بارِمّا، رشته کوهی منفرد از کوههای مرز غربی ایران، به طول تقریبی هشتصد کیلومتر. امروزه به جبل حَمْرین معروف است. حد شمالی بارمّا در جزیره * (جنوب جبل سِنْجَر) واقع است و رود دجله در اَلْفَتْحَه از آن میگذرد. راه اصلی بغداد ـ همدان ـ تهران در شَهْرَبان از آن عبور میکند. این رشته کوه جلگههای عیلام باستان (خوزستان کنونی) را از جلگههای اروندرود در اهواز جدا میسازد و سرانجام در استان فارس به فلات ایران میپیوندد. نام این کوه بارها تغییر یافته است و نام آسوری آن معلوم نیست. سریانیها آنرا ارُخ یا اورُخ میخواندند. پولوبیوس (ج 5، ص 52) در شرح لشکرکشی آنتیوخوس سوم بر ضد مولون ، آنجا را «تواوریوکون اوروس » مینامد. بارمّا کهنترین نام عربی آن است که شاید بتوان آن را برگرفته از «بیْث رِمّان» سریانی، به معنی معبد رمون ، احتمالاً حرمی آشوری، دانست. نام این کوهها از روستایی واقع در کرانة شرقی دجله، در محل عبور رود از کوهها گرفته شده است. این روستا بر سر راه بغداد ـ موصل بود و یعاقبه در آن سکونت داشتند و مدّت زمانی همراه با بیْث رازیق اسقف نشینی را تشکیل میداد. قُدامَه بن جعفر (ص 232) و یاقوت حموی (ج 3، ص 7) بخش غربی این رشته کوه را که در جزیره واقع است ساتیدما (واژهای سریانی) نامیدهاند. این نام به معنی «خونآشام» است و در منابع دیگر به عنوان نام رودهای مرزی آمده است. ابن حوقل (ص 169) این بخش غربی را جبل شقوق خوانده و امروزه نیز آثاری از این نام را میتوان در روستای اَلْشَقّ یافت. اصطخری (ص 75) و یاقوت حموی (ج 1، ص 494) به پیروی از ابوزید بلخی نوشتهاند که در میان آب چشمههایی از قیر یافت میشده است (این را هنوز هم در محلی که دجله رشته کوه بارمّا را قطع میکند میتوان دید). این کوهها از مرکز جزیره در مغرب تا مرزهای کرمان در مشرق ادامه دارد و در آنجا به صورت تپههای ماسَبَذان (پشت کوه) درمیآید. طولانی بودن این رشته جبالِ متجانس مایة تصوّرات و خیالپردازیهایی شده چنانکه یاقوت حموی آن را به قیاس اقیانوس محیط بر کرة زمین، الجبلالمحیط بالارض خوانده است. حَمْرین، نام کنونی آن را نخست یاقوت حموی (ج 3، ص 7) ذکر کرد. این نام در 758 نیز، در کتیبة وقفیة مدرسة مِرجانیّة آمده است (رجوع کنید به ماسینیون، ص 16، 28). بخشیاز آن، که در سمتغربی دجله واقعاست، امروزه جبل مکحول نامیده میشود و رشته کوهی را که به موازات آن امتداد دارد جبل مُکَیْحِل (به رنگ کُحْل) میخوانند و این نام احتمالاً از روستایی واقع در کرانة رود دجله گرفته شده است (رجوع کنید به اَسِّمَنی، ج 2، ص 218؛ یاقوت حموی، ج 1، ص 494). نامهای مشتق از رنگها امروزه بسرعت جای اسامی قدیمی عربی را میگیرد؛ حتمی حُمرین، به رغم اینکه به «ین» سریانی قدیم ختم میشود، نامی امروزی از «احمر» و به معنی «سرخ فام» است.محلی واقع درنزدیکی دجله دارای اسم قدیم و رسای «خنوقَه» به معنای «وخفه شده» و «دچار خناق شده» است.صفاءالدین عیسی قادری نقشبندی بَنْدَنیجی در تألیف ترکی منتشر نشدة خود موسوم به جامعالانوار فی مناقب الاخیار (1077) به گور مجید الکُردی (متوفی 567) اشاره میکند و آن را از زیارتگاههای مشهور حَمْرین خوانده است؛ این گور تاکنون پیدا نشده است (رجوع کنید به ماسینیون، ص 60).منابع : ابنحوقل، کتاب صورة الارض، چاپ کرامرس، لیدن 1967؛ ابراهیمبن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ قدامةبنجعفر، کتاب الخراج ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ یاقوت حموی، معجمالبلدان، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛Assemani, Bibliotheca Orientalis; M.Canard, H'amdanides, I, 126, 128-129; E. Herzfeld, " Untersuhungen zur Topographie... ", Memnon , I (I907), 1 and 2; Georg Hoffmann, Syrische Akten Persischer Martyrer, index s. Be ¦ th Remma ¦ n; G. Le. Strange, The lands of the eastern caliphate , Cambridge 1930, index; Massignon, Mission en Mesopotamie, Cairo 1912; G. C. Miles, " Some coins from Sinja ¦ r ", American journal of Semitic Languages and Literatu'es, LVI (1939), 247-248; Polybius, Histories; Friedr Sarre, E. Herzifeld, Archaeologische Reise im Euphrat-u Tigris- Gebiet, Berlin 1910-1911, Chap, III.تکمله: بارمّا (حَمْرین)، رشته کوهی کم ارتفاع با جهت شمال غربی ـ جنوب شرقی، در جانب غربی ایران که بخش عمدة آن در خاک عراق است امّا دنبالة آن به کوههای ایلام (ماسَبَذان قدیم)، از ارتفاعات زاگرس میپیوندد. به نوشته آدمز امروز در دهانة یکی از درّههای تنگ حَمْرین بر رود دیاله آثار سدّی است به نام غاطس که ] احتمالاً [ در اواخر دورة عباسی ساخته شده و هر ساله آن را لایروبی میکردند (ص 355). اصطخری (ص 75) در قرن چهارم علاوه بر قیر، از چشمههای نفت دامنة بارّما سخن گفته، کوه ماسبذان را همان بارمّا دانسته است. یاقوت حموی (1965، ج 1، ص 464) در قرن هفتم با تأیید گفتههای جغرافیدانان پیشین، «کوه بارمّا را میان تکریت و موصل دانسته است... و (ظاهراً) دهی نیز به نام بارمّا در شرق دجله و در پنج فرسنگی سنّ قرار داشته (رجوع کنید به ابن خرداذبه، ص 93) از اینرو گاه آن را سنُّ بارمّا خواندهاند (یاقوت حموی، 1965، همانجا؛ بلاذری، ص 370). به نوشتة یاقوت حموی در محل عَقْر در دامنة کوه حمرین به سمت موصل پلی از قایقها (برود) بسته بودند و در آنجا از رهگذران به نفع امیر موصل، حق عبور میگرفتند (1846، ص 312). چنانکه در تحریر تاریخ وصاف آمده (ص 18) در حملة مغولان به بغداد (656)، وقتی به مستعصم بالله خبر دادند که سپاه هلاکو نزدیک کوه حَمرین است، او با تعجب پرسید از آنجا چگونه عبور خواهند کرد. (در قرن هشتم ابوالفداء، 323) مینویسد: آب شهر دَقوق از چشمههایی است که از کوه حمرین جاری است. نیز چنانکه حمدالله مستوفی (ص 172) نوشته، بارمّا اهمیّت داشته، و در میان راه بغداد ـ موصل بوده است. کنت دوسرسی (ص 259) که از این کوه عبور کرده مینویسد: میان صحرا رشته جبالی امتداد دارد که روی نقشه آن را کوههای حمرین نوشتهاند. او این کوهها را کاملاً بیحاصل و سنگلاخی وصف کرده که جادهای پهن و سهلالعبور از آن میگذرد. در دامنههای شرقی و غربی این کوهها منابع بزرگ نفتی وجود دارد (رجوع کنید به اوپک، نقشة عراق).منابع : روبرت مان آدمز، اطراف بغداد: تاریخالاستیطان فی سهول دیالی ، ترجمة صالح احمد علی، علی محمد میاح، و عامر سلیمان، بغداد 1984؛ ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ اسماعیلبن علی ابوالفدا، تقویم البلدان ، ترجمة عبدالمحمد آیتی، تهران 1349 ش؛ ابراهیمبن محمد اصطخری، کتاب المسالک والممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان ، چاپ عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت 1407/1987؛ حمداللهبن ابیبکر حمدالله مستوفی، کتاب نزهةالقلوب ، چاپ گی لسترنج، تهران 1362 ش؛ لوران دوسرسی، ایران در 1839 ـ 1840: سفارت فوقالعادة کنت دوسری، ترجمة احسان اشراقی، تهران 1362 ش؛ عبداللهبن فضلالله وصّاف حضرة، تحریر تاریخ وصّاف ، به قلم عبدالمحمد آیتی، تهران 1346 ش؛ یاقوت حموی، کتاب المشترک وضعا والمفترق صقعا ، گوتینگن 1846؛ همو، معجمالبلدان ، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ 1866 ـ 1873، چاپ افست تهران 1965؛Opec, Annual Statistical bulletin, Vienna 1989; The Times atlas of the world, London 1985, 34.