَرَ و عَلا بالا´یات (به ذات پنهان است و به آیات، آشکار و والا).بیشتر مفسران اسماء حسنی، پنهان بودن ذات خدا و آشکار بودن نشانههایش را پذیرفتهاند (ابنفورک، ص 43؛ زجاجی، ص 137؛ بیهقی، ص 13، 35 به نقل از حلیمی؛ بغدادی، اصول ، ص 126؛ امامالحرمین، ص 155؛ طوسی و زمخشری، ذیل حدید: 3). و برخی (ابوحاتم رازی، ج 2، ص 49؛ ابنبابویه، ص 201؛ غزالی، ص 147)، بر این عقیدهاند که وهم و خیال از درک و تصور ذات خدا عاجز است.2) باطنٌ من فرط الظّهور، ظاهرٌ من شدة الاحاطة (از افزونی درخشندگی ـ چون خورشید ـ غیرقابل رؤیت است؛ و در عین حال، همین درخشندگی که ذات او را از دید ناظران پنهان داشته، ظهور فراگیر او را میرساند). غزالی (ص 147ـ149)، در همین معنی، میگوید: اگر خداوند برای عقل آشکار (ظاهرٌ للعقل) باشد، چگونه است که بسیاری در وجود او شک دارند؟ و پاسخ میدهد: آنچه باعث میشود که روشنایی دیده شود، وجود سایه و تاریکی است. خورشید را به این دلیل میبینیم که شب هنگام ناپدید میشود. اگر نور دائمی بود، آن را درک نمیکردیم. همین حکم دربارة نور الهی نیز صادق است (نیز رجوع کنید به فخر رازی، ص 332ـ333).3) باطنٌ بأسمائه التّنزیهیّه، ظاهرٌ باسمائه التّشبیهیّه (خداوند باصفات تنزیهی ـ سلبی ـ خود پنهان است و با صفات تشبیهی ـ جمال، ثبوتی ـ آشکار). صفات سلبی، ذات حق را جلوهگر نمیسازد و صرفاً او را منزّه میگرداند، و صفات ثبوتی ـ که در واقع عین ذات اوست و نه زاید بر آن ـ نمایانگر ذات حق تعالی است و نشان میدهد که تمامی کمالات از او نشأت گرفته است.4) باطنٌ مُقَّوِمُ الارواح، ظاهرٌ بأنّه قیّومُ الاشباح (ارواح ـ انفس و عقول ـ که در وراء حس قرار دارند، پنهان بودن بر پا دارندة خویش را میرسانند، و اشباح ـ ابدان و جساد ـ که در حیطة حس قرار گرفتهاند، آشکار بودن بر پا دارندة خود را).علاوه بر این چهار تفسیر، که براساس معنا کردن «ظاهر» و «باطن» به «آشکار» و «پنهان»، صورت گرفته، و با توجه به نسبت تقابلی آنها، از هم تفکیک نشدهاند، برخی از مفسران نیز امکان تفکیک و تفسیر جداگانه «ظاهر و باطن» را یادآور شدهاند. ابنبابویه (ص 200)، در تفسیر «ظاهر» گوید: و معنی ثانٍ: اَنَّهُ ظاهرٌ غالبٌ قادرٌ علی ما یشاء، و آیة فاصبحوا ظاهرین (سورة صف، آیة 14) را شاهد میآورد که به معنی «چیره شدند» است. و در تفسیر «باطن» گفته است: «و معنی ثانٍ: أنَّه باطنُ کل شیءٍ، اَی خبیرٌ بمایُسرّون و یُعلنون» (معنی دوم: خداوند باطن هر چیزی است، یعنی از هر چه پنهان دارند، یا آشکار سازند آگاه است). در دعای جوشن کبیر (بند 88) نیز آمده است: «یا من بَطَنَ فَخَبَر» (ای آنکه از آشکار و نهان آگاه و با خبری). و در نهجالبلاغه (خطبة 49): «الحمدللّه الذی بَطَنَ خفیّاتِ الامور» (سپاس خدایی را که از کارهای پنهان آگاه است). پس، معنای دوم «ظاهر»، غالب و معنای دوم «باطن»، آگاه به رازهای پنهان است). «ظاهر» به معنای «قویتر» و «مقتدرتر» نیز که در واقع معادل «غالب و چیره» است، بهکار رفته است (زجاجی، ص 137؛ قشیری، ص 69). معنای سوم برای «ظاهر»، «مستقر در بالا» یا مجازاً «عالی» است؛ مثلاً در عبارت ظَهَرَ علیالسطح (بر بام رفت)، همین معنا وجود دارد (طبری، ذیل حدید: 3: هوالظاهر علی کل شیءٍ دونه و هوالعالی فوق کل شیءٍ فلا شیءَ أعلی' منه: او بر تمامی مخلوقات ظاهر است، یعنی برتر از هر چیز است و چیزی بالاتر از او نیست). علاوه بر این معانی، «ظاهر» را «عالم بما ظهر» (دانای آشکارها) در برابر «عالم بما بطن» (بیهقی، ص 35؛ بغدادی تفسیر، گ 167 ر؛ فخررازی، ص 332)، و «ظهر علی» را «أطّلع» (آگاه است) (بغدادی، کهف، آیة 20؛ ص 167) نیز دانستهاند (بهمعنای اخیر آیة 31). رجوع کنید به نور،منابع: علاوه بر قرآن؛ ابنبابویه، التوحید ، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ] تاریخ مقدمه 1357 ش [ ؛ ابنفورک، مجرد مقالات الاشعری ، چاپ دانیل ژیماره، بیروت 1987؛ حسینبن علی ابوالفتوح رازی، تفسیر روح الجِنان و روح الجَنان ، چاپ ابوالحسن شعرانی و علیاکبر غفاری، تهران 1382ـ1387؛ احمدبن حمدان ابوحاتم رازی، کتاب الزینة فی الکلمات الاسلامیة ، چاپ حسینبن فیضاللّه همدانی، قاهره 1957ـ1958؛ عبدالملکبنعبداللّه امامالحرمین ، کتاب الارشاد ، چاپ محمدیوسف موسی و عبدالمنعم عبدالحمید، مصر 1369/1950؛ عبدالقاهربنطاهر بغدادی، تفسیر اسماءاللّه الحسنی ، نسخة خطی کتابخانة بریتانیا، ش 7547. Or ؛ همو، کتاب اصولالدین، استانبول 1346/1928؛ احمدبن حسین بیهقی، الاسماء والصفات ، بیروت 1405/1984؛ دعای جوشن کبیر، در کلیات مفاتیحالجنان، با ترجمة فارسی ، تالیف عباس قمی، تهران 1369 ش؛ عبدالرحمانبناسحاق زجاجی، اشتقاق اسماءاللّه ، چاپ عبدالحسین مبارک، بیروت 1406/1986؛ محمودبنعمر زمخشری، الکشاف ، قاهره 1385؛ هادیبنمهدی سبزواری ، شرح الاسماء الحسنی ، چاپ سنگی تهران؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن ، بیروت 1393ـ1394/ 1973ـ1974؛ فضلبنحسن طبرسی ، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن ، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضلاللّه یزدی طباطبایی، بیروت 1408/1988؛ محمدبن جریر طبری ، جامع البیان فی تفسیر القرآن ، بیروت 1400ـ1403/ 1980ـ1983؛ محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن ، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت ] بیتا. [ ؛ علیبنابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغه ، ترجمة جعفر شهیدی، تهران 1370 ش؛ محمدبنمحمد غزالی، المقصد الاسنی فی شرح معانی اسماءاللّه الحسنی ، چاپ فضله شحاده، بیروت 1971؛ محمدبنعمر فخررازی، شرح اسماءاللّه الحسنی المسمی لوامع البینات شرح اسماءاللّه والصفات ، چاپ طه عبدالروف سعد، قاهره 1396/1976؛ عبدالکریمبنهوازن قشیری، الفصول فی الاصول ، چاپ ریچارد فرانک، در MIDEO ، ش 16 (1983)، ص 59 ـ94.