بازَبْدی'، باسورین،باقَرْدی'، آبادیهایی واقع در شمال موصل در خاک کنونی ترکیه نزدیک مرز سوریه. در کتابهای جغرافینویسان اسلامی بازبدی' و باقردی' (یا «قردی'») و گاه باسورین با هم ذکر شدهاند. گاهی این هر سه موضع را از «جزیرة ابنعُمَر» * و گاهی این جزیره را از توابع ناحیهای گفتهاند که از این مواضع پدید میآمده است. آنچه مسلّم است نامهای بازبدی' و قردی' (باقردی') و باسورین قدیمی است و نام جزیرة ابنعمر بعدها بر این سرزمین اطلاق شده است. به گمان یاقوت (ج 2، ص 79) نخستین کسی که جزیرة ابنعمر را عمارت کرده حسنبنعمربنخَطّاب تَغْلِبی است که بر این جزیره امارت داشته است (در اصل: «کانت له امرأَة بالجزیرة» که درست نیست و باید به جای «امرأة»،«إِمرَة» خواند) و به گفتة او زمان این شخص در حدود 250 هجری بوده است. اینکه وی عمارت جزیره را به حسنبنعمربنخطّاب نسبت میدهد درست نیست؛ زیرا این جزیره، با اشتمال بر مواضع بازبدی' و باقردی'، قدمت بیشتری دارد و، چنانکه خواهد آمد، تاریخ آن به قرن چهارم مسیحی و پیش از آن میرسد. یاقوت در وجه تسمیة این سرزمین به جزیره گفته است که دجله بر این ناحیه جز از یک سو محیط بوده و مانند هلال (یا قوس) بر آن احاطه داشته است. فاصلة میان دو انتهای قوس را کندند و بر آن آب انداختند و بر این آب آسیابهایی ساختند، و چون آب از هر سو بر این ناحیه محیط شد، آن را جزیره خواندند. هارتمان ( د.ا.ترک ، ذیل «جزیرة ابنعمر») شبههای ندارد که این خندقی مصنوعی نیست بلکه از سرازیر شدن آب دجله از سویی به سوی دیگر (به طور طبیعی) پیدا شده است. این مجرا گاهی خشک میشود و با خشک شدن آن گودالی قوسی شکل پدید میآید. این عقیدة هارتمان را قول بدلیسی (ص 157) تأیید میکند. او میگوید: «قلعه و بلدة جزیره ] ابنعمر [ در ساحل رودخانة شطّالعرب ] مقصود دجله است [ واقع شده، چنانچه در هنگام طغیان آب شطّ دو حِصّه گشته قلعه و شهر را میان گرفته میرود و سدّی عظیم از سنگ و آهک در بالای قلعه بستهاند که آب ضرری به عمارت و ابنیة آنجا نمیرساند و همیشه تردّد مردم از آنجا به جِسر است ] و [ بدین واسطه موسوم به جزیرة عمریه گشته» (ص 157-158). این جزیره را در زمان بدلیسی (قرن دهم و یازدهم) «جزیرة عُمَریّه» میخواندند و به همین جهت تصور شده است که جزیره از بناهای عمربن عبدالعزیز خلیفة اموی است. بقایای جسری که شرفالدین بدلیسی از آن یاد میکند هنوز هم برجاست ( د.ا.ترک ، همانجا) و محقّقان آن را باقیمانده از دورة ساسانیان میدانند، یعنی از زمانی که بازبدی' به موجب عهدنامه به دست ساسانیان افتاده بود.جزیرة ابنعمر اکنون با نام جیزره در خاک ترکیه، در جنوب شرقی آناطولی، نزدیک مرز سوریه، واقع است. طول شرقی آن از گرینیچ 42 درجه و 5 دقیقه و عرض شمالی آن 37 درجه و 15 دقیقه است (همانجا). جغرافینویسان اسلامی طول آن را 66 درجه و 10 دقیقه (از شرق خالدات) و عرض آن را 37 درجه و 30 دقیقه گفتهاند (قلقشندی، ج 4، ص 322). یاقوت (ج1، ص 466) بازبدی' را کوره (به معنی «استان» در اصطلاح قدیمی آن) میخواند و میگوید «بازبدی' و قردی' دو کوره از جزیرة ابنعمرند و بازبدی' در مغرب و باقردی' در مشرق آن واقع است و هر دو کوره در برابر هم قرار دارند». به گفتة یاقوت، بازبدی' همچنین نام دیهی در برابر جزیرة ابنعمر است و همة کوره را به نام آن دیه خواندهاند و کوه جودی و قریة ثمانین، که در داستان نوح و کشتی او یاد شده، در نزدیکی آن است. پس، به گفتة یاقوت، بازبدی' هم نام قریه و هم نام کوره یا ناحیة وسیعی است و این معنی از شواهد تاریخی و جغرافیایی تأیید میشود. باز یاقوت در ذیل «قردی'» (ج 4، ص 56) میگوید: «قردی' و بازبدی' نام دو قریه در نزدیکی جبل جودی * واقع در جزیره است و قریة ثمانین هم در نزدیکی آن است». نیز یاقوت، از قول ابوالحسن جَزَری، میگوید که بازبدی' دیهی است در مغرب دجله که دیههای زیادی به آن افزوده میشود و در کنار دجله در مقابل جزیرة ] ابنعمر [ واقع است و قردی' در مشرق دجله و از توابع آن است که ولایت بزرگی قریب به 200 قریه منسوب به آن است و از آن جمله جودِی و ثمانین و فیروزسابور است. فیروزسابور دیهی بزرگ است و در آن آثار و عمارات زیادی دیده میشود. این دیه را فیشابور نیز خواندهاند (همان، ج 3، ص 931) که اختصار فیروزشابور است و ظاهراً یادگار زمانی است که شاپور دوّم ساسانی بر امپراتور روم پیروز شد و نواحی این سوی دجله را به خاک ایران ضمیمه کرد. «کَفْرزَمّار» هم ناحیة وسیعی از اعمال بازبدی' و باقردی' بوده است (همان، ج 4، ص 288). از گفتار قُدامه (ص 245) برمیآید که قردی' و بازبدی' در شمال موصل و از اَعمال آن بوده است و بر ناحیة وسیعی اطلاق میشده است که جزیرة ابنعمر و باسورین دو قصبة آن بودهاند و جبل جودی در قردی' و بازبدی' بوده است. مسعودی (1965-1979، ج 1، ص 122) بازبدی' و قردی' را از اعمال موصل میخواند و در ذکر دجله و آبهایی که به آن میریزد میگوید: رود خابور (خابور حَسَنیّه نه خابور فرات) از ارمنستان میآید و مصبّ آن در دجله میان باسورین و قبر سابور ] درست: فیروزسابور [ از بلاد قردی' و بازبدی' از بلاد موصل است. در ذکر شاهان آثور (آشور) یا ملوک موصل و نینوا (همان، ج 1، ص 252) نیز گوید: نینوا در برابر موصل است و دجله در میان آن دو جاری است همچنانکه میان قردی' و بازبدی' از کورههای موصل روان است. همچنین مسعودی (1967، ص 52) دربارة دجله میگوید: دجله از جزیرة ابنعُمَر و باسورین و قبر سابور ] درست: فیروز سابور [ و از بلاد قردی' و بازبدی' و باهَدْری' و «بَلَد» و موصل میگذرد. نیز میگوید: خابورِ دجله ] خابور حَسَنیّه [ میان باسورین و فیروزسابور به دجله میریزد و نَهْر دوشا میان جزیرة ابنعمر و باسورین است (همان، ص 54).ابن خُرداذبه (ص 95) قردی' و بازبدی' و باعَرْبایا * را از کورههای دیار ربیعه میشمارد و میگوید نصیبین مرکز دیار ربیعه است. اما از گفتار قدامه برمیآید که او قردی' و بازبدی' را از دیار ربیعه نمیشمارد. ابنحوقل قردی' و بازبدی' را دو رستاق بزرگ میخواند که در کنار یکدیگر و دارای املاک زراعی بزرگ و پراهمّیتاند، چنانکه هر ملک زراعی در سال هزار کُرّ گندم و جو و حبوبات محصول دارد (ص 217). بهگفتة ابنحوقل (ص 219) قردی' همان جزیرة ابنعُمَر و جبل باسورین و نواحی آن است تا حدود باعَینْاثا * و طَنْزی' و تاشان (در ابنحوقل: شاتان).با توجه به نوشتههای جغرافینویسان دربارة بازبدی' و باقردی' چنین نتیجه میشود که این دو نام هم بر ناحیه یا کوره یا رستاق بزرگ اطلاق شده است و هم بر قریه یا شهرک معیّنی و این معنی را گذشتة آن در پیش از اسلام تأیید میکند.بازبدی' در نوشتههای سریانی بیث زَبْدی' است یعنی مسکن «زَبْدا»ها و یونانیان آن را «زابدیکِنه» و لاتینیها «زابدیسنه» میگفتند (مارکوارت، 1901، ص 158). پسوند k ¦ i - پسوندی ایرانی است که علامت نسبت است (تریدلر، ذیل «زابدیسنه»)، یعنی محل و مسکن «زابدی»ها و همچنین باقردی' «بیثِ قَرْدی'» است یعنی محل و مسکن «قردو»ها.زابدیسنه هم نام سرزمینی در حوضة علیای رود دجله بوده است و هم نام مرکز این ناحیه که یکی از حوزههای اسقفنشین نسطوری بوده است. مرکز ولایت زابدیسنه موضع مستحکمی بر بالای تپهای در کنار دجله بوده است و در گذشته به آن «فونیکا» نیز گفته میشد (مارکوارت، همانجا). فونیکا همان «فَنَک» مذکور در کتب جغرافیای اسلامی است که یاقوت (ج 3، ص 920) میگوید مرکز اکراد بَشْنَویه و در نزدیکی جزیرة ابنعمر بوده است و این دو مکان دو فرسخ با هم فاصله داشتهاند. یاقوت میگوید این قلعه سیصد سال است که در دست اکراد بشنویه است و صاحب «جزیره» و دیگران نمیتوانند بر آن دست یابند. قلقشندی (ج 4، ص 326) آورده است: «قلعة فنک قلعة حصینة فُوَیْقَ جزیرة ابنعمر».نام زابدیسنه در کتاب آمّیانوس مارسلینوس، در ذکر جنگهای شاپور دوم ساسانی با یولیانوس مرتد (آپوستات) امپراتور روم، آمده است (تریدلر، ذیل «زابدیسنه»). در نتیجة این جنگها قسمتی از متصرفات رومیان در بینالنهرین به دست ایرانیان افتاد که از جمله «زابدیسِنه» بود. آمّیانوس میگوید که ناحیة زابدیسنه در آن سوی دجله ( regions transtigritanes )، یعنی در ساحل شرقی دجله بوده است. به گفتة تریدلر (همانجا)، شهر بزبده (بازبدی') مرکز ناحیة زابدیسنه بوده که، به عقیدة او در مغرب دجله و در پایین «آمِد» جای داشته است.زوسومِنوس، مورّخ رومی و مؤلّف کتابی در تاریخ کلیسا، از شخصی به نام «داوساس» نام میبرد که اسقف شهر زابدایون بوده، و به جهت اعتقادش به مسیحیّت، به دست ایرانیان کشته شده است. محققان «زابدایون» را با «زابدیسنه» و «بازبدی'» یکی میدانند (همانجا). نام دیگر بازبدی' به سریانی «گوزارثا زبدی» به معنی «جزیرة زبدی'» است (همانجا) و مؤیّد یکی بودن آن با جزیرة ابنعمر است. آرامیها «بیث قردو» را نیز «گوزورتا قردو» یا جزیرة قردو خواندهاند که باز مؤیّد یکیبودن آن با جزیرة ابنعمر است. به عقیدة تریدلر، نام «زاب» کوچک و «زاب» بزرگ، دو رود معروفی که به دجله میریزند، با نام «بازبدی'» وابستگی دارد و مؤیّد آن است که ناحیة بازبدی' تا مواضعی دورتر از ساحل چپ دجله امتداد داشته است.آمّیانوس نام قردی' (کوردوئنه) را نیز جزو پنج ولایتی که در آن سوی دجله قرار داشتند و به دست ایرانیان افتادند میشمارد. استرابون کوههای «گوردوایا» را سرحد ارمنستان و بینالنهرین دانسته است و باوم گارتنر (ذیل «گوردوایا») آن را با کوه جودی یکی میداند.بنابه گفتة سِترِک ( د.ا.ترک ، ذیل «بُهتان») بازبدی' (جزیرة ابنعمر کنونی) و فنک و سِعِرت از محلهای مسکونی ناحیة بزرگ «بهتان» واقع در جنوب شرقی آناطولی است. «بهتان» امروز هم نام یکی از نهرهای تابع دجله است و هم نام ناحیهای است به شکل مثلّث نامنظّم که قاعدة آن رود بهتان و دو ضلع دیگرش دجله و خابور است و از شمال به شروان (با شروان ارّان اشتباه نشود) و از جنوب به زاخو و از مغرب به طور عَبْدِین و از مشرق به حَکّاری محدود است. نام رود «بهتان» در کتب جغرافیای اسلامی «وادیُ الزَّرْم» است.ناحیة «بهتان» در کتب جغرافیای اسلامی «زَوَزان» است و یاقوت (ج 2، ص 957) آن را میان کوههای ارمنستان و اخلاط و آذربایجان و دیارِ بکر و موصل میداند و میگوید ساکنان آن ارمنیاند و طوایفی از اکراد نیز در آن سکونت دارند. هنگامی که عِیاضبنغَنْم در زمان عمر به قردی' و بازبدی' رسید، بِطْریقِ زَوَزان نزد او رفت و با پرداخت باج با عیاض صلح کرد (سال 19 هجری). نام «بهتان» مأخوذ از نام ایل کرد بُخْتی است.نام «باسورین» به سریانی «بیث سورین» است و به احتمال قوی از نام خاندان معروف اشکانی، سورِن، گرفته شده است. سورین پَهْلَو در زمان شاپور دوم ساسانی سردار سپاه بوده است و سورین دیگر در زمان یزدگرد دوم حاکم آدیابنه (اربیل) و «جرمایه» بوده است (نولدکه، ص 680). به گفتة یاقوت، (ج1، ص 467)، «باسورین» ناحیهای از اعمال موصل است که در مشرق دجله واقع بوده و ذکر آن در تاریخ حَمْدان میآید. قدامه (ص 245) باسورین را یکی از دو قصبة قردی' و بازبدی' میداند و میگوید که از باسورین در زورقها به عراق نمک میبرند و مالیات آن را به میانگین سه هزار هزار و دویست هزار درهم میداند. وی مالیات قردی' و بازبدی' را نیز همین رقم نوشته است و ظاهراً مقصود او مالیات هر سه ناحیه با هم بوده است.در قرن چهارم هجری، در زمان ابنحوقل (ص 218-219) محصول بازَبْدی' دو هزار کُرّ گندم و جو بوده است به قیمت هزار هزار درهم (هر کرّ از گندم و جو به قیمت 500 درهم) و محصول باقردی' (جزیرة ابنعمر؛ به گفتة او، با «باسورین») سه هزار کرّ گندم و جو بوده است به قیمت صدهزار دینار. علاوه بر این، مالیاتهایی دیگر از باغات و مستغلات و اهل ذمّه (جَوالی) و عشرتکده (بیتاللَّطَف)ها (مال اللّطف) میگرفتند که از بازبدی' دو هزار دینار یا سی هزار درهم بود و از باقردی' سیهزار دینار (در باقردی' از آسیابها هم مالیات میگرفتند). جزیرة ابنعمر یا باقردی' و بازبدی' و باسورین، که محل تلاقی چند رود فرعی با دجله بود، بندری شمرده میشد برای ارمنستان و آسیای صغیر و میّافارقین * و اَرْزَن * که از آنجا کشتیهای تجارتی با بار عسل و کره و «مَنّ» و پنیر و گردو و بادام و فندق و کشمش و روغن زیتون و انجیر به موصل روانه میشدند (همان، ص 225). باقردی' و بازبدی' خوش آب و هوا هم بوده و هارونالرشید، در سال 174 به آنجا رفته، قصری در آن بنا کرده بود. شاعری، در وصف آن، دو بیت گفته است و آنجا را ییلاق و بهارگاه خوانده است (طبری، سلسلة سوم، ص 609ـ610).در قرن چهارم هجری، بازبدی' و باقردی' و، به طور کلی، جزیرة ابنعمر با همة دیار جزیره و دیار ربیعه در دست حَمدانیان و محل تاخت و تاز آنان و جنگهای ایشان با رومیان و آلبویه بوده است. از این جنگها خسارات زیادی به این دیار وارد آمده و بیشتر اهالی آن، به گفتة ابنحوقل (ص 208ـ230)، از جور آلحَمْدان آن دیار را ترک گفتهاند. ظاهراً خود ابنحوقل نیز در اثر همین حوادث، در 331، مجبور به ترک وطن خود شده است (ص 3ـ4، مقدمه).سمعانی در الانساب (ج 2، ص 33) نسبت به بازبدی' را «بازَبْدائی» گفته است و تنی چند از دانشمندانی را که از آنجا برخاستهاند نام برده است.حمداللّه مستوفی، در نزهةالقلوب در ذکر «دیار بکر و ربیعه، از شهر باصَبْده» نام میبرد که همان بازبدی' است (ص 102ـ103). معلوم نیست که این تلفّظِ زمان اوست یا از کتابی دیگر نقل شده است. وی میگوید: «شهری وسط است، حاصلش غلاّ ت و پنبه و اندکی میوه باشد، حقوق دیوانیش ] مالیاتش [ بیستوچهار هزار و سیصد دینار است». حمداللّه مستوفی (ص 103) «جزیره» را، که همان جزیرة ابنعمر است، جداگانه نوشته و حقوق دیوانی آن را 200 ، 170 دینار گفته است. وی جزیره را شهری بزرگ با 110 پاره دیه خوانده است. به احتمال قوی در این محاسبه شهر بازبدی' هم منظور شده است و نویسندة اصلی که منبع مستوفی است نمیدانسته است که بازبدی' داخل در جزیرة ابنعمر است. در بارة حکام جزیره (جزیرة ابنعمر) در قرن دهم و یازدهم که همه از اکراد بودهاند (رجوع کنید به بدلیسی، ص 156-197).منابع: ابن حوقل، کتاب صورةالارض ، چاپ کرامرس، لیدن 1967؛ ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ ابن فقیه، مختصر کتاب البلدان ، چاپ دخویه، لیدن 1967، ص 132، 136؛ شرفالدینبن شمسالدین بدلیسی، شرفنامه: تاریخ مفصل کردستان ، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران 1343ش؛ احمدبن یحیی بلاذری، کتاب فتوحالبلدان ، قاهره ] تاریخ مقدمه 1956 [ ، قسم اول، ص 208؛ حمداللّهبنابیبکر حمداللّه مستوفی، کتاب نزهةالقلوب ، چاپ گیلسترنج، تهران 1362 ش؛ عبدالکریمبن محمد سمعانی، الانساب ، ج1ـ7، چاپ عبدالرحمنبن یحیی معلمی یمانی، حیدرآباد دکن 1382ـ1392/ 1962ـ1976؛ محمدبن جریر طبری، تاریخالرسل والملوک ، چاپ دخویه، لیدن 1879ـ1896، چاپ افست تهران 1965؛ قدامةبن جعفر، کتابالخراج ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ احمدبن علی قلقشندی، صبحالاعشی ، قاهره ] تاریخ مقدمه 1383/1963 [ ؛ علیبن حسین مسعودی، کتابالتنبیه والاشراف ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ همو، مروجالذهب و معادن الجوهر ، چاپ شارل پلا، بیروت 1965ـ1979؛ تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان ، ترجمة عبّاس زریاب، تهران ] تاریخ مقدمه 1358ش [ ؛ یاقوت حموی، معجم البلدان ، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛Baum Gartner, "Gorduene", in Pavlys Real Encyclopaedie; IA , s.vv. "Buhtan" (by M. Streck), "Cezre-i ibn mer", (by M. Hartmann); J. Marquart, E ¦ ra ¦ nahr, Berlin 1901; idem, Sدdarmenien und die Tigrisquellen, Wien 1930; F. Treidler, "Zabdicene", in Pavlys Real Encyclopaedie .