بازار1) واژه2) شهر و بازار در دوره اسلامیبازار بزرگ شهریجایگاه بازار در شهر اسلامی3) مهمترین خصوصیات بازارهای مرکزی شهرهای اسلامی نقش سازماندهی بازار در امور اقتصادی و مالی فعالیتهای گوناگون اقتصادی بازار و نظام همبستگی آنهاساختار پیکر بازار: راسته؛ خان؛ مجموعههای سرپوشیده (تیمچه، قیصریه، بدستان)؛ میدان؛ دالان؛ چهارسوپیوستگی میان اجزای مختلف بازار با قدمتهای متفاوتجدا بودن محل کار (بازار) از محل سکونتتجمع پیشهوران مختلف در راستههابخشبندی بازار و اصول اساسی آنمهمترین گونههای بازار از لحاظ شکل و کارکرد: بازار خطی؛ بازار چندمحوری؛ بازار مرکزی با خانهای پیرامونی؛ بازار صلیبی؛ بازار محله؛ بازار بیرونشهری؛ بازار صحرایی؛ بازار زیارتی؛ بازار صنایع دستی4) کلیاتی در معماری و مصالح ساختمانی بازار5) نظام درونی بازاراصناف بازارتشکیلات صنفیبازارهای صنفیاحتساب و نظارتبازار، در حدیث و فقه6) بازارهای شهری قبل از اسلام و در دورة اسلامیدورة جاهلیت و صدر اسلام (عکاظ؛ مربد)دورة اسلامی (قلمرو مرکزی؛ مناطق پیرامونی)7) نقش بازار شهری در زندگی اجتماعی، فرهنگی، سیاسیو دینیاشارات و سوابق تاریخیــ در ایران دو قرن اخیر:مجلس وکلای تجار (1301)قیام تنباکو (1309)انقلاب مشروطیت (1324-1329)نهضت ضدجمهوری (1302)نهضت ملی شدن صنعت نفت (1329-1332)قیام 15 خرداد 1342انقلاب اسلامی (1356-1357)8) پیشینه و خاستگاه بازار بزرگ شهرییافتههای باستانشناسی، دادهها، و شواهد کهن تاریخیپیدایش راستههای خردهفروشیپیدایش سراهای سرپوشیده برای کالاهای گرانبهاپیدایش خانها برای تجارتهای عمده و خارجی9) بازارهای موقتبازارهای روستایی در ایران و افغانستانبازارهای موسمی در جهان اسلام10) بازار در ایرانبازارهای روستاییبازارهای شهریبازارهای ایران: اراک؛ اصفهان؛ تبریز؛ تهران؛ رضا (مشهد)؛ قزوین؛ قیصریة لار؛ کاشان؛ کرمان؛ وکیل (شیراز)؛ یزد1) واژه. بازار، در فارسی میانه وازار r ¦ za ¦ wa ] w'c'l ؛ در فارسی میانه مانوی w'c'r [ با ترکیبهایی چون وازارگ (بازاری)، وازارگان (بازرگان)، وازارگانیه (بازرگانی)، وازاربَدْ (رییس بازار، ملکالتجّار رجوع کنید به کتیبة سه زبانة شاپور اول در کعبة زردشت، س 35؛ ماریک، ص 330، 331؛ باک، ص 265؛ ژینیو، ص 35)؛ و نیز رَسْتَگ ـ یـ ـ وازار r ¦ za ¦ rastag-i-wa (راسته یا رستة بازار رجوع کنید به دینکرد مَدَن، ص 757). در پارتی واژار r ¦ a § z ¦ wa (درخت آسوریگ، ص 76 ـ 77، س، 104؛ ژینیو، ص 66)، در پازند r ¦ za ¦ va ؛ در ارمنی ar § vac و از آن akan ar § vac (بازرگان رجوع کنید به هوبشمان، 1895، ص 242)؛ در سغدی مانوی rn § n/w'c § w'c با گونههای مختلف در گویشهای محلی ایران (رجوع کنید به هُرن و هوبشمان، ج 1، ص 219). این واژه احتمالاً از صورت مفروض ایرانی باستان rana- ¦ a § -c ¦ vaha * گرفته شده، که ترکیبی است از ) g ¦ waha ¦ - vaha * در فارسی میانه ( «بها» در فارسی دری، از مادة wah- ، از ریشة هند و اروپایی wes- * (خریدن)، بازمانده در صورتهای: vasnؤ- هندی باستان؛ nos ¦ o یونانی؛ num ¦ num/ue ¦ ve لاتینی (بسنجید با vendre و vend در زبانهای فرانسه و انگلیسی) و جزء دوم آن rana- ¦ a § c (بارتولومه، ستون 581) از ریشة ) ar- § c ( پسوند r ¦ -za در فارسی میانه و ـ زار در فارسی دری؛ مجموعاً به معنی جایگاه دادوستد (هنینگ، ذیل w'c'rg'n ؛ گرشویچ، ذیل شمارههای 356، 392، 399، 1028، 1220؛ بِیْلی، ذیل "bahoysana" ؛ بنونیست، ص 125 و 126؛ باک، ص 265، 266؛ هُرن و هوبشمان، ص 219، 302، 558).نظریهها و پیشنهادهای دیگر دربارة پیشینة این واژه، مانند نسبت آن با § aris § abic فارسی باستان (کتیبة بیستون، س 64)، نظر دارمِسْتِتِر (ج 2، ص 129-131) و دیگران که بارتولومه، هُرن و هوبشمان آن را نپذیرفتهاند و آبایف (ش 1، ص 3-7) آن را مردود شناخته است؛ و نیز با واژة «با» به معنی آش و خوراک پخته، و نیز با فعل «باز آوردن» بکلی بیپایه است. این واژة ایرانی، از راه بازرگانی، از یک سو به عربی، ترکی عثمانی، و زبانهای اروپایی، و از سوی دیگر به زبان سرزمینهای هند و سیلان راه یافته است ( بریتانیکا، ذیل "bazzar" ). گفتهاند که اشتهار جهانی بازارهای قسطنطنیه (استانبول) در اشاعة این واژه میان زبانهای اروپایی سهمی داشته است (رجوع کنید به بلوخ و وارتبورک، ذیل "bazar" ). این واژه در عربی به صورت بازار؛ در ترکی به صورتهای بازار/ پازار؛ در فرانسه bazar و چند گونة دیگر؛ در اسپانیایی و پرتغالی bazar ؛ در ایتالیایی bazzar (مایرلوپکه، ذیل همین واژه)؛ در انگلیسی از طریق ایتالیایی bazaar و چندین گونة دیگر؛ در زبان آلمانی basar ؛ در زبان روسی bazar ؛ در زبانهای صربی و مجاری از 447/1055 vؤsؤr, pؤzؤr ( r ¦ یa ¦ va رجوع کنید به سکوک )؛ در هندی r ¦ za ¦ ba و در لحن عامیانة آن بَزار/ بَژار r ¦ a § r/baz ¦ baza ( ) فرهنگ اردو، هندی و انگلیسی ( )؛ ترنر، ( ) فرهنگ نپالی - انگلیسی ( )؛ در زبان مالایایی pazar ( بریتانیکا، همانجا) دیده میشود.از آنجا که نخستین شواهد این واژه در زبانهای اروپای شرقی از قرن پنجم/ یازدهم و در زبان فرانسه از 836/1432، یعنی قبل از زبان پرتغالی 951/1544 دیده شده است، ( ) گنجینة زبان فرانسه ( ، ذیل "bazar" )، این تصور که پرتغالیها اولین بار این واژه را از هند به اروپا برده باشند بیپایه است. این شواهد نشان میدهد که بازار ایرانی با ویژگیهای خود زبانزد جهانیان بوده و واژة ایرانی بازار به بسیاری از زبانهای جهان درآمده است. امّا در کشورهای اسلامیِ عرب زبان تقریباً همه جا واژة عربی سوق و مصغّر آن سُوَیقه (بازارچه) به کار برده میشود. این واژه که در نام کویها، روستاها، و دیگر مکانهای جغرافیایی بوفور به کار رفته است به عقیدة فرنکل (ص 187) از زبان آرامی اخذ شده است. در پاپیروسهای آرامی به صورت ¦ uqauq/s s و در فارسی میانه، به صورت هُزوارش WQ' S با تلفظ r ¦ za ¦ wa برجای مانده است (مشکور، 1346 ش، ص 51 درِدوّم؛ 1357 ش، ج 1، ص 421).در ترکیه از روزگار عثمانیان به بازار سرپوشیدة اصلی و بزرگ، چارشی i í µar یا چارشو گفته میشود که برگرفته از چارسو/ چهارسو/ چهارسوق فارسی دری و چهار سوگ g ¦ r-so ¦ aha § c فارسی میانه است، مانند علیپاشا چارشیسی در ادرنه، قَطرانچیلر چارشیسی در شهر قیصری، و اوزون چارشیسی در استانبول. در علت این نامگذاری گفتهاند که چون در امتداد هر یک از چهار در بزرگ بنای بدستان عتیق (اَسکی بدستان، که در مرکز مجموعة بازار استانبول واقع است) بازاری سرپوشیده پدید آمده، این اصطلاح ابتدا برای دکانهای چهارسوی این بدستان به کار رفته و سپس به معنی بازار سرپوشیده تعمیم یافته است؛ چنانکه در وقفنامة سلطان محمد فاتح به جای i í µar ترکیب عربی الجوانب الاربعه آمده است ( د.ا. ترک ، ذیل «چارشیسی»). الفاظ بازار و پازار امروزه در ترکیه بیشتر به بازارهای سیّار و بازارهای روزهای تعطیل (معمولاً یکشنبه بازار) و به خود روزیکشنبه نیز اطلاق میشود؛ با این حال، در نام بعضی از بازارهای این کشور برجای مانده است، مانند بیت پازاری (بازار کهنه فروشان) و سلطان پازاری.تعریف بازار در واژگان نوین اقتصادی. بازار، اصطلاحاً عبارت است از منطقهای معین، در دست مجموع افرادی خاص که به تناسب حرفة خویش و عرضه و تقاضایی که در جامعه وجود دارد ـ بتنهایی یا گروهی ـ داد و ستد میکنند. در دانش اقتصاد سیاسی لفظ بازار به تناسبِ مورد استفاده و موضوع و مقصود گوینده، معنا و مفهوم پیدا میکند. برای نمونه در اصطلاح «بازار نفت» اگر گوینده به همة کشورهای نفتخیز یا دارای صنعت نفت نظر داشته باشد، مقصود وی از قراین موجود در سخن او فهمیده میشود. در جغرافیای اقتصادی اصطلاحاتی مانند «بازار جهانی»، «بازار مشترک»، «بازار آتلانتا»، توجه به منطقه یا محدودة جغرافیایی را به ذهن میآورد. اصطلاح «بازار سیاه» نیز به مجموعة مبادلاتی گفته میشود که در آن، کالا و خدمات، به قیمت غیررسمی و به صورت نیمه مخفی، خرید و فروش شوند.«بازار رسمی» در برابر «بازار آزاد» به بخشی گفته میشود که در آن قیمتها از طرف دولت یا سازمانهای وابسته هدایت و نظارت میشود.اصطلاحاتی مانند «بازار سهام»، «بازار پولی»، «بازار مالی»، «بازار نقـد»، «بازار نسیه»، «بازار پایدار»، «بازار بیثبات»، «بازار رو به تنزل» و مانند آنها بیشتر دربارة معاملات اوراق بهادار به کار میروند.منابع: درخت آسوریگ: متن پهلوی ، آوانوشت، ترجمة فارسی، فهرست واژهها و یادداشتها از ماهیار نوابی، تهران 1346 ش؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران 1357 ش؛ همو، فرهنگ هزوارشهای پهلوی، تهران 1346 ش؛ پاول هرن، هاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی، ترجمة جلال خالقی مطلق، تهران 1356 ش؛V.I. Abaev, "Old Persian § s i r a § c i b a , in Behistun inscription", Vestink Drevnej Istorii, Moscou 1985, I; M. Back, Die Sassanidischen Staatsinschriften Etymologischer, Acta Iranica,VIII, 18, Leiden 1978; Harold Walter Bailey, Dictionary of Khotan Saka, Cambridge 1979; Christian Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch, Berlin 1961;Emile Benveniste, Le Vocabulaire des institutions indo- europإennes, Paris 1969; Oscar Bloch, Walther Von Wartburg, Dictionnaire إtymologique de la langue franµaise, Paris1968; Encyclopaedia Britannica Ghicago 1985, s.v. "bazar"; S. Fraenkles, Die Aramجischen fremdwخrter in Arabischen, Leiden 1886; Ilya Gershevitch, A grammar of Manichean Sogdian, Oxford 1961; Philippe Gignoux, Glossaire des inscriptions Pehlevies et Parthes, London 1972; W. B. Henning, "Ein manichaفsches Betund Beichtbuch", APAW, 1936= selected papers, Acta Iranica, v, 14, Leiden 1977; H. Hubschmann, Armenische Grammatik, Leipzig 1895; IA, s.v. " µ ar í i" (by Osman Ergin); D. M. Madan, The complete text of the Pahlavi Dinkard, Bombay 1911; A. Maricq, Res Gestae Divi Saporis, Syria, 35, 1958; W. Meyer Lدbke, Romanisches etymologisches Wخrterbuch, 3rd ed., 1935; Petar Skok, Dictionnaire إtymologique de la langue croate ou serbe, zagreb 1973; Trإsor de la langue Franµaise: Dictionnaire de la langue du 19e et du 20e Siةcle, Paris 1971-1979.2) شهر و بازار در دورة اسلامی. بررسی نهاد اقتصادی ـ اجتماعی بازار، پیش از هر چیز، باید در زمینة اصلی آن یعنی شهر صورت گیرد. زمینة تحقیق برای بازاراسلامی، شهرهای منطقة تاریخی و مرکزی جهاناسلام، یعنی شهرهای خاورمیانه است. محققان بیگانه،اسلام را بیشترآیینی خاصِ شهرنشینان دانسته و برخیازآنان دراین معنی چندان تأکید و مبالغه کردهاند که گویی مسلمانان جز در شهر نمیتوانند زندگی واقعاً مذهبی داشته باشند (از جمله رجوع کنید به و. مارسه، ص 86 به بعد؛ ژ. مارسه (از جمله مارسه، ص 517-533؛ ویرت، 1982، ص 194). آن دسته از خاورشناسان که در جستجوی ویژگیهای شهرهای دورة اسلامی و ارائة صورت نوعی و نمادی برای آنها، به مقایسة این شهرها با دیگر تمدنهای پیش از اسلام یا معاصر ظهور آن پرداختهاند، خصوصیات مشترکی میان آنها یافتهاند که شخصیّت، هویّت، و وحدت این شهرها را نشان میدهد. در این تحقیق، برای جغرافیدانان، شهرسازان، و معماران بیشتر جنبههای صوری و مدنی مانند طرح شهر، سازماندهی فضا و عناصر اصلی آن مثل ارگ، مسجد جامع، بازار به عنوان مرکز اقتصادی، هستة محلات مسکونی، بخشبندی این محلات برحسب نژاد و مذهب و زبان و عوامل دیگر، کویهای بنبست، خانههای درونگرا به صورت محوطة بسته و مشرف به حیاط میانی، مطرح و حایز اهمیت بوده است. جامعهشناسان و اقتصاددانان بیشتر به بنیادهای اسلامی جامعة شهری مانند خصوصیات اجتماعی و قضایی اسلام، سیطرة اقتصادی شهر بر حومة آن، نحوة بهرهبرداری خاص اسلامی از سرمایه و زمین (مضاربه، مزارعه، مساقات)، اهمیت بسیارِ نهاد وقف در اقتصاد و معماری و آبادانی شهر و جز اینها توجه داشتهاند. اما از این میان برخی از جغرافیدانان که بر جنبههای مادّی تمدن، کاوشهای باستانشناسی، و پژوهشهای صرفاً تجربی و عینی تکیه دارند، آن جنبههای صوری را وجه تمایز و رکن اساسی شهر در دورة اسلامی نمیدانند و معتقدند که کاوشهای انجام گرفته نشان داده است که خصوصیاتی مانند کویهای بنبست و خانههای درونگرا با حیاط میانی، خاص تمدن دورة اسلامی نیست و از روزگاران کهن در شهرهای باستانی مشرقزمین وجود داشته است. ارگ و دیوار و بارو و پرستشگاه نیز وجه مشترک همة شهرهای قدیم است. امّا مجموعة بازار یا سوق، که یکی از بزرگترین دستاوردهای تمدن دورة اسلامی است، نه در مشرق زمین باستان نظیری داشته است، نه در یونان و روم قدیم و نه در اروپای قرون وسطا (ویرت، 1982، ص 198). زمانی که اسلام بر بخش بزرگی از جهان حاکم شد، بازار نیز به صورت یکی از وجوه اشتراک شهرهای تحت قلمرو آن درآمد. بنابراین، یکی از ویژگیهای اصلی شهر در دورة اسلامی در ساختارهای بازرگانی آن است که به صورت مجموعهای یکدست و به هم پیوسته، در فضایی فشرده، درمیان شهر جای دارد و هنوز هم با وجود دگرگونیهای ظاهری، آن ویژگی اصلی شهر اسلامی را تداعی میکند.بازار بزرگ شهری. منظور از این بازار محلة مرکزی و اصلی معاملات و پیشهوری شهر در دورة اسلامی ـ پیش از نفوذ گرایشهای غربی ـ است که در هستة مرکزی شهر و در درون مجموعهای از ساختمانهای ثابت و همگن و با شکل و معماری خاص جای دارد؛ محدودة جغرافیایی مورد مطالعه در این تحقیق نیز شهرهای خاورمیانه و مغرب زمین اسلامی (شمال افریقا و اندلس) و بخشی از آسیای مرکزی (افغانستان و ترکستان روس) است و شبه قارة هند و آسیای جنوب شرقی را به دلیل فرقهای اساسی در بر نمیگیرد (ویرت، 1973، ص 323-333؛ 1974، ص 207-208). با بررسیهای محلی و مبتنی بر روشهای علمی در وضع بازارهای کنونی شهرهایی از این مناطق که کمتر از غرب اثرپذیری داشته و شیوة زندگی گذشته و شکل اقتصادی سنتی خود را حفظ کردهاند به احتمال زیاد میتوان وضع بازارها را پس از نیمة قرن سیزدهم استنتاج کرد. سابقة وضع معماری و شکل ساختمانی امروزی این مجموعهها بندرت به قرن دهم میرسد، با این حال مسلّم است که صورتهای کمالیافتة بازارها در قرن سیزدهم نتیجة تحول و تکامل تدریجی و طولانی است که دامنة آن به چندین قرن قبل از این تاریخ میرسد. به هر حال، اطلاع از خصوصیات کالبدی و کارکردی بازارها قبل از این قرون بسیار کم است و اندکی بر شواهد باستانشناسی و بیشتر بر اشارات تاریخی، جغرافیایی، و متون ادبی تکیه دارد (ویرت، 1974، همانجا).جایگاه بازار در شهر اسلامی. ارائة طرحی شامل و تعریفی جامع از شهر اسلامی، محل توجه و موضوع تفحّص و تحقیق بسیاری از جغرافیدانان، خاورشناسان و مخصوصاً اسلامشناسان قرن بیستم بوده است. بعضی از آنان بازار را بخش اساسی و هستة مرکزی «شهر اسلامی» خواندهاند (ماسینیون، ص 474)، بعضی دیگر مسجد جامع را (پلانول، 1968، ص 49) و برخی هر دو را (گرونهباؤم، ص 145). گروهی دیگر با استناد به متنهای کهن تاریخی و جغرافیایی شهر را متشکل از سه رکن اصلی ارگ، مسجد جامع، و بازار دانستهاند (اشرف، ص 23) و سرانجام برخی نیز عناصر مهم ساختی این شهرها را مسجد، بازار، ارگ حکومتی، و هستة محلههای مسکونی و دیوار و بارو و دروازة شهر برشمردهاند (توسلی، ص 364). به هر حال، همبستگی مسجد جامع و بازار و اهمیت این دو در ساختار بنیادی شهر اسلامی امری مشهود و عینی است؛ اینکه، تا روزگاری دراز زندگی و فعالیت اقتصادی ـ اجتماعی و تا حدودی مذهبی و سیاسی این شهرها در بازار ظهور و بروز داشته است، قطعی است. هنوز هم در ذهن بسیاری از مردم، بازار مرکز همة فعالیتهای شهری است (سان لیور، ص 27).در شهر اسلامی بازارها به مسجد جامع وابستگی کالبدی و کارکردی نزدیکی داشتهاند. مسجد جامع به سبب تقدّم وظایف مذهبی در جای مناسبی در هستة مرکزی و محور اصلی شهر ساخته میشد و بازار به عنوان مرکز معیشت مردمی و فعالیتهای صنفی معمولاً در جوار مسجد جامع قرار داشت. محلة حکومتی و ساختمانهای عمومی و دولتی از این هستة مرکزی دور نبودند، گرچه حکّام و دیوانیان برای برکنار ماندن از هیاهوی مردم به گریز از این مرکز بیمیل نبودند. پیرامون این مجموعه، محلههای مسکونی و پس از اینها محلههای نیمهروستایی جای گرفته بودند که کم و بیش نما و منظری شهری داشتند؛ محلهای سکونت کشاورزان و مهاجران در مساکن بسیار ساده یا در کلبههای پوشالی بود؛ و گورستانها در دورترین نقاط شهر یا بیرون از حصار قرار داشت (پلانول، 1968، ص 49). در شهرهای نوبنیاد اسلامی، نخست مسجد جامع را در محلی مناسب بنا میکردند و سپس بازارها را در نزدیکی آن میساختند، ولی در شهرهایی که پیش از اسلام پدید آمده بودند جامع را معمولاً در محل مناسبی در کنار یا نزدیک به بازار احداث میکردند. بدینسان شهر بهطور کلی نظامی متحدالمرکز داشت. دتمان (ص 183-311)، مستشرق غربی، با درآمیختن و بهرهگیری از همة مطالعاتی که در بارة شهر اسلامی انجام شده بود و با تکیه بر ترکیب صوری شهر طرحی ساده و نمادین از شهر اسلامی خاورمیانه منتشر کرده است (شکل 1). در این طرح که ظاهراً شناختهترین و مقبولترین طرح شهر اسلامی است، جای بازار در هستة مرکزی شهر و محلههای کوچک بروشنی نشان داده شده است (اهلرز، ص 68).شهرهای اسلامی خاورمیانه و شمال افریقا از لحاظ جغرافیایی و طبیعت پیرامونشان گوناگوناند. بعضی مانند اسکندریه و استانبول و بصره در کنار دریا، بعضی دیگر مانند قیروان و مراکش در صحرا، برخی دیگر مانند بغداد و قاهره در کنار رودخانههای بزرگ و سرانجام بعضی نیز مانند ارزروم و شیراز در فلاتها پدید آمدهاند. اما، با وجود این تفاوتها، در همة این شهرها بازارها مرکزیت دارند و داخل حصار شهر بنا شدهاند. در بررسی جایگاه بازارها چهار وضع متفاوت تشخیص داده میشود: 1) بازار در محور میان دو دروازة شهر، مانند الجزیره، قاهره، قیروان، مکناس، و رباط؛ 2) بازار در محور میان یک دروازه و مسجد جامع شهر یا قصر حاکم، مانند فاس قدیم، مدینه، تازه در مراکش، تهران، و تونس؛ 3) بازار در راه میان دو مسجد بزرگ و ارگ مانند اصفهان، استانبول، و مکه؛ 4) بازار میان مسجد جامع و ارگ یا میان ارگ و یکی دیگر از استحکامات شهری، یا میان یک بندر و مرکز شهر، مانند حلب، بغداد، دمشق، کویت، مهدیه، و تطوان (شرابی، ص 52).منابع: احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران دورة قاجاریه، تهران 1359 ش؛ محمود توسلی، «شهر در سرزمینهای دورة اسلامی»، در هفتاد مقاله: ارمغان فرهنگی به دکتر غلامحسین صدیقی، چاپ یحیی مهدوی و ایرج افشار، تهران 1369-1371 ش؛Pierre Centlivres, Un bazar d’Asie Centrale. Forme et nternationa du bazar de Ta ¦ shqurgha ¦ n (Afghanistan), Wiesbaden 1972; Klaus Dettmann, Damaskus: eine orientalische Stadt zwischen Tradition und Moderne, Erlangen 1969; Eckart Ehlers, “The city of the Islamic Middle East: a German geographer’s perspective”, in Papers in honor of Professor Ehsan Yarshater, Acta Iranica, XVI, 30, Leiden 1990; Gustave Edmund Von Grunebaum, Islam: essays in the nature and growth of a cultural tradition, London 1961; G. Marµais, “La conception des villes dans l’Islam”, in Revue d’Alger, II (1945); William Marµais, “L’islamisme et la vie urbaine”, Acadإmie des inscriptions et belles-lettres, Paris, Comptes rendus des sإances, Paris 1929, 86-100; Louis Massignon, “Le corps de mإtier et la citإ islamique”, in Revue nternational de sociologie, (1920); Xavier de Planhol, Les fondaments gإographiques de l’histoire de l’Islam, Paris 1968; idem, “Forces إconomiques et composantes culturelles dans les structures commerciales des villes islamiques”, in La ville arabe dans l’Islam, eds. A. Bouhdiba and D. Chevallier, Tunis 1982; M.Scharab ¦ â , Der bazar , Tدbingen 1985; E.Wirth, "Die Beziehungen der orientalisch-islamischen Stadt zum umgebenden Lande. Ein Beitrag zur Theorie des Rentenkapitalismus”, in Geographie heute , Einheit und Vielfalt. Ernst Plewe zu seinem 65. Geburtstag,ed. Emil Meynen, Wiesbaden 1973; idem, "Zum Problem des Bazars (su ¦ q, µar í i), in Der Islam . LI(1974),203-260,LII(1975),6-46; idem.”Villes islamiques, Villes arabes, Villes orientales? Une problإmatique face au changement.” In La ville arabe dans l’Islam , eds. A.Bouhdiba and D. Chevallier, Tunis 1982.3) مهمترین خصوصیات بازارهای مرکزی شهرهای اسلامی. محققان از بررسی و مشاهدة دقیق صدها بازار شهرهای اسلامی به خصوصیات و معیارهایی دست یافتهاند که این نهاد اسلامی را بخوبی مشخص و از نهادهای مشابه در دیگر تمدنها متمایز میسازد (ویرت، 1974، ص 212).نقش سازماندهی بازار در امور اقتصادی و مالی. بازارِ مرکزی شهرهای خاورمیانة اسلامی، مرکز ثقل اقتصادی و نظام بهرهوری از سرمایه است. این نهاد با خرید و فروش و تولید و پیشهوری گسترده به صورت مرکز رهبری امور اقتصادی و مالی شهر درآمده و با این اعتبار به عنوان جایگاه محوری سیاست و مذهب نیز محسوب میشود. با این برداشت، بازار نهادی معادل محلة مرکزی معاملات شهرهای بزرگ امروز است، امّا از دو جهت با آن تفاوت دارد. نخست اینکه جنبة مالی و اعتباری بازار خاورمیانه برخلاف محلة مرکزی معاملات، برملا و عیان نیست. در محلة تجاری شهرهای بزرگ، دفاتر و تأسیسات گوناگون مانند بانکها، بیمهها، امور صنایع، حمل و نقل، شرکتهای تجارت خارجی و جز آن، در ساختمانهای مجلل و عمارتهای بلند جای دارند، حال آنکه در بازار، از ترس فشارهای حکومتی، همه چیز پنهان است؛ حتی امروز، دارایی و نفوذ مالی در معرض دید قرار نمیگیرد. دفاتر سرمایهداران و تاجران و وامدهندگان بزرگ تنها حجرههایی زیر سقفِ خانها یا سراهاست که در آنها معمولاً یک میز کوچک، یک تلفن، یک دفتر کل، و چند صندلی وجود دارد و در پستوی آن یک گاوصندوق.دوم اینکه روش رهبری اقتصادی و مالی بازار نیز با آنچه در غرب به صورت سرمایهگذاری تولیدی مرسوم است تفاوتهایی دارد. از آن جمله مسئلة استفاده از سرمایه با بهرة مالکانه و تفوق اقتصادی شهر بر حومههای روستایی آن است که بعضی از محققان غربی در مورد شهر اسلامی در خاورمیانه بر آن پافشاری کردهاند (بوبک، ص 259-298) و گفتهاند که این ویژگی در هیچ یک از مراحل پیشین تکامل بشر از جمله در مرحلة نظام ارباب و رعیتی دیده نمیشود. در این نظام، سرمایهدار شهری و بازاری بعضاً بیآنکه خود دستی در تولید داشته باشد بسیاری از ابزارها و مواد اولیه و گاه کارگاه را در اختیار میگیرد و به پیشهورانِ اندکمایه اجاره میدهد. در پرتو این نوع سرمایهداری، بخش عمدة دستاوردهای کشاورزی که مازاد مصرف روستا بود، معدنداری و سایر رشتههای اصلی تولید در شهر جمع میشد و در دسترس قشر نسبتاً وسیع و متمایزی قرار میگرفت. از این رهگذر برای این شهرها نه تنها از نظر تعداد ساکنان بلکه از لحاظ مادی و فرهنگی فرصت تفوق حاصل میشد (بوبک به نقل از اهلرز، 1990، ص 70). امروز نیز آمار و ارقام نشان دادهاند که شهرهای محصور در خاورمیانة اسلامی سازماندهندة کار و به کار گیرندة نتیجة فعالیتهای اقتصادی حومههای خویش هستند. مالکیت اراضی روستایی، آب، بازاریابی فرآوردههای کشاورزی، تولید و بازاریابی فرش، و خدمات عمومی و خصوصی در مناطق روستایی در بسیاری موارد در تصرّف شهریان است که با مهارت خاص خود بهرهها و مزایای فراوانی از روستاها میبرند (اهلرز، 1977، ص 86-96؛ 1982، ص 223-253). برخلاف این نظر، برخی از محققان نشان دادهاند که صاحبان حرفههای دستی کوچک شهری و کاسبان خردهفروش کوچک بازار، بندرت وابسته به وامدهندگان و عمدهفروشان بزرگ بوده و هستند. همین سرمایهداران بازاری تا قرن حاضر در سازماندهی مالی بازار مشارکت مؤثّر داشته و نه تنها در تجارت و پیشهوری شهری بلکه در سازماندهی و تأمین مالی بعضی بخشهای کشاورزی، صنایع محلی و روستایی و بومی، سرمایهگذاری کلان کرده و با این اعمال مثبت و سازنده بازار شهری را به صورت سازمانی جدّی، پرتحرّک و ثمربخش درآوردهاند. بنابراین تصویری که از نقش انگلی شهر شرقی به دست دادهاند غیرمنصفانه است و باید اصلاح شود (ویرت، 1973 الف، 323-333؛ 1974، ص 217).بازار، علاوه بر این که واسطة ضروری و حلقة اصلی زنجیرة تولید، توزیع و مصرف است، موضوعی برای بهرهبرداری از سرمایه هم محسوب میشود. ساختمانهای آن ملک خانوادهها یا افراد غنی است که از آن در کارهای عامالمنفعه یا برای تأمین مالی آیندة افراد خانوادة خود استفاده میکنند (بِکِر، 1910، ص 93-100؛ لاپیدوس، 1967، ص 59، 119، 193 به بعد). اغلب منافع ساختمانهای بازار به صندوق مساجد، مدارس، و بنیادهای خیریه سرازیر میشود. به طور مثال از منافع یک خان در ازمیر برای تأمین هزینههای یک مدرسه در استانبول استفاده میشود. همین طور از منافع ساختمانها، کارگاه، و انباری که در کنار مسجد عثمانی ساخته شده برای تأمین هزینههای مالی همین مسجد استفاده میشود (گراف، به نقل ویرت، 1974، ص 218). حکام، اشراف، و ثروتمندان نیز با ساختن و خریدن کاروانسرا و دکان یا مشارکت در معاملات بازرگانی مبالغ هنگفتی سرمایهگذاری میکردند. بسیاری از آنان پنهانی با تجار بزرگ شریک میشدند و نفوذ زیادی در بخش تجارت کسب میکردند. این نفوذ معلول قدرت اقتصادی و مناسبات سیاسی آنها با تجار بزرگ بود. آنها خود هر گاه به پول نیازمند میشدند بیدرنگ از بازرگانان و صرّافان وام میگرفتند. نقش صرافان و تجّار ثروتمند بازار دارای اهمیتی خاص بود، زیرا تقریباً تمام معاملات پولی از طریق آنها انجام میشد. سلفخری منبع مهم دیگر بهرهبرداری از سرمایه را تشکیل میداد. سازماندهی و سرمایهگذاری در تولید منسوجات و سپس در فرشبافی ـ در نواحی روستایی ـ از دیگر فعالیتهای مهم مالی بازار بود ( ایرانیکا، ج 4، ص 28). موضوع وقف، و اهمیت عظیم معماری و اقتصادی موقوفات مذهبی، در توسعه و تفکیک فضایی شهرهای بزرگ اسلامی چون استانبول، حلب، دمشق، و در نتیجه تأثیر آن در ادارة نهادهای مذهبی و رفاهی بازار و ایجاد اشتغال و برگزاری اعیاد مذهبی اهمیت بسیاری دارد (اهلرز، 1990، ص 73). موقوفات مذهبی در قوام شهر اسلامی و توسعة آن نقشی حیاتی داشته و دارد (در مورد ملایر رجوع کنید به مؤمنی، ص 40-48؛ برای تفت رجوع کنید به اهلرز و مؤمنی، ص 16-26؛ و برای حبوسالعام در شمال افریقا رجوع کنید به استوبر، 1985، 1986). در بازارهای ایران املاک وقفی فراوانی وجود دارد که هزینة بناهایی را که بیشتر در خود بازار قرار دارد تأمین میکند ( ایرانیکا، ج 4، ص 21).فعالیتهای گوناگون اقتصادی بازار و نظام همبستگی آنها. در بازار مرکزی شهرهای بزرگ خاورمیانة اسلامی، بخشهای خردهفروشی ثابت و سیّار، عمدهفروشی و بنکداری، واسطهگری، تجارت خارجی، خدمات خصوصی و عمومی، امور اعتباری و مالی، تولید و پیشهوری و دستورزی در یک بافت سازمانی و مالی گرد هم جمع و به هم وابستهاند و بر هم تأثیر متقابل دارند. این درهمتنیدگی و گوناگونی رشتههای اقتصادی که خاستگاه بخش اعظم آن تجارت خارجی و به دنبال آن توسعة پیشهوری است تنها در بازارهای بزرگ مراکز استان و شهرهای پایتخت وجود دارد. در شهرهای کوچک، بازارهای سادهای میتوان یافت که شعاع عملشان تنها یک منطقة کشاورزی یا روستاهای اطراف است. کار آنها محدود به جزئیفروشی و انجام دادن خدمات ساده و کارهای دستی در حدود سفارش گرفتن از مشتریان محلی و فروش مستقیم به آنهاست، مانند بازار معرّةالنعمان در سوریه؛ سوقالعمارة در عراق؛ سَفاقُس، سوسه، و قیروان در تونس؛ تازه و تِطوان در مراکش؛ آمل و ساری در شمال ایران، بم و زابل در مشرق ایران؛ مزارشریف در افغانستان؛ صَعدَه در یمن. در روستاها غیر از فروشندگان دورهگرد، تجمع کوچکی شبیه به بازار خردهفروشی و صنایع دستی دیده میشود (ویرت، 1974، ص 219؛ لاپیدوس، 1969، ص 72). همین که در شهر فعالیت تجارت خارجی پیدا شد ساختار بازار گستردهتر و پیچیدهتر میشود. به راستههای سنتیِ خردهفروشی و پیشهوری، عنصر «خان»، به عنوان محل دفتر و انبار بازرگانی خارجی، افزوده میشود. دستورزی و فعالیتهای تجاری افزایش و بالش مییابد تا اضافه بر نیازهای مستقیم شهر و توابع آن، خواستهای تجارت خارجی هم برآورده شود. وجود خان در بازار درجه دوّمی مانند بابل، در شمال ایران، گواه نقش گذشتة این شهر در بازرگانی با روسیه مثلاً در آغاز قرن سیزدهم است. همین خصوصیت برای خانهای شهر کوچک تاشقُرغان، در شمال افغانستان، که از 1267 نقش مهمی در بازرگانی عبوری (ترانزیتی) بین روسیه و هندوستان ایفا کرده است نیز صادق است، همین طور برای خانهای شهر انطاکیه (ولرس، ص 27-79). در روزگار صلاحالدین ایوبی در مصر، بازرگانی با هندوستان پردرآمدترین سرمایهگذاری آزاد محسوب میشد (بِکِر، 1909، ص 206-219؛ ویرت، 1974، ص 220). بازرگانانی که از این راه ثروت اندوختند منبعی شدند برای دادن وام و تأمین مالی سایر فعالیتهای تجاری. در گذشته نیز تأمین اعتبار برای فعالیتهای تجاری، وظیفة بازرگانان بود. اکنون نیز بازرگانان و وامدهندگان بزرگ، کسانی را که برای ذخیرة بازرگانی و صادرات تولید میکنند، به هنگام نیاز مالی و بدهکاری حمایت میکنند. گوناگونی کارها و پیچیدگی آنها در بازارهای شهرهای بزرگ تجاری قدیم خاورمیانه به گونهای حیرتآور به مجموعههای نوین تجاری شهرهای امریکای شمالی، در عمارات بلندی که طبقات زیرین آنها به مراکز تجاری و خرید اختصاص یافتهاند، سرایت کرده است. در این مراکز، با وجود اختلاف شدید با بازار سنتی، دفاتر، واحدهای خردهفروشی، خدمات، حرفههای تعمیراتی، بانکها، و رستورانها در فضایی محدود و بسته گرد هم جمعاند و مانند بازارهای خاورمیانه فاقد محل سکونت هستند و در زمان معینی کاملاً از مردم تخلیه و بسته میشوند. امّا در روزگاری که بازار مرکزی شهرهایی مانند حلب، اصفهان، بصره، و کاشان علاوه بر مجموعههای بزرگ ساختمانی با معماری خاص، بخشهای تجاری مرکزی با فضای کافی و کارکردهای در هم تنیده داشتند در اروپا و امریکای شمالی چیزی قابل قیاس با این تشکیلات وجود نداشت (ویرت، 1974، ص 221).ساختار پیکر بازار. میان بخشهای مختلف اقتصادی و مالی بازار و نوع ساختار بنا و معماری آن بتدریج و با گذشت زمان هماهنگی معقولی برقرار شده است. در بازارهای بزرگ شهرهای اسلامی که پیکر آنها از اجزاء و تکههای درهم جفت شده و به هم چسبیده شکل گرفتهاند، از کویها و گذرگاههای اصلی و فرعی (راستهها) برای خردهفروشی و پیشهوری، از خانها برای تجارت عمده و مبادلات خارجی (صادرات و واردات)، و از فضاها و مجموعههای سرپوشیده (قیصریه، تیمچه، بدستان) برای تجارت کالاهای گرانبهاتر استفاده شده است. راستهها و خانها در همة بازارها عنصر اصلی هستند و تالارهای سرپوشیده، دالانها، و میدانها تنها در بعضی از شهرهای نواحی مشرق زمین جزء بازار شمرده میشوند. سایر بناهای مذهبی، آموزشی، و رفاهی مانند مساجد، تکایا، مدارس، دارالشفا، قهوه خانه، خوراکپزی، آبانبار، و سقاخانه که در عمل کامل کنندة محلّة تجاری ـ اجتماعی بازار هستند به تناسب نیاز در محلهای خاصی جای گرفتهاند. در این میان محل مسجد به دلیل مقدّم بودن وظایف مذهبی مسلمانان از اهمیّت خاصی برخوردار بوده است. از این رو میتوان گفت که از آغاز قرن سیزدهم ساختار معماری بازار در شهرهای گوناگون خاورمیانه از الگو و طرحی عمومی و پذیرفتة همگان پیروی کرده است، چنانکه نقشة بازار حلب در قرن سیزدهم، بازار تهران در دورة قاجار، بازار تبریز بعد از زلزله و تجدید بنای آن در حوالی سال 1256، و بازار اراک که در قرن سیزدهم بنا شده شباهت زیادی به هم دارند.در بنای بازارهای اسلامی، با معماری سنّتی، سه بخش اصلی را میتوان از هم تمیز داد: الف) کویها یا گذرگاههای اصلی و فرعی (راستهها)؛ ب) مجتمعهای تجاری دارای انبارها و محلهایی برای سکونت موقت بازرگانان (خان، سرا یا کاروانسرا، فُندُق، وَکاله، رَباع)؛ ج) مجتمعهای تجاری بیامکان سکونت (قیصریه، تیمچه، بدستان).الف) راسته یا گذرگاه اصلی و فرعی بازار، مسیری نسبتاً طولانی است که در دو طرف آن دکانها و فروشگاههای به همپیوسته، در یک ردیف رو به سوی گذرگاهها دارند. این گذرگاهها معمولاً محور اتصال مرکز شهر به خیابانهای اطراف و جادههای خارج از شهر است. ضمناً در ورودی تأسیسات و سایر بخشهای خصوصیتر تجاری و رفاهی بازار نیز غالباً در طول یکی از همین راستهها قرار دارد. طول راستهها متفاوت بوده و به شهادت متون تاریخی گاه به یک یا دو فرسخ میرسیده است، امّا بخش مسقّف و پر جنب و جوش بازارها معمولاً بین دویست تا پانصد متر بوده است ـ به استثنای بعضی بازارهای بزرگ مانند بازار اصفهان و تهران. عرض محورهای اصلی راستهها چهار تا هشت متر، و برخی محورهای فرعی ( مانند بازارهای اسکندریه و بیروت) 5ر1 متر بوده است. کوچههای تنگ بیشتر محصول قرن سیزدهم هستند و احتمالاً قبلاً مسکونی بوده و بعداً به بازار پیوستهاند. بنای راستهها، برخلاف خیابانهای تجاری اروپا و هند، به استثنای بازارهای جدیدتر مانند قیصریة اصفهان، بازار نو شیراز، بازارچه بلند اصفهان (شکل 2)، سوقالحمیدیه (شکل 3)، سوقالخُجا در دمشق، و سوق سُرسُق بیروت، معمولاً یک طبقه هستند.در این بازارها روی حجرهها، نیم طبقهای تعبیه شدهکه از آن به عنوان انبار یا کارگاه یا دفتر استفاده میشود. از خصوصیات مهم راستهها، به عنوان عنصر بنیادی بازار، نبودن خانههای مسکونی در میان آنهاست، مگر در انتهای راسته که بازار به کوچههای خانهدار معمولی میپیوندد. در موارد استثنایی و ویژهای مانند قصبة قاهره، محور اصلی بازارهای مکه، مدینه، طایف، و صنعا ترکیب تجاری ـ مسکونی هم دیده میشود. در بسیاری از شهرهای خاورمیانه و افریقای شمالی، بخش مرکزی راستهها سرپوشیده هستند، امّا در بعضی دیگر مانند بازارهای شهرهای کرانة خزر، یمن، افغانستان، و مراکش راستهها سقف ثابتی ندارند. در برخی دیگر به تبعیّت از شرایط جوّی از پوشاندن بازارها گزیری نیست، چنانکه در یزد حتی بر کوچههای معمولی نیز تکه تکه سقف بستهاند تا رهگذران از تابش بیامان آفتاب آسوده باشند. ارتفاع سقف بازارها در نواحی سردسیر (بازار تبریز) کمتر است و حدوداً به شش متر و در مناطق گرمسیر (بازار قیصریة لار) بیشتر است و حدوداً به هجده متر میرسد. بخشهای مهمتر بازار نیز به دلیل اهمیّت و اعتباری که دارند با سقفهای گنبدی پوشش یافتهاند. بخشهایی دیگر به هنگام مرمت یا بازسازی پوشانده شدهاند، و برخی از کوچههای حاشیة بازار را نیز به هنگام پیوستن به پیکر بازار طاقبندی کردهاند. شکل سقفها تابع سنّت معماری محل و مصالح ساختمانی در دسترس است، چنانکه در ایران و عراق بیشتر از خشت و آجر استفاده شده و شکل سقفها به صورت ردیف گنبدهایی بر چهار پایة لچکی یا چند گوشه یا طرح گهوارهای (آهُنگ) یا قوسهای دوپوشه است. نمونههای اینگونه سقفها در تبریز، اصفهان، شیراز، و بغداد دیده میشود.در بسیاری از کشورهای خاورمیانه و بخصوص در بازارهای ایران رسم بوده است که در محل تقاطع دو راستة اصلی یا در برابر مسجد یا مدرسه، یا قیصریه، گنبد را بلندتر بنا کنند. در ایران و افغانستان تقاطع دو راسته را «چهارسو» میگویند که نمونههای عالی گنبددار آن چهار سوی قیصریة اصفهان و چهارسوی خان یزد است. مواردی از چهار سوی گنبددار در بازارهای بدون سقف گنبدی نیز دیده میشود که نمونههای آن در قاهره مقابل خانالقُطْن یا در مِکْناس روبروی مسجد جامع شهر واقع است.در کشورهای ترکیه، سوریه، لبنان، لیبی، و تونس برای سقف بازارها از طرح گهوارهای و نیز از طاق و تویزه و برای مصالح بنّایی از سنگ و آجر استفاده میشده است. امّا در بازارهای مصر ظاهراً هیچگاه طاق گنبدی یا سقف طویل، به سبک بازارهای ایرانی و ترکی و عربی، وجود نداشته است و در متون تاریخی و معماری هم اشارهای به ساخت آن نشده است. سرپوشیده بودن بخشهایی از بازار مانند شارعالخیّامیه (شکل 4 ـ الف) یا حارةالجمالون (شکل 4 ـ ب) در قاهره یادآور سقفهای چوبی سنتی غوریه یا خانالخلیلی است که دیوید رابرتس در 1254 از آنها طرحی قلمی کشیده است (شکل 4 ـ ج). بازارهای مراکش نیز غالباً پوشیده از تیر چوبی و حصیر است. با این روش کمخرج، دالانهای عریض شش متری و حتی هفت متری را در فاس نو (شکل 5) پوشاندهاند. در بنغازی و قاهره نیز این روش معمول است. قدیمترین نمونة سقف تیرآهنی متعلّق به سوقالحمیدیه (شکل 3) در دمشق است که به سال 1296 بنا شده و پانصد متر طول و هشت متر عرض دارد و از تیرآهنهای قوسی شکلی درست شده که در دو طرف به هم متصل و با ورقة آهن پوشیده شدهاند. از این پس سقف بسیاری از بازارها مانند بورسه، تهران، حلب، بغداد، و جدّه با تیرآهن و ورقة آهن سفید پوشیده شده است. بخشی از تهویه و نوررسانی بازارهای سرپوشیده از طریق روزنههای تعبیه شده در وسط گنبدها، یا دریچهها و شبکههای احداث شده در پایة گنبدها یا پنجرههای دیوارههای جانبی تأمین میشود (شکل 6).در غالب بازارهای شرقی، بخشهای مرکزی و پر رفت و آمد راستهها به دکانهای خردهفروشی و بخشهای کناری و پیرامونی به کارگاه پیشهوران و دستورزان اختصاص داشته است. سَبُک شمردن صنایع دستی باعث انحلال کارگاههای آن در برخی از بازارها شده و گهگاه بعضی از حجرهها از صورت سنتی خود خارج و به مغازههای شیشه (ویترین)دار جدید مبدل شدهاند، مانند بعضی از راستهها و دکانها در بازار مصری استانبول، سوقالحمیدیة دمشق، سوقالبِرکة تونس، بازار جدّه، بازار تهران، و بازار زرگرهای کرمان (شکل 7).شکل سنّتی مغازههای بازار (دکّان، حجره، حانوت، محلّ) هنوز هم در بعضی از بازارها مانند حلب، شیراز، و فاس حفظ شده است. از خصوصیّات ویژة این دکانها کوچکی ابعاد آنهاست، مثلاً در سوقالعطّارین تونس سطح مغازهها 5ر2 متر مربع است و حتی در مواردی مانند سوق باب مصر در مدینه یا سوقُالسّتّات (بازار بانوان) در اسکندریه از این هم کوچکتر است. در بازارهای ایران دکانها نسبتاً بزرگترند، مثلاً در بازار نو شیراز مساحت آنها به حدود پانزده متر مربع میرسد. بسیاری از مغازهها پستویی دارند که از آن به عنوان انبار یا کارگاه، یا دفتر استفاده میشود. ترکیب مغازه و محل مسکونی بسیار کم و تنها در قاهره، طایف، و صَعْدة یمن دیده میشود. کف دکانها از سطح زمین بلندتر است و درِ آنها به سوی راسته باز میشود. این اختلاف سطح، خود به خود سکویی را جلوی مغازه تشکیل میدهد که محلی برای نشستن و استراحت مشتری است؛ این سکوها هنوز هم در بازارهای فاس و اصفهان دیده میشود و وسیلة خوبی برای عرضة کالا و قرار دادن آن در دسترس مشتری است. شیوة عرضه کردن کالاها به صورت انبوه در کیسهها یا جعبههای سرگشاده، روی پیشخان یا روی زمین در دهانة مغازهها امروز هم در بسیاری از بازارهای شرقی، رایج است (شکل 8). مغازهها گهگاه با نوشتههای خوش خط، قالیچههای زیبا، شمشیر، یا چراغهای زینتی تزیین میشده است. تزیینات ویژهای در سوقالقماش و بازار شهر حومةالسّوق تونس دیده میشود. در دو سوی گذرگاه اصلی بازار شهر حومةالسّوق پیادهروهای رواق مانندی وجود دارند که با معبر اصلی اختلاف ارتفاع دارند و بیننده را به یاد خیابانهای سرپوشیدة روم قدیم میاندازند. کالاها در همین پیادهرو، مقابل هر مغازه، عرضه میشود. این شیوة معماری در بدستان عتیق (اَسکی بدستان) استانبول هم دیده میشود. درِ دکانها دو لته یا چند لته است که به هنگام شب بسته یا به اصطلاح معمول تخته میشده و در روز، به هنگام غیبت صاحب دکان، فقط پارچهای روی اجناس میکشیدند. این رسم هنوز هم در اغلب بازارها، بخصوص در عربستان و کویت معمول است.ب) خان ، واژهای فارسی، کهنسال، و با معانی گوناگون و از آن جمله «سرای و کاروانسرای»، در واژگان بازار در ایران بیشتر کاربرد تاریخی دارد و در متون جغرافینویسان اسلامی قرنهایچهارم و پنجم، برای بازار شهرهایی مانند ری، نیشابور، اهواز، و کازرون به کار رفته است. امّا برای خانهای موجود در حوزة فرهنگ ایرانی که در سه قرن اخیر بنا شدهاند از واژة «سرای» و «کاروانسرای» استفاده میشود و البته «خان مادرشاه» (= مهمانسرای عباسی؛ رجوع کنید به شکل 9) منحصر به فرد است. در جهان اسلام غلبه با استعمال اصطلاح خان است که در بسیاری از کشورهای عربزبان و ترکزبان (مصر، سوریه، لبنان، فلسطین، عراق، عربستان، کویت، یمن، و ترکیه) به کار رفته است. در کشورهای شمال غربی افریقا (لیبی، تونس، الجزایر، و مراکش) بنگاههای تجاری مشابه خان را با امکان اقامت موقت برای بازرگانان خارجی «فُنْدُق» مینامند که برگرفته از واژة یونانی o n ¬ p a n d o c e i است ( د. اسلام، ذیل «فندق»، بند 2؛ تیرش، ص 230؛ شرابی، ص 27). امروزه این واژه در مصر و دیگر ممالک غربی جهان اسلام به معنی مهمانسرا به کار برده میشود. برابری عمل خان و فُنْدُق را یاقوت در مُعجمالبلدان (ج 3، ص 918) و ابنبطوطه در رحله (ص 72) متذکر شدهاند (همچنین رجوع کنید به د. اسلام، ذیل فُندُق). ساختمان بعضی از فندقها مانند، فُنْدُقالنجّارین و فُنْدُقالتطوانیین در فاس دارای ارزش هنری معماری هستند. اصطلاح دیگری که از آغاز قرن دهم برای جانشین کردن واژة خان ـ که به نظرِ عربزبانان بیگانه میآمد ـ در مصر معمـول گردیـد و بعـدها در ترکیه، لبنان، و تونس برای مراکز تجاری به کار گرفته شد «وَکالة» بود که واژهای است عربی و به احتمال زیاد صورت کوتاه شدة دارالوکاله است (دُزی، ج 2، ص 846). در قرنهای پنجم و ششم در بغداد و دمشق به خانبارهای بزرگ «دار» و به کاروانسراهای شهری «دارالوکاله» گفته میشد که بعدها مترادف «فُندُق» گردید. این عنوان در پایان قرن هفتم هجری جای خود را به خان داد که قبلاً به مسافرخانههای بیرون شهری و حومه اطلاق میشد. سپس در قرن یازدهم خان بتنهایی و بتدریج همة وظایف و کارکردهای دارالوکاله، فُندُق و قیصریه را در داخل حصارهای شهر بر عهده گرفت و فندق دیگر کارش منحصر به پذیرایی از زایران و مسافران شد. در پایان قرن دوازدهم زمانی که کاملاً واژة وَکالة عربی بر خان فارسی غلبه کرده بود، هنوز در مصر، چهارده خان در برابر 206 وکاله ایستادگی میکردند ( د.اسلام ، ذیل «خان»). شمار خانها و وسعت آنها در میان بازار یا در وسط شهر دلالت بر اهمیت اقتصادی و داد و ستد بینالمللی شهر داشته است. همانگونه که خانها یا کاروانسراهای بیرون شهری محل توقف و و انبارکردن کالاها و اقامت کوتاه مدت بازرگانان برای فروختن آنها بوده است، امروزه نیز خانها یا سراهای تجاری بیشتر محل عمدهفروشی کالاهای واردشده یا آمادة صدور است که به صورت عدلها و لنگهبارهای بستهبندی شده در حیاط یا انبارهای خان انباشته شدهاند. علاوه بر این دفتر نمایندگی تجارتخانههای خارجی، دفتر دلاّ لان بزرگ، دفتر و انبار بازرگانان بزرگ محلّی، و بعضاً کارگاههای دستورزی و پیشهوری محلی نیز در خانها جای دارند. از نیمة دوم قرن سیزدهم به بعد، یعنی بعد از سپری شدن روزگار عظمت و رونق بازارها، در خانها ـ که پیش از این مهمترین مراکز تجاری و مالی شهرهای اسلامی بودند ـ بتدریج تغییراتی راه یافتهاست. خانهایی که در عصر حاضر از لحاظ ساختمانی و طرق دستیابی و رفت و آمد موضعی نامساعد دارند یا در حاشیة بازارها و دور از حوزة فعالیّت مرکزی قرار گرفتهاند وظیفه و اهمیّت اصلی خود را از دست داده و محلی برای تولید انبوه و عرضة کالاهای ارزان قیمت شدهاند (ویرت، 1968، 101-128؛ 1974، ص 226). خانها از لحاظ وسعت و خصوصیّات معماری درجات گوناگون دارند، بعضی از آنها بسیار ساده (خانهای خشتی با حجرههای یک طبقه گرد یک حیاط کوچک) و برخی مانند خانهای بزرگ در قرنهای دوازدهم و سیزدهم در حلب و اصفهان و تهران و قزوین و اراک به صورت مجموعههای زیبا با معماری یکدست و منسجم، حجرههای متعدد، حیاطهای ایواندار، دالانها، راهروها، و طاقنماهای مجللاند، و بعضی دیگر مانند خانالخلیلی قاهره بمرور صورت یک شهرک تجاری، با چندین بازار تخصصی، به خود گرفتهاند.نام خانها، اغلب، از نام کالاهای عمدهای که در آنها معامله میشده یا از نام بنیانگذار آنها گرفته شده است. از این رو در بیشتر شهرهای عربزبان مرکز جهان اسلام یک «خانالصّابون» یا یک «خانالزّیت» وجود دارد. مجتمعهای تجاری با امکان سکونت (سرای، خان، فُندُق، وکالة) در شهرهای دورة اسلامی از لحاظ طرح و ترکیب ساختمانی تفاوت چندانی با هم ندارند و با گذشت قرنها تغییر زیادی نکردهاند. خان بهطور کلی شامل یک حیاط میانی است که حجرههای بههمپیوسته گرد آن را گرفته است. تفاوت خانها بیشتر در شکل زمین، تعداد طبقات، و نوع ایوان و رواق و راهروهاست. معمولترین نوع خان دو طبقه است. در بیروت، استانبول، و تبریز (شکل 10) چندین خان سه طبقه هم دیده میشود. وَکالهها و فُندُقها در قاهره و فاس و دیگر شهرها غالباً بیش از دو طبقه دارند. با ملاحظة این تفاوتها میتوان به هشت طرح اصلی خان اشاره کرد (شرابی، ص70):1. خان با رواق و ایوان سراسری در همة طبقات. در این نوع که در خاورمیانه عمومیّت دارد حجرهها از طریق ایوان به حیاط راه دارند. حجرهها شبیه به هم و دارای ابعاد متفاوتاند؛ مساحت برخی از آنها به پنج متر مربع (خان البُرود در بیروت؛ رجوع کنید به شکل 22ـ 8) و برخی دیگر به پنجاه متر مربع هم میرسد (بویوک ینیخان در استانبول).2. خان با ایوان سراسری در سه طرف. طرح این نوع خان برای صرفهجویی در زمین است و اختصاص به خانهای کوچکتر دارد، مانند خانالصّابون (شکل 22-13) طرابلس لبنان یا خانالحبال حلب.3. خان با رواق و ایوان سراسری و راهروی داخلی. این نوعِ ویژةخان نادر است و برای زمینهای قناس طرحریزی شده است مانند خان حسنپاشا در استانبول. ابعاد حجرهها در این خانها متفاوت و حیاط آنها کوچکتر است. در خان آنطونبک (شکل 22-7) بیروت که از خانهای جدید (قرنهای سیزدهم و چهاردهم) است از این طرح استفاده شده است.4. خان با رواق و ایوان سراسری در یک طبقه. مانند سراهای بازمانده از عهد صفوی در ایران که حجرهها در طبقة همکف مستقیماً یا از طریق هشتی کوچکی به حیاط راه دارند. در طبقة بالا، این هشتیها به هم متصلاند و تشکیل راهرویی را میدهند، مانند خان مادرشاه (شکل 9) و سرای تالار در اصفهان.5. خان با رواق و ایوان سراسری در دو طبقه. در این نوع خان که خاص کشور مصر است طبقات همکف و اوّل از طریق ایوان و رواق به حیاط راه دارند، مانند وکالة قایِتبای و وکالةُالغوری (شکل 11) در قاهره. راهروهای طبقات بالاتر در درون ساختمان جای دارند.6. خان با مهتابیهای دورتادور. در این نوع خان که بیشتر خاص سراهای قرن سیزدهم در ایران است، برخلاف خانهای عصر صفوی که در طبقات بالا، راهروهای سرپوشیده به شکل رواق و ایوان دورتادور داشت، طبقة اوّل (بالای همکف) عقب نشسته و تشکیل مهتابی داده است، مانند سرای حاجی کریم در اصفهان و سرای احمدی در شیراز و فُندُق سوقالتطاوین در شهر تازه و فُندُقالطَرّافه در رباط مراکش.7. خان با ایوان و گوشههای پخ. این نوع خان عمدتاً در ایران (شکلهای 9، 10، 12) یا در مناطق متأثّر از معماری ایرانی دیده میشود، مانند دیار بکر و اورفا در ترکیه. خان قوردبک در حلب استثنای این قاعده در کشورهای عربی است.8. خان با صحن سرپوشیده. در این نوع، صحن میان خان با یک یا چند گنبد پوشیده شده است. حجرهها گرداگرد صحن قرار دارند و طبقة فوقانی دارای ایوانی سراسری و مشرف به صحن است. بدینترتیب این خانها شباهت زیادی به تیمچههای ایرانی دارند و احتمالاً از معماری آنها متأثّراند. خانهای دمشق بجز خانالحریر و خانالزّیت کلاً از این گونهاند. از این میان خان اسعدپاشا، خان سلیمانپاشا (شکل 13) و خانالعمود متعلّق به دورة عثمانی است. خان یا مجتمع تجاری رستمپاشا در ارزروم و خان مرجان (خان اورتمه) در بغداد گونههایی خاص و منحصر به فرد هستند. در اولی از طبقة همکف به صورت مهمانسرا استفاده میشود و حجرههای تجاری، گرداگردطبقة اوّل قرار دارند. خان مرجان صحنی سرپوشیده است که در گرداگرد آن، دو طبقه حجره ساخته شده است. ظاهراً این خان در اصل «یام»، یعنی چاپارخانهای به سبک مغولی بوده است.بررسیهای انجام شده نشان دادهاند که طرز قرار گرفتن خانها نسبت به راستهها قاعدة معیّنی ندارد ولی خود خانها معمولاً در بخشهایی از شهر گرد هم جمع شدهاند که اجتماع آنها را میتوان به سه گونة متفاوت مشخّص کرد:الف. اجتماع خانها در اطراف معبر اصلی بازار، که بیشتر خـاص ایـران است و در شهرهای مهمّی مانند اصفهان، شیراز، و تبریز (شکل 14) دیده میشود ـ در سایر شهرهای کوچک مانند شهر تازة مراکش هم بندرت وجود دارد. خانها در بازارهای ایران یا در دو سوی راسته، ردیف یا در یک مجموعة مرکزی گرد هم یا در فضای میان بازارهای متقاطع قرار گرفتهاند. اصولاً نزدیکی و پیوستگی مکانی راسته و خان یکی از شاخصهای اصلی بازارهای شرقی و بخصوص بازارهای ایرانی است، و این نزدیکی عملاً پیوستگی عمدهفروشی و خردهفروشی را آسان و سریع میکند.ب. اجتماع خانها در مرکز شهر یا در نزدیکی بازار. در اینگونه که بیشتر در ترکیه و کشورهای عربی دیده میشود خانها در داخل شهر، در چند هستة مرکزی، جمع هستند و بندرت دیده میشود که به معبر اصلی بازار راه مستقیم داشته باشند. نمونههای آن در استانبول، قیصریه، قاهره، حلب، تونس، مراکش، و فاس دیده میشود. برای نمونه در قاهره چهار دسته خان گرد هم جمعاند که یکی در ناحیة جمالیه بین مسجد حاکم والاقمر، دومی در شرق مسجد الازهر، بخصوص شارع الصّنادیقیه، سومی در غرب مسجد بَرقوق، به استثنای وکالة تُغری بردی که از دورة ممالیک است؛ و چهارمی در بولاق (بندری در غرب قاهره) واقع است؛ همگی آنها در دوران عثمانی بناشدهاند.ج. اجتماع خانها در کنار دروازههای شهر که بیشتر در شهرهای غرب دنیای اسلام، مانند تونس، الجزیره، فاس، و قاهره دیده میشود و معمولاً در کنار معابر عمومی و بخصوص بین بازار و دروازههای شهر قرار دارند.قدیمترین خانهای درون شهری در حلب، از روزگار ممالیک و از اوایل قرن نهم بر جا ماندهاند و در وسط شهر جای دارند. خان بیراقدین را دو تن از امیران به سال 827 ساختهاند. ابنالشّحنه (805-890) که کتاب الدُّرّالمنتخب فی تاریخ مملکة حلب به او منسوب است تعداد خانهای درون شهری حلب را 25 و بیرون شهری را 13 ذکر میکند ( د.اسلام ، ذیل «خان»). خانالزّیت (شکل 22-3) را امیر خایربک به سال 920 و خانالقصّابیّه را امیر اَبرَک در 916 و خانالصّابون حلب (شکلهای 15،22-5) را که نمایی مجلل دارد امیر اُزدمرالظّاهری (ح 899) ساخته است. نمای بیرونی خانالجُمْرُک، که به سال 982 به فرمان محمدپاشا بنا شده و در نوع خود ممتاز است، به صورت دکان و بازار ساخته شده دو بازار آن از سنگ حجاری شده، دارای 344 دکان، دو آبنما، یک مسجد، و یک سردر ورودی مجلل است (شرابی، ص 170 رجوع کنید به شکلهای 16، 22ـ2). از پایان قرن یازدهم فقط بخش ورودی و سردر تاریخی و مجلل خانالوزیر (شکلهای 17، 22-6) به یادگار مانده است. دارویو کنسول فرانسه در حلب (سالهای 1679- 1684) تعداد خانهای این شهر را در قرن یازدهم، 68 ذکر کرده است. ژان سواژه، در قرن چهاردهم، 38 خان در شهر حلب برشمرده است. خان میسّر (رجوع کنید به همان، ص 172) در قرن حاضر بنا شده است.در دمشق خانهای واقع در درون حصار شهر در جنوب شهر کهنه جای دارند. ابن صَصْری' در آخر قرن هشتم از پنج خان و از جمله خان الحبّالین و خانی منسوب به امیر مُنجک الیوسفی نام برده است (ص 338). در قرن دهم خان در شهر جای بعضی از فُندُقها و قیصریهها را گرفته است، مانند خانالزّیت در سوق مدحتپاشا و خانالحریر ـ ساختمان پر عرض و طولی که درویش پاشا در سال 981 ساخته است. خانالجُمرُک (شکل16) نیز در اوایل قرن یازدهم بنا شده است. دو خان سرپوشیدة دیگر که از همه بزرگترند عبارتند از خان سلیمان پاشا به سال 1145 (شکل 13) با دو سقف گنبدی، و خان اسعدپاشا به سال 1165 با نُه گنبد که میانی آنها فروریخته است. خان جَقْمَقِ (شکل 19) دمشق مانند خان مرجان بغداد از جملة استثناها به شمار میآید (شرابی، ص 233). خان بنایةالعبد در کنار میدان مرجان در خارج از محوطة بازار دمشق که بنایی پنج اشکوبه و ساختة سال 1325 است شباهت به مهمانسراهای امروزی دارد. در طرابلس لبنان از روزگار ممالیک خانالخیّاطین (شکل 20)، خانالصّابون (شکل 22-13)، خانالمصریّین (همان، ص 202؛ شکل 22-12)، خانالمهندس، خانالمنزل (همان، ص 203)، و یک دارالوکاله که قبل از سال 736 به صورت خان درآمده بود برجای مانده است. بیروت در 766 خانی داشته است ( د.اسلام ، ذیل «خان» همانجا). خان آنطونبک (شرابی، ص 176؛ رجوع کنید به شکل 22-7) در قرن سیزدهم و وکالة خلیل البدوی در آغاز قرن چهاردهم در بیروت بنا شدهاند (همان، ص 176).همة بنادر بزرگ سواحل سوریه، لبنان و فلسطین خانهای پرفعّالیتی داشتهاند. خانالافرنج در صیدا (همان، ص 198) یکی از کاروانسراهایی است که به فرمان امیر فخرالدین در آغاز قرن یازدهم ساخته شده است؛ در عَکّای فلسطین، خان الافرنج دیگری نیز وجود دارد. در مصر حوالی سال 730 نخستین بار لفظ خان برای خان امیر قوصون به کار رفته است ( د.اسلام ، همانجا) که امروزه تنها بقایای ویرانة آن باقی است. مشهورترین خان مصر در قاهره خان الخلیلی است که در پایان قرن هشتم به فرمان امیر جرکسالخلیلی ساخته شده و بتدریج به صورت مجتمعی عظیم درآمده است؛ زمانی که سلطان قانصوه الغوری برای آن، دو سردر ساخت، خان به صورت شهرکی تجاری درآمد و مرکزی برای فروش منسوجات گرانبها، پارچههای ابریشمی، گلدوزی، قلابدوزی، و فرش شده بود.عصر طلایی خان در مصر، روزگار مقریزی (قرن نهم) است. در این عصر خانهایی، مانند خان مسرور و خانالخُجار (سال 827) ساخته شدهاند. سه وکاله به نامهای القُطْن، سلیمانپاشا، و حسن پاشا الوزیر از قرن دهم در قاهره باقی است ولی اکثر خانها و وکالههای برجای مانده یادگار دوران عثمانی و قرنهای یازدهم و دوازدهم، یعنی دورة رشد سریع شهرسازی در قاهره بوده است. خانالحمزاوی و خانالباشا در قرن یازدهم به صورت بزرگترین خانبارهای شهر درآمدند و در بولاق نیز خانی به فرمان علی بی، شیخالبلد معروف، ساخته شده است. سه وکالة محسن رمضان (سال 1233) و سلیمانآغا السّلاحدار (سال 1253) و الحرمین (سال 1273) یادگار قرن سیزدهماند.قدیمترین خان بغداد از آن ابوزیاد است که خطیب بغدادی در پایان قرن پنجم از آن نام میبرد. بیشتر خانهای قدیم این شهر بخصوص در نوشتههای یاقوت حموی «دار» نامیده شدهاند که به معنی قصر است، مانند دارالقُطْن و دارالقَزّ که مراکز تجاری تخصصی و نزدیک به معنای قیساریه بودهاند. در قرن ششم خانی به نام خانالسَفَطیین (زنبیلبافان) و در میانة قرن هشتم خان مشهور مرجان به نام خان اورتمه (شرابی، ص 173) در ساحل چپ دجله بنا شده است. در قرن دهم، بغداد میعادگاه مهم کاروانهای تجاری میشود و در 1089 احمد بُشناق، خان معروف بنی سعد را بنا میکند.خانهای عثمانی بیشتر در شهرهای بورسه و استانبول جمعاند. خانهای بورسه، نخستین پایتخت عثمانی، به شکل مستطیل با حیاط مرکزی و رواق سرتاسری از نوع سنتی حوزة مدیترانه هستند. قدیمترین خان شناسایی شده در بورسه بِیْخان (بگخان) (سال 740) یادگار روزگار عثمانی است که امروزه شکل اصلی خود را از دست داده و به امیرخان شهرت یافته است.از قرن نهم و دهم در این شهر ایپکخان (خان ابریشم)، فیدانخان (= محمودخان؛ رجوع کنید به شکل 23-1)، گیوهخان (شکل 23-2)، قوزهخان (شکل 23-3)، و پرنجخان (شکل 23-4) را میشناسیم. دو خان ایپک و گیوه موقوفة مسجد جامع سبز (یِشِیل جامی)اند. سابقة قدیمترین خانهای استانبول خُرمالیخان و بالکاپانخان (بالقپانخان) به دورة امپراتوری رومشرقی میرسد و ویرانههایشان در کنار مسجد رستمپاشا قرار دارد. از میان شانزده خانی که در بازار بزرگ جای دارند قدیمترین آنها چوخاجیخان و بزرگترین آنها کورَکجیلَرخان است که به فرمان وزیر بزرگ محمودپاشا ساخته شدهاند و ابعاد عظیمی دارند. طبقة همکف کورکجیلرخان 167 حجره، رو به رواقهای سراسری، و طبقة بالای آن حجرههایی با سقف گهوارهای مشرف به دالان دارد. این بنا از نو چنان مرمت شده که از صورت گذشتهاش باز شناخته نمیشود. در میانة قرن دهم، خواجه معمارسِنان در سواحل شاخ زرّین دوخان به فرمان رستم پاشا (سال 906-969) بنا میکند؛ یکی چُقورخان در استانبول و دیگری قورشونلوخان در محلّة غَلَطِه؛ از این پس خانها و ابعادشان دچار تحول میشوند و در میانة قرن یازدهم دیگر از عظمت گذشته خبری نیست. به گزارش «اولیاچلبی» استانبول در این دوره 556 خان داشته است. دو نمونة زیباتر قرن یازدهم یکی والدهخان با حیاط دراز سه تکة متصل به هم که محلِّ همهگونه دادوستد است و دیگری بویوک ینیخان (شکل 21) با بنایی از سنگ و حیاطی راستگوشه و دراز که در سال 1178 تغییراتی در آن داده شده است. خانی به نام صرمهکش نیز به سال 1128 در محلی که پیشتر ضرابخانه بوده با نمایی از سنگ و آجر ساخته شده است؛ با این خصوصیّت که حجرههای طبقة فوقانی آن در دو سوی راهرویی وسیع واقعاند و به طرف حیاط باز نیستند. قرنهای یازدهم و دوازدهم شاهد وجود خانهای گوناگونی بوده است؛ برخی خانها بزرگ، با حجرهها و اصطبلهای فراوان، مانند خانهای مَحْرمه سلطان و اورتاوالده و خان پرتجمل کوسَم والده خان، و برخی با ابعاد کوچکتر، و نیز خانهایی رایگان مخصوص زایران. زایران مسلمان شهرها بیشتر در مدارس و خانقاهها، و زایران مسیحی در دیرها و صومعهها اقامت میکردند. در قرنهای یازدهم و دوازدهم که دورة شکوفایی اقتصادی استانبول است بویوک ییلدیزخان (1233) را باید به عنوان یکی از برجستهترین خانها نام برد. وقف خان (1337) مرکزی تجاری ـ مسکونی به سبک جدید بوده که دفاتر بنگاههای تجاری آن نشانة تحوّل در کاربرد خانهای معاصر است.به دلالت گزارشهای تاریخی، احداث فُندُق از عصر مرابطون (قرنهای پنجم و ششم) در کشورهای شمال غربی افریقا باب بوده است. در دورة موّحدون (قرنهای ششم و هفتم) نیز تعداد زیادی فُنْدُق بنا شده است، امّا قدیمترین فُندُقهای برجای مانده متعلّق به دورة بنومَرْیَن (قرنهای هفتم تا نهم) هستند، مانند فُندُق تِطْوانیّین (شرابی، ص 182) و فُندُقاللَبّاده (همانجا). در قرنهای دوازدهم و سیزدهم نیز ساختن فُندُق ادامه داشته و از آن پس منسوخ شده است. در ایران، مجتمعهای تجاری به نام سرا، کاروانسرا، یا خان در همة بازارهای مرکزی شهرهایی که دارای تجارت عمده و خارجی هستند یافت میشوند؛ آنها مانند راسته از اجزای اصلی بازار شمرده میشوند و دارای همان طرح مشترک خان در دیگر شهرهای اسلامی هستند، یعنی به صورت حیاطی که گرداگرد آن حجرههای تجاری ایواندار ساخته شده است. در ایران بندرت سرای یک طبقه، مانند سرای گلشن اصفهان (شکل 24)، و سرای سه طبقه، مانند سرای درعبّاسی (دار عبّاس؛ شکل 10) و سرای حاجی رسول در تبریز (شکل 25)، دیده میشود؛ بیشتر سراها دو طبقه (شکلهای 12، 26، 27) و برخی دیگر چند تکّه یا متصل به هم هستند (شکل 28). از حیاط سراها که معمولاً در میان آن حوضی بزرگ قرار داشته، در فصولی که بارندگی کمتر بوده است، به عنوان انبار موقت استفاده میشده؛ برخی سراها نیز مانند سرای امیر و سرای گرجیلر در تبریز سرپوشیده است. نزدیکی و پیوستگی فضایی سرا به راسته یکی از شاخصهای بازارهای ایران است؛ در دورة اخیر سراهایی به طور مستقل و جدا از پیکر بازار، امّا بیشتر نزدیک به آن در خیابانها ساخته شدهاند، مانند سرای امید و سرای محمّدی در تهران با اینکه در ایران به سراهای تجاری شهری، بخصوص در دورة قاجار، کاروانسرا نیز گفته شده است ولی این مجتمعها هم از لحاظ نوع استفاده و هم از لحاظ معماری شباهت چندانی به کاروانسرا ندارند. بیشتر سراهای امروز ایران از قرنهای یازدهم و دوازدهم باقی است که قدیمترین آنها در اصفهان است، و از آن میان سرای فخر، سرای جارچیباشی، سرای خوانساریها، سرای میراسماعیل، سرای منجمباشی، سرای نومنجمباشی، سرای سفید، سرای شاه، سرای تالار، سرای ساروتقی، سرای گلشن متعلق به قرن یازدهم، خان مادرشاه (1118-1126)، سرای پای درخت سوخته، سرای شمّاعیّها متعلق به قرن دوازدهم، و سرای دالان دراز، سرای حاجی کریم، سرای حاجی علینقی، سرای محمّد صادق خان، سرای مخلص متعلق به قرن سیزدهم هستند. بیشتر سراهای شیراز، مانند سرای احمدی، سرای گمرک، سرای مُشیر متعلق به قرنهای دوازدهم و سیزدهم، و سراهای تبریز، مانند سرای امیر، سرای در عبّاسی، و سه سرایِ حاجی سید محسن (کهنه و جدید و میانه)، سرای خان، سرای میرزا اسماعیل، سرای میرزا مهدی قاسم، سرای شاهزاده بزرگ، سرای میرمحمّد حسین ناظمالتجّار، و سرای گرجیلر متعلق به قرن سیزدهم، و سرای حاجی رسول متعلّق به آغاز قرن چهاردهم است. بعضی از سراهای تهران، مانند سرای دلکش، سرای حاجی رحیم خان متعلق به نیمة دوم قرن سیزدهم، و بعضی دیگر مانند سرای میرعلی ناجی متعلق به آغاز قرن چهاردهم است. از میان سراهای بزرگ و مشهور ایران سرای گنجعلیخان کرمان (شکل 27) و سرای وزیر قزوین در حد نفاست است (پیرنیا، 1371 ش، ص 124؛ همچنین رجوع کنید به طرح سراها شکل29).ج) مجموعههای سرپوشیده (تیمچه، قیصریه، بدستان). این مجموعهها برخلاف راستهها و خانها جزء لاینفک و ضروری ساختار بازار نیستند. بازار خردهفروشی حلب تنها سه تالار سرپوشیده کوچک از این نوع ساختمان دارد. بازار تونس فاقد این گونه مجموعههاست. در بازار طرابلس لبنان و کرکوک عراق هرکدام یک نمونة کوچک از این گونه ساختمانها یافت میشود. در مناطق کوهستانی آناطولی و ایران به سبب زمستانهای سخت و طولانی، و در مراکش به دلیل نزول باران فراوان، وجود اینگونه مجموعههای سرپوشیده یک ضرورت اقلیمی است. ساختمان باعظمت و قدیم خان اورتمه در بغداد که در قرن هشتم به فرمان خان مرجان ـ والی شهر ـ و با اسلوب معماری ایرانی بنا شده دارای خصوصیات مشترکی از خان و اینگونه مجموعههای سرپوشیده است (عزّاوی، ج 2، ص 94، 100، 336؛ ج 3 و 4، ص 267؛ همچنین رجوع کنید به دیولافوآ، ص 626-627؛ ویرت، 1974، ص 228). تیمچه، اصطلاحی ایرانی است که در تهران و اصفهان به فضای سرپوشیدة وسیعی با حجرههای دو یا سه طبقة دورتا دور، و در تبریز و چندین شهر دیگر به راسته بازار کوتاه و پهن و مسقّفی گفته میشود که از دو سو میتوان آن را بست (شوایتسر، ص 38)، مانند تیمچة مظفّریه (شکل 30)، تیمچة گرجیلر، تیمچة امیر. در تهران و اصفهان به ساختاری که نقش راستة فرعی یا بنبست را دارد، قیصریه میگویند؛ پیداست که این تعریف تا چه اندازه با قیساریههای بازارهای مراکش که مجموعهای از راهروهای سرپوشیده است تفاوت دارد. همین تنوّع و اختلاف بخوبی نشان میدهد که استفاده از اصطلاحات عام برای اجزاء بازار تا چه پایه اشکال دارد. در معماری تیمچهها که متأثّر از معماری دوران بعد از صفوی است سه نوع رایجتر را میتوان تشخیص داد: 1. معمولترین شکلآن، دو طبقة مسقّف، و به شکل مربع یا مستطیل است، مانند تیمچة عتیقهفروشها در اصفهان (شکل 36 ـ ج)، تیمچة مظفّریة تبریز (شکل 31)، و تیمچة حاجبالدولة تهران (شکل 30)؛ 2. دو طبقه، بیسقف، شبیه به معماری سرای با راهروهای دورتادور سرپوشیده یا بیسقف، مانند تیمچة نبی (شکل 36 ـ د) و تیمچة ملک در اصفهان (شکلهای 32، 36 ـ الف)؛ 3. یک طبقه، با سقف یا بیسقف، مانند تیمچة سعادت (شکل 36 ـ ب) و تیمچة حاجی کریمپوستی در اصفهان (شرابی، ص 65، 162). یکی از مهمترین خصوصیات تیمچههای ایرانی، کمال و زیبایی معماری آنهاست؛ بخصوص در طاقهای آجری آراسته و هنرمندانهای که بر روی پایههای چهارگوش، بیضی، یا مدوّر بنا شده است. بزرگترین و زیباترین نمونههای این تیمچهها، تیمچة بزرگ قم (شکلهای 33، 34) و تیمچة امین کاشان (شکل 35) است (پیرنیا، 1371 ش، ص 125). تیمچههای امیر و مظفّریه در تبریز و حاجبالدوله و تیمچة بزرگ تهران، و تیمچههای قزوین و اراک نیز در نوع خود نمونههای جالبی هستند (ویرت، 1974، ص 229؛ پیرنیا، همانجا). زیباترین و مجللترین تیمچة بازار تهران، تیمچة صدراعظم (آقاخان نوری) بوده که شاهکاری از معماری شمرده میشده است (شهریباف، ج 1، ص2 33). تیمچهها معمولاً جایگاه تجّار طراز اوّل و بنکدارهای بزرگی بوده است که فقط به تجارت یک نوع کالا میپرداختهاند. بنابراین چند خصوصیّت، این نوع بنا را از تیم، خان، و کاروانسرا متمایز میسازد: نوع معماری زیباتر و مجلّلتر، سرپوشیدگی فضای آن، تجارت تک کالایی، و بعضاً فقدان انبار و بارانداز و در نتیجه بهرهمندی از سکوت و آرامش بیشتر (همان، ج1، ص371). تیمچههای بدونسقف را که تعدادشان کم است شکل تکاملیافتة کاروانسراهای دورة صفویه دانستهاند (ادیب صابری، ص 24). برخلاف بدستانهای دورة عثمانی ـ به استثنای بازار استانبول ـ که در هر بازار یکی از آنها دیده میشود، بعضی از بازارهای بزرگ ایران، و بخصوص بازار تهران، دارای تیمچههای متعددند (مصطفوی، ج 1، ص 440ـ441؛ ویرت، 1974، ص 230).قیصریه (قیصاریه / قیساریه) مأخوذ از واژة لاتینی کایسارئا (= بازار شاهی) است؛ و به دلیل نمونههای گوناگونی که از آن در شهرهای قاهرة قدیم، مراکش، فاس، رِباط، سلا، مِکناس، تازه، جدیده، طَنجه، غَرناطه (شکل 37)، حَلَب، بیروت، موصِل، کربلا، کویت، اردبیل، اصفهان، تبریز، یزد، تهران، و اورگنج (خوارزم) دیده شده و بعضاً امروز هم وجود دارند. در سراسر کشورهای اسلامی خاورمیانه و شمال غربی افریقا به مجموعههای تجاری یا فروشگاههای سرپوشیده با شکلها و معماریهای متفاوت اطلاق شده است که معمولاً اختصاص به داد و ستد یک نوع کالا دارند و فاقد محل اقامت هستند (شرابی، ص 26 و 64). برای نمونه، قیصریة فاس در مراکش (شکل 38) مجموعة وسیعی به شکل دالانهای سرپوشیده با حجرههای یک طبقه است که در کنار هم قرار گرفتهاند؛ بعضی از قیصریههای بازار مراکش بیسقف ولی از هر دو سوی قابل بستن هستند، بعضی اصولاً به شکل حیاط و بیسقف ساخته شدهاند، مانند قیصریةالحبُوس در سلّه و بعضی دیگر مانندقیصریة طازی (شکل 39) در شهر جدیده و قیصریة الحبوس در شهر مراکش ترکیبی از گذر و حیاط هستند. به دلیل آتشسوزیهای متعدد، ساختمان هیچ یک از قیصریههای کنونیمراکش به پیش از قرن دوازدهم نمیرسد. قیصریهها دو خصوصیت مشترک دارند اول در و دربند، و دوم فروش منسوجات. شمار قیصریهها در بازار قاعده و نسبت معینی ندارد، تعداد آنها بین یک تا شش در تغییر است ( د. فارسی، ذیل «قیصریه»؛ د. اسلام، ذیل «قیصریه»؛ ویرت، 1974، ص 230). بعضی از قیصریههای مراکش، مانند طازی و الحبوس در قرن چهاردهم بنا شدهاند. در ایران، قیصریه، شکل راستة فرعی عریضتری را دارد که کاملاً بسته است و فقط با دو در به راستههای اصلی یا فرعی بازار راه پیدا میکند، امّا معماری آن معمولاً از راستهها ظریفتر و مجلّلتر است و پوشش درونی گنبدهای آن، تزیینات و ریزهکاریهای بیشتری دارد (بیرشک، به نقل ادیب صابری، ص 19). قیصریة اصفهان، راستة کوتاه دو طبقة مسقّفی است به طول 150 متر و عرض 6 متر که نور و هوای آن توسط دریچههایی که روی پایة گنبدها تعبیه شده تأمین میشود. این قیصریه تا قرن دوازدهم میان دو خان یا سرای شاهی، یک ضرابخانة شاهی، یک بیمارستان (دارالشفا) و چهارسوی بزرگ قرار داشت (گوبه و ویرت، ص 57؛ شرابی، ص 64 و 162).قیصریهها درایران بیشتر محلکار صنعتگران و پیشهوران ظریفکار،ماننددرزیان،علاقهبندان،زرگران،گوهریان،سوزندوزان، و بزّازان بوده است. از میان قیصریههای ایران، قیصریة ابراهیمخان در کرمان (شکل 7)، قیصریه و بازارچة بلند اصفهان (شکل 2)، قیصریة خانیزد، قیصریة وکیل شیراز و قیصریة قزوین (که خیابان سازی آن را خراب کرده است)، از دیگران زیباتر و آراستهترند (پیرنیا، 1348 ش، ص 60؛ 1371 ش، ص 125).بدستان های ترکیه به عنوان قسمی مجموعة تجاری سرپوشیدة بازار، پدیدهای است خاصّ دورة عثمانی؛ دارای معماری خاص به شکل چهارگوش، یک طبقه، تماماً از سنگ و پوشیده از دو ، سه، یا چهار ردیف گنبدهای ضخیمِ یک شکل و یک اندازه، حجرههای منظّم درونی و بیرونی، و دروازههای محکم آهنین از چهارسو، واقع در امتداد خیابانها. نور و تهویة این مجموعهها معمولاً از دریچههای تعبیه شده در سقف تأمین میشود. دیوارهای داخلی و خارجی آنها نیز ساده و بیآرایش است. خیابانهای اطراف بدستانها معمولاً مسقّفاند و سطح مغازهها پایینتر از کف حیاط است. این ویژگی مانع از برجستگی و نمایان شدن بدستانها شده است (شکل 40). تعداد بدستانهای ترکیه زیاد است امّا در هر شهر ـ جز استانبول ـ بیش از یکی نیست. تاریخ ساختمان همة بدستانهای ترکیه معلوم و روشن است. در مناطق قدیم و تاریخی دولت عثمانی، هریک از بازارهای بزرگ بدستانی داشته است، بزرگترین آنها عبارتند از دو بدستان در استانبول به نامهای عتیق (اسکی؛ رجوع کنید به شکل 41 ـ د) و صندل (شکل 41 ـ ج)، و بدستان شهرهای ادرنه (شکل 41 ـ ب)، غَلَطه، قَسْطَمونی، طرابزون، آنکارا (شکل 41 ـ الف)، قیصریه، توقاد (شکل 41 ـ ط؛ رجوع کنید به اییجه ، ص 113-117). شهرهای بِیشهر، درگلی، گلیبولی (شکل 41 ـ ح)، تیر، وزیر کوپرو (شکل 41 ـ ز)، ارزروم (شکل 41 ـ و)، و بورسه (شکل 41 ـ ه ) نیز هریک بدستانی دارد. اکثر این بدستانها از قرون هشتم و نهم بر جای ماندهاند (شرابی، ص 61-64، 159، 160، 164، 165؛ ویرت، 1974، ص 228- 229). واژة بدستان را صورتی از بزستان، مأخوذ از واژه بِزَّه عربی به معنی جامه یا پارچه کتانی یا پنبهای، دانستهاند. بدستانها ظاهراً در اصل مجتمع تجارتخانههای پارچه فروشی بودهاند و بعدها به صورت فروشگاههایی برای کالاهای تجمّلی و کم مصرف طبقات مرفّه درآمدهاند. بدستانها به صندوقهای امانات برای نگهداری پول و اسناد و اشیای گرانبها مجهّز بودهاند (شرابی، ص 26).با وجود همة تفاوتهای ظاهری و بعضی خصوصیات محلّی، مجموعههای سرپوشیده در بازارهای ترکیه، ایران، و مراکش وجوه اصلی مشترکی دارند که سبب یگانگی آنها میشود. این خصوصیات عبارتند از: فضای داخلی مسقّف، ردیف دکانهای مجهّز در اطراف صحن و داشتن درهای محکم. کاربرد و نحوة استفاده از این بناهای تجاری، صرفنظر از جزئیات و استثناها، یکسان بوده است (ویرت، 1974، ص 230).د) میدان. در داخل و گاهی در حاشیه و کنار بعضی از بازارها فضای بازی به نام میدان دیده میشود که در آن بازارهای روز یا ادواری برپا میشود. این میدانها جزء جدانشدنی و ضروری بازار به معنای متداول آن نیستند، بجز چند استثنای مهم، مانند سلا، تطوان، مراکش، یزد، نطنز، کرمان، قندهار، تاشقُرغان، و از جهتی میدان نقشجهان اصفهان که با بازار اصلی وحدت و پیوستگی تمامعیاری دارد. اگر سفرنامههای قدیم را مبنای داوری قرار دهیم باید بپذیریم که در ایران وجود فضایی بهنام میدان در کنار بازار مرسوم بوده است (شهریباف، ج 1، ص 344ـ346). نمونههای بسیار زیبای این گونه میدانها را میتوان در میدان امام خمینی اصفهان (نقشجهان) (شکل 43، 44)، میدان گنجعلیخان کرمان (شکل 42)، و میدان خان یزد که خوشبختانه هنوز برجا هستند، دید (پیرنیا، 1348 ش، ص 58). امّا بیشتر این میدانها در برابر نیاز فزایندة بازار به زمین، در مراکز شهرهایی مانند تبریز، قزوین، همدان، و شیراز جای خود را به تأسیسات بازار دادهاند (ویرت، 1974، ص 231)، یا مانند سبزه میدان تهران و میدان بزرگ کاشان از بین رفتهاند (پیرنیا، همانجا) و یا مانند سمنان مسقّف شدهاند (ویرت، 1974، ص 231). بازارهای کرمان، کرج، زرند، نیشابور، بخارا، و سمرقند نیز در مجاورت میدانهای وسیعی قرار داشتهاند ( ایرانیکا، ذیل «بازار»، ج 4، ص 26). میدانهای داخل یا در کنار بازار گهگاه کاربرد مذهبی، سیاسی، و نمایشی نیز داشتهاند (ویرت، همانجا)؛ از لحاظ اقتصادی، این میدانها محل مناسبی برای دستفروشی به حساب میآمدند. در میدانهایِ بازار مراکش، محصولات صنایع دستی توسط دلاّ لان و از طریق مزایده به فروش میرسید (لوتورنو، به نقل ویرت، 1974،ص 231).ه ) دالان ، یا بند در ایران به راستة فرعی بازار که به وسیلة دو در از دیگر راستهها جدا میشود و بیشتر در مدخل سراها یا کاروانسراها قرار دارد گفته میشود. حجرههای درون دالان معمولاً سکودار و از دید تجار نسبت به راستة اصلی، جایگاهی دست دوم است. از دید معماران، فضای بند یا دالان، مانند راستههای بازار است با این تفاوت که دالان، خلوتتر است و هیاهوی راستة اصلی را ندارد. این ویژگی، دالان را محل مناسبی برای فعّالیّت صنعتگران و پیشهوران ساخته است (ادیب صابری، ص 19). دالانهای معروف بازار تهران عبارتند از دالان توتون فروشها، دالان امینالملک، دالان گبرها (شمال تیمچة حاجب الدوله)، و دالان قزوینیها. درهای این دالانها نزدیک غروب بسته میشد (شهریباف، ج 1، ص 341).و) چهارسو ، یا چهارسوق یا چارسو؛ محل برخورد دو راستة اصلی، مرکز تجاری ممتازی بخصوص در بازارهای ایران و افغانستان پدید میآورد که معمولاً چهار بازار از آن منشعب میشود و معماری آن از سایر قسمتهای راسته متمایز و دارای ظرافت و تزیینات داخلی بیشتری است. در بعضی شهرها چهارسو به صورت هستة مرکزی اقتصاد شهر در میآید (برای هرات رجوع کنید به انگلیش؛ برای لار رجوع کنید به ویرت، 1974، ص 255؛ برای اردبیل رجوع کنید به لسترنج، ص 168). از کاربرد مکرر واژة چهارسو در نام اکثر مکانها در ایران برمیآید که تعداد این قبیل بازارها زیاد بوده است. تنها در اصفهان چندین نمونه از آن را میشناسیم (ارباب، ص 52 ـ53؛ هنرفر، ص 998؛ گوبه و ویرت، ص 295).چهارسوها معمولاً هشتگوش هستند و کار کنج سازی در آنها با ظرافت و دقّت خاص صورت گرفته و در هر کنج یک تا سه حجره و یک راه پله بنا شده است؛ سقف همة آنها گنبدی شکل است؛ ارتفاع بعضی از آنها به پنجاه متر میرسیده است (مظاهری، ص 296)؛ کاربندی زیر این گنبدهای بلند و تزیینات گچبری در قوسهای آن جلوة چشمگیری به چهارسوها میبخشید. در گذشته چهارسوها محل استقرار داروغه و محتسب بوده است که به امور انتظامی بازار و نظارت بر اوزان و مقادیر و قیمتها میپرداختهاند. در هنگام برپایی جشنهای ملی و مذهبی بازاریان نیز در آراستن چهارسوها هنرنمایی میکردهاند (ادیب صابری، ص 20). به گفتة سفرنامهنویسان، برخی از شاهان ایران بویژه شاهعباس صفوی از میهمانان خارجی در داخل بازار و در محل چهارسو پذیرایی میکردند. از میان معروفترین چهارسوها میتوان از چهارسوی (تیم) بازار بُخارا (شکل 45)، چهارسوی بزرگ بازار تهران، چهارسوی بازار وکیل شیراز، و بخصوص از چهارسوی معروف بازار شاهی اصفهان یاد کرد که از جنبه معماری و نوع تزیینات و نقوش نهتنها در اصفهان بلکه در ایران بینظیر است (رجوع کنید به شکل 46).پیوستگی میان اجزای مختلف بازار با قدمتهای متفاوت. در شهرهای اسلامی بیشتر بازارهای بزرگ که به صورت مجموعههای به هم پیوسته با معماری و مصالح کم و بیش یکسان دیده میشوند از گسترش یک هستة اصلی در محلههای مجاور پدید آمدهاند. در این روند، راستهها و مجموعههای بستة جدیدتر با معماری یکدست و مصالح مشابه به مجموعة پیشین افزوده شدهاند. تعداد بازارهایی نظیر بازار وکیل شیراز که اجزای اصلی آن (راستهها و سراها) همزمان ساخته شده باشند بسیار کم است. بدین ترتیب یک بازار بزرگ، یک مجموعة ساختمانی متراکم و همگن است که اجزای آن قدمتهای متفاوت دارند. این یکدستی ساختمانی از وجوهی است که بازار شرقی اسلامی را از کویهای تجاری اروپا و هند که در آنها ساختمانها، طرح معماری و مصالح یکسان ندارند، متمایز میکند. گفته شده که آثار این شیوة معماری، یعنی ترکیب وتراکم تدریجی ساختمانها را میتوان در معماری آسیای باختری، از سههزار سال پیش از میلاد، یافت (هاینریش، به نقل ویرت، 1974، ص 234).درست است که در اروپا و هند، کویهای تجاری سنتی و کهن از دو سوی دارای مغازههای بظاهر همگن و به هم پیوسته هستند، اما در بیشتر موارد هر ساختمان، جداگانه، برای خود شکل معماری خاص دارد، چنانکه خانهها و ساختمانهای دو طرف کوی نیز از هم متمایزند. هر خانه سازندهای جداگانه دارد که در قدیم معمولاً مالک دکان یا کارگاه نیز بوده است. در عوض، راستة بازار شرقی ساختاری طرحدار، یکدست و طویل را نشان میدهد که ساختمانها در هر دو طرف آن یکسان است؛ علت این یکدستی پوشش مشترک سقف ساختمانهاست. حتی در مورد بازارهای بیسقف نیز این یکدستی بهگونهای دیگر دیده میشود.مجموعههای یکشکل و دارای وحدت معماری بازار نتیجة فعالیتهای عمرانی حکومتهای بزرگ، امرای علاقهمند به آبادانی، بازرگانان ثروتمند، یا بنیادهای خیریه بوده است که غالباً خود ادارة امور آن را در دست داشتند. این امر تقریباً همیشه سبب یکدست شدن معماری بازار بودهاست (ویرت، 1974، ص 236). چنانکه گفتهاند سلطان محمود غزنوی بازار بزرگ و پردرآمدی به نام «بازار عاشقان » در بلخ ساخت (بیهقی، ص 551؛ بازورث، ج 1، ص 140) یا عضدالدوله، در کازرون برای تجّار، سرایی بزرگ ساخته بود که سالی ده هزار درهم درآمد داشت (لسترنج، ص 288؛ مقدسی، ج 2، ص 646). گاه نیز اتفاق افتاده که ساختمان مسجد یا مدرسه یا خان در بازار، با نوسازی کویهای مجاور همراه شده و در نتیجه دامنة بازار وسعت پیداکردهاست. در بسیاری از بازارها، مانند بازارهای حلب، استانبول، تهران، رشت، بورسه، کابل، فاس، ومِکناس گذرهای نو (پاساژ)، حیاطهای داخلی، یا مجموعههای سرپوشیدهای دیده میشود که کاملاً به یکدیگر چسبیدهاند.ژان سواژه بهطورنمونه در مورد شهر حلب به شیوة متعارف و سنتی نشان دادهاست که چگونه یک بازار از طریق افزایش ساختمانهای جدید در طی قرون رشد میکند، تغییر شکل میدهد وکارکردهای نوین پیدا میکند (سواژه، به نقل ویرت، 1974، ص 236). نظیر همین تحقیق در مورد بازار تهران و اصفهان نیز انجام شدهاست (ویرت، همانجا).گرچه تاریخ تأسیس بنای اولیة بازارهای بزرگ مشرق زمین و تاریخ تحولات و تغییرات بعدی در آنها تقریباً ناشناخته است و نمیتوان بسهولت پی به اختلاف بنای آنها برد، ولی ساختار کویهای تجاری غربی و هندی از یک سو (که در آن هر ساختمان مستقل ومجزا از سایر ساختمانهاست) و بازارهای شرقی از سوی دیگر (که مجموعههایی یک شکلاند)، که بازتابی از اختلاف مالکیت است، کاملاً به چشم میآید. تنها در گذرهای نوین ومراکز خرید جدید است که شباهتهایی با بازار سنتی شرقی از لحاظ ساختمانی و نوع مالکیت دیده میشود.مسائل شهرسازی از این پس احتمالاً توسعة بازارها را با مشکلاتی روبرو خواهد کرد. احتمال انتقال یا جابه جایی بازارهای چندین شهر بزرگ نیز، به سبب انباشتگی و تراکم این مجموعهها، وجود دارد. چنانکه بخشهایی از بازار تهران که در قرن سیزدهم مرکزیت داشت اینک در پیرامون قرار گرفته و در حال ویرانی و فروپاشی است. روندهای مشابهی نیز در بازارهای دمشق، اصفهان، کرمان، و شیراز دیده میشود (ویرت، 1974، ص 236).جدابودن محل کار (بازار) از محل سکونت. در بازار شرقی که در درجة اول یک مرکز اقتصادی است، اصولاً مسکن و منزلی وجود ندارد، از این رو روزهای جمعه و تعطیلات و شبها خالی از مردم است. نبود مسکن در بازار از جمله ویژگیهایی است که این نهاد شرقی و اسلامی را در خاورمیانه از مراکز سنتی دادوستد شهرهای کهن غربی و هندی متمایز میکند. همین امر یکی از موجبات پیدایش ساختمانهای یک طبقه در بازار بوده است که غالب جهانگردان متذکر آن شدهاند (شاردن، ج 7، ص 65). هر چند که برای نبودن مسکن در بازار دلیل قاطعی نمیتوان آورد ولی امنیتی را، که خودبخود با نبودن مسکن در بازار ایجاد میشود، نباید از نظر دور داشت (بوتو، ص 256-269). به هر حال نبودن مسکن در بازار جزئی از الگوی رسمی آن شده است (ویرت، 1974، ص 237). تعبیر دیگری که برای جدابودن محل سکونت از محل کار ذکر کردهاند این است که تمایز میان محلههای مسکونی و کار و کسب در سرزمینهای اسلامی کاملاً مشهود و جزئی از اندیشة اسلامی مسلمانان است؛ پوشیدگی و محرمیّتی که یک فرد مسلمان برای زندگی خصوصی و خانوادگی خود لازم دارد او را وامیدارد که خانهاش را به دلخواه خود در محلهای که در آن این محرمیّت به طور کامل مراعات میشود، بنا کند تا ضمن آن خانواده از هیاهوی بازار و ناآرامیهای جهان خارج آسوده باشد (مارسه، 1954، ص 254).تجمع پیشهوران مختلف در بازار. بخشبندی ساحَتِ بازارهای شرقی میان گروههای مختلف تجاری و پیشهوری دقیق و مشخص است. این بخشبندی گاه مجموعهای دقیق و تفصیلی را از شاخههای اصلی و فرعی و جانبی یک تجارت یا پیشه دربر میگیرد. برای نمونه دکانهای فروش کفش، کارگاه تولید، قالبسازی، فروش چرم، نخ، میخ، چسب و سایر لوازم دوخت و تعمیر کفش، یا تجارت عمدة قالی، خردهفروشی، پشمفروشی، رنگفروشی، نقشه و طرح قالی، و رفوگری با همة افراد مورد نیاز هر حرفه، درکنار هم جمع میشدند. برخی از محققان ندانسته پدیدة جدایی میان رشتههای مختلف کسب و پیشهوری را از ویژگیهای شهر شرقی تلقی کردهاند، اما خطای این نظریه را میتوان در بررسی شهرهای اروپایی قرون وسطا نشان داد. در شهرهای رومی، هندی و گاه شهرهای نوین غربی مانند نیویورک، رشتههای مشابه و وابسته گهگاه در کنار هم دیده میشوند. ولی این را نباید نادیده انگاشت که قطعیت این نظام بیش از هر جای دیگر در شهر و بازار خاورمیانه مشهود است. دستهای دیگر از اروپاییان برای توجیه این به هم پیوستگی دلایل گوناگونی آوردهاند. بعضی آن را نتیجة ساختار صنفی بازار دانستهاند (ماسینیون، تمام مقاله؛ الیسیف، ص 61-79)، و بعضی دیگر تصوّر کردهاند که دلیل مضاعف برای گردآمدن گروههای یک رشته در فضای معین و محدود، یعنی تجمع همپیشگان، برای آسانترکردن کار برداشت مالیات و نظارت حکومتی بوده است (لاپیدوس، 1967، ص 100؛ ویرت، 1974، ص 239). در خصوص تأثیر سازمان صنفی در شکلگیری تجمعات بازار، بعضی از کارشناسان معتقدند که در جهان اسلام قبل از عصر عثمانی سازمان صنفی به معنی واقعی کلمه وجود نداشته است (بیر، ص 11-30؛ کاهن، ص 51-63؛ پلانول، ص 236-237). در شهرهای اروپایی نیز که اصناف در آنها زودتر پیدا شده بودند تفکیک محل مشاغل از هم احتمالاً شدت کمتری داشته است، زیرا اداره و سازماندهی و نظارت بر کارها به عهدة خود کسبه بوده است و در نظر آنها این تفکیک عملی ضروری به نظر نمیآمد. این مطلب از این جهت قابل قبول به نظر نمیرسد که مسئلة تفکیک در شهرهای شرقی، تلویحاً تحمیلی تلقی شده است. پژوهشهای انجامشده روشن کرده است که تفکیک حرفهای و تجمع همپیشگان که از نو رواج یافته است، انعکاس خواست آگاهانة بازرگانان بوده که آن را از لحاظ اقتصادی به سود و مصلحت همه میدانستند، زیرا فضای کوچک دکانها، اجازة تجمع فراوان به مشتریان نمیداد. بنابراین مصلحت در این بود که در همسایگی بلافصل، دکانهای خالی پذیرای سایر مشتریان باشند. محققان به این نتیجه رسیدهاند که پدیدههایی نظیر گروهبندی صنفی و بخشبندی فضای بازار تنها زمانی در سازمان بازار به شکل منطقی و عملی پدیدار میشود که کمیّت اقتصادی ـ اجتماعی شهر و بازار و بخصوص جمعیت شهر به میزان لازم رسیده باشد. البته بخشبندی فضایی، که بر حسب حجم کالا و نیاز گروه مشتریان صورت میگیرد، بر گروهبندی صنفی، که نیازمند ارقام جمعیتی بزرگتری است، مقدم است (پلانول، ص 236ـ237).بخشبندی بازار و اصول اساسی آن. ارزش هر محلی در بازار تابع موضع آن است. از قرن چهاردهم، این ارزش تا حدودی در مبلغ اجارهبهای دکانها و سرقفلی آنها منعکس است (ایرانیکا، ج 4، ص 27). آیا بیشترین ارزش موضعی بازار در مرکز بازار و کمترین آن در پیرامون آن است؟ آیا ارزش بیشتر در نزدیکی به مسجد جامع است؟ آیا جهت رفت و آمد اکثریت مردم، شاخص و تعیینکننده است یا نتیجة برآیند نیروهای اقتصادی ـ اجتماعی؟ در هر حال ترتیب قرار گرفتن مشاغل کنار هم در بسیاری موارد تابع عواملی برخاسته از جبر طبیعی، اجتماعی، و یا اقتصادی است. برای نمونه، پیشههایی که با سر و صدای بسیار ناراحتکننده یا بوی ناخوشایند یا خطر آتشسوزی، یا ضرورت وجود آبِ روان همراه است، عامل تعیینکنندهای برای قرار گرفتن آنها در حاشیة بازار معیّن خواهد بود. اصنافی هم که به فضای بیشتر نیاز دارند مانند کوزهگران و رنگرزان و دبّاغان و سفالگران و طناببافان، یا کسانی که تهیهکننده و یا عرضهکنندة کالاهای موردنیاز روستا هستند مانند علوفهفروشان و پالاندوزها باید در نزدیکی دروازة شهر یا بیرون از آن باشند. همچنین مشاغل کماهمیتتر و پستتر، نه به دلیل دور بودن از مسجد، که به دلایل عملی باید دور از مرکز قرار گیرند. بنابراین، نظریة متداولِ آن دسته از محققانی که برای جایگاههای نزدیک به مسجدجامع ارزش خاصی قائل هستند (گرونهباؤم، ص 138ـ 153؛ مارسه، 1939، ص 13-34؛ 1954، ص 249-262) به تجربه و استقصا درست نمیآید، زیرا به همان اندازه که شواهدی در اثبات آن میتوان آورد، مواردی هم در نفی آن میتوان جستجو کرد. همینطور برخی از پژوهشگران (ویرت، 1974، ص 242-243) گمان بردهاند که این نظریه (ارزش دادن به جایگاههای نزدیک مسجد جامع) بازتاب اندیشة مقدسی است که از متون مذهبی سرچشمه گرفته است، که البته با واقعیت تطبیق نمیکند و یک قاعدة متّبع نیست. به احتمال زیاد دادوستد بسیاری از کالاها به نوعی وابسته به مسجد جامع یا زیارتگاههای اسلامی بوده است. برای مثال عرضة کتب دینی، شمع، مهر و تسبیح، عطریات، و بخور در نزدیکی مساجد دلیلی روشن دارد ـ شاید به ممتاز بودن محل بستگی نداشته باشد ـ چنانکه امروزه در دمشق، تونس، و فاس هنوز هم این کالاها در نزدیکی مساجد بزرگ و اصلی عرضه میشود (ویرت، همانجا). ولی در قم دکانهای سوهانپزی، ظروف سفالی و لعابی، مهر و تسبیحفروشی، مهمانخانههای ارزانقیمت، اقامتگاههای شبانه، و ضروریات و خدمات زیارتی ـ مسافرتی در نزدیکی مکانهای مقدس این شهر واقعاند. به طور کلی خردهفروشیها در راستهها و کوچههای پر رفت وآمد؛ کارگاهها در راستهها و کوچههای فرعیتر؛ و عمدهفروشیها در خانهای دور از رفت و آمد و ازدحام جای دارند. ضمناً بیشتر بازارها دارای یک دهانه یا ورودی اصلی، و بعضی دارای یک شبکة ورودی هستند که به سبب تراکم بیشتر رفت وآمد در آنها اهمیّت یافتهاند. این درها در گذشته به نقاط مهم شهر مانند قلعه گشوده میشدند و امروز رو به سوی خیابانهای جدید پرمغازة شهر (مانند تهران، کرمان، کابل، و تونس) یا در کنار میدان شهر (مانند دمشق و اصفهان) قرار دارند. اصولاً پیش از پدید آمدن مراکز خرید به سبک غربی در بازارهای شهرهایی مانند فاس، تونس، حلب، سفاقس، و یزد، که تراکم رفت وآمد نبود، مدخل بزرگ و اصلی هم وجود نداشت. در بازار این شهرها بیشترین تراکم جمعیت در مرکز و گرداگرد مسجد جامع بود. در بعضی از شهرها مانند تونس، بخش معتبرتر بازار در جوار بلافصل مسجد جامع یا در کوچههای متصل به آن است؛ فراوانی جهانگردان و زایران هنوز هم به سود این بخش است. تغییر محل تجارت عمده از نقاط مرکزی و پرازدحام بازار به نقاط خلوت با حملونقل آسان، نتیجة چارهجویی صحیح اقتصادی است. ولی در عوض میبینیم که خانهای مرکزی بازارها را صنایع دستی سطح پایین و نازل اشغال کردهاند. در این مورد، استثنایی هم وجود دارد و آن افغانستان است که در آنجا خانهای مرکزی بازار که «سرای» خوانده میشوند نوسازی شده و دوباره اعتبار و اهمیت یافتهاند. پس از این نوسازی تعداد حجرههای سرا چند برابر شد، حیاط آن که نزدیک به مدخل سرای جای داشت، توسعه یافت و بر تعداد حجرههای طبقة فوقانی سرای هم اضافه شد. دلیل این روند بیقاعده، تجارتپیشگی سنتی مردم افغانستان است. در صورتی که این کشور میتوانست از همان سراهای قدیمی به نفع صنایع دستی خویش استفاده کند (پلانول، ص 232).خلاصه باید گفت که پدیدة بخشبندی فضای بازار گاه ممکن است به یک معنا، نتیجهای صرفاً اقتصادی داشته باشد، زیرا بخشهای جدید پیشهوری و معاملاتی که پهلو به پهلوی بازارِ سنتی به جانب محلههای نوساز و مرفهنشین رو میآورند، نمایش بسیار روشنی از عامل جبری قدرت خرید طبقات بالای اجتماع است.اما اینکه کدامیک از رشتههای کسب در بازارِ سنتی دارای اهمیت بیشتر بوده که منجر به اشغال بهترین محل در بازار شده، به شهادت سوابق تاریخی باید گفت همانطور که صنعت استخراج و استعمال فلزات در اقتصاد عصر جدید مقام اول را داشت، در گذشته این مزیت خاصِ منسوجات گرانبها و بعضاً فرشهای قیمتی بوده است (ویرت، 1974، ص 250؛ مظاهری، ص 286؛ مارسه، 1954، ص 256). در کنار منسوجات گرانبها، به بازرگانی ادویه (دارو، دیگافزار، عطر، و بخور) و سپس صرّافی توجه بیشتر بوده است (ویرت، 1974، ص 250).مهمترین گونههای بازار از لحاظ شکل و کارکرد. با بررسی و مقایسة بازارهای کشورهای اسلامی میتوان طرحی از گونههای مختلف بازار را از لحاظ شکل ساختمانی و کارکرد رسم کرد که صرفنظر از بعضی استثناهای منطقهای همة انواع مهم را دربرگیرد. در این گونهشناسی برحسب ترتیب قرار گرفتن راستهها و خانها نسبت به هم، چهار نوع اصلی و از لحاظ عمل و وظیفه دو نوع اصلی و بعضی انواع فرعی را میتوان بازشناسی کرد.1. بازارخطی (طولی)، راستهای استکه در جهت طولی رشد کرده است و خانها در دو سوی آن جای دارند؛ مانند بازار تهران در سال 1267 (شکل 47)؛ سوق بنقوسا در شمال شرقی دروازة شهر حلب؛ بازار «میدان» در جنوب دمشق؛ بازار بابل و بخش بزرگی از بازار قم، شیراز، کاشان، کرمانشاه، و بخش شمالی بازار اصفهان. بازار خطی در بیشتر موارد بدون طرح و نقشة قبلی و از برآیند نیروهای اقتصادی در مدتی طولانی پدید آمده است.2. بازار چند محوری ، شبکهای است گسترده از راستههای متوازی یا متقاطع که مجموعههای خانها و سراها را در میان میگیرد؛ مانند بازار تبریز، بخشهای جدیدتر شمال بازار تهران (شکل 48)، بازار صنعا، و بخشهای مرکزی بازارهای حلب و اصفهان. اینگونه بازارها که هم در جهت طولی و هم در جهت عرضی توسعه یافتهاند معمولاً با برنامهریزی و طرح قبلی و توسط کارفرمایان سرمایهدار در مجموعة زمینهای شخصی یا دولتی احداث شدهاند؛ و گاه بدون برنامة قبلی و تحت ثأثیر شرایط اقتصادی پدید آمدهاند. مقایسه نشان میدهد که تحرک و جاذبة این بازارها از سایر انواع بازار بیشتر است. در حلب، دمشق، تهران، اصفهان، شیراز، بصره، کرمان، و کابل بخش مرکزی بازارها بیشتر به صورت چند محوری توسعه پیدا کردهاند. چنین گرایشی در مراکز خرید نوین شهرهای غربی نیز مشهود است. خیابانهای طویل پرمغازه در برابر مجموعههای چند محوری جذابیت خود را روزبروز بیشتر از دست میدهند.3. بازار مرکزی خردهفروشی با خانهای پیرامونی (منظومهای)، مجموعة بزرگی از راستهها و دالانهای سرپوشیده است که بیفاصله در مجاورت یکدیگر قرار گرفتهاند و خانها به شکل کمربندی آنها را احاطه کردهاند. نمونة عالی و طراز اول این نوع، بازار قدیم استانبول است (شکل 49) که در آن خانهای کماهمیتی به دور بازار خردهفروشیِ مرکزی جمع شدهاند؛ بزرگترین و شاید قدیمترین آن در محوطهای میان بازار مرکزی و شاخ زرین واقع شده است. نمونههای دیگر آن، مجموعة نوین بازار خردهفروشی در محوطة ورودی اصلی بازار تهران است که از چند طرف با خان احاطه شده است، و نیز بازار رشت و قزوین و تاشقرغان و سلا و فاس و مراکش. ترتیب تشکیل این بازارها امروز به طور دقیق معلوم نیست و بسادگی نمیتوان نشان داد که ابتدا راستة خردهفروشی وجود داشته است و در محیط آن خانها پدید آمدهاند یا بالعکس؛ در نتیجه یک مجموعة سه بخشی پدید آمده است: الف. دالانهای مرکزی؛ ب. راستههای خردهفروشی و صنایع دستی؛ ج. خانها. در بخش پیرامونی، در استانبول، قسمت مرکزی از دو بدستان، در فاس از قیصریهها و در تاشقرغان از تیمچهها تشکیل شده است. هر یک از مجموعههای بزرگ و بلند بازارِ شهرهای مهم تجارتی ممکن است ترکیبی از سه گونة یاد شده باشد. البته قسمت مرکزی بازارها را باید از نوع «بازار چندمحوری» و «بازار مرکزی» و کوچههای اتصال به محوطة مرکزی را از نوع «بازار خطی» محسوب کرد. این ترتیب مثلاً، برای بازارهای تبریز، حلب، اصفهان، تهران، تونس، استانبول، فاس، مراکش، تا حدودی صَنعا، اورمیه، همدان، قیروان، و سلا صدق میکند.4. بازار صلیبی (با دو محور اصلی متقاطع)، مرکّب از دو بازار خطی متقاطع عمود برهم است که در محل تقاطع به صورت چند محوری تراکم یافته است. برجستهترین نمونة این نوع، بازار وکیل شیراز است که همزمان با پنجخان ساخته شده اسـت (شکل 50). بازار وکیل کرمان نیز که مجموعهای از وحدت معماری و زیبایی است به همین نسبت نمونة جالبی است. نمونههای دیگری در هرات و قندهار، اراک و محلة مرکزی بازار کرمان، بازار سفاقُس و حومةالسوق دیده میشود. شاردن (1811، ج 8، ص 481) وصفی روشن از یک بازار متقاطع و صلیبیشکل به نام بازار شاهعباس کبیر در لار به دست میدهد که باید همان بازار قیصریة کنونی باشد (شکل 51). اینگونه بازارها معمولاً با طرح و برنامه قبلی ساخته شدهاند.درخصوص کارکرد بازار،گونههایزیر رامیتوان تشخیصداد:5. بازار محله (بازارچه) که نیازهایساده و روزانة ساکنان محل را اعم از خوراک و پوشاک و دیگر کالاها فراهم میآورد و معمولاً از یک بازار مرکزی تغذیه میشود. این بازارها از جهاتی مانندمسقفنبودن، داشتن ترکیبمسکونی ـ تجاری،نداشتن خان و تجمع صنفی با بازار بزرگ فرق دارند (ویرت، 1974، ص 258).بعضی از این بازارچهها به مرور رشد یافته و به ابعاد بازارهای بزرگ نزدیک شدهاند؛ مانند بازارچة چارسوی شیرازیها، و بازارچة بیدآباد در اصفهان (ارباب، ص 49). هر یک از محلههای بغداد در اواسط قرن دوم دارای بازارچهای مخصوص به خود بوده است (یعقوبی، ص 13ـ14). مقریزی در خطط (ج 2، ص 94-97) بازارچههای قاهره را بتفصیل تشریح کرده و تاریخچة هر یک را نیز آورده است. بعضی محلههای بزرگ شهرهای مهم، مانند بسیاری از محلههای اصفهانِ دورة صفوی، دارای چندین بازارچه بودهاند؛ در قرن سیزدهم تهران دارای 38 بازارچه بود که غالباً به وسیلة ثروتمندان شهر ساخته شده بود (شهریباف، ج 1، ص 323). بازارچههای کهنسال معمولاً طاقهای بلند گنبدی شکل داشتهاند.در بعضی بازارهای بزرگ نیز که بتدریج به درون محلههای اطراف خود نفوذ کرده و امتداد یافتهاند بازارچههایی دیده میشود، چنانکه در بازار تهران بازارچههای متعددی وجود دارد که از دورههای قدیمتر برجای ماندهاند؛ مانند بازارچة بینالحرمین، بین مسجد امام و مسجدجمعه. در بعضی از کاروانسراهای بزرگ و قلاع بینراهها نیز برای رفع نیازمندیهای کاروانیان بازارچههایی پدید میآمده است. کاروانسرای زعفرانیه در نزدیکی سبزوار متعلق به زمان سلجوقیان و بازارچة کاروانسرای مهیار در چهل کیلومتری اصفهان و متعلق به زمان شاه اسماعیل اول است (سیرو، ذیل نامهای مذکور).6. بازار بیرون شهری (حومه). این بازارها در حاشیة شهر و اغلب به صورت بازار خطی در طول راههای منشعب از دروازة شهر واقع است و محل اتصال شهر به روستاست. نمونههای خوب برای اینگونه بازارها: «میدان» در دمشق؛ سوق خرق در بغداد؛ سوق بنقوسا در حلب؛ دروازة تونس در قیروان؛ دروازة شرقی در قندهار؛ و بازار دروازة جنوب غربی در شیراز است. این بازارها دارای خانهای سادهای هستند که از آنها برای نگهداری محصولات کشاورزی، حیوانات بارکش، وسایل حمل و نقل و پرورش دامها به طور موقت استفاده میشود. کشاورزان و روستاییان اغلب برای تهیة نیازمندیهای خود به این بازارها ـ که هنوز هم معامله در آنها سادهتر است ـ یا سایر بازارهای حاشیهای که برای تأمین نیازهای ضروری روستاییان مجهز شدهاند، مراجعه میکنند. نمونههای خوب این بازارها در تبریز، در حِمص (سوریه)، تِطوان (مراکش)، هرات، کاظمین، سَفاقُس، صنعا، و تَعِز (یمن) دیده میشود. مهمترین رشتههای کسب در این بازارها: فرآوردههای کشاورزی و دامی (غلات، میوه و ترهبار، دام و طیور، لبنیات، تخممرغ، پشم، زغال چوب و هیزم) ابزار کشاورزی، کالاهای نجاری، آهنگری، طناببافی، سراجی، سفالسازی، سبدبافی، کالاهای ارزان نساجی، و پشم رنگشده برای قالیبافی و گلیمبافی، و... است.7. بازار صحرایی. در برابر بازارهای بیرون شهری خاص روستاییان، بازارهایی خاصّ کوچروان و چادرنشینان نیز تشکیل میشود که کالاهای آن با نیاز این گروه از مردم تطبیق میکند. مثال خوب این نوع، بازار بیرون شهری دروازة جنوب شرقی حلب است. این بازار در طول جادهای قرار دارد که از مرکز شهر به سوی مناطق چراگاهی شمال غربی صحرای سوریه کشیده شده است (برای وصف جالبی از این بازار رجوع کنید به بوشمان).8. بازار زیارتی. در این بازارها که معمولاً در همسایگی مکانهای مقدس و زیارتگاههای اسلامی جای دارند بیشتر کالاهای اماکن زیارتی در معرض فروش قرار میگیرند؛ کالاهایی مانند شمع، مواد نذری، زیورآلات طلا و نقره، انواع منسوجات برای بانوان، کالاهای سوغاتی، اشیای کوچک بهادار، و خدماتی نظیر صرافی، عکاسی، مسافرخانه، حملهداری، غذاخوری، مسافربری و حمل و نقل شهری عرضه میشود. نمونههای واقعی این بازارها در مشهد، قم، سامره، و کاظمین است.9. بازار صنایع دستی. در مراکش و ترکیه به نوعی بازار یا بخشی از بازار برمیخوریم که در آنها رشتههای گوناگون صنایعِ دستی و تعمیراتی یکجا جمع شدهاند. کار این نوع پیشهوران محدود به ساخت و تولید است، و برای عرضه و فروش محصولات خویش ترجیح میدهند از طریق واسطه و دلال عمل کنند. اینگونه بازارها از قدیم در بازارهای مرکزی مراکش وجود داشتهاند، اما در ترکیه با نام «صنایع چارشیسی» بتازگی تشکیل شدهاند (اشتویک ، ص 161؛ ریتر، ص 93-101) و اغلب در کنار بازارهای قدیم یا خیابانهای اطراف شهر قرار دارند. محلههای صنایع دستی نوین با طرح شطرنجی و از حجرههای بتونی یک طبقه تشکیل شدهاند ـ در آنها محل سکونتی وجود ندارد. مجموعهای شبیه به اینگونه بازارها چند سال پیش در کنار شهر حِمص سوریه ایجاد شد.منابع: ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، بیروت 1407/1987؛ ابنحوقل، سفرنامة ابنحوقل، ترجمه و توضیح جعفر شعار، تهران 1366 ش؛ ابنصصری، کتاب الدّرة المضیئة فیالدولة الظاهریة ؛ فروغ ادیبصابری، تاریخچه بازار تهران، تهران 1364 ش؛ محمدمهدی بن محمدرضا ارباب، نصف جهان فی تعریفالاصفهان، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1368 ش؛ اولیا چلبی، اولیا چلبی سیاحتنامه سی، چاپ احمد جودت، استانبول 1314؛ کلیفورد ادموند بازورث، تاریخ غزنویان، ترجمة حسن انوشه، تهران 1362 ش؛ ثریا بیرشک، «شناخت و بررسی بازارهای سنتی ایران»، پایاننامه فوق لیسانس معماری، دانشکده هنرهای زیبا، دانشگاه تهران، 1357 ش؛ محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، چاپ علیاکبر فیاض، مشهد 1356 ش؛ محمدکریم پیرنیا، آشنایی با معماری اسلامی ایران، چاپ غلامحسین معماریان، تهران 1371 ش؛ همو، «بازار ایران»، باستانشناسی و هنر ایران، ش 3 (1348 ش)؛ دایرةالمعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران 1345 ش؛ ژان دیولافوآ، ایران، کلده و شوش، ترجمة علیمحمد فرهوشی، تهران 1364 ش؛ حسین سلطانزاده، «بازارها در شهرهای ایران»، در شهرهای ایران، چاپ محمدیوسف کیانی، تهران 1366 ش؛ ماکسیم سیرو، کاروانسراهای ایران، ترجمة عیسی بهنام، تهران ] بیتا. [ ؛ جان شاردن، سیاحتنامه شاردن، ترجمة محمد عباسی، تهران 1336 ش؛ جعفر شهریباف، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران 1367-1368 ش؛ عباس عزّاوی، تاریخالعراق بینالاحتلالین، بغداد 1353-1376/1935-1956؛ گای لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران 1364 ش؛ سیدمحمدتقی مصطفوی، آثار تاریخی طهران، ج 1، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1361 ش؛ علیاکبر مظاهری، زندگی مسلمانان در قرون وسطا، ترجمة مرتضی راوندی، تهران 1348 ش؛ محمدبن احمد مقدسی، احسنالتقاسیم فی معرفةالاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، تهران 1361 ش؛ احمدبنعلی مقریزی، الخطط، بولاق 1270/1853؛ لطفالله هنرفر، گنجینة آثار تاریخی اصفهان، تهران 1350ش؛ یاقوت حموی، معجمالبلدان، بیروت 1955-1957؛ احمدبناسحاق یعقوبی، البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران 1356 ش؛Gabriel Baer, "Guilds in Middle Eastern history", in M.A. Cook, ed., Studies in the economic history of the Middle East, London 1970; C.H. Becker, "Grundlinien der Wirtschaftlichen Entwicklung gyptens in den ersten Jahrhunderten des Islam", Klio, 9 (1909); idem, "Zur ulturgeschichte Nordsyriens im Zeitalter der Mamluken", Der Islam , 1 (1910); H. Bobek, "Die Hauptstufen der Gesellschafts-und Wirtschaftsentfal-tung in geographischer Sicht.", Die Erde, 90 (1959); A. de Boucheman, Une petite citإ caravaniةre: Suhnإ, Damaskus [1939]; E. Buthaud, "Le gardiennage des souks de Tunis", IBLA, 5 (1942); C.Cahen, "Ya-t-il eu des corporations professionnelles dans le monde musulman classique", in A.H.Hourani and S.M.Stern, eds; The Islamic city: A colloquium, Oxford 1970; Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin, en Perse et autres lieux de l'Orient, Paris 1811;R. Dozy, Supplment aux dictionnaires Arabes, Beirut 1981; E. Ehlers, "City and hinterland in Iran:the example of Tabas/Khorassan", Tijdschriftvoor Economische en Sociale Geographie, 68 (1977); idem, The city of the Islamic Middle East. A German geographer's perspective", in papers in honor of professor Ehsan Yarshater (= Acta Iranica, 30) Leiden 1990; idem, "Rentenkapitalismus und Stadtentwicklung im islamischen Orient. "Beispiel: Iran", Erdkunde, 32 (1978); idem, "Teppichmanufaktur und Teppichhandel in Arak/Farahan -Iran", Der Islam, 59, 1982; E. Ehlers, M.Momeni, "Religiخse Stiftungen und Stadtentwicklung. Das Beispiel Taft/zentraliran", Erdkunde, 43 (1989); E I, s.vv. "Funduh ¤ "(by R.Le Tourneau), "k ¤ aysa ¦ riyya" (by M. Streck), "Khan" (by N. Elissإeff);(N. Elissإeff, "Corporations de Damas sous Nur al-Din. Matإriaux pour une topographie إconomique de Damas au XII e siةcle", Arabica, 3 (1956); Encyclopaedia Iranica, s.v. Ba ¦ za ¦ r (by W. Floor); P. English, "The traditional city of Herat, Afghanistan", in L.C. Brown, ed., From Madina to Metropolis, Princeton 1973; Semari Eyice, les "bedestens dans l'architecture Turque", in Atti del 2. Congresso Internazionale di Arte Turca (Venezia 1963) , Neapel 1965; H. Gaube, E. Wirth, Der Bazar Von Isfahan, Wiesbaden 1978; G.E.von Grunebaum,"Die Islamische Stadt", Saeculum, 6(1955); Ira Marvin Lapidus, "Muslim cities and Islamic societies", in I. M. Lapidus ed., Middle Eastern cities: A Symposium on Ancient, Islamic, and Contemporary Middle Eastern Urbanism, Berkeley 1969; idem, Muslim cities in the later Middle Ages , Cambridge/ Mass. 1967; G. Marµais, "considإrations sur les villes musulmanes et notamment sur le rآle du Mohtasib", in La ville , Sociإtإ Jean Bodin pour l'histoire comparative des institutions, Brussels. Recueils de la Sociإtإ Jean Bondin,VI,Bruxelles 1954;idem,"L'urbanisme Musulman", Revue Africaine, (1939- 1940); L.Massignon, "Enquةte sur les corporations d'artisans et de commer-µants au Maroc (1923-1924)", RMM , 58 (1924); M. Momeni, Maloyer und sein Umland , Marburg 1976; Xavier de Planhol, "Forces إconomiques et composantes culturelles dans les structures des villes islamiques", in La ville arabe dans l'Islam, Tunis 1982; G. Ritter' "Moderne Entwicklungstendenzen tدrkischer Stجdte am Beispiel der Stadt Kayseri", Geographische Rundschau, 24 (1972); M. Scharabi, Der Bazar , Tدbingen 1985; G.Schweizer, "Tabriz (Nordwest-Iran) und der Tabrizer Bazar", Erdkunde , 26 (1972); M. Siroux, Caravansإrails d'Iran et petites constructions routiةres , Kairo 1949; R.Stewig, Bursa, Nordwestanatolien.Strukturwandel einer orientalischen Stadt unter dem Einflu Þ der Industrialisierung, Kiel 1970; G.Stخber,"Habous Public in Chaouen.Zur wirtschaftlichen Bedeutung religiخser Stiftungen in Nordmarokko", Die Welt des Islam, 25 (1985); idem, "Habous Public", in Marokko.Zur wirtschaftlichen Bedeutung religiخser Stiftungen im 20. Jahrhundert, Marburger Geographische Schriften , 104, Marburg 1986; H.Thiersch, Pharos. Antike, Islam und Occident , Leipzig/Berlin 1909; Jacques Weulersse, "Antioche: essai de gإographie urbaine", BEO , 4 (1934); Eugen Wirth, "Die Beziehungen der orientalisch- islamischen Stadt zum umgobenden Lande. Ein Beitrag zur Theorie des Rentenkapitalismus", in E. Meynen, ed., Geographie heute . Einheit und Vielfalt. Ernst Plewe zu seinem, 65. Geburtstag. Wiesbaden 1973 a; idem, "Einlei tung: Der Orient-Versuch einer Definition und Abgrenzung", in H. Mensching and E. Wirth, ed.: Nordafrika und Vorderasien , Frankfurt 1973 b; idem,"Strukturwandlungen und Entwicklungstendenzen der orientalischen Stadt. Versuch eines غberblicks". Erdkunde , 22 (1968); idem, "Zum problem des Bazars i í r a ´ , q ¦ u S ), in Der Islam, LI (1974); LII (1975).4) کلیاتی در معماری و مصالح ساختمانی بازار. با اینکه هنر معماری در دورة اسلامی بیشتر در خدمت دین بوده و مساجد بزرگ و مشاهد متبرک جزء بزرگترین دستاوردهای آن محسوب میشوند، سایر بناهای مورد نیاز شهر اسلامی مانند پل، بازار، کاروانسرا، دژ، باغ، و کاخ هم با همان زیبایی و مهارت و قدرت، در دورة اسلامی، ساخته شدهاند (پوپ، ص 236، 241). شبکة بازارها را در هر نوع میتوان یکی از ارزشمندترین تجربههای شهرسازی و معماری در قلب شهرهای اسلامی به شمار آورد. جایگاه بازارها در بافت همگن شهر چنان است که به کمک شبکههای مواصلاتی، بخشهای گوناگون شهر براحتی به آن دسترسی دارند و کار انتقال بار و کالا به آسانی صورت میگیرد تا جایی که مسئلة شیب مسیرها نیز حساب شده است. بناهایی چون مسجد، امامزاده، بقعه، مدرسه، زورخانه، حمام و مانند آنها گذشته از ارزشهای فردی معماری در توان بخشیدن به جنبهها و ارزشهای مذهبی، اجتماعی، و فرهنگیِ بافت بازار نقشی بسزا دارند و مکمل هویت آن هستند. پیش از دستکاریهای جدید، تناسب مطلوبی میان فضاهای سرپوشیده و باز و فضای سبز در بافت بازارها حفظ شده بود. یکی از ویژگیهای جالب معماری بازارها شیوة نوررسانی آنهاست که نور شکسته با بهرهگیری از منافذ سقف صورت میگیرد (شکل 6). بدینترتیب ضمن تأمین نور کافی و یکسان در سراسر روز، از تابش مستقیم آفتاب و ریزش باران به داخل جلوگیری میکند؛ تهویة لازم دالانها نیز بخوبی انجام میپذیرد. ترکیب نور و حجم، و تناوب تابش آن در بازار بقدری دلپذیر است که رهگذران احساس آرامش میکنند (بیگلری، ص 15). در شالودة بنا و پی ستونها، بخصوص در زمینهای مرطوب یا سست، از قطعات سنگ استفاده میشد. ستونها و قوسها و دیوارهای باربَر اغلب از آجر و گچ ساخته میشد (فرصت، ص 499) و خشت، برای پرکردن فضاها (یا جداکردن فضاهای مختلف) به کار میرفت. برای زینتکاری نماها نیز از گچ و کاشی استفاده میشد. استفاده از خشت در ساخت بازارهای بزرگ شهری (مانند بازار نایین و بازار قیصریة بم که از خشت است؛ رجوع کنید به شکل 52) کمتر اتفاق میافتاد. در بخشهای غیر باربر برای کاستن از وزن بیهوده و صرفهجویی در مصالح، فضاهای تهی مانند طاقچه و بالاطاقچه تعبیه میکردند که برای انبار کردن کالا به کار میآمد (سلطانزاده، ص 432). پوشش دیوارها معمولاً با کاهگل و گچ صورت میگرفت. نوشتهاند که دیوار دکانها در بازار شام و حلب دارای پوشش یا روکش سربی بوده است (اولیا چلبی، ج 4، ص 11). در ساختن بازار شهرهای کوچک، بازارچههای کماهمیت، دکانهای راستههای فرعی، و بیشترِ کاروانسراها از خشت استفاده میکردند؛ اما نمای بیرونی آجرکاری میشد تا هم خشت را از عوامل جوی و فرسایشی محافظت کند و هم به ساختمان نمایی زیباتر بدهد (سلطانزاده، همانجا). حجرهها یا دکانهای واقعدر راستهها، سراها، و تیمچهها بهطور معمول مربع یا مستطیل شکل هستند. طرحهای مربع شکل با پوشش گنبد کمخیز، طرحهای مستطیل شکل با آهُنگ و خیزی نزدیک به سی سانتیمتر، و دهانههای بزرگتر با تویزه و بین آنها «لاپوش» بوده است. برای پوشش راستهها از گنبد با شیوة کاربندی استفاده شده است (شکل 53). در ساخت این پوششها بیشتر، از آجر و ملاط گچ یا گچ و خاک و کمتر از مصالح دیگری مانند سنگ (نظیر بازار لار) استفاده میشد. با این حال از اوایل عصر جدید چند نمونة تاریخدار از راسته بازارهای سرپوشیده با طاق سنگی بر جای مانده است که یکدستی مصالح و ساختمان آنها تصور هر گونه دستکاری بعدی را از میان برمیدارد (بازار سرپوشیدة زیبای علیپاشا چارشیسی در ادرنه 977؛ رجوع کنید به شرابی، ص 97، 160؛ شکل 54). پشتبام بازارها بیشتر با کاهگل پوشانده میشد که هم عایق حرارتی بود و هم تا حدودی عایق رطوبتی. بندرت، پشتبام از گنبدها مانند گنبدهای کاروانسرای ملکپاشا و کاروانسرای بازارِ اسبشهرِ دیار بَکْر پوشش سربی داشته است (اولیا چلبی، ج 4، ص 38). دربارة بازار سمرقند نوشتهاند که از بالای بام بازار آن جوی آبی در بستر سربی روان است ( حدودالعالم، ص 107). سقف بعضی از بازارها مانند بازار حَرّان و بازار حلب، و بازار قدیم بوشهر (شکل 55) یکسره از چوب بوده است (ابنجبیر، ص 174ـ175،178). در کار سکوسازی و ازارهسازی ورودیها گاهی از سنگ تراشیده استفاده شده است (رجوع کنید به ورجاوند، بازار وکیل شیراز، در همین مقاله). درِ حجرهها از چوب و دارای تزیینات زیبای کارِ گره بوده است. به نمونههای برجای مانده در شیراز و قزوین و کاشان برمیخوریم (ورجاوند، همانجا).چهارسوها به طور معمول دارای طرح هشتگوش هستند و معماری آنها از سایر قسمتهای راسته متمایز است. سقف همة آنها گنبدی شکل است و گوشهسازیها و تزیینات داخلی فراوان دارند. کار کُنجسازی در آنها با ظرافت و دقّت خاصی صورت گرفته و در هر کنج یک تا سه حجره و یک پله بنا شده است. شیوة کاربندی زیر گنبدهای بلند آنها و تزیینات گچبری در قوسها چنان است که جلوة چشمگیری به چهارسوها میبخشد .(بعضی بازارها و غالب قیصریهها و رباطها دارای درهای بزرگ آهنین بودهاند (ابنبطوطه، ج 1، ص 250، 289؛ ابنجبیر، ص 202؛ اصطخری، ص 240؛ اولیا چلبی، ص 47، 98).کف بسیاری از بازارها خاکی بوده که به مرور زمان کوبیده و محکم شده بود. کف بعضی از راستههایی را که به کالاهای گرانبها اختصاص داشت آجرفرش میکردند (ابن حوقل، ص 205؛ سلطانزاده، ص 259). بعضی از راستهها و معابر نیز در بعضی از شهرها سنگفرش شده بود (ابنبطوطه، ج 1، ص 424؛ گرانتوسکی، ص 300؛ ارباب، ص 33؛ رابینو، ص 75).در بازارهای افغانستان دیوار دکانها معمولاً از خشت خام و ملاط گل ساخته شده که روی آنها کاهگل کشیدهاند. سقفهای تخت دکانها و جناغی تیمها ـ در اصطلاح افغانها تیمپوش ـ به کمک تیرکهای چوبی و توفال (به افغانی دستک) ساخته شدهاند که روی آنها حصیرکشی و روی حصیرها کاهگلمالی شده است. این پوشش مجدداً با نیهای درشتتر یا تخته پوشیده شده و روی آنها گل مالیدهاند، سپس روی آن قشر دیگری از کاهگل میکشیدند. این آخرین قشر کاهگل هر چند سال یکبار (معمولاً هر سه سال) تجدید میشد. در پوشش گلی کورهها و تنورها یا اجاق آشپزخانهها گاهی به جای کاه از موی انسان و بخصوص از موی اسب و استر استفاده میکردند. از این مخلوط اندودی بسیار محکم پدید میآمد.در افغانستان، در طول راسته ودر برابر دکانها و کارگاهها، سکوهایی میساختند که خریداران یا آشنایان برای مذاکره با فروشنده روی آن مینشستند. زرگرها کوره، و سراجان میز کارگاهی خود را دور از اعماق تاریک دکان روی همین سکوها قرار میدادند. پیشهوران نیز برای دسترسی به نور کافی، از این سکوها استفاده میکردند (سانلیور، ص 39).منابع: ابنبطوطه، سفرنامة ابنبطوطه، ترجمة محمدعلی موحّد، تهران 1359 ش؛ ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، بیروت 1379/1959؛ ابن حوقل، سفرنامة ابن حوقل، ترجمه و توضیح جعفر شعار، تهران 1366 ش؛ محمدمهدی بن محمدرضا ارباب، نصف جهان فی تعریف الاصفهان، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1368 ش؛ ابراهیمبن محمد اصطخری، مسالک و ممالک، ترجمة فارسی مسالکالممالک از قرن 5ر6 هجری، چاپ ایرج افشار، تهران 1340 ش؛ محمدظلیبن درویش اولیا چلبی، اولیا چلبی سیاحتنامه سی، ج 4، چاپ احمدجودت، استانبول 1314؛ اسفندیار بیگلری، بازارهای ایران، تهران 1356 ش؛ آرتور اپهام پوپ، معماری ایران، ترجمة غلامحسین صدری افشار، ارومیه 1366 ش؛ حدودالعالم، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1341 ش؛ چاپ مینورسکی، لندن 1970؛ یاسنت لویی رابینو، ولایات دارالمرز ایران : گیلان، ترجمة جعفر خمامیزاده، رشت 1366 ش؛ حسین سلطانزاده، «بازارها در شهرهای ایران»، شهرهای ایران، چاپ محمدیوسف کیانی، تهران 1366 ش؛ محمدنصیربن جعفر فرصت، آثار عجم، بمبئی 1353 ش؛ محمدیوسف کیانی، نظری اجمالی به شهرنشینی و شهرسازی در ایران، تهران 1365 ش؛ گرانتوسکی، و دیگران، تاریخ ایران، ترجمة کیخسرو کشاورزی، تهران 1359 ش؛Pierre Centlivres, Un bazar d'Asie centrale: Forme et organisation du bazar de n ¦ a h g r u q h s ¦ a T (Afghanistan), Wiesbaden 1972; Mohamed Scharabi, Der Bazar , Tدbingen 1985.5) نظام درونی بازار.اصناف بازار. صنف، در لغت به معنی گونه، نوع، و دستهای از هر چیز است؛ و در جامعة اسلامی از همان آغاز به جماعات و گروههای پیشهور اطلاق میشده است، مانند صنف صرافان، صنف رنگرزان. یعقوبی (ص 242، 258)، طبری (سلسلة سوم، ص 324)، جاحظ (1364،ج 4، ص 429؛ 1352،ص 126)، خطیب بغدادی (ج 21، ص 80)، و یاقوت (ص 41، 411) این کلمه را به همین معنی به کار بردهاند. عنوانهای دیگری مانند «اصحاب مِهَن»، «اصحاب حِرَف»، و «ارباب مهن و حرف» نیز معمول بوده است (شیخلی، ص 52). محققان جدید از تشکیلات پیشهوری اسلامی تعریفهای گوناگونی کردهاند. ماسینیون ( ) دایرة المعارف علوم اجتماعی ( ، ذیل "Islamic guilds" ) آن را اتحادیهای به منظور تنظیم حرفه، حفظ اسرار آن، تثبیت نرخها، و نظارت بر سطح فنی نیروهای انسانی آن میداند. لوی ـ پرووانسال (ص 84) آن را پیمانی بر پایة عرف و تسلیم و احترام اعضا نسبت به آن تعریف میکند. گویتین (ص 267) غرض از آن را نظارت بر سطح فنی حرفه و آموزش دادن اعضا میداند. بیر (ص 29) معتقد است که آن نوعی اتحادیة پیشهوری بر اساس عضویت و دارای خصوصیت مردمی است که ویژگی دیگرش وجود دستگاه ادارهکننده و مدیر است. پترسون عقیده دارد که تا قرن دهم عبارت بوده است از گروهی از پیشهوران که برای نیل به اهداف و برخورداری از حمایت یکدیگر و نظارت بر بازارهای محلی متحد شدند (شیخلی، ص 54).از آنجا که تشکیلات پیشهوری، به هنگام ظهور اسلام، در نزد ساسانیان و در روم شرقی و ولایات تحت نفوذ آنها، مانند سوریه، مصر، و آناطولی وجود داشته است، عدهای ریشة تاریخی اصناف اسلامی را در تشکیلات روم شرقی و ساسانی جستجو میکنند، اما دلایل قاطعی به دست نمیدهند. بنابراین، تنها میتوان گفت که تشکیلات پیشهوری اسلامی از سازمانهای صنفی سرزمینهای فتح شده تأثیر پذیرفت وآنچه نیازمندیهای خاص جامعة اسلامی در این زمینه به بار آورد بدان افزوده شد و درنتیجه، اصناف اسلامی از آن پدید آمد (شیخلی، ص 56). بعضی دیگر از اهل تحقیق شروع تشکیلات اصناف را در اسلام از عهد ظهور نهضت اسماعیلی ـ قَرمَطی دانستهاند ( د. فارسی، ذیل «اصناف») و این معنی را از توجه بسیار اسماعیلیه به پیشهوران، اختصاص یکی از رسایل کامل اخوانالصّفا به مطالعه و بررسی و طبقهبندی کارهای دستی و بیان اهمیت آنها، برخورداری اصناف از رفاه بسیار در دوران حکومت فاطمیان و به رسمیت شناختهشدن آنها از طرف آن دولت و اعطای امتیازات بسیار بدانها، نیز پیدایش اتحادیة استادان و دانشجویان معروف الازهر در پرتو آن حکومت، استنتاج کردهاند. در هر حال یقین است که تشکیلات صنفی به دستگاه فتوت و طریقة جوانمردان از خیلی قدیم نزدیک بوده است. از قدیمترین مواضعی که به وجود اصناف و طبقات آنها اشارت رفته است رسالة هشتم اخوانالصّفاست که به کار اهمیت و شرف ذاتی آن اختصاص دارد (برای اطلاع از گزیدة اندیشههای این رساله رجوع کنید به شیخلی، ص 34ـ35). از سوی دیگر وجود قرابت را میان برخی از تشکیلات صوفیه با سازمانهای پیشهوری، مانند وجود درجات شیخ، استاد، شاگرد، و مراسمی که هنگام پیوستن افراد به گروه نزد متصوفه برپا میشود و عیناً در میان اصناف دیده میشود، دلیل تأثیرپذیری این دو از یکدیگر گرفتهاند، خصوصاً که گرایش به تصوف در نفوس عامة مردم نفوذ کرده بود و بسیاری از صاحبان حرف و پیشهوران به آن پیوسته بودند. افکار صوفیان نیز به بسیاری از سازمانهای پیشهوری، بویژه در دورههای متأخر راه یافت. حتی بسیاری از پیران (اولیای) اهل حرف و پیشهها از متصوفه بودهاند (همان، ص 36).تشکیلات صنفی:تکالیف و وظایف صنف، این تکالیف معمولاً از مقررات رایج و متعارف میان اهل هر حرفه اخذ میشد و محتسب به کمک «عریف» یا «امین» بر اجرای آنها نظارت داشت. رئوس وظایف صنف عبارت بود از: الف) کوشش در شناخت اسرار حرفه. قبل از پرداختن به هر حرفه، فراگرفتن فنون و اسرار آنضروری بود و به پیشهور تنها پس از توفیق در آزمایش ِحرفه اجازه کار داده میشد؛ ب) محکمکاری در صنعت و بیعیب و نقص بودن مصنوعات؛ ج) توجه به منافع و مصالح اعضای صنف؛ د) رسیدگی به مواد اولیه؛ ه ) توجه به بهداشت (شیخلی، ص 81 ـ 85).مراتب صنف. تشکیلات منظم موجود، به طور سنتی، در میان اصناف وجود مراتبی مانند شیخ صنف، استاد، خلیفه، صنعتگر، کارآموز، و نیز در دورههای متأخر، رتبة «نقیب» را تأیید میکند (میرزا سمیعا، ص 49). شیخ یا رئیس به فضل و علم و ازدیاد تجربه و مهارت در حرفه از دیگران برتر و در کلیة موارد عمومی نمایندة صنف بوده و بر افراد و اعضای آن حکمی نافذ داشته است. در تعیین نرخها با مشورت محتسب مداخله و در بروز اختلاف حکمیّت میکرده است.استاد که در سرزمینهای اسلامی «معلم» یا «مقدّم» نامیده میشد اسرار صنعت و پیشه را که خود بکمال آموخته بود به شاگردان منتقل میکرد و هرگاه در صنعتگری فهم و خدمت و کفایت مشاهده میکرد به او «عهد» میبخشید و این به منزلة اجازة او برای ورود به صنف بوده است. عنوان خلیفه که به اعتقاد بعضی مرتبة میان صنعتگر و استاد را داشته امروز در عراق اصطلاحی رایج و معنی آن دستیار استاد در کار است. صنعتگر، که نامهای دیگری مانند صانع یا شاگرد (تلمیذ) یا غلام بر او اطلاق میشده، به استاد در کارش کمک میکرده و در قبال آن، مزد و گاهی خوراک و پوشاک دریافت میداشته؛ استاد مسؤول خطای شاگرد در کار بوده است. پس از طی دورة کارآموزی، صنعتگر با گذراندن آزمایش خاص و توفیق در آن میتوانسته استادی مستقل شود و دکانی مخصوص خود بگشاید. رتبة «مبتدی» چنانکه از لفظ آن بر میآید به نخستین مرحله و پایینترین مرتبة کارآموزی گفته میشده و کار آن معمولاً از کودکی آغاز میشده است. مهمترین وظیفة نقیب (دستیار شیخ) اجرای مراسم «شَدّ» (=شَدّ خَصْر/ محکم بستن کمر) بوده است. او از اموالی که از استادان بهدست میآورده به شیوخ بیدرآمد و گاه به کمربستگان فقیر برای برگزاری ولیمة «شدّ» کمک میکرده است. اطلاق لفظ نقابت (اتحادیه) به سازمان پیشهوری در دورههای متأخر، ناشی از اهمیت نقیب در میان پیشهوران بوده است.در ایرانِ عهد صفوی و عهد قاجار، هریک از اصناف رئیسی داشت که او را کدخدا یا «باشی» میخواندند و غالباً به طور انتخابی و گاه به طور ارثی تعیین میشد. او به کمک ریشسفیدهای صنف در توزیع مالیات و رفع اختلافات جزئی و عادی بین افراد صنف اهتمام مینمود. عضویت در هر صنف غالباً موکول به طی دورة شاگردی و نیل به مرحلة استادی در صنعت و پیشة خاص آن صنف بود؛ و دربعضی موارد با گذراندن امتحان و دادن ولیمه انجام میشد. عضویت دربعضی اصناف جز با رضایت اکثر افراد یا ریش سفیدان صنف یا خریدن حق بنیچة یکی از اعضای صنف ممکن نبود. با اینکه شاردَن بصراحت میگوید که در عصر او اصناف هرگز گرد هم جمع نمیشدند وتشکیلات صنفی نداشتند، امّا در بعضی مواقع اصناف مجالس ملاقات داشتهاند، مخصوصاً در اجرای مراسم عید قربان و اقامة تعزیة عاشورا و تشکیل تکیهها همکاری مؤثر و نزدیک و دایم داشتهاند، و غالباً اصناف مختلف در این باب با یکدیگر رقابت میورزیدهاند ( د. فارسی ، ذیل «اصناف»).انواع صنف. ابناِخوَه (ص 39 ـ 40) از 77 پیشه نام میبرد. فهرست کامل و جالبی نیز از تجّار و اصناف بازار اصفهان در سدة گذشته در دست است که از جماعت تجار شهر و 173 پیشه به نام «جماعت» یاد میکند (اشرف، ص 23 ـ 24). در تاریخ کاشان نیز نام 33 صنف پیشهور و 99 استادکار که در همان دوره در شهر کاشان فعالیت داشتهاند آمدهاست (همانجا).بازارهای صنفی. گردآمدن همپیشگان در یک راسته یا در یک بازار مستقل، سنتی است قدیم که ریشه در گذشتهای دورتر از دوران اسلامی دارد. این خصوصیت در بازارهای ساسانی (پیگولوسکایا، ص 276؛ تفضلی، ص 192)، روم شرقی و در بازارهای مکّه پیش از اسلام (ابوالفرج اصفهانی، ج 1، ص 386) و در بازارهای مدینه در صدر اسلام مشاهده میشده است (دیاربکری، ج 2، ص 281). در طرح شهرهایی که مسلمانان ساختند به «بازار» توجه خاص شده و در طرح بازار به صنفی کردن و گزینش، یعنی مقام شایستهدادن به هر صنف عنایت شده است. در بصره، میدان قصّابان و بازار دبّاغان، در کوفه بازار بریانگران، بردهفروشان، سلاّ خان، زیتفروشان، صرّافان، خرمافروشان، ماهیفروشان، و شترفروشان وجود داشته است. حجاج بنیوسف ثقفی (45ـ95) در واسط، بازارها را بر همین پایه ترتیب داد: فروشندگان خوراک، بزّازها، و عطّارها را در سمت راست به طرف درب الخرّازین، بقّالها (سبزیفروشها) و خردهریزفروشان و میوهفروشان را در سمت قبله به سوی درب الخرّازین، و خرّازها (دوزندگان کفش و مشک) و کارگران روزمزد و صنعتگران را در درب الخرّازین جای داد. در 145، مدینه بازارهای خاص خرمافروشان، پرندهفروشان، هیزمفروشان، و زیتفروشان داشته است. در 155، حاکم افریقیه و مغرب، یزیدبنحاتم، هر صناعتی را در محل خود جای داد. روشنترین نمونة صنفیبودن بازار اسلامی را در بازارهای بغداد در محلة کَرْخ میتوان یافت (شیخلی، ص 56 ـ57).«بازار بزرگ کرخ از قصر وَضّاح تا سوقالثلاثاء (سهشنبه بازار) به طول یک فرسخ و از قطعه زمین ربیع تا دجله به پهنای یک فرسخ امتداد دارد برای هر صنفی از بازرگانان و هر نوعی از تجارت بازارهای معین، و در آن بازارها، رستهها و دکانها و میدانهاست ؛ چنانکه هیچ دستهای به دستة دیگر و هیچ کسبی به کسب دیگر آمیخته نمیشود؛ و هیچ صنفی از کالا باصنفی دیگر فروخته نمیشود و هر صنفی از صنعتگران نیز با صنف غیر خود نمیآمیزد؛ و هر بازاری جداست و هر صنفی از کسبه تنها به کار خود مشغولند و هر دستهای از صنعتگران از غیر صنف خود جدا و بر کنارند؛ و میان این محلهها وقطعه زمینها، خانههای مردم است از عرب و سپاهیان و دهقانان و بازرگانان و جز اینان» (یعقوبی، ص 17ـ 18).احتساب و نظارت بر بازارها. نظارت بر بازار بخشی از وظایف وسیعتر محتسب بوده که با توجه به اصل فراگیر اسلامی امر به معروف و نهی از منکر شامل مراقبت در اجرای درست قواعد شریعت و وظایف مذهبی ـ اجتماعی مسلمانان و مقررات اهل ذمّه و حفظ مصالح عمومی جامعة شهری ـ بخشی از وظایف امروزی شهرداری، شهربانی، و دادستانی ـ میشده است (آرام، ص 390). در آغاز و مخصوصاً در صدر اسلام از کاربرد اصطلاحات غیرقرآنی حِسبَه و محتسب خبری نیست، تنها عنوان عاملالسّوق یا صاحبالسّوق به چشم میخورد که ظاهراً گویای وظایفی شبیه به احتساب در بازار بوده است. بعضی از محققان اروپایی کوشیدهاند که پدیدآمدن این منصب و وظایف آن را دنبالة آشنایی مسلمانان بلاد شام با میراث روم شرقی بدانند ( د.اسلام، ذیل «حسبه»؛ مارسه، ص 260)، اما آن نظریه مستند به دلایل قوی قانعکننده نیست (شیخلی، ص 117)؛ بویژه که در میان عربها، نظارت بر بازارها از ابتدا و پیش از آشنایی آنان با میراث روم شرقی معمول بوده است. پیامبر اکرم، صلیالله علیه و آله و سلم، پس از فتح مکه سعدبن سعیدبنالعاص را بر بازار مکّه، و عمربنخطّاب را به نظارت بر بازار مدینه گماشت (شیخلی، ص 115؛ کتّانی، ج 1، ص 258). عمر به هنگام خلافت، تازیانه در دست، در بازارها میگردید و به وضع بازاریان رسیدگی و میان آنان داوری میکرد و مأمورانی بر این کار میگماشت (ابن عبدربّه، ج 4، ص 256؛ طبری، سلسلة اول، ص 2722؛ شیخلی، ص 115 و 116؛ طماوی، ص 481). در روزگار عثمان، حارث بنالعاص از سوی خلیفه عاملالسّوق بود (بلاذری، ج 5، ص 47). امام علی، علیهالسّلام، در بازارها تازیانه در دست قدم میزد و بازاریان را پیوسته به تقوی و اخذ حق و اعطای آن سفارش میکرد (ابن سعد، ج 3، ص 18؛ وکیع، ج 2، ص 196؛ شیخلی، ص 116). نام افرادی که در روزگار امویان بر بازارها سرپرستی داشتهاند در مراجع آمده است (طبری، سلسلة 2، ص 1732؛ وکیع، ج 1، ص 357). از وظایف مهم این کارگزاران رسیدگی به اوزان و پیمانهها، گردآوری مالیاتها، و گاه داوری میان پیشهوران بود (شیخلی، ص 117). از پایان نیمة اول قرن دوم هجری و زمان حکومت منصور، دوّمین خلیفة عباسی، در مراجع اشاراتی به امر حسبه در بازارها دیده میشود (شیخلی، ص 118)؛ ولی مسلّم است که نزدیک به روزگار خلافت مأمون، محتسب جای عاملالسّوق را گرفته است. احتمالاً این تعویض نام ضمن کارهایی صورت گرفته است که عباسیان (بخصوص در عصر معتزله) برای اسلامیکردن نهادها انجام میدادند ( د.اسلام، ذیل «حسبه»). ولی در مغرب و اندلس تا زمانی دراز همچنان غلبه با عنوان صاحبالسّوق بوده است. تفاوت میان این دو در این است که میدان عمل صاحب یا عاملالسّوق تنها بازار بوده است، در صورتی که محتسب، که اغلب او را از کارگزاران قاضی شهر و منتخب و منصوب او دانستهاند، مانند وی، عضو حکومت و از روحانیان بوده ( تاریخ ایران کیمبریج، ج 5، ص 260 ـ 261) و اختیارات وسیعی داشته است. قلمرو وظایف محتسب همه جای شهر، و بازار میدان عمل واقعی و مؤثر او بود؛ و در آن بزرگ و مختار تلقی میشد و وظیفه داشت که ضمن مراقبتِ بازارها، از معاملات دغلکارانه و غیرمنصفانة بازرگانان و پیشهوران و دلالان جلوگیری و به امور اصناف نیز رسیدگی و اوزان و مقادیر و پیمانهها را بازرسی کند، و مراقب باشد که مواد خوراکی با کیفیت خوب و بهای رسمی و آگهی شده به فروش رسد؛ نانوایان نان را با آرد نخود، باقلا، جو، و برنج درنیامیزند؛ کلاهدوزان کهنه پارههای پوسیده را به کار نبرند؛ آهنگران و مسگران، کهنه را به جای نو نفروشند؛ شیرفروشان آب در شیر نکنند؛ کتانفروشان از پاشیدن آب بر کتانها، برای سنگینتر کردن وزن آن بپرهیزند؛ و زرگران و رنگرزان و دیگر گروههای پیشهوران در حرفة خویش خیانت نورزند (شیخلی، ص 118). محتسب از رباخواری که حرام و خلاف شرع است ممانعت میکرد؛ حتی سکهها را بررسی میکرد و درستی عیار آنها را میسنجید. اختیارات او محدود به شهر بود و بازرگانی خارجی را شامل نمیشد ( د.اسلام، ذیل «حسبه»).منابع: احمد آرام «(دربارة) معالمالقربة فی احکامالحسبة»، راهنمای کتاب، سال 10، ش 4 (آبان 1346 ش)؛ ابناخوه، آیین شهرداری در قرن هفتم (معالمالقربة فی احکامالحسبة)، ترجمة جعفر شعار، تهران 1367 ش؛ ابن سعد، الطبقاتالکبیر، چاپ ادوارد سخو، لیدن 1322-1329؛ ابن عبدربّه، العقدالفرید، قاهره 1375؛ علیبنحسین ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت 1957-1961؛ احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران، تهران 1359 ش؛ احمدبنیحیی بلاذری، انسابالاشراف، اورشلیم 1936-1938؛ ن.و. پیگولوسکایا، و دیگران، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سدة هجدهم، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1354 ش؛ تاریخ ایران کیمبریج: از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، ترجمة حسن انوشه، تهران 1366 ش؛ عمروبنبحر جاحظ، الحیوان، قاهره 1364/1945؛ همو، رسائل الجاحظ، قاهره 1352/1933؛ احمدبنعلی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت 1931، قاهره 1931؛ دایرةالمعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران 1345 ش؛ حسینبنمحمد دیار بکری، تاریخالخمیس، قاهره 1283/1866؛ جان شاردن، سیاحتنامة شاردن، ترجمة محمد عباسی، تهران 1336 ش؛ صباح ابراهیم سعید شیخلی، اصناف در عصر عباسی، ترجمة هادی عالمزاده، تهران 1362 ش؛ محمدبنجریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه، لیدن 1879ـ1896، چاپ افست تهران 1965؛ سلیمان محمد طماوی، عمربن الخطاب و اصول السیاسة و الادارةالحدیثه، 1969؛ عبدالحی بن عبدالکبیر کتانی، نظامالحکومةالنبویّة، المسمّی التراتیب الاداریة، بیروت ] بیتا. [ ؛ لوی ـ پرووانسال، سلسله محاضرات فی ادبالاندلس و تاریخها، ترجمة محمد عبدالهادی، قاهره 1951؛ میرزاسمیعا، تذکرةالملوک، چاپ محمددبیرسیاقی، تهران 1332 ش؛ محمدبنخلف وکیع، اخبارالقضاة، بیروت ] بیتا. [ ؛ یاقوت حموی، معجمالبلدان، بیروت 1955ـ1959؛ احمدبن اسحاق یعقوبی، البلدان، لیدن 1967 (ترجمة محمدابراهیم آیتی، تهران 1356 ش)؛Gabriel Baer, "Guilds in Middle Eastern history", in Studies in the economic history of the Middle East from the rise of Islam to the present day, ed. M. A. Cook, London 1970; E.I . s. v."H isba"; Encyclopaedia of social sciences, ed. Edwin R.A. Seligman, New York 1967, s.v"Islamic guilds" (by Louis Massignon); Solomen Dob Fritz Goitein, Studies in Islamic history and institutions, Leiden, 1968; Georges Marµais, "Considإrations sur les villes musulmanes et notamment sur le rآle du Mohtasib", in La Ville , Sociإtإ Jean Bodin pour l'histoire comparative des institutions, Brussels. Recueils de la Sociإtإ Jean Bodin, VI, Bruxelles 1954; Ahmad Tafazzoli, "A List of trades and crafts in the Sassanian period", in Archaelogische Mitteillungen aus Iran, VII, Berlin 1974.بازار، در حدیث و فقه ؛ در احادیث نسبت به کسانی که در بازار (سوق) داد و ستد میکنند، سفارشهای اخلاقی و برای بازار مسلمانان (سوقُالمسلمین) آثار و احکام خاصّی مطرح شده است. البتّه از این احادیث، تعریف خاصّی برای بازار به دست نمیآید ولی تعبیرات، گویای همان معنای معهود عرفی بازار است: مرکز داد و ستدهای گوناگون، در برابر واحدهای پراکنده در شهر یا روستا؛ مباحث فقهی نیز ناظر به همین معنای عرفی است. همچنین در حدیث، به بازارهای صنفی (سوقالکرابیس، سوقالقصّابین، سوقالابل، سوقالبقل و...) اشاره شده و، نیز در برخی احادیث، مکانهایی که برای برگزاری بازارهای موقّت تدارک دیده شده و محّل کار انسان بازار (سوق) نامیده شدهاند (کلینی، ج 2، ص 662، ج 3، ص 474؛ مجلسی، ج 11، ص 47، ج 22، ص 143، ج 40، ص 332، ج 41، ص 161، ج 43، ص 174، ج 80، ص 356، 382، ج 101، ص 256).احادیث اخلاقیِ بازار، بیشتر ناظر به داد و ستد و آداب آنند، ولی در برخی از آنها، به خود بازار ـ مرکز داد و ستد ـ نیز توجّه شده است؛ مثلاً: اقدام به داد و ستد و فراهم آوردن و گشودن دکّان در بازار و به انتظار خریدار نشستن، سبب رسیدن روزی (کلینی، ج 5، ص 309؛ حرّ عاملی، ج 12، ص 34 ـ 36) و مایة عزّت مؤمن (کلینی، ج 5، ص 149؛ حرّ عاملی، ج 12، ص 3 ـ 4) است. اشتغال به داد و ستدهای حقیر، مانند فروش دورهگردی در بازار، سزاوار مؤمن نیست (همان، ج 12، ص 46 ـ 47) و با آنکه سحرخیزی و پشتکار در امر تجارت، ممدوح و رها کردن تجارت مذموم است (همان، ج 12، ص 2 ـ 8، 50) زودتر از دیگران به بازار رفتن و دیرتر از همه آنجا را ترک کردن، پسندیده نیست، چرا که شیطان برای اهل بازار دام گسترده است (ابنبابویه، ج 3، ص 124؛ مجلسی، ج 81، ص 4 به نقل از امالی طوسی). همچنین دعاهایی مشتمل بر استمداد از خدا در اجتناب از سوگند دروغ، ستم، گناه و دور ماندن از زیان روایت شده که خواندن آنها را هنگام ورود به بازار توصیه کردهاند (ابنبابویه، ج 3، ص 124 ـ 125؛ مجلسی، ج 73، ص 172 ـ 173: بابالدعاء عند دخول السّوق). دربارة آداب اخلاقی داد و ستد رجوع کنید به تجارت * .در چند حدیث نیز احکام فقهی بازار مسلمانان بیان شده است؛ موضوع بیشتر این احادیث، خرید کالاهایی مانند گوشت و چرم است. بنابر تصریح قرآن (مائده: 3) حیوانات را باید با آداب و روش خاصّی سربرید (رجوع کنید به تذکیه * ). در غیراین صورت نه خوردن گوشت آنها جایز و نه پوست آنها پاک است (تنها در فقه شافعی و حنفی دبّاغی پوست مُردار سبب پاکی آن میشود رجوع کنید به تذکیه * ).در نتیجه، در مواردی چند، برای تصرّف در گوشت و پوست حیوانات (خرید و فروش، خوردن، پوشیدن لباسِ فرآورده از پوست آنها هنگام نماز و...) باید علم یا ظنّ معتبر شرعی به تذکیة آنها داشت؛ در آن احادیث فروش چنان کالاهایی در بازار مسلمانان یکی از نشانههای تذکیه قلمداد شده است و مراد از بازار مسلمانان را نیز توضیح دادهاند: بازاری که همه یا بیشتر فروشندگان آن مسلمانند، یا بازاری که در سرزمین مسلمانان برپا میشود. سرزمین مسلمانان نیز همان تعریف را دارد، یعنی همه یا بیشتر مردم آن مسلمانند (رجوع کنید به کلینی، ج 6، ص 237؛ ابنبابویه، ج 3، ص 211؛ طوسی، ج 2، ص 368، 371، ج 9، ص 72؛ حرّ عاملی، ج 2، ص 1071ـ1074؛قاضی نعمان، ج 2، ص 177، ش 640). امامان شیعه تصریح کردهاند که هنگام خرید این اشیاء از بازار نیازی به سؤال یا تحقیق نیست و حتّی از برخی تعبیرات چنانچه نجفی (ج 36، ص 138) نیز گفته، برمیآید که تفحّص در این باره را نمیپسندیدهاند (مثلاً: خوارج بر اثر نادانی بر خودشان سختگیری میکردند ـ اِنّ الْخَوارِجَ ضَیَّقُوا عَلی اَنْفُسِهِم بِجَه'الَتِهِمْ؛ یا: آیا از آنچه ابوالحسن انجاممیداد،رویمیگردانی؟اَتَرْغَبُ عَمّا کانَ اَبوُالْحَسَن یَفْعَلُه؟).فقهای امامیّه هر چند این احادیث را از نظر سند در شمار احادیث صحیح و حَسَن دانسته و همه براساس آن فتوا دادهاند، در معنای مراد آنها و نسبت آنها با یکدیگر از نظر اطلاق و تقیید، اختلافنظر دارند. مسایل راجع به این احادیث در بیشتر جوامع فقهی در بخش طهارت، صلوة و «الاطعمة و الاشربه» (خوردنیها و آشامیدنیها) مطرح شده است. مهمترین مسایل اینها بودهاند: آیا این احادیث دربارة هر بازاری است یا فقط محدود به بازار مسلمانان است؟ آیا «بازار مسلمانان» بازاری است با اکثریّت مسلمانان در سرزمین اسلامی، یا بازاری است در سرزمین اسلامی اگرچه فروشندگان آن غیر مسلمان باشند، یا بازار مسلمانان است در هر سرزمینی؟ دیگر اینکه آیا این احادیث مبیّن جایگاه استقلالی بازار مسلمانان است تا شامل فروشندگان غیرمسلمان نیز بشود، یا بازار مسلمانان را فقط نشانة مسلمان بودن فروشندة ناشناخته (مجهولالحال) معرفی میکند؟ آیا همة مسلمانان در این حکم یکسانند یا این حکم شامل کسانی که ذبایح اهل کتاب را حلال و هر پوست دبّاغی شده را پاک میدانند، نمیشود؟ گذشته از این گفتهاند که این احادیث، فقط برای اثبات تذکیه به کار میرود و در مواردی مانند پاکی و ملکیّت نقش ندارد (بجنوردی، ج 4، ص 152 ـ 153).فقها در اینکه این حکم فقط برای بازار مسلمانان است، اختلاف نکردهاند و احادیثی را که در آنها بازار به صورت مطلق (بدون اضافه به مسلمانان) ذکر شده، با توجّه به قراینی چند (مثلاً وجود احادیث دیگری که از «بازار مسلمانان» سخن میگوید) ناظر به بازار مسلمانان میدانند (نراقی، ج 1، ص 61؛ نجفی، ج 8، ص 54؛ تبریزی غروی، ج 1، ص 481؛ عاملی غروی، ج 2، ص 139)؛ هرچند، چنانچه شهیدثانی (رجوع کنید به نجفی، ج 36، ص 139) یادآوری کرده، در تشخیص بازار مسلمانان از غیر آن باید به عرف رجوع کرد. به گفتة برخی فقها، آنچه در این احادیث بیان شده، دربارة وضع موجود (قضایای خارجیّه) یعنی بازارهای آن روز مسلمانان بوده که غالباً فروشندگان آن مسلمان بودند، نه آنکه حکمی رابرای عنوان «بازار» (قضایای حقیقیّه) بیان کند (تبریزی غروی، همانجا). نجفی براساس همین نکته توضیح داده است که همة مسلمانان از این نظر یکسانند، حتّی کسانی که خرید گوشت از اهل کتاب را جایز میدانند (ج 36، ص139).از طرفی، بیشتر و چه بسا همة فقها، بر قید «سرزمین اسلامی» در مراد از «بازار مسلمانان» تأکید کردهاند. به نظر آنان ذکر بازار (سوق) فقط به سبب کثرت داد و ستد در این مرکز بوده است (حکیم، ج 5، ص 303) و ملاک اصلی همان «سرزمین اسلامی» است. به همین دلیل برخی تصریح کردهاند که بازارِ با اکثریت فروشندگان مسلمان امّا در سرزمین غیراسلامی، مشمول این حکم نمیشود (نراقی، ج 1، ص 61؛ جوادی آملی، ج 2، ص 237). در برابر، این احتمال هست که حدیث، شامل بازار غیرمسلمانان در سرزمین اسلامی نیز بشود؛ یعنی هر بازاری در سرزمین اسلامی بازار مسلمین و به تَبَع آن، فروشندة ناشناخته مسلمان قلمداد شود (نراقی، ج 2، ص 461؛ حکیم، ج 5، ص 306؛ جوادی آملی، همانجا).از تصریح یا تلویح فقها برمیآید که بازار مسلمانان از آنرو اعتبار شرعی یافته که غالب فروشندگان آن مسلمانند و بنابراین فروشندة ناشناخته (مجهولالحال) را نیز مسلمان قلمداد میکند و از آنجا که کارهای فرد مسلمان باید حمل بر صحت شود (رجوع کنید به اصالة * الصّحة)، هنگام خرید گوشت و پوست نیازی به پرسش دربارة تذکیة آنها نیست. در نتیجه، این حکم فقط فروشندة مسلمان، از هر مذهب فقهی (بنابه نظر بیشتر فقها)، و فروشندة ناشناختة بازار را در برمیگیرد، نه فروشندة غیرمسلمانی را که در بازار مسلمانان داد و ستد میکند. به تعبیر دیگر، بازار مسلمانان نشانهای است بر وجود نشانهای شرعی (امارةٌ عَلیالاَمارة)، نه آنکه همردیف نشانههای دیگر شرعی باشد (مجلسی، ج 77، ص83؛ نجفی، ج8، ص56 ـ58، ج36، ص 139؛ بجنوردی، ج4، ص 153؛ عاملی غروی، ج 2، ص 139 ـ 140؛ تبریزی غروی، ج 1، ص 481 ـ 482). امّا برخی (از جمله رجوع کنید به بجنوردی، ج 4، ص 153ـ158) گفتهاند که بازار مسلمانان خود نشانهای مستقّل بر تذکیه است، اگر چه فروشنده غیرمسلمان باشد، زیرا مسلمانان از گوشت و پوست تذکیه نشده اجتناب میکنند و اقدام به فروش این کالاها در بازار آنان، گمان قوی بر مذکّی' بودن آنها میآورد. با اینهمه احادیثی (طوسی، ج 1، ص 263؛ ابنادریس، ج 3، ص 572؛ مجلسی، ج 77، ص 82؛ حرّ عاملی، ج 2، ص 1071) وجود دارد که حتّی در بازار مسلمانان بین مسلمان و غیرمسلمان، از این نظر، فرق میگذارد.در اثبات این حکم برای بازار، گذشته از احادیث یاد شده، فقها به سیرة متدیّنین و اجماع نیز استناد کردهاند؛ دلیل اجماع اگر چه تضعیف شده، نسبت به سیرة متدیّنین تردید نشده است: مسلمانان و مؤمنان همه روزه از بازارهای شهرهای اسلامی گوشت و اشیاء دیگر میخرند و هیچگاه از مسلمان یا کافر بودن فروشنده یا مذکّی' بودن گوشت پرس و جو نمیکنند (بجنوردی، ج 4، ص 149؛ تبریزی غروی، ج 1، ص 483).حدیث دیگری نیز دربارة بازار از پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم و امیرمؤمنان علی علیهالسّلام نقل شده است که ظاهراً راجع به مکانهای فراهم شده برای بازارهای موقّت است (کلینی، ج 2، ص 662، ج 5، ص 155؛ مجلسی، ج 101، ص 256). طبق این حدیث همة مسلمانان نسبت به غرفههای مختلف (بُیوت) اینگونه بازارها، همچنانکه نسبت به مساجد، حقّ مساوی دارند و هر کس زودتر از دیگران در محلّی استقرار یابد، تا شب نسبت به آن مکان بر دیگران حقّ تقدّم مییابد. مجلسیاین حدیث را، که از نظر سند موثّق است، در باب مشترکات * (ج 101، ص 253ـ256) قرار داده، ولی در کتب فقهی، ذیلاین موضوع (از جمله، رجوع کنید به محقّق حلّی، ج 3، ص 276ـ278؛ نجفی، ج 38، ص 76 ـ 94) از این نکتة حدیث، یعنی غرفههای بازار، بحث نشده است، با آنکه به قسمت دیگر آن، یعنیحکم مساجد، استناد کردهاند. در هر صورت، حدیث دلالت بر رواج اینگونه بازارها در آن دوره دارد که حکم حقوقی آنهابیان شده بودهاست. کلینی در ذیل همان حدیث، از امام صادق علیهالسّلام نیز این نکته را روایت کرده که حضرت علی علیهالسّلام برای غرفههای اینگونه بازارها کرایه نمیگرفته است. دربارة تعریف مشترکات و آثار حقوقی آنها رجوع کنید به مشترکات * .منابع: علاوه بر قرآن؛ ابن ادریس، کتاب السرائرالحاوی لتحریر الفتاوی ، قم 1410ـ1411؛ ابنبابویه، من لایحضره الفقیه ، چاپ حسن موسوی خَرسان، بیروت 1401؛ حسن بجنوردی، القواعدالفقهیّة ، نجف 1969ـ1982، چاپ افست قم 1402 (بجنوردی دراین کتاب، بحث مستقلّی را زیرعنوان"حجّیة سوقالمسلمین" مطرحکردهاست)؛ علی تبریزی غروی، التنقیح فی شرح العروة الوثقی ، نجف 1378 (این کتاب تقریرات درس سیدابوالقاسم خویی است)؛ عبداللّه جواد آملی، کتاب الصلاة ، قم 1405 (این کتاب تقریرات درس سید محمد محقق داماد است)؛ محمّدبن حسنحرّ عاملی، وسائلالشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، چاپ عبدالرحیم ربّانی شیرازی، بیروت 1403؛ محسن حکیم، مستمسک العروةالوثقی ، قم 1404؛ محمّدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام ، چاپ حسن موسوی خَرسان، بیروت 1401؛ جوادبنمحمّد عاملی غروی، مفتاحالکرامة فی شرح قواعد العلاّمة ، قم ] بیتا. [ ؛ نعمانبن محمّد قاضی نعمان، دعائمالاسلام و ذکرالحلال و الحرام ، چاپ آصفبنعلیاصغر فیضی، ] قاهره [ 1963ـ1965؛ محمّدبن یعقوب کلینی، الکافی ، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت 1401؛ محمّدباقربن محمّدتقی مجلسی، بحارالانوار ، بیروت 1403؛ جعفربن حسن محقق حلّی، شرایعالاسلام فی مسائل الحلال و الحرام ، چاپ عبدالحسین محمّدعلی؛ نجف 1389/1969؛ محمّد حسنبنباقر نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرایعالاسلام ، بیروت 1981؛ احمدبن محمّدمهدی نراقی، مستندالشّیعة فی الاحکامالشّریعة ، قم 1405.6) بازارهای شهری قبل از اسلام و در دورة اسلامی.الف) دورة جاهلیت و صدر اسلام. حرص و گرایش شدید عربهای روزگار جاهلی به تجارت زبانزد بودهاست. استرابون (ح 63 قم ـ بعد از 20 ب م)، آنان را قومی تجارت پیشه و دلاّ ل خوانده و پُلینی مهین (ج 6، ص 262) گفتهاست: «کار مردم عربستان یا تجارت است یا گلّهربایی و غارت». در تورات نیز وصف ثروت و تجارت دولتهای قدیم عرب مانند تَدمُر و سَبا و مَعین آمدهاست ( لامنس، ص 21؛ افغانی، ص 17؛ مجلة المجمع العلمی العراقی، ج 2، ص 264). از اینها مهمتر اشارات و آیات قرآنی واحادیث نبوی است که بر همین معنی دلالت دارد. به دلیل همین خصلت قومی، در قرآن هشدار داده شدهاست از تجارتی که از ذکر خدا غافل کند سخت پرهیز شود زیرا تنها تجارت سودبخش و بیزوال و بیزیان که از عذاب دردناک (آخرت) رهایی میبخشد، ایمان به خدا، جهاد در راه او با مال و جان، تلاوت قرآن، اقامة نماز، و انفاق در راه خداست؛ و آنان که گمراهی را با هدایت معامله میکنند سخت زیانکارند و خدا بهترین روزیدهنده است (جمعه: 11؛ نساء: 29؛ نور: 37؛ صفّ: 10؛ فاطر: 29؛ بقره: 16). و اما در احادیث نبوی، بازار، مکروهترین و بدترین جای شهر، محل گمراهی و فریب، نبردگاه شیطان، و جایگاه همیشگی شیطان و اعوان او خوانده شدهاست (مسلمبن حجاج، ج 1، کتاب المساجد، ص 464، ش 288، ج 4، کتاب فضائل الصحابه، ش 100؛ ابنحنبل، ج 4، ص 81، ج 1، ص 457).البتّه این معانی ناظر به جنبههای افراطی و گونههای مخرب و ضداخلاق و متمایل به تفاخر و تکاثر ومال اندوزی است؛ ورنه، اسلام به اقتصاد سالم و سازنده ارج نهاده و هرگونه سودجویی وبهرهوری بدون کار و کوشش را مردود دانسته است. با وضع قوانین لازم، از تراکم بیتناسب ثروت پیشگیری کرده و با توصیة امور خیری مانند وقف و هِبَه و صدقه و نذر و کفّاره ایجاد تعادل اقتصادی را رواج داده است. همانگونه که کسب لغو را مردود شمرده، تحصیل مال از راه حلال و مشروع را، به شرط آنکه سبب دوری و غفلت انسان از خدا نشود و او را به جهاد با اموال خود توفیق دهد، مباح دانستهاست. حضرت محمّد، صلیاللّه علیه و آله و سلّم، خود پیش از بعثت به امر تجارت اشتغال داشتند و اجداد و عمو و پدر پیامبر نیز در کار تجارت بودند. خلفا نیز عنایتی خاص به تجارت نشان میدادند. ابوبکر و عثمان، بزّاز بودند. عمر در دورة جاهلی به تجارت پرداخته و توانگر شدهبود. او دلال بود و برای مردم به عنوان میانجی، اشتر و خر کرایه میکرد و حقی دریافت میداشت. امام علی، علیهالسّلام، وقتی به خلافت رسید بر تجارت و احوال و اهمیت آن آگاهی داشت و در حق تجّار و پیشهوران سفارشهای نیکو میفرمود؛ آنان را سرمایهدارانی میدانست که با سرمایههای خویش نیازهای مردم را فراهم میآورند (افغانی، ص 29 – 31). در عصر جاهلی بازارهای عرب دو گونه بودند: بازارهای شهری (اسواقالحَضَر) که ثابت بودند و بازارهای موسمی (اسواقالموسمیه) که در زمان معینی از سال (معمولاً دریکی از ماههای حرام در ناحیهای بیطرف و دور از کشمکشهای قبیلهای) برپا و پس از مدتی محدود برچیده میشدند. اطلاعات موجود در متون تاریخی دربارة بازارهای موسمی بیش از بازارهای ثابت شهری است. بعضی از محققان عرب از اشارات موجود در متون و بخصوص از راه بررسی واژگان بر جای مانده از آن روزگار برداشتهایی دربارة بازارهای شهری کردهاند. در این بازارها که در شهرها، قرا، و آبادیها برپا میشد مردمِ اندک مایه، کالاهای خود را یا بر زمین یا برسکوهای ساخته شده (دکّه) و یا بر بساطی گسترده میچیدند. اما فروشندگان بزرگتر وبازرگانان در دکانهایِ دردار (حانوت/مبیعه) جای داشتند که در شب بسته میشد. عمل خرید و فروش آنها (بیع/ مبایعه) با یکبار زدن کف دست طرفینِ معامله بر یکدیگر (صَفْقَه) صورت میگرفت. پیشهوران و اصناف مانند تمّار (خرمافروش)، نجّار، بزّاز، سلاّ خ، و جزّار (قصّاب، گوشتفروش) در کنار هم جمع بودند و به نام خود راسته یا بازاری مخصوص داشتند. مثلاً به بازار شتر و گاو و گوسفند «مِربَد» گفته میشد. در متون به نامهایی مانند سوقالتمّارین، سوقالبزّازین، سوقالجزّارین، و سوقالنجّارین برمیخوریم. در این بازارها همهگونه کالا خرید و فروش میشد. قبایل عرب، خواربار و آذوقة سالیانة خود را از بازارهای شهری تهیه میکردند. کالاها به دو دستة اصلی تقسیم میشد: خواربار و کالاهای عطاری، و سایر کالاها. در قرا و شهرها بازارهای محلی نیز وجود داشت. مکّه و مدینه بازارهایی محلی داشت که اِشراف و نظارت بر آنها با بزرگان قوم بود که حقوق و عوارض حکومتی (ضرائب) را دریافت میداشتند و مراقبانی (عاملالسّوق) بر بازارها میگماشتند. گفتهاند که عمر، سائببنیزید و سلیمانبن ابیخَیْثَمه و عبداللّهبنعُتبةبنمسعود را بر بازار مدینه گماشته بود تا از قانون شکنی منع کنند و مالیاتها را دریافت دارند. بنابراین، بعید نیست که در یثرب (بعدها مدینه) این شیوه، استمرار رسمی کهن بودهباشد (جوادعلی، ج 7، ص 365ـ386).عربها در عصر جاهلی چندین بازار موسمی در نقاط مختلف جزیرةالعرب داشتند که در ایام معیّنی از سال برپا میشد. ساکنان جزیره و سایر قبایل، به نوبت از بازاری به بازار دیگر میرفتند و در این رفت وآمد به خرید و فروش و تجارت میپرداختند. از این گذشته در بازارهایی که در خارج عربستان، یعنی در عراق و بلاد شام و حبشه تشکیل میشد شرکت میکردند. به گفتة یعقوبی (1967، ج 1، ص 239) عربها در بازارهای دهگانة دورة جاهلی از جان و مال در امان بودند. البته این تأمین مالی و جانی محدود به ایام برگزاری بازار بودهاست، زیرا در آیین اعرابِ دورة جاهلی شکستن حرمت این بازارها، یعنی تعرض به جان و مال مردم ممنوع بود و مردم به دفاع از آن برمیخاستند و در هر بازار گروهی را بدین کار میگماشتند. به گفتة یعقوبی، در میان عربها گروهی دیگر بودند که حرمت ماههای حرام و حرم مکّه را نگه نمیداشتند و در این ماهها نیز تعدّی و تجاوز به جان و مال دیگران را مباح و حلال میشمردند و بالتّبع در ایام بازار هم دست از ستم و آزار برنمیداشتند. لذا برای حمایت بازارها از جور اینگونه مردم که «مُحِلّون» نامیده میشدند و بیشتر از قبایل اسد، طی، بنیبکر،و بنی عامر بودند، جماعتی از جوانمردان و نیکوکاران بر حمایت از مظلومان و منع ستمکاران از ستم، همپیمان میشدند و مسلّح به محافظت از بازارها میپرداختند. به اینان (الذّادَةُالمُحَرِّمون) میگفتند و بیشتر از قبایل بنی عَمرو، بنی تَمیم، بنیحَنظَله، بنی هُذَیل، بنی شیبان، و بنی کَلب بودند. مردم به هنگام حضور در این بازارها سلاح خود را بر زمین مینهادند (یعقوبی، 1366 ش، ج 1، ص 350 – 351؛ جواد علی، ج 7، ص 369ـ370). به عقیدة بعضی از محقّقان غربی برقراری چهار ماه حرام که ضمن آنها همة مخاصمات کنار گذاشته میشد احتمالاً برای این بود که رفت وآمد به این بازارهای موسمی را تا حد امکان تسهیل کند، اگر این نهاد نمیبود رسم کینتوزی قبایل، تجارت را در عربستان کاملاً فلج میکرد ( د. اسلام ، ذیل سوق). تشکیل این بازارها بیشتر برای آن بود که بادیهنشینان با فروش مازاد کالاهای خود به تهیة آذوقه بپردازند. لذا، ورود تاجران بیگانه و غیرعرب در آن منعی نداشت. از سوی دیگر، اجتماعاتی که به هنگام تشکیل این بازارها برپا میشد، فرصت خوبی برای نشر وترویج عقاید و اندیشهها بود. چنانکه حضرت محمّد، صلیاللّه علیهوآله وسلّم، در این مراسم حضور مییافتند و قبایل را به اسلام دعوت میکردند. بازارهای مشهور عرب و زمان و مکان برپایی آنها در آستانة ظهور اسلام از این قرار بوده است: سوق دُومَةالجَنْدَل، در واحهای به همین نام، در ربیعالاول؛ سوق هجر، در بحرین، در ماه ربیعالا´خر؛ سوق عُمان، در بحرین، در جمادیالاولی'؛ سوقالمُشَقَّر، در بحرین، در جمادیالا´ خر؛ سوق صُحار، در عمان، در دهة اول ماه رجب؛ سوق حُباشه، در سرزمین تِهامه در عربستان غربی، در ماه رجب؛ سوقالشَّحر، در ساحل دریا بین عمان و عَدَن، در ماه شعبان؛ سوق عَدَن، در خلیج عدن نزدیک باب مَندَب، در ماه رمضان؛ سوق صنعا، در یمن، در نیمة دوم رمضان؛ سوق عُکاظ، بزرگترین و مشهورترین بازار عصر جاهلی در وادی بین نخله و طایف، در شوال یا ذیقعده؛ سوق حَضرَموت، در جنوب عربستان، در میان ماه ذیقعده؛ سوق ذِیالمَجاز، نزدیک عُکاظ، در اول ذیحجّه؛ سوق مجنّه، نزدیکی مکّه و در حوالی موسم حج؛ سوق حِجْر، از روز عاشورا تا پایان محرّم، و بعضی بازارهای دیگر مانند سوق بدر، سوق بنی قَیْنُقاع، سوق عثر، و بازارهای کوچکتر محلی که محل مراجعة قبایل و عشایر عرب برای تهیة آذوقه بود (هراوی، ص 14؛ جوادعلی، ج 7، ص 371 به بعد). از این میان سه بازار عکاظ و مجنّه و ذیالمجاز از لحاظ اجتماعی اهمیت بیشتری داشتند. و از این سه، عکاظ به سبب شأن و مقامی که در شعر عربی یافته بود در شهرت، جایگاه اول را داشت. اِشراف و سرپرستی و گرفتن عُشور در هر یک از این بازارها با بزرگان عرب بود و هر یک به کالایی شهرت داشت مانند سوق هجر به کثرت خرما؛ سوق عدن به ادویه و عطریات؛ سوق صنعا به مروارید و چرم و آهن و سرمه. در بعضی از این بازارها مثل سوق شحر و مِنی'، معامله با پرتاب ریگ، و در بعضی دیگر مانند دومةالجندل به صورت قمار با سنگریزه (بیعالحَصاة؛ رجوع کنید به جابری عربلو، ص 65) صورت میگرفت. اسلام این رسوم را برانداخت (جوادعلی، ج 7، ص 371، 375، 377).بزرگترین و مشهورترین بازارهای موسمی عرب در دورة جاهلی که سالی یک بار برپا میشد و یکصد و سی سال هم در عصر اسلامی پایید، سوق عکاظ بود. گفتهاند که این بازار به سبب شأن و اهمیت جهانی خود به عنوان مرکز اقتصادی و معنوی جهان عرب، در نوع خود پدیدهای بیمانند بوده است ( د. اسلام، ذیل سوق). عکاظ، هم بازاری گسترده و پر متاع برای تجارت بود، هم میعادگاهی برای سیاست و ادب، و هم عرصهای برای تجلّی خصوصیات قومی و فرهنگی اقوام و قبایل عرب. مردمی چون قریش و هَوازِن و سُلَیم و اَحابیش و عقیل و مُصطَلق بدان آمدوشد داشتند (جوادعلی، ج 7، ص 377). محل آن که در آغاز، مانند دیگر بازارهای موسمی عرب، پرستشگاهی جاهلی و دارای اَنْصاب (بتهای سنگی) و حَرَمی در جوار آنها بود در دشتی پهناور در جنوب شرقی مکه بین نخله و طایف، در فاصلة سه روز راه با مکه و یک روز راه با طایف قرار داشت. اعراب شمالی و جنوبی برای تجارت با قبایل نَجْد در همین مکان گرد میآمدند و جادههای یمن، شام، خلیج فارس، و بابِل نیز از همین جا آغاز میشد ( د.اسلام، همانجا). این محل پانزده سال بعد از عامالفیل، یعنی اندکی بیش از ربع قرن قبل از ظهور اسلام به صورت بازار درآمد (جواد علی، ج 7، ص 380؛ ازرقی، ص 129 به بعد) و یک قرن و نیم از بزرگترین بازارهای جهان عرب بود. به قولی در ماه شوّال و به قولی دیگر در بیست روز آخر ذیقعده برپا میشد. در آن، تجارتی آزاد، ساده و بیهیچگونه مزد و مالیات برای متولّیان و نگهبانان برقرار بود (جواد علی، ج 7، ص 379). اعراب برای جلب نظر مردمِ سرزمینهای دور و سودبردن از داد و ستد با آنان در موسم حج همهگونه اسباب آسایش خاطر مسافران و قافله سالاران را فراهم میآوردند، زیرا برای شهری تجاری چون مکه فرصت اینگونه داد و ستدهای منظم و موسمی دارای کمال اهمیت بود و قریشیان که بازرگانانی زیرک و زبردست بودند میدانستند که چگونه از این فرصت مغتنم به نفع اقتصاد و تجارت شهر خویش بهرهبرداری کنند. در این بازار همهگونه کالا از صامت و ناطق، از جمله چرم، غلاّ ت، انواع پارچه، چهارپا، و برده عرضه میشد. آنچه از کشورهای دوردست بدانجا میآوردند در هیچ بازار دیگری یافت نمیشد. گفتهاند خدیجه، همسر پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم، غلام خود، زیدبن حارثه، را در این بازار خریداری کرد. چرم عکاظی با اینکه از سرزمینهای دور میآمد، شهرتی بزرگ یافته بود (جواد علی، ج 7، ص 379 – 380) و شاهان بیگانه با آن، کالا مبادله میکردند. نعمان بن مُنذِر، پادشاه حیره، متاعی، ظاهراً مُشک و عطریات، به این بازار میفرستاده که به قیمت آن، برای او کالاهای دیگری از قبیل چرم، حریر، کفش، و پوشاک خریداری میشده است ( د. فارسی، ذیل عکاظ). بازرگانان بزرگ با شرکت در آن بازار دست به تجارتهای عظیمی میزدند. با آمدن اسلام وضع این بازار بتدریج دگرگون شد. در احادیث آمده است که در آغاز، اعرابِ مسلمان شده در ایّام حج از ترس گناه دست از تجارت بازداشتند و در نتیجه از رونق بازارهای عکاظ و مَجَنَّه و ذوالمجاز کاسته شد. پس از نزول آیات 195 و 196 سورة بقره و رفع حرمت تجارت در ایام حج، مسلمانان به خرید و فروش در مکه اکتفا کردند و این امر بر بازارهای جاهلی تأثیر فراوان گذاشت. سپس به علت محدود بودن روزهای بازار در ایّام حج، آشنا شدن مسلمانان با بازارهای کشورهای دیگر، اهمیّت یافتن مدینه در برابر مکه به علت هجرت حضرت رسول، صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم، و صحابه، رجحان نهادن حضرتش مدینه را بر مکه (ابنخلدون، ص 704 – 705)، استقرار خلفای راشدین و بیتالمال مسلمین در مدینه، خروج سادات از مکه، و جز اینها، وضع مالی و اقتصادی مکه دگرگون شد و این شهر از پایگاهی که در تجارت داشت سقوط کرد (جواد علی، ج 7، ص 385). عکاظ نیز بتدریج از اهمیت و رواج و رونق افتاد و در سال 129، زمانی که خوارج (حروریّه) در مکه همراه با ابوحمزة خارجی (متوفی 130) قیام کردند به علت وحشت مردم از غارت و فتنه، این بازار تعطیل، متروک، و برچیده شد (ازرقی، ص 153).عکاظ در طول یک قرن و نیم، هم بزرگترین بازار تجارت بود و هم مهمترین عرصة سیاست و ادب. خطبای بلندآوازهای چون قُسّ بن ساعده ایادی و عمرو بن کلثوم و شعرای نامداری چون نابغة ذُبیانی، اعشی، حسام بن ثابت، و خَنساء در آن شرکت میجستند و نیکوترین و تازهترین سرودههای خود را میخواندند. قصاید هفتگانة معروف، به عنوان نمونههای فصاحت، در آن جا آویخته شده بود. قبایل عرب به زبان خطیبان و شاعران خویش به تفاخر و تکاثر و تنافر و مقارعه و معاظمه در مصائب میپرداختند و به شهادت بعضی از روایات، از این شیوه بیش از سودبردن از تجارت و خرید و فروش لذّت میبردند. از این روی، پایگاه شاعر و خطیب در این بازار برتر از تاجر و سوداگر بود. در خبر آمده است که پیامبر، صلیاللّهعلیهو آلهوسلّم، قسّبنساعده را حین خواندن خطبه در این بازار دیده بود و خود آن حضرت در عکاظ و مَجَنَّه و ذیالمجاز مردم را به دین خدا دعوت میکرد (بکری، ج 5، ص 259 به بعد؛ ابنکثیر، ج 3، ص 141).اوضاع سایر بازارهای عرب نیز از جهت آمد و شد و اجتماع خطیبان و شاعران کم و بیش همینگونه بود؛ ولی عکاظ به سبب نزدیکی به مکه، اجتماع حاجیان پیش از شروع مناسک حج، وارد شدن نامش در اخبار رسول، و جای داشتن در سرزمینی که مردمش به زبان وحی سخن میگفتند، اینگونه بلندآوازه و جاویدان شد و نامش بیش از هر بازار دیگر با شعر و نثر عرب درآمیخت.از زمانی که عربها در بلاد شام، عراق، مصر، ایران، و روم شرقی یا در شهرهایی که خود پدید آورده بودند مانند کوفه، بصره، بغداد، و قیروان سکونت گزیدند دیگر مانند روزگار جاهلی به بازارهای موسمی نیاز نداشتند. بنابراین، با برافتادن آثار حیات جاهلی، این بازارها، ناچیز، بیاهمیت، و بتدریج تا قبل از پایان قرن دوم هجری برچیده و ناپدید شد و جای خود را به بازارهای شهری واگذاشت. بازارهای اخیر نیز ضمن اینکه بسیاری از خصوصیات روزگار گذشته را نگهداشت، رنگ و بوی نیازهای شهرنشینی جدید را نیز به خود گرفت. بازار مِرْبَدْ در بصره که از نخستین بازارهای اسلامی و پرآوازهترین و تاریخیترین آنهاست در حقیقت آیینهای است که هم حیات عرب جاهلی و هم جلوههای آغازین تمدّن اسلامی را در خود منعکس ساخته است (افغانی، ص 393 به بعد). بصره در سال هفده در روزگار خلافت عمر خطّاب و به خواست او در جنوب شرقی عراق، نزدیکترین سرزمین به ایران، به صورت شهر درآمد. این شهر در گذشته، محل آمیختگی ملتهای گوناگون چون ایرانیان و یونانیان و هندیان بود، سرانجام منزلگاه مردان بزرگ شرق و غرب، و بندرگاه بزرگ عراق و دروازة بغداد و انبار کالاهایی شد که از اکناف جهان به آن جا آورده میشد. در عصر عباسیان به صورت بازاری جهانی درآمد و مرکز علما، شعرا، ادبا، کتّاب، فقها، و قُرّا شد.مِربَد ، بازاربزرگ این شهر و میراثدار بازار عکاظ بود (افغانی، ص 407). این بازار دراصل جایگاه وسیعی در حومة غربی بصره، به طرف بیابان، و محل فروش اشتران بود. در دورة امویان مبدّل به بازاری عمومی شد و بتدریج به صورت نمایشگاهی درآمد که در آن هم محافل شعر و ادب برپا میشد، هم محلی بود برای عرضه و فروش کالا، هم انجمنی برای گردهمایی و گفتگوی اعراب، و هم گردشگاهی برای اهل بصره. کار بازار مربد چنان به رونق گرایید و محبوب همگان شد که در آن خانههای زیبا ساختند و در عصر عباسیان جایگاه تفریح و گشت و گذار مردم شد تا جایی که جعفر بن سلیمان هاشمی در عبارت مشهور وصف خانة خود گفت: «عراق چشم جهان است وبصره چشم عراق ومربد چشم بصره و خانة من چشم مربد». در زمینة شعر و شاعری، مربدبرتراز عکاظ شد وبا شمار فراوان شاعران و رجزگویان وجویندگان و مشتاقان فرهنگ وادب، آن را پشت سرگذاشت وازجهت علمی نیزبرآن امتیازیافت، زیرا موجب پرمایگی زبان عرب شد. نحویان قواعد خود را پدید آوردند واصلاح کردند. سخندانان درآنچه اختلاف داشتند پرسوجو کردند وازیکدیگر چیزهاآموختند. مایة کتب ادبی اصیلی چون اغانی ، امالی ، البیان والتبیین ، و الکامل از سرچشمة مربد تراوش کرده است. در محافل این بازار که شعوبیان و مدافعان حقیقت، یکسان از آن بهرهمند بودند افکار متضاد و گرایشهای فکری ناهمگون به رویارویی با یکدیگر برخاستند. مربد میدان جنگ جَمَل، یعنی عرصة شدیدترین جنگ داخلی و بزرگترین فتنهای شد که در آن ناکثین در برابر علی علیهالسّلام شمشیر آخته و نیزة افراشته برداشتند. زندگی این بازار سه مرحلة مشخص و متمایز دارد: در عهد چهار خلیفة اول، روزگاری که صحنة سیاست و جنگ و مصیبت بود، و البته بیشتر عرصة دادوستد و تجارت. در آن عهد، کویی به نام «دبّاغین» بود که در آن بیشتر خرما، شتر، سلاح، و غنایم جنگی داد و ستد میشد.در دورة امویان دامنة رفت و آمد به مربد وسیعتر شد. در این دوره، که مردم از جهاد و فتوحات فراغت یافته بودند، فرصت فعالیتهای ادبی و علمی بیشتر شد. وجود شعرا و رجزخوانان عهد اموی، بویژه جَریر، فَرَزدَق، اَخطَل، بعیث، راعی، ذوالرُمّه، ابونجم عِجْلی، رُؤبه و پدرش عَجّاج سبب شد تا بازار مربد نامآورتر شود. در اواخر عهد اموی تا قرن دوم هجری جنبش علمی ـ ادبی مربد به مرحلة کمال و بالندگی رسید و بزرگان نحو، راویان شعر و ادب، و شاعران، قهرمانان صحنة مربد شدند. تازگیِ این عهد، جنبة علمی آن بود، یعنی کار ابوعمروبن علاء و اصمعی و مانند ایشان که با آوردن فصحای بادیهنشین و شکیبایی در برابر کندذهنی و خشونت ذاتی ایشان، سخن را از زبان آنان میربودند و در دفترهای خود ثبت میکردند تا بر اساس آن قواعد زبان عربی را بنیان گذارند.در روزگار عباسیان، مربد همچنان برپا بود، اما برای هدفی دیگر. تعصّب قبیلهای در این عصر با آمدن پارسیان رو به کاستی نهاد و چون سرانجام نفوذ اینان قوّت گرفت، مردم در شهرهایی چون بصره زندگی اجتماعی نوینی را پیش گرفتند که بیشتر به جامعة پارسیان میمانست. خلفا وامیران از نزاعهایی شبیه بدانچه پیشتر میان جریر و فرزدق و اخطل میگذشت رویگردان شدند. علم و دانش عرصه را بر ادب و شعر تنگ کرد. خطاهای دستوری چندی میان تازهمسلمانان غیرعرب رواج یافت که بر زبان عربهای اصیل اثر میگذاشت. در این دوره، مربد همچنان مقصد شاعران بود؛ اما نه برای مهاجات بلکه برای فراگرفتن ملکة شعر از بادیهنشینان و دنبالهروی از شیوة آنان. پس بشّار و ابونواس و مانند ایشان به مربد روی آوردند. نحویان و زبانشناسان نیز آمدند تا آنچه میشنوند، گرد آورند و مدوّن کنند تا به کمک آن بتوانند به تصحیح قواعد نحوی خود بپردازند. اختلاف و تعصب میان مکتب بصره و کوفه در علم نحو شدّت یافت. در این میان مهمترین پشتوانة بصره مربد بود. در سرگذشت نحویان آمده است که بسیاری از آنها برای فراگرفتن، به مربد میآمدند. در آنجا ادیبان از بادیهنشینان، عبارات بلیغ، اشعار متین، و امثال و حکمی را که از پدرانشان به میراث برده بودند میآموختند. جاحظ نحو را از اَخفَش، کلام را از نَظّام (متوفی حـ 200)، و فصاحت را شفاهاً از بادیهنشینان عرب در مربد فراگرفت. مربد هم چون عکاظ محل نشر ستایش و سرزنش، شادی دوست و خشم دشمن، صحنة دعاوی سیاسی و دینی، و دادخواهی و سوگواری و افتخارطلبی بود. بازارهایی چون بازار کُناسة کوفیان به رقابت با مربد کوشیدند، اما هرگز در این میدان افتخاری کسب نکردند. این شکوه همچنان ادامه داشت تا سرانجام مربد و بصره هر دو رو به ویرانی نهادند و آبادیهای میان آنها از میان رفت. به گفتة یاقوت حَمَوی میان مربد و بصره حدود 5ر4 کیلومتر فاصله بود، این فاصله مربد را به صورت قریهای تنها در میان بیابان درآورد (افغانی، ص 407 به بعد). متأسفانه آگاهی ما از جنبههای واقعاً اقتصادی و بازاری و بخصوص طرح و شکل ساختمانی و معماری مربد بسیار اندک است. این بازار به سبب جلب اقسام کالا از همة اقطار جهان لقب «خزانةالعرب» یافته و به صورت بازار بزرگ جهانی درآمده بود که به قول جاحظ میشد از کالاها و بضاعت آن کتابی تصنیف کرد (افغانی، همانجا).ب) دورة اسلامی در سرزمینهای شرقی ـ اسلامی. بازارهای شرقی ـ اسلامی با خصایصی که برشمردیم، منحصراً در خاورمیانه و افریقای شمالی وجود دارند و صورت سنّتی و ممتاز آنها را میتوان در منطقة پهناوری که اصطلاحاً آن را قلمرو بزرگ عثمانی ـ صفوی میخوانند، جستجو کرد. به اعتقاد گروهی از محقّقان، تجارت پر رونقی که در روزگار این دو دولت عظیم میان خاورمیانه و اروپا از یک سو، و از سوی دیگر با آسیای مرکزی و خاوری برقرار بوده، در تاریخ تجارت و تمدّن اقتصادی بشر اهمیتی بیمانند دارد. صرفنظر از آسیبی که مخاصمات سیاسی ـ زمانی کوتاه ـ به پیشرفت آن رساندهاند، به برقراری مناسبات فرهنگی و گسترش نوآوریهای آن روزگار و بخصوص نزدیک شدن و بههم پیوستن بسیاری از خصوصیات فرهنگی و هنری در این عرصه، کمک شایان کرده است و درواقع یکی از عوامل اصلی وحدتبخشی، میان سرزمینهای اسلامی محسوب میشود. علت اصلی شباهت بازارهای قلمرو عثمانی و صفوی را، هم از لحاظ خصوصیات کلّی معماری و هم از بابت فعالیتهای اقتصادی باید در همین معنی جستجو کرد. در صورتی که در کشورهای شمال غربی افریقا (مراکش، الجزایر، و تونس)، افغانستان، جنوب عربستان، ماوراءالنهر، و بخشی از خراسان بزرگ که از این هستة مرکزی دورتر و در پیرامون جهان اسلام آن روزگار واقع بودهاند، تنها انواع و اشکال ویژة محلی و منطقهای این نهاد مجال تحوّل و گسترش یافتهاند؛ و با اینکه میان آنها تفاوت مشخصی نمودار است، امّا هنوز میتوان آنها را مشمول تعریف بازار اسلامی و شرقی دانست. درصورتی که مراکز تجاری و محلههای بازرگانی هند اسلامی که بر اثر نفوذ زبان انگلیسی همچنان بازار خوانده میشوند، در این تعریف نمیگنجند. بنابراین پراکندگی جغرافیایی بازارهای اسلامی را در دو بخش کلّیتر میتوان بررسی کرد: 1. قلمرو عثمانی ـ صفوی؛ 2. مناطق پیرامونی جهان اسلام.قلمرو عثمانی ـ صفوی. در این قلمرو نقش تجارتخارجی که تا اواخر قرن دهم پابرجا بوده، بیش از مناطق دیگر سبب نزدیکی و پیوستگی خصوصیات فرهنگی و تمدّنی شده است. چنانکه آثار آن در مشخصات اصلی معماری و سازمان دادن بازارها کاملاً مشهود است. برای مثال، معماری کاروانسرایی در 733، در میانة راه تبریز به قزوین شباهتهای روشن و آشکاری با بنایی در حلب همان عصر دارد (ویلبر، ص 193). برخی دیگر از پژوهندگان اسلامی، این نزدیکی و وحدت را تنها نتیجة عوامل اقتصادی و جریان عظیم تجاری نمیدانند، بلکه بیشتر بر این اعتقادند که علت اصلی، مشترکات ایمانی و عقیدتی است که بر تمام جنبههای اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی تأثیری مستقیم و عمیق گذاشته است؛ چنانکه مثلاً طراحی تقریباً یکسان مراکز تجاری و بازارها در شهرهای اسلامی، بخصوص طراحی ساختمانهای اصلی، نتیجة همین اشتراک و اتحاد عقیده بوده است. تا قرن دهم با وجود اختلاف سیاسی، مناسباتی میان کشورهای اسلامی حاکم بود که تبادل دایمی فرهنگی و بازرگانی را ممکن میساخت. از عوامل مؤثر در این اتحاد فرهنگی، تعالیم مقدّس اسلامی بود که بر مناسبات اجتماعی و آداب مذهبی مسلمانان سایه افکنده بود و باعث تحکیم و رشد و گسترش مناسبات اقتصادی میان کشورهای اسلامی، خصوصاً همسایگان، در مقابل کشورهای اروپایی شده بود (شرابی، ص 34-35).به هرحال زیباترین و باشکوهترین بازارهای این دوره در حلب واصفهان است. بازارهای شهر بورسه درترکیه بااینکه همزمانی تاریخی ندارند و هنگام بازسازی بعدازآتشسوزی بزرگ 958 م تغییرات نوینی پیدا کردهاند هنوز بیننده را تحتتأثیر قرار میدهند. بازارهای دمشق و قم و کاشان و سپس یزد و کرمان با کیفیّت عالی معماری جزء بازارهای طراز اوّل شناخته شدهاند. در اینجا میتوان از بازار بیتالمقدس نیز که مانند خود شهر، وضعی منحصربه فرد دارد، یاد کرد. قدمت بازارهای تبریز و تهران و اراک، و بیشتر ساختمانهای آنها از نیمة قرن سیزدهم فراتر نمیرود و ساختمانهای آنها از استحکام و یکدستی بیشتری برخوردار است. از بررسی شواهد یادشده معلوم میشود که دست کم از حدود یکصدواندی سال پیش برایطرح ساختمان و ترکیب معماری بازار تصورات روشنی، احتمالاً ملهم از شیوة دورة صفوی، وجود داشته که به کار بستن آنها معمول بوده است. این موضوع حتی برای بازار کوچک کرمانشاه، بازار نسبتاً قدیمتر شیراز و بازار بغداد که از لحاظ معماری اهمیّت کمتری دارد، صادق است. بخشهای بیرونی و کنارههای بیشتر این بازارها با وضعی تأثرآور در حال فروپاشی است. برای مثال، ویرانی و از هم پاشیدگی بازار قدیم قزوین بسرعت گسترش مییابد. بازارهای طرابلسِ لبنان، موصل، کرکوک، بابُل (ایران)، معرّةالنّعمان (سوریه)، قیصریه (ترکیه)، کویْسِنْجَق (عراق)، اِدرنه، توقات (ترکیه) نیز در عین کوچکی از زیبایی خاصی برخوردار هستند(ویرت، ص 22).شهر اورفا (رُها) در ترکیه ـ نخستین منزلگاه بزرگ جادة مهم حلب به سمت شرق ـ بازار قدیم بسیار زیبایی دارد که در بسیاری از دقایق و ریزهکاریهای معماری، تالی و نسخة دوم بازار حلب است. در خانهای «دیار بَکرْ» نیز میتوان نفوذ مستقیم معماری حلب را بازشناخت. ساختمان دو بازار کوچک شهرهای خوی و اورمیه نیز به بازار تبریز بسیار شبیه است.البته در بازارهای این دو حوزة بزرگ فرهنگی (عثمانی و صفوی) تفاوتهایی نیز میتوان یافت که برخی از آنها در جنبههای مادّی و کالبدی بازار، یعنی مصالح ساختمانی، نوع تزیین، و تأثیرات معماری مذهبی نمایان است و برخی دیگر مثلاً در نحوة استفاده از سراهای سرپوشیده. در قلمرو عثمانی هر بازار تنها یک بَدَسْتان دارد درصورتی که در حوزة صفوی هر بازار چند یا چندین تیمچه دارد. این تفاوتها که تنها از دیدگاه مورّخان و باستانشناسان اهمیت دارند نمیتوانند در وحدت حیرتانگیزی که در خصوصیات اصلی طراحی و معماری بازارها وجود دارد شبههای ایجاد کنند (ویرت، همانجا).قاهره و استانبول. البته بازارهای استانبول و قاهره، که بزرگترین شهرهای دولت بزرگ عثمانی بودهاند، در طرحی که ما از بازار ترسیم کردیم کاملاً نمیگنجند. در استانبول، محلة سرپوشیدة «دردار» واقع در پیرامون دو بدستان که به آن کاپالی چارشی (ساخته شده از سنگ در 1113؛ رجوع کنید به شکل 49) گفته میشود، محلّی برای خردهفروشی به نام بازار مصری (1071) دارد که نمونة خوبی از بازارهای راستهدار یکپارچه است، امّا سراسر بخشهای بین کاپالی چارشی و بازار مصری را با وجود ساختمانهایی که برای تجارت عمده و خرده دارد، به دشواری میتوان «بازار» نامید. مصالح ساختمانی این بخش زشت و ناهمگن است. همچنین خانهای بزرگ قدیم آن (والدهخان، کیلیتخان، زُنبلّلوخان، کُرکْچیلرخان، بویوک ینیخان، چوقورخان، چینیلیخان) که در یک مجموعة عظیم قرار دارند، امروز تقریباً همه تبدیل به کارگاههای صنعتی بافندگی شدهاند؛ در صورتی که تجارت عمدة این محله هنوز در دفاتر، انبارها، و حجرههایی به سبک معماری نوین جای گرفته است که خود دارای خان، یعنی مقرّ سنّتی این نوع تجارت است. بسیاری از خانهای قدیم بکلّی ویران یا شکلشان یکسره دگرگون شده است. کویهای ناحیة بزرگِ بین بدستان در جنوب و بازار مصر در شمال با اینکه محل تراکم تجارت خرده است دیگر به معنی مصطلح ِما راستههای بازار نیستند. در دو سوی این کوچهها ردیفی از خانههای متنوّع چند طبقه ساخته شده است که معماری آنها با معماری محله جور نیست. اکنون اغلب مغازهها و حجرههای همکف خیابان، دارای شیشه (ویترین) شدهاند که برای حفظ کردن کالاهای پشت آنها از نور آفتاب چادرهایی به سردر مغازهها نصب میکنند. در این مسیر هرجا کوچه، کمی عریضتر شده است خردهفروشان دورهگرد آن را اشغال کردهاند (مانتران، ص 462). بازار استانبول را بخصوص به سبب ساختار پیچیدة خاصی که هنوز علتش روشن نیست، و نیز به سبب استعمال تدریجی مصالح ساختمانی جدید شرقی، بدشواری میتوان در شمار دیگر بازارها جای داد. بازار قاهره را نیز باوجود ساختار ساده و مصالح ساختمانی قدیم نمیتوان جزء بازار دانست، زیرا بیشتر ملاکهای بازار، در آن مجموعه یافت نمیشود. مغازهها در کویها و کوچهها و حتی محور اصلی قصبه بین باب زُوَیله و بابالفتوح به صورت ردیفی یکدست نیستند؛ بلکه در دو طرف آنها چند مسجد، خانههای چند طبقه، زمین بایر، چند وَکاله (خان/ سرا)، مقبره، و ساختمانهای صنعتی و گذرهای بنبست دیده میشود که جملگی از مصالح ساختمانیِ بسیار ناهمگن ساخته شدهاند. بر روی این گذرگاهها پوشش و سقفی وجود ندارد و بیشتر واجد واحدهای مسکونی است. این کیفیت، حاصل تغییرات ناشی از نفوذ عناصر غربی هم نیست. به این گونه کویهای تجاری دکاندار و دارای واحدهای مسکونی که در اروپا و هند نیز دیده میشود بدشواری میتوان راسته بازار گفت (ویرت،1975، ص24-5).2. مناطق پیرامونی جهان اسلام.مراکش. بازارهای این کشور از لحاظ استقرار در مرکز شهر، معماری همگن، فقدان خانههای مسکونی در بخشهای مرکزی و راستههای اصلی، و همجواری بخشهای خردهفروشی و عمدهفروشی و پیشهوری، همانند بازارهای دیگر شهرهای اسلامیاند. اما چند خصوصیت آنها را از دیگر بازارها متمایز میسازد: در شهرهای بزرگ این کشور مانند فاس، مِکْناس، مراکش، و رباط بازارها سقف و پوشش دایمی ندارند؛ تنها گاهی برای جلوگیری از آفتاب از پوشش حصیری استفاده میکنند. معماری این بازارها بسیار سادهتر و کمهزینهتر از مشابه آنها در خاورمیانه است. قیصریههایی که در بخش مرکزی بازار گرد آمدهاند؛ یکی دیگر از ویژگیهای این بازارهاست. در شهر فاس گونهای از آنها به صورت چندین راستة متوازی و اصولاً بیسقف و دارای در و دربند یافت میشود که بعضی از بخشهای آن سرپوشیده است (ویرت، ص 230؛ رجوع کنید به شکل 38). خانهای مراکش (فُنْدُق) از لحاظ معماری از خانهای بازارهای قلمرو عثمانی و صفوی متمایزند و برخلاف آنها، در ارتفاع ساختهشده و بیشتر مرکب از یک حیاط کوچک مرکزی محاط در ساختمانهای سه طبقه با چوب سدر هستند. این فندقها دایرهوار در حاشیة بازار یا به طور ردیف در خیابان اصلی دروازة شهر به طرف بازار قرار دارند. آخرین ویژگی بازارهای مراکش ساختمانهای بلند و مجلّل با حیاط مرکزی است که میتوان بدانها کاخهای عمدهفروشی گفت. این کاخها برخلاف خانها تنها به یک شرکت تعلق دارند، بخصوص در شهر فاس که در محلهای واقع در حاشیة بازار جای دارند.تونس. ویژگیهایی که برای بازارهای کشور مراکش برشمردیم در بازارهای تونس کمتر یافت میشود؛ امّا در نتیجة چندین قرن سلطة عثمانی و نفوذ مراکز فرهنگی خاورمیانه، بازارهای این کشور مشابهت بارزی به نوع مرکزی بازار دورة عثمانی ـ صفوی کسب کردهاند. فندقها و وکالهها از لحاظ ابعاد ساختمانی و ترکیب معماری بیشتر به خانهای ترک و سوریایی، شباهت دارند. در تونس، تقریباً همة کویهای مهم و راستههای مرکزی بازار دارای سقفهای گنبدی سنگی است. معماری این بخشها مانند بازارهای ایرانی و سوریایی یکدست و یکپارچه است. نمونههای زیبای این مجموعهها عبارتند از سُوقالبای (شکل 57)، سوقالشاشیّه (بازار فینهفروشها)، و بخش سرپوشیدهای در غرب کوی جامعالزیتونه. از چند بازار تونسی که از قرن هفتم برپا بوده و فعالیّت داشتهاند اطلاعاتی به ما رسیده است. مثلاً به نظر پوانسو سوقالعطّارین کنونی احتمالاً همان سوقالقماش است که در نیمة اول قرن هفتم بنا شده و تنها سقفهای آن متعلّق به دورة عثمانی است (پوانسو، ص 48، 53؛ ویرت، 1975، ص 31). عمر بخشهایی از بازار قیروان، سفاقس، و سوسه که دارای سقف گنبدی هستند، بیقین از قرن یازدهم فراتر نمیرود و از اینجا معلوم میشود که انگیزه و ضرورت سقف نهادن بر بازارهای تونس، در قرون یازدهم و دوازدهم پیدا شده است. در این عصر، تونس در بسیاری از جهات سعی در تقلید از صورت آبرومندانهتر شهرهای استانبول و دمشق داشتـه است. به گزارش مؤلفان تونسی، قیروان و احتمالاً سَفاقُـس و سوسه هریک قیصریهای داشتهاند؛ امّا امروزه دیگر ساختمانـی بدین نام وجود ندارد، ولی کاملاً مشهود است که بخش مرکزی بازارها در قیروان، سوسه، سفاقس، و حومةالسّوق مانند قیصریّههای مراکش راستههای یکدست و دارای در و دربند بوده است که حالت و سبک معماری عثمانی به خود گرفته است. در این مجموعهها فروش منسوجات بر دیگر کالاها غلبه داشت.افغانستان. بازارهای این کشور درست در مرز تعریف بازار شرقی هستند، چون با محلات تجاری شهرهای هندی به نحوی نزدیکی و شباهت دارند. از بازارهای سنّتی این کشور در آغاز قرن چهاردهم اطلاعات موثّقی در دست نیست. در طول اولین و دومین جنگ افغانستان و بریتانیا (1254/1839 و 1295/1878) بازارهای کابل و قندهار بکلی ویران گردیدند، چندانکه امروزه فقط بازسازی تصویری کلّی از وضع پیشین آنها ممکن است. نمونة نزدیکتر از همه به یک بازار قدیم و سنتی افغانی بازار هرات است که ترکیب اصلی آن در مقایسه با شرح موجود در نقشههای انگلیسی سالهای 1840 و 1842/ 1256 و 1258 تغییری نکرده است.بازارهای هرات و قندهار با دو محور عمود بر یکدیگر شهر کهنه را به چهار بخش تقسیم میکنند که هریک به یکی از چهار دروازة شهر منتهی میشود. محل تقاطع این دو محور در وسط شهر، مرکز بازار است و در دو طرف آن ردیف دکانهای خردهفروشی و پیشهوری مانند کویهای تجاری شهرهای هندی به طور پراکنده و با فاصله از یکدیگر قرار دارند. این دو بازار خطی امروزه در هیچ نقطهای سرپوشیده نیستند، امّا بنابر اوصاف موجود از بازارهای افغانستان در نیمة اول قرن چهاردهم، بعضی از بخشهای آن سرپوشیده بوده است. در شرح نقشهها در موزة انگلیس (بخش نقشهها 2/51995) آمده است که چهار خیابان اصلی شهر که تنها با مغازهها اشغال شدهاند، نزدیک به چهارسو طاقبندی شدهاند. عرض خیابانهای اصلی از 5ر3 متر بیشتر نیست. در 1256/1840 چهارسوهای بازار هرات و قندهار با گنبدهای عظیمی پوشیده بوده است. نزدیک بازار هرات، در دو طرف خیابان، خانهایی که محل تجارت عمدهاند و چند تیمچة پوشیده از سقف چوبی گهوارهای یافت میشود. دکانها و حجرهها در طبقة اول در دو طرف راستههای بازار جای دارند. با وجود این ویژگیها مهمترین ملاکهای انطباق بازارهای افغانستان با الگوی بازار شرقی ـ اسلامی عبارتند از: فقدان واحدهای مسکونی در راستهها؛ واقع بودن دکانهای خردهفروشی در طول خیابانهای اصلی؛ جای داشتن تجارت عمده در پشت خیابانهای اصلی از نظر پیوستگی فضایی و عملی این دو باهم؛ شباهت ساختمان بسیاری از خانها با خانهای ایرانی و یا جمع بودن لااقل بخشی از ساختمانهای بازار در مجموعههای بزرگ متحدالشکل و همگن. بازار کابل نیز با وجود اینکه مصالح ساختمانی آن جدید و باب روز است هنوز یک بازار شرقی واقعی است (ویرت، 1975، ص 16-32). بازارهای سطحی کابل که به صورت راستههای خردهفروشی گسترش مییابند با سرایها که مقرّ تجارت عمدهاند پیوستگی نزدیک و کاملی دارند. بازار تاشقرغان (رجوع کنید به پ. سان لیور، تمام کتاب) که یک بازار مرکزی خردهفروشی و صنایع دستی است، با خانهای محقر و راستههای اصلی خود از جهت ساختار فضایی به نوعِ صفوی ـ عثمانی بسیار نزدیک است.ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان. در این مناطق محلههای گرداگرد شهرهای قدیم، در قرن سیزدهم، تغییرات عمدهای پیدا کردهاند. از بازار قدیم ـ پیش از دوران تزاری ـ در تاشکند دیگر اثری برجای نمانده است. در سمرقند نیز وضع کمابیش چنین است. امّا در بخارا و خیوه با استفاده از منابع معاصر و مواد ساختمانی برجای مانده میتوان طرح و تصویری کلّیاز این بازارها بازسازی کرد. درنتیجه ابهامی نمیماند که مراکز سنّتی و قدیمِ تجارت در بازارهای سمرقند، بخارا، خیوه، مرو و شاید هم خوقند و فرغانه و مرغلان کمابیش بازارهایی مطابق تعریف ما بودهاند.به نظر شاردن شهرهای ایروان (پایتخت جمهوری ارمنستان) و تفلیس (پایتخت جمهوری گرجستان) نیز مراکزی تجاری همانند بازار داشتهاند (شاردن، ج 2، ص 212، 286).به نوشتة همة سفرنامهها ترکیب معماری این بازارها، از بازارهای معاصر آنها، در ایران محقرتر بوده است. برای مثال، وامبری (ص 229) دربارة بخارا مینویسد: «بازارهایی نظیر بازار شهرهای بزرگ ایران در اینجا وجود ندارد، بجز چند بازار که گنبد سنگی دارند. سقف بزرگترین بازارها از چوب یا جگن است که بر روی تیرچههای بلند گستردهاند. علاوه بر این نزدیک به سی کاروانسرای کوچک نیز در آنجا هست که از آنها یا برای انبار و یا به صورت مسکن برای خارجیان استفاده میکنند».یکی از کارشناسان آسیای مرکزی در مورد بخارا تأکید میکند که بازار در مرکز شهر و نزدیک مسجد جمعه واقع است و پیوستگی نزدیکی میان راستهها و خانها که امروزه تنها بخشی از آنها برجای مانده است، وجود دارد. حتی به وجود تیمچههایی با سقف گنبدی در محلة مرکزی بازار اشارت دارد. به نظر او سقف گنبدی یکی از شاخصهای بازارهای این منطقة تاریخی است. این سقفها بیگمان با گنبدهای خوشنمایی که در چهارسوهای بازارهای ایران و افغانستان دیده میشود، قرابت دارند. بخصوص از این نوع، دو ساختمان در اصفهان وجود دارد که به بازارهای گنبددار بخارا شبیه است (گزارش گیزه، به نقل ویرت، 1975، ص 37).عربستان جنوبی . مقایسه بین بازارهای این منطقه و بازارهای مرکزی شهرهای مهم خاورمیانه و شمال غربی افریقا دشوار و شباهت میان آنها اندک است. شهرهای عربستان جنوبی، مراکز کوچکی هستند که بر عکس رونق بازرگانی در دورة باستان، امروز دارای تجارت عمده و تجارت خارجی نیستند؛ حتی پیشهوری و صنایعدستی آنها در حدّ خودکفایی محقرانهای باقی مانده است. با این حال، عربستان جنوبی انتظارات ما را از تعریف بازار برآورده میسازد. برای مثال، مرکز شهر صَنعا، خود یک بازار شرقی واقعی است که هستة آن را یک بازار «سطحی» خردهفروشی تشکیل میدهد. ردیف دکانها در دو طرف راستههای متقاطع شطرنجیشکل قرار دارند که ساختمان آنها از سنگ و نسبتاً جدید و سقف دکانها نیز معمولاً از بدنة آن پیشتر آمده است. گرچه بازار بیدر و دربند است و دیوارة آن را فقط با چند چادر آفتابی پوشش دادهاند، امّا مسکنی در آن قرار ندارد. صنف خردهفروشی و صنف پیشهوری که فعالیت چندانی هم ندارند برحسب رشته از هم تفکیک شدهاند. در حاشیة بازار، دو خان به شیوة عثمانی و با نام خان الجمرک وجود دارد که چنانکه از نامشان برمیآید ایستگاه و بارانداز کالاهای وارداتی بودهاند. بخشی از تجارت عمده با فعالیت محدود و سازمان ضعیف خود، در همین خانها و بخشی دیگر در مغازهها و خانبارهای طبقة همکف خانههای مسکونی چند اشکوبة اطراف بازار فعالیّت دارند. برای نمونه، مرکز تجارت عمده در الحدیده، مهمترین بندر وارداتی یمن، یکی از محلاّ ت قدیم است که مقرّش در طبقة همکف یکی از خانههای مسکونی است که به شکل تالار و خانبار درآمده است. فعالیت تجاری در این محل بمراتب بیش از صنعاست (ویرت، ص 37-38).منابع: علاوه بر قرآن؛ ابنحنبل، المسند، قاهره 1313/1895؛ ابنخلدون، مقدمة ابنخلدون ، ترجمة محمد پروین گنابادی، تهران 1366 ش؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة فیالتاریخ ، قاهره 1351/1932؛ محمد بن عبدالله ازرقی، اخبار مکّه و ماجاء فیها منالا´ثار ، چاپ رشدی صالح ملحس، ترجمه و تحشیه از محمود مهدوی دامغانی، تهران 1368 ش؛ سعید افغانی، اسواقالعرب فیالجاهلیة و الاسلام ، دمشق 1379/1960؛ عبدالله بن عبدالعزیز بکری، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، بیروت ] بیتا. [ ؛ محسن جابری عربلو، فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامی ، تهران 1362 ش؛ ژان شاردن، سیاحتنامة شاردن ، ترجمة محمد عباسی، تهران 1336 ش؛ جواد علی، المفصّل فیتاریخ العرب قبلالاسلام ، بیروت 1976-1978؛ مجلةالمجمع العلمی العراقی ، بغداد 1371/1952؛ مسلمبن حجاج، صحیح مسلم ، چاپ محمد فواد عبدالباقی، استانبول 1401/1981؛ آرمین وامبری، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه ، ترجمة فتحعلی خواجه نوریان، تهران 1365 ش؛ دونالد نیوتن ویلبر، معماری اسلامی ایران در دورة ایلخانان ، ترجمة عبداللّه فریار، تهران 1346 ش؛ عبدالسمیع سالم هراوی، لغةالادارة العامّة فی صدر الاسلام ، قاهره 1986؛ احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمة محمدابراهیم آیتی، تهران 1366 ش؛ همو، کتابالبلدان ، لیدن 1967؛H. Bahn, “Wachstumsablجufe in einer orientalischen Stadt, am Beispiel von Kabul / Afghanistan”, in Erdkunde 26 (1972); Pierre Centlivres, Un bazar d’Asie Centrale: Forme et rganization du bazar de Ta ¦ shgurgha ¦ n (Afghan- istan), Wiesbaden 1972; E I., s. V. “al-Su ¦ k ¤ " (by H. Kinder- mann); H. Lammens, Le Berceau de l’Islam, Rome 1914; Maurice Lombard, L’Islam dans sa premiةre grandeur, VIII e –XI e siةcle, Paris 1971; R. Mantran, Istanbul dans la seconde moitiإ du 17 e siةcle, Paris 1962; Pline l’Ancien, Histoire naturelle, Paris 1950-1952; L. Poinssot, “Quelques إdifices du Moyen ¢ge et des Temps Modernes” in Tunisie. Atlas historique, gإographique, إconomique et touristique, Paris 1936; Mohamed Scharabi, Der Bazar, Tدbingen 1985; E. Wirth, “Zum Problem des Bazars (Su ¦ q, ´ ar í i)”, in Der Islam , LI (1974), LII (1975).7) نقش بازار شهری در زندگی اجتماعی، فرهنگی،سیاسی، و دینی. بازار شهرهای مهم باستانی در یونان و روم که معمولاً در قلب شهر جای داشتند هم مرکز فعالیتهای اقتصادی بودند، هم محل تشکیل اجتماعات سیاسی و مذهبی و هم مرکز کارهای قضایی و اداری (لاروس بزرگ، ذیل «فوروم» و «آگورا»). بازارهای روزگار جاهلی عرب و صدراسلام نیز حایز جنبههای اجتماعی، فرهنگی، و مذهبی مهمی بودهاند. اما فعالیتهای مذکور در شهرهای اسلامی ابعاد گستردهتری داشته است:از لحاظ اجتماعی ـ فرهنگی بازار کانون بزرگ خبررسانی درونشهری بوده است. اطلاعات و اخبار از همة مراکز مذهبی (مانند مسجد جامع)، آموزشی (مدارس دینی)، اداری (دارالحکومه و دیوانها)، اقتصادی (راستهها، سراها، و حجرهها) و دیگر مراکز شهری و غیرشهری، نخست، وارد بازار اصلی میشد و از آنجا به همة نقاط شهر جریان مییافت. خبرهای مهم و رسمی را نیز منادیان و جارچیان در بازارها به اطلاع مردم میرساندند ( وقایع اتفاقیه ، ص 381؛ بیهقی، ص 730). آذینبندی رسمی بازارها و بازبودن آنها و نیز بازی و نمایش به مناسبت وقایع شادیآفرین و جشنهای مذهبی و ملی، مراسم پذیرایی از مهمانان خارجی و بزرگانِ مشایخ همیشه معمول بوده و بر رونق بازار میافزوده است. هنگامی که نمایندة روم برای دیدن مقتدر به بغداد رفت، بازارهای واقع در مسیر او را تزیین کردند و مردم از هر سو برای دیدن این مراسم به آنجا رفتند و همین امر موجب افزایش کرایه دکانهای واقع در آن مسیر شد (صابی، ج 8، ص 10). در سال 392، هنگامی که نجمی، سردار لشکر بهاءالدوله، پادشاه سلسله آلبویه، وارد بغداد شد، بازارها را برای او آذین بستند، گنبدها برافراشته و جامهها و فرشهای فاخر و ظروف و زیورهای بسیاری به نمایش گذاشته شد (صابی، به نقل شیخلی، ص 127). در مصر، سال 439 سلطان را پسری آمد. فرمود که مردم خرّمی کنند و شهر و بازارها بیاراستند (ناصرخسرو، ص 68). هر سال در هجدهم ذیحجّه، به مناسبت عید غدیرخم، بازارها را آذین میبستند و شب و روز آنها را باز نگه میداشتند (ابناثیر، ج 8، ص 549-550). ابنبطوطه (ج 1، ص 71)، ضمن سفر به مصر شاهد جشنی به مناسبت شفای ملکناصر بوده است که برای آن، همة بازارها را با انواع زیور و پارچههای ابریشمین زینت داده بودند. در اوایل قرن سیزدهم به مناسبت ختنهسوران پسر حاکم (جعفرخان) همة بازارهای شیراز و مخصوصاً بازار بزرگ را یک هفته با تفصیل تمام و صرف هزینه هنگفت چراغانی کردند؛ چلچراغهایی با شیشههای الوان از سقف آویختند؛ تجّار مغازههای خود را در دو طرف بازار به طرز بسیار زیبایی با کاغذهای نقرهای رنگ و پردههای گرانقیمت تزیین کردند؛ دیوارهای دو طرف بازار را با قالی و آیینه و تابلوهای نقاشی بسیار که همه به سبک ایرانی کشیده شده بود، آراستند و خنیاگران شب و روز در بازارها به رقص و پایکوبی مشغول بودند (فرانکلین، ص 38). در شیراز هیئتهای رسمی و میهمانان برجسته را به راستة زیبای بازار وکیل که آن را آذین میبستند، میبردند و نمایندگان بلندپایه مملکتی به سلام و دیدار آنها میآمدند و از ایشان در آنجا پذیرایی میکردند (ویرت، ص 10). عید نوروز یکی از مناسبتهایی بود که همه ساله سبب رونق بازارها میشد. تا پیش از قرن پنجم همه ساله در اصفهان از ایّام عید نوروز، یک تا دو ماه، بازاری در کنار دروازة جور به نام بازار جورین برپا میشد و مردم از بزرگ و کوچک در آن شرکت میجستند و به نشاط و بازی میپرداختند. گفتهاند که عضدالدوله دیلمی در ایام جوانی شاهد برگزاری این مراسم در اصفهان بوده و به آن علاقه بسیار داشته است (مافروخی، ص 17؛ سلطان زاده، ص 433).بستن بازار به نشانة سوگواری و برای شرکت در مراسم مهم مذهبی نیز پیشینهای بس کهن دارد. وقتی خبر مرگ البارسلان، دومین پادشاه سلسلة سلاجقه، به بغداد رسید مردم برای او به عزاداری پرداختند و بازارها بسته شد (ابنکثیر، ج 12، ص 106). در مرگ بزرگان شهر و علمای مشهور، بازارها را چند روز میبستند و مراسم عزا برگزار میکردند (بیهقی، ص 383). یکی از مراسم دینی ـ اجتماعی بزرگی که پیشهوران و بازاریان به اتفاق در آن شرکت میکردند و در ایران ابعاد بسیار مهمی داشت، عزاداری عاشورا، روز شهادت امام حسین علیهالسّلام و یاران او بود. در این روز سراسر بازارها بسته میشد و مردم به سوگواری و گریهوزاری میپرداختند (ابناثیر، ج 8، ص 549؛ همچنین رجوع کنید به همدانی، ج 1،ص 223؛ ابنجوزی، ج 7، ص 15). نقل شده است که در سال 352 در روز عاشورا زنان با چهرههای سیاه کرده در شوارع بر سروصورت خود میکوفتند و بر امام حسین علیهالسّلام عزاداری میکردند و بازارها بسته میشد. این سوگواری در عراق و خصوصاً در ایران مرسوم بود (ابناثیر، همانجا) و بازارهای ایران امروز برای برگزاری عزاداری، تکیه و حسینیه دارند.از بعضی اشارات تاریخی برمیآید که در بازار، راستة کتابفروشان و برخی از دکانهای پیشهوران محفل علما، شعرا، فلاسفه، اطبّا، منجّمان، و محل بحث و گفتگو یا تدریس بعضی از مشایخ و معلّمان بوده است و کتابفروشان اغلب خود مردمی باسواد بودهاند (فرای، ص 9؛ سارلی، ص 80؛ شیخلی، ص 128). بعضی از بزرگان علم و ادب در زمرة پیشهوران بودند؛ برای مثال، زجّاج نحوی شیشهتراش، ابوالعَتاهِیَه شاعر کوزهفروش، جاحظ ماهیفروش، و سرّی رفوگر بود (یاقوت، خطیب بغدادی، مسعودی، ابنکثیر، ثعالبی به نقل شیخلی، همانجا).از لحاظ سیاسی ـ دینی، فعالیتهای بازار شهرهای اسلامی، بیشتر در زمینههای صنفی مانند، دفاع از منافع اقتصادی و مقاومت در برابر مالیاتها و فشارهای حکومتی محدود میشد. صنفها که در تعیین کمیّت و کیفیّت کالاها و بهای آنها دست داشتند، با تعطیل کردن بازار و در نتیجه اعمال فشار اقتصادی به مردم خواستهای خود را عمل میکردند (ابناخوه، ص 122؛ شیخلی، ص 125). از مقابلة بازاریان با ظلم و جور حکومتها و فشارهای مالیاتی گزارشهایی در دست است. برای نمونه، در سال 305، بازاریان امیر بصره را به سبب محدود کردن ساخت کالاها در خانهاش محاصره کردند و مقتدر، خلیفة عباسی، ناگزیر از برکنار کردن او شد (شیخلی، ص 125). در دورة آلبویه (سال 375) بافندگانِ پارچههای پنبهای و ابریشمی در بغداد به وضع مالیات اعتراض و حکومت را به لغو آن مجبور کردند (ابوشجاع روذراوری، ص 172؛ ابنجوزی، ج 7، ص 127؛ صابی، ج 8، ص 336). در سال 421، اصناف در برابر مالیاتی که به آنان تحمیل شده بود با نیروهای دولتی مقابله کردند (ابناثیر، ج 9، ص 407). پیوستن به جنبشهای سیاسی عقیدتی مانند جنبش اسماعیلی ـ قرمطی، نشانة بارزی از این گونه فعالیّتهای بازار است. مختار ثقفی در قیام بر امویان (66-67) یاران خود را در بازار بسیج کرد (طبری، سلسلة دوم، ص 655). هنگام خلافت منصور، خلیفة عباسی (سال 141)، بازاریان با خروج راوندیه در کوفه مقابله کردند (طبری، سلسلة سوم، ص 130). به هنگام محاصرة بغداد در جنگ میان مأمون و برادرش امین بر سر جانشینی، بازاریان در بغداد و همدان به لشکر امین پیوستند و از شهر دفاع کردند (همان، سلسلة سوم، ص 818، 828). در سال 512 که شحنة بغداد بزور وارد خانه زوج جوانی شد و آنان را مورد جرح و تجاوز قرار داد، سراسر بازار در اعتراض به این ناجوانمردی بسته شد ( تاریخ ایران کیمبریج، ج 5، ص 266)، امّا فعالیّتهای سیاسی بازار هیچگاه به آن حد نرسید که بتواند سیاست حکومت را بهخواست و سود خود رهبری کند (شیخلی، ص 126)، مگر در ایران که در یکصد و پنجاه سال اخیر بازار در تحولات سیاسی این کشور نقشی قاطع و مهم داشته است.تغییرات اقتصادی ـ اجتماعی در زندگی شهری در ایران معاصر، در وضع کلّی بازارها نیز مؤثر بوده است. این تغییرات که نتیجة افزایش جمعیت، رشد شهر، توسعة خیابانها، و احداث مغازههای جدید خیابانی نسبت به بازار بوده است، بازار را از جایگاه سنّتی خود که یگانه مرکز تجارت شهری بود، خارج کرد، ولی هیچگاه مانع از رشد و رونق آن نشد. از طرف دیگر، بازار بخوبی توانست در طی این سالها، مجدداً همبستگی خود را با اصناف و قشرهای مختلف جامعه برقرار و اعتماد آنها را نسبت به حفظ و حرمت ارزشهایی که خود تجربه کرده بود، جلب کند. همچنین ادامة حکومت خودکامه و بیسیاستیهای دولت و زبونی آن در برابر تحمیلات خارجیها و تبعیضاتی که میان تجّار ایرانی و همتایان فرنگی ایشان به عمل آوردند، و نیز سپردن بازار پولی کشور به دست بیگانگان و اعطای امتیازات و انحصارات اقتصادی به آنان و رونق کالاهای فرنگی و زوال صنایع ملی و بیاعتنایی مقامات مملکتی به حفظ و رشد صنایع دستی و بومی و حمایت و گسترش صنایع جدید و نیز عدم مراعات حرمت ارزشهای اسلامی از سوی حکام جملگی سبب شد تا بازاریان رویاروی استبداد و استعمار قرار گیرند. مبارزات تجّار بر ضد استبداد و استعمار که از اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم پدید آمد، سرآغازی شد برای مبارزات دسته جمعی تجّار که بیش از یک ربع قرن تداوم یافت (اشرف، ص 106). بدین ترتیب بازار با اهرم قوی اقتصادی، امکانات بالقوة سیاسی، و اعتقادات اسلامی، که در میان تودههای مردم اثری عمیق داشت، توانست یکی از پایههای استوار اقتصادی ـ اجتماعی، و سیاسی در زندگی شهری در ایران شود. پس از سال 1300 ش تعارض حکومت وقت و علمای روحانی مبارز، باعث شد که جبهة متحد میان علما و بازاریان مستحکمتر شود. این اتحاد در حکم نیروی محرک یا به صورت عاملی مهم در تمام نهضتهای عمدة سیاسی از مجلس وکلای تجّار در 1301، قیام تنباکو در 1309 تا انقلاب مشروطیّت در 1324-1329، و سپس نهضت ضد جمهوری رضاخانی در 1302 ش، نهضت ملی شدن صنعت نفت در 1329-1332 ش، و نهضت امام خمینی تا پیروزی انقلاب اسلامی از 1341 ش تا 1357 ش، ادامه داشت.مجلس وکلای تجّار (1301). با آنکه جماعت تجّار در پایتخت وشهرهای بزرگ از منزلت اجتماعی و قدرت اقتصادی و تا حدی از نفوذ سیاسی بهرهمند بودند، خودسری و نبودن ضوابط معیّن در مناسبات عمّال دیوانی و قشرهای دیگر اجتماعی و بخصوص تعدیات حکام ولایات نسبت به جماعت تجّار، موجب درگیریهای مداوم میان آنان و عمّال دیوانی میشد. این وضع با افزایش روند مبادلات تجاری و توسعة نقش تجّار در اقتصاد کشور و بخصوص آگاهی سران حکومت و جماعت تجّار از جایگاه والای تجّار در ممالک فرنگ، چندان قابل دوام نبود. ازینرو در دوران صدارت مشیرالدوله در سال 1289 وزارت تجارت و فلاحت که عهدهدار حمایت از منافع تجّار و دفاع از حقوق آنان در برابر تعدّیات عمّال دیوانی، و فراهم آوردن اسباب رشد و توسعة مبادلات بازرگانی در کشور بود، تأسیس شد. لکن در عمل، این وزارتخانه مانند سایر دستگاههای دیوانی آن زمان نه تنها وظایف خود را انجام نمیداد، بلکه خود وسیلهای بود برای سرکیسه کردن جماعت تجّار و راهی شد برای مداخلة عمّال دیوانی در امور تجارت (اشرف، ص 107). عبّاسمیرزا ملکآرا، برادر ناصرالدینشاه، که پس از نصیرالدوله در رأس این وزارتخانه قرار داشت در خاطرات خود از شیوع فساد و فقدان هرگونه علاقه از جانب زمامداران حکومت به ترویج تجارت شکایت کردهاست (ص 167ـ169). نارضایی تجّار از وزارتخانة جدید در عریضهای که به ناصرالدین شاه نوشتهاند، منعکس است. تجّار در این عریضه خواستار نصب فردی دولتخواه، بیطمع، بیغرض، و مقتدر بودند که گرسنه نباشد و حُکمش در همة بلاد و وزارتخانهها نافذ باشد (آدمیّت وناطق، ص 309). عرایض مکرر تجّار و اعتراضات روزافزون آنان، که به یاری حاجامینالضرب ( یکی از بزرگترین تجّار وقت) به گوش شاه میرسید، سبب شد که شاه، نصیرالدوله را از وزارت برکنار و در شوال 1301 فرمان تشکیل مجلس وکلای تجّار را صادر کند. درپی این دستور، تجّار تهران، اساسنامهای تهیه کردند و به ناصرالدین شاه عرضه داشتند. این اساسنامه شامل شش فصل بود که بخوبی گویای نیازها و احتیاجات آنان و بیانگر منافع تجّار در آن زمان بود: احترام به مالکیّت فردی و بازداشتن مقامات حکومت از سوءاستفاده از تجّار؛ در اختیار گرفتن و نظارت بر بازار پول کشور و رهایی آن از چنگ نیروهای استعماری از طریق ایجادبانک از سوی تجّار؛ حفظ و حمایت از منافع تجّار و کسبة ایرانی در داخل وخارج کشور؛ کاهش سلطة قدرتها و بازرگانان خارجی بر گمرک؛ سپردن امور تجّار و احقاق حقوق و حلّ و فصل دعاوی آنان به خودشان؛ برپا نمودن بازاری از صنایع داخلی (آدمیّت و ناطق، ص 312ـ320؛ اشرف، ص 108ـ109). البته تشکیل مجلس وکلای تجّار با اختیاراتی که تجّار طالب آن بودند، سبب تحدید اقتدار حکّام و عمّال دیوانی میشد؛ از این رو بسیاری از حکّام ایالات و ولایات به مبارزه برای جلوگیری از تحقّقیافتن این فکر برخاستند و در نتیجه مجلس وکلای تجّار را به صورت یک نهاد دیوانی زیر نفوذ خود درآوردند و اقتدار سیاسی و قضایی و اجتماعی آن را مانع شدند. لکن مساعی تجار، برای کسب قدرت سیاسی مطلوب و مخالفت با نظام حکومتی، با اتحاد با علمای دینی به صورتی نیرومند در نهضتهای بعدی ادامه یافت.قیام تنباکو (1309) . نخستین جنبش عمومی و گسترده که از اتحاد مردم با علما ناشی شد، قیام تنباکو بود. ناصرالدینشاه امتیاز تنباکو را در رجب 1307 به مدت پنجاهسال به یکی از اتباع انگلیسی به نام تالبوت سپرد. این امتیازنامه به هر شهر و شهرکی که در آنجا تنباکو کاشت، برداشت، یا خرید و فروش و مصرف میشد، آسیب میرساند. با اعطای این امتیاز در حقیقت هزاران هزار بازرگان و خردهفروش تنباکو به یک شرکت بیگانه فروخته شدند و این عدّه ناگهان متوجه شدند که از کسب و کار خود در واقع ممنوع و مبدّل به فروشندگانی شدهاند که به ازای دریافت حقالعمل از یک شرکت انگلیسی، باید برای او کار کنند (کاظمزاده، ص 232). ولف (سیاستمدار متنفّذ انگلیسی که با دادن رشوه انحصار تنباکو را به تالبوت واگذار کرد) و دوستان بازرگانش، چون جامعهای را که با او معامله میکردند نمیشناختند، نتوانستند موضع بازرگانان و قدرت بازاریان ایران را درک کنند. از سوی دیگر، تاجران شهرنشین برخلاف روستاییان، دسترسی سریع به علمای دینی داشتند و از اقتدار مالی برخوردار بودند. علما و بازرگانان اگر دست به دست هم میدادند، میتوانستند مردم را در سراسر کشور به قیام دعوت کنند (همانجا). این همبستگی سبب شد تا فریاد اعتراض بر ضد امتیاز انحصاری تنباکو در بازار شهرهای عمده مانند تهران، تبریز، اصفهان، شیراز، و مشهد آغاز شود. در مشهد تعداد زیادی از تجّار و اشخاص معتبر شهر نزد مجتهدان شهر رفتند و اظهار داشتند که امتیاز تنباکو کشور را ورشکست خواهد کرد و به اینترتیب، پشتیبانی مجتهدان را خواستار شدند. همان شب، عدّة کثیری در مسجد گوهرشاد گرد آمدند و به حال تحصّن باقی ماندند. جمعیت، فریاد اعتراض در مخالفت با انگلیس و امتیاز انحصاری را سر میدادند. خطر این بود که جمعیّت، دادوستد را در آن ولایت تعطیل کند و پرداخت مالیات را متوقّف سازد. دیری نگذشت که آتش خشم مردم تمام شهر را فراگرفت. بازارها تعطیل و خیابانها پر از جمعیّت شد. اقدام صاحب دیوان که کوشیده بود به زورِ قوای نظمیّه، دکانها را باز کند، آتش خشم آنان را تیزتر ساخت (کدی، ص 120). در اصفهان، یکی از تجّار معتبر ترجیح داد که کلّیة موجودی توتون و تنباکوی خود را بسوزاند و آنها را به شرکت انگلیسی تسلیم نکند. این اقدام، ظاهراً در مردم تأثیر بسزایی برجای نهاد (همان، ص 124)، اقدام بازاریان در شهرها به طورکلی عبارت بود از: تعطیل بازار؛ جلوگیری از ورود کارگزاران امتیاز انحصاری به مزارع تنباکو؛ پاره کردن آگهیهای شرکت انگلیسی؛ سوزاندن تنباکوها؛ نوشتن عریضه و فرستادن نمایندگان متعدّد نزد شاه؛ تحصن در آستان حضرت عبدالعظیم؛ و پخش حکم آیتاللّه میرزاحسن شیرازی (مرجع تقلید وقت) که استعمال تنباکو را تحریم کرده بود. اعلام لغو امتیاز انحصار تنباکو در جمادیالاولی 1309 هیچ تأثیر آنی در مردم نداشت. جدّیترین خشم مردم در تهران، یک هفته پس از الغای امتیازنامه پدید آمد. مردم دکانها و بازارها را بستند و به سوی کاخ سلطنتی شتافتند. نگهبانان شخصیِ نایبالسلطنه کامران میرزا، پسر نورچشمی شاه، بنای تیراندازی به مردم را گذاشتند و چند تن کشته شدند (کاظمزاده، ص 246؛ کدی، ص 137). این وقایع پایان قطعی امتیاز تنباکو را مشخص ساخت و مدیر محلی شرکت انگلیسی ناگزیر شد با الغای امتیاز و متوقف ساختن عملیات آن شرکت موافقت کند.پیروزی تجّار در قیام بر ضدّ امتیاز تنباکو که دارای جنبههای دوگانة مبارزه بر ضد استبداد داخلی و استعمار خارجی بود، زمینة همکاری و همگامی دو نیروی بزرگ ضداستبدادی و ضداستعماری یعنی، علما و بازاریان را فراهم آورد. بازاریان و علمای دینی سوابق طولانی در همبستگی با یکدیگر داشتند. از مشخّصات این همبستگی وجود مسؤولیتهای شرعی مشترک و متقابل میان آنان بود. مطابق دستورهای اسلامی، همة مسلمانان مسؤول حفظ و رعایت و راهنمایی و هدایت یکدیگرند. از این رو علما و مجتهدان، به حکم وظیفة دینی خود، سعی کردهاند با افتا و ارشاد و تبلیغ، از جان و مال مردم در برابر تعدّیات حکومت و عمّال دیوانی دفاع کنند. متقابلاً، مردمی که مطیع اسلام هستند و خود را در برابر اجرای دستورهای اسلامی مسؤول میدانند، نمیتوانند نسبت به سازمان رهبری آن یعنی، حوزههای علمیه احساس مسؤولیت نکنند، یا در رفع مشکلات و نابسامانیهای آن نکوشند (مطهری، ص 165-166). در این میان بازار با بافت مذهبی و سنّتی، و کالبد قوی اقتصادی، بیش از سایر گروههایاجتماعی در پرداخت وجوه شرعی سهم داشت. سپردن وجوه به دست مرجع تقلید، سبب شد تا سهم امام یکجا جمع شود و ریاستها و زعامتها و قدرتهای بزرگ به وجود آید. شخصیّتی که برای اوّلین بار در قرن اخیر ریاست و زعامت پیدا کرد، آیتاللّه حاج میرزاحسن شیرازی بود. اوّلین مظهر این قدرت و ریاست، حکم معروف او در بارة قرارداد معروف تنباکو بود که حکومت وقت را از پای درآورد (همان، ص 180-181). بدینگونه پیروزی جبهة متحد بازاریان و علما در جنبش تنباکو، مقدمهای شد برای قیام بزرگتری در انقلاب مشروطیت.انقلاب مشروطیّت (1324ـ1329) . پس از قتل ناصرالدین شاه، مظفرالدین میرزا، چهارمین فرزند شاه مقتول به سلطنت رسید. مظفرالدینشاه که دوران جوانی را به عیش و عشرت گذرانده بود، در امر سیاست و کشورداری بصیرتی نداشت. از این رو ادارة امور کشور را به دست مستشاران خارجی داد و از مستشاران بلژیکی که در رأس آنها مسیو نوز بود، برای ادارة امور گمرک و ضرّابخانه و امور مالی کشور سود جست و با این کار، آنان را رودرروی تجّار و بازاریان کشور قرار داد. عریضهای که عموم تجّار شیراز در اعتراض به قواعد جدید گمرکی و مداخلة مسیو نوز و ظلمی که بر ملت رفته بود، در پاسخ دستورالعمل پایتخت نوشته بودند، حاوی نکاتی است که علل قیام تجّار را در برابر مسیو نوز و تنظیمات جدید گمرکی بخوبی نشان میدهد. تجّار که از عریضهنگاری مأیوس شده بودند، روز سهشنبه نوزدهم صفر 1323 به زاویة مقدّس حضرت عبدالعظیم پناه بردند. سعدالدوله، وزیر تجارت، نزد تجّار رفت تا شاید آنان را بازگرداند و این خبر به سایر شهرهای ایران نرسد و باعث هیجان مردم نشود. لکن تجّار متقاعد نشدند و جواب دادند که جز رسیدگی به محاسبات نوز و احقاق حق و رفع ضرر ما، دیگر علاجی نیست (ناظمالاسلام، بخش اول، ص 54- 55). درگیری تجّار با حکومت همچنان ادامه داشت تا آنکه در 1284 ش/1323 حاکم تهران به بهانة تثبیت قیمت قند و شکر، دو تن از بازاریان محترم را که تاجر شکر بودند به فلک بست و پنج تن فرّاش شلاق به دست، مشغول زدن آنان شدند. در این مورد، ظاهراً دولت در جهت منافع عامّه عمل کرده بود؛ امّا واکنش مردم، محکوم کردن بیقید و شرط دولت بود، زیرا به نظر آنها تاجران بیگناه بودند. در هر حال واکنش مردم که دستگاه را عامل زور و بیعدالتی میدانستند، فرصتی به دست داد تا بازاریان خواستار تأسیس عدالتخانه شوند (کاتوزیان، ج 1، ص 88؛ ناظمالاسلام، بخش اول، ص 91-93؛ دولتآبادی، ج 2، ص 10-11). در پی این حادثه، بازار بسته و تعطیل عمومی اعلام شد. تجّار به علما ملتجی شدند و در مسجد شاه گرد هم آمدند. نتیجة آن نشست این شد که برای جبران توهینی که به تجّار شده است، خواستار عزل علاءالدوله از حکومت تهران و تشکیل مجلسی برای رسیدگی به عرایض متظلمان شوند که هر دو خواسته مخالف استبداد عینالدوله بود (ناظمالاسلام، بخش اوّل، ص 93-94). سختگیری و فشارهای عینالدوله، سبب شد که اصناف بازار ناگزیر به تحریک کنسول انگلیس در سفارت انگلیس متحصّن شوند. سیدعبداللّه بهبهانی یکی از معدود مجتهدانی بود که در زمان امتیاز انحصاری، با جنبش تنباکو مخالفت کرده بود (کِدی، ص 102-103؛ همچنین رجوع کنید به فووریه، متن فرانسوی، ص 271؛ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیّت، ج 1، ص 129 به نقل از کدی)، حال آنکه در انقلاب مشروطه نقش هدایت و رهبری مردم را به عهده گرفت. از این رو وقتی جماعت تجّار، از آقایان مجتهدان پرسیدند که تکلیف ما چیست، از طرف آقای بهبهانی پیغام آمد که: «من استخاره کردهام، پناهببرید به سفارت انگلیس، خوب آمده است» (ناظمالاسلام، بخش اوّل، ص 270). قبل از این ماجرا، بهبهانی نامهای برای گرانت داف (کاردار سفارت انگلیس) نوشته بود و از وی خواسته بود که در دفع ظلم با آنها همراهی کند و گرانت داف پاسخ داده بود که از آنان که التجا آورند، حمایت خواهد شد. بهبهانی هم متقابلاً به تجّار سفارش کرده بود که اگر عینالدوله به شما سخت گرفت، به سفارت انگلیس ملتجی شوید (ناظمالاسلام، بخش اوّل، ص 261-262، 269). ولی کاملاً روشن بود که حمایت سفارت انگلیس از تجّار و اجازة بستنشینی به آنها در سفارت، و علت اینکه انگلیسیها در تهران با قیام هواداران ملت همدردی مینمودند، با انگیزة بهرهبرداری سیاسی بود، از طرف دیگر کاردار سفارت انگلیس، گرانت داف، نمیتوانست به آسانی جماعتی را که رهبرشان سیّدعبداللّه بهبهانی بود از حقّ «بستنشینی» محروم کند. از این رو هنگاهی که انقلابیون به پشت دیوارهای بلند آجری باغ سفارت رسیدند، گرانت داف نتوانست درهای سفارت را به روی ایشان ببندد (کاظمزاده، ص 470). همین که نه نفر از تجّار به سفارتخانه پناه آوردند، گرانت داف برای مشیرالدوله، وزیر امور خارجه، پیغام فرستاد که از تجاری که برای التجا، عازم سفارتخانه شدهاند، جلوگیری کنید. مشیرالدوله که هم از خرابی کار عینالدوله پریشان بود و هم بیمیل نبود که عینالدوله عزل شود و خود این مسند و منصب را تصاحب کند، نه تنها از تحصّن تجّار جلوگیری نکرد، بلکه به دولت هم اطلاعی نداد تا اینکه بکلّی متحصّنان پا بر جا شدند و مسئلة تحصن آنها علنی شد. این بود که تجّار ظرف دو سه روز توانستند جمعی از طلاب مدرسة صدر و دارالشفا را با خود همراه کنند (ناظمالاسلام، بخش اوّل، ص 271). چون هوا گرم بود در صحن سفارتخانه چادرهای متعدد برپا شد و در زیر هر چادر جمعی از اصناف، طلاّ ب، علما و کسبه حضور داشتند. رفته رفته بازارها، سراها، و دکانها عموماً بسته شد. کسبة اطراف آستان حضرت عبدالعظیم نیز به سفارتخانه آمدند. اهالی شمیرانات و دهات اطراف هم به صدا درآمدند، ادارة قزاقخانه نیز در خیال آمدن به سفارتخانه بود. شاگردان مدارس نیز در سفارتخانه چادر زدند. خلاصه، هر دسته از طلاّ ب و کسبه که وارد میشدند، یکدستگاه چادر مخصوص از طرف سفارت برای آنها برپا میشد. و چون چادرهای سفارت تمام شد، هر دسته که میآمدند، چادری با خود میآوردند و روی آن، نام صنف خود را مینوشتند. تعداد متحصّنان در روز دوشنبه هفتم جمادیالاخرة به بیست هزار نفر رسید. خوراکی و چای و تنباکو فراوان بود و قند را مثل یخ با گاری میآوردند و در چادرها قسمت میکردند. هزینة بستنشینان را از هر جهت، دو تن از تجّار به عهده گرفته بودند (ناظمالاسلام، بخش اوّل، ص 269-274، 296، 299؛ دولتآبادی، ج 2، ص 71-73). شنبه 13 جمادیالاخرة 1324، شاه حکم تشکیل مجلس را فقط در تهران و مشروط به اینکه تحت فرمان وی باشد، امضا کرد. ولی تجّار و کسبه گفتند که ما چنین مجلسی لازم نداریم. مجلس باید حاکم مطلق باشد و شعبات آن در تمام بلاد دایر شود (ناظمالاسلام کرمانی، بخش اول، ص 308). سرانجام، شاه در تکمیل دستخط سابق خود ـ پس از بیست روز تحصّن بازاریان در صحن سفارتخانه ـ تشکیل مجلس را مطابق میل علما، تصویب کرد (همانجا). در تنظیم نظامنامة انتخاباتی مجلس نیز تجّار و کسبه فعالیّتهای چشمگیری داشتند. در تهران، بعضی دکانها و سراها در اعتراض به تأخیر در امضای نظامنامة مجلس تعطیل شد و جمع کثیری از تجّار به همراه مردم مجدداً در سفارت انگلیس متحصّن شدند (ناظمالاسلام کرمانی، بخش اوّل، ص 357، 359؛ دولتآبادی، ج 2، ص 86-88). در مجلس اوّل، تعداد نمایندگان بازار قابل ملاحظه بود. از مجموع 161 نفری که به نمایندگی مجلس انتخاب شدند، 57 نفر یعنی بیش از یک سوم نمایندگان را بازاریان (28 نفر از تجّار و 29 نفر از اصناف) تشکیل میدادند (اشرف، ص 119). مجلس اوّل جهتهای فکری بازاریان را ـ به ترتیب اهمیّتی که برای آنها داشته است ـ در باره روابط مجلس با حکومت، مسؤولیت وزرا، مسائل امنیت داخلی، مسائل ادارات مختلف، مسائل بینالمللی و سرحدی کشور، مسائل نیروهای انتظامی، مسائل بلدی و خدمات شهری، مسائل قانون اساسی و امور انتخابات و امور داخلی مجلس، مسائل مالی و اقتصادی کشور نظیر تأسیس بانک ملی، قرضة خارجی، گمرک، بودجة دولت، مسئلة تیولات، رابطة مجلس با مردم، و مطبوعات و مدارس بخوبی نشان میدهد. نخستین اقدام تجّار ترقیخواه بازار در مجلس اوّل، عکسالعمل شدید آنان در برابر قرضة خارجی و پیشنهاد تأسیس بانک ملی بود که با استقبال بازاریان و بقیة مردم روبرو گردید (ناظمالاسلام کرمانی، بخش دوم، ص 3-5، 14، 16-18، 28، 80-81، 117؛ اشرف، ص 121-122؛ کتاب نارنجی، ص 42، 47، 56. حضور بازاریان در انجمنها و تشکیلات صنفی که بعدها به تشکیل انجمن مرکزی اصناف انجامید، عامل مؤثری بود برای پیشبرد اهداف اصلی انقلاب مشروطیّت (دولتآبادی، ج 2، ص 292-293، 297-298، 317-319). بدینترتیب بازاریان ایران با تأسیس انجمنهای صنفی، و حضور گستردة خود در تظاهرات و تحصّنهای عمومی، و به عهده گرفتن بخش اعظم مخارج نهضت مشروطیّت، و تعطیل کردن بازارها و سراها و مغازهها نقش مهمی در دفاع از مجلس و مشروطیّت به عهده گرفتند. در دوران استبداد صغیر، چه در تهران و چه در شهرهایی مانند اصفهان، شیراز، مشهد، گیلان، و آذربایجان، بازاریان از خود مقاومت دلیرانهای را نشان دادند. مبارزة بازاریان با قشون روسیة تزاریبه هنگام اشغال تبریز در سال 1330 نمونة دیگری از مقاومت این طبقه است: از 30 نفر شهید، 18 تن از اصناف، 6 تن از تجّار و 6 تن از علماء بودند. باری، انقلاب مشروطه در واقع مبارزهای سخت و پیگیر علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی بود و به دلایل رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، انقلابی، از طرف همة اقشار مردم به امید بهرهمندی ازارزشهای آن، برپا شد.نهضت ضدجمهوری. در اوایل 1300 ش هنگامی که رضاخان در سمت نخست وزیری کوشید با انتقال سلطنت قاجار به شخص خود، نظام حکومتی را به جمهوری تبدیل کند، بازاریان به پیروی از علما، بخصوص سیدحسن مدرّس که از رهبران و یکی از سیاستمداران برجستة مجلس بود، بر ضدّ اقدامات رضاخان و جلوگیری از نظام جمهوری در ایران، تظاهرات راه انداختند. رضاخان نیز متقابلاً کوشید به کمک گروهی مزدور، تظاهراتی به نفع جمهوری در بازار راه بیندازد آن گروه به مغازهها حمله کنند و در نتیجه با مداخلة نظامیان، بازار بسته شود و آنگاه شایع نماید که بازار به حمایت از جمهوری تعطیل شده است. با این دسیسه، در 29 اسفند 1302 به دستور رئیس نظمیه، مساجد را بستند و آن گروه را به تظاهرات در بازار، اعزام داشتند تا به نفع جمهوری شعار دهند، تیراندازی کنند تا بازاریان ناگزیر دکانها را ببندند و بگریزند. اما بازار تسلیم نشد. گروه کثیری از بازاریان در بازار به امامت یکی از علمای مبارز به نماز جماعت ایستادند. در این اجتماع چند نفر از وعّاظ به سخنرانیهای سیاسی علیه حکومت پرداختند و هزاران هزار بازاری با امضای طومارهایی طویل، اعتراض خود را نسبت به جمهوری رضاخانی اعلام کردند. سپس هیئتی را به نمایندگی از طرف بازار و علما انتخاب کردند و نزد میرزا حسینخان پیرنیا (مؤتمنالملک)، رئیس مجلس، فرستادند تا ناخشنودی بازار را از جمهوری رضاخانی به اطلاع برسانند. در دوّم فروردین 1303 ش، چندین هزار بازاری به اتّفاق جمعی از طلاّ ب در صحن و اطراف مجلس جمع شدند و علیه جمهوری و له آیتاللّه سیدحسن مدرس شعار دادند و خواستار دریافت پاسخ مجلس به عرض حالهای خود شدند. نخست وزیر به اتفاق گروهی از افسران سعی کرد، جمعیت را پراکنده کند، ولی مردم مقاومت کردند. خشونت و تشنّج رو به تزاید، سبب شد که مؤتمنالملک، رضاخان را تهدید به رأی عدم اعتماد کند. ناچار رضاخان مجبور شد که عملیّات خود را متوقف سازد (مستوفی، ج 3، ص 594-602؛ مکی، ج 2، ص 486-502؛ دولتآبادی، ج 4، ص 345-361؛ بهار، ج 2، ص 43 به بعد).در پاییز سال 1304 ش، درست زمانی که رضاخان در کار تغییر سلطنت قاجار به نفع خود بود، مراسمی عمومی در مدرسة نظام برپا کرد. در این مراسم بازاریان شرکت نکردند و رضاخان ناچار گروه کوچکی (حدود 30 تا 40 نفر) از تجّار را که امکان وادار کردن آنها به شرکت در این مراسم بود، برای شرکت به اقامتگاه نخست وزیر دعوت کرد و سپس آنها را روانة مدرسة نظام کرد تا در مراسمی که به افتخار رضاخان، برپا شده بود، شرکت کنند (مکی، ج 3، ص 395؛ دولتآبادی، ج 4، ص 366).نهضت ملی شدن صنعت نفت (1329ـ1332). پس از کنارهگیری رضاخان از سلطنت و انتخابات دورة چهاردهم مجلس شورای ملی، دکتر محمّد مصدّق با حمایت بازاریان مجدداً وارد مجلس شد. بازاریان با اینکه بیش از پیش از اوضاع اقتصادی و سیاسی ناراضی بودند، چون مصدّق را حامی و مدافع حقوق ملت میدانستند، از او حمایت میکردند(کاتوزیان، ج 2، ص 43). در تیرماه 1331 ش بازاریان برای اعتراض به تعلّل مجلس سنا، در دادن رأی اعتماد به نخستوزیری مصدّق، بازارها را تعطیل کردند و از آیتاللّه کاشانی خواستند که اعلامیهای مبنی بر اعتصاب عمومی بازار صادر کند. دو روز بعد سناتورها با اکثریت ضعیفی به نخستوزیری مصدّق رأی دادند. مصدّق که دورة زمامداری خود را کوتاه میدید در 25 تیرماه بر سر معرفی اعضای دولت خود، بخصوص وزارت جنگ، از نخست وزیری استعفا کرد. انعکاس کنارهگیری او باعث شد که از بعدازظهر روز 26 تیرماه بیشتر مغازههای خیابانها و بازار تهران تعطیل شود. روز 28 تیرماه با اشارة شاه، 42 نفر از وکلا (کمتر از حدّ مجاز، حدّاقل میبایست سه چهارم از کلّ نمایندگان حضور میداشتند)، با چهل رأی به زمامداری احمد قوام (قوامالسلطنه) رأی تمایل دادند. براساس همین رأی، شاه فرمان نخست وزیری را با لقب «جناب اشرف» به نام او صادر کرد. قوامالسلطنه که با زمینهسازی قبلی و توافق مشترک انگلستان و امریکا و حمایت اشرف پهلوی (خواهر شاه) روی کار آمده بود، قصد داشت که به کمک ارتش شاه، جنبش مردم ایران را سرکوب کند. او حتی برای تفوّق بیشتر بر اوضاع ناآرام کشور، از شاه خواسته بود که فرمان انحلال مجلسین را صادر کند (نجاتی، 1369 ش، ص 225؛ مدنی، ج 1، ص 233ـ234). توطئة برکناری مصدّق و روی کار آمدن قوام، همراه بود با انتشار اعلامیههای جبهة ملی و اعلام آمادگی نمایندگان آن به مقاومت، و سوگند حمایت از مصدّق، و همچنین سخنان و اعلامیههای تأکیدآمیز آیتاللّه کاشانی بر اینکه قوام خائن است و باید کنار برود، و مصدّق برای ادامة نهضت ملت باید بازگردد (مدنی، ج 1، ص 234، 239). سپیدهدم روز دوشنبه سی تیرماه، پیش از طلوع آفتاب، تانکها، زرهپوشها، و کامیونهای ارتش که حامل سربازان و پاسبانان بود، در نقاط مختلف شهر مستقر شدند و کلیة نقاط حسّاس و مهم پایتخت از جمله بازار را اشغال کردند. اوّلین برخورد در ساعت هفت صبح در بازار تهران با تیراندازی به سوی جمعیّت آغاز شد. حوالی ظهر، زدوخورد در میدان بهارستان، اکباتان، ناصرخسرو، و بازار به اوج شدّت رسید. ضمناً بازارهای آبادان، کرمان، شیراز، تبریز، اصفهان، رشت، قم، کرمانشاه، و قزوین نیز به پشتیبانی از مصدّق و قیام سیتیر تعطیل شد (ترکمان، ص 323، 348ـ350، 359؛ نجاتی، 1369 ش، ص 227ـ 228). در اصفهان، رئیس شهربانی گزارش داد که هزار تن از پیشهوران و اعضای صنفهای مختلف، دکانهای خود را بسته و به حمایت از مصدّق در تلگرافخانه گرد آمدهاند (ترکمان، ص 199). با اوجگیری قیام در پایتخت، بتدریج آثار نافرمانی در صفوف نظامیان ظاهر شد. خطر پیوستن افسران وسربازان به مردم، شاه را نگران ساخته بود. ساعت چهار بعدازظهر به دستور شاه، نیروهای ارتش عقبنشینی کردند و متعاقب بازگشت نظامیان، قوام مجبور به استعفا شد. دکتر مصدّق بار دیگر به زمامداری رسید و برای نخستین بار وزارت جنگ در اختیار دولت قرار گرفت. اشرف پهلوی و مادر شاه به جرم توطئه علیه نهضت ملی مردم، به خارج از کشور تبعید شدند، و آیتاللّه کاشانی به ریاست مجلس انتخاب شد (نجاتی، 1369 ش، ص230).حکومت مصدّق اوّلین حکومتی بود که پس از سالها مبارزه با عنوان حمایت از ملت روی کار آمده بود. لذا همة مردم سعی میکردند صمیمانه از او حمایت کنند. بازاریان با تعطیل کردن بازار، شرکت در تظاهرات، و خرید اوراق قرضة ملی از حکومت مصدّق پشتیبانی میکردند. به هنگام تحریم جهانی خرید نفت ایران، بازاریان با کوشش خود در صادرات محصولات غیرنفتی از 390ر4 میلیارد ریال در 1330 ش به 425ر8 میلیارد ریال در سال 1332 ش حمایت قاطعانة خود را از حکومت مصدّق به اثبات رساندند. از میان احزاب و دستههای سیاسی که به جبهة ملّی پیوستند و رهبری مصدّق را در پیکار با استثمار شرکت نفت و دولتهای دستنشانده پذیرفتند، «مجمع مسلمانان مجاهد» وابسته به آیتالله کاشانی، با رهبری شمس قناتآبادی، متشکّل از افرادی از اصناف و کسبه بود که تا تیرماه 1331، در کنار نهضت ملّی و جبهة ملّی باقی ماند؛ ولی پس از آن تاریخ همراه با آیتاللّه کاشانی از مصدّق جدا شد و به مبارزه با او پرداخت و اکثر بازاریان همراه او از وی جدا شدند. رهبر این مجمع نیز پس از کودتای 28 مرداد به استخدام مستقیم دربار درآمد و مجمع از بین رفت. بازاریان، یعنی قشرهای متوسّط و پایین تجّار و کسبه، از نیروهای مؤمن به هدفهای جبهة ملّی ایران بودند و در دوران حسّاس مبارزه، با تعطیل بازار و شرکت در تظاهرات، از نهضت ملی پاسداری میکردند. پس از کودتای 28 مرداد نیز بازار به مبارزه و مقاومت علیه استبداد ادامه داد و گروهی از بازاریان، زندان و تبعید دستگاه را با سرافرازی تحمل کردند (نجاتی، 1369 ش، ص 91). فکر «مقاومت» که از فردای کودتای 28 مرداد نشئت گرفته بود، انگیزهای شد تا چند تن از مردان شریف ایران که از مقاصد دشمن در سرکوب ساختن نهضت ملّی ایران آگاهی یافته بودند، هستة اصلی «نهضت مقاومت ملّی ایران» را تشکیل دهند. عملیّات «نهضت مقاومت ملّی ایران» در مقابله با حکومت کودتا که با بیرحمی و سبعیّت به میدان آمده بود و قصد داشت با مسخ تودهها، خریدن افراد ضعیف و مرعوب ساختن مبارزان سختکوش، هر نوع حرکت مخالفی را در نطفه خفه کند، از همان فردای کودتا یعنی 29 مرداد 1332 ش آغاز به کار کرد. حکومت نظامی دولت زاهدی که در اوّلین اعلامیة خود، لزوم تعطیل عمومی را تا دستور ثانوی اعلام کرده بود، عصر روز جمعه 30 مرداد، دستور باز کردن بازار و ادارات را از رادیو صادر کرد؛ ولی بازاریان دکانهای خود را باز نکردند. عمال کودتا که با وجود تهدید و تخویف بازاریان، نتوانستند موفق به بازکردن بازار شوند، پس از 18 روز تعطیلی، به حیله متوسل شدند و این خبر را منتشر ساختند که کسبه و مردم بازار تا مراجعت شاه به ایران، حاضر به بازکردن دکانهای خود و شروع به کسب و کار نیستند. در این موقع، پس از مشورت با عدهای از بازاریان و با توجه به عدم امکان ادامة تعطیل بازار به مدت طولانی و نیز به منظور خنثی کردن تبلیغات دولت، دستور بازگشایی بازار و دیگر دکانها در سطح شهر، قبل از ورود شاه، صادر شد. این دستور طی اعلامیهای به امضای آیتاللّه حاج سیدرضا زنجانی (از مؤسّسان اصلی و فعال نهضت مقاومت)، آیتاللّه رسولی، و آیتالله رضوی قمی صادر شده بود. متعاقب این دستور، بازاریان و کسبه دکانهای خود را باز کردند (نجاتی، 1371 ش، ج 1، ص 101-102). در نیمة دوم شهریور، یعنی دو هفته پس از کودتا، سازمان مخفی و نوبنیاد نهضت مقاومت ملّی که نمایندگان بازار از اعضای رسمی آن بودند، اعضای کمیتة مرکزی را انتخاب کرد (همان، ج 1، ص 103). از میان کمیتههای فرعی، کمیتههای دانشگاه تهران و بازار، مرکز ثقل نیروی مقاومت در برابر حکومت کودتا بودند و فعّالترین نهاد سیاسی نهضت مقاومت به شمار میرفتند. بازاریان در این کمیته به رغم خشونتهای فرمانداری نظامی، تیمور بختیار، و خراب کردن سقف بازار، و زندان و تبعید، از پای ننشستند و به مبارزه ادامه دادند (همان، ج 1، ص 107-108؛ کاتوزیان، ج 2، ص 79).مبارزه با رفراندوم شاه. برنامة انقلاب شاه و ملت (یا «انقلاب سفید») چند هفته پس از بازگشت شاه از امریکا و قول و قرارهایی که گفته میشد به کندی داده است، در ایران به اجرا درآمد. انقلاب سفید که میتوانست دهقانان (غیر سیاسی) ایران را دست کم برای یک دورة حسّاس به پشتیبانی شاه برانگیزاند، ملاّ کان را به عنوان یک طبقه به همراه پایگاه اقتدارشان از میان بردارد، و جماعات نسبتاً مستقل و بالقوه خطرناکی مانند بازار و بخصوص پیشوایان مذهبی را محدود کند، در ششم بهمن 1341 ش از طرف شاه به آراء عمومی گذاشته شد. برنامههای انقلاب سفید، جبهة ملّی و حزب توده را دچار سرگشتگی همه جانبهای کرده بود، زیرا در چارچوب قواعد نظری آنها نمیگنجید. رهبران جبهة ملی که در مقابل رفراندوم بکلّی غافلگیر شده بودند، در آستانة برگزاری رفراندوم بیانیهای منتشر ساختند که بخش اعظم آن به بحث در بارة فقدان آزادی در کشور اختصاص داشت و ضمناً در خاتمه به مردم توصیه میکرد که در برابر رفراندوم بگویند: اصلاحات آری، دیکتاتوری نه. این نمونة شاخص عملکرد رهبری بود که کمتر میتوانست حتی هواداران خود را بروشنی راهنمایی کند. امّا در این میان شدیدترین و صریحترین مقاومت از سوی آیتاللّه خمینی نشان داده شد که بتدریج رهبری تمام جنبش را به دست گرفت و مظهر آن شد (کاتوزیان، ج 2، ص 119-121). روز 2 بهمن 1341 ش آیتاللّه خمینی ـ طی اعلامیهای که در تهران و شهرستانها پخش شد ـ رفراندوم را خلاف اصول و غیرقانونی اعلام کرد (نجاتی، 1371 ش، ج 1، ص 224؛ روحانی، ص 232). هنوز ساعتی از نشر و پخش این اعلامیه نگذشته بود که موج عظیم و خروشانی تهران را فرا گرفت. بازاریان و کسبة جنوب تهران، دست از کار کشیدند و به خیابانها ریختند. بازار یکسره تعطیل گردید. مغازههای جنوب تهران تا حومة توپخانه، سرچشمه و بهارستان بسته شد. فریاد «رفراندوم قلابی مخالف اسلام است» در آسمان تهران طنین افکند (روحانی، ص 233؛ بهنود، ص 482). روز 4 بهمن 1341 ش، شاه که به عنوان زیارت و در حقیقت قدرتنمایی وارد قم شده بود، طی نطقی که در فلکة آستانه ایراد کرد، مخالفان را با کلماتی زشت و زننده سخت مورد حمله قرار داد. شاه که در نظر مجامع بینالمللی، از لحاظ سیاسی و نظامی، مردی استوار و قدرتمند محسوب میشد و در مدت بیست و دو سال سلطنتش سعی میکرد با تظاهر به دینداری و حفظ شعائر اسلامی، ایراد سخنان ملیح و ظاهرفریب، و رعایت ادب، نظر عامة مردم مسلمان و برخی از علمای عالیمقام را به خود جلب کند، آن روز در فلکة آستانة قم با عصبیّت و آزردگی از اتّحاد مردم و بازار، با روحانیان سخن گفت. سخنان وی نشانة ضعف و زبونی قدرت شاه در مقابل قیام مردم بود (نجاتی، 1371 ش، ص 225، به نقل از روزنامه کیهان، 4 بهمن 1341 ش؛ بهنود، ص 483 - 484؛ روحانی، ص 244). مخالفت، اعتصاب، و تظاهرات محدود به تهران نبود، بیشتر استانها و شهرستانهای کشور مانند، آذربایجان، گیلان، خوزستان، فارس، اصفهان، کرمان، کرمانشاه، یزد، کاشان، رفسنجان، نجفآباد و... از شهرهایی بودند که مردم در آنجا با بستن بازارها و مغازهها مخالفت خود را با رفراندوم شاه ابراز داشتند (روحانی، ص 268).قیام 15 خرداد. محرّم که فرا رسید، آتش مبارزات مردم علیه رژیم زبانه کشید. روزهای 13 و 14 خرداد/10 و 11 محرم تظاهراتی در تهران و قم علیه رژیم و به طرفداری از آیتاللّه خمینی برپاشد که منجر به برخوردهایی میان مردم و مأموران نظامی شد. انتشار خبر دستگیری آیتاللّه خمینی در صبح روز 15 خرداد، با اعتراض وسیع طبقات مردم، روبرو شد. در تهران، مغازهها تعطیل شدند. تظاهرات میدان بارفروشها و بازار در میدان ارگ به اوج خود رسید. بازاریان تهران که در تاریخ مبارزات خود، همواره نقش اساسی را به عهده داشتند، اینک نیز پشت سر روحانیان مبارز ایستادند و از هیچ فداکاری دریغ نورزیدند (روحانی، ص 483 - 484؛ نجاتی، ج 1، ص 235). آگاهی مردم از سلامت آیتاللّه خمینی، تا حدودی از تشنّج عمومی کاست و بازاریان پس از چهارده روز اعتصاب، بازارها را گشودند. به دنبال باز شدن بازار تهران، در شهرستانها نیز اعتصاب شکسته و مغازهها باز شد (روحانی، ص 558؛ بهنود، ص 491). حکومت شاه که هنوز از ضربة قیام 15 خرداد فراغت نیافته بود، با تحریم انتخابات مجلس از طرف روحانیان مجاهد روبرو شد. به دنبال اعلامیهای که روز شنبه 13 مهر 1342 ش از طرف مقامات برجستة روحانی و بازرگانان تهران و جبهة مسلمانان آزاده (جمعیت مؤتلفة اسلامی) صادر شد، بازارها و اکثر دکانهای خیابانها بسته و تظاهرات وسیعی در حومة بازار به وقوع پیوست. این تظاهرات تا آنجا ادامه یافت که حکومت ناچار شد برای سرکوبی آن، بازار و حومة آن را اشغال نظامی کند و درِ مسجد شاه را ببندد. همزمان با اعتصابات بازار تهران، بازارهای بسیاری از شهرستانها و از جمله بازار قم بسته شد (روحانی، ص 607 - 608). گسترش مبارزات مردمی موجب شد که حکومت، آیتاللّه خمینی را در 13 فروردین 1343 آزاد کند. به همان مناسبت در بازارها و خیابانها چراغانی شد و مردم شیرینی پخش کردند.سالگرد قیام پانزده خرداد و فاجعة خونین فیضیّه که قرار بود در تهران از طرف مردم مجاهد بازار، طیّ مراسمی در مسجد جامع برگزار گردد، از طرف حکومت منع شد. پلیس، مسجد را محاصره نمود و از ورود مردم به مسجد بشدّت جلوگیری کرد. جمعیت مؤتلفة اسلامی، که شورای مرکزی آن در سال 1342 پدید آمده بود و همگی از کسبه و تجّار بازار تهران بودند، به این مناسبت (نخستین سالگرد فاجعة خونین مدرسة فیضیّه) اعلامیة افشاگرانهای منتشر کرد (همان، ص 631 - 633).تبعید آیتاللّه خمینی و اعدام منصور . اسداللّه علم، پس از سپری کردن یک دهه از سیاهترین دوران تاریخ ایران، حکومت را به منصور سپرد. حسنعلی منصور لایحة مصونیت مستشاران نظامی آمریکا و همراهانشان (کاپیتولاسیون) را به مجلس برد و به تصویب رساند، و برای خدمت به شاه و آمریکا، آیتاللّه خمینی را که به تصویب لایحه اعتراض کرده بود به ترکیه تبعید کرد. خبر ناگوار و تکان دهندة تبعید آیتاللّه خمینی به ترکیه موجب تأثر و اندوه فراوان ملّت مسلمان شد. در بازارها تظاهرات باشکوهی از طرف بازاریهای مبارز برپا شد و پس از مدتی در مسجد سید عزیزاللّه و نیز در مسجد صاحبالزمان (مقابل کارخانة پپسیکولا) مراسمی برگزار شد. مراسم مسجد صاحبالزمان منجر به تظاهرات خیابانی و زدوخورد مردم با پلیس شد. در مسجد سیدعزیزاللّه، قطعنامهای علیه تجاوزات پیدرپی هیئت حاکمه که منجر به تبعید آیتالله خمینی به ترکیه شده بود، توسط جمعیت مؤتلفة اسلامی تهیه و قرائت شد (همان، ص 782ـ784). در بهمن سال 1343 ش، درست در زمانی که دولت منصور احساس میکرد، هیچ مانعی در سر راه ندارد ، صدای شلیک گلولهای در میدان بهارستان پیچید. حسنعلی منصور در مقابل مجلس به دست محمد بخارایی از پای درآمد. گروه محمّد بخارایی که پس از مطالعات و بررسیهای همه جانبه، به مبارزة مسلّحانه و از میان برداشتن مهرههای اصلی حکومت دست زده بود، در درون جمعیت هیئتهای مؤتلفة اسلامی شکل گرفت (نجاتی، 1371 ش، ج 1، ص 311؛ روحانی، ص 810ـ825؛ بازرگان، ص 22؛ بادامچیان و بنایی، ص 35، 37ـ38؛ بهنود، ص 511). بخارایی و دو نفر دیگر، همراه محمّدصادق امانی، که عضو شورای مرکزی مؤتلفة اسلامی بود، دستگیر و اعدام شدند. متیندفتری، برادرزاده و داماد مصدّق و عضو جبهة ملی که به گفتة بولستر، دبیر دوّم سفارت آمریکا، منبع قابل اطمینانی برای دادن اطلاعات دربارة فعالیّت سیاسی مخالفان بود، دربارة اعدام منصور گفت که از میزان کم ابراز احساسات عمومی نسبت به مرگ منصور حیرت کرده است. وی انتظار اعلام یک دورة عزاداری رسمی را داشت. او گفت که قانع شده بود، سه مرد جوانی که در ماجرا شرکت داشتند، مستقیماً وابسته به هیچ گروه مذهبی یا سیاسی نبودند، اگرچه به نظر وی امکان داشت که این جرم به یکی از گروههایی از این قبیل منتسب شود. متیندفتری ادعا کرد که بسیاری از تجّار بازار که فقط وابستگی ضعیفی با سه جوان داشتند برای بازجویی دستگیر شدهاند. این تحوّلی بود که کینهها را در بازار برمیانگیخت، و توضیح داد که بازار نهادی است که مهار کردن آن برای مصادر امر مشکل است ( احزاب سیاسی در ایران، بخش دوّم، ص 11).انقلاب اسلامی (1356ـ1357) . پس از خرداد 1342 و اعدام منصور در بهمن 43، مبارزات مسلحانه و مخفی در حدود دوازده سال طول کشید و منجر به تشدید سرکوب کردن بازار در 1354 ش شد. ناتوانی و بیلیاقتی حکومت شاه در پیشبرد هدفهای اقتصادی، که متّکی به درآمدهای نفتی بود، با بررسی برنامة پنجم (1352ـ1357) آشکار شد. آهنگ تورّم ناشی از شکست برنامههای جاهطلبانة توسعه و پیشرفت که از سال 1352 ش شروع شده بود، به جایی رسید که شاه برای چارهجویی در برابر مشکلات اقتصادی و جلوگیری از نرخ فزایندة کالاهای اساسی، ضمن وارد کردن مقادیر زیادی گندم، شکر و گوشت، اصناف و کسبه را به بهانة گرانفروشی زیر فشار قرار داد. قانون جدید نظام صنفی مصوب 1350 ش (پس از قانون نظام صنفی در 1326 ش و لغو آن در 1348 ش)، که در آن تشکیل اتاق اصناف پیشبینی شده بود، در 1354 ش با نظر وزیر بازرگانی و حزب رستاخیز، به شکل نوینی به اجرا درآمد. حزب رستاخیز، صدها دانشجو را به عنوان «تیمهای ناظر»، برای نظارت بر قیمتها به بازار فرستاد. اتاقهای اصناف یا دادگاههای صنفی، که با نظر سازمان اطلاعات و امنیّت کشور (ساواک) فعالیت میکردند، هزاران تن از دکانداران را جریمه، پروانة کسب صدها تن را لغو و هشتصد دکاندار را به زندانهای دو ماه تا دو سال محکوم کردند. این اقدامات که روشن میکرد قصد حکومت مبارزه با گرانفروشی نیست، بلکه مبارزه با اصناف و فشار به کسبه و مغازهداران است، جز نارضایتی مردم نتیجهای نداشت (نجاتی، 1371 ش، ج 2، ص 36 ـ 39؛ اطلاعات، 1354 ش، 23 و 26 تیر، 3 و 26 شهریور، 5 مهر). اصناف در اجرای این اقدامات شدید، با دولت همکاری نکردند، در نتیجه وزیر بازرگانی 17 تن از آنان را از عضویت اتاق اصناف تهران، برکنار و بیشتر اتاقهای اصناف را در سراسر کشور منحل کرد ( اطلاعات، 1354 ش، 18 و 29 مرداد، 8 شهریور). یکی از بازاریان به یک خبرنگار خارجی گفت: انقلاب سفید شاه به صورت انقلاب سرخ درآمده است. سایر اقدامات حکومت مانند تبلیغ و ترویج شیوههای زندگی غربی، نقض ضوابط و شعائر اسلامی، محکومیت و شکنجه و اسارت مبارزان مسلمان، غارت ثروت کشور به دست عمّال حکومت، جلوگیری از حجاب دانش آموزان دختر در مدارس، فساد و فحشای رایج در جامعه، و بالاخره سلطة روزافزون آمریکا بر حیات اقتصادی کشور از جمله عوامل تعیین کنندهای بودند که بازار را به مبارزه سختتر با حکومت شاه و هم پیمان شدن با نهضت اسلامی ترغیب میکردند. سالهای 1356 تا 1357 ش فعالیّتهای بازاریان بیشتر شامل شرکت در تظاهرات و راهپیماییها، ترتیب دادن مجالس وعظ و سخنرانی، چاپ و پخش اعلامیههای مراجع و علما، و برگزاری مراسم هفتم و چهلم شهدا و تأمین هزینة فعالیتهای مبارزاتی بود. اما نخستین حادثه در 19 دیماه 1356 ش رخ داد. زمانی که شاه به پشتوانة ساواک، مقالة توهین آمیز «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را که حاوی اهانتهایی به رهبری نهضت بود، در روزنامة اطلاعات، که در آن زمان بیسرپرستتر از دیگر روزنامهها بود، پس از مقاومت هیئت تحریریه به چاپ رساند؛ بازاریان و طلاّ ب و دانشجویان به هم پیوستند و به خیابانها ریختند. همه آمادة شهادت بودند، در قم نمایندگیهای روزنامة اطلاعات و دفتر حزب رستاخیز به آتش کشیده شد. شلیک گلولههای نظامیان، خیابان چهارمردان قم را به خون کشید (بهنود، ص 741ـ742؛ نجاتی، 1371 ش، ج 2، ص 62ـ70). جامعة بازرگانان و پیشهوران بازار تهران در اعلامیهای که در 27 دیماه 1356 صادر کرد، ضمن محکوم کردن مقالة روزنامة اطلاعات و اهانت به آیتاللّه خمینی، از بازاریان درخواست کرد تا به نشانة اعتراض به دولت در کشتار مردم قم، روز 29 دیماه 1356 را تعطیل کنند (نجاتی، 1371 ش، ج 2، ص 72، 535). این حوادث سرآغاز نهضتی بود که تا سیزده ماه بعد ادامه یافت. در این مدت اعتصابهای پیدرپی بعضاً منجر به تعطیل شدن بازارها و دکانها میشد و تعطیل شدن بازارها، بحران اقتصادی به وجود میآورد. بازار قم، نخستین بازاری بود که از 19 دی 1356 تا سقوط حکومت پهلوی بارها تعطیل شد. بازار اصفهان نیز با تعطیلات مکرّر خود، ضرباتی بر حکومت وارد ساخت (بادامچیان، روزنامة رسالت ، 22 اسفند 1365 ش). فریاد اعتراض مردم هر روز بلندتر میشد. در طول نه ماه آخر سال 1356ش، چندین نامة سرگشاده برای شاه و نخستوزیر و دیگر مقامات دولت، در اعتراض به اوضاع کشور، ارسال شد. همچنین دهها اعلامیه و بیانیه از سوی شخصیّتهای ملّی و مذهبی از جمله بازاریان در سراسر کشور انتشار یافت (نجاتی، 1371 ش، ج 2، ص 21). روز بیست و نه بهمن، چهلمین روز وقایع قم بود. بازارها و حوزههای علمیه، تعطیل و مجالس ترحیم کشتهشدگان آن حوادث خونین برپا شد. همان روز، تبریز قیام کرد و با تظاهرات گسترده و خونین خود آتش به جان حکومت زد. حوادث تبریز، ضعف و زبونی حکومت شاه را آشکار کرد. تظاهرات چهلم تبریز تقریباً جنبة سراسری پیدا کرد. مردمِ اصفهان، شیراز، یزد، جهرم، و اهواز با برپایی مراسم چهلم تبریز، کشتههایی دادند. یزدیهایِ آرام و تاجرپیشه با بستن بازار و مراکز اداری و حضور در مساجد آمادة قیام شدند. در تهران مجالس یادبود و سخنرانی در مساجد بزرگ بازار با همکاری روحانیان و استقبال فوقالعادة مردم، از اداری و بازاری، برگزار شد (بهنود، ص 749 - 751؛ بازرگان، ص 28). اعتصابها آخرین تیر ترکش ملّت بود. جامعه بازاریان و پیشهوران پساز توافق برای اعتصاب سراسری با برخی از گروههای ملّی و مذهبی، در تاریخ 12 خرداد 1357، اعلامیهای صادر کرد. در پی این دعوت بازار شهرهای اصفهان، شیراز، اهواز، مشهد، تبریز، قم، و بازارتهران با موفقیت تعطیل شدند (بازرگان، ص 27، 45). نخستین تعطیل عمومی بازارهای سراسر ایران، در تاریخ 24 مهر 1357 درپی دعوت آیتاللّه خمینی، بهمناسبت چهلمین روز شهدای جمعة سیاه (17 شهریور، قتلعام مردم بیدفاع در میدان ژاله) اتفاق افتاد ( اطلاعات، 24 مهرماه 1357).مصادف با این ایّام، اولین واکنش شاه ـ در برابر توجه افکار عمومی جهان به «نوفل لوشاتو» ـ اعزام سفیرش در فرانسه، به وزارت خارجه آن کشور بود، تا به کمک کارشناسان حقوقی، محدودیتهایی را برای فعالیتهای آیتاللّه خمینی ایجاد کند. با انتشار این خبر در ایران، بازاریان فوراً دست به اعتصاب زدند، بازارها را بستند و تهدید کردند که خرید و فروش کالاهای ساخت فرانسه را تحریم خواهند کرد (بهنود، ص 799). توالی اعتصابها، در سالهای 1356ـ1357 ش، که بیشتر منجر به تعطیل شدن مراکز اقتصادی از جمله بازار شده بود، علاوه بر اثرات سیاسی، تزلزل اقتصادی حکومت را هم در پی داشت. فلج کردن اقتصاد عمومی کشور بسیار هولناک، و از آن هولناکتر توقف چرخ زندگی روزانه مردم و خطرها و زیانهای ناشی از آن بود. بازار برای جلوگیری از این خطر، دست به ابتکار عمل زد و با تشکیل تعاونیهای محلی، مایحتاج اولیة هر محله را به دست افراد نیازمند میرساند. به این منظور کمیتههای مختلفی تشکیل شد: «کمیتة رسیدگی به امور زندانیان» که به نیازهای واقعی زندانیان و خانوادههای آنان کمک میکرد؛ «کمیته رسیدگی به امور اعتصابکنندگان» که مشکل آنان را بررسی و رفع میکرد و به شاگردها، دلالها، باربرها، و کارگرانی که درآمد آنها از دستمزد کار روزانه بود و اعتصابها آنها را بیکار کرده بود، کمک مالی میکرد؛ همین کمیته، حقوق کارمندان و کارگران اعتصابی و دولتی را، مانند شرکت نفت و روزنامة کیهان میپرداخت؛ «کمیتة رسیدگی به خانوادة شهدا»؛ «کمیتة رسیدگی به امور مبارزان» که با واسطة آن بسیاری از بازرگانان متدیّن و ثروتمند، مبلغ لازم را در اختیار گروههای انقلابی قرار میدادند؛ «کمیتة چاپ و پخش» که امور چاپ و تکثیر و توزیع اعلامیهها، نوارها و خبرنامهها را به عهده داشت؛ «کمیته انتظامات» که نظم محلهها، بازارها، و انتظامات راهپیماییها و مراسم را تأمین میکرد و از سرقتهایی هم که ممکن بود از طرف حکومت یا برخی افراد فرصتطلب صورت گیرد، جلوگیری میکرد. بعدها کمیتة انقلاب اسلامی با عضویت افراد این کمیتهها شکل گرفت. هزینههایی که در راههای گوناگون انقلاب به مصرف میرسید، بویژه با کمکاری، بیکاری، و اعتصابهای گستردهای که پیش آمد، بر کسی پوشیده نیست. مردم متدیّن بازارهای سراسر کشور، علاوه بر تحمّل عقبافتادگیهای تجاری و کسبی، تحمّل هزینههای ناشی از تعطیلیهای پیوسته، انواع مخارج انقلاب را به عهده گرفتند. بیشترین رقم هزینهها، همانها بود که بازرگانان و بازاریان و کاسبان بازارها و میدانها و خیابانها و گذرها و... در اختیار میگذاشتند. کمکهای مالی بازاریان در همة احوال، چه قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب، به نبوغ و شکوفایی و شرکت اندیشههای اسلامی کمک کرد. از جمله کمکهای مالی و مؤثر بازاریان در قبل از انقلاب، کمک به ساختن بنای مسجد اعظم قم، تأسیس مدارس ویژه اسلامی مانند علوی، رفاه، روشنگر، احداث بنای حسینیة ارشاد، کمکهای مالی به مجاهدین خلق از سال 1347، و کمکهای مالی به حرکتهای مسلحانة شهید اندرزگو، وابسته به فداییان اسلام، بود. پس از پیروزی انقلاب، بازار کماکان طرفدار انقلاب بود. ارسال کمکهای مالی و جنسی بازاریان به جبههها در طول جنگ تحمیلی و اعزام نیروهای بسیجی از جمله فعالیّتهای آنان به شمار میرود.اکنون نیز بازار با همان حالات و خصوصیّات گذشته وجود دارد. اصناف، اتحادیّه و تعاونی دارند و نمایندگان آنها در هیئت رئیسة مجامع امور صنفی حضور دارند. انجمنهای اسلامی اصناف و بازار نیز فعال است و شش نفر افرادی که سابقة طولانی در انقلاب و شهرت به صلاح و تدیّن و امانت دارند، کماکان به نام معتمدان بازار مورد تأیید رهبری و مقامات کشور هستند. وزارت بازرگانی، سازمان گمرک، ادارة اماکن نیروهای انتظامی، دادگاههای ویژة امور اقتصادی، و در مواردی وزارت امور اقتصادی و دارایی، و واحدهایی از بانک مرکزی در مجموع عهدهدار امور حکومتی بازار و اصناف هستند.منابع: فریدون آدمیت، هما ناطق، افکار اجتماعی وسیاسی و اقتصادی درآثار منتشر نشدة دوران قاجار ،تهران 1356 ش؛ ابناثیر، الکامل فیالتّاریخ، بیروت 1965 - 1966؛ ابناخوه، آیین شهرداری در قرن هفتم، ترجمة جعفر شعار، تهران 1367 ش؛ ابنبطوطه، سفرنامة ابنبطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران 1359 ش؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، حیدرآباد دکن 1359 ش؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة فیالتاریخ ، قاهره 1351/1932؛ محمدبن حسین ابوشجاع روذراوری، ذیل تجاربالامم ، چاپ آمد روز، قاهره 1916؛ احزاب سیاسی در ایران ، ترجمه و تنظیم دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، تهران 1366 - 1367 ش؛ احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران دورة قاجاریه ، تهران 1359 ش؛ اسداللّه بادامچیان، علی بنایی، هیئتهای مؤتلفة اسلامی ، تهران 1362 ش؛ مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت ، تهران 1363 ش؛ محمّدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، تهران 1357 ـ 1363 ش؛ مسعود بهنود، دولتهای ایران از سید ضیاء تا بختیار ، تهران 1368 ش؛ محمدبنحسین بیهقی، تاریخ بیهقی ، چاپ علیاکبر فیاض، مشهد 1356 ش؛ تاریخ ایران کیمبریج: از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، ترجمة حسن انوشه، تهران 1366 ش؛ محمد ترکمان، قیام ملی سیام تیر به روایت اسناد وتصاویر ، تهران 1361 ش؛ یحیی دولتآبادی، تاریخ معاصر، یا ، حیات یحیی ، تهران 1362 ش؛ حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، تهران 1358 ش؛ اراز محمّد سارلی، ترکستان در تاریخ: نگرشی بر ترکستان در نیمة دوّم قرن نوزدهم، تهران 1364 ش؛ حسین سلطانزاده، «بازارها در شهرهای ایران»، در شهرهای ایران ، چاپ محمّد یوسف کیانی، تهران 1366 ش؛ صباح ابراهیم سعید شیخلی، اصناف در عصر عباسی، ترجمة هادی عالمزاده، تهران 1362 ش؛ هلالبن محسن صابی، تاریخ الصابی ، قاهره 1337/1919؛ محمّدبنجریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک ، چاپ دخویه، لیدن 1879 ـ 1896، چاپ افست تهران 1965؛ عباسمیرزا قاجار (ملکآرا)، شرح حال عباس میرزا ملکآرا برادر ناصرالدینشاه ، با مقدمهای از عباس اقبال، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران 1361 ش؛ ویلیام فرانکلین، مشاهدات سفر از بنگال به ایران در سالهای 1786ـ1787 میلادی ، ترجمة محسن جاویدان، تهران 1358 ش؛ ریچارد نلسون فرای، بخارا دستاورد قرونوسطی ، ترجمة محمودمحمودی، تهران 1365ش؛ محمدعلی کاتوزیان (همایون)، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمة محمّدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران 1366 - 1368 ش؛ فیروز کاظمزاده، روس و انگلیس در ایران، ترجمة منوچهر امیری، تهران 1371 ش؛ کتاب نارنجی : اسناد سیاسی وزارت خارجه روسیه تزاری دربارة رویدادهای انقلاب مشروطه ایران، ترجمة پروین منزوی، تهران 1368 ش؛ نیکی کدی، تحریم تنباکو در ایران، ترجمة شاهرخ قائم مقامی، تهران 1356 ش؛ مفضلبن سعد مافروخی، محاسن اصفهان، چاپ جلالالدین حسینی، تهران 1382؛ جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم 1361 ش؛ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه، تهران 1341 ـ 1343 ش؛ مرتضی مطهری، «مشکل اساسی در سازمان روحانیّت» در بحثی دربارة مرجعیت و روحانیت ، ] بیتا. [ ؛ حسین مکی، تاریخ بیست سالة ایران، تهران 1323 - 1325 ش؛ ناصرخسرو، سفرنامة ناصرخسرو، چاپ محمّد دبیرسیاقی، تهران 1335 ش؛ محمّدبنعلی ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران 1346 ش؛ غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج سالة ایران (از کودتا تا انقلاب)، تهران 1371 ش؛ همو، جنبش ملّی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 1332، تهران 1369 ش؛ وقایع اتّفاقیّه: مجموعه گزارشهای خفیهنویسان انگلیس، چاپ سعیدی سیرجانی، تهران 1362 ش؛ محمّد عبدالملک همدانی، تکملة تاریخ الطبری، بیروت 1959؛Grand dictionnaire encyclopإdique Larousse, Paris 1980-1985, s.vv. "Agora", "Forum"; Eugen Wirth, "Zum Problem des Bazars (Su ¦ q, µ a ¦ r í i)", in Der Islam, LI (1974), LII (1975).8) پیشینه و خاستگاه بازار بزرگ شهری.یافتههای باستانشناسی، دادهها، و شواهد کهن تاریخی. برخی از اجزاء مهم و اولیة مجموعه بازار مانند راسته، چهارسو، پوشش گنبدی، و کاروانسرا ریشه در دورترین ادوار تاریخی دارند. طرح بازار به صورت چهارسو با دو دالان مسقّف عمود برهم، بر سفالی از هزارة چهارم پیش از میلاد برجای مانده است (پوپ، 1365 ش، ص 294؛ همو، 1366 ش، ص 241). برای راسته یا «کوی پیشهوران» نیز شاهد معتبری از دو هزار سال پیش در کاوشهای باستانشناسی شوش یافت شده است (گیرشمن، ص 78). بر مُهری که از کاوشهای شوش به دست آمده و متعلق به هزارة چهارم پیش از میلاد است، نقش یک سیلوی غلّه با پوشش گنبدی شکل دیده میشود و از این رو احتمال دادهاند که ایرانیان، از همان روزگار، با گنبدسازی آشنا بودهاند (ملکزاده، ص 44؛ رجوع کنید به شکل 58).کاروانسرا نیز که اصول ساختمانی آن منجر به پدید آمدن بازار شهری و بعضی از انشعابهای آن شده بسیار کهنسال است؛ بسیاری قراین تاریخی وجود آن را بر سر راههای بزرگ کاروانی از روزگار هخامنشیان مسلّم میسازد (پوپ، 1365 ش، ص 289؛ کیانی، 1366 ش، ص 201). در شالودة کاروانسراهایی مانند «دیرگچین» در جادة تهران ـ قم، «دروازة گچ» نزدیک کازرون، و «رباط انوشیروان» بین جادة سمنان ـ دامغان آثاری از روزگار ساسانیان باقی است (کیانی، 1987، ص 84، 193، 202)؛ چنانکه بازماندة کاروانسرای بزرگی از روزگار ساسانی را کنار راه شیراز به سیراف یافتهاند (واندنبرگ، ص 163 ـ 198؛ مصطفوی، ص 104). در ویرانههای شهرِ «اور» راستههایی با دکان و سایبان و نیز آثاری از محلة پیشهوران و قراینی از سازمان حرفهای و صنفی آنان به دست آمده است ( تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر، ج 1، بخش 2، ص 131، 450). در کاوشهای باستانشناسی تَدْمُرْ میدان عمومی شهر (آگورا) را با محوطهای وسیع و سردر عالی و نقوش برجستهای از پیکر کاروانیان یافتهاند ( د. اونیورسالیس ، ذیل «پالمیر»). در طرح شهر تجاری دورا در ساحل فرات، میدان عمومی شهر و بازاری به صورت محلة راستهدار کاملاً مشخص شده است. به پندار برخی از پژوهشگران، بازار این شهر، کهنترین بازار قابل اثبات در تاریخ مشرق زمین است (روستوفتسف، ص 73ـ95؛ ویرت، 1974، بخش 1، ص 8). در مآخذ سریانی سدههای پنجم و ششم میلادی بارها از بازارهای شهرهای پارتی و ساسانی و حومة آنها یاد شده است. بازار کاهفروشان سلوکیة قدیم (وه اردشیر رجوع کنید به کولسنیکف، ص 177)، یونجهفروشانِ تیسفون (پیگولوسکایا، 1348 ش، ص 113، 124)، بازار عمومی محصولات کشاورزی شهر آمِد (بعدها دیار بکر؛ رجوع کنید به پیگولوسکایا، 1367 ش، ص 58، 355 - 356) و نیز بازار اردشیر در استخر فارس (ادیب صابری، ص 2)، از بازارهای مشهور این دوره بوده است. گفتهاند که بسیاری از شهرهای قدیم مانند اهواز (رجوع کنید به سطور بعد) از بطن یک بازار پدید آمدهاند ( د.اسلام، ذیل «سوق») جدایی محل کار و سکونت بازاریان و پیشهوران از دیگر گروههای شهری که سابقهای بس کهن دارد در این دوره بخشبندی شهر به محلات) با وضوح بیشتر دیده میشود و پیداست که این کار امری عادی بوده است (پیگولوسکایا، 1367 ش، ص 63). در تاریخچة شهر کرخای بیت سلوق (کرکوک) از تقسیم شهر به کویهای مختلف سخن رفته است. همینطور دربارة اهواز، با نام اصلی هرمزد اردشیر (هرموشیر)، گفتهاند که از بطن یک بازار پدید آمده است (همانجا). این شهر به دو پارة جدا تقسیم شده بود، پارهای جایگاه سکونت اشراف و بزرگان بود و پارهای دیگر با نام هوجستان واجار (هوجستان وازار) که به سوقالاهواز معروف شد، ویژة بازرگانان و جای سکونت پیشهوران و بازاریان بود (پیگولوسکایا، 1367 ش، ص 225؛ حمزة اصفهانی، ص 45؛ بلاذری، ص 132).از سوی دیگر اطلاعات پراکنده و بیمانندی که در منابع معتبر و دست اول فارسی میانه، مانوی، سُریانی، چینی و آغاز دورة اسلامی وجود دارد، این امکان را میدهد که به استنتاجهای بسیار مهمی دربارة سازمان بازرگانی ایران در اوایل سدههای میانه دست یابیم و از آن میان به آیینمندی بازرگانی و دادوستد، سازمان داخلی بازار و بعضی خصوصیات زندگی بازاریان و دَستوَرزان آن روزگار پی ببریم. پارهای از این اطلاعات اجمالاً چنین است: از لحاظ نظام طبقاتی، بازاریان و پیشهوران (هوتُخْشان) در چهارمین طبقه قرار داشته و دارای تشکیلات صنفی، جشنهای صنفی، راستههای تخصّصی ( دینکردِ مَدَنْ ، کتاب هشتم، ص 757) و آداب ویژهای بودهاند. لباسشان به رنگ آبی تیره بوده است. هر صنف به صورت واحدی مستقل و تابع رئیس یا ریشسفیدی بوده است که از طرف اعضا انتخاب میشده و میتوانسته غیرزردشتی هم باشد (پیگولوسکایا، 1367 ش، ص 141). دستورزانِ همپیشه در شهرها و کویهای معیّن و جداگانه منزل داشتهاند. همة آنان یعنی کِرّوگکاران و رؤسای اصناف تابع رئیسی به نام کِروگبَد یا هوتُخشبَد بودهاند که از صاحبمنصبان دولتی و دارای مقام مهمی بوده و احتمالاً از طرف شاه منصوب میشده است.بازاریان نیز خود رئیسی داشتند که به او وازاربَد میگفتند (کتیبة شاپور اول در کعبة زردشت، س 35؛ باک، ص 265؛ ژینیو، ص 35). بازرگانی اساساً به صورت اعتباری انجام میشده و در دست شرکتها و اتحادیههای صنفی و تجارتخانهها بوده است (پیگولوسکایا، 1367 ش، بخش 5، فصل 4 و 5). ضمناً به برکت وجود اسناد و مدارک مهم حقوقیِ بازمانده از آن روزگار، امروز میتوان صورتی را از تمام شاخهها و گونههای هنرهای دستی و پیشهوری و بازرگانی یعنی، صورت اصناف بازار آن روزگار، ترتیب داد (همان، ص 381 به بعد). چنانکه اسامی نزدیک به چهل رشتة پیشهوری و دستورزی فراهم آمده است که در آن به نامهای: آبزینگر (خیاط)، پوستگر(دباغ)، پیالگر(پیاله ساز)، چِلانگر(سازندة ادوات کوچک از آهن)، چاروگر(ساروج ساز)، پولادگر، آهنگر، دوسِنْگر(سازندة ظروف سفالی لعابدار)، زرگر، زینگر، سُرگر (گیوه باف)، کفشگر، کُلوارگر(کوزهگر، سفالگر)، ویانگر (چادردوز) و جز اینها برمیخوریم (تفضّلی، ص 191 - 196).به هر حال، با وجود شواهد و قراین کافی دالّ بر وجود بازارهای شهری ابتدایی، با فضای ساخته و شاید طرحدار در برخی از شهرهای هزارة سوم و دوم پیش از میلاد و از جمله شهرهای ایلامی، و نیز برخی شهرهای اشکانی و ساسانی، هنوز اطلاعات ما دربارة شهرهای پیش از اسلام به حدی نیست که بتوانیم فضا و ساختمان این بازارها را بدرستی مجسّم یا ترسیم کنیم. از اواخر قرن اوّل و اوایل قرن دوّم هجری بازارهایی در شهرهای نوبنیاد اسلامی ساخته شد. به گفتة بلاذری (ص 64) خالدبن عبداللّ'ه در اوایل قرن دوم هجری دکانهایی در کوفه ساخت و سقف آنها را با گنبدهای بلندی از آجر و گچ پوشاند. بازارهای شهر بغداد که بنای آنها در 141 آغاز شد نمونة دیگری از بازارهای شهری طرحدار و نشانگر توجه مسلمانان به نقش بازار در شهر اسلامی است. به گفتة طبری، این بازارها در شهر مدوّر منصور زیرِ طاقهای چهارگانة شهر قرار داشت (شکل 59)؛ یعنی، در طول هریک از چهار خیابانی که حد فاصل دیوار بزرگ مدوّر خارجی شهر تا دیوار مدوّر داخلی بود، ردیف پیش طاقیهای بلندی قرار داشت که دکانها در آنها جای گرفته بودند و بدینترتیب چهار بازار در چهار سوی شهر پدید آمده بود. برای هریک از این چهار بخش نیز در بیرونِ دیوار، فضا یا میدان وسیعی پیش بینی شده بود. زمانی هم که بازارها را به ناحیة کرخ در غرب بغداد منتقل کردند، محلة بزرگی پدید آمد که دو فرسخ درازا و یک فرسخ پهنا داشت و به چندین بخش تقسیم میشد: بازار میوه (دارالبطّیخ)، بازار خواربار (سوقالطعام)، بازار گُل، بازار زرگران، بازار گوسفند، و بازار کتابفروشان (طبری، ج 11، ص 4918؛ د. اسلام، ذیل «بغداد»). به گفتة یعقوبی (ص 38 - 40)، وقتی متوکل، در نیمة قرن سوم، جعفریه را در شمال سامرّا ساخت در هر محلة آن بازاری پدید آورد. در این بازارها هر پیشه یا صنفی راستهای ویژه داشت. بسیاری از شهرهای بزرگ اسلامی در قرن چهارم دارای بازارهای بزرگ بودهاند. ذکر بازارهای نیشابور و حومة آن، کاروانسراها، فُنْدُقها،خانبارها، بازارهای شهرهای بخارا، زرنج، سمرقند و دیگر شهرها در منابع و مراجع تاریخی و جغرافیایی بدفعات آمده است (سلطانزاده، ص 417).از مجموع این اشارات و اطلاعات تاریخی دانسته میشود که اجزا و عناصر اصلی مجموعة بازار و کارکردهای مهم آن یعنی، خردهفروشی، عمدهفروشی، تجارت خارجی، تولید و پیشهوری، دادوستدِ وام و اعتبار، و اصول و قواعد بازرگانی و سازمانهای صنفی در منطقة باستانی خاورمیانه که بعدها سرزمین مرکزی جهان اسلام شده، سابقهای کهن داشته است. محققان غربی وجود بخشی از این عناصر و نیز مجموعههای دارای صحن داخلی و رواق و طاقگان را در دوران باستانی یونان و روم شرقی هم به اثبات رساندهاند (ویرت، 1975، ص 6)، امّا تجمع و ادغام این عناصر و اجزاء در یک مجموعة ساختمانی با معماری یکدست و خاص، و دارای در و دربند و خالی از مسکن، و پیوستگی و هماهنگی بین خردهفروشی و عمدهفروشی و پیشهوری پدیدهای است مستقل و دستاوردی خاصِ قرن هفتم بهبعد که هرگز از تحوّل و رشد باز نایستاده است.مجموعههای ساختمانی عالی و کمال یافتة بازار متعلق به قرنهای یازدهمتا سیزدهم است و خاورشناسان بعید نمیدانند که در نحوة شکل گیری اولیة آنها اندیشه و اسلوب غربی نیز داخل شده باشد (ویرت، 1975، همانجا). آنچه از بازارهای شهرهای مشرق دنیای اسلام برجای مانده بیشتر به قرن دهم برمیگردد و آثار متعلق به کمی پیش از این عصر بسیار نادر است. شاید بتوان با روشهای علمی، به سوابق بازار تا قرن سیزدهم پی برد. ولی آشکار است که نمونههای کمالیافته و تمام عیار بازار مانند آنچه در حلب و اصفهان دیده میشود نتیجة تحوّل و گسترشی طولانی است که دامنة سابقهاش به قرن هفتم میرسد. اطلاع از شکل بازار و نوع فعالیتهای اقتصادی ـ اجتماعی آن، تا قبل از قرن چهاردهم مختصر است، زیرا قدمت شکل معماری ساختمانهای بازارهای موجود بندرت تا قرن دهم میرسد؛ بیشتر تحقیقات انجام شده نیز محدود به بعضی پدیدههای فرعی مانند محتسب و اصناف و تکنگاری بعضی از بازارهای موجود است؛ مآخذ ادبی نیز کمک چندانی نکردهاند؛ منابع کهن جغرافیایی و تاریخی همان اشکال را دارند، در آنها وضع واقعی و محسوس شهر و بازارهای اسلامی وصف نشده، آنچه گفتهشده چیزی جز بیانی ادیبانه و گاه خیالی و آرمانی نیست (همو، 1974، ص 209). در این آثار اشارات و اطلاعاتی که از آنها بتوان به ویژگیهای ریختشناسی و معماری و تاریخ پیدایش و تکوین این بازارها پی برد، بسیار نادر و کمیاب است. بنابراین، از میان آنچه محققان روزگار ما در زمینة اصل و سابقة اجزای بازار یا مجموعهها گفته و نوشتهاند، در حال حاضر نظریاتی اندک و گاه مبهم به ما رسیده که باید با تحقیقات کاملتر و کاوشهای اصولیتر سنجیده شود. از آن میان نظریهای است که میگوید شبکة درهم تنیده و به هم پیوستة بازار شهر اسلامی از عناصری ترکیب شده است که هریک بتنهایی ریشه و اصلی قدیمتر دارد و تا اواسط یا اواخر قرن هشتم به طور جداگانه و مستقل وجود داشته است و از اوایل قرن نهم، این اجزای بههم پیوسته و مجموعة بازار بزرگ شهری را پدید آوردهاند. لحظة حساس و اساسی در این شکلگیری زمانی بود که کاروانسراها، که پیش از این بیشتر در دروازههای شهر ساخته میشدند، در داخل شهر جای گرفتند. گردهم آمدن تجارت عمده و خرد در یک محل که پس از این جابجایی تحقّق یافته ـ و شاید بازار خطی (طولی) تهران در میانة قرن سیزدهم کاملترین نمونة آن باشد ـ در واقع منشأ مجموعة بازار بزرگ شهری است (همان، 1974، ص 251؛ پلانول، ص 228). نقطة شروع این تحوّل را باید در همزمانی میان عرضه و تقاضا در بازار شهری جستجو کرد. چنین تحولی در خاورزمین، بعد از جنگهای صلیبی، غلبة ترکان، و یورش مغولان (قرنهای پنجم تا هفتم) آغاز شد و در قرن هشتم (دورة آبادانی ارضی و تجدید حیات فرهنگی) بخصوص در عصر عثمانی و ممالیک همراه با افزایش جمعیت و نیاز فزایندة کشورهای اروپایی شکوفا شد (پلانول، ص 235). این پدیده در چندین جابه طور همزمان ظهور و بروز یافته است. از جمله در خاورمیانة اسلامی که از لحاظ جغرافیایی وضعی خاص دارد و به عنوان واسطه در مناسبات عظیم تجاریِ بین قارهای آسیا و اروپا، در عصری که رشد این بازرگانی شتاب گرفته بود، نقشی بسیار اساسی بر عهده داشته است. باشکوهترین و کاملترین بناهای نمونه در حوزة عثمانی ـ صفوی، قرون دهم تا سیزدهم، پدید آمده و از آنجا به سراسر منطقة مدیترانه و مشرق زمین گسترش یافته است. حدود گسترش اصلی این الگوی فرهنگی، آسیای غربی (خاور نزدیک و میانه) و افریقای شمالی بوده است. مراکز دادوستد در نواحی هند و آسیای جنوب شرقی، با اینکه تا حدودی اسلامی شده و لفظ بازار را پذیرفتهاند، چنان به گونهای دیگر شکل گرفتهاند، که جزء حوزة شرقی ـ اسلامی محسوب نمیشوند.جریان انتقال فُندُقها یا کاروانسراها به داخل شهر در غرناطه و مراکش نیمة قرن هشتم، در بورسة اواخر قرن هشتم، و در حلبِ روزگار ممالیک، نیمة اول قرن نهم، رخ داده است. در این میان، فقط فندق شمّاعین شهرِ فاس متعلق به قرن هفتم است (همانجا؛ ویرت، 1975، ص 15).پیدایش راستههای خردهفروشی. شواهد باستانشناسی و اشارات متون متعلق به دورة ساسانیان وجود راستههای پیشهوری را در گذشتة مشرق زمین و ایران پیش از دورة اسلامی محقّق ساختهاند. پژوهندگان خارجی نیز وجود کویهای پردکان شبیه به راستههای بازار را، بخصوص در محورهای اصلی شهرهای دورة امپراتوری روم با آرایش ستونبندی، به اثبات رساندهاند (لمان ـ هارتلبن، ص 2016 - 2124؛ ویرت، 1975، ص 7). این محورها که خطوط اصلی عبور و مرور بودهاند دادوستد خرد را به خود جذب و در خود جمع کردهاند. جای این خردهفروشی در آغاز در آلونکها و دکههای چوبی سرهمبندی شده بود، اما بعد در نقشه و طرح کویهای ستونبندی شده جای گرفتند. در روم شرقی، این دکانها از همان آغاز زیر رواق کویهای ستونبندی شده، که خود از مختصات آن تمدن شمرده میشوند، جای داشتند (کلود، ص 60). در این کویها اصناف و پیشهوران مانند راستههای ممتازترِ بازارهای شرقی وجود داشته است (گیان ، ص 171-182؛ ژانن به نقل ویرت، 1975، ص 7).نمونة خوب کویهای پر دکان، یک کوی رومی واقع در وُلوبیلیس مراکش نزدیک به شهر مِکناس است که بهطور کامل محفوظ مانده است (شکل 60). در این کوی، در پس ستونها، حجرههای کوچک در یک ردة منظم و بیگسیختگی جای دارند که همگی از پشت بسته و از دو پهلو با دیوارهای سنگی مسدود شدهاند؛ تنها راه ورود به حجرهها، گذرگاه است. بعضی از این حجرهها حدود دو متر و بعضی دیگر حدود چهار متر طول دارند. نمایی مشابه کویهای پر دکان، در ویرانههای شهر أِفِسُسْ، تدمر و نیز بر موزائیکهای رومی بازمانده از شهر انطاکیه در قسطنطنیه، به ما رسیده است (لاسوس، ص 121ـ124). در دورة امپراتوری رومیان در کویهای ستونبندی شده، ردیف حجرههایی شبیه به راستة بازارهای امروزی دیده میشود. از منابع باستانی متعدد درمییابیم که خردهفروشی و پیشهوری در شهرهای باستانی دورة متأخر برحسب رشته و صنف دستهبندی میشده است؛ اما با وجود این اختصاصات مشترک، هنوز چنین راستهای درست مانند یک بازار شرقی نیست، زیرا نه تنها سقف و دربندی ندارد بلکه پیوستگی و هماهنگی میان خردهفروشی و عمدهفروشی، که برای بازار اصلی اساسی است، در آن دیده نمیشود. حتی محلة کوچک راستهدار دورا را بیقین نمیتوان بازار تلقی کرد. بازارهای قرون چهارم و پنجم قبل از میلاد در شمال شرقی سوریه (چالنکو ، ص 21ـ25) نیز بازارهایی در چهارچوب تعریف ما نیستند. با اینهمه، بعید نیست که لااقل در دمشق و حلب و انطاکیه کویهای قدیم ستونبندی شدة اواخر دورة باستان در طول قرون ششم تا دهم به صورت راستة اصلی بازار درآمده باشند. قراین زیادی دلالت دارند بر اینکه کوی ستونبندیشدة بسیار وسیع دورة باستانی که آلونکهای چوبی آن به طور آشفته و بینظم ساخته شده بودند، بر اثر عبورومرور ارابهها و چارپایان بکلی از بین رفته باشند. در رُصافه، این روند از طریق کاوشهای باستانشناسی به اثبات رسیده است (کارناپ، ص 42 - 54). ازینرو، مسقف کردن سراسر کوی به منظور جلوگیری از خرابی گذرگاهها و حجرهها در اثر عوامل طبیعی، ضروری شد. پوشش این سقفها، ابتدا سبک و از جنس پارچه، پوست، و بوریا بوده است. سرانجام سقفهای چوبی جای آنها را گرفت، تا اینکه آتشسوزیهای مکرر، ساختن پوششی قابل اعتمادتر از چوب را ایجاب کرد. با وجود این، هیچ نشانهای در دست نیست که معلوم کند بازارهای سرپوشیده، راستههای مسقّف به معنای واقعی بودهاند، یا اینکه پوشش آنها صرفاً سرپناهی موقّت دربرابر تابش آفتاب و ریزش باران بوده است. به احتمال قوی، بازارهای سرپوشیدهای که در متون به آنها اشاره رفته، همان سراهای مسقّف، یا مجموعههای پوشیده و دور از راستههای بازار بودهاند که ما از ترکیب ساختمان و معماری آنها بکلی بیخبریم. از این رو نباید این حقیقت مشهود را از یاد برد که عنصر ساختمانی راستة بازار قطعاً از کویهای پردکان و به ستون و رواق آراستة اواخر دورة باستان سرچشمه گرفته است. بدین معنی که در قرن چهارم، در جایی ناشناخته، ردیفِ این آلونکها و دکههای چوبی موقت به صورت راهی برای رهگذران درآمده بود که سقفِ آن را به شکلی پوشانده بودند. این معابر بعدها به صورت بازارهای سرپوشیده با معماری یکدست درآمد. بازار رأسالطاق در سمرقند، حدود سال 339 ( حدودالعالم، ص 107؛ لسترنج، ص 493) پوشیده بوده است؛ بازارهای نیشابور در نیمة قرن چهارم به فرمان ابوعلی سیمجور (متوفی 387) به زیبایی و آراستگی مسقّف شدهاند (عتبی، ص 400 - 401). شهر قیروان در سال 442 کوی پر دکان سرپوشیدهای در امتداد دیوار مسجد داشته است (لزین، ص 63)؛ اسواق حلب نیز در سال 580 دارای سقف چوبی بوده است (ابنجبیر، ص 311)؛ بازار گوهرفروشان قاهره نیز در 727 پوششی برای محافظت داشته است (لبیب، ص 1171 - 1517). حافظ ابرو (متوفی 833) بستن طاقهای عالی را بر بازارهای هرات برای نخستین بار به شاهرخ تیموری (متوفی 850) نسبت میدهد. البته در نظر مؤلفان ایرانی، از همان قرن پنجم تفاوت میان بازار سرپوشیده و بازار بیسقف کاملاً روشن بوده است (گوبه، ص 107). اما دربارة بازارهای دارای طاق ضربی سنگی باید گفت که دورة تحول آنها به احتمال زیاد قبل از قرن دهم بوده است، زیرا از آغازِ عصر جدید چند نمونة تاریخدار از راسته بازارهای سرپوشیده سنگی داریم که مصالح و ساختمان آنها یکدست است. مجموعة زیبای سرپوشیدة علیپاشا چارشیسی در ادرنه که سیصد متر طول و 130 حجره و در ورودی دارد باید در 977 در محل یک راستة بازار رومی ساخته شده باشد. برعکس، بازار سپاهی لرچارشیسی در 830، در بورسه بیشتر به سراهای بدستان شبیه است تا به یک راسته بازار، و همین معنی نسبت به قیساریة سوقالقطّانین بیتالمقدس در 737 صادق است (گولوین، ص 101 - 117؛ ویرت، 1975، ص 9).تحول شکل بازار از صورت ابتدایی به یک راسته بازار کامل سرپوشیده امری نیست که با شتاب و خودبخود صورت گرفته باشد. به عنوان نمونه در قاهره از اوایل قرن هشتم چند قرن طول کشید تا دکههای چوبی، که به صورتی آشفته و بیسامان در طول محورهای اصلی گذرگاههای شهر قرار داشت و چهرة خیابانها را زشت و ناهنجار کرده بود، بتدریج دگرگون و سپس تجدید بنا شود. امّا از قرن یازدهم به بعد وضع بازارها و راستهها به کمال معماری و زیبایی خود رسیده است، تا آنجا که برخی از شاهان و مقامات بلندپایة مملکتی از مهمانان برجستة خود در راسته بازارها و چهارسوهای آذینبسته و چراغانیشده پذیرایی میکردهاند (شرلی، ص 70؛ نوایی، ص 210 - 211؛ فلسفی، ج 4، ص 239؛ ویرت، 1975، ص 10).بنابراین، از وقتی که آلونکها و دکّههای چوبی موقت بهعنوان جایگاه ثابت خردهفروشی و پیشهوری، مطلوب و قابل استفاده نبود بزرگان و مالدارانی پیدا شدند تا برای تبدیل آن آلونکها به مجموعههای ساختمانیِ هماهنگ و یکدست و مسقّف و زیبای راستههای بازار، با گشادهدستی هزینه کنند. از میان نتایج کار این افراد، بعضاً شاهکارهای معماری و هنری پدید آمد.پیدایش سراهای سرپوشیده برای کالاهای گرانبها. بعضی از محققان غربی پیدایش سراهای سرپوشیده یا مجموعههای مشابه آنها را برای کالاهای گرانبها مانند، بدستان عثمانی، تیمچة ایرانی، و قیصریه کمتر خاص دورة اسلامی و بومی سرزمینهای آن میدانند و معتقدند که مجموعههایی از اینگونه در محلههای تجاری قرن هفتم مانند محلههای شهرهای حلب و دمشق، با کارکرد تجاری و بازاری، وجود داشته که اصل و منشأ آنها همان باسیلیکا دورة باستانی روم است (لمان ـ هارتلبن، ص 2016ـ2124؛ ویرت، 1975، همانجا)؛ امّا در عین حال نتوانستند سیر تحول آنها را به سراهای عثمانی و ایرانی نشان دهند. باسیلیکا/ بازیلیک در روم قدیم بنای عظیم مستطیل شکل عمومی بود که با چندین تالار متوازی به محرابی نیمدایره ختم میشد. این بنا یکی از ضمائم میدان عمومی (فوروم) و بازار شهر بود که شهروندان از دوقرن پیش از میلاد، در فصل سرما و هوای نامساعد، برای حلوفصل کارهای تجارتی، دیوانی، و برخی اجتماعات خویش در آنجا گرد میآمدند. همین محققان احتمال دادهاند که سراهای سرپوشیده در حلب و دمشق بر اثر سوانح آتشسوزی یا تنگی جا از بین رفته و در نتیجه بنگاههای تجاری جایگزین آنها به راسته بازارها و کویهای تجاری منتقل شدهاند (سواژه به نقل ویرت، 1975، ص 11). تجّاری که در این شرایط به راسته بازارها نقل مکان کرده بودند نمیخواستند از امنیتی که پیش از این در سراهای سرپوشیده داشتند محروم شوند. نشانههای فراوانی در دست است که ثابت میکند بر اثر همین نیاز بوده که بعضی از انشعابات بازار محصور شده است. چنانکه به طور مثال قیصریههای حلب و دمشق که ابن جبیر در نیمة دوم قرن ششم به وصف آنها پرداخته، دیگر به صورت تالارهای سرپوشیده نیستند، بلکه به راسته بازارهایی با دروازه و دربند یا مجموعههایی دارای صحن و حیاط میانی، شبیه هستند (ابن جبیر، ص 311، 352).بدینترتیب ابتدا محورهای بزرگ و اصلی عبور و مرور به دلیل سهولت و کثرت رفت و آمد در آنها به صورت کویهای ستونبندی شدهای برای تجمع خردهفروشی درآمد و سپس کویهای فرعی دیگری به موازات محورهای اصلی، به بازار پیوست که دارای در و دربند بودند. در اواخر قرن سوم بستن بعضی از بخشهای بازار در شب معمول شد (گوبه، به نقل ویرت، 1975، همانجا) و در قرن چهارم بازار بزّازان ارجان و بازار سجستان در شب بسته میشد (مقدسی، ج 2، ص 634). همین گسترش، یعنی پیوستن سراها به راسته بازارها و بسته شدن آنها در شب، بیش از پیش مانع وجود خانههای مسکونی در بازار شده است. زمانی هم که دکانها، دو سوی محورهای اصلی را پرکرده بودند، در این راستهها جایی برای اشغال خانه و مسکن وجود نداشت. در نخستین دهههای دورة اسلامی، در شهرهای واجد سنتهای کهن و معماری نسبتاً باستانی، به همان نسبت که مساکن از بازار بیرون رانده میشدند دکانهای خردهفروشی و انبارهای کالا به راسته بازارهای تخصصی تغییر محل میدادند. بنابراین، احتمالاً دو خصوصیت، یکی وجود در و دربند و دوم نبودن خانههای مسکونی، که در سراهای باستانی وجود داشته، به صورت میراث به راسته بازارها میرسند.خان سرپوشیده و شگفتانگیزی که احتمالاً در 761، به نام خان مرجان (خان اورتمه) توسط والی بغداد در بازار سکّهخانه در این شهر ساخته شده از نمونههای منحصر به فرد است (عزّاوی، ج 2، ص 94، 100، 336، ج 4، ص 267؛ دیولافوآ، ص 627ـ 628؛ هرتسفلد، 1920، ص 187). بدستانها نیز کهنترین نمونههای سرپوشیدة بازار هستند. برای نمونه میتوان از بدستان بورسه در 808 و بدستان ادرنه در 821 (شکل 41 ـ ج) نام برد (اونسال ، ص 56). این دو بدستان و سایر بدستانهای قدیم، مجموعههایی هستند که با داشتن پوششی به صورت چندین طاق گنبدی شباهت زیادی به ساختمانهای مذهبی مانند اولوجامی یا جامع بزرگ (781 - 824) در بورسه و اسکی جامی یا جامع عتیق (806 - 818) در ادرنه پیدا کردهاند. اصول ساختمانی و پیکربندی سایر بدستانها مطابق نمونههای قدیم ذکر شدهاست. اطلاع ما از الگوی معماری دو بدستان اخیر، سیر تحولی که آنها را به تالارهای سرپوشیدة کاروانسراهای سلجوقی پیوند داده، و نیز نحوة شکلگیری اولیة انواع سراهای پوشیدة بازار اندک است. قدمت هیچ یک از تیمچههایی که در حوزة فرهنگ ایرانی تا روزگار ما پاییدهاند از قرن دوازدهم فراتر نمیرود. شاید بازار قیصریه یا راستة اصلی بازار اصفهان (1029-1030) را که بیشباهت به یک تالار سرپوشیدة طویل نیست بتوان در اصل طلایه و نمونة اولیه و متقدم این گونه مجموعهها دانست. قیصریههای مغرب نیز تاریخشان از قرن دوازدهم دورتر نمیرود؛ و معلوم نیست که ساختمان اصلی آنها به صورت سراهای پوشیده بوده یا فقط مجموعههایی از راستههای شبیه به هم که در و دربند داشتند (ویرت، 1975، ص 12).پیدایش خانها برای تجارتهای عمده و خارجی. نوعی از ساختمان خان دارای در و دربند، و حیاط میانی است که گرداگرد آن را رواق و ایوان فراگرفته است. این نوع خان در دورة باستانی روم و اشکانی و ساسانی سابقه داشتهاست؛ ولی در آناعصار جای اینگونه ساختمانها در داخل شهرها نبوده بلکه در خارج شهر یا در فاصلة میان شهرها بوده است، مانند دیر گچین در جادة تهران ـ قم، رباط انوشیروان در جادة سمنان ـ دامغان در مسیر جادة ابریشم (کیانی وکلایس، ج 1، ص 4؛ کیانی، 1987، ص 26ـ 32). چاپارخانههای رومی معروف به لیمِس در جادههای خاکی و کاروانسراهایی که به عنوان آسایشگاه مسافران در مراحل و منازل راهها وجود داشتند، هردو مجموعههایی ساختمانی با حیاط داخلی بودهاند که از همان زمان شباهت بسیاری به خانهای بازارها داشتهاند (سیرو، ص 51). قصرهای مشهور بیابانی بنیامیه و نیز احتمالاً قلاع سپاه (لژیون)های رومی (هرتسفلد، 1912، ص 39ـ41) در بسیاری از جزئیات به ساختمانهای بعدی خانهای بازار شباهت دارند(کرزول، ص 622ـ750؛ بریش، ص 141ـ187؛ همچنین رجوع کنید به شکل 61).احتمالاً ساختمانهای دوران باستان نیز بر اثر تحول و گسترش مدام، به صورت کاروانسراهای دوران ایوبی، سلجوقی، و ممالیک قرون هفتم و هشتم درآمدهاند (سواژه، 1937، ص 98-121؛ همو، 1939، ص 48 - 55، 1940، ص 1 - 19؛ اِرْدمان، 1958، ص 1-39). مسلماً اینگونه کاروانسراها با وجود شباهت بسیار هنوز عین خانِ بازارها نیستند. جایگاه تجارت عمده در روم و یونان باستان کمتر در مرکز شهر (واکسموت ، ص 2532 - 2534) و بیشتر در بندرگاههای این شهرها و در میدانهایی به نام آمپوریوم بود که در آن ساختمانهایی برای تجارت عمده به صورت کالنبار و نیز نمایشگاه کالا وجود داشت. متأسفانه با وجود کاوشهای انجام شده هنوز محل تجارت عمده و خارجی در شهرهای باستانی دمشق، انطاکیه، و آنکارا معلوم نیست. در مورد تَدمُر نیز، که از لحاظ بازرگانی خارجی شهرت و اهمیت داشته است، اطلاعات قابل استفادهای در دسترس نیست. با این همه، بر اثر نتیجهگیریهای قیاسی و آثار برجای مانده میتوان حدس زد که تجارت عمده، تماماً در داخل یا خارج از شهر بوده است. چنانکه در بنادر مدیترانه محل تجارت عمده تماماً در داخل منطقه و محل مبادلة کالا در میان راه بوده است. در سوریه (شام) نیز وضع چنین بوده است. کاروانهای شتر که از راه بیابان به طرف غرب میآمدند، در میان راه، بار خود را به کاروانهایی از الاغ و قاطر تحویل میدادند تا آنها پس از عبور از سلسله کوههای غربی، خود را برای توزیع به شهرها و بنادر غربی مدیترانه برسانند. گذشته از مزاحمتهایی که یک کاروان بزرگ میتوانست در داخل شهر ایجاد کند، جای کافی برای باراندازی و بارگیری و جابجایی آنها در داخل شهر وجود نداشت، ناگزیر کاروانها در خارج از حصارهای شهر بیتوته میکردند. این رویداد برای رشد و گسترش بازار مرکزی اهمیتی اساسی و حیاتی داشته است زیرا، تجارت عمده که تا قرن هشتم در خارج شهر جای داشت از آن پس به مراکز شهری رفت تا در کنار تجارت خرده باشد. حومة الحضر، محل مبادلة کالا و قرارگاه بزرگ تجارت عمده و خارجی، احتمالاً تا پایان روزگار ایوبیان باقی بود؛ در روزگار ممالیک ویران شد و بازرگانان اروپایی ناگزیر در شهر حلب مستقر شدند.در میانة قرن نهم از 26 خان در داخل شهر حلب نام برده شده که پنج خان آن در بخش مرکزی بازار، سیزده خان در خارج حصار شهر، و هشت خان دیگر نزدیکِ دروازههای شهر بود؛ ولی از آنها فقط برای تجارت کالاهای کمارزش و محصولات کشاورزی (زغال، ماهی، سفال، ماست، و حنا) استفاده میشد (سواژه، 1933، ص 193 به بعد). شواهد زیادی دلالت بر این دارد که از خانهای بازار در ابتدا برای مسکن دادن به بازرگانان خارجی و انبار کردن کالاهای تجاری آنان استفاده میشد. شاید ویران کردن حومة الحضر، دستآویزی ظاهری برای روانه کردن تجارت عمده به داخل شهر بوده است که با حصار و دیوار محافظت میشده است. گذشته از این، صَلاح حاکم شهر نیز در این بوده که بازرگانان، خصوصاً تجار اروپایی در مرکز جایگیر شوند تا هم مراقبتشان آسانتر و عملیتر و هم رسیدگی به امور مالیاتی و گمرکی آنان میسور باشد. شهر حلب در این زمینه یکتا و استثنا نیست. در شهرهای تجاری بزرگ دیگری در شرق مدیترانه اوضاعی مشابه برقرار بوده است. در اماکن متعددی از مناطق دیگر جهان اسلام میتوان ثابت کرد که اروپاییان بسیار زود به عنوان بازرگان و مقیم از خان مرکزی بازار استفاده کردند. در اینجا این سؤال پیش میآید: آیا ساختمان چنین خانهایی در مرکز شهر به دلیل استقرار بازرگانان خارجی در قلمرو ممالیک در آسیای غربی و مصر نبوده است (هید، ج 2، ص 427، 456). واضح است که در پی جنگهای صلیبی، تجارت در آسیای خاورنزدیک پیشرفت و گسترش فزاینده و شتابندهای یافته است؛ بنابراین، انتخاب خان مرکزی به عنوان مقرّ بازرگانان غیرمحلی کاملاً قابل قبول به نظر میرسد. حجم و میزان کالاهای تجارتی برای حملونقل، و انبارکردن به حدی افزایش یافته بود که محل موجود در بازار خردهفروشی دیگر برای آن کافی نبود. ازینرو، و نیز به دلایل امنیتی، تجار متوجه مراکز شهری شدند. بازرگانانی هم که از دیگر نواحی میآمدند در توقفگاههای میان راه با خان آشنایی پیدا میکردند. بنابراین، کاروانسرا که در اصل محلی برای تجارت عمده و خارجی بود، بخوبی میتوانست پذیرای هر گونه تغییری باشد؛ و در عین حال شکل و شیوة معماری سنتی خود را حفظ کند.خانها در اواخر قرن نهم و آستانة قرن دهم نه تنها در نزدیکی دروازهها بلکه در داخل شهر، و در پیوستگی با راستههای بازار مرکزی بودند. مهمترین نمونههای آن: در حلب 916، دمشق 978، قاهره 885، بغداد 978، بورسه نیمة دوم قرن هشتم، ادرنه 968، و استانبول 865 بودند (ویرت، 1975، ص 17). در کاشان، سرای زغالیها، دو در بزرگ چوبی در وسط بازار مسگرها دارد که روی آن تاریخ 888 دیده میشود (رجوع کنید به بازار کاشان، همین مقاله؛ شکل 74). با این حال نمیتوان انکار کرد که در اصفهان همین عصر (و شاید پیش از آن) خانهایی در محلة بازار بودهاند. امّا شاهد واقعی آن را باید در عصر صفوی، قرن یازدهم جستجو کرد. کویهای بازار و خانهای بغداد که سخت متأثر از اسلوب ایرانی بودهاند، ظاهراً از قرن دوازدهم قدیمتر نیستند. تنها، خان جغال (جغالهزاده سنان پاشا رجوع کنید به عزّاوی، ج 4، ص 127 - 128) پیش از 999 ساخته شده است (هرتسفلد، 1920، ص 198). برای اطمینان از تاریخها، با آگاهی، کار را محدود به نمونههایی کردهایم که تا این روزگار پاییدهاند، زیرا ذکر عناوین خان، کاروانسرا، قیصریه، فندق، و وکاله از طرف مؤلفان آن دوران غیردقیق و گاه متناقض به نظر میآید. چنانکه ناصرخسرو (ص 69 - 70) در وصف کاروانسرایی در مصر الفاظ کاروانسرا، تیم، خان، و دار را مترادف و هممعنی به کار برده است. ما نیز بدرستی نمیدانیم که محل، شکل ظاهری و کاربرد دقیق این ساختمانها چه بوده است. حتی از توضیحات مقریزی در بارة خانها و کاروانسراهای مرکز شهر قاهره بین قرون هفتم تا نهم گزارش روشنی به دست نمیآید (ص 194ـ200)، زیرا با گزارشهای دیگر ناسازگارند. اما از آنجا که از خانهای بازار در مرکز شهر، همیشه بازرگانان غیر بومی استفاده میکردند، رفته رفته بسیاری از این خانها، نقش کاروانسرایی هم پیدا کرد. بازرگانان از این خانها به عنوان اقامتگاههای موقت، نمایشگاه و فروشگاه کالاهای تجاری، و انبار صادرات و واردات استفاده میکردند. اقامت بازرگانان در شهر ممکن بود مدتی نسبتاً دراز به طول انجامد، از این رو در طرح ساختمانی بسیاری از خانها تغییراتی پدید آمد. از این پس در ساختمان بیشتر خانها طبقة دیگری هم بر ساختمان طبقة همکف افزوده شد که از طریق راهروهای سرپوشیده به هم متصل میشد. چاپارخانهها و فندقهای نیروهای دریایی اروپایی نیز، به عنوان نوعی واحد مخصوص اسکان بازرگانان خارجی، به این مجموعه افزوده شد. پس از گذشت زمانی نسبتاً طولانی، مجدداً تغییری در نقش خان بازار پدید آمد که زمان آن در شهرهای مختلف، متغیّر بود. در این مرحله بازرگانان و کارفرمایان و سوداگرانِ بزرگ محلی بیش از پیش در این خانها مستقر شدند و در نتیجه بخشی از بازرگانان خارجی از آنجا رانده شدند. بدینترتیب خانها از قرن سیزدهم به بعد محل دفاتر تجاری، انبار کالاهای عمدة تجارت محلی، و جایگاهی برای انباشتن کالاهای از خارج رسیده، محصولات کشاورزی و صنعتی، و مشاغل پدید آمده از احداث شرکتهای تولیدی و کارخانهای شد (ویرت، 1975، ص 17ـ18).منابع: ابنجبیر، سفرنامة ابنجبیر ، ترجمة پرویز اتابکی، مشهد 1370 ش؛ فروغ ادیب صابری، تاریخچة بازار تهران، تهران 1364 ش؛ احمدبن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان: بخش مربوط به ایران، ترجمة آذرتاش آذرنوش، تهران 1346 ش؛ آرتور اپهام پوپ، معماری ایران، ترجمة غلامحسین صدری افشار، ارومیه 1366 ش؛ همو، معماری ایران: پیروزی شکل و رنگ، ترجمة کرامتاللّه افسر، تهران 1365 ش؛ ن. و. پیگولوسکایا، شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمة عنایتاللّه رضا، تهران 1367 ش؛ ن.و. پیگولوسکایا، و دیگران، تاریخ ایران: از دوران باستان تا پایان سدة هیجدهم، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1348 ش؛ تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر، از گروهی از دانشمندان جهان به سرپرستی یونسکو، ترجمة پرویز مرزبان و دیگران، تهران 1356 - 1359 ش؛ حدودالعالم، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1362 ش؛ حمزةبن حسن حمزة اصفهانی، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمة جعفر شعار، تهران 1367 ش؛ ژان پل دیولافوآ، ایران، کلده و شوش ، ترجمة علیمحمّد فرهوشی، چاپ بهرام فرهوشی، تهران 1364 ش؛ حسین سلطانزاده، «بازارها در شهرهای ایران»، در شهرهای ایران، چاپ محمّدیوسف کیانی، تهران 1366 ش؛ آنتونی شرلی و ربرت شرلی، سفرنامة برادران شرلی، ترجمة آوانس، تهران 1330 ش؛ محمّدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران 1363 - 1365 ش؛ محمّدبن عبدالجبار عتبی، ترجمة تاریخ یمینی، از ناصح بن ظفر جُرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران 1357 ش؛ عباس عزّاوی، تاریخالعراق بیناحتلالین، قم 1369 ش؛ نصراللّه فلسفی، زندگانی شاهعباس اول، تهران 1353 ش؛ آلی ایوانوویچ کولسنیکف، ایران در آستانة یورش تازیان، ترجمة م. ر. یحیایی، تهران 1357 ش؛ محمّدیوسف کیانی، معماری ایران دورة اسلامی ، تهران 1366 ش؛ همو، نظری اجمالی به شهرنشینی و شهرسازی ایران ، تهران 1365 ش؛ محمدیوسف کیانی، ولفرام کلایس، فهرست کاروانسراهای ایران ، تهران 1362 ـ 1368 ش؛ رمان گیرشمن، «کاوشهای هیئت باستانشناسی فرانسوی در شوش و مسجد سلیمان در دو سالة اخیر»، ترجمة مسعود رجبنیا، هنر و مردم، ش 67 و 68 (اردیبهشت و خرداد 1347 ش)؛ گیلسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمة محمود عرفان، تهران 1364 ش؛ محمّدتقی مصطفوی، اقلیم پارس، تهران 1343 ش؛ محمّدبناحمد مقدسی، احسنالتقاسیم فی معرفةالاقالیم، ترجمة علینقی منزوی، تهران 1361 ش؛ احمدبنعلی مقریزی، کتابالخططالمقریزیه، الشیاح (لبنان) 1959؛ ملکه ملکزاده (بیانی)، تاریخ مُهر در ایران: از هزارة چهارمتا هزارة اول، تهران 1363 ش؛ ناصرخسرو، سفرنامةناصرخسرو، چاپ محمّد دبیرسیاقی، تهران 1335 ش؛ عبدالحسین نوایی، ایران و جهان: از مغول تا قاجاریه، تهران 1364ـ1369 ش؛ احمدبن اسحاق یعقوبی، البلدان، ترجمة محمّدابراهیم آیتی، تهران 1356 ش؛M. Back, Die Sassanidischen Staatsinschriften Etymologischer, Acta Iranica, viii , 18, Leiden 1978; K. Brisch, "Das omayyadische Schlob in Usais. Vorlجuflger Bericht دber die mit Mitteln der D.F.G. unternommene Grabung", in Mitt. des Dt. Archجol. Inst. Abteilung Kairo, 19 (1963); Dietrich Claude, Die byzantinische Stadt im 6. Jahrhundert, Mدnchen 1969; Keppel Archibald Cameron Creswell, Early Muslim architecture, vol.1, Umayyads, A.D. 622-750, Oxford, 1969; EI ., s.v. "Al-suk" (by H. Kindermann), "Baghda ¦ d" (by A.A. Duri); Encyclopaedia Universalis, Paris 1989-1985, s.v." Palmyre " ; K. Erdmann, "Notizen zum inneranatolischen Karavansaray. Beobachtungen auf einer Reise im Juli 1953", Kunst. des Orients, 2 (1955); idem, "Zur tدrkischen Baukunst seldschukischer und osmanischer Zeit", in Istanbuler Mitteilungen, 8 (1958); Heinz Gaube, Die sدdpersische Provinz Arrag ¦ a § n / Ku ¦ h-G ¦ â lu ¦ yeh von der arabischen Eroberung bis zur Safawidenzeit, Wien 1973; Philippe Gignoux, Glossaire des inscriptions pehlevies et parthes, London 1972; L. Golvin, "Quelques notes sur le Su ¦ q al-Qa ¦ tta ¦ nin et ses annexes ب Jerusalem", BEO, 20 (1967); R. Guilland, "Autour du livre des cإrإmonies de Constantin v Ë Ë Porphyrogإnةte. La Mإsة ou Rإgia", in Actes du VI e Conger. Internat. d' Etudes byzantines ب Paris 1948, vol. Ë Ë , Paris 1951; Ernest Emil Herzfeld, Erster vorlجufiger bericht دber die Ausgrabungen von Samarra, Berlin 1912; idem, "Kappital v Ë . Baghdad", in F. Sarre and E. Herzfeld, Archجologische Reise im Euphrat und Tigris Gebiet, vol. Ë Ë , Berlin 1920; W. Heyd, Histoire du commerce du Levant au moyen-ہge, Leipzig 1885/86, Amsterdam 1959; W.Karnapp, "Stadtplan, Nordtorstrb Þ e, Stadtmauer und Nordtoranlage", (Die Grabugen in Resafe). Ann. Archol. Syr. 8-9 (1958/59); M. Y. Kiani, Iranian caravansarais, Tokyo 1987; Subhi Y. Labib, Handelsgeschichte gyptens im Sptmittelalter, 1171-1517, Wiesbaden 1965; Jean Lassus, "Dans les rues d'Antioche", BEO, 5 (1935); K.Lehmann-Hartleben,"Stdtebau Italiens und des rmischen Reiches", in Real-Encyclopaedie der Classischen Altertumswissenschaft, 2. Reihe, 3. Band, Stuttgert (1929); A. Lإzine, "Notes d'archإologie Ifriqiyenne: I. Le Plan ancien de la ville de kairouan", REI, 35 (1967); Dhanjiahah Meherjibhai Madan, ed., The complete text of the Pahlavi Dinkard, Bombay 1911; Xavier de Planhol, "Force إconomiques et composantes culturelles dans les structures commerciales des villes islamiques", in A. Bouhdiba and D. Chevalliers, eds. La ville arabe dans l'Islam, Tunis 1982; Mikhail Ivanovich Rostovtsev, ed., The excavations at Dura-Europos. Preliminary Report on fifth Season of Work, October 1931- March 1932, New Haven 1934; J. Sauvaget, "Les Caravansإrails syriens du Hadjdj de Constantinople", AI , 4 (1937); idem, Caravansإrails syriens du moyen-ہge", AI , 6 (1939), 7 (1940); idem, "Les peries choisies d'Ibn ach-Chinna", Matإriaux pour servir a l'histoire de la ville d'Alep., vol. I, Beirut 1933; Maxime Siroux, Anciennes voies et monuments routiers de la rإgion d'Ispahn, Le Caire 1971; A. Tafazzoli, "A list of Trades and Crafts in the Sassanian period", Archaeologische Mitteilungen aus Iran, Neue Folge, v Ë Ë (1974); Georges Tchalenko, Villages antiques de la Syrie du Nord; le massif du Blus l'poque romaine, vol.1, Paris 1953; Behcet nsal , Turkish Islamic architecture in Seljuk and Ottoman times 1071-1923, London 1959, L. Vanden Berghe, "Rإcentes, dإcouvertes de monuments Sassanides dans le Fars", Iranica Antica, v (1961); W. Wachsmuth, "Emporion", in Real-Encyclopaedie der Classischen A i ther tumswissonschaft, vol.2, Stuttgart 1905; Eugen Wirth, "Die orientalische Stadt", Saeculum, xxv Ë , 1(1975); idem, "Zum Problem des Bazars (suq, µar í i)", in Der Islam, L Ë (1974), L Ë Ë (1975).9) بازارهای موقّت.بازارهای موقت، شاملاند بر: بازارهای روز، که امروزه در شهرهای اروپایی، هر روز در محلهای برپا میشود؛ بازارهای هفتگی، که کشاورزان هفتهای یک بار ترتیب میدهند و محصولات و دامهای خود را برای فروش به بازار ده یا منطقه میآورند؛ بازارهای فصلی، که سه ماه یک بار یا بیشتر و بعضاً سالی یک یا دوبار تشکیل میشود؛ بازارهای نمایشگاهی نوین، نوعی بازار مکاره است که اکنون ابعادی سخت گسترده و جهانی پیدا کرده است و در کشورهای اسلامی، از جمله ایران و ترکیه برپا میشود. این بازار، نخستین بار در 1900 در آلمان برپا شد و مشهورترین آنها در فرانسه (پاریس و لیون)، بلژیک (بروکسل)، آلمان (لایپزیک)، و ایتالیا (میلان) برگزار میشود. این بازارها فصلی نو در تاریخ اقتصادی کشورها گشودهاند، اما به هیچ روی پیوندی با گذشته و حال جهان اسلام ندارند. یکی از محققان، از بازارهای مکاره بینالمللی در فاصلة قرون پنجم تا ششم میلادی ذکری مبهم دارد که سند و مرجع آن را نداده است. در گذشته بازارهای مکاره بینالمللی، ملّی، و محلی نیز وجود داشت که تاریخ تشکیل و خصوصیات هر یک از آنها در تقویمها معلوم و مشخص بود. در بعضی از این بازارها همه نوع جنس معامله میشد و در برخی دیگر محصولات و کالاهای مشخصی در معرض خرید و فروش قرار میگرفت. یکی از بازارهای مهم بینالمللی بازار فروش اسب در ترکستان بود و دیگری بازار الاغ در خوزستان؛ ولی جالبترین آنها «بازار گربههای بُراق» بود که همه ساله در اردبیل تشکیل میشد. در این بازار علاقهمندان به گربههای زیبا، گربة مورد علاقة خود و زیباترین گربههای جهان را میدیدند (مظاهری، ص 300).بازارهای روستایی در ایران و افغانستان.بازارهای هفتگی، از ویژگیهای «جوامع روستایی» در کشورهای روبه رشد است (بری، ص 93). بازارهای هفتگی در نواحی روستایی پرجمعیت، مانند ساحل جنوبی دریای خزر و بخشهایی از آذربایجان و کوهپایههای شمالی هندوکش در افغانستان، وجود دارد (شکل 62). در فلات خشک مرکزی ایران، در واحههای از هم دور افتاده که جمعیت آنها اندک است، چنین بازارهایی یا نادر است یا اصلاً وجود ندارد. در این نواحی آنطور که بونین (ص 182 - 185) با استناد به شهر یزد شرح داده است، بخشهای بزرگتر یا عمده بر مناطق کوچکتر مسلط است؛ از این رو فعالیتهای تجاری و صنعتی در بازار مراکز اصلی انجام میشود. اما در افغانستان به دلیل نبودن چنین سلطهای، بازارهای هفتگی رونق دارد. شبکة بازارهای هفتگی در مناطق مختلف ایران و افغانستان از نظر وسعت، قدمت، و ترتیبات زمانی و مکانی با یکدیگر متفاوتاند.پابرجاترین بازارهای هفتگی در سواحل جنوبی دریای خزر (شکل 63) و بویژه در دشت مرکزی گیلان تشکیل میشود (تورپ، 1978؛ همو، 1979؛ بازن، 1980، ج 2، ص 152 - 156). در این منطقه تشکیل بازار هفتگی، سنتی بسیار کهن است. لاماز (ص 363) سهشنبه ] پنجشنبه بازار، د. فارسی، ذیل گسگرات [ بازار معروف گَسْکَر بخش حومة شهرستان صومعهسرا را وصف کرده و گفته است که این بازار جمعیت کثیری را جلب میکرد. فریزر (ص 225 - 226) از بازارهای تولو (تولِم)، کَشمه (کَسما)، و ترهگورم (طاهر گوراب) که هنوز هم موجود است، دیدن کرده و خاطرنشان ساخته که تولو بازار یکی از نقاط متعدد گیلان است که بعضی از روزهای هفته در آنها بازار برپا میشود و در آن روز دهقانان از روستاهای مجاور در بازار گرد میآیند. در روزهای دیگر، فقط کپرها و آلونکهای خالی به چشم میخورد. فهرستی که ملگونوف و نیم قرن بعد رابینو (ص 64ـ65) فراهم کردهاند دال بر وجود شبکهایازبازارهاست که کمی متراکمتراز شبکة امروزی است (تورپ، 1979، ص 96).از1294 ش تا 1352 ش تعداد این بازارها از 47 به 36 رسیده است. این کاهش احتمالاً ناشی از امکانات وسیع حملونقل و نفوذ رو به تزاید مراکز ثابتِ داد و ستد در شهرهای عمده است. در واقع مدتهاست که بازارهای هفتگی در رشت و لاهیجان برپا نمیشود، ولی هنوز در سایر شهرها دایر است و اگر در بخش جنوبی مصب سفیدرود، فومنات، امتداد ساحل طالش، چند بازار تعطیل شده، در عوض بازارهای جدیدی در هِندخاله و زِیده در اواخر دهة 1340 ش به وجود آمده که مؤید پویایی این نهاد اجتماعی ـ اقتصادی است.بازارهای گیلان معمولاً هفتهای یک روز و در پرجمعیتترین بخش مصب مرکزی هفتهای دو روز برپا میشود. روزبازارها، با گستردن بساط، فروشندگان دورهگرد فعال میشوند. فروشندگان غالباً گیلکاند، ولی طالشیها و ترکهای خلخالی نیز در گیلان غربی دیده میشوند (برای وصف تفصیلی عبدلی، از شنبه بازار ماسال گذشته رجوع کنید به ص 74 - 87). بازارهای گیلان، از جنبة اقتصادی نقش اجتماعی نیز دارند: دهقانان فقط برای خرید و فروش به این بازارها نمیآیند، بلکه تبادل اطلاعات، ملاقات خویشاوندان و دوستان، یافتن همسر، تماشای فروشندگان زبانباز یا صرفاً لذت بردن از فضای زنده و پرجنب و جوش بازار، بخشی از تأثیرات اجتماعی این بازارهاست.مازندران هم بازارهای هفتگی دارد (تامسن، 1976) ولی فاصلة آنها از یکدیگر زیاد است (شکل 64). علت فاصلة زیاد، ظاهراً نفوذ قوی شهر تهران در آنجاست که باعث شده گروه کوچک و منسجمی از بازارهای اطراف تنکابن، از شبکة منظم مازندران مرکزی، جدا و دور شود (تامسن، 1981، ص 264ـ 265). اطلاعات موجود دربارة تاریخچة این بازارها، درمقایسه با گیلان، کمتر است؛ رابینو فقط به وجود سه بازار هفتگی، در میربازار (جنوب بابلسر) و بارفروش (بابل) و علیآباد (قایمشهر) اشاره میکند. در شرق این منطقه، بازارهای بندر ترکمن (قبلاً بندرشاه) و آققلعه (پهلوی دژ) به ترتیب روزهای دوشنبه و پنجشنبه میعادگاه ترکمنهای جعفربای است. در هر دو محل، فروشندگان دورهگرد گاریهای خود را در اطراف دکانهای چوبی مستقر میکنند. بازار در بندر ترکمن، با راستة دکههای مخصوص خرید و فروش پشم و قالی و خرید و فروش دام، از اهمیتی ویژه برخوردار است (برومبرژه، اطلاع خصوصی به نگارنده).در دشتهای اطراف رود آجی چای (تلخهرود) سفلی، در بخش غربی آذربایجان، بهرغم فاصلة کمی که با تبریز دارد، هنوز دو دوره از بازارهای هفتگی فعالیت دارند (شکل 65)، حال آنکه بازارهای دیگری که در شرق این ناحیه به سمت بستانآباد برپا میشد، با احداث راه تهران ـ تبریز و افزایش جاذبة تجاری مرکز آذربایجان، رو به افول گذاشت (نظریان، اطلاع خصوصی به نگارنده).بازار هفتگی در نقاط دیگر ایران بسیار نادر و کمابیش منحصر به کالای خاصی است. برای نمونه، بازار خرید و فروش حیوانات در شهرهایی که بازار دایم دارند، در روزهای معینی برپا میشود؛ مانند: یکشنبهبازار سلماس و شنبهبازار کرمان (تورپ، ص 83). برخی از روستاهای بزرگ واقع در شرق اردبیل نیز بازاری دو هفتگی برای خرید و فروش حیوانات دارند (بازن، 1980، ج 2، ص 159). پنجشنبه بازارِ فعالِ شهرِ کوچک میناب نیز مرکز دادوستد کالاهای ماهیگیران تنگة هرمز و میوهها و سبزیجات کشاورزان واحههای ساحلی خلیج فارس است (ب. رحمانی، اطلاع خصوصی به نگارنده).در افغانستان (گروتسباخ، 1976؛ همو، 1979)، تضاد شدیدی میان نیمة شمالی و نیمة جنوبی کشور مشهود است (شکل 66). تراکم بیشتر بازارهای هفتگی در شمال افغانستان متناسب با قدمت آنهاست. برنز (ج 3، ص 8) بازارهای هفتگی را در ترکستانِ افغانستان وامیرنشینهای خیوه و بخارا در مجاورت آن، رسمی پابرجا میداند، حال آنکه در کابل مانند هند، با «روزبازار» آشنایی نبود. حدود اوایل قرن چهاردهم، در شمال افغانستان بیش از بیست بازار هفتگی ـ بیشتر آنها دو روز در هفته ـ برپا میشده است، ولی در جنوب فقط یک بازار به نام جمعهبازار سبزوار (شندند کنونی) بوده است (گروتسباخ، 1979، ص 20ـ21).بازارهای کنونی شمال افغانستان را به سه گروه میتوان تقسیم کرد. از مرکز به سمت شرق، به پیروی از نظام تجاری شهرهای بزرگی چون تاشقُرغان، قُندوز، و مَزارشریف، بازارها روزهای دوشنبه و پنجشنبه تشکیل میشود. این همزمانی مانع از پراکندگی فروشندگان است و دلالت بر تجزیة این منطقة نسبتاً پرجمعیت به واحدهای کوچک و بالنسبه خودمختار است. تنها مورد استثنا جمعهبازار در دو شهر صنعتی پلخُمری و بَغلان است. در شمال غربی افغانستان نیز تمام بازارها، به پیروی از نظام بازارهای غلات و حبوبات و دامها درهرات، روزهای یکشنبه و چهارشنبه برپا میشود. در منطقة اطراف میمنه نیز بازارهای هفتگی در روزهای مختلف، به شکل منظم و پیوسته به یکدیگر، تشکیل میشود.نظام چرخهای دیگری از بازارهای هفتگی اخیراً در پنجشیر (شمال کابل) تشکیل شده است، ولی در تمام قسمتهای دیگر افغانستان شرقی و جنوبی شبکة بازارهای هفتگی به وضعی نسبتاً ابتدایی باقی مانده است. بازارهای معدودی که در این منطقه وجود دارد، همگی روزهای جمعه در اطراف جلالآباد و سمت غربی قندهار بهصورت انفرادی یا گروهی تشکیل میشود.در ایران و افغانستان بازارهای سالانه نیز وجود دارند، ولی اطلاعات موجود در بارة آنها بدان اندازه نیست که بر مبنای آن بتوان اظهارنظر کلی کرد. بازارهای سالانه، مانند حسنرضا بازار در پایان تابستان در جویبار نزدیک قایمشهر و بازار جشنماه در شیرگاه مازندران، اوایل مردادماه، برگزار میشود (عبدلی، ص 64). بازارهای نوروزی مزارشریف و حضرت امام صاحب، که در قرن سیزدهم گاهی تا دو ماه به طول میانجامید (گروتسباخ، ص 15)، معمولاً وابسته به اعیاد مذهبی یا ملّی و اهمیت اجتماعی آنها بیش از اهمیت اقتصادیشان است.بازارهای فصلی. اهمیت فراوان زندگی شبانی ایجاب میکرده که بازارهای موقت در مراتع گلهداران ایجاد شود. ولی برخلاف آسیای صغیر (آناطولی) که بازارهای موسمی در سرتاسر رشته جبال پونتیک به چشم میخورد، این بازارها در ایران و افغانستان جز چند منطقة البرز غربی و منطقة بختیاری و کوههای مرکزی افغانستان وجود ندارد. تعداد کم این بازارها بازتابی است از بار سنگین شهرها در شبکة تجارتی: در بسیاری از مناطق شبانی، غیر از بازارهای شهری و فروشندگان دورهگرد و چوبدارها، که غالباً شهریاند، شکل دیگری از فروشندگی وجود ندارد. برای مثال، شاهسونهای چادرنشین در فصل ییلاق در کوه سبلان برای خرید به بازارهای اردبیل، سراب و مشکینشهر میروند، حال آنکه شهریهایی که تولیدکنندة پنیر هستند برای تهیة شیر در محل، به قشلاق آنها در دشت مغان میروند (شوایتسر، ص 98 - 100، 129). به همین ترتیب، ترکاشوندها و یاریمتُغلوها در فصل ییلاق در الوندکوه به بازار همدان (اهلرز)، و قشقاییها و دیگر چادرنشینان فارس به بازار شیراز میآیند.جالبترین نمونة بازارهای فصلی، بازارهای چادرنشینان افغانستان مرکزی است که فردیناند بررسی کرده است (1962؛ همو، 1978، نیز رجوع کنید به ینچ ، ص 169). در سه بازار فصلی در گُماب (تلفظ محلی: گومَئو)، اَبُل، و چَراس، در ولایت غور، در تابستان 1339 ش، در هر یک بترتیب بیش از 300، نزدیک به 150، و حدود 60 چادر برپا میشد؛ در هر سه بازار به خرید و فروش دام میپرداختند، هزاران گوسفند دست بدست میشد، و انواع کالاها در دکههای متعدد به فروش میرسید. این بازارها نیاز اهالی محلی یعنی، فیروزکوهیها، تاجیکهای گماب، چَراس، تیمنیهای اَبُل، و دُرّانیهای غربی یا افغانهای چادرنشین (دُرّانیشده) را که در ناحیة آیماق ییلاق کردهاند، برآورده میکند. فروشندگان که تقریباً از چادرنشینان شرق افغانستان و بویژه احمدزاییهای ناحیة گَردیز ـ خوست هستند، از آنجا به صورت کاروان حرکت میکنند و سرراهشان در هَزارجات بازارهایی کوتاهمدت برپا میکنند. این بازارها نتیجة اتصال گسترش مرتعهای پشتونها تا کوههای مرکزی افغانستان و گسترش تجاری پشتونهای شرقی است. فروشندگان چادرنشین نخست تحت سرپرستی رهبری به نام «میر» بازاری متشکل از یک چادر در هزارجات کرمان برپا ساختند. حدود 1310 ش بازارهای کرمان از رونق افتاد و بتدریج در غرب، در نواحی دوردست کوهستانی رو به گسترش گذاشت، ولی بیم آن هست که این بازارها نیز با رفت و آمد کاروانها از میان برود.بازارهای تابستانی طالش در ناحیة کوهستانی البرز (بازن، 1977، ص 210ـ211) قدمت بیشتری دارد و متکی به زندگی شبانی ـ بومی ریشهدارتری است. این بازارها از نظر محل برپایی و ساختار بایکدیگر تفاوتدارند (شکل67). بازارهایواقع درطالش مرکزی در دهکدهها و اتراقگاههای ییلاقیادغام شدهاند؛حال آنکه در جنوب، بازارهای شهرک ماسوله (بازن، 1980، ج2، ص 162ـ 167)، در تابستان، نیازهای نواحی طارمعلیا و خلخال را نیز برآورده میکند؛ به طوری که این بازارها به صورت مراکز کوچک و مجزای داد و ستد درآمده است. بخش اعظم فروشندگان در بازارهای تابستانی، اهالی دهکدههای اردبیل و خلخال هستند.در سایر مناطق، به جای بازارهای موسمی واقعی، بازارهایی مانند ماسوله که فعالیت آنها فصل به فصل است، وجود دارد. برای مثال، بازارهای کوچک آسیابر و دیلمان و کِلیشُم و اُمام در جنوب شرقی گیلان، فقط در تابستان، که به جمعیت مراتع اطراف افزوده میشود، به اوج فعالیت خود میرسند (بازن، برومبرژه، ص 94). در دهة 1340 ش برای بختیاریها چندین بازار در زاگرس مرکزی تشکیل شده است. این بازارها در لالی، ایذه (زمان قشلاق)، اَرْدَل، و چِلْگِرد (دورة ییلاق) است.بازارهای موسمی در جهان اسلام. در اوان ظهور اسلام، در سرزمینهای عربنشین، بازار موسمی وجود داشت. بازارهای موسمی حجاز بر سر راههای کاروانرو یمن، بیش از همه مرکز داد و ستد قبایل چادرنشین بود. مشهورترین این بازارها، عکاظ، در شهر طایف بود.مکه نیز با پرستشگاههای عصر جاهلی و مردم یکجانشینِ تجارت پیشهاش، مانند حیره و یمن و حجاز در زمرة بازارهای موسمی ـ زیارتی بود. مکیان میکوشیدند تا بر دیگر بازارهای موسمی منطقة خود اشراف داشته باشند و سیل زایران را هر چه بیشتر به جانب شهر خود سرازیر کنند. اسلامی که مکیان در آغاز با آن مخالفت میورزیدند، دیری نکشید که منافع بسیاری برای شهر مکه به ارمغان آورد. پیامبر اسلام صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم چون بر مکه تسلط یافت، مکانهای مقدّس شهر و محلهای اطراف آن را وقفالله و حرم کرد و از این راه بازارهای موسمی ـ زیارتی دورة جاهلی را از رونق و اعتبار انداخت. در حقیقت با ورود اسلام، جنبة آیینی آن بازارها از ارزش و معنای سابق افتاد. از سوی دیگر، بر اثر مشارکت قبایل بادیهنشین در جهاد اسلامی و منع کافران از ورود به حجاز و تغییر راههای کاروانرو در نتیجة فتوحات مسلمانان، بیش از پیش از رونق اقتصادی بازارهای موسمی کاسته شد. به خلاف این، مکه از مزایای گسترش قلمرو اسلام بهرهمند شد؛ بویژه در موسم حج، که همواره به صورت بازار مرکزی جهان اسلام درمیآمد. کاروانهای حج بخش بزرگی از نیازمندیهای مادی و اقتصادی این شهر مقدس را تأمین میکرد و تجمع حجاج و زایران برای مبادلات در مقیاس بلاد اسلامی، فرصت بسیار مساعدی پدید میآورد (گودفرواـ دمومبین، ص 104). بازار موسمی به نوبت در دو محل دایر میشد: ابتدا در منی'، توقفگاهی حدود دوازده کیلومتری مکه، که حاجیان سه روز در آنجا درنگ میکردند؛ سپس در شهر مکه، بویژه در هفتة پس از ختم مناسک حج. به روایت ابنجبیر (ص 225) در بازار منی' از گوهر نفیس درخشان تا خرمهرة خسیس خرید و فروش میشد. بورکهارت (ج 1، ص 389) نیز در گزارش سفر خود بازار منی' را وصف کرده و مینویسد: تنوع پوشاکها و اشیای فروختنی در آن بیش از مکه بوده است. ابنجبیر، جهانگرد قرن ششم، ضمن ابراز تأسف از به صورت بازار درآمدن رواقهای مسجدالحرام، با شیفتگی انواع کالاهایی را که در این فرصت عرضه میشده برمیشمارد، از جمله گوهرهای گرانبها، مروارید، یاقوت، عطریات، مشک، کافور، عود، عنبر، و کالاهایی از هند و حبشه و عراق و یمن و خراسان و مغرب. از مغرب، فینة سرخ رنگ؛ از ترکیه، پارچههای گلدوزی شده، حلویّات، عنبر، کیفهای بافته از ابریشم، فرش، ابریشم، شال انقره (آنکارا)؛ از ایران، شال، دستمالهای بزرگ ابریشمی، فیروزه؛ از افغانستان، شالهای درشتبافِ ساده؛ از یمن، نیپیچِ قلیان و پایافزار و دیگر اشیای چرمی؛ و از افریقا چیزهای گوناگون مخصوص تجارت، عرضه میشد (ابنجبیر، ص 145 و 228؛ بورکهارت، ج 1، ص 353 - 354، 395). در یمن، از جمله بازارهایی که عموماً در نقاطی که دارای چشمههای آبگرم معدنی است، دایر میشود، بازار حمام علی، در وادی رماع را میتوان نام برد که همه ساله در ماه رجب، دهها هزار تن برای دادوستد و برگزاری مراسم جشن و بازی در آن گرد میآیند (راتْیِنْس ، ص 43 - 44). در درههای حضرموت نیز تعدادی بازار موسمی ـ زیارتی برپا میشود (واندرمولن ـ فُنْ ویسمان، ص 83، 102 - 103). در این اجتماعات میتوان تأثیر اعتقادات شیعی و ارادت به حضرت علی علیهالسّلام و خاندان او را سراغ گرفت. در قرن هشتم به مناسبت مبعث رسول اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم زایران از جمله مفلوجان، به نجف، مشهدِ حضرت علی علیهالسّلام روی میآوردند؛ در آنجا بازاری بزرگ به مدت ده روز دایر میشد (ابنبطوطه، ج 1، ص 221).با اشاعه و گسترش اسلام، بازارهای موسمی بیرون از سرزمینهای عرب جاهلی، دستخوش تحول شد. برای نمونه در سال چهاردهم هجرت، اعراب فاتح، در شهر بغداد، دهکدهای را تاراج کردند که بازار سالانة پررونقی در آن برپا میشد و بازرگانان از تیسفون، پایتخت ساسانی و دیگر نقاط عراق به آن روی میآوردند (طبری، ج 1، ص 2203؛ کائتانی، ج 3، ص 274ـ 275). احتمال دادهاند که این بازار همان سوق الثّلاثاء (سهشنبه بازار) است که تا زمان تأسیس بغداد، یعنی تا یکصد و سی سال بعد، هر ماه یک بار برپا میشد (یاقوت حموی، ج 5، ص 176؛ یعقوبی، ص 17). نمونة دیگر، بازار بیتالمقدس است که به نقل از یکی از زایران غربی، به نام آرکولف، هر سال در آخرین روزهای فصل تابستان برپا میشدهاست (شرح حال آباء مسیحی لاتینی ، ج 88، ستون 780).در شهر بخارا نیز بازاری موسمی ـ زیارتی در دورههای متعدد رونق ادیان برپا میشد. در سفرنامهای از قرن پنجم از بازار مهمی یادشده که به روزگار سامانیان ـ زمانی که بخارا پایتخت بود ـ سالی دو بار و هر بار به مدت یک روز در این شهر برپا میشد و پیشینهای دیرینه داشت. در گذشته، در این بازار، به فرمان ماخ، امیر مقتدر محلی، بتهای چوبی و سفالیِ بودایی میفروختند و بعدها در آنجا آتشکدهای ساخته شد که مردم به زیارت آن میرفتند. سرانجام در دورة اسلامی این محل به مسجد مبدل شد که به گفتة نَرشَخی از مساجد معتبر بخارا بهشمار میآمد (نرشخی، ص 29).بر پایة این شواهد، اسلام در صدد تعطیلکردن اینگونه بازارهای موسمی نبوده، بلکه سعی در محو آثار بتپرستی داشته است. با این همه تعداد بازارهای موسمی یعنی، بازارهایی که به فواصل زمانی نسبتاً طولانی (سه ماه) برپا میشوند، در نخستین قرنهای اسلامی، اندک بود و جغرافیدانان اسلامی از تعداد کمی از آنها یاد کردهاند. ابنفقیه همدانی از بازار سالیانة مهمی که در قریة کَرَکان دینوَر برپا میشد یاد کرده است (شوارتس به نقل از ابنفقیه، ص 490، 897). ابنحوقل نیز از بازاری موسمی در دهکدة طواویس، در نزدیکی دیوار شهر بخارا، خبر میدهد و میگوید که هر سال جمعی کثیر از مردمِ ماوراءالنهر به هنگام معینی از سال در آن فراهم میآمدهاند (ص 216). در حدودالعالم (ص 107) نیز آمده است که طواویس شهرکی است از بخارا بر سرحد سُغد و اندر وی هر سالی یک روز بازار است که خلق بسیار اندر وی گرد آیند. ده نوجِکَث، نزدیک فَرغانه، بازاری داشته که هر بهار به مدت سه ماه دایر بوده است (مقدسی،ص 274). در حدودالعالم (ص 111) از روزبازاری در مرسمنده نزدیک دزک (سرزمین اُشروسنه) یاد شده که هر سال برپا بود و در آن افزون از صد هزار دینار دادوستد میشد. ابنحوقل به شهرکهای سوقالاحد (یکشنبه بازار) اشاره کرده و از آنها یکی در کرانة رودخانههای زاب اعلی و اشنه نزدیک دریاچة اورمیه و از دیگری در دامنة کوههای کردستان نام میبرد.در نقطهای از کرانة اقیانوس اطلس در مراکش، شاهد روند تشکیل شهری پیرامون یکی از بازارهای موسمی بودیم که از میانة قرن سوم، با ایجاد رباطهایی که هم زاویه و هم قلعة نظامی برای جهادگران مرزبان شمرده میشد، آغاز شد. ابتدا بازاری موسمی پدید آمد که سه بار در سال، در روزهای مذهبی و به هنگام تجدید مرزبانان، برپا میشد و سپس مسجدی در آن بنا شد و سرانجام با روی آوردن سوداگران اندلسی و پرتغالی به آنجا و ساخته شدن خانهها رفته رفته شهر اَرزیله به وجود آمد که به حصار و برج و بارو نیز مجهز شد (بکری، ص 111ـ112، 218ـ220).نتایج کنونی تحقیقات نشان میدهد که بازار موسمی در آغازِ دورة اسلامی رواج چندانی نداشته و حتی در بعضی از سرزمینهای اسلامی، از جمله در اندلس، نشانی از آن نبوده است. بازار مکاره اشبیلیه نیز تا آنجا که اطلاع در دست است، سابقة اسلامی نداشته است.در دورة اسلامی، بیشترین دادوستد در بازارهای روزانه یا هفتگیِ شهری و روستایی جریان داشته است. اسلام به رونق و توسعة شهرها و مراکز اقتصادی و سیاسی فرهنگی کمک کرد و باعث رشد و افزایش بازارهای دایمی و از رونق افتادن بازارهای موسمی شد.از آنجا که دلیل پیدایش بازارهای موسمی جنبههای آیینی و اعتقادی بوده، این بازارها در مجاورتِ مشاهد و زیارتگاهها نیز شکوفا شده یا رونق گذشتة خود را بازیافته است ـ جنوب مراکش از این حیث نمونه بوده است. توجه و اعتقاد به زهاد و زاویه نشینان مُرابِطی، ناامنی، و بعضی از خصوصیات جغرافیایی از دیگر عوامل پیدایش و شکوفایی بازارهای موسمی بودهاند. روزهایی از سال که مردم به زیارت میشتابند و فرصتی است برای حل و فصل مسائل سیاسی، و معاملات و مسابقات، غالباً بین پایان فصل برداشت و آغاز فصل کاشت است و در غیر این صورت یکی از ایام گاهشماری قمری و مرجحاً در ماه تولد پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم است. این جشن را به عربی «موسم» و بربریزبانان جنوب غربی مراکش در زبان خود «اجتماع» مینامند (وسترمارک، ص 175ـ 178؛ مونتانی، ص 49، 235، 324).لئون افریقی (حسن وزّان) در آغاز قرن دهم به بازاری موسمی و سالیانه اشاره میکند که به مدت پانزده روز در قریهای در صحرا، در قبیلة حاحا برپا میشد و در آن کوهنشینان مجاور گرد میآمدند و به مبادلة کالا میپرداختند. وی دربارة بازار موسمی جزّوله هم که خود آن را دیده، بتفصیل بیشتری سخن میگوید. این بازار از میلاد رسول اکرم، صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم به مدت دو ماه طول میکشید. بازار به روی همة اهالی باز بود و مردم هزار هزار، از جمله سیاهان، به سوی آن میشتافتند (ج 1، ص 101، 144ـ146).برای تأمین نظم بازارهای موسمی در نقاط مرزی صحرا تدابیری خاص میاندیشیدند و حتی ایمنی راه نیز به نوعی تضمین میشد (لنتس، ج 1، ص 350ـ351؛ فوکو، ص 168ـ 169، 342). در این بازارها کالاهای گوناگون از بومی، فرآوردههای صنایع دستی شهرهای مغرب، کالاهای وارد شده از اروپا، عاج، پر شترمرغ، طلا، شتر، و برده به فروش میرسید. دوام این بازارها مرهون طول مدت قدرت سیاسی مرابطیان است که از بازماندگان سِیْدی احمد بودند (ژاک مونیه، ص 198ـ217). در حاشیة صحرای مراکش بازارهای سالانة دیگری در ماه رجب و نیز هنگام میلاد حضرت رسول اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم دایر میشد که برخی از آنها اکنون نیز به همان صورت برپا میشود.با اشغال این مناطق از جانب فرانسویان و کاهش رفت و آمد کاروانها، فعالیت اقتصادی این بازارها نیز به طور محسوس کم شد و در نتیجه بازارهایی که یادآور بازارهای تجارتی ـ زیارتیِ شبهجزیرة عربستان بود از رونق افتاد. با این همه، هنوز هم بازارهای موسمی در مراکش، بخصوص برای خرید و فروش شتر، با جشن تشکیل میشود (ژوستینار، ص 87 - 88؛ لاشاپل، ص 31، 45-46؛ مونتی، ص 21).در مصر به همة اعیاد متعلق به اولیای دینی، که رایج هستند و جنبة مردمی دارند، «مولد» گفته میشود. با آنکه در مراسم مولد با دادوستدهای مختصر، وسایل سرگرمی مردم را فراهم میآورند، اهمیت بازارهای موسمی را در مقیاس موردنظر ما ندارند. البته مولد معروف سیدی احمد بدوی در طنطا و مولد مرید و شاگردش، ابراهیم دسوقی در دسوق که هر دو از رؤسای دو فرقة مذهبی پرقدرتاند، استثناست. سیدیاحمد در مراکش متولد شد و در ربیعالاول 675، در روز میلاد پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم در قریة طنطا درگذشت. مریدان درسالروز وفات او در طنطا گرد میآمدند و مراسم عبادی برگزار میکردند. لیکن با گسترش و رسمیت یافتن طریقة مرابطون، در آنجا بازاری موسمی برپا شد که هنوز هم به حال خود باقی است. همین امر سبب شده است که طنطا به صورت یکی از مهمترین شهرهای دلتای نیل درآید. جالب اینکه موعد این «مولد»ها در طنطا و دسوق و بعضی اماکن دیگر بر پایة گاهشماری شمسی و تقویم قدیم قبطیان تعیین میشود، مگر در مواردی استثنایی بویژه در تصادف با ماه مبارک رمضان که اندکی جابه جا میشود. کتاب ) وصف مصر ( ، که ثمرة علمی لشکرکشی ناپلئون بناپارت است، در بارة سازمان بازار موسمی طنطا، حدود سال 1215، اطلاعاتی هرچند مختصر ولی اساسی دارد. در آن زمان، دولت، متولی امور بازار بود و تشکیل آن با فرمانی از جانب پاشای مصر و توسط قاصدانی که به هفت ولایت میرفتند، خبر داده میشد. همچنین پاشا، بازار را از هرگونه عوارضی معاف میساخت و دو صاحبمنصب ایالتی را به نمایندگی از طرف خود برای سرپرستی امور انتظامی بازار، روانه میکرد. در این بازار، علاوه بر چارپایان، پارچههای کتانی و پنبهای و کالاهایی که بازرگانان قاهره و اسکندریه از اروپا و هند وارد میکردند خرید و فروش میشد. سه ربع قرن بعد، ناظر دیگری از تنوع فوقالعادة کالاهایی یاد میکند که در این بازار عرضه میشدهاست. انواع کالاها از آلمان، انگلستان، هند، ازمیر، تونس، دمشق، قسطنطنیه، لیون، اصفهان، روم، روسیه، ناپل، شام، چین، و ژاپن وارد این بازار میشد (ژیرار، ص 627 - 628؛ کوویدو، ص231ـ233).در شام نیز دستکم یک بازار موسمی وجود داشت که در قرن هشتم هرسال به مدت سه روز از شب مبارک نیمة شعبان، مردم را از اکناف این سرزمین در جَبْله (گَبَله باستانی)، کنار دریا گرد میآورد. آنها نخست زاویه و مزار زاهد و مجاهد نامور قرن دوم، ابراهیمبنادهم، را زیارت میکردند و سپس در بیرون شهر، در بازاری که به همین مناسبت برپا شده بود، گرد میآمدند (ابنبطوطه، ج 1، ص 117)، لیکن بازار مُزَیْرِب در داخل سرزمین شام، حدود صد کیلومتریِ جنوب دمشق، به مراتب پراهمیتتر بود، زیرا کاروان حج از آنجا میگذشت و مسافران و زایران زیادی هر ساله به آن روی میآوردند (هید، ص 171، پانوشت شماره 7).ایران، در قرنهای اخیر، انبوه شیعیان جهان را به جانب اماکن متبرکة خود جلب کردهاست. شهرهای مشهد و قم از این جهت تفوق دارند. لیکن، زیارت این مکانهای مقدس از آنجا که در سراسر سال صورت میگیرد، به تشکیل بازارهای موسمی منجر نمیشود. هرچند در ایام زیارتی خاص مانند، دهة محرم، هجوم زایران بیشتر است و عدهای از آنان هزینة سفر خود را از راه فروش اجناس در راه و مقصد تأمین میکنند.بازارهای موسمی ایران مختص روستاهاست. بویژه در آبادیهای کرانه یا مجاور دریای خزر، این گونه بازارها، هریک در روز معینی از هفته، برای عرضة محصولات محلی و روستاهای اطراف آن برپا میشود.در ترکیه، واژهای که برای افادة معنای بازار موسمی به کار میرود «پانایر»، مأخوذ از واژة یونانیاست. لذا، احتمال داده میشود که بازار مکاره ترکی ادامه یا احیای بازار مکارة رومی باشد. جالب اینکه بازار مکارة مانیسا (نعنیسا)، که هر سال پانزده روز (از اول خرداد) دایر بوده، و در پایان قرن سیزدهم در آن معاملات بازرگانی عمدهای صورت میگرفته، از نظر جغرافیایی تا بدینحد به بازار مکارة سیس، که در فرمانی متعلق به زمان تیبریوس، امپراتور روم شرقی، از هجوم بازرگانان خارجی به آن یاد شده، نزدیک باشد (رستوفتسف، 1941، ج 1، ص 589، ج 3، ص 1454، پانوشت 349). از این جالبتر اینکه بازار بزرگ سالانة زیله (زِلة قدیم در شمال کاپادوکیه) بازاری موسمی را به یاد میآورد که در همین محل برای بزرگداشت آنائیتس (ناهید) برگزار میشد (استرابون، ج 11، ص 4، 8، ج 12، ص 3، 37؛ تِکْسیه، ص 602 - 603). در سالونیک، آن سوی بغاز (گردنه)ها، در نیمة اول قرن دوازدهم، اندکی کمتر از سیصد سال قبل از غلبة ترکان، بازاری موسمی به نام دمتریوسقدیس (حامی شهر) برپا میشد که از سرزمینهای گوناگون، مسافران به آن روی میآوردند (هید، ج 1، ص 244).آناطولی، در عهد سلجوقیان، قرن ششم، در جنب هفته بازارهای روستایی، بازارهای موسمی سالیانهای داشت که «یابانلو بازار» (بازار صحرایی) نامیده میشد. یکی از این بازارها، که در آغاز بهار به مدت چهل روز برپا میشد و بازرگانان خارجی در آن جمع میشدند، در دشت قره حصار، بین قیصریة کاپادوکیه و البستان یعنی، بر سر راه کاروانهای عازم سرزمینهای عربی، قرار داشت. این بازار مرکز مبادلة کالاها بین شمال و جنوب و جهان اسلام و جهان مسیحیّت بود و در آن پارچههای گرانبها، پوستهای قیمتی، اسب، قاطر، و بردگان یونانی به فروش میرسید (قول شفاهی پروفسور عثمان توران از دانشگاه آنکارا). صرفنظر از نحوة پیدایش این بازارها و دلایل رونق آنها، همه یا بیشتر آنها خصوصیات مشترکی دارند: هیچ یک از آنها در شهرهای بزرگ ساحلی و تجاری که بر آن قرارداد تسلیم (کاپیتولاسیون) حاکم بود، برپا نشده است. تعداد اندکی از آنها جنبة زیارتی و دینی دارند و موارد استثنایی بویژه در اروپا، بیشتر نهادة مسیحیان است تا مسلمانان. وانگهی، در میان بازرگانان، عنصر ترک چندان نمایان نبود و بازرگانان یهودی و مسیحی، و مقدّم بر همه، یونانیان و ارامنه، جایگاه مهمتری داشتند. در مورد مقررات حکومتی و نوع و میزان مداخلة دولت در این بازارها باید گفت که در قرن سیزدهم اماراتی دال بر نظر مساعد دولت، نسبت به این بازارها و مشارکتش در برقراری تأسیسات و تأمین مصالح و ملزومات و تضمین ایمنی کاروانها وجود داشت (آندره، ص 64؛ تِسْویییچ ، ص 196).این بازارها، با تراکم متفاوت، در همة ایالات ترکیه پخش بودند. بیشتر آنها تنها اهمیّت منطقهای داشتند و دامنة برخی از آنها وسیعتر بود و با شرکت خارجیان خصلت بینالمللی پیدا میکرد.میان بازارهای موسمی بزرگ، رقابتی شدید بود. برای نمونه بازار شهر سِرِس در مقدونیة شرقی در قرن دوازدهم با بازار شهر موسکوپولیه، در سرحد آلبانی و صربستان و یونان، رقابت میکرد. علی پاشا، فرماندار یانینا (یوآنینای کنونی، سال 1215) شهر ثروتمند و مسیحینشین موسکوپولیه را ویرانکرد و همین، سبب افزایش رونق بازارهای موسمی یانینا شد. بازار موسمی سِرِس، که از ماه بهمن تا فروردین دایر بود، با رهایی از رقابتی پرخطر و در پرتو محاصرهای دریایی، رونق و اعتلای بیسابقهای یافت تا سرانجام سیاست گمرکی و مواصلاتی عثمانیها بر آن ضربهای مهلک وارد کرد (تِسْویییچ، همانجا؛ برار، ص 272ـ275).در اواسط قرن سیزدهم، در قریة اوزونجه اوده در جلگة روم ایلیشرقی، هر سال در ماه شهریور، به مدت پانزده روز، مشهورترین بازار موسمی قلمرو اروپایی ترکیة عثمانی دایر میشد. در این بازار، معرکهگیران مردم را سرگرم میکردند. از جمله کالاهای عرضه شده در این بازار، غلات، مواد رنگرزی، برنج، چرم، ماهوت، پارچههای نخی، شیشهآلات، ظروفِ چینی، اسلحه، پشم، ابریشم، شال کشمیر، فرش، و احجار کریمه بوده است. بهای کالاها را با شمش طلا و نقره میپرداختند. در این بازارِ پرجمعیت بوی ناخوشایندی به مشام نمیرسید (بلانکی، ص 252ـ257). بلانکی، اقتصاددان فرانسوی، طرفدار بازرگانی آزاد، در سال 1257 به دیدن این بازار رفته و شرحی هیجانانگیز در وصف آن به جای گذاشته است. در این گزارش از اعتبار و اهمیت چند تن از بازرگانان، کثرت تعداد شرکتکنندگان (بیش از پنجاه هزار نفر)، هماهنگی افراد از اقوام و ادیان گوناگون با یکدیگر، از جمله یونانی و بلغاری، مولداویایی و والاشیایی، ترک و ایرانی، اتریشی و روس، یهودی و مسیحی، و نیز از نظم کاملِ مأموران انتظامی با ستایش فراوان یاد شده است.در آسیای صغیر، بازارهای موسمی موجب رونق محصولات محلی و ورود کالاهای خارجی میشد. در میانة قرن اخیر، بازار موسمی بالِکِسیر در اواسط بهار هر سال، در اعتبار و شهرت، از رقبای خود پیشی میگرفت. بازارهای دیگری هر ساله در آنقره (آنکارا)، اواخر پاییز و قَسطمونی، اوایل تابستان، برپا میشد (آندره، ص 205). از بازارهای مانیسا و زیله نیز پیش از این یاد کردیم.بازارهای مکاره یا نمایشگاههای بینالمللی که به روزگار ما در بعضی از کشورهای اسلامی از جمله، ترکیه، برگزار میشود تقلیدی است از غرب که با گذشتة اسلام پیوندی ندارد.منابع: ابنبطوطه، سفرنامة ابنبطوطه، ترجمة محمّدعلی موحد، تهران 1370 ش؛ محمّدبناحمدبن جبیر، سفرنامة ابن جُبَیْر ، ترجمة پرویز اتابکی، مشهد، 1370 ش؛ ابنفقیه، مختصر کتابالبلدان، چاپ دخویه، لیدن 1302/1885؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بکری، کتابالمسالک: بلاد مغرب و افریقیه، ترجمه و چاپ دوسلان، پاریس 1913؛ حدودالعالم، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1362 ش؛ محمّدبن جریر طبری، کتاب تاریخالرسل والملوک، چاپ دخویه، و دیگران، لیدن 1964؛ علی عبدلی، طالشیها کیستند؟، بندر انزلی 1363 ش؛ علی مظاهری، زندگی مسلمانان در قرون وسطا، ترجمة مرتضی راوندی، تهران 1348 ش؛محمّدبناحمد مقدسی، احسنالتقاسیم فی معرفةالاقالیم، لیدن 1906؛ ناصرخسرو، سفرنامه، ترجمة شفر، پاریس 1881؛ محمّدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، چاپ مدرس رضوی، تهران 1351 ش؛ یاقوت حموی، معجمالبلدان، چاپ محمّدامین خانجی کتبی، قاهره 1323/1906-1325/1907؛ احمدبن اسحاق یعقوبی، البلدان، ترجمة محمّدابراهیم آیتی، تهران 1356 ش؛Karl Theodor Andree, Geographie des welthandels. Mitgeschichtlichan er lجuterungen, Stuttgart 1867-1877; Marcel Bazin, "Les bazars saisonniers de montagne dans le T ¦ a les § , "in G. Schweizer, ed., Beitrجge zur Geographie orientalischer Stجdte und Mجrkte, Beihefte zum Tدbinger Atlas des Vorderen Orients, Series B, no. 24, Wiesbaden 1977; idem, Le Tہlech, une rإgion ethnique au nord de l'Iran, Paris 1980, 2 vols; M. Bazin and C. Bromberger, Gilہn et ¢zarbہyjہn oriental: Cartes et documents ethnographiques, Paris 1982; Victor Bإrard, ...La Macإdoine, Paris 1900; B. J. L. Berry, Geography of market centers and retail distribution, Englewood Cliffs 1967; Adolphe Blanqui, Voyage en Bulgarie pendant l'annإe 1841, Paris 1843; M. E. Bonine, Yazd and its hinterland. A central place system of dominance in the central Iranian Plateau, Marburger Geographische Schriften 83, Marburg an der Lahn 1980; John Lewis Burckhardt, Voyages en Arabie (en 1814), Paris 1835; Alexander Burnes, Travels into Bokhara, London 1835; Leone Caetani, Annali dell' Islam, Milano 1905-1926; Pierre Centlivres, Un bazar d'Asie Centrale: Forme et organisation du bazar de Ta ¦ shqurgha ¦ n (Afghanistan) , Wiesbaden 1972; Arthur Conolly, Journey to the north of India (in 1830), London 1838; Couvidou, Etude sur l'Egypte contem, le Caire 1876; Vital Cuinet, Syrie, Liban et Palestine, gإographie administrative, statistique, descriptive et raisonnإe, Paris 1898; Jovan Cvijic ¨ , La Pإninsule balkanique, gإographie humaine, avec 31 cartes et croquis dans le texte et 9 cartes hors texte, Paris 1918; J. P. Digard, Techniques des nomades baxtyہri d'Iran, Cambridge and Paris 1981; E. Ehlers, "Der Alvand Kuh. Zur Kulturgeographie eines iranischen Hochgebirges und seines Vorlandes," in Fragen Geographischer Forschung (A. Leidlmair Festschrift), Innsbrucker Geographische Schriften 5, Innsbruck 1979; D. Ehmann, Bah ¤ tiyaren - Persische Bergno maden im Wandel der Zeit, Beihefte zum Tدbinger Atlas des Vorderen Orients, series B, no. 15, Wiesbaden 1975; K. Ferdinand, "Nomad expansion and commerce in central Afghہnistہn", Folk 4 (1962), 123-59; Idem, "Nomade-bazarer i Central-Afghanistan, Et rids af deresopstaen, udvikling og bortvisnen", in Venner af Prins Peter (Friends of Prince Peter), Copenhagen 1978; Charles Eugةne, Viconte de Foucauld, ...Reconnaissance au Maroc 1883-1884, Paris 1888; J. B. Fraser, Travels and adventures in the Persian provinces on the southern banks of the Caspian sea, London 1826; Maurice Gaudefroy-Demombynes, ...Les institutions musulmanes, Paris 1946; Pierre-Simon Girard, In Description de l'Egypt, Etat moderne, vol. II, Paris 1812; Erwin Grخtzbach, "periodische Mجrkte in Afghanistan, Erdkunde 30/1, (1976); Idem, Stجdte und Basare in Afghanistan. Eine stadtgeographische Untersuchung. Beihefte zum Tدbinger Atlas des Vorderen Orients, Series B, no. 16, Wiesbaden 1979; Wilhelm von Heyd, Historie du commerce du Levant au Moyen-ہge, Leipzig 1885-1886;D. Jacques-Meuniإ, Greniers-Citadelles au Matoc, Paris 1951; C. Jentsch, Das Nomadentum in Afghanistan, Afghanische Studien 9 Meisenheim am Glan, 1973; Justinard, Les Aفt Ba Amrجn, Paris 1930; K. Khosravi, "Les marchإs hebdomadaires pay sansen Iran, Etudes rurales 67 (1977), F. de La Chapelle, Les Tekna du sud Marocain, Paris 1934; Pةre de la Maze, "Journal du voyage du P. de la Maze de Chamakiإ ب Ispahan, par la province du Guilan", in Lettres إdifiantes et curieuses, paris 1838; Oskar Lenz, Timbouctou, voyage au Maroc au Sahara et au Soudan, Paris 1886; Jean Lإonl, Africain, Description de l'Afrique, إd. Ch. Schefer, Paris 1896- 1898; G. Marcy, "Une tribu berbةre de la confإdإration Ait Warain: Les Ait Jellidasen", Hespإris, 9 (1929), pp. 79-142; G. Melgunof, Das sدdliche Ufer des Kaspischen Meeres, oder die Nordprovinzen Persiens, Leipzig 1868; Jacques-Paul Migne, Patrologie Latine, Paris 1844-1864; Robert Montagne, ...Les Berbةres et le Makhzen dans le sud du Maroc, Paris 1930; Vincent Monteil, Notes sur Ifni et les Aفt Ba- Amra ¦ n, Paris 1948; Idem, Notes sur les Tekna, Paris, 1948; Prince Peter of Greece and Denmark, "The Abul camp in Central Afghanistan", Royal Central Asian journal 41/1(1954), 44-53; H.L.Rabino, Mazanderan and Astarabad, GMS 7. London 1928; idem, Les provinces caspiennes de la perse. Le Guilan, Revue du mondemusulman, 32. Paris 1915-16. idem Carl Rathjens, Die Pilgerfahrt nach Mekka, Hamburg 1948; Mikhail Ivanovich Rostovts ª ev, The social and economic history of the Hellenistic world, Oxford 1941, 1954; G. Schweizer, "Nordost-Azerbaidschan und Schah Sevan-Nomaden- Strukturwandel einer nordwestiranischen Landschaft und ihrer Bevخlkerung", Strukturwandlungen im nomadisch- bجuerlichen Lebensraum des Orients, Erdkundliches Wissen 26, Wiesbaden 1970, 81-148; Strabon, Gإographie, Paris 1966, vols. XI, XII; Charles Felix Marie Texier, Asie Mineure: description gإographique, historique et archeologique des provinces et des villes de la chersonnةse d'Asie, Paris 1882; C.T.Thompson, "Impetus for change: the transformation of peasant marketing in Mazandaran", in Khodadad Farmanfarmaian, ed., The social sciences and problems of development, Princeton 1976, 226-43; Idem, "Petty traders in Iran," in M. E. Bonine and N. R. Keddie, eds., Modern Iran. The dialectics of continuity and change, Albany 1981; J. K. Thorpe, "Cyclic markets and central place systems: The changing temporal and locational spacing of markets in the Caspian llittoral of Iran, in E. Ehlers, ed., Beitrجge zur Kulturgeographie des islamischen Orients, Marburger Geographische Schriften 78, Marburg an der Lahn 1979; Idem, "Periodic markets in the Caspian lowlands of Iran," in R. H. T. Smith, ed., Market-Place trade-Periodic markets, hawkers, and traders in Africa, Asia, and Latin America, Vancouver 1978, 81-98; Van Der Meuln-Von Wissmann, Hadramaut, some of its mysteries unveiled, Leyde 1932;Edward Westermarck, "Ritual and belief in Morocco", in Morocco, Londres 1926; E.wirth, "Zur Theorie periodischer Mجekte aus der Sicht von Wirtschaftswissen-schaften und Geographie", Erdkunde 30/1 (7946), 10-15.10) بازار در ایران.بازار ایرانی مجموعة واحد و مستقلی از دکانها، تیمچهها، کاروانسراها، میدانها، بناهای مذهبی، حمامها، و دیگر مکانهای عمومی است. این مرکز تجاری سنتی معمولاً دارای طاق ضربی آجری است. روزنهایی که در طاق آجری تعبیه شده نور و جریان هوا را تأمین میکند، و بلندی سقف، فضای بازار را در فصل گرما خنک میسازد. خردهفروشان و صنعتگران در دکانهای کوچک یک طبقهای، به عرض سه تا چهار متر، به تفکیک حرفة خود، در راستههای مجزّا مستقر هستند. در بازار، خانة مسکونی وجود ندارد، از این رو مجموعة اصلی بازار را میتوان به هنگام شب، در تعطیلات یا اعتصابات بست. بازارهای ایران قیصریّه هم دارند؛ معمولاً در دکانهای قیصریه کالاهای قیمتی میفروشند؛ ازینرو در دو انتهای قیصریه درهای بزرگی هست که میتوان آنها را قفل کرد. بازارِ شهرهای کوچک، چند صد دکان یا کمتر و بازارِ شهرهای بزرگ چند هزار دکان دارند.خان یا سرا جزء لاینفکّ بازار است. تاجران عمده در مجموعههای دو طبقهای مستقر هستند که گرداگرد حیاط بنا شده است؛ معمولاً طبقة تحتانی به انبار کالا و در مواردی به کسبه یا صنعتگران جزء، و طبقة فوقانی به دفتر کار تجّار اختصاص دارد. مدخل کاروانسراها در قسمتهای اصلی بازار قرار دارد و سراهای مسقّف و کوچک (تیمچه)، با دکانهای کوچک در کنار کاروانسراهای بزرگ ساخته شده است. در این میان کالاها، پیاپی توسط باربران از میان جمعیّت حمل میشود. در بازار، مسجد، مدرسة علوم دینی، مقبره، و مستغلات وقفی فراوانی وجود دارد. مسجد جامع شهر در کنار یا بخشی از بازار است؛ شکل بازارهای ایران، بیشتر خطی (طولی) است. راستههای اصلی به صورت رشتهای واحد و متصل به هم، و متفرعات آن در دوسوی محور اصلی قرار دارد. بازارهای کرمانشاه، کاشان و شیراز و بخشهای عمدهای از بازارهای اصفهان و تهران از این الگو پیروی کرده است. بازارهای شهرهای کوچک نیز چنین است. سایر بازارهای ایران، بیشتر به شکل مستطیل و مشتمل بر چندین راستة اصلی موازی با هم است که با راستههای کوچکتری به هم متصل شده است. بهترین نمونة این نوع، بازار تبریز است.بخش اعظم بازارهای مسقّف از راستههای طولانی با طاقهای قوسی تشکیل شده است. در برخی از جاها طاقهای گنبدی، طاق و تویزههای زیبا، گاه با سکُنج و شبکههای نورگیر و تزیینات دیگر بوده است. بسیاری از گنبدها و دالانها با طرحهای هندسی آجری تزیین شده و سقف بیشتر گذرگاهها با گچ پوشیده شده است. در بازار معمولاً تزیینات کاشیکاری یا معرّقکاری دیده نمیشود؛ مگر در سردرِ مساجد یا دیگر بناهای مذهبی. قیصریة اصفهان، بازار نو در شیراز، و بازار خانولی در یزد نمونههای عالی معماری بازار است.«بازارچه» در بیشتر محلههای قدیمی شهرهای ایران دیده میشود؛ بازارچهها با تعداد کمی دکان، احتیاجات روزمرة مردم را برآورده میکند. آنها معمولاً مسقف و در محل تقاطع کوچههای اصلی محلّه واقعاند. در دهههای اخیر تعداد آنها بسیار کم شده است.الف) بازارهای روستایی. در دوران قبل از اسلام، بازارهای هفتگی و بازارهای مکاره برپا میشد. برای نمونه، در طَوایِس، یکی از قصبات بخارا، هرسال به مدت ده روز در ماه تیر بازار مکارهای تشکیل میشد. «رسم آن بازار چنان بوده است که هرچه آخِرْیان معیوب بودی از برده و ستور و دیگر آخریان باعیب، همه بدین بازار فروختندی. و بازار رد کردن امکان و سامان نبودی و هیچ شرط نپذیرفتی. نه فروشنده و نه خرنده را. و هر سالی بدین بازار ده هزار کس بیش حاضر آمدی از بازرگانان و اصحاب حوایج، چنانکه از فرغانه و چاچ و جایهای دیگر بیامدندی و با منفعت بسیار بازگشتندی» (نرشخی، ص 18). در وَرَخْش'ا (فَرَخْشا)، قصبة دیگری از بخارا، نیز هر دو ماه یک بار بازاری تشکیل میشد: «و این دِه را هر پانزده روزی بازار است. و چون بازار، آخرینِ سال باشد، بیست روز بازار کنند. و بیست و یکم (روز) نوروز کنند، و آن را نوروز کشاورزان گویند. و کشاورزان بخارا از آن حساب (را) نگه دارند، و بر آن اعتبار کنند» (نرشخی، ص 25). بازارها در اوایل دورة اسلامی در ایام معینی برپا میشد، مانند سهشنبه بازار شرق بغداد. در عَسْکر مُکْرَم (خوزستان) نیز جمعه بازاری برپا میشد (متس، ص 452؛ لسترنج، ص 255). بازارهای مکاره غالباً به نام ماهی که در آن برپا میشد، معروف بود. این بازارها روستایی بود و خصلت محلی داشت؛ البته برای سوداگران شهری نیز منفعت داشت. بازارهای روستایی تداوم خود را در تاریخ ایران تا امروز حفظ کرده است. نقش بازارهای روستایی از بسیاری جهات شبیه بازارهای شهری است. مطالعات تفصیلی، بویژه در نواحی شمال ایران نشان داده که بازار در روستاهای ایران علاوه بر جنبة اقتصادی، نقش فرهنگی و اجتماعی نیز داشته است. چنانکه ملاقات مردم با یکدیگر، تبادل اخبار و اطلاعات، انتخاب همسر، تفریح، اجرای مسابقات (مانند کشتی)، بزرگداشت رویدادهای مهم تاریخی، حل و فصل اختلافات، و جمعآوری مالیاتها نیز همه و همه در بازارها صورت میگرفت (خسروی، ص 20 - 29).ب) بازارهای شهری. درحوزة فرهنگی ایران، بازار شهر به مثابة بخش مرکزی تجارت است.بازار، نهادی اجتماعی و مشتمل بر عناصر دینی، تجاری، سیاسی، و اجتماعی بوده و هست. این نهاد، مرکز اصلی ملاقات، تجارت، و دادوستد در زندگی شهری است؛ از این رو نقش بازار را باید با زمینة آن، یعنی شهر، بررسی کرد. در ایران، شهر، مرکزی سیاسی، تجاری، فرهنگی، و دینی است. بازار سهم بسیار مهمّی در تحقق این نقش داشته و در حقیقت بازتابی از ویژگیهای شهر اسلامی است. در این بازار فعالیتهای مختلفی صورت میگیرد؛ از جمله: تولید، کلیفروشی، خردهفروشی، دستفروشی، دورهگردی، صرّافی، دادوستد داخلی و خارجی، سکونت موقت، و فعالیتهای دینی، سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی. مرکز تولید کالا، در بازار و کاروانسراها بود، و تولید و فروش کلی و جزئی همه در یک محل صورت میگرفت. تخصص اقتصادی را کالا تعیین میکرد نه شیوة تولید. فروش کالا به شکلی نامنظم در دست صنفها بود. صنفها، مانند گروههای دیگر، از نظر اقتصادی زیر نفوذ اعضای ثروتمند صنف و بازرگانان عمدهفروشی بودند که بر سایر فعالیتهای اقتصادی تسلط داشتند. قدرت سرمایهگذاری این افراد سبب شده بود که تولید، بویژه تولید منسوجات، علاوه بر بازار در نواحی مسکونی شهر و روستا صورت بگیرد.علاوه بر دکهها و حجرههای ثابت، افراد دورهگرد نیز به فروش کالا یا عرضة خدمات مشغول بودند. این افراد در حال گشت یا در محلی ثابت در فضای باز بودند (مانند سلمانیها و دستفروشان). بعضی از دستفروشان و خردهفروشان کارگزاران همان قدرتهای اقتصادی بودند که منابع مالی صنعتگران و سوداگران را نیز تأمین میکردند؛ محل کسب و کار آنها در محدودة دکانهای همان افراد بود (نجمی، ص 94؛ مستوفی، ج 1، ص 159ـ162).بازار، مرکز مالی شهر نیز بود. برای سرمایهگذاری در معاملات بازار، علاوه بر مستغلات و آثار هنری گرانبها، از پول نیز استفاده میشد. از این رو حکّام و اشراف ایران، خواه با ساختن و خریدن کاروانسرا و دکان و خواه با مشارکت در معاملاتِ بازرگانی، مبالغ هنگفتی سرمایهگذاری میکردند. برای نمونه، سلطانمحمود غزنوی بازار بزرگ و پردرآمدی در بلخ ساخت (بازورث، ص 140). عضدالـدوله دیلمی در کاروانسرایی سرمایه گذاری کرد که بازده بسیار سودآوری داشت (متس، ص 452؛ لسترنج، ص 266). بسیاری از اشراف، پنهانی با تجارِ عمدهفروشی که نفوذ و قدرت فراوانی در بخش تجارت داشتند، شریک بودند. این نفوذ معلول قدرت اقتصادی و مناسبات سیاسی ایشان با بزرگان بود. بزرگان نیز هرگاه به پول نیازمند میشدند بیدرنگ از بازرگانان و صرافان وام میگرفتند. پول با نرخ ماهانه و هفتگی و حتی روزانه وام داده میشد؛ بدینترتیب هرکس که وجه اضافی در اختیار داشت آن را به صراف یا بازرگان آشنای خود قرض میداد؛ نقش صرافان سرمایهگذار دارای اهمیت خاص بود، زیرا تقریباً تمام معاملات پولی در ایران عملاً از طریق آنها انجام میشد. از آنجا که اقتصاد ایران مبتنی بر کشاورزی بود، سلفخری منبع مهم دیگر سرمایه را تشکیل میداد. پیشپرداختها عمدتاً برای محصولات جنسی، مانند گندم، برنج، ابریشم، پنبه، و پشم بود. سازماندهی و سرمایهگذاری در تولید منسوجات، و پس از 1287 در قالیبافی در نواحی روستایی، از دیگر فعالیتهای مهم بازار بود. از آنجا که دهقانان، فاقد سرمایه یا دارای سرمایة اندک بودند، ناگزیر برای تمام کردن قالیهای نیمه تمام خود مجبور بودند از فروشندگان شهری یا دورهگرد پیشپرداخت بگیرند (برای قرن سیزدهم رجوع کنید به فلور، 1979؛ لمبتن، ص 121 - 130).نفوذی که بازار در نواحی روستایی داشت فراتر از تأمین سرمایه و سازماندهی کشاورزی بود. فعالیت بسیاری از اصناف، مانند نانوایان و قصابان و بقالان، برای رفع نیازهای اساسی جمعیت شهری بود. این فعالیتها اعم از ذخیره و آمادهسازی سادة محصولات کشاورزی و توزیع کود و تولید وسایل و ابزار کشاورزی بود. سوداگران، بخش عظیمی از کالاها و خدمات مورد نیاز دهقانان و دامداران را نیز تولید و تأمین میکردند. بنابراین نوسان درآمد این گروه از بازاریان، متکی به درآمد روستاییان (بویژه سطح تولید کشاورزی) بود، نه درآمد جمعیت شهری (تحویلدار، ص 107؛ اهلرز، 1983).سهم بازار در تجارت منطقهای و بینالمللی جنبة دیگری از نقش اقتصادی آن بود. هر شهر و نواحی تابع آن محصولاتی داشت که علاوه بر رفع نیازهای داخلی به دیگر نواحی ایران یا دنیا صادر میشد. در مقابل، کالاهایی که در ایران تولید نمیشد ولی خواستار داشت، از کشورهای دیگر به ایران وارد میشد. بازرگانان عمده فروش، با طرفهای تجاری و اعتباری خود، در سازماندهی و تأمین منابع مالیِ این نوع دادوستد نقش اساسی داشتند. مرکز این عملیات در قیصریه و دیگر سراهای مهم بود. این فعالیتها غالباً به ورود تجّار بیگانهای منجر میشد که به استقرار دایمی یا منظم در بازار علاقهمند بودند. تجّار بیگانه، مانند هندیها، عربها، ترکها، یونانیها، ایتالیاییها، و بسیاری ملیتهای دیگر، از آغاز فعالیت تجاری خود با ایران، پیدرپی به ایران رفت و آمد داشتند. شرکت هند شرقی هلند و شرکت هند شرقی انگلیس، از اوایل قرن یازدهم نمایندگانی به ایران اعزام کردند که هر کدام مدتی طولانی در شهرهای مختلف ایران زندگی میکردند. گزارشهای بایگانیشدة این نمایندگان، حاوی اطلاعات سودمندی است. این افراد مانند سایر تجّار در کاروانسرایی در بازار اصفهان مستقر بودند و به داد و ستد با همکاران ایرانی خود میپرداختند (متس، فصل 26؛ باربارو و کنتارینی، ص 127؛ فلور، 1979؛ نرشخی، ص 18).بازاریها در بازار زندگی نمیکردند زیرا بازار فاقد محل مسکونی بود. ولی کاروانسراها علاوه بر نقشی که در تولید و دادوستد داشت، مسافرخانه نیز بود؛ مسافران یا بازرگانان غریب در این کاروانسراها سکونت میکردند. «بازار» و «جشن» غالباً مترادف بوده است؛ بیرونی (ص 228) در قرن چهارم به جشنهایی در قم (عید بیست و دوم یا بادروز) و اصفهان (کُزَین یا کُژَین) اشاره کردهاست. همانطور که اکنون هم میتوان در بسیاری از بازارها دید، مبالغ هنگفتی برای مطبوع ساختن محیطهای کار صرف میشد. برای مثال، اعضای صنف رنگرزان قَدَک اصفهان در راستههایی کار میکردند که سقفهای گنبدی مرتفع و 136 دکان دو طبقه داشت. دکانها جادار، تمیز، و مطبوع بودند. نیمکت برای نشستن، محل خواب تابستانی و زمستانی، حوض، استخر، چاه، آب انبار، و وسایل رنگکردن و قصّاری (گازُری) فراهم بود. در قرن سیزدهم بسیاری از مقامات حکومتی و بازرگانی که با ریش سفیدان بازار آشنایی یا دادوستد داشتند، برای استراحت روزانة خود به این دکانها میرفتند (تحویلدار، ص 93).خویشاوندی در بازار اهمیتی ویژه داشت و ازدواج داخلی در بازار معمول و مرجّح بود؛ ازینرو بازار به صورت واحدِ خویشاوندی گستردهای درآمده بود (تائیس، ص 199). میزان ازدواجهای داخلی در میان بازاریها از هر گروه دیگر بیشتر بود. جنبة اجتماعی بازار بویژه در صفوف نماز جماعت بازاریان در مسجدهایی که تعداد آنها در بازار فراوان است، متجلی بود. رویدادهای اجتماعی یاد شده، جز چند مورد، محدود به یک صنف نبود، بلکه همة اصناف را شامل میشد؛ در واقع بازاریبودن بیش از صنفیبودن اهمیت داشت (فلور، 1984).جامعة بازاریان علاوه بر نماز جماعت روزانه، در جلسات هفتگی هیئت مذهبی نیز شرکت میکردند. میزبانی این جلسات، هر هفته، به عهدة یکی از تجّار بود. بازاریان به مناسبت عزاداری محرّم، هر سال، مراسم ویژهای برپا میداشتند. سینهزنی و تعزیه از جملة این مراسم بود. بازاریها (گاهی چند صنف) دسته راه میانداختند و با بیرقهای خاصِ عزاداری در مراسم ماه محرم شرکت میکردند. بازاریها بدینمنظور عَلَمهای ویژهای داشتند که مانند بازار کاشان تا زمان حاضر، در بازار از آن نگهداری میکردهاند. جلسات هفتگی هیئت مذهبی فقط برای عزاداری نبود، بلکه فرصت خوبی برای ملاقات، بحث و گفتگو دربارة مسائل اقتصادی و سیاسی، یا ترتیب دادن ازدواج هم بود. اخبار و اطلاعات و شایعات بازار از طریق گفتگوهای افراد و شرکت آنها در همین هیئتهای مذهبی منتشر میشد (تائیس، ص 202). در تأیید گفتة ویرت (ص 299) مبنی بر وجود بازارهایی خاصِ زایران در شهرهای مقدسی چون قم و مشهد، نه تنها سندی در دست نیست، بلکه شواهدی خلاف این گفته را به طور مثال در مشهد ثابت میکند (پانینی آلبرتی، ص 7 به بعد).بازارهای ایران.بازار اراک. بازار سرپوشیدة اراک در بخش مرکزی شهر قدیم، و دارای شکلی صلیبی با دو محور شمالی ـ جنوبی به طول 880 متر و شرقی ـ غربی به طول 600 متر است که در محل چارسویی زیبا تلاقی میکنند. محور نخستین از جنوب تا دروازة قبله و از شمال تا دروازه راهزان امتداد یافته است. در این بازار که سراسر آن پنجمتر پهنا دارد در هشت گذر صدمتری نزدیک به پانصد دکان و بیست سرا و تیمچه احداث شده است که زیباترین آنها سرای کتابفروشها و سرای نوذری است. یک راستة صدمتری از بخش جنوبی، دو طبقه و دارای هشت متر ارتفاع است که در گذشته قسمتی از سقف آن فرو ریخته و سردر زیبای آن نیز به هنگام بنای جدید بانک ملی خراب شده است؛ دو بخش صد متری از محور شرقی ـ غربی نیز ضمن خیابانسازی ویران شده است. چارسوی بازار، دارای سقفی دوپوش به ارتفاع 3ر13 متر و از لحاظ معماری در خور توجه است (محتاط، ص 137 به بعد). پیدایی بازارهای اراک را به سال هشتم سلطنت ناصرالدینشاه (1271) سال احداث شهر سلطانآباد در اراضی ده دستجرد و ساختمان آن را به میرزا حسنخان، نایبالحکومه عراق (اراک)، نسبت دادهاند (اعتمادالسلطنه، 1363، ج 1، ص 95؛ دهگان، ج 2، ص 143).بنابر شواهد تاریخی و مستند، مهمترین کالای بازارِ این شهر از دیرزمان قالی و جاجیم و دیگر دستبافهای بومی بوده است. دکتر فووریه، پزشک ناصرالدینشاه، آن را از صنایع مهم و قدیم و مایة پیشرفت شهر، و اراکیها را در این صنعت سرآمد ابنای وطن دانسته و نوشته است: «هنوز هم فرش خوب ایران را در بازار اروپا «ساروقی» مینامند» (ص 351 - 366).بازاراصفهان. نخستین اطلاع از بازارهای اصفهان شرح مافروخی در محاسن اصفهان، به نقل از حمزه اصفهانی (متوفی 350 - 360) در اشاره به بنای شهر «یهودیه» در زمان خلافت ابوجعفرمنصور عباسی، سال یکصدوپنجاه و اندی از هجرت است: بازاری که دارای میدانهایی بود برای تجّار و کسبه و کارگران در کنار یهودیه و در محلی که به میدان تبانان (کاهفروشان) معروف است.«مقدسی» دربارة اصفهان و بازار آن مینویسد: «این شهر، شهر تجارت و معاملت است، مصنوعات و منسوجات اصفهان را به اطراف و اکناف عالم میبرند... بازارهای این بلد بعضی بیسقف و برخی مسقف است» (اعتمادالسلطنه، ج 4، ص 157). مافروخی در محاسن اصفهان به بازار «جورین» در دروازة «جور» اصفهان اشاره کرده و مینویسد: هنگام نوروز به مدت دوماه در آن، مراسم باشکوهی برپا میشده است. ناصرخسرو در قرن نهم هجری از بازارهای اصفهان چنین یاد میکند: بازاری دیدم از آن صرافان که اندر او دویست مرد صراف بود و هر بازاری را دربندی و دروازهای و کاروانسراهای پاکیزه بود و کوچهای بود که آن را کوطَراز میگفتند و در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک بیاعان و حجرهداران بسیار نشسته (ناصرخسرو، ص 9ـ13). کهنترین بخش بازار اصفهان در پیوند تنگاتنگ با مسجد جمعه قرار داشت. بازار با رشد شعاعی شهر اصفهان گسترش یافت و کاروانسراهایی متصل به بازار احداث شد. تعداد کاروانسراهای اصفهان بالغ بر یکصد ذکر شده است. در برخی منابع، محل، ابعاد، و نوع کار هر کاروانسرا آمدهاست (محمدیوسف کیانی، ص 44-49؛ تحویلدار، ص 58 - 59؛ به نقل هنرفر، ص 834 - 835). از کاروانسراهای معروف اصفهان، کاروانسرای جده یا مادرشاه (شکل 9) است که متعلق به مادرِ شاه سلطانحسین بوده است. این کاروانسرا در مجاورت ضلع شرقی مدرسة سلطانی چهارباغ واقع شده و در حال حاضر با حفظ نماهای داخلی آن و تعمیر و ترمیم کاشیکاریهای اطراف صحن آن و اضافات و الحاقاتی چند به اصل بنا، به صورت مهمانخانة بزرگی درآمده است (هنرفر، ص 711). اصفهان در دوران صفویه رشد پیدا کرد، در نتیجه بازارهای آن بیشتر اساس و شالودهای صفوی دارد. با انتخاب این شهر به عنوان پایتخت، میدان نقشِجهان (شکل 43، 44) نیز اهمیت پیدا کرد و دنبالة بازار به سوی این میدان ادامه یافت. چهار بازار در چهار ضلع آن احداث شدند و در نتیجه شبکهای بسیار گسترده پدید آمد. طرح مجموعة باارزش و کمنظیر میدان نقش جهان و بناهای شکوهمند پیرامون آن و شبکة بازارهای وابسته به آن را، از جمله بازار شاهی (شکل 2) و سردر قیصریه، باید از شاهکارهای شهرسازی به شمار آورد. در کتاب قصصالخاقانی سال پایان بنای بازار شاهی و دیگر بازارهای گرداگرد میدان نقش جهان، 1014 ذکر شدهاست. شاردن (ج 7، ص 359) بازار بزرگ شاهی را بزرگترین و باشکوهترین بازار اصفهان میداند که بهترین پارچهها برای فروش در آنجا عرضه میشدهاست. او مینویسد: سقف این بازار پوشیده شده است و در وسط بازار، محوطة بزرگ گردی است که گنبد بسیار بلندی چون سقف بازاربر آن زده شده است. میان این محوطه، چهارسو قرار دارد. یک سو ضرابخانه وسوی دیگر کاروانسرای باشکوهی موسوم به کاروانسرای شاه قرار گرفته است. اولئاریوس (ج 1، ص 536) اشاره میکند که گرانترین پارچهها و اجناس کشور در آنجا عرضه میشده؛ دکانها و کالاها آنقدر مختلف و فراوان بودهاند که نادرترین اشیای دنیا در این بازار یافت میشدهاست. طول مجموعة بازار اصلی اصفهان که شامل راستههای مختلف است حدود 5 ر1 کیلومتر ذکر شده و طول بلندترین راستة آن ـ از اول بازارچه حسنآباد تا چهارسو مقصود ـ 550 متر است. عرض راستهها حدود پنجمتر و بلندی سقف آنها بین هفت تا 5 ر7 متر است که همة آنها طاقهای قوسی دارند. سقف بازار با نورگیرهایی که نور شکسته به درون میتاباند و جریان هوا را برقرار میسازد، تزیین شده است. راسته بازارهای عمده و معروف کنونی اصفهان عبارتند از: بازار قیصریه، بازار گلشن یا جارچی، بازار دروازة اشرف، بازار لوافها، بازار آهنگرها، بازار کفشدوزها، بازار رنگرزها، چهارسو یا بازار مقصودبیک، بازار نیماورد (از بخشهای بسیار قدیمی بازار)، بازار زرگرها، بازار قنادها (در عهد صفویه خاص قلمزنها و قندیلسازها بود)، بازار مجلسی، و بازار بزرگ که از میدان نقش جهان شروع و به بازار طوقچی ختم میشود و در طول آنها، سراها، تیمچهها، مسجدها، مدرسهها، و حمامهای فراوان وجود دارد. تغییراتی که در شبکة شهر اصفهان بویژه از آغاز دوران پهلوی صورت گرفت، لطمههای شدیدی به بافت تاریخی بازار اصفهان وارد ساخت؛ تعداد زیادی از بازارها ویران شد از جمله: بازار زینسازها، مسگرها، میدان چهارحوض (غرب میدان نقش جهان)، ریختهگرها، چهارسوی فراشخانه، چهارسو و سرایالماسیه، بازار مشعلدارباشی، بازار عربها، و بازار للهبیک. همزمان با از میان رفتن بازارها، تعداد چشمگیری از حرفههای دستی و هنری نیز به دست فراموشی سپرده شد که تعداد آنها به حدود سی رشته میرسد، از جمله: گلابتوندوزی، نقدهدوزی، خزدوزی، شمشیرسازی، زرهسازی، زنجیربافی. از بازارهای اصفهان در 1294 چنین یاد شده است: دروازة مزبور (حسنآباد) متصل است به بازارچة بایره و به چهارسوق نقاشی که طاق آن چهارسوق گنبدی است رفیع و وسیع. در زیر طاق، چهارطاقنما دارد، مصور به تصویرات بینظیر کارهای نقاشان بزرگِ زمانِ پیش که مجالسِ حضرت یوسف و صورتهای پهلوانان و بهادران شاهعباس را چنان کشیدهاند که در این اوان هیچ مصوری از عهدة آن برنمیآید. بعد از این، به بازارچة طویل چهارسوق مقصود میرسد وبعد دنبالة آن به بازارِ عقبِ میدان نقش جهان میکشد... آن بازار از جانب جنوب به شمال مستقیماً متصل است به بازارها... که قریب سه ربع فرسنگ (5ر4 کیلومتر) طول بازار همین یک خط است (تحویلدار، ص 30). سردر قیصریه که در شمال میدان نقش جهان و در برابر دهنة بازار شاهی در سال 1026 بنا شده با توجه به مقرنسبندیهای سقف و دیوارهای نقـاشی شـدة آن از جملـه شاهکارهـای ارزشمند دوران صفویه و بـرگزیدهترین سـردر بازارهای ایران و شـرق به شمـار میرود. ازمیان صحنههای نقاشی شدهای که با گذشت زمان، سالمتر به جا مانده یکی راجع به جنگ شاهعباس با ازبکان، و دیگری صحنة شکار، از کارهای جالب رضا عباسی، است. کاشیکاری دو سوی قوسِ سردر قیصریه، نقش برج قوس (صورت انسانی در حال کشیدن کمان، که نیمة پایین بدن او به شکل اندام ببر و دم آن اژدهاگونه رسم شده) است. این نقش را به اعتبار نشانة پایهگذاری شهر اصفهان در این ماه میدانند. در عهد صفویه تا پایان عهد قاجار در دو سوی سردر، بنای نقارهخانه قرار داشت که ویران شدهاست. سال پایان بنایِ سردر را 1026 ذکر کردهاند.بازار تبریز. تبریز که از قدیم در مسیر جادة ابریشم واقع بوده، یکی از مهمترین مراکز بازرگانی ایران به شمار میآید. این شهر در جریان تجارتش با اروپا، از راه روسیه و عثمانی، و مرکز و جنوب فلات ایران، شهرتی جهانی کسب کرده است. ابنبطوطه (ج 1، ص 284) در 731 از بازار آن چنین یاد میکند: «از دروازة بغداد به شهر تبریز وارد شدیم و به بازار بزرگی که بازار قازان ] غازان [ نامیده میشد رسیدیم. و آن از بهترین بازارهایی بود که من در همة شهرهای دنیا دیدهام. هریک از اصناف پیشهوران در این بازار محل مخصوصی دارند، و من به بازار جواهریان که رفتم بس که از انواع جواهرات دیدم چشمم خیره گشت». در 879، «کنتارینی» ایتالیایی، سفیر مقیم دربار اوزونحسن، از بازارهای متعدد تبریز و فراوانی اجناس در آن یاد میکند. تاورنیه، در 1046 از بازارهای سرپوشیدة تبریز و اهمیت بازرگانی آن با عنوان معروفترین شهرهای آسیا نام میبرد. شاردن (ج 2، ص 403 - 404)، شکوه مجموعه بازارهای تبریز را پیش از ویرانی آنها بر اثر زلزله، چنین میستاید: این شهر دارای عالیترین بازارهای آسیاست. وسعت و عظمت این بازارها، گنبدها، و طاقهای زیبایی که آنها را پوشانیده است با تودة عظیم وانبوه جماعتی که در طی روز در اسواق مشاهده میشود، و کثرت مقدار کالاهایی که در آنجا انباشته شده است به طور حیرتآوری بهت و جلال بازارهای تبریز را نمودار میسازد. زیباترین بازار این شهر که مرکز معاملات کالاهای گرانبها و جواهرات است، قیصریه (بازار شاهی) نام دارد. این بازار هشتگوش و بسیار وسیع و بزرگ است. قیصریه را حدود سال 850 به فرمان اوزونحسن، که مقر سلطنتش تبریز بود، بنا کردهاند، این مجموعة شکوهمند و کمنظیر در جریان زلزلة شدید و هولانگیز سال 1193 تبریز بشدت آسیب دید، و از عمارتهای بلند و بناهای محکم اثری باقی نماند (طباطبایی، ص 125). بازسازی و مرمت این مجموعه به احتمال قوی همزمان با بناهای باروی شهر، به همت نجفقلیخان بیگلربیگی از 1194 آغاز شد. بافت اصلی بازار تبریز از دو راستة سرپوشیدة شمالی ـ جنوبی و شرقی ـ غربی تشکیل شده است. عرض بازارها بین چهار تا پنج متر و بلندی سقف آنها پنج تا شش متر است که در مقایسه با سقف بازار نواحی مرکزی و گرمسیر بسیار کوتاهتر است. راستههای اصلی توسط راستههای فرعی و کوتاهتر به هم متصلاند، و در فضاهای بین آنها سراها، کاروانسراها، و تیمچهها بنا شده است. تقاطع راستهها را در سهراهیها و چهارراهیها (چهارسو) طاقهای گنبدی پوشانده است. بزرگترین گنبد بازار، تیمچة امیر و زیباترین قسمت آن، تیمچة مظفریه است (شکل 31). مهمترین ورودی بازار در انتهای شمالی خیابان فردوسی است. هر بخش و راستهای از بازار تبریز مانند دیگر بازارها به صنف معینی اختصاص داشته که به نام آنها معروف شده است. برخی از حجرهها به تناسب نیاز در بازار جای گرفتهاند. برای نمونه، حجرههای شمعفروشان و عطرفروشان در مجاورت مسجدها قرار دارند. شبکة بازار تبریز، به مثابة قلب شهر است و نقش عمدهای در بافت شهر دارد. راستههای عمدة بازار تبریز، بازار امیر، راستة تازه، راستة قدیم، بازار سراجان، شیشهگرخانه، بازار کفاشان، بازار صفی، بازار صادقیه، دلالهزن بازار، و بازار کلاهدوزان است. تیمچههای معروف آن امیر (به نام بانی آن محمدخان امیرنظام زنگنه، از وابستگان عباس میرزا نایبالسلطنه)، حاج شیخ، و مظفریه را میتوان به عنوان مهمترین کانونهای بررسی ویژگیهای فرهنگی و اجتمـاعی آن شهـر بـه شمار آورد، زیـرا بــا وجود دگرگونیهای فـراوانی که در ایـن سرزمین رویداده، هنوز نقش پاسداری از ارزشهای فرهنگی اصیل و دیرپای جامعة ایران را برعهده دارد.بازار تهران. احتمال میتوان داد که بخش کوچکی از مجموعة بازار کنونی تهران، هستة اصلی آبادی تهران پیش از صفویه و دوران شاه طهماسب بوده است. در زمان این پادشاه، همزمان با برپایی برج و باروهای تهران، بازار نیز بنا شد. در آن زمان بخشی از بازار، سرپوشیده و بخشی دیگر روباز بوده است. چنانکه توماس هربرت در سال 1039 بازارهای تهران را به این دو شکل وصف کرده است. بنای اصلی بازارتهران به روزگار قاجار، ایام سلطنت فتحعلیشاه، برمیگردد. در این عهد محور اصلی بازارتهران از سبزهمیدان تا خیابان مولوی گسترش یافته بود و دو چهارسو یا «چهارسوق» معروف به نامهای چهارسو بزرگ و چهارسو کوچک بهترتیب در سالهای 1222 و 1243 ساخته شده بود (اعتمادالسلطنه، ج 4، ص 1929 ـ 1930). کاروانسراها، تیمچهها، سراها، و تیمهای مختلف نیز در بازار ساخته شد، از جمله: تیمچة مهدیه با بنایی مستطیل شکل و دوطبقه که احتمالاً قدیمترین تیمچة بازار تهران است؛ سرای امیر معروف به سرای «اتابکیه» با 336 حجره که در سال 1267 به دستور میرزاتقیخان امیراتابک بنا شد؛ راستة بازار میرزاتقیخان در 1268 با دو راستة کلاهدوزان و کفشدوزان؛ تیمچة حاجبالدوله که از آثار حاجی علیخان حاجبالدوله (اعتمادالسلطنه) و از معروفترین و زیباترین تیمچههای ایران است در بازار بزرگ تهران بنا شد. به اینترتیب شبکة وسیع و گستردة بازار تهران از جنوب ارگ تا خیابان مولوی امتداد پیدا کرد (شکل 48). در این شبکة گسترده، چهارسوها، تیمچهها، سراها، و راستههای مختلف همراه با بناهایی مانند: مسجدها، مدرسهها، حمامها با بافتی زیبا پدید آمد. در جریان گسترش و تغییر شهر و تأسیسات شهری تعدادی از راستهها از میان رفت، از جمله: بازار کنار خندق (از میدان مقابل شمسالعماره تا مسجدشاه ادامه داشت)، بازار مرغیها، و بازار توتونفروشها. بازارهای حلبیسازها و زرگرها کوتاهتر و کوچکتر شده است و تعدادی دیگر از بازارها در اثر تغییر در شیوة زندگی جامعه جای خود را به فعالیتهای سایر رستهها داده، از جمله: بازار لبافها، کرجیدوزی، نعلچیگری که در کنار بازار سراجی، در جنوب شرقی چهارسوبزرگ، قرار داشت. عمدة بازارهای موجود تهران بازار بزازها، کفاشها، زرگرها، آهنگرها، مسگرها، بازار عباسآباد، بازار بینالحرمین، بازار چهل تن (قدیمترین راستة بازار و از آثار دوران فتحعلیشاه)، بازار چهارسوق بزرگ، بازار مسجد جامع، و بازار پاچنار است. در بنای راستهها، چهارسوها، تیمچهها، سراها و دیگر واحدهای وابسته به مجموعة بازار تهران، شاهد خلق فضاهای متناسب و زیبای معماری در زمینة نقشه، حجم، و نماسازی هستیم که متأسفانه از آغاز قرن چهاردهم به بعد بر اثر جریان رشد نامتناسب بازار، ایجاد تغییرات غیراصولی، و استفاده از مصالح ناهماهنگ سخت آسیب دیده است. توجهی که طراحان و معماران به ایجاد فضاهای باز در میان بخشهای سرپوشیدة بازار، و نماسازی فضاهای سرپوشیدة بخشهای خاصی ازبازار و از جمله چهارسوقها و بویژه تیمچهها، به منظوراز میان بردن یکنواختی داشتهاند کاملاً آشکار است. در این زمینه شیوههای مختلفی به کار رفتهاست، از جمله: سردرهای تزیینی سراها و تیمچهها، کنجسازی در هشتیها، یا گچبری تزیینی و رنگارنگ زیر سقفهای گنبدی و حاشیه قوسها، مانند گچبری چهارسوق بزرگ با نقشهای گیاهی و طرحهای دهان اژدری و خرطوم فیلی، یا تزیینات زیبای آجرکاری در «تیمچة جدید»، و رسمیبندی زیرسقف ورودی سـرای نواب. اورسول (ص 124) در 1261 ش بازار تهران را چنین وصف میکند: از سبزه میدان به وسیلة سه مدخل باشکوه میتوان وارد بازار شد. بازار بتنهایی یک شهر بیکم وکاستی بود که در روز حدود بیست تا بیست و پنج هزار نفر جمعیت را در خود جای میداد... راهروهای وسیع و پیچ در پیچ سرپوشیدهاش، زیر گنبدهای آجری روزنهداری قرارگرفته بود. اورسول از بازار مسگرها، عطرفروشان، میوهفروشها، کلاهفروشها، کفاشها، زرگرها، بزازها، توتونفروشها، فرشفروشها، اسلحه و عتیقهفروشها، و حجم فراوان دادوستد بتفصیل یاد میکند. لرد کُرزُن (ص 58) در 1268 ش بازار تهران را چنین وصف میکند: بازار تهران از بسیاری از بازارهای شرق قشنگتر و از بازارهای شیراز و اصفهان و تبریز خیلی عالیتر است.بازار رضا. در 1354 ش، استانداری خراسان به بهانة سامانبخشیدن و بهسازی محیط اطراف حرم حضرت رضا علیهالسّلام که به صورتی آشفته و ناهنجار رشد و گسترش یافته بود، ساختمانها، دکانها و بازارچههای سنتی اطراف حرم مطهّر را ویران کرد و به جای آن، بازاری دوطبقه و سرپوشیده در امتداد خیابان شهید اندرزگو، در فاصلة میان دو میدان بیتالمقدس و هفده شهریور کنونی، با طرح و مصالحی سنتی و نو بنا کرد که به بازار رضا شهرت یافت. این بازار در حقیقت نمونة جدیدی از بازارهای زیارتی است؛ طول آن حدود 720 متر، عرضش سی متر، و ارتفاعش پانزده متر است. بازار رضا به دو راستة موازی، و هر راستة آن به شش راستة صد متری تقسیم شده است. در ابتدا و انتهای بازار و در فاصلة میان راستههای صد متری جمعاً 6 فضای سرپوشیده قرار دارد که در حقیقت به منزلة چهارسوهای سنتی است. این فضاها در کف به شکل مستطیل و به منزلة راههای خروجی است و در سقف به شکل چهارگوش و دارای مقطعی مسطّح به ضلع هفده متر و مزیّن به سه ردیف در سه ردیف گنبد آجری است. چهار گنبد واقع در چهار گوشة سقفِ چهارسو کوتاه و باقی بلندتر بنا شدهاند؛ رأس همة گنبدها مانند مقطع آنها هشتگوش است.سقف راستهها با طاق ضربی گهوارهای و از آهن و آجر و با پوششی از سیمان ساخته شده است. سردر مغازهها با طرحهای حصیری و هندسی آجرکاری شده، و در طبقة دوم، حد فاصل سردر مغازهها تا زیر سقف در طول راسته، با شبکة آجریِ سراسری تزیین شده است. بخش اندکی از نور و هوای راستهها، از این شبکهها، و از دهانة گنبدها، و خروجیها تأمین میشود.در دو سوی راستهها یکی در جهت شرق رو به میدان هفدهشهریور و دیگری در غرب رو به میدان بیتالمقدس سه مدخل، هر کدام از سه ردیف آجرکاری با قوس کمخیز ساخته شده که مدخل میانی بلندتر و عریضتر است؛ فضای بالای هر مدخل و نیز سه کتیبه مستطیلشکل بالای آنها، با کاشیکاری معرّق تزیین شده است.مغازههای دو سوی هر راسته، دوبدو روبروی هم قرار گرفته و جمعاً بیش از هزار مغازه احداث شده که دارای شکل و ابعاد یکسان هستند. طبقة اول را دکانهای گوناگون خردهفروشی و طبقة دوم را حجرههای تجاری و کارگاههای کوچک تولیدی اشغال کردهاند. در این راستهها بیشتر، کالاهای باب سوغات و مورد نیاز مسافران و زایران عرضه میشود (شکل 70).با اینکه بازار رضا از لحاظ شکل معماری و کاربرد و مصالح ساختمانی شباهتهایی با بازارهای سنتی ایران دارد، از بعضی جهات نیز با آنها متفاوت است. مهمترین اختلاف آن با دیگر بازارها نداشتن بعضی انشعابات اصیل و سنتی مانند سرا، تیمچه، مدرسه، حمام و بخصوص مسجد است که از دیر زمان عنصر پیوسته واصلی بازارها شمرده میشد. پیشبینی محل برای شعبههای بانک که از بعضی جهات جانشین صرافیهای قدیم شده، و نیز ایجاد راههای خروجی متعدد در طول بازار و انتهای راستههای صد متری و همچنین احداث راهروهای رواق مانند در دو سوی دیوارِ خارجی بازار، خصوصیاتی جدید هستند. متأسفانه توقفگاه برای وسایل نقلیه که امروز از ضروریات هر ساختمان عمومی است در زیر یا اطراف این بنا پیشبینی نشده است.بازار قزوین. ناصرخسرو (ص 5) به عنوان نخستین راوی بازار قزوین میگوید: قزوین را شهری نیکو دیدم با باروی حصین و کنگره بر آن نهاده و بازارهای خوب. یاقوت حموی (ج 4، ص 89) ضمن ذکر سفر هارونالرشید به قزوین، راجع به بازار آن چنین اشاره دارد: روزی بر گنبد بلندی که بر دروازة شهر و مشرف بر بازارها بود برآمد؛ در این وقت نفیر برخاست. پس مردمِ آنجا را نگریست که دکاکین خود را ببستند. بنیان بازارهای کنونی و کاروانسراهای قزوین را باید از دوران صفویه و برگزیده شدن این شهر به پایتختی دانست. هربرت (ص 519) به سال 1037 دربارة بازارهای آن مینویسد: بازارهای قزوین بزرگ و دلپذیر است. جرج مانورینگ از همراهان برادران شرلی در بیان مراسمی که در بازار قزوین برپا شده، آن را چنین وصف میکند: در میان شهر قزوین محلی است که بازار مینامند و سه برابر بازار لندن است... آن شب همة دکانها را به فرمان شاه، چراغانی و تزیین کرده بودند. در وسط بازار سکوی بزرگی ساخته بودند که شش ستون داشت و بر آن قالیهای گرانبها و زربفت گسترده شده بود و در آنجا صندلی سیمین مزیّن به فیروزه و یاقوت و الماسهای درشت برای شاه قرار داده بودند (فلسفی، ج 4، ص 239). آبادانی و رونق بازارهای قزوین تا دوران قاجاریه نیز ادامه یافت و در زمان ناصرالدینشاه، سعدالسلطنه، حکمران قزوین، مجموعة وسیعی را که شامل: بازار، بازارچه، سرا، و کاروانسرا بود در محل بخشی از ویرانههای باغ سعادت، متعلق به دوران صفویه، پدید آورد. واین در زمانی بود که دادوستد و بازرگانی با روسیه رونق فراوان داشت.ازاواخر دوران قاجار، مجموعة بازار دستخوش تغییراتی شد. عامل فرسودگی بنا، آتشسوزی و تغییرات نامعقول و سودجویانه دربافت بازار، و برچیدن بخشیازسقفهای آن،به این مجموعة باارزش آسیب رساند.بااین حال، بازار قزوین، هنوز هم پررونقترین مرکز داد وستد شهری به شمار میرود.ازمجموعة وسیع بازارهای قدیم تنهابازار بزّازها، بازار قیصریه، و بازار زرگرها با سقفهای قوسی آجری خود، باقی است. وجود سراهای باارزشی چون سرای شاه (از آثار دوران صفویه)، سرای وزیر، سرای حاجرضا و مجموعة سعدالسلطنه (شکل 71)، بخشهای ارزشمندی از بافت گستردة بازار قزوین است. از اواخر دورة قاجار از اهمیّت بخش شرقی بازار بویژه سراها و کاروانسراهای آن، که محل عمدة فعالیتهای تجارتی بود کاسته شد و این محلها به صورت کارگاههای تولیدی و صنعتی کوچک به حیات خود ادامه داد.بازار قیصریة لار. ویژگی جایگاه جغرافیایی شهر لار، در نزدیکی خلیج فارس و استانهای معتبری چون فارس و کرمان، از دیرباز باعث آبادانی آن و رونق بازارش بوده است. ابنبطوطه در 731 از «بازارهای نیکو»ی آن یاد میکند. در دوران صفویه نیز بر رونق آن افزوده میشود. بازار قیصریة لار را، که در زمان شاهعباس اول صفوی ساخته شده است، میتوان یکی از نمونههای باارزش هنر معماری بازار ایران به شمار آورد. این بازار از آثار ملوک «گُرگینی» است که تا سال 1011 در لارستان حکمروایی داشتند و آخرین آنها «شاه ابراهیمخان» بود که توسط اللهوردیخان والی فارس و سردار معروف شاهعباس از قدرت برکنار شد. در فارسنامة ناصری (فسائی، ج 2، ص 1506) دربارة بنای این اثر چنین آمده: ...اکنون از آثار ملوک گرگینی در شهر لار، مسجد جامع و چهار بازار مشهور به قیصریه است که دیوار و طاقهای داخلی و خارجی آنها را از گچ خالص و سنگ تراشیده، منبت و مقرنس ساختهاند؛ و چندین مرتبه آن را تعمیر کردهاند و در سال 1015 حاجیقنبرعلیبیک ذوالقدر جهرمی، وزیر خطة لار، قیصریه را تعمیری لایق کرد. بازار لار از دو راسته عمود بر هم (شکل 51)، یکی شمالی ـ جنوبی به طول 4ر124 متر و دیگری شرقی ـ غربی به طول 6ر117 متر بنا شده است. چهارسوی زیبای قیصریه با طرح هشت گوش و طول و عرض 6ر13 متر و گنبد سنگی بلند، به ارتفاع 18 متر از آثار ارزشمند معماری ایران به شمار میرود. در چهارکنج چهارسو، چهار حجره با طرح پنج ضلعی ساخته شده است. در پشت حجرهها، گرداگرد هشتیِ چهارسو، دالان سرپوشیدهای به عرض 3ر4 متر قرار دارد که در دو سوی آن حجرههایی بنا شده است. دالانهای سرپوشیده یا بازارکهای دور هشتیِ چهارسو، از ویژگیهای استثنایی قیصریة لار به شمار میرود. طاقهای ضربی بازار با هجده متر ارتفاع، بلندی چشمگیری دارد. در قیصریة لار دو کتیبه هست، یکی راجع به تعمیرات اساسی و بنیادی دوران شاهعباس صفوی که در پای گنبد چهارسوق قرار دارد؛ روی این کتیبه، هشت بیت، به خط نستعلیق نوشته شده که تاریخ 1014 را دارد. کتیبة دوم راجع به کارهای تعمیرات دوران ناصرالدینشاه قاجار است که توسط فتحعلیخان، حاکم فارس، صورت گرفته است. این کتیبه بر روی سنگ مرمر کنده شده و در پیشانی سردر ورودی جنوبی قیصریه نصب شده و تاریخ آن 1300 است. کفِ بازار قیصریة لار از خیابان و میدان مقابل آن پایینتر قرار گرفته؛ این اختلاف سطح را پلکانهای سنگی پر کرده است. از نکات مهم این بنا ـ با وجود زلزلههای به نسبت ویرانگری که در لار رخ داده است، استحکام آن است. سیلوا فیگوئروا (ص 88، 89)، سفیر اسپانیا در دربار شاهعباس بزرگ، در 1026 از بازار لار چنین یاد میکند: بانی این بازار ـ که بیشک یکی از زیباترین و فاخرترین بناهای سراسر قارة آسیاست و میتواند با مجللترین فروشگاههای اروپا برابری کند ـ اللهوردیخان، سلطان شیراز است... در یک کلام ساختمان این بازار به قدری مجلل است که میتواند رونقبخش زیباترین شهرهای جهان باشد. گفته شده که بنای قیصریة لار الگویی برای بنای بازار وکیل شیراز بوده است. در اطراف بازار قیصریه، تعدادی کاروانسرا هست که تاریخساخت بنای آنها به دوران صفویه میرسد.بازار کاشان. کاشان، به دلیل وضع خاص جغرافیایی، در بخشی از دوران اسلامی، هم از نظر تجاری و هم از نظر تولیدات صنعتی اهمیت و اعتبار ویژهای داشته است. دربارة بازار کاشان پیش از دوران صفویه اطلاع دقیقی در دست نیست. دو در چوبی بزرگ سرای «زغالیها» در وسط بازار مسگرها از قرن نهم (888) تنها نشانة به جایمانده از بازار آن دوران است (شکل 72). از اشارههایی که برخی سفرنامهها در قرن دهم به بازار کاشان و فراوانی کالا در آن کردهاند، چنین برمیآید که بازار کاشان پیش از دوران صفویه نیز اعتبار و رونق لازم را داشته است. در سال 981 از شهر کاشان به عنوان مرکز کار و کوشش یاد کردهاند؛ حتی بچههای پنج ساله در این شهر بیکار نمیمانند؛ هر کس از اهالی که دارای حرفه و صنعتی نباشد باید آن شهر را ترک کند (کرزن، ج 2، ص 14). در زمان شاهعباس اول در میان بازار بزرگ کاشان، چهار بازار دیگر به نام قیصریه با دکانها و کاروانسراهای بزرگ و باشکوه برپا بود. به هنگام سفر شاهعباس و پادشاهان بعدی صفویه به این شهر، بازارها را چراغانی میکردند، با این کار بر جلوة بازارها افزوده میشد. پیترو دلاواله (ص 138) در 1026 مینویسد: در داخل شهر طبق معمول سقف بازار پوشیده است و در دو طرف آن ساختمانهای نسبتاً خوبی وجود دارد. در وسط بازار، چهارسوق زیبایی واقع شده که دیوارهای اطراف آن نو و سفید و تمیز و دارای پنجرهها و ایوانهای متعددی است. تاورنیه (ص 145) مینویسد: «بازارهای کاشان قشنگ و با طاقهای خوب پوشیده شده است، کاروانسراها همه بزرگ و راحت... در کاشان عدة کثیریصنعتگر و ابریشمکار هستند که خیلی خوب کار میکنند، زریهای خوبی از طلا و نقره میبافند که بهترین زریهای ایران است. بازارهای کاشان یا بخش عمده و به قولی همة شهر در زلزلة سال 588 بشدت ویران شد. به دستور کریمخان زند، گروهی از معماران و بنّایان به سرپرستی عبدالرزاقخان کاشی، حاکم شهر، به کاشان فرستاده میشوند تا به بازسازی و مرمت برج و باروها و بازار و محلههای شهر بپردازند، این کار دو سال به طول میانجامد. در عهد فتحعلیشاه به علت شکوفایی صنایع و تولیدات فراوان کاشان بخصوص تولید انواع پارچه، کاروانسراها و تیمچهها و بازارچههایی چند در امتداد بازار بزرگ ساخته شد، از جمله بازار نومسگرها و بازار فرخخان امینالدولة غفّاری که با حدود 120 دکان و کاروانسرا از استثناهای بازارهای ایران به شمار میرفت (شکل 73). این مجموعه مدتها بعد رو به ویرانی گذارد و در دوران پهلوی، در جریان خیابانکشی، کاملاً نابود شد. براون (ص 265) دربارة بازار مسگرهای کاشان مینویسد: «بازار مسگرهای کاشان با صدای دایمی چکش که روی مس میخورد و کورههایی که مس در آنها سرخ و گداخته میشود یکی از نقاط تماشایی مشرقزمین است. بازار کنونی کاشان، که اساسش به کارهای ساختمانی بعد از زلزلة 588 برمیگردد، از دروازة دولت تا میدان کمالالملک امتداد دارد. بخش عمدة بافت این بازار یک مسیر مستقیم است که پس از یک شکستگی، با انحنای کم، ادامه مییابد؛ در دو سوی آن چندین کاروانسرا، تیمچه، مسجد، حمام، و آب انبار مجموعهای سرشار از زندگی و حرکت را پدید میآورد. از جمله واحدهای ارزشمند این بافت میتوان سه تیمچة امینالدوله، بخشی، و صبّاغ را نام برد. تیمچة امینالدوله که در چهارسوق بازار «میان چال» قرار دارد با دهانهای به عرض یازده متر از نمونههای کمنظیر هنر معماری تیمچهسازی دوران قاجار است. گذشته از تناسبها و شاهکارِ سقفسازی آن، از نظر تزیینات، بویژه مقرنسبندیهای زیر سقف و پوشش معقلی آن، یکی از زیباترین، و باشکوهترین آثار معماری دوران اسلامی ایران به شمار میرود.بازار کرمان. از دورة صفویه مجموعهای نفیس شامل میدان، کاروانسرا، بازار، چهارسوق، حمام، آبانبار، و ضرابخانه باقی است که به نام حاکم وقت کرمان گنجعلیخان (متوفی 1034) نامگذاری شده است.مجموعة گنجعلیخان در اطراف میدان وسیعی (شکل 42) به مساحت تقریبی 4500 متر در محوطة بازار قدیمی، احداث شدهاست. کاروانسرای زیبا و معروف عهد صفوی در ضلع شرقی میدان واقع و به تزیینات خوش طرحِ معرّقکاری، کار سلطانمحمد معمار و کتیبههایی به خط علیرضا عباسی آراسته شدهاست (شکل 74). بازار گنجعلیخان با هفتاد و اندی باب دکان، از بازارهای زیبای ایران و وقف امام رضا علیهالسّلام است. این بازار از چهارسوق و بازار سراجی تا بازار اختیاری امتداد دارد. چهارسوق این بازار، واقع در زاویة جنوب غربی میدان با طرزی زیبا، محکم و مرتفع ساخته شده؛ بخش کمربندی سقف این چهارسوق با مناظری از بازار و کسبة عهد صفوی و چهارفصل سال، با رنگ و روغن، نقاشی شده که خوشبختانه بیشتر آن محفوظ مانده، امّا کهنه از گرد و غبار روزگاران دراز است (همت کرمانی، ص 161). بازار بزرگ کرمان از دهنة میدان توحید (ارگ) تا میدان مظفری، حدود سه کیلومتر است. بخش نخستین این بازار شامل دهنهای بزرگ با سقفی بلند و سردری مزین به کاشیکاری و چند اتاق در طبقه فوقانی، و مجموعاً به طول 25 متر است، که آن را بازار نقارهخانه مینامند، پس از آن بازار سراجی است که بخشی از آن مسقّف نیست؛ چهارسوق بزرگ در انتهای این بازار است (شکل 75). بین بازار گنجعلیخان و بازار وکیل، بازاری به نام اختیاری قرار دارد که از شمال به کاروانسرای گلشن و کوچهها و حمام وکیل، و از جنوب به ساختمان مدرسة قدیمی علوم دینی میرسد. بازار وکیل از شمال به کاروانسرای وکیل و کوچة حمام، از شرق به بازار مظفری، از مغرب به کاروانسرای سردار، و از جنوب به بازار اختیاری محدود میشود و دارای دو قیصریه به نامهای ملامحمد صالح و وکیل است.بازار مسگری (شکل 53) در میان دهانة شمالی چهارسوق گنجعلیخان، و قیصریة زرگرها، چهارسوی کوچکی که از دورة قاجاریه محل برگزاری مراسم مذهبی و عاشورای حسینی بوده است. سقف این چهارسو در سالهای اخیر فروریخته است. در محوطة بازار کرمان، بازارها و تیمچههای دیگری مانند بازار مظفری، بازار آهنگری، و بازار زرگری (شکل 7) وجود دارد.بازار وکیل شیراز. این بازار بخشی از مجموعة وسیعی بوده است که با انتخاب شیراز به پایتختی، به فرمان کریمخان زند میان سالهای 1183 - 1187 در محوطة وسیعی میان ارگ و اندرونی، با همکاری گروهی از معماران، صنعتگران، و استادکاران معروف آن روزگار ساخته شد (موسوی اصفهانی، ص 153). گفتهاند کریمخان با مشاهدة بازار قیصریة لار دستور ساختن این بازار را داده است (کریمی، ص 68؛ بنی، ص 341). فلاندن (ص 331) در وصفی دلپذیر از میدان شاه و بازارهای آن، این بازار را مایة آبروی شهر شیراز، و کُرزُن (ج 2، ص 122) آن را فعالترین بازار ایران و بهترین معرّف بازارهای شرقی و ایرانی خوانده است. پییر لوتی (ص 107ـ 108) ضمن وصف این بازار، راستة سراجان را زیباترین بخشاین بازار دانسته است. احتمالاً در محل کنونی بازار وکیل ساختمانهایی وجود داشته که قدمت آنها به زمان صفویه میرسیده است (همایون، ص 16 طرح شاردن). در 1315 ش، با امتدادیافتن خیابان زند، که از محورهای اصلی شهر شیراز است، هشت طاق از این بازار و بخشهایی از کاروانسراهای قوامی و روغنی، که سد راه خیابان بود، ویران و بدینسان بخشی از شمال این بازار از بقیة آن جدا شد و در سویدیگر خیابان قرار گرفت. بازار وکیل در میان راهی که از تنگ اللهاکبر به دروازة سابق اصفهان منتهی میشده، نزدیک به دروازه و داخل حصار ساخته شد. شکل بازار، چلیپایی و مرکب از چهار راسته است (شکل 50). شاخة اصلی، مرکب از دو راستة شمالی و جنوبی، نزدیک به پانصد متر بوده است (کرزن، ج 2، ص 122). راستة شمالی تا چهارسو با 48 طاق به نام بازار کلاهدوزان؛ راستة جنوبی با چهل طاق به بازار بزّازان؛ راستة شرقی با نوزده طاق به بازار علاقهبندان و راستة غربی با یازده طاق به بازار ترکشدوزان معروف بوده است. در غرب راستة جنوبی، حدود اواسط آن بازار دیگری به نام بازار شمشیرگران که در گذشته محل ساخت شمشیر بوده با یازده طاق وجود دارد که انتهای آن به راستة بزرگشمالی ـ جنوبی متصل میشود و دهانة ورودی آن مقابل سردر مسجدِ وکیل واقع است، و این مسجد را به سراسر بازار پیوند میدهد.پهنای راستههای بازار وکیل از پهنای سایر بازارهای ایران بیشتر است. دربرابر هر حجره سکوهایی سنگی با نقش برجستة ترنج بنا شده است. سقف راستهها با ردیفی از طاقهای گنبدی آجری، تویزهها، کاربندیهای ساده و آجرکاریهای جناغی ساخته شده که منظری بسیار زیبا به فضای بازار بخشیده است. تهویه و روشنایی بازار با روزنهای تعبیه شده در گنبـدها، یا از پنجرههای جاسازی شده بر پایة سقفها، بر فراز هر حجره تأمین میشود. کف این بازار که در گذشته، نزدیک به یک متر پایینتر از سطح کنونی بوده، با سنگ لوح خاکستری مفروش بود و حوض مرمری زیبایی که در وسط چارسو قرار داشت، بعدها با بالا آمدن کف بازار زیر خاک رفت. در گذشته، بازار دارای پنج در بزرگ بوده که شبها به کمک آنها از بازار حفاظت میکردهاند. در ساختمان این بازار، از سنگ در شالودة بنا و پایة سکوها و پیشخانها، از آجر در بنای دیوارها و طاقها، و از چوب در ساختن درها و درگاهیِ حجرهها استفاده شده است. چهارسو یا محل تقاطع راستهها فضایی هشتگوش است که در هر کنج آن حجرههای دوطبقهای قرار دارد.بازار وکیل، پنج کاروانسرای به نسبت وسیع و پیوسته به راستهها دارد که انبارها و حجرههای بازرگانان و کارگاههای صنعتگران در آنها قرار گرفته است. از اینها، چهار کاروانسرا در راستة شمالی واقع است که سهتای آنها یعنی، کاروانسراهای روغنی، احمدی، و گمرکخانه در سمت شرق و همزمان با بازار بنا شدهاند و چهارمی به نام کاروانسرای قوامی در سمت غرب واقع است. پنجمین آنها موسوم به کاروانسرای فیل در شمال بازار شمشیرگران جای دارد که مجتمعی از حجرههای تجاری است. دهانة اصلی کاروانسرای روغنی با مقرنسکاریهای زیبا زینت یافته و اِزاره و دالان ورودی با سنگهای سرخفام پوشش شده است. در چوبیِ اصلی این کاروانسرا همچنان برپاست.بازار یزد. مجموعة تاریخی بازارهای شهر یزد از میراثهای معماری و شهرسازی ایرانی با اصول حاکم بر معماری کویری است که به سبب اهمیّت در فهرست آثار ملّی و تاریخی به ثبت رسیده و آثاری از قرن نهم (روزگار جهانشاه قراقویونلو) تا قرن سیزدهم (دوره قاجار) را در بر میگیرد. این مجموعه از لحاظ پراکنش شهری از دو بخش متمایز تشکیل شده است: یکی بخش درون حصار شهر قدیم و دیگری در بیرون از این حصار (برج و باروی شهر) (شکل 76).بخش نخست از گوشة شرقی مسجد جامع تا محلة دارالشّفاء امتداد یافته است، مهمترین عناصر داخل حصار بازارچة فهّادان در محلة قدیمی یوزداران و بازار چهارسوق است. بازارچههای: کوشک نو، شاه ابوالقاسم (شهابالدین قاسم طراز)، رباطُک، دروازة شاهی، و بازار نو نیز در این بخش جای دارند. بخش بیرون از حصار شهر کهنه، عمدتاً شامل مجموعة بازارها و میدان خان و از لحاظ اقتصادی فعّالترین بخش بازار است. این بخش بر اثر خیابانکشیهای دورة پهلوی، بخصوص خیابان قیام (سابقاً شاه) در محورشرقی ـ غربی دو پاره شد و با از دست دادن ساختار و نظام فضایی اصلی خود به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده است.بخش شمالی شامل دو محور بازار خان (یکی در جهت قبله و دیگری عمود بر آن)، بازار زرگری، بازار افشار، بازار دروازة مهریز، بازار صدری، سرای وکیل، سرای شیرازی، سرای والی، سرای افشار، بازار دَقّاقی، سرای غلامعلی خراسانی، چهارسوق بازار خان، سرای پنجهعلی، سرای تهرانی، بازار لبِ خندق، تیمچة میرافضلی، تیمچة افشار، سرای حاج عبدالحمید و سرای خانِ کهنه است. مسجد بیاقخان، مدرسة عبدالرّحیمخان، حسینیة شاهزاده فاضل و آبانبار دروازة مهریز در همین بخش جای دارند. بخش جنوبی، میدان خان، بازار قیصریه، بازار پنجهعلی، بازار مسگری، بازار زیرمنار میدان، بازار چیتسازی، بازار کاشیگری، بازار مسجد ملااسماعیل، سرای شیرازی، سرای سادات، بازار تبریزیان، بازار علاقبندی، (دالان) تیمچة حاجی علیاکبر ریسمانی، بازار جعفرخان، بازار سرّاجها، بازارچة دوگانه مشیر، بازار محمدعلیخان، سرای اعراب، سرای شیرازی، بازارچة لَرْد باجْوردی، بازارچة کوچة میرقطب را در بر میگیرد. مدارس: خان، شفیعیه و مصلّی، و مساجد: میدان خان، ملاّ اسماعیل و ریگ و حمامهای: میدان خان و منیر و آب انبارهای خواجه و میدان خان و لردهای: تازیان، کوچه میرقطب، باجْوردی و کاروانسراهای: ده بالاییها، ملاّ حسینی، کوچه میرقطب، طزرجانیها، مُشیر، بُنْدَرآبادیها، و حسینیّة کوچه میرقطب نیز در این بخش قرار دارند.از میان راستههای بازار یزد در درجة اوّل بازارخان اهمیّت دارد که از ساختههای محمدخان والی، حاکم یزددر قرن سیزدهم است (افشار، ج 2، ص 765) و بیشتر مغازههای آن در روزگار ما بزّازی و پارچهفروشی است. مجموعة خان شامل میدان، مدرسه و قیصریه را محمدتقیخان(متوفی 1213) با طرحی هماهنگ به وجود آورده است. قیصریه در فاصلة میان میدان و مدرسة خان واقع گردیده که مشتمل بر 22 دکان و دو درب بزرگِ نفیسِ قدیمیِ آلتبندی شده است.این بازار از نظر معماری و طرّاحیِ فضا از انتظام خاصی برخوردار و از فضاهای مشابه در بازار یزد متمایز است. بازار علاقبندی که از تناسبات کوچکتری برخوردار است مانند قیصریه با دو در بسته میشده و از معدود بازارهای دو اشکوبة یزد است.با خیابانکشیهای جدید بخشی از بازار محمدعلیخان، بازار پنجهعلی و تمام بازار اروسیدوزها از بین رفته است. در بخش شرقی میدان میرچقماق که خود اثری از قرن نهم و یادگاری از دوران حکومت امیر چقماق شامیاست که از سوی شاهرخ تیموری به حکومت یزد منصوب شده بود، بازاری کهنسال به نام بازار حاجیقنبر وجود دارد که قدیمترین بازار یزد و از قرن نهم هجری و از بناهای نظامالدین حاجیقنبر جهانشاهی است که از سوی جهانشاه قراقویونلو (841 ـ 872) حاکم یزد بود. در قرن سیزدهم بر سر در این بازار، تکیة زیبای بلندی به اسلوب بناهایی که در تکایای یزد دیده میشود، رو به غرب احداث شده است که عمدة تزئینات آن کاشی معقلّی است. این بنای عظیم و فخیم که نزد مردم به تکیة امیر چقماق شهرت دارد، از دید مسافران معرّف شهر یزد است (افشار، ج 2، ص 707ـ 708، 765) (شکل 77).میدان ـ حسینیّة امیرچقماق در گوشة شرقی مجموعة بازارهای یزد، با عناصر متشکّلة پیرامون آن شامل سه آبانبار، مسجد امیرچقماق، حمام، کاروانسرا، کارگاههای بازاری و مقبره، از عمدهترین فضاهای شهری شهرِ یزد محسوب میشود. این میدان به لحاظ اهمیّت فضایِ شهری، با میدان نقش جهان در اصفهان و میدان گنجعلیخان در کرمان قابل مقایسه است.نخل چوبی گوشة جنوبی میدان از عناصر متحرّک میدان ـ حسینیّه است که بمناسبت بزرگداشت شهادت امام حسین علیهالسّلام بعدازظهر عاشورا بدوش مردم دورادور حسینیّه گردانده میشود.دیگر راسته بازارهای یزد عبارتند از بازار پنجهعلی، بازار افشار، بازار جعفرخان، بازار صدری، بازار دروازة مهریز، بازار لبِخندق، بازار چیتسازی و بازار علاقبندی که فعالیت عمدة تجاری آنها در زمینة منسوجات است. با اینکه فروش فرش و زیلو از دیگر فعالیتهای عمدة تولیدی و اقتصادی بازار یزد است امّا این صنف بازاری خاص خود ندارد و دکانهای آن در بازارها پراکنده هستند. تنها بازارهای صنفی یزد راستههای مسگری، زرگری و آهنگری است. بازار اخیر با نام بازار کاشیگری مجموعهای از کارگاههای کوچک آهنگری و تهیة ابزارهای سادة کشاورزی و لوازم موردنیاز روستاییان است.سراها و تیمچهها یعنی فضاهای تاجرنشین و عمده فروشی یزد، معمولاً در کنار میدانها و لَرْدها (رجوع کنید به پایینتر) قرار دارند.سراها دارای صحن وسیع میباشند که ورود چهارپایان بهداخل آن ممکن و استفاده از حیاط بعنوان بارانداز، میسّر بوده است.سراها بیشتر دو طبقه هستند. از طبقة زیر سراها بیشتر به صورت انبار محلی استفاده میشود و تجارتخانهها در اشکوب دوم جای دارند. از خصوصیات سراهای یزد این است که صحن و حیاط آن معمولاً به ارتفاع یک طبقه از ساختمان اطراف خود گودتر است و این امر احتمالاً به دو علت بوده است: یکی امکان دسترسی آسانتر به آب قنات که در یزد امری حیاتی بوده و دیگری استفاده از خاک حاصل از گودبرداری برای احداث بنا و حذف زحمت حمل آن از جای دیگر. شاید مناسبتر بودن فضای زیرزمین برای حفظ کالاهای انبار شده و بخصوص مواد غذایی نیز در انتخاب این شیوه عمل بیتأثیر نبوده است. فایدة دیگر نیز این است که این اختلاف سطح، ارتفاع سقف حجرهها را با طاق و تویزه راسته بازار مجاور که یک طبقه است برابر میکند که از نظر پایداری مجموعة بازار، مؤثر است. سرای سادات، سرای تهرانی، سرای افشار، سرای حاج عبدالحمید، سرای پنجهعلی، سرای علیآقا، سرایِ خانِکهنه، و سرای غلامعلی خراسانی، سرای شیرازی، سرای خواجه، سرای والی، سرای وکیل، سرای گلشن و سرای اعراب از این گونهاند.تیمچهها معمولاً در کنار سراها قرار دارند و فضای سرپوشیدة کوچکتری هستند که تجارتخانه بودهاند. چند نمونه تیمچة بدونسقف نیز مانند تیمچة وکیل، تیمچة خجسته، تیمچة سادات در بازار یزد وجود دارد.تیمچة تهرانی از نظر طراحی و تزیینات سقف (شکل 78) و تیمچة میدان خان، (محل سابق بانک شاهنشاهی)، از لحاظ طاق و تویزة آجری و کاربندیِ نورگیر وسط آن و نیز، تزیینات ورودی در مجموعة بازار بینظیر است.چهارسوق بازار خان که در محل تلاقی دو محور این بازار واقع است یکی از انواع زیبای چهارسوق در بازارهای ایران است. سقف این چهار سو با کاربندیِ نفیس آجری و در سه مرحله بر روی هم اجرا شده است. این چهارسوق از نظر مهندسی ساخت یکی از کمنظیرترین سازههای معماری سنتی یزد است که تشریح ویژگیهای آن مجال وسیعی میخواهد (شکل 79 و 80).کاربندیهای دیگری که در بازار یزد اجرا شده ولی از نظر معماری اهمیّت کمتری دارند عبارتند از: کاربندی قیصریه با اندودگچی، کاربندی آجری جلوی مدرسة خان، سردر مدرسة شفیعیه در میدان خان، کاربندی آجری نورگیر بازار افشار، کاربندی آجری مسجد و مدرسة ملاّ اسماعیل و کاربندی تیمچة سرای علیآقا.در مجموعة بازار یزد چهار گونه فضای باز وجود دارد: میدان؛ لَرْدْ؛ حسینیّه؛ مصلّی. کاربُرد این فضاها برحسب موقعیت استقرار، تجاری، خدماتی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی یا تلفیقی از آنها بوده است.میدان خان محل خرید نیازهای روزمرّة مردم و در عین حال محل تعزیرات حکومتی نیز بوده است. در اطراف این میدان مسجد، مدرسة علمیّه، آب انبار دودهانه، ورودی قیصریّه و چند بازار، تیمچه (بانک شاهنشاهی سابق) و مغازهها وجود دارند که از راه سه رواق دورادور میدان بههم ارتباط پیدا میکنند. میدان یا حسینیّة امیر چقماق، حسینیّة بعثت (میدان شاه سابق)، حسینیّة شاهزاده فاضل و مصلاّ ی صفدرخان از دیگر فضاهای باز شهریِ بازارها هستند که بعضی از آنها مانند صحن مصلاّ ی میرُک بیک (معروف به مُصلّی صفدرخان) در دل مجموعة بازار مرکز گردهماییهای مهم اجتماعی، سیاسی، مذهبی و برگزاری مراسم بزرگ مذهبی مانند نمازهای عیدین است.یکی از فضاهای باز بازار یزد که از وجوه تمایز این مجموعه از دیگر بازارهاست نوعی میدان کوچک به نام لَرْدْ است که بیشتر کاربرد خدماتی داشته و دارد ولی در گذشته به صورت بارانداز از آن استفاده میشده است. لردها در حد فاصل بین بازار و بافت مسکونی شهر واقعاند و نوعی فضای مبدِّل در شهرسازی سنتی یزد به شمار میآیند. در کنار لردها روغنگری، کاروانسرا، بازارچه، مسجد و بعضاً حسینیه قرار دارد. لردهای مهم عبارتند از: لرد باجْوردی، لرد حمّالون، لرد کوچه میرقطب، لرد تازیان، لرد کیوان و لرد آسیاب.مساجد و مدارس علمیّه از عناصر تفکیکناپذیر مجموعة بازار یزد هستند که خود در میان شهرهای ایران به «دارالعباده» شهرت دارد. مسجد جامع در کنار بازار چهارسوق و بازار شاهی و مدرسة علمیّة امام خمینی در داخل برج و باروی قدیم شهر قرار دارند. مسجد جامع نو یا امیر چقماق؛ مسجد/مدرسة مصلّی معروف به (مصلاّ ی صفدرخان)؛ مسجد بیاقخان؛ مسجد/مدرسة ملااسماعیل؛ مسجد ریگ، مسجد ساباط، مسجد حاجی حسین پوستینی، مسجد شاهطهماسب، مسجد پوستفروشان، مسجد بازار حاجی قنبر، مدرسة علمیّهخان، مدرسة علمیّة شفیعیّه و مدرسة عبدالرحیمخان از اجزاء مجموعه بازار یزد هستند. این مدارس همگی بجز مدرسة شفیعیّه در دو طبقه طراحی و ساخته شدهاند. مسجد ملاّ اسماعیل بهعنوان بزرگترین مسجد شهر پس از انقلاب اسلامی همواره محل برگزاری نماز جمعه بوده است.از کاروانسراهای یزد که در محلاّ تِ چسبیده به بازار قرار دارند، تعدادی باقی و برقرارند و بعضاً بکلی ویران شدهاند. کاروانسرای پسته در محلة لبِ خندق، کاروانسرای دهبالاییها، کاروانسرای ملاحسینی نزدیک لَرْد باجوردی، کاروانسرای طزرجانیها، کاروانسرای امیرچقماق، کاروانسرای گودالُک، کاروانسرای مشیر، کاروانسرای بُنْدَرآبادیها، کاروانسرای غلامعلی خراسانی (معروف به غلامعلی سیاه)، کاروانسرای ابوالقاسم، کاروانسرای شعبان، کاروانسرای سیدحیدری، کاروانسرای ناجی، کاروانسرای رسولی، کاروانسرای پاپُلی، کاروانسرای ثوابیّه، کاروانسرای ابوالمعالی (معروف به بولْمیری)، کاروانسرای درِ سیّد، کاروانسرای بافقیها، کاروانسرای گودال مصلّی هنوز باقی هستند. کاروانسرای کوچه میرقطب و کوشکنو همراه شهرسازی جدید تخریب شده و از میان رفتهاند.منابع: ابنبطوطه، سفرنامة ابنبطوطه ، ترجمة محمدعلی موحد، تهران 1370 ش؛ محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه عن القرون الخالیه ، ترجمة اکبر داناسرشت، تهران 1352 ش؛ محمد حسنبن علی اعتمادالسلطنه، چهل سال تاریخ ایران در دورة پادشاهی ناصرالدینشاه (المآثر و الا´ثار) ، چاپ ایرج افشار، تهران 1363 ش؛ همو، مرآت البلدان ، چاپ عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، تهران 1367 ـ 1368 ش؛ ایرج افشار، یادگارهای یزد ، تهران 1354 ش؛ ارنست اورسول، سفرنامة اورسل: 1882 میلادی ، ترجمة علیاصغر سعیدی، تهران ] تاریخ مقدمه 1352 ش [ ؛ آدام الئاریوس، سفرنامة آدام الئاریوس: بخش ایران ، ترجمة احمد بهپور، تهران 1363 ش؛ کلیفورد ادموند بازورث، تاریخ غزنویان، ترجمة حسن انوشه، تهران 1363 ش؛ محمدابراهیم باستانی پاریزی، گنجعلیخان ، تهران 1362 ش؛ ادوارد گرانویل براون، یک سال در میان ایرانیان ، ترجمة ذبیحاللّه منصوری، تهران 1371؛ رولف بنی، ایران پل فیروزه، ورونا 1978؛ ژان باپتیست تاورنیه، سفرنامة تاورنیه ، ترجمة ابوتراب نوری، چاپ حمید شیرانی، اصفهان 1363 ش؛ حسینبن محمدابراهیم تحویلدار، جغرافیای اصفهان ، چاپ ستوده، تهران 1342 ش؛ محمود توسلی، اصول و روشهای طراحی و فضاهای مسکونی در ایران، تهران 1365 ش؛ همو، ساخت شهر و معماری در اقلیم گرم و خشک ایران، تهران 1360 ش؛ خسرو خسروی، «بازارهای روستایی در ایران»، راهنمای کتاب ، سال 19، ش 1 - 3 (1355 ش)؛ دایرةالمعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران 1345 ش، ذیل «کرمان» و «گنجعلیخان»؛ پیترو دلاواله، سفرنامة پیترو دلاواله (قسمت راجع به ایران) ، ترجمة شجاعالدین شفا، تهران 1348 ش؛ ابراهیم دهگان، ابوتراب هدایی، تاریخ اراک ، اراک 1329 ش؛ دن گارسیاد سیلوا فیگوئرا، سفرنامة دن گارسیاد سیلوا فیگوئرا سفیر اسپانیا در دربار شاهعباس اول ، ترجمة غلامرضا سمیعی، تهران 1363 ش؛ ژان شاردن، سیاحتنامة شاردن، ترجمة محمد عباسی، تهران 1336 ش؛ ولیقلیبن داودقلی شاملو، قصصالخاقانی ، چاپ حسن سادات ناصری، تهران 1371 ش؛ محمدرضا طباطبایی، تاریخ اولادالاطهار ، تبریز 1304 ق؛ علی فدایی، موقعیت اجتماعی و اقتصادی بازار کرمان ، تهران، 1352 ش؛ ریچارد نلسون فرای، بخارا دستاورد قرون وسطی، ترجمة محمود محمودی، تهران 1365 ش؛ حسنبنحسن فسائی، فارسنامة ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی، تهران 1367 ش؛ اوژن ناپلئون فلاندن، سفرنامة اوژن فلاندن به ایران ، ترجمة حسین نورصادقی، تهران 1356 ش؛ نصرالله فلسفی، زندگانی شاهعباس اول ، تهران 1344ـ1346 ش؛ ژان باپتیست فووریه، سه سال در دربار ایران ، ترجمة عباس اقبال آشتیانی، تهران 1362 ش؛ جرج ناتانیل کرزن، ایران و قضیة ایران ، ترجمة غ. وحید مازندرانی، تهران 1362 ش؛ بهمن کریمی، راهنمای آثار تاریخی شیراز ، تهران 1355 ش؛ محمدیوسف کیانی، «نسخة اصلی کتابخانة موزة بریتانیا در بارة کاروانسراهای عهد صفویه در اصفهان»، مجلة باستانشناسی و هنر ایران ، ش 5 (1349 ش)؛ گای لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ، ترجمة محمود عرفان، تهران 1364 ش؛ مفضلبنسعد مافروخی، ترجمة محاسن اصفهان ، ترجمة حسینبن محمدبن ابیرضا آوی، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1328 ش؛ محمدرضا محتاط، سیمای اراک ، تهران، 1368 ش؛ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعیو اداری دورة قاجاریه ، تهران 1360 ش؛ محمدصادق موسوی اصفهانی، تاریخ گیتیگشا ، با مقدمة سعید نقیسی، تهران 1317 ش؛ ناصرخسرو، سفرنامة حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363 ش؛ ناصر نجمی، دارالخلافة تهران ، تهران 1350 ش؛ محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا ، ترجمة ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران 1363 ش؛ غلامعلی همایون، اسناد مصور اروپائیان از ایران: از اوایل قرون وسطی تا اواخر قرن هیجدهم ، تهران 1349 ش؛ محمود همّت کرمانی، تاریخ مفصل کرمان ، کرمان 1364 ش؛ لطفالله هنرفر، گنجینة آثار تاریخی اصفهان ، اصفهان 1344 ش؛ یاقوت حموی، معجمالبلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866 ـ 1873، چاپ افست تهران 1965؛J. Barbaro, A. Contarini, Travels to Tana and Persia , London 1973; G.N. Curzon, Persia and the Persian question , London 1982; E. Ehlers, "Rent-capitalism and unequal development in the Middle East. The case of Iran." in Work, income and equality. Payment systems in the third world , ed. F. Stewart, London 1983, 32-61; W.M. Floor, "The bankers (s ¤ arraf) in Q ¦ aj ¦ ar ¦ Iran", in ZDMG , 129 (1979), 263-81; idem, "Guilds and futuvvat in Iran", in ZDMG , 134 (1984), 106-114; A.K.S. Lambton, "The Merchant in medieval Islam", in A Locust's leg , eds. W.B. Henning and E. Yarshater, London 1962; Thomas Herbert, Relation du Voyage de Perse et des Indes Orientales, Paris 1663; Pierre Loti, Vers Ispahan, Paris 1925, Tإhإran 1974; A. Metz, Die Renaissance des Islams , Heidelberg 1922; M. P. Pagnini Alberti, Strutture commerciali di pellegrinaggio: Mashhad (Iran Nord-orientale) , Udine 1971; G. Thaiss, "The bazaar as a case study of religion and social change" in Iran faces the seventies , ed. E. Yar-Shater, New York 1971, 189-216; E. Wirth, "Zum problem des bazars", Der Islam , LI (1971), 203-60, LI (1975), 6-46.