بازنقر (صورتهای متعارف آن بازنگر بازنگر باسنگر بسنگر)

معرف

مصطلح‌ در سودان‌ در اواخر دوره‌ خدیوی‌ و مهدوی‌، ارتش‌ بردگان‌ مجهز به‌ سلاح‌ گرم‌
متن
بازِنْقِر (صورتهای‌ متعارف‌ آن‌ بازِنْگَر، بازِنْگِر، باسِنْگَر، بَسِنْگَر)، مصطلح‌ در سودان‌ در اواخر دوره‌ خدیوی‌ و مهدوی‌، ارتش‌ بردگان‌ مجهز به‌ سلاح‌ گرم‌.اشتقاق‌: ریشة‌ این‌ کلمه‌ چندان‌ روشن‌ نیست‌. ادعای‌ سررجینالد وینگیت‌ (ص‌ 28، پانوشت‌ 1)که‌ آن‌ نامِ قبیله‌ای‌ است‌ احتمالاً مردود است‌، چون‌ معلوم‌ نیست‌ که‌ این‌ کلمه‌ از هیچیک‌ از زبانهای‌ جنوبی‌ سودان‌ مشتق‌ شده‌ باشد. نظر پروفسور پریچارد (ش‌ 8، ص‌ 488، پانوشت‌ 36) دال‌ بر اینکه‌ از کلمة‌ نوبه‌ایِ (شاید «دُنْقُلاویِ») «بِزینگْرَه‌» گرفته‌ شده‌ است‌ قابل‌ تأیید نیست‌. احتمالاً ریشة‌ آن‌ را باید در زبانهای‌ ترکی‌ یا فارسی‌ و در نسبت‌ با «باز» یا «سُنقُر» (به‌ معنای‌ قوش‌، مقایسه‌ شود با معنای‌ «فرخَه‌») یا هر دو کلمه‌، یا «بازیگر» (به‌ معنای‌ شعبده‌باز، رجوع کنید به جانباز * ) جستجو کرد.منشأ: این‌ واژه‌ نخستین‌ بار در میان‌ برده‌فروشان‌ و بازرگانان‌ عاجِ بحرالغزال‌ * دیده‌ شده‌ و لااقل‌ ابتدا در میان‌ ساکنان‌ نیلِ ابیض‌ علیا متداول‌ نبوده‌ است‌. سرسمیوئل‌ بیکر ، که‌ گوردن‌ طی‌ نامة‌ مورخ‌ 26 مه‌ 1878 معنای‌ این‌ واژه‌ را برایش‌ توضیح‌ داده‌ (داگلس‌ماری‌، ص‌ 242)، ذکری‌ از آن‌ به‌ میان‌ نیاورده‌ است‌. شواینفورت‌، ظاهراً نخستین‌ اروپایی‌ که‌ این‌ واژه‌ را به‌ کار برده‌، بازنقر را با «فُروخ‌» (در عربی‌ جمع‌ «فَرْخ‌» به‌ معنی‌ جوجه‌؛ («فَرْخَه‌»= خادم‌ هنوز یک‌ واژة‌ محاوره‌ای‌ سودانی‌ است‌) و با «نَرَکیک‌» (شاید «الرقیق‌») معادل‌ گرفته‌ است‌. بنابر منابع‌ دیگر، «فروخ‌» نوجوانهای‌ مسلح‌ بازنقر بودند (وینگیت‌، ص‌ 103؛ شواینفورت‌ ] و دیگران‌ [ ، 1888، ص‌ 409،پانوشت‌.نقش‌ تاریخی‌: شواینفورت‌ (1873، ج‌ 2، ص‌ 421) بازنقرِ بحرالغزال‌ (ح 1870) را برده‌های‌ خصوصی‌ تاجران‌ توصیف‌ می‌کند. حدود نیمی‌ از جنگاوران‌ از اینان‌ بودند که‌ در لشکرکشیها عساکر نوبه‌ای‌ را همراهی‌ می‌کردند و سربازان‌ ممتازی‌ بودند، اما به‌ دلیل‌ میل‌ به‌ فرار از خدمت‌ کمتر از نوبه‌ایها قابل‌اعتماد بودند. بسیاری‌ از نیام‌ («آزنده‌»)ها داوطلبانه‌ برده‌ شدند تا به‌ عنوان‌ بازنقر خدمت‌ کنند. بزرگترین‌ ارتش‌ بردگان‌ در بحرالغزال‌ متعلق‌ به‌ امیر تاجری‌ موسوم‌ به‌ الزُّبیرحمه‌ منصور بود. پس‌ از 1875 که‌ این‌ ارتش‌ درهم‌ شکسته‌ شد، یکی‌ از مشکلات‌ گوردون‌، فرماندار محل‌، استخدام‌ بازنقرهای‌ او بود، که‌ وی‌ آنان‌ را «حقیقتاً سهمگین‌» توصیف‌ می‌کرد (بِرکْبِک‌هیل‌، ص‌ 336). عده‌ای‌ از فرماندهان‌ نوبه‌ای‌ با بازنقرها به‌ خدمت‌ خدیو درآمدند و عنوان‌ سنجق‌بیگ‌ گرفتند که‌ معمولاً به‌ فرمانده‌ نیروهای‌ نامنظم‌ داده‌ می‌شد (جسی‌، ص‌ 280). یکی‌ از آنان‌، النوربیگ‌ محمد عَنقَره‌، بعدها از فرماندهان‌ نسبتاً مهم‌ مهدیِ سودان‌ شد (ریچارد هیل‌، ص‌ 297؛ هُلت‌، ص‌ 52، 56، 94، 196). پس‌ از شکست‌ سلیمان‌بن‌زبیررحمه‌ در 1879، گروهی‌ از بازنقرانِ او به‌ فرماندهی‌ رابح‌ فضل‌الله‌ (رابح‌الزبیر) به‌ جانب‌ مغرب‌ گریختند و رابح‌ خود را حاکم‌ خطه‌ای‌ از منطقة‌ چاد خواند، ولی‌ در آنجا از فرانسویان‌ شکست‌ خورد و در 1900 کشته‌ شد (ریچارد هیل‌، ص‌ 312-313). از میان‌ بازنقرهایی‌ که‌ در سودانِ مصر باقی‌ ماندند، بسیاری‌ احتمالاً به‌ «جهادیه‌» (نظامیان‌ حرفه‌ای‌ مهدوی‌) یا گردانهای‌ سودانی‌ ارتش‌ جدید مصر پیوستند. عربی‌ دَفَعَالله‌، حاکم‌ مهدوی‌ الرَّجاف‌ در نیل‌ ابیض‌ علیا، بازنقر جدیدی‌ تشکیل‌ داد و ششصد تن‌ از آنان‌ را در شوال‌ 1313/ مارس‌ 1896 به‌ عنوان‌ خراج‌ برای‌ عبدالله‌ التَعایشی‌ خلیفة‌ مهدی‌ فرستاد (بایگانی‌ دولتی‌ سودان‌، خرطوم‌؛ مهدیه‌، 32/1، 1/18، 1/75؛ 32/1، 18، 76؛ 34/1، 1، 10).منابع‌:E. E. Evans-Pritchard, A history of the kingdom of Gbudwe, Zaire, no. 8(Oct. 1956); R. Gessi, Seven years in the Sudan, London 1892; G. Birkbeck Hill, Colonel Gordon in central Africa, London 1881; Richard Hill, A biograghical dictionary of the Anglo-Egyptian Sudan, Oxford 1951; P. M. Holt, The Mahdist state in the Sudan, Oxford 1958: Mahdia; Max von Oppenheim, Rabeh und das Tchadseegebiet, Berlin 1902; T. Donglas Murray and A. Silva White, Sir Samuel Baker; A Memoir, London 1895; G. Schweinfurth, etal., Emin Pasha in Central Africa, Eng. trans., London 1888; Schweinfurth, The heart of Africa, London 1873; Sudan Government Archives; Khartoum; Sir Reginald Wingate, Mahdiism and the egyptian Sudan, London 1891.
نظر شما
مولفان
گروه
تاریخ اجتماعی ,
رده موضوعی
جلد 1
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده