باران1) باران در ایران و افغانستان. در زبانهای ایرانی همة واژههای دالّ بر «باران» و «باریدن» از ریشة ایرانی باستان r ¦ wa مشتق شدهاند، گرچه ساخت ستاک اسم متفاوت است. شکل ستاکی ـ ra ¦ wa * هم در ایرانی باستان ( ra ¦ va اوستایی) و هم در ایرانیمیانه ( ra ¦ ba خُتَنی، w'r سُغْدی) و هم در ایرانی جدید ( r ¦ a ¦ g پَراچی، r ¦ bo سنگلچی، wفr وَخی ] نیز â ¦ [boronraw ) یافت میشود؛ مشتقّی مختوم به § is ـ در بسیاری از گونههای گویشی فارسی جدید، «بارش»، و در بلوچی § ris ¦ gwa (گذشته از rag ¦ gwa ) هست؛ مشتقی مختوم به n ¦ a ـ نیز در فارسی میانه ran ¦ gwa ، فارسی جدید «باران»، مُنْجی و اشْکَشْمی boron (از فارسی ؟ نیز urnaduk در اشکمشی)؛ نیز رجوع کنید به اُسِتی warun ، اُستِی ایرون warin (= مصدر) وجود دارد؛ شکلهایی مشتق از ستاکهای مختوم به aka ـ در بلوچی rag ¦ gwa (=مصدر)، یِدْغَه o ¦ wجrig ، پشتو ¦ (w)orya یا ¦ (w)arya و شُغْنی wareyi دیده میشود. اُرموی فقط واژة فارسی «باران» را دارد، ولی فعل ـ r ¦ o ¦ g (در لهجة بَرَکی بَرَک) ـ gwar (در لهجة کنیگورم) را حفظ کرده است (مثلاً رجوع کنید به بیلی، ص 278).نکتة درخور توجه اینکه در زبانهای جدید ایرانی بارندگیهای شدید و خطرناک را غالباً با واژههای برگرفته از عربی («طوفان»، «برق»، «رعد»، «سیل») بیان میکنند، و حال آنکه برای پدیدههای سودمند اصطلاحاتی را از اصل ایرانی حفظ کردهاند: در دادِسْتان دینیگ (37:31) باران را دارای ثمرات نیکو و سودمند وصف کردهاند؛ و تگرگ («ژاله» در فارسی و alay § z در پشتو)، به رغم خسارتی که بویژه پس از شکوفه کردن درختان میوه در بهار به محصول میتواند وارد کند، چون بر زمین جاری نمیشود و لذا زمین را سیراب میکند، به نیکی و سودمندی شهرت دارد، در آن بخش از جهان که مردم به زبانهای ایرانی سخن میگویند، پشتو از لحاظ داشتن واژههای فراوان از اصلِ هندی برای بارندگیهای مختلفِ مخصوص منطقة استوایی، که در بخش شرقی خطّة ایران و افغانستان روی میدهد، منحصر به فرد است (مثلاً ¦ aka § Pars «باران تابستانی، باران موسمی»؛ نیز مسمّی به wasa و t ¦ resa ¦ ba ؛ ba ¦ e § s «باران سیل آسا»؛ na ¦ pu «باران ریز»).در ناحیة ایران و افغانستان، که میان مدارهای 40 و 25 درجة شمالی واقع است، کاهش منظّم نزولات از شمال به جنوب، که مشخّصة منطقة مدیترانهای است، هیچ دیده نمیشود: اهواز (در 31 درجه و 20 دقیقة عرض شمالی) و مزار شریف (در 36 درجه و 42 دقیقة عرض شمالی) بارندگی سالانة دقیقاً برابری دارند (187 میلیمتر). میزان بارندگی در بندرعباس (در 27 درجه و 11 دقیقة عرض شمالی) با 139 میلیمتر چندان کمتر از سرخس (در 36 درجه و 32 دقیقة عرض شمالی) با 157 میلیمتر نیست. این ناهنجاریها از سویی معلول عوارض طبیعی و از سوی دیگر ناشی از وجود پهنههای دریایی است. عوامل جغرافیایی اصلی در توزیع نزولات در این منطقه همینهاست.الف) عوامل جغرافیایی در توزیع نزولات. تأثیر کوهها بر توزیع مکانی نزولات کمتر معلول ارتفاع آنها، و بیشتر معلول جهت آنهانسبت به مسیر غالب بادهای چرخهای غربیاست که بیشترین مقدار بارش سالانه را به منطقه میآورند. وجود سلسله کوههای زاگرس و هندوکش، به صورت اُریب، بترتیب در منتهاالیه غربی و شرقی خطّة ایران و افغانستان، موجب بروز تفاوتهای بسیار میان کوهپایهها و دامنههای نسبتاً مرطوب که در معرض این بادها قرار دارند، از سویی، و کوهپایهها و دامنههای بسی خشکتر در طرفهای محفوظ از این بادها، از سوی دیگر، میشود. برای مثال، میزان بارندگی در دزفول (در ارتفاع 143 متری از سطح دریا)، واقع در دامنة غربی زاگرس مرکزی، 358 میلیمتر در سال است؛ حال آنکه اصفهان (در ارتفاع 570 ، 1 متر از سطح دریا)، در دامنة شرقی، فقط 108 میلیمتر بارندگی دارد (این دو شهر، مانند غَردایه در صحرای الجزایر، بر یک عرض جغرافیایی واقعاند). مرتفعترین قلّههای هر دو رشته کوهستان حدود هزار میلیمتر نزولات سالانه دارد (بترتیب 982 و018 ، 1 میلیمتر، که در صد روز، در سالَنگ شمالی و سالنگ جنوبی واقع در بخش مرکزی هندوکش میبارد؛ اینها یگانه ایستگاههای دایمی هواشناسی افغانستان است که در ارتفاعی بیش از سه هزار متر واقع است). در نقاط پست، آبگیرهای میان کوهها محدودههای نسبتاً خشکی را تشکیل میدهند که هر چه به سوی مشرق برویم خشکی آنها بیشتر میشود: گرچه در حوضههای آذربایجان و فارس سیصد میلیمتر یا بیشتر ثبت شده است (در اورمیه 360 میلیمتر در 93 روز؛ در شیراز 304 میلیمتر)، آبگیرهای مشابه در هندوکش کمتر از سیصد میلیمتر نزولات دارند (در بامیان 138 میلیمتر فقط در 37 روز؛ در زیْبَک 125 میلیمتر).مناطق وسیعِ پستتر میان زاگرس و هندوکش متشکل از ناحیههایی نیست که هر چه به سوی جنوب برویم از بارش آنها کمتر شود و سبب آن تغییراتی است که وجود اقیانوس هند در جنوب و دریای خزر در شمال در جریان منطقهای پدید میآورد. این دو پهنة دریایی اثرِ مرطوب کنندهای دارند که فقط در صورتی بدرستی تشخیص دادنی است که دو جزء اساسی آن اثرِ مرطوب کننده را بوضوح ازهم متمایز کنیم. از سویی، این دو پهنة دریایی جبهههای تازهای در جریانهای متلاطم هوا، که از مغرب به مشرق بر آن پهنهها میگذرد، پدید میآورند؛ این امر وجود رطوبتِ بیش از حدّ معمولِ سواحل شرقی آنها را توجیه میکند؛ چون هر چه به سوی جنوب برویم از بسامد جریان چرخهای کاسته میشود، میزان رطوبت در ناحیة خزر (گرگان 696 میلیمتر) از خلیج فارس (بوشهر 221 میلیمتر) بسیار بیشتر است. از سوی دیگر، دریاها برخی از بادهای همگرا را که مولود هر رویداد چرخهای است مرطوب میسازند. در خلیجفارس این روند بر بادهای جنوب غربی که از عربستان میآیند و، با این وصف، مقداری رطوبت را به ساحل ایران میآورند، اثر میگذارد. در دریای خزر، بادهای شمال شرقی سبب بارندگی بیش از حد در ساحل جنوبی دریای خزر و دامنههای شمالی البرز میشوند. در ناحیة خزر، بارندگی، به تناسب بُردِ بادهای شمال شرقی که به ساحل میرسند، از مشرق به مغرب پیوسته در افزایش است (قایم شهر 761 میلیمتر؛ رامسر 212 ، 1 میلیمتر در 136 روز؛ انزلی 810 ، 1 میلیمتر در 138 روز). بارندگی ظاهراً در سطح جنگلهای راشِ البرز در ارتفاع حدود 500 ، 1 متری به بیشترین مقدار خود (بیش از دو هزار میلیمتر) میرسد.در کشوری چون ایران، که بطور کلی خشک یا کم آب است، این رطوبت استثنایی شدید، شهرستانهای ساحل دریای خزر بویژه گیلان را، که مرطوبتر است، متمایز ساخته است. البته خشکی در حوضههای کویری، که همة موانع و اشکالات ممکن (ارتفاع کم، وضعی که مانع وزش بادهای غالب میشود، وضعِ برّی) در آنها جمع است، از همه جا بیشتر است. حدّ متوسط بارندگی سالانه در این نقاط همیشه کمتر از صد میلیمتر است (زرنج 53 میلیمتر فقط نُه روز؛ خور 36 میلیمتر؛ و حتی کمتر از اینها در مرکز دشت لوت که زندگی در آنجا را ناممکن مینمایند). تعیین حد و مرز بیشینة خشکی یا کم آبی مشکلتر است. میتوان چنین فرض کرد که آن حدود منطبق با حد و مرز کمینة زراعت دیم است. بررسی نشان داده است که گندم دیم زمستانی وقتی که بارندگی سالانه در جنوب ایران از 210 میلیمتر و در شمال ایران از 230 میلیمتر کمتر باشد از میان میرود ـ این تفاوت معلول تأخیری است که در شمال به سبب سرمای سخت زمستان در فصلِ کشت رخ میدهد (پرن دو بریشامبو و والن، ص 15). حد 230 میلیمتر را میتوان درباره بخش اعظم افغانستان صادق دانست. گرچه پژوهش در اقلیم شناسی کشاورزی این کشور کمتر از ایران پیشرفت داشته، ولی از لحاظ «برّی» با شمال ایران برابر است. پس بر مبنای اطلاعات موجود، تقریباً دو سوم مساحت ایران و افغانستان، به سبب خشکی یا کمآبی مفرط، برای کشاورزیِ غیرآبی مناسب نیست. با وجود این، چون توزیع فصلی نزولات به هیچ وجه متجانس نیست، در یک سوم باقیمانده نیز اوضاعِ بسیار گوناگونی یافت میشود.ب) الگوهای بارندگی. فصلهای بیشترین و کمترین مقدار بارندگی، و نیز گاهی بسامد آنها در یک سال، حاکی از تفاوتهای منطقهای مهمی است که، در عین حال، مبتنی بر الگوی نسبتاً سادهای است.به طور کلی، بیشترین بارندگی در زمستان، در جنوبِ عرض 34 درجة شمالی و در بهار در شمال آن روی میدهد. این خط مرزیِ مهم فقط در دو نقطه شکسته میشود: یکی در کوهپایة تهران، و دیگری در شمال غربی افغانستان، که بیشترین بارش زمستانی در آن نقاط بترتیب تا 36 و 37 درجة شمالی میرسد. به طور دقیقتر، بیشترین میانگین بارش ماهانه در جنوبِ عرض 34 درجة شمالی در ماه دی و در شمالِ آن در ماه فروردین است، گرچه گاهی این نکته در ماه اسفند (در بخش شرقی البرز، بادغیس و بلخ) یا در ماه اردیبهشت (در برخی از ایستگاههای هواشناسی کوهستانی در آذربایجان و هندوکش) صادق است. بخشی از نزولات فصل سرما به صورت تگرگ و بخصوص برف میبارد (در هندوکش، شمار روزهای برفی در ارتفاعاتِ بالاتر از 700 ، 2 متر از شمار روزهای بارانی بیشتر است؛ رجوع کنید به برف * ).عوامل کلی بارندگیهای زمستانی و بهاری همان عوامل عرضهای جغرافیایی میانه است که از آن میان، اغتشاشهای جوّی قطبی و فروبارهای جبههای مدیترانهای نقش عمده دارد. عرض جغرافیایی «تندباد پیچان» زیرْاستوایی، هم جنوبیترین حدّ وقوع بارندگیهای زمستانی و هم مسیر جریان فروبارهای جبههای مدیترانهای را تعیین میکند. بنابراین در تحلیل نهایی، تغییرات عرضی فصلی در تندبادِ پیچان است که موجب تضاد الگوهای بیشترین تعداد بارندگی زمستانی و بارندگی بهاری میشود.از این گذشته، در صورتی که همة عوامل دیگر برابر و در محدودة مذکور باشد، وقتی که بیشترین مقدار بارندگی دیرتر، در اواخر پاییز و اوایل زمستان، روی دهد اوضاع و احوال برای کشت دیم غلاّ ت مساعدتر است. مناطقی که بیشترِ بارندگی آنها در بهار اتفاق میافتد نسبت به آنهایی که بیشترین مقدار بارندگی آنها در زمستان است وضع مساعدتری دارند و درمیان گروه اول، آنها که بیشتر بارندگیشان در ماه فروردین، یا حتی بهتر از آن، اردیبهشت اتفاق میافتد نسبت به آنها که بیشتر بارندگیشان در ماه اسفند است وضع باز هم مساعدتری دارند. در افغانستان، که طول و شدت سرمای زمستان در بخش اعظم کشور باعث میشود که به جای گندم زمستانه گندم دیم بهاره را در فروردین بکارند و در شهریور درو کنند، با وجود اینکه کلّ بارش سالانه در جنوب و شمال تقریباً برابر است، شمال هندوکش، و نه جنوب آن، را برای کشت گندم ترجیح میدهند. غالباً درک نادرست نقش بنیادین الگوهای نزولات فصلی در جغرافیای دیمکاری، بویژه از جانب باستان شناسان، به بازسازیهای دیرینة اقلیمشناختی نادرستی انجامیده است (مثلاً رجوع کنید به یا گوتیس ـ اِمْدِن).در اینجا نیز آب و هوای دریای خزر مستثنی است. بیشترین بارندگی در پاییز (مهر ـ آبان) واقع میشود و به فعالیت چرخهای نیرومند بر فراز دریای خزر در آن فصل وابسته است و این فعالیت را عامل دیگری تقویت میکند؛ یعنی دمای آب دریا در همان زمان به گرمترین درجة خود و در نتیجه به بیشترین توانایی برای مرطوب ساختن تودههای هوای بالای خود میرسد. در آن دوره، از هر پنج روز به طور متوسط بیش از دو روز بارانی است. از سوی دیگر، بهار که فصل دیگر فعالیت چرخهای شدید در عرضهای جغرافیایی دریای خزر است، از لحاظ میزان بارندگی، پس از زمستان و درمرتبة سوم واقع است؛ زیرا تبخیر آب سرد دریا بسیار اندک است.کمترین مقدار بارندگی همیشه درتابستان روی میدهد؛ زیرا در این فصل عرضهای جغرافیایی افغانستان و ایران تحت تأثیر هستههای فشار شدید استوایی، که ثابت و خشک است، واقع میشوند. در این مدت، بارندگی اندک است (کمتر از پنج درصد کلّ سالانه) و غالباً به مدت چندین ماه ـ از خرداد تا مهر در شمال و از اردیبهشت تا آبان در جنوب ـ به صفر میرسد. بدین ترتیب، الگوی کلی بسیار سادهای وجود دارد، یعنی تنها یک دورة خشک در تابستان هست؛ و این بدان معناست که محیط ایران بخشی از منطقة زیستی ـ اقلیمی مدیترانهای است.با اینهمه، منطقة دریای خزر و مرزهای پاکستان از این قاعده مستثنی است. دربارة منطقة خزر، اوضاع خاص جریان جوّیِ فراز دریایی خزر بارش تابستانی را باز هم به مقدار نسبتاً کافی (بیش از درصد بارش سالانهای که مانع خشک شدن خرمن میشود) تأمین میکند و، بدینسان، آب و هوای منطقة خزر شامل دورة خشکی نیست.در مشرق، نفوذ بارانهای موسمی تابستانی هند به سوی مغرب، در زیر خط فشار قوی جوّی، باعث بروز دورهای بارانی از اواخر خرداد تا اواسط شهریور میشود. گرچه لایة نازک هوای استوایی شرقیِ مرطوب ممکن است از ستیغ هندوکش بگذرد یا به سوی مغرب تا فارس پیش برود، فقط در سه ناحیة محدود، قوی و منظم است: بدخشان علیا در اطراف زیبک، جنوب شرقی افغانستان در جنوب اِسپینْغِر، و بلوچستان ایران. فقط در این نواحی است که الگوهای دوگانة مشخص بارندگی روی میدهد: بیشینة اولیه در فصل سرما (ویژگی مدیترانهای) و بیشینة ثانوی در تابستان (ویژگی استوایی)، و جابجایی کمینة اولیه در اواخر تابستان. بارندگی تابستانی که، به سبب رقیق و خشک شدن جریان موسمی، از مشرق به مغرب کاهش مییابد، به طور متوسط (فقط 20ـ30 میلیمتر در مشرق افغانستان، حدود 10 میلیمتر در بلوچستان ایران) آن قدر نیست که خشکی زیست ـ محیطی تابستان را باز دارد. فقط در منتهاالیهِ شرقی، در حوضة خُوسْت (ولایات پَکْتیا)، بارندگی در تابستان به میزانی است که در وضع اقلیمی آن ناحیه دو دورة خشکی به وجود میآورد که مشخصة آنها، نه تنها تعادلی تقریباً کامل میان بارندگیهای بهاره و تابستانه (بترتیب 35 و 34 درصد از 476 میلیمتری که در 63 روز در خوست میبارد) بلکه همچنین معکوس شدن تواترهای ماهانه است، به طوری که بیشینة اولیه در تیرماه (79 میلیمتر در هشت روز) و بیشینة ثانوی در فروردین (65 میلیمتر در نُه روز) پدید میآید (میانگینها بر اساس آمار دورة بیست ساله محاسبه شده است) این وضع بسیار خاص، که تأثیرات اقلیمیِ زیرْاِستوایی (یا غربی) و همچنین استوایی (یا شرقی) در آن دخیلاند، علّت تنوع الگوهای نزولات کوههای سلیمان و نواحی پیرامون آنها را (در تضاد با یکنواختی عظیم این گونه الگوها در بقیة خطّة افغانستان و ایران) نشان میدهد. با وجود این، میانگینی که میتوان در میان این تأثیرات متضاد به دست آورد واقعیتِ بسیار متغیّری را پوشیده میدارد: گاهی بارانهای موسمی تقریباً هیچ نمیبارد (کمتر از چهل میلیمتر در سراسر تابستان 1347 و 1348ش، درخوست) و گاهی سیلآسا میبارد (بیش از 250 میلیمتر در تابستانهای 1343 و 1352 و 1358ش). گاهی بارانهای مدیترانهای کافی نیست (1349ش) و گاهی بیش از اندازه است (1344 و 1351ش).در واقع، یکی از ویژگیهای بنیادین بارندگی در سراسر منطقة ایران و افغانستان همین تغییرپذیری آن از سالی به سال دیگر است که هم بر مقدار و هم بر الگوی بارندگی تأثیر میگذارد.ج) تغییرپذیری نزولات. این پدیده را میتوان با چند مقیاس اندازه گرفت، که نخستین آنها مقدار کلّ بارندگی سالانه است. با محاسبهای بر اساس اطلاعات حاصل از 112 ایستگاه پراکنده در سراسر محدودة مورد مطالعه، شاخص متوسط تغییرپذیری مطلق سالانه (یعنی نسبت میان بیشینه و کمینة ثبت شده در سال) عدد 3 است. این بدان معناست که از سالی به سال دیگر مقدار بارندگی ممکن است از یک تا سه برابر تغییر کند. در واقع، معمولاً هر چه مقدار متوسط بارندگی کمتر باشد تغییرپذیری آن بیشتر است.با در نظر گرفتن این نکته که ارقام موجودِ راجع به بارندگی از چند دهه فراتر نمیرود، تغییرپذیری دراز مدت همیشه بیش از برآوردهاست. به این لحاظ، آمارهای ایستگاههای هواشناسی خلیج فارس بسیار آموزنده است؛ زیرا با کوشش و همّت مأموران رایزنی انگلیس در این ناحیه، مجموعة تقریباً مستمری از دادههای هواشناختی از قرن سیزدهم تاکنون را در اختیار داریم. مثلاً در دورة 1334 ـ 1353 ش بیشترین مقدار بارندگی در بوشهر به 412 میلیمتر و کمترین مقدار به 79 میلیمتر در سال هم رسید و، به این ترتیب، شاخص تغییرپذیری آن 2ر5 بود؛ ولی از نشانههای قدیمتر چنین برمیآید که دامنة تغییر بسیار وسیعتر بوده و از خشکی مطلق (صفر میلیمتر) در 1294ش تا 676 میلیمتر در 1312ش تغییر کرده است (بوبک، 1951، ص 11).نقشة 1 بیقاعدگی در بارندگی سالانه را نشان میدهد؛ این نقشه مبتنی بر نوسانات «خط همبارش» دویست میلیمتری است که کمترین مقدار مطلق برای دیمکاری محسوب میشود. این نقشه سه بخش متمایز در منطقه را نشان میدهد: بخش مرکزی خشک که در آن بارندگی همیشه کمتر از دویست میلیمتر است و کشت آبی فقط در واحههای آن ممکن است؛ ناحیههای مرطوب پراکنده در حواشی بخش مرکزی، که همیشه بیش از دویست میلیمتر بارندگی دارند و، به این ترتیب، ظاهراً میتوان آنها را برای دیمکاری مناسب دانست (دامنههای غربی زاگرس مرکزی، دامنههای شمالی البرز، دشتهای ناحیة خزر، دامنههای شمالی کوههای ترکستان، افغانستان و هندوکش)؛ منطقة انتقالی نیمه خشکی که در طرفینِ خط همبارش دویست میلیمتری واقع است و به این ترتیب بعضی سالها درمنطقه خشک و سالهای دیگر در منطقة مرطوب میافتد. البته منطقة اخیر، که بمراتب از دو منطقة دیگر وسیعتر است، متضمن بزرگترین خطرها برای کشاورزی است و تغییرات بارندگی در آن دارای عواقب نامطلوب است.بررسی تفصیلی ارقام بارش سالانه از 31 ایستگاه هواشناسی در افغانستان، که هر یک بیش از ده سال دایر بودهاند، کیفیت و وسعت و اهمیت تغییرات سالانة بارندگی در دورة اخیر را روشنتر میسازد. از مجموع 645 سال میزان بارندگی، که بدین گونه به دست آمده است، 341 سال زیر میانگینِ محلی (53%) و 304 سال بالای آن بوده است. بنابر تعریف معمولِ «آب ـ اقلیم شناختی»، که هر سالی را که متضمن انحرافی بیش از یک انحراف معیار از میانگین باشد غیرعادی میداند، تنها 95 مورد خشکی غیرعادی و 92 مورد بارندگی غیرعادی را میتوان مشخص کرد و اگر فقط سالهایی را به حساب آوریم که انحراف معیار باشد، تنها به هفت مورد خشکسالی شدید در برابر 22 مورد بارندگیِ واقعاً فراوان برمیخوریم. پس نتیجه گرفته میشود که سالهای بسیار پرباران بیشتر از سالهای بسیار خشک بوده است. ولی خلاف قاعدهای که بیشتر از همه روی میدهد سالی است که به طور معتدل کم آب باشد. تحلیل منطقهای دیگری از ارقام آشکارا نشان میدهد که ایستگاههای واقع در شمال هندوکش از دو لحاظ با ایستگاههای منتهاالیه جنوبی تفاوت دارند: یکی تغییرپذیری سالانة نسبتاً معتدلتر (شاخص میانگین آن ایستگاهها از 3ر2 فراتر نمیرود) و دیگری اندک فزونی سالهای بارانی بر سالهای خشک. چنین آب و هوایی، با تغییرپذیری نسبتاً معتدل و فزونی سالهای بارانی بر سالهای خشک، برای دیمکاری مساعد است و در توضیح گستردگی این نوع کشت در شمال هندوکش باید به حساب آید.تغییرپذیری در کلّ نزولات از سالی به سال دیگر، درواقع، فقط نتیجة تغییرپذیری در فواصلِ موزونِ کوتاه مدت ـ اعم از فصل یا ماهانه یا روزانه ـ است که برای روستاییان مهمتر است. مثلاً، در این سطح، نوسان بسیار بزرگی در تاریخِ بیشترین مقدار نزولات میتوان مشاهده کرد. بجز منطقة باریک تحت تأثیر بارانهای موسمی، یگانه ویژگی واقعاً ثابت خشکی تابستانهاست. بیآنکه لازم باشد که دادههای موجود را بیشتر تحلیل کنیم، چنین مینماید که تمایزی بنیادین میان دوگونه مخاطره در بارندگی وجود دارد که آثار آنها از حیث طول مدت و وسعت منطقة آسیب دیده متفاوت است.خشکسالی عبارت از فقدان بارندگی در طی فصل معمول بارندگی است؛ ازینرو میتوان خشکسالی را گسترش خشکی معمولی تابستان به بخش اعظم سال، یا حتی به تمام سال، دانست. عوامل بازدارندهای که میتوانند توازن بارش عادی را این چنین برهم زنند به رویدادهای هواشناختی جهانی، یا دستکم «فرامنطقهای» وابستهاند. مثلاً، ممکن است موج چرخهای نابهنجاری، «تندباد پیچانِ» زیراستوایی را بیش از حد به سوی شمال براند یا، برعکس، ممکن است خیزش «واچرخهای» غیرمعمولی از نفوذ بادهای غربی جلوگیری کند. در هر یک از این دو مورد، ناحیهای وسیع تحت تأثیر قرار میگیرد. خشکسالی هرگز محلی نیست، و دامنة پیامدهای آن نسبتاً و گاهی بسیار گسترده است. چند زمستان نسبتاً خشک در ایران، قحطی بزرگی در 1287 ـ 1289ش پدید آورد که در طی آن فقط شمال غربی و مغرب کشور در امان ماند. یک قرن بعد، خشکسالی 1349ـ1350 ش در افغانستان سبب 18% کاهش تولید غلات و نابودی 42% دامها و افزایش مرگ و میر به سبب قحطی شد که تعیین میزان آن میسر نیست. البته همة کمبودها در مقدار نزولات به چنین شدت و وسعت نمیرسد، ولی توقفی زودرس در بارندگی در فصل سرما کافی است که محصول بعدی را تا حدودی کاهش دهد. تغییرپذیری نزولات اثر مستقیم بر سطح تولیدِ محصولات کشاورزی کشور دارد ازینرو دارای تأثیر اقتصادی مهمی است.گذشته از بلایای گسترده و دیرپایی چون خشکسالی، که همواره آثار و عواقب پایداری نیز دارد، نوع دیگری از بلایای ناشی از بارندگی هست که شدید و کوتاه مدت است، یعنی بارانهای سیلآسای سنگینی که مقدار برخی از آنها به صد میلیمتر و حتّی بیشتر، در 24 ساعت میرسد. اوضاع جوی گوناگون، که عموماً منحصر به منطقهای محدود است، موجب این بارانها میشود: یعنی بیثباتی ناشی از جابجایی گرما پس از گرمشدن ممتد زمین، یا تموّج نیرومندی در بارانهای موسمیِ تابستان، یا حتی قرارگرفتن عمودی نقطة سردِ کم فشاری در لایة بالای گَشتْکُره بر روی فروبار جبههای در سطح زمین. مورد اخیر بمراتب بیشتر از موارد دیگر پیش میآید. سنگینترین بارانهای سیل آسا در نواحی ساحلی و نزدیک به ساحل، که در معرض هوای گرم ومرطوب، لذا بسیار ناپایدار، قرار دارد فرو میبارد.از ده ایستگاه هواشناسی ایران، که در دهههای اخیر بارندگی بیش از صد میلیمتر را در یک روز ثبت کردهاند، پنج ایستگاه در نزدیکی خلیجفارس و چهار ایستگاه در شهرستانهای ساحل دریای خزر قرار داشتهاند. در منطقة اوّل، بارانهای شدید عمولاً در زمستان میبارد و بیشترین مقادیر اندازهگیری شده ز دویست میلیمتر فراتر نمیرود (196 میلیمتر در خارک و گچساران، 121 میلیمتر در دزفول). در منطقة دوم ممکن است این بارانهای سیلآسا در هر فصلی بجز بهار ببارد: از لحاظ شدت و کثرت وقوع، که سدّ عظیم کوههای البرز هر دو را تشدید میکند، این بارانها در جای دیگری از منطقه نظیر ندارد (در نزلی در 24 ساعت 353 میلیمتر و در رامسر 260 میلیمتر ثبت شده است). از سوی دیگر، در محیطی دارای اوضاع اقلیمی برّی، این نوع باران سیل آسا بسیار نادرتر و خفیفتر است و بیشتر در بهار رخ میدهد. مثلاً در افغانستان بیشترین مقدار بارندگی در 24 ساعت که تاکنون ثبت شده فقط 96 میلیمتر است (در دَرواز، 4 فروردین 1352ش). در منطقة نفوذ بارانهای موسمی، این بارانهای شدید از 64 میلیمتر فراتر نمیرود (در سَرْدِه، نزدیک غَزْنی، 15 تیر 1357 ش و 16 مرداد 1362ش).بارانهای سیلآسا، صرف نظر از اختلافات منطقهای آنها، باعث خسارات مستقیم (فرسایش وسیع در دامنة کوهها، جریان سیل در کوهپایهها، ویرانی ساختمانها) و غیرمستقیم (سیلهای ناگهانی) میشوند، و در موارد فوقالعاده شدید، تلفات جانی نیز وارد میکنند. یکی از موارد اخیر این فاجعه باران موسمی استثنایی تابستان 1357ش در مشرق افغانستان بود: دو دورة بارندگی کوتاه ولی شدید (14ـ15 تیر و 26 ـ 28 مرداد) باعث مرگ 173 تن و چندین هزار رأس دام و ویرانی حدود دو هزار خانه، حدود صد خیمهگاه چادرنشینان و بیش از چهارصد کاریز شد. بعلاوه، سیل چندین هزار هکتار زمین کشاورزی را شست و بُرد. این فاجعه چندین سابقة تاریخی داشته که برخی از آنها از این هم ویرانگرتر بوده است، مثلاً سیلهای قم (بهار 1049)، قزوین (جمادیالا´ خرة 1268)، شیراز (ذیحجة 1325) و رفسنجان (ربیعالاول 1328) (ملویل، ص 140 به بعد). مساحت نواحی آسیب دیده همیشه نسبتاً محدود است، لذا این گونه رویداد، هر قدر عظیم باشد، واقعاً اثری برابر با اثر خشکسالی ندارد. ولی، گرچه جنبة مرگبار سیلهای ناگهانی را در افغانستان تقلیل داده یا در ایران منتفی ساختهاند (در ایران، تجهیزات لازم برای کمک رسانی سریع و مؤثر از قبیل شبکههای مواصلاتی و ذخیره کردن مواد غذایی فراهم شده است و در عین حال، سیاستهای پیشگیرانهای که عمدتاً بر گسترش شبکههای آبیاری مبتنی است به کار برده میشود)، بارانهای سیلآسا هنوز هم چون گذشته برای زندگانی مردم خطرناک است.این بلایای طبیعی ناشی از نزولات ـ اعم از اینکه طولانی یا ناگهانی، عظیم یا تدریجی و ظاهراً بیخطر باشند ـ جنبهای از وضع عادی اقلیمیِ منطقهای هستند که غالباً خوب درک نمیشود. این بلایا نشانة تغییر آب و هوا نیست، بلکه صرفاً رویدادهایی است که تکرار میشود. بررسی پیشینة این رویدادها، گرچه هنوز در مراحل ابتدایی است، از هم اکنون به بازشناسی بسامد وقوع آنها در مدّت پنج تا پانزده سال(شامل همة خطرهای احتمالی بارندگی)، و نیز به شناخت نقش زمینة اجتماعی و سیاسی در تعیین وسعت و شدت قحطیها انجامیده است.دگرگونیهای دیرینة اقلیمشناختی، که بویژه در ایران به کوشش «زمین ریختشناسان» و باستانشناسان بررسی شده، موضوع ملاحظات و تعبیرات متناقضی قرار گرفته است. در چنین بازسازیهایی، مشکل عمده در واقع تعیین این مطلب است که آیا یک مرحلة خشکسالی یا کمآبی مشخص، معلولِ کاهش بارندگی بوده است یا افزایش دما که خود سبب افزایش تبخیر میشود و، برعکس، آیا یک مرحلة «بارانی» منتج از بارندگی فراوان بوده است یا از کاهش دما و تبخیر، این احتمال را نمیتوان منتفی دانست که چنین دگرگونیهایی همزمان در سراسر منطقة ایران و افغانستان رخ نداده است؛ احتمال مذکور شاید برخی از تناقضات میان پژوهندگان را تبیین کند.منابع : دادههای بنیادی از سالنامههای هواشناسی ملّی، که منظماً در تهران و کابل منتشر میشود، اخذ شده است. برخی از آنها در:M. Alex, Klimadaten ausgewahlter Stationen des Vorderen Orients, TAVO, Beiheft A 14, Wiesbaden; 1985به صورتی سهلالوصول گردآمده است. دادههای راجع به ایران در مقالة حاضر از این سالنامه استخراج و دادههای جدید از دفتر بررسیهای منابع آب (وزارت نیرو) اقتباس شده است. اطلاعات راجعبه افغانستان از بایگانی و سالنامههای مؤسسة هواشناسی کابل تا پایان 1362ش مأخوذ است.سوابق هواشناختی موجود در افغانستان در همة موارد دقت و هماهنگی مطلوب را ندارد. اولاً باید تأکید کنیم که مدت دورههای مشاهده و ثبت آمار دربارة ایستگاههای مختلف بسیار نابرابر است. بندرت ایستگاهی به دورة سیسالة لازم برای محاسبة «معیار»های اقلیم شناختی میرسد. بسیاری از آنها فقط چند سالی است که دایر شدهاند، بخصوص که شبکة هواشناسی در افغانستان، پس از گسترش قابل ملاحظه در دهة 1350 ش، در دهة 1360 ش، بسیار محدود شد. ثانیاً ارقام، بدوناستثنا، به باران و برف برمیگردد و از همین رو، در این مقاله، کل نزولات مورد بحث قرار گرفته است نه بارندگی به طور اخصّ، ثالثاً ثبت روزهای بارانی (که در اینجا به معنای روزهایی است که 1ر0 میلمیمتر یا بیشتر باران باریده باشد) در افغانستان دقیقاً انجام گرفته است.مطالعات اصلی دربارة بارندگی در ایران عبارتند از:H. Bobek. ،، Beitrجge zur kilma-خkologischen Gliederung Iran.'' Erdkunde ' 6/2-3 (1952), 65-84; Ch. Djavadi, Climats de l'Iran, Monographies de la Mإtإorologie Nationale 54, Paris 1966; M. H. Ganji, "Climate", in Camb. hist. of Iran , I, Cambridge 1968, 212-249; idem, ،، Climates of Iran'', Bulletin de la Sociإtإ de Gإographie d'ـgypte , 28 (1955), 195-299;در مورد افغانستان:H. M. Herman, Le climat de l'Afghanistan, Monographies de la Mإtإorologie Nationale 52, Paris 1965; V. I. Titov, Klimaticheskie usloviya Afganistana, Moscow 1976;وع. واحد، ع. ح. غفاری، رژیم بارندگی در ساحة جمهوری دموکراتیک افغانستان ، کابل 1360 ش؛ عناوین اخیرالذکر به هیچ وجه جایگزین این تألیفات متقدم نمیشوند:H. E. Iven, Das Klima von Kabul, Geographische Wochenschrift, Beiheft 5, Breslau 1933;و بویژه تألیفات E. Stenz ، بنیانگذار واقعی خدمات هواشناسی در افغانستان، یعنی:"The climate of Afghanistan: Its aridity, dryness and divisions," Bulletin of the Polish Institute of Arts and Science in America , 4 (1946), 1-16; and "Precipitation, evaporation and aridity in Afghanistan," Acta Geophysica Polonica , 5/4 (1957) 245-266;نقشههای تفصیلی بارندگی را (که در اینجا در چند مورد اصلاح شدهاند) در منابع زیر میتوان یافت: اطلس اقلیمی ایران ، چاپ محمدحسن گنجی، تهران 1344 ش؛P. Lalande et al., Cartes climatiques de l'Afghanistan, publications of the Meteorological Institute 4, Kabul 1974; and in Maps A IV 4 ("Mean annual rainfall and variability, 1984") and A IV 5-6 ("Rainfall reliability and seasonal rainfall patterns 1985"), both by Alex, op.cit;تواترهای روزانة بارندگی، بویژه وقوع بارانهای سنگین، توجه برخی از پژوهشگران را جلب کرده است؛ مثلاً:A. H. Gordon, J. G. Lockwood, "Maximum one-day falls of precipitation in Tehran," Weather, 25/1 (1970), 2-8; C. Rathjens, "Hohe Tagessummen des Niederschlags in Afghanistan," Afghanistan Journal, 5/1 (1978), 22-25;از جنبههای کلی، بارندگی در ایران در این مقاله بحث شده است:B. Alijani, J. R. Harman, ،، Synoptic climatology of precipitation in Iran,'' Annals of the Association of American Geographers, 75/3, (1985), 404-416(اگر مؤلفان این مقاله به جای اینکه از روی شمار روزهای بارانی نتیجهگیری کنند کلّ بارندگیها را در نظر میگرفتند، بررسی آنها آموزندهتر میشد)؛A. Khalili, ،، Precipitation patterns of central Elburz,'' Archiv fدr Meteorologie, Geophysik und Bioklimatologie , Ser B., 21, 1973, 215-232; C.De. Rycke, V.Balland, ،، Une rإgion de contact climatique majeur: Les confins indo-afghans,'' in P.Pagney and S.Nieuwolt, eds., ـtudes de climatologie tropicale , Paris 1986, 103-121; T.R.Sivall, ،، Synoptic-climatological study of the Asian summer Monsoon in Afghanistan,'' Geografiska Annaler 59A, 1-2 (1977), 67-87;بررسی وابستگی بارندگی و دیمکاری باید با این منابع آغاز یابد:Bobek ،، Verbreitung des Regenfeldbaus in Iran,'' in Geographische Studien: Festschrift fدr J.Sخlch , Vienna 1951, 9-30; C.Jentsch, ،، Grundlagen und Mخglichkeiten des Regenfeldbaus in Afghanistan,'' in Tagungsbericht und wissenschaftliche Abhandlungen des 38. deutschen Geographentages Erlangen-Nدrnberg 1971 , Wiesbaden 1972, 371-379;و در سطحی کلّیتر:G. Perrin de Brichambaut, C. C. Wallإn, A study of agroclimatology in semi-arid and arid zones of the Near East , World Meteorological Organization, technical note 56, Geneva 1964;نمونهای از استنتاجهای باستان شناختی از خلاصة مشاهدات معاصر در این منبع آمده است:M. Jaguttis-Emden, ،، Zum Problem der Klimaabhجngigkeit frدher Ackerbaugesellschaften im westlichen Zagros,'' in W. Frey and H.-P. Uerpmann, eds., Beitrجge zur Umweltgeschichte des Vorderen Orients. TAVO , Beihefte, A8, Wiesbaden 1981, 257-274;آسیبهای ناشی از بارندگیهای اخیر و برخی از عواقب انسانی و اقتصادی آنها جداگانه بررسیشدهاست.در باب خشکسالی 1349ـ1350شدرافغانستان:D. Balland, C. M. Kieffer, ،، Nomadisme et sإcheresse en Afghanistan: L'exemple des nomades Pas ¤ § tun du Das § t-e Na ¦ wor,'' in ـquipe ـcologie et Anthropologie des Sociإtإs Pastorales, ed., Pastoral production and society , Cambridge and Paris 1979, 75-90;(ترجمة فارسی «ایلات و عشایر»، مجموعة کتاب آگاه ، تهران 1362 ش، ص 303ـ319، بدون ذکر منابع)؛N. T. Clark, "Some probable effects of drought on flock structure and production parameters in northwestern Afghanistan," Nomadic Peoples , 15(1984),67-74;Rathjens, ،، Witterungsbedingte Schwankungen der Ernجhrungsbasis in Afghanistan'', Erdkunde , 29/3 (1975), 182-188;در باب اهمیّت استثنایی بارانهای موسمی سال 1978 در همین کشور:De. Rycke, ،، Etude climatologique d'une invasion de mousson en Afghanistan central et oriental en juillet 1978'', in climatologie tropicale et إtablissements humains Tropical Climatology and human settlements , Acts of Symposium 23 of the 25th International Congress of Geography, Dijon 1984, 89-101;از دگرگونیهای دیرین اقلیمی در چندین تألیف بحث شده است که همة آنها را نمیتوان برشمرد. در مورد دورة پلئیستوس، محمدحسن گنجی کوشیده است آگاهیهای موجود را در این مقاله عرضه کند:Ganji, ،، Post-glacial climatic changes on the Iranian plateau.'' in W.C.Brice, ed., The environmental history of the Near and Middle East since the last Ice Age, London 1978, 149-163;دربارة اختلاف نظریهها، بررسی بسیار خوبی در این اثر میتوان یافت:E. Ehlers, Iran: Grundzدge einer geographischen Landeskunde , Darmstadt 1980, 125-127;بررسی منابع اسلامی اقلیمشناسی تاریخی، که تا دیرزمانی از آن غفلت شده بود، در این اثر آغاز شده است:C. Melville, ،، Meteorological hazards and disasters in Iran: A preliminary survey to 1950,'' Iran, 22 (1984), 113-150;(شامل اشاراتی به افغانستان نیز هست)، نیز رجوع کنید به آب *تکمله. از گزارشهای ادواری وزارت نیرو (معاونت بهرهبرداری، بخش آب، گزارش داخلی) اطلاعات جامعی دربارة میزان بارش سالهای اخیر و میانگین 25 ساله به دست آمده که برروی این نقشه تنظیم شده است.2) باران در قرآن و حدیث. در قرآن «مَطَر» و همریشههای آن پانزده بار، «غیث» و همریشههای آن شش بار، «وابل» به معنای باران درشت و سنگین دوبار و «طَلّ» به معنای باران سبک و کم یک بار، «وَدْق» به معنای باران مستمر دوبار، «صَیِّب» به معنای باران یا ابر بارانزا یک بار، «ماء» بیش از سیبار، و نیز سحاب بیش از شش بار، «مُزْن» به معنای ابر یا ابر بارانزا یا ابر سفید یک بار و «مُعصِرات» به معنای بادهای برانگیزانندة ابر (الرّیاح التّی تثیرالسحاب) یا ابر یکبار. به مناسبت بحث از باران به کار رفته است. «الحیاء» به معنای بارانی که زمین را زنده میکند نیز در حدیث نبوی (ابنبابویه، ص 319 ـ 320) ذکر شده است (دربارة معانی این لغات رجوع کنید به ابنمنظور و ابن فارس، ذیل واژهها؛ ثعالبی، ص 279 ـ 284؛ زمخشری، 1945 ـ 1948، ج 1، ص 341). کاربرد قرآنی مطر جز در آیة 102 سورة نساء و آیة 24 سورة احقاف جنبة منفی دارد و در آیات حاوی آن، از بارانهای زیانبار و هلاک کننده و سنگبارانهای آسمانی سخن رفته است، همچنانکه برای بارانهای سودبخش کلمة غیث به کار رفته است (درآیة 29 سورة کهف نیز همین معنی منظور شده است رجوع کنید به تفاسیر، ذیل آیه).شماری از لغتشناسان و مفسّران نیز نوشتهاند که غیث به باران سودمند یا بارانی که در پی کم آبی میبارد گفته میشود، امّا مطر نام عامّ باران است و برای بارانهای مفید کمتر به کار میرود (بخاری، ج 5، ص 199؛ ابنحجر عسقلانی، ج 8، ص 248؛ بیضاوی، ج 5، ص 411؛ طبرسی، ج 5، ص 31؛ قرطبی، ج 16، ص 28ـ29؛ و نیز کتابهای لغت یاد شده).در آیات قرآن به نقش باران در زنده کردن زمین (فَیُحْیی به الاَ رضَ بَعْدَ موتِها، روم: 24)، روزی رساندن به انسانها از طریق رویاندن گیاهان (فأَخرجَ به مِنَ الثَّمراتِ رزقاً لَکُم، بقره: 22)، فراهم آوردن آب آشامیدنی (منهُ شرابٌ، نحل: 10)، پاک کنندگی (وَ أنْزَلْنا مِنَ السّماءِ ماءً طَهوراً، فرقان: 48) و برکتزا بودن (وَ نَزَّلنا مِنَ السّماءِ ماءً مُبارَکاً، ق: 9) اشاره شده است. همچنین قرآن باران را نعمتی خداداد و نشانی از قدرت خدا معرّفی کرده و بارها منکران خدا و معاد را به توجّه به این آیه فرا خوانده است (أَمَّنْ خَلَقَ السَّمو'اتِ والاَرضَ و أَنْزَلَ لَکُم مِن السَّماءِ ماءً، نمل: 60).قرآن دربارة منشأ و چگونگی پدید آمدن باران بصراحت سخن نگفته و فقط در آیات مختلف به جایی که باران از آنجا فرو میبارد اشاره میکند. بنابر ظاهرِ بیشتر این آیات، باران از آسمان فرو میبارد (در آیات 11 قمر، 6 انعام، 52 هود و 11 نوح فراوانی باران با تعبیرهای دالّ بر «فروباریدن آسمان» و «گشودن درهای آسمان» بیان شده است). «مزن» (واقعه: 69) «مُعصرات» (نبأ: 14) و «سحاب» (نور: 43، اعراف: 57، فاطر: 9، روم: 48) نیز مبدأ باراناند. کوههایی هم در آسمان هستند که تگرگ از آنها میبارد (نور: 43). نظر مفسّران در توضیح این آیات یکسان نیست (دربارة نظر علیبن ابراهیم قمی مفسّر و محدّث اواخر قرن سوّم رجوع کنید به دنبالة مقاله) طبری (متوفی 310) و شیخ طوسی (متوفی 460) در تفسیر بیشتر آیات، همان ظاهر الفاظ را پذیرفته و آسمان را مبدأ باران دانستهاند. مثلاً طبری در تفسیر آیات 22 و 164 بقره، 99 انعام، 57 اعراف، 5 و 63 حج مینویسد که باران از آسمان میبارد و در توضیح آیة 18 سورة مؤمنون همین بیان را از ابنجُرَیج نقل میکند (ماءً هو مِنَ السّماء). امّا از بیان او در تفسیر آیة 48 فرقان و نیز از آنچه در تفسیر آیة 43 نور از عَمروبن عُبید لیثی نقل کرده (ج 18، ص 118) برمیآید که ابرها منشأ باراناند و منظور از «سماء» همان «سحاب» است. شیخطوسی نیز در مواضع مختلف التبیان (مثلاً ذیل «وأَنْزَلن'ا مِنَ السّماءَ ماءً» و تعبیرات مشابه) آسمان را مبدأ باران (لانَّ السّماءَ ابتداءُ الاءنزالِ بِالْمَطَر) میداند (ج 7، ص 395) و یک بار این نظر را که مراد از «سماء» در آیات باران همان «سحاب» است، نه در مقام قبول، آورده است (همانجا). توضیح طبری و طوسی دربارة کوههای تگرگ (و ینزّل مِن السَّماءِ مِنْ جبالٍ فیها مِنْ بَرَدٍ)، که در حقیقت نقل قول فرّاء، متوفی 207 (ج 2، ص 256ـ257) است، نشان میدهد که نظر غالب نزد بیشتر مفسران (نیز رجوع کنید به آلوسی، ج 18، ص 191؛ فخررازی، ج 23، ص 88) آن بوده که باران منشأ آسمانی دارد. زمخشری (متوفی 537) نیز در تفسیر آیه 43 نور، همان سخن فرّاء را آورده و در تفسیر آیه 21 زمر و 14 نبأ (المُعْصِرات)، ضمن نقل چند احتمال از مفسران قدیم، مانند قتاده و مجاهد، توضیحاتی میدهد که التزام او را به دیدگاه مشهور مفسران اثبات میکند (زمخشری، 1373، ج 3، ص 246، ج 4، ص 122، 682). طبرسی (متوفی 548)، هر چند گاهی مبدأ باران را آسمان معرفی میکند (ج 4، ص 148)، در توضیح بیشتر آیات، مقصود از «سماء» را «سحاب» میداند و، از آن بالاتر، به نظریّة طبیعت شناسان، که ابر را حاصل بخارات متصاعد از زمین میدانند، اشاره و از علیبنعیسی رمّانی (296ـ384) نقل میکند که گرچه این نظریه قطعی نیست، دلیل عقلی و سمعی بر ردّ آن نداریم (ج 1، ص 61، 245، ج 2، ص 341). بیضاوی نیز «سماء» را در آیات راجع به باران به ابرها یا فلک یا عوامل آسمانی تبخیرکنندة اجزای مرطوب زمین تفسیر میکند؛ ولی معتقد است که، بنابر ظواهر آیات قرآن، باران از آسمان به ابرها و از آنجا به زمین فرو میبارد (ذیل آیة 22 بقره).در میان مفسران بیش از همه فخررازی (متوفی 606) در تبیین مقصود آیات باران کوشیده است. به عقیدة او طبق آیات قرآن، خدا باران را در آسمان میآفریند، سپس آن را بر ابرها و از آنجا بر زمین فرو میباراند (ج 2، ص 111، ج 4، ص 223، ج 13، ص 105، 107، ج 24، ص 90). به گفتة او ابوعلی جُبّائی نیز همین نظر را داشته و تأویل آیات قرآن را برخلاف ظاهر آنها فقط در صورتی جایز میشمرده است که بر امتناع نزول باران از آسمان دلیل اقامه شود (ج 13، ص 105). به عقیدة فخررازی، اثبات این امتناع فقط با نفی فاعل مختاربودن خدا و اثبات قدم عالم ممکن است. او همچنین بر کسانی که منظور از «سماء» را «سحاب» و در حقیقت حاصل تبخیر بخشی از آبهای درون زمین و دریاها (ج 23، ص 88) میدانند خرده میگیرد و دلیلی بر تأویل نصّ قرآن نمیبیند (ج 24، ص 90)؛ با اینهمه، در تفسیر آیة 32 ابراهیم همین نظر را به دلیل مشاهدات خارجی پذیرفته و نزاع را در مسئله بیفایده خوانده است (ج 19، ص 126). مجلسی در تفسیر آیات باران غالباً نظر رازی را با تلقی مثبت نقل، و دوگانگی دیدگاه تفسیری او را در این باره یادآوری کرده است (ج 56، ص 344ـ370). برای فهم درست دیدگاه مفسران قدیم دربارة باران، باید پدیدههای ابر * ، باد * ، رعد و برق * و آسمان * از دیدگاه قرآن بررسی شوند.مفسران قرن اخیر بیشتر به تفسیر آیات قرآن بر اساس نظریة معروف علوم طبیعی گرایش دارند. در تفسیر المنار (ج 2، ص 60، ذیل آیة 164 بقره)، از کسانی که منبع باران را در آسمان میدانند شدیداً انتقاد و تصریح شده است که تعبیرات موجز قرآن، خصوصاً آیة 48 روم، دقیقاً با دیدگاههای علوم طبیعی سازگار است. در این تفسیر، ضمن بیان چگونگی تبخیر آبهای زمین، توضیح داده شده است که پدیدة باران از امور حسّی است و به استدلال نقلی یا عقلی نیاز ندارد. در حقیقت، انکارناپذیر بودن این واقعیّت از نظر مؤلف سبب رها کردن ظاهر آیات قرآن و کوشش بر تطبیق آنها با نظریههای علمی شده است. طنطاوی بن جوهری «سماء» را کنایه از ابرها دانسته و تکوّن باران را مطابق نظریة مشهور طبیعی توضیح میدهد (ج 1، ص 31، 137، ج 12، ص 21، ذیل آیات 22 و 164 بقره، 43 نور). طباطبایی نیز در تبیین آیات باران همین نظر را برگزیده و دیدگاه قدما را، که آسمان را کرهای ناقص و محیط بر کرة زمین میدانستند، با استناد به نظریات علمی جدید نفی میکند. بنابر توضیح او، آیة 22 سورة حجر به این نکته که آبهای زمین به باران تبدیل میشود اشاره دارد. او همچنین تعبیر کوههای تگرگ را کنایه از زیادی و تراکم و «سماء» را اشاره به لحاظ علّو میداند(ج 1، ص 404، ج 12، ص 146، ج 15، ص 137). آلوسی، بر خلاف معاصران خود، ترجیح میدهد که همان قول مشهور مفسران پیشین را بپذیرد و دلیل قاطع بر نفی آن نمیبیند، هر چند قول دانشمندان علوم طبیعی را نقل و به سازگاری آن با ظاهر آیات قرآن اشاره میکند (ج 1، ص 188، ج 18، ص 190ـ191).مهدی بازرگان در بخش اوّل باد و باران در قرآن به توضیح علمی پدیدههای جوّی، اقسام باد و ابر و باران و پیوند این سه پدیده با یکدیگر میپردازد و در بخش دوم به استناد برخی از واژههای موجود در آیات قرآن و نیز با توجه به سیاق عبارات قرآن از نظر تقدیم و تأخیر مطالب، میکوشد تا انطباق مقصود این آیات را بر نظریات و اکتشافات جدید علمی اثبات کند. مثلاً در بیشتر آیات راجع به این موضوع، به مقدمه و شرط بودن بادها برای تشکیل ابر توجه شده است (ص 122)، یا تعبیرات «تصریف الرّیاح» (بقره: 164)، «تُثیر» (روم: 48)، «اَقلَّتْ» (اعراف: 57)، «لَواقح» (حجر:22) و «معصرات» (نبأ:14) برای باد و ابر به کار رفته که بر نظرگاههای علمی گویندة سخن دلالت دارد. حتّی در برخی آیات، نکاتی مطرح شده که تشخیص آنها فقط با مشاهدات و اکتشافات علمی ممکن است. از جمله در آیات 19 بقره، 13 رعد، 40 و 43 نور از مقارنات و مشخصات توفانهای شدید رگباری سخن به میان آمده است و در آیة 43 نور (جبالٍ فیها من بَرَدٍ) به ابرهای متشکّل و مستور از سوزنهای یخ اشاره شده است، همچنانکه در برخی از نوشتههای علمی اخیر نیز از این ابرها به «کوههای ابر» و «کوههایی از برف» تعبیر شده است. به عقیدة بازرگان، این نکته، با توجه به آنکه سرزمین عربستان کمتر از بیشتر نقاط دنیا توفان و بوران و رگبار دارد (ص 139) و بشر بعد از اختراع هواپیما و امکان پروازهای بلند به وجود این ابرها پیبرده، حایز اهمیّت است. نویسنده همچنین از ترکیب مضامین دو آیة 48 روم و 43 نور، خصوصاً به قرینة واژههای به کار رفته در آن دو، مراحل تشکیل ابرها و بارانهای جبههای (الگوی بِیرکناس ) را نشان میدهد. اهمیت و مداخلة هوای پیرامون زمین در پدید آمدن آثار جوّی در پژوهشهای علمی دهههای اخیر مورد توجه قرار گرفته است. نویسندة کتاب، هر چند در آیات قرآن اشارة صریح به این مطلب نیافته است، احتمال میدهد که نسبت دادن منشأ باران و توفان به آسمان از آن دریافت علمی ناشی باشد (ص 157 ـ 160). این نکته نیز در آغاز کتاب (ص 13) یادآوری شده است که قرآن طبعاً در مقام تدوین اصول و قوانین فیزیک یا هواشناسی نیست. موریس بوکای (ص 173 ـ 178) نیز در بحث اشارات علمی قرآن به بررسی برخی از آیات که در آنها از باران یادشده و تعبیرات موجود در آنها از قبیل «أَرْسَلْنا الرِیاحَ لَواقِحَ» (بادها را در حالیکه بارور کنندهاند، روانه کردیم) پرداخته و بر تفاوت آشکار این مضامین با دیدگاه علمی رایج در روزگار نزول قرآن تأکید کرده و هماهنگی آنها را با یافتههای علمی امروز میپذیرد.در احادیث، علاوه بر دعا برای نزول باران و توصیههای علمی راجع به باران (از جمله رجوع کنید به بخاری، ج 2، ص 16ـ21)، مسایل طبیعی باران نیز مطرح شده است. بیشتر این قبیل روایات را مجلسی در بحارالانوار ، «کتاب السماء و العالم»، باب «السحاب و المطر و الشهاب» گرد آورده است (ج 56، ص 371 ـ 398). از این روایات نمیتوان دیدگاه روشن و قطعی حاصل کرد. بنابر برخی از آنها دریایی در زیر عرش (و در یک روایت: برگرد زمین رجوع کنید به ج 57، ص 43) هست که به اراده و مشیّت خدا باران (یا تگرگ) از آن به طبقات آسمان فرو میبارد تا به نزدیکترین آسمان (السّماء الدنیا) و از آنجا به ابرها میرسد؛ آنگاه ابرها، که غربال باراناند، آن را به قطرات تبدیل میکنند (یا تگرگ را ذوب میکنند) و اگر ابرها نباشند، زمین بر اثر فرو ریختن یکبارة باران ویران میشود (ج 56، ص 372 به نقل از علل الشرایع ، ص 378 به نقل از المحاسن ، ص 380ـ 381 به نقل از الکافی ، ص 383 به نقل از النوادر راوندی). در عوض، روایت دیگری هست که، طبق آن، ابرها در کنار آبهای دریا جای دارند و باران بر اثر بالا رفتن و فشرده شدن آنها به وسیلة باد پدید میآید (ج 56، ص 373، 382 به نقل از تفسیر علیّبن ابراهیم قمی و الکافی ). علیّبنابراهیم قمی، در تفسیر آیة 43 نور، همین نظر را برگزیده و مهدی بازرگان نیز همین حدیث و چند حدیث دیگر را در تأیید برداشتهای خود آورده است (ص 127)، امّا مجلسی بیشتر به نظر اوّل تمایل دارد و وجود کوههای تگرگ را در آسمان به دلیل ظواهر اخبار پذیرفته و مدّعی است که دلیل قاطع بر نفی آن در دست نیست (ج 56، ص 363). او گزارش شاهدانی را که در قلّة کوههای بلند نه ابر و نه باران و نه آب میدیدهاند اما همزمان در سطح زمین باران میباریده است نفی نمیکند (فخررازی به دلیل همین مشاهدات بود که دیدگاه خود را تغییر داد رجوع کنید به ج 19، ص 126) و برای سازش دادن میان این مشاهدات و ظاهر احادیث احتمالی میدهد، از جمله آنکه باران از دو منبع فراهم میشود: یکی از آسمان و دیگری از بخار آبهای زمین (ج 56، ص 397). همچنین امکان تأویل اخبار را بر اساس نظریات فلسفی (به معنای عامّ کلمه) مطرح میکند (ج 56، ص 381).از نکات دیگری که در روایات به چشم میخورد باید به نسبت برق و ریزش باران (همان، ج 56، ص 383 به نقل از المجالس طوسی)، تفاوت ابرهای سیاه و سفید از نظر نوع باران (همان، ج 56، ص 387 به نقل از ابنعبّاس) و پدید آمدن لؤلؤ بر اثر قرار گرفتن آب باران در دل صدفهای دریا (همان، ج 57، ص 41 به نقل از قُرب الاسناد ) اشاره کرد. دعا برای نزول باران، خصوصاً در شرایط بیآبی در متون حدیثی سفارش شده و احکام نماز باران در کتب فقهی آمده است (رجوع کنید به استسقاء * ).منابع : علاوه بر قرآن؛ محمودبن عبدالله آلوسی، روح المعانی ، قاهره 1964، چاپ افست بیروت؛ ابنبابویه، معانی الاخبار ، قم 1361 ش؛ ابنحجر عسقلانی، فتحالباری بشرح صحیح البخاری ، بیروت 1402؛ ابنفارس، معجم مقاییس اللغة ، چاپ عبدالسلام هارون، قم 1404؛ ابنمنظور، لسان العرب ، بیروت 1955ـ1956؛ مهدی بازرگان، باد و باران در قرآن ، قم 1344 ش؛ محمدبناسماعیل بخاری، صحیح البخاری ، استانبول 1401؛ عبداللهبنعمر بیضاوی، انوارالتنزیل، در مجمع التفاسیر ، استانبول 1404؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، فقه اللغة و سرّالعربیة ، دمشق 1989؛ محمدرشید رضا، المنار فی تفسیر القرآن ، مصر 1373؛ محمودبنعمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث ، چاپ علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1945 ـ 1948؛ همو، الکشّاف ، قاهره 1373؛ محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن ، بیروت 1393 ـ 1394؛ فضلبن حسن طبرسی، مجمع البیان ، چاپ عارف زین، صیدا 1333 ـ 1356؛ محمدبنجریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن ، قاهره 1328، چاپ افست بیروت؛ طنطاوی بن جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم ، بیروت ] بیتا. [ ؛ محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن ، نجف 1957، چاپ افست بیروت، محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر ، تهران 1363ش؛ یحییبنزیاد فرّاء، معانی القرآن ، چاپ احمد یوسف نجاتی و محمد علی نجّار، چاپ افست تهران 1360 ش؛ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن ، قاهره 1967؛ محمد باقربن محمد تقی، مجلسی، بحارالانوار ، بیروت 1403؛Maurice Bucaille, La Bible, le Coran, et la science, Paris 1976.3) باران از نظر دانشمندان اسلامی. عقاید و نظریات دانشمندان اسلامی دربارة باران و برف و تگرگ و شبنم و یخچه به طور عمده مأخوذ از آرای ارسطوست که از راه ترجمة عربی کتاب ) آثار علوی ( او به دست مسلمانان رسیده است. این کتاب را یحییبن البطریق به عربی برگردانده و عبدالرحمان بدوی این ترجمه را در قاهره به سال 1961 منتشر کرده است. شرح این کتاب از اسکندر افرودیسی نیز به عربی ترجمه شده بود، ولی اکنون در دست نیست. مقاصد و نظریات ارسطو را ابن رشد (متوفی 595) در کتاب الا´ثارالعُلویّه بروشنی بیان کرده است. علمای اسلام در کائنات جوّ و آثار علوی عموماً از ارسطو پیروی کردهاند، ازینرو خلاصهای از اقوال مندرج در کتاب ابنرشد دربارة باران و برف غیر آن را در اینجا میآوریم.به عقیدة ارسطو، عناصر چهارگانه (خاک و آب و هوا و آتش) به تأثیر مزاجهای چهارگانه (خشکی و رطوبت و سرما و گرما) به یکدیگر تبدیل میشوند. این تغییر و تبدیل در نتیجة حرکت یا مَیْل خورشید از محور خود صورت میگیرد: هرگاه به سوی جنوب میل کند، هوای منطقة معتدل جنوبی گرمتر و هوای منطقة معتدل شمالی سردتر میشود؛ برعکس، هرگاه به سوی شمال میل کند، هوای منطقة معتدل شمالی گرمتر و هوای منطقة معتدل جنوبی سردتر میشود. این پدیده را دَوْر و تعادل مینامند، زیرا در طی یک سال دوبار تکرار میشود و در نتیجة آن در فصولِ سال تعادل پدید میآید.هرگاه یکی از دو منطقة معتدل جنوبی و شمالی در نتیجة میل آفتاب گرمتر شود، دو نوع بخار پدید میآید که یکی دُخانی یا دودی و گرم و خشک است و دیگری بخاری گرم و تر یا سرد و تر است. به عقیدة ارسطو، بخار دخانی به بالاترین طبقة هوا، که مجاور طبقة آتش است، میرسد و شهابها و نَیْزَکها و ستارههای ابری و دیگر آثار علوی، از قبیل دنبالهدارها و مجَّره و غیر آن، را میسازد. بخار دیگر، که گرم و تر و یا سرد و تر است، در طبقات پایینتر تشکیل میشود که آن نیز دارای دو طبقه است: طبقة بالا که محل پیدایش باران و برف و تگرگ است و طبقة پایین که محل پیدایش ژاله و یخچه است.ارسطو آفتاب را گرم و آتشین نمیداند و گرمای سطح زمین را نتیجة انعکاس نور میشناسد (به نظر ارسطو حرکت نیز مولّد حرارت است، اما گرمای سطح زمین ناشی از همان انعکاس نور آفتاب است). هنگامی که آفتاب به سوی جنوب میگراید، انعکاس نور در منطقة معتدل شمالی کمتر است، زیرا در این هنگام نور آفتاب بر این قسمت از زمین عمود نمیتابد. انعکاس نور در سطح زمین بیشتر و در طبقات بالاتر کمتر است و، به همین دلیل، گرمای هوای طبقات بالاتر نیز کمتر است. بخار گرم و تر چون به طبقات بالاتر یعنی سرد و تر هوا میرسد فشردهتر میشود و ابر تولید میشود. اگر این فشردگی بیشتر شود ابر به صورت قطرات آب باران در میآید و فرود میآید. این جریان تا رقیق شدن ابر ادامه دارد و چون ابر رقیقتر شد، مِهْ پدید میآید و از اینروست که مه دلیل بازشدن هوا و از میان رفتن ابر است. ارسطو فضای گرمابهها و ادوات و ابزار تقطیر، مانند قرع و انبیق، را برای تبدیل بخار به آب بر اثر فشردگی و تراکم و گرما و رطوبت شاهد میآورد. به قول ارسطو باران تابع نظام حرکت و میل آفتاب است.ارسطو بر آن است که ابر در هوای گرم و مرطوب بیشتر از هوای سرد به آب و باران تبدیل میشود، ازینرو نزول باران در بهار و پاییز بیشتر از زمستان و تابستان است، زیرا هوای زمستان هر چند مرطوب است گرم نیست و هوای تابستان هر چند گرم است مرطوب نیست.هر چه گرما و رطوبت هوا بیشتر شود انفعال و اثرپذیری آن نیز شدّت مییابد و بخار بسرعت به آب تبدیل میشود. در این حالت، قطرات باران درشتتر است؛ و اگر گرما و سرما باهم در ابر اثر کنند باران درشتتر و رگباری میشود. اگر گرما و رطوبت هوا ملایم باشد و سرمای ناگهانی به آن روی نیاورد قطرات باران ریزتر و ملایمتر است. ریزی و درشتی قطرات باران و درجة شدت آن به همین استعداد و انفعال مادّة باران و نیروی فاعلی گرما و رطوبت بستگی دارد.ژاله از طبقهای از هوا فرود میآید که پایینتر از ابر است. به عبارت دیگر، ژاله یا شبنم از ابر فرود نمیآید. هنگام روز بخار بر اثر گرما متصاعد میشود ولی به طبقات بالاتر نمیرسد؛ و چون شب فرا رسد و هوا خنکتر شود، این بخار اندک اندک به قطرات ریزتر و ملایمتر تبدیل میشود و فرود میآید. ازینرو ژاله یا شبنم در حکم باران خفیف است و چون از ابر فرود نمیآید در ارتفاعات زیاد و قلل جبال دیده نمیشود. همچنین ژاله به هنگام وزش بادهای شمال و بادهایی که بخار را میپراکَنَد پدید نمیآید و بیشتر به هنگام وزش بادهای لَواقح (بارور سازنده درختان و گیاهان)، که در بسیاری از بلاد از سمت جنوب میوزد، و نیز در بلادی که در معرض بادهای دریایی است بر زمین مینشیند. اگر هوای شب سردتر شود قطرات شبنم یخ میبندد و به صورت یخچه بر زمین مینشیند. بنابراین، ژاله و یخچه از یک جنس است و جایگاه تولّد هر دو از ابر پایینتر است؛ فقط علّت فاعلی، که سرما باشد، در یخچه قویتر است و در ژاله ضعیفتر.مادة برف و باران و جایگاه تولد آن دو یکی است، یعنی مادة هر دو بخار است و جایگاه تولد هر دو برابر. فقط علت فاعلی آن دو از جهت میزان حدّت متفاوت است، یعنی علت فاعلی در برف سرمای سختتر و در باران سرمای ملایمتر است و به همین دلیل در زمستان بیشتر برف میبارد.علت فاعلی تگرگ نیز سرمای سخت است که باعث یخ بستن قطرات آب در درون ابر میشود. با این فرض، علیالقاعده باید تگرگ در زمستان بیشتر ببارد که چنین نیست. علت آن است که اجزای ابر در زمستان به یکسان سرد میشود و قطرات آب بملایمت به حالت یخین نزدیک میشود، و این حالتِ نزدیک به یخ همان برف است. اما در بهار و پاییز گرما و سرما در همه جای ابر یکسان نیست و اتفاق میافتد که سرمای درون ابر از گرما میگریزد و در اعماق ابر جا میگیرد و تراکم سرما سبب یخ بستن قطرات آب میشود و به صورت تگرگ فرو میریزد و قسمت دیگر ابر، که سرمای کمتری دارد، تبدیل به قطرات باران میشود و ازینروست که نزول باران و تگرگ باهم است.اگر سرما به درون ابر بگریزد و قسمت دیگر ابر که گرمای بیشتر دارد متراکم شود،این قسمت راهی برای رهایی میجوید و ابر را بشدّت میشکافد و با این شکافتن غرّشی پدید میآورد که همان رعد است. شدت خروج هوای گرم از درون ابر نیز تولید آتش میکند که همان برق است. تولد رعد و برق و صاعقه باهم است، ولی چون سرعت صدا کمتر از سرعت نور است دیرتر از دیده شدنِ برق شنیده میشود.ارسطو علت گریز سرمای درون ابر را از گرما، افزایش ضدّیت ضد در حضور ضد میداند. به همین جهت، سرما در برابر هجوم گرما شدت بیشتری پیدا میکند. ارسطو میگوید به همین دلیل است که آب گرم سرما را زودتر از آب ملایم میپذیرد (عقیدهای که با مخالفت عدّهای از دانشمندان مواجه شده است). ارسطو میگوید اگر اطبا بخواهند آب را زودتر سرد کنند ابتدا آن را گرم میکنند (ابنرشد، ص 23ـ27).چنانکه اشاره شد، اسکندر افرودیسی بر کتاب ) آثارعلوی ( ارسطو شرحی نوشته است که به نقل ابن ندیم (ص 311) به عربی ترجمه شده بود، ولی این ترجمه در دست نیست (سزگین، ج 7، ص 214). ابن رشد در الا´ثار العلویه از این شرح استفاده کرده است (ص 19). لامفیدورس نیز این کتاب را شرح کرده است که بدوی آن را ضمن شروح علی ارسطو المفقودة فی الیونانیّه چاپ کرده است.تئوفرسطس ، شاگرد ارسطو، نیز کتابی دارد که به نام الا´ثار العلویه به عربی ترجمه شده است و این ترجمه موجود است (سزگین، ج 7، ص 223). از میزان استفادة دانشمندان اسلام از این کتاب در زمینة آثار علوی، بویژه باران، در کتاب سزگین (ج 7) گفتگو شده است.ابن سینا، هرچند دربیان تکوین ابر و باران و برف و تگرگ از ارسطو پیروی کرده، از مشاهدات خود نیز سخن گفته است. او ابر را جوهر بخاریِ فشردهای میداند که در طبقات فوقانی هوا تشکیل میشود و هر کس که بر بالای کوه رود و دقت کند به این معنی پی خواهد برد و پیدایش ابر را درآنجا خواهد دید.اینجوهرِبخاری ابر، آبی است که تبخیر شده و به بالا رفته یا هوایی است که فشرده شده است.ابنسینا بارها در بالای کوه سردشدن هوا و تبدیل شدن آن را به ابر مشاهده کرده و پیبرده است که پیش از سرد شدن هوا ابر و بخاری در هوا دیده نمیشد و پس از آنکه هوا سرد و مه به ابر بدل شده برف از آن باریده است. او این پدیده را در ویمه از جبال طبرستان و نیز در کوههای طوس دیده است. ابن سینا، همان گونه که شاهد تشکیل ابر از هوای سرد بوده، صعود بخار آب و تبدیل آن را به ابر در بسیاری از مناطق کوهستانی مشاهده کرده است. به عقیدة او برای نزول باران لازم نیست که بخار آب به طبقات بالا و سرد هوا برود، زیرا خود او دیده است که در بعضی از کوهها بخار آب کمی بالا رفته و قسمتی از زمین را، که محیط آن در حدود نیم فرسخ بوده و در آن دهی وجود داشته، همچون سرپوشی فرا گرفته است. او در کوه بالای این ابر و در هوای صاف بوده، در حالی که در پایین بر روی مردم ده از ابر باران میباریده است. از مشاهدة این احوال دریافته است که بخار آب گاهی، بر اثر فراوانی و فشردگی، بکندی بالا میرود و، بیآنکه به طبقة سرد هوا برسد، مانند پارچهای خیس چلانده میشود و قطرات باران از آن فرو میریزد. گاهی نیز باد مانع بالا رفتن ابر به سوی بالا میشود و آن را به کوه میزند یا بادهای متقابل ابر را میفشرد و در هر دو حال سبب نزول باران میشود و باد و ابر به هم برمیخورند و متراکم میشوند و باران تولید میکنند. علت فراوانی باران در سرزمین حبشه، با آنکه هوا در آنجا گرم است، این است که بخار آب بر اثر وزش بادها به کوههای آن سرزمین میخورد و متراکم و به باران تبدیل میشود. اما علت عمدة تکوین باران صعود بخار آب به طبقات سرد و فوقانی هواست. در آن طبقه، دودی گرم و خشک از ابر جدا میشود و این امر سبب سرد شدن ابر و باران زایی آن میشود. ابنسینا این پدیده را نیز در قلل کوهها مشاهده کرده است. به عقیدة او بارانهای مداوم یا تند از اینگونه ابرها میبارد.اگر بخاری کمی بالا رود و بر اثر سرمای شب به قطرات آب مبدّل شود، ژاله یا شبنم پدید میآید و اگر سرما بیشتر شود قطرات ژاله به صورت یخچه بر روی زمین مینشیند.اگر ابر در طبقات فوقانی بر اثر سرما تبدیل به قطرات آب شود و این قطرات آب با سرمای بیشتر رفتهرفته رو به انجماد نهد، به دانههای برف تبدیل میشود و این دانهها از سنگینی بر زمین مینشیند. اگر این یخزدگی ناگهانی باشد، نه تدریجی، قطرات آب به دانههای یخ تبدیل میشود و به صورت تگرگ درمیآید. دانههای تگرگ در اصل خرد و ریز نیست تا سپس به هم بچسبد و درشتتر شود، زیرا اتصال جسم جامد و خشک به جسم جامد و خشکِ دیگر سخت است؛ سبب درشتی دانههای تگرگ این است که اجزای این بر اثر سرمای شدید ناگهانی، دفعتاً به هم میپیوندد و آب میشود و منجمد میگردد و دانههای درشت تگرگ پدید میآید؛ با قطرات باران به هنگام فرود آمدن به یکدیگر میپیوندد و بر اثر سرما یخ میزند، بویژه اگر قطرات سرد باران از منطقهای گرم عبور کند که، در این هنگام، به تأثیر عَرَضیِ گرما تولید برودت بیشتر میشود (زیرا کیفیات متضاد چون برابر هم قرار گیرند اثرشان شدیدتر میشود، و سرمای موجود در ابر یا در قطرات باران با حضور گرمای محیط بشدّت منقبض میشود و تولید یخ میکند). علت دیگر پیدایش تگرگ این است که بادی سرد بر ابری گرم، که به زمین نزدیکتر است، بوزد و آن را فشرده کند و اجزای آن را منجمد سازد. ابنسینا خود این پدیده را مشاهده کرده است و نقل میکند که در زمان او، در بلاد جبل، دانة درشت تگرگی از آسمان به وزن یک من افتاده بود که آن را نزد بدربن حَسَنویه، والی کردستان، برده بودند. تگرگ در تابستان کمتر میبارد، زیرا در این فصل بخار گرمِ تر و سنگین کم است؛ و در زمستان نیز کمتر میبارد، زیرا در این فصل بخار پیش از آنکه منجمد شود به صورت برف در میآید و این خود نظریة دیگری است دربارة برف که آن را ابر منجمد میداند نه آب منجمد. از این گذشته، در تابستان گرمای هوا بخار آب را به تحلیل میبرد، بنابراین نزول باران و تگرگ در آن فصل نادر است؛ اما در پاییز و بهار رطوبت و مادة بخاری، چون هوا چندان گرم نیست، به تحلیل نمیرود و تا طبقات سرد هوا بالا میرود و ازینرو باران و تگرگ تولید میشود.ابنسینا از تأثیر بادها در تولید باران و برف نیز یاد میکند و میگوید که در منطقة معتدل شمالی یا در خراسان وماوراءالنهر (ابنسینا از این منطقه به «عندنا» تعبیر میکند) بادهای شمالی بارانزا نیست، ولی بادهای جنوبی ابرها را جمع میکند. اما بادهای شمالی را برفزا و بادهای جنوبی را شبنمزا میداند، مگر در بعضی نواحی طوس که در آن باد شمال در نواحی سرد نمیگذرد و در مبدأ حرکت خویش است ولی بادهای جنوبی از مناطق سرد عبور میکند. با این بیان، ابنسینا عوامل محلی و موضعی را نیز در تولید برف و باران مؤثر میداند.فیالجمله، ابنسینا آثار علوی، از باران و برف و غیر آن را، دو عامل بخار و دخان (دود) میداند. بخار جوهری است تر و صعود آن کُند و سنگین است و دود یا دخان جوهری است گرم و خشک و صعود آن سبک و سریع است، بندرت اتفاق میافتد که بخار تنها یا دودِ تنها به طبقات بالا صعود کنند. این دو در بیشتر اوقات باهم به طبقات بالا میروند و به جوهری که غالب است (بخار یا دود) خوانده میشوند. بخار آب چون سنگین است با اندازة معیّنی بالا میرود، اما دود به سبب خشکی و سبکی تا مجاورت کرة آتش، که به عقیدة قدما بالای کرة هوا و محیط بر آن است، صعود میکند. ابنسینا خود جدا شدن دود را از ابر در بالای کوههای بلند مشاهده کرده و دیده است که چگونه دودِ جدا شده، که به رنگ سیاه بود و بوی سوختگی میداده است، بخار آب را در زیر گرفته و رو به بالا نهاده است. بخار آب مادة ابر و باران و برف و ژاله و تگرگ است و ظهور پدیدههای هاله و قوس قزح و نیازک به آن برمیگردد؛ مادة صاعقه و شهاب و دنبالهداران و علامات خوفانگیز دیگر دود است ( طبیعیات ، 1385، مقاله دوّم، ص 35ـ39).هر چند ابوالبرکات بغدادی (متوفی 545) در فصل طبیعیات کتاب المعتبر ، در اساس، پیرو نظر ارسطو دربارة چگونگی پیدایش باران و برف و تگرگ است، اما بیان او حکایت از استقلالِ بینش و روش علمیش دارد. ابوالبرکات معتقد است که، بر اثر گرم شدن آب و خاک از گرمای آفتاب، بخار و غبار از آن دو متصاعد میشود که گاهی با یکدیگر میآمیزند. پارههای این بخار، چون از مرکز به محیط متصاعد شود در حال صعود مانند خطوط شعاعی که از مرکز به محیط دایره میروند رفتهرفته از یکدیگر فاصله میگیرند تا به محیط سردترین طبقة هوا برسند. این طبقه در میان دو طبقه قرار دارد. در بالای آن کرة آتش است که محیط بر هواست و، در زیر آن، طبقهای که نزدیکتر به زمین و حدّ نهایی تأثیر تابش آفتاب بر زمین است. این طبقة میانی، که سردترین قسمت هواست، زَمْهَریر نام دارد و مجاور کوههای بسیار بلند است. در تابستان، که هوا بسیار گرم است، بخار به این طبقة سرد نمیتواند برسد و بر اثر شدت گرما از میان میرود و به همین دلیل باران در تابستان کمتر است. اما این بخار در بهار و پاییز به طبقة سرد یا زمهریر میرسد و بادهای سرد از قلل کوهها برآن میوزد و خود سرد میشود و رو به پایین میرود و با بخارهای متصاعد دیگر تلاقی میکند و ابری فشرده پدید میآید. به عقیدة ابوالبرکات، ابر چیزی جز باران و برف نیست؛ چنانکه اگر کسی بر بالای کوه بلندی که بالاتر از ابر است برود و سپس از آن بلندی فروتر آید و به منطقهای که ابری است وارد شود، چیزی جز باران و مه نخواهد دید و همین است که از دور به صورت ابر دیده میشود. ابری که بارانزا نباشد همان بخار آب است که چون سرد نشده است به شکل قطرات باران درنیامده است و مانند گرد و غباری است که هوا را تیره کرده باشد. بخار آب پس ازسرد شدن به صورت قطرات بسیار ریز درمیآید که از سنگینی نزول میکند. چون این قطرات از محیط به مرکز میآیند به یکدیگر نزدیکتر میشوند تا با هم تلاقی کنند و درشتتر گردند.اگر بخار آب سردتر شود، قطرات بسیار ریز آب، که ابوالبرکات آنها را «رَذاذ» میخواند، یخ میبندد و چون بسیار ریز است شکل برف به خود میگیرد. دانههای برف، به هنگام فرود آمدن، با بخار آبی که از زمین متصاعد میشود درمیآمیزد و به همین دلیل است که ابر در روزهای برفی نزدیکتر به زمین جلوه مینماید و هوا در این هنگام کمی ملایمتر است. پس از آنکه برف قطع شد، سرمای سطح زمین شدت مییابد و بخارات از میان میرود و هوا باز و سردتر میشود. دانههای ریز برف بر اثر بادهای سرد به هم میچسبد و به صورت تگرگ درمیآید. در این هنگام، هر چه ابر بالاتر و بادها سختتر شود دانههای تگرگ درشتتر میگردد؛ ازینرو، تگرگ با باد همراه است، اما باران و برف همیشه با باد همراه نیست (ج 2، ص 213ـ217).قزوینی (متوفی 682) نیز در مقالة دوم عجایب المخلوقات ، ذیل عنوان «فیالسحاب و المطر و ما یتعلّق بهما» (ص 139ـ 140)، دربارة ابر و نزولات آن، باران و برف و تگرگ، و کیفیت پیدایش آنها کمابیش همین مطالب را به اختصار آورده است.ابویوسف یعقوببن اسحاق کِندی (متوفی نیمة قرن سوم هجری) چند رسالة موجز در آثار علوی دارد که در ضمن رسائل الکندی الفلسفیه (ج 2) به طبع رسیده است. از جمله رسالهای است به نام «فی العلة التی لهاتکون بعض المواضع لاتکاد تمطر» (در بیان علتی که در بعضی جاها باران تقریباً نمیبارد). کِندی نیز، در این رساله، علت باران را بالاگرفتن بخار آب به منطقة سرد جو و فشردگی (حصر) و تراکم آن بر اثر وجود علل و شرایطی موضعی و محلی میداند. علت سرد شدن مناطق میل یا انحراف آفتاب در حرکت خود از فلک البروج است. با این میل یا انحراف، منطقة شمالی و جنوبی (خط استوا) زمین بترتیب گرم یا سرد میشود. کندی در اینجا مسئلهای را مطرح میکند که ظاهراً نخستین بار است که اظهار شده است (سزگین، ج 7، ص 242ـ243) و آن اینکه اجسام بر اثر گرما و سرما منبسط و منقبض میشوند؛ هوا نیز بر اثر گرما منبسط میشود و جای بیشتری میطلبد و بر اثر سرمامنقبض میشود و جای کمتری میگیرد. در نتیجه، جریان هوا از شمال به جنوب و از جنوب به شمال پدید میآید و باد تولید میشود (بادهای تابستانی شمالی و بادهای زمستانی جنوبی است). هنگام میل آفتاب به جنوب، در شمال هوا سرد میشود و بخار آب میتواند خود را به این منطقة سرد برساند، در آنجا، در نتیجة وجود عوامل فشار، مانند باد و کوه و ارتفاعات و نظایر آن، ابر پدید میآید و باران میبارد. در مناطقی مانند مصر، که وجود این عوامل فشار در آنجا ضعیف است (نبودن ارتفاعات و عوامل دیگر)، ابری تشکیل نمیشود، در نتیجه باران بسیار اندک است. اما در تولید باران شرایط موضعی و محلی دیگر، از قبیل جریان رودخانهها و وجود جنگلها و مخازن آب (دریاچهها و نظایر آن)، نیز دخیل است.کندی رسالة دیگری دربارة علت مه و رسالهای دربارة برف و تگرگ و جز اینها دارد که هر دو در جلد دوم رسائل الکندی چاپ شده و آرای او در این ابواب تقریباً مطابق با نظریات ارسطوست.رسالة هجدهم از رسائل اخوان الصّفا ، که رسالة چهارم از «الجسمانیّات الطبیعیّات» است، دربارة آثار علوی است. به نظر اخوان الصفا، کرة هوا از همة جوانب بر کرة زمین محیط است و ارتفاع یا ضخامت آن از سطح زمین تا کرة ماه شانزده برابر و نیم قطر کرة زمین است و بنابراین، هوا 758 ، 35 فرسخ است. کرة هوا دارای سه طبقة مختلف است: آنچه مماس با فلک قمر است، به جهت حرکت دَوَران سریعِ فلک قمر، بسیار گرم و داغ است و طبقة «اثیر» خوانده میشود. هر چه از سطح فلک قمر دورتر باشد گرمای آن کمتر میشود تا برسد به طبقة دوم که طبقة «زمهریر» است و بسیار سرد است. از طبقة زمهریر به پایین باز هوا رفتهرفته گرمتر و ملایمتر میشود تا به سطح زمین برسد. این طبقه «نسیم» خوانده میشود و محیط بر کرة زمین و محاط در طبقة زمهریر است. علت اعتدال طبقة نسیم انعکاس اشعة آفتاب و ماه و ستارگان بر سطح زمین است که موجب گرمای آن میشود و اگر چنین نبود سطح زمین از هر جای دیگر سردتر بود، چنانکه در قطب شمال که شش ماه تمام آفتاب بر آن نمیتابد چنین است.زوایای حاصل از انعکاس اشعة آفتاب و ستارگان یا حادّه است یا قائمه یا منفرجه. به هنگام طلوع آفتاب این زوایا منفرجه است، ازینرو گرمای حاصل از این اشعه کمتر است. هر چه آفتاب بالاتر میآید زاویة منفرجه کوچکتر میشود تا به زاویة قائمه برسد و بعد زاویه بتدریج حاده و کوچکتر میشود، یعنی آفتاب و شعاع آن به زمین نزدیکتر میشود و هوا گرمتر میگردد، و این حدّ اعلای گرمای روز است. پس از آن، باز آفتاب و شعاع آن از زمین دورتر میشود و زوایای منفرجه را تشکیل میدهد و هوا رو به خنکی میگذارد.تغییرات و استحالات هوا بر اثر همین سرما و گرمای حاصل از نور آفتاب و تاریکی شب است. تغییرات دیگری در نتیجة بادهای حاصل از بخارات و دودها روی میدهد و از این تغییرات گوناگون ابر وباران و مه و رعد و برق و هاله و قوس قزح و برف و تگرگ و شبنم و یخچه پدید میآید.علاوه بر عوامل مذکور، تأثیر منازل قمر و اتصالات و تقارن ستارگان به یکدیگر نیز در نزول باران مؤثر است. به هر حال حوادث جوّی مانند پدیدههای دیگر دارای چهار نوع علت است: علت مادّی یا هیولانیِ ابر و باران دو نوع بخار بالا رونده است (بخار آب و دود و غبار)، علت فاعلی آن اشعة آفتاب و ماه و ستارگان است، علّت صوری آن انعقاد و بستگی آن دو نوع بخار است که سبب آن برودت جوّ است، علت غایی رویش گیاه و تغذیة جانوران است.ابوریحان بیرونی (ص 242 به بعد) مینویسد که دانشمندان اوضاع و احوال جوّی را یا به طلوع و خفای ثوابت نسبت دادهاند (عربها بر این عقیده بودند و آن را نَوْء جمع اَنْواء میخواندند)، یا آن را از خواص ایام سال میدانستند و سایر اسباب و علل را که بر آن افزوده میشد یا از آن کم میشد امری ثانوی میشمردند؛ مثلاً میگفتند طبیعت فصل تابستان گرماست و طبیعت فصل زمستان سرماست، و این معنی گاهی فزونی و گاهی کاستی دارد (یعنی دما در هر تابستان و زمستانی فرق میکند). در اینجا ابوریحان اختلاف نظر ثابت بن قُرّه را با جالینوس در این معنی ذکر میکند و میگوید در هر حال یکی از این دو شق درست است و شقّ سومی وجود ندارد.پس از آن، تقویم یونانیان و سریانیان را دربارة اوضاع جوّی و باران بر طبق ماههای سریانی نقل میکند و اقوال اوقطمین و قاللبس و ماطن و مطرودوروس ، وقونون و اودوکسوس و ذوسیثاوس را دربارة روزهای بارانی و گرم و سرد غیر آن ذکر میکند. این تقویم همان است که به یونانی پاراپگما نامیده میشد.بنابراین، ابوریحان بیرونی بر خلاف دانشمندان دیگر اسلامی،از نظریات ارسطو در آثار علوی پیروی نمیکند و به تأثیر ثوابت و طبیعت ایام سال معتقد است.ابوریحان بعضی عقاید عامیانه را نیز دربارة آثار علوی ذکر میکند، مانند آنکه اگر در قلل کوههای طبرستان سیر بکوبند باران میآید (ص 245ـ246) یا در کوه طاق طبرستان در غار اصبهذان، محل معروف به «دکّان سلیمان» اگر با پلیدی آغشته شود هوا ابری میشود و آن قدر باران میآید که آن را پاک کند؛ یا در کوهی در ترکستان پاهای گوسفندان را با پشم میپوشانند، زیرا اگر پایشان به سنگ بخورد باران میآید و ترکان از این سنگ با خود دارند تا برای دفع دشمن از آن استفاده کنند (گویا همان سنگ باران آور معروف به جَده یا یده است که در تاریخ جنگهای ترکان ذکر آن بسیار به میان میآید) و نظایر آن. ابوریحان مینویسد که گرگان و طبرستان بارانخیز است و فسطاط مصر و اراضی مجاور آن باران ندارد و اگر در آنجا باران ببارد هوا فاسد و بیماریزا میشود و به جانوران و گیاهان ضرر میرساند. ابوریحان این مسئله را نتیجة طبیعت محل و کوهستانیبودن یا مجاورِ دریا بودن و پستی و بلندی زمین و اندازة عرض آن از استوا در شمال و جنوب میداند. ضمناً ابوریحان دربارة حرارت و کرة نار و انعکاس اشعة شمس و حرارت سطح زمین و درون زمین اقوالی دارد که در آثار الباقیه آورده است و در آن به «مذاکرات» خود با ابنسینا اشاره میکند که ظاهراً مذاکرات شفاهی است و بجز مکاتبات آن دو تن است (برای شرح بیشتر رجوع کنید به آثار علوی * ).در زبان فارسی هم رسالههایی مفرد در آثار علوی هست، از جمله دو رساله دربارة آثار علوی که یکی از آنها الرّسالة السنجریه فی الکائنات العنصریه تألیف زینالدین عمربن سهلان ساوجی است، و دیگری رسالة آثار علوی از شرفالدین مسعودی مروزی. مطالب این دو رساله در اصل همان عقاید ارسطوست که در طبیعیات و شفا بیان شده است.منابع : ابنرشد، الا´ثار العلویه ، حیدرآباد دکن 1365؛ ابنسینا، دانشنامة علائی ، طبیعیات ، تهران 1330 ش؛ همو، الشفاء الطبیعیات ، الفن الخامسن: المعادن و الا´ثار العلویه ، چاپ ابراهیم مدکور، قاهره 1385/1965؛ ابن مَلکا (ابوالبرکات بغدادی)، کتاب المعتبر ، ج 2، حیدرآباد دکن 1358؛ ابنندیم، کتاب الفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران 1350 ش؛ ابوریحان بیرونی، کتاب الا´ثار الباقیه ، لایپزیگ 1923؛ رسائل اخوان الصفاء ، بیروت 1377/1957، ج 2؛ ارسطو، فی السماء الا´ثار العلویه ، مصر 1961؛ بدوی، شروح علی ارسطو المفقودة فی الیونانیة ، بیروت 1972؛ دو رساله دربارة آثار علوی ، چاپ محمد تقی دانش پژوه، تهران 1337 ش؛ محمدبن زکریا قزوینی، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات ، چاپ فاروقسعد، بیروت 1978؛ یعقوببن اسحاق کندی، رسائل الکندی ، الفلسفیة ، ج 2، مصر 1953؛Fuat Sezgin, Geschichte des arabichen Schrifttums, Leiden 1967-1984.4) باران در عرفان. لفظ «باران» جزو اصطلاحات صوفیه نیست، ولی در بعضی از آثار صوفیه و گاه در اشعار عرفانی فارسی به معنای استعاری «رحمت الهی» به کار رفته است. البته باران ظاهر و طبیعی هم میتواند رحمت باشد، لاکن رحمتی که صوفیه و عرفا از لفظ «باران» اراده میکنند رحمتی باطنی است که بر دل مؤمنان و سالکان فرود میآید. این معنی ابتدا در تفاسیر عرفانی قرآن پیدا شده است. در قرآن چندین آیه هست که از نزول «مطر» و «ماء» از آسمان سخن میگوید. در بعضی از این آیات مطر در واقع عذابی است که خداوند بر کافران نازل میکند، ازینرو گاهی از این باران به «مطرسوء» تعبیر شده است (از جمله فرقان: 40). اما لفظ «ماء» و نزول آن در مواردی به کار رفته که خداوند قصد داشته از رحمت خود به مؤمنان یاد کند، و گاهی نیز از چنین آبی به صفت «طهور» یاد شده است. باران در معنای رحمت، همین «ماء» است.از جمله قدیمترین تفاسیر عرفانی که در نزول ماء به نزول رحمت تفسیر شده، تفسر ابنعطاء الادمی (متوفی 309) است که در حقایق التفسیر ابوعبدالرحمن سلمی درج گردیده است. ابنعطا در ذیل آیة «و یُنَزِّلُ عَلَیْکُم مِن السَّماءِ ماءً لیُطَهِّرَکُم بِهِ» (الانفال: 11) دو معنی برای این ماء (= باران) در نظر گرفته است: یکی معنای حقیقی لفظ، دیگری معنای مجازی آن. معنای حقیقی باران آبی است که ظواهر ابدان را از آلودگیها پاک میکند، و معنای مجازی آن رحمتی است که بر دلها نازل میشود و آنها را منوّر میکند و بر سینهها نازل میشود و آنها را از وساوس شیطان میرهاند (ص 54). در تفاسیر عرفانی بعد نیز همین معنی برای نزول ماء درنظر گرفته شده است. در تفسیر فارسی ابوالفضل میبدی به نام کشف الاسرار «ماء» به باران ترجمه، و به طور کلی به رحمت الهی، رحمتی که بر قلب مؤمن نازل میشود، تفسیر شده است. میبدی در ضمن تفسیر آیة «وَ هُوَالذَّی أَرْسَلَ الرّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یدی رحْمَتِهِ و اَنْزَلْنا مِن الْسَماءِ ماءً طَهُورا» (فرقان: 48)، باد و باران را از آثار رحمت خداوند دانسته و در ترجمة آیة «فَانظُر اِلی آثارِ رَحْمَةِللهِ کَیْفَ یُحْیِ الاَرضَ بَعْدَ مَوْتِها» (روم: 50) نوشته است: «بنگر به نشانههای رحمت او... باران آسمان را رحمت نام کرد از آنکه به رحمت میفرستد».این است که گفت جلّجلاله: «بین یدی رحمته» (ج 7، ص 46). میبدی، از قول ابوالقاسم نصرآبادی معنای دیگری، نقل کرده که در تفسیر آیة «وانزلنا من السماءِ ماءً طهورا» (فرقان: 48) گفته است: «هو الرّش الّذی یرش من میاه المحبة علی قلوب العارفین فتحیا به نفوسهم بإماتة الطبع فیها...» (ج 7، ص 55). این معنی در واقع مکمّل معنای رحمت است.عمیقترین و مهمترین بحثهای عرفانی در این باره، از محییالدین ابنعربی (متوفی 638)، بخصوص در دو اثر اصلی او فصوصالحکم و فتوحات المکّیه ، است. محییالدین نیز مانند مفسّران پیشین برای باران و همچنین آب معانی باطنی در نظر گرفته است؛ همانطور که آب، کلاً، مایة حیات است و هر چیز از جریان آب در آن زنده است (1400، ص 170ـ171)، از لحاظ باطنی نیز حیات دلها از آب است (1977، ج 5، ص 269). محیی الدین، در یک جا، آبی را که بر زمین دلها فرود میآید «معارف عقلیه» خوانده است (1400، ص 71)؛ با نزول این معارف است که دلها از آلودگی جهل پاک میشوند (1977، همانجا).لفظ «باران» از قرن هفتم به بعد در اشعار عرفانی زبان فارسی با معنای عرفانی به کار رفته است. در پارهای از رسایل که بعضی از نویسندگان در تعریف الفاظ استعاری در شعر صوفیانه نوشتهاند، لفظ باران، مانند معانی استعاری بعضی الفاظ دیگر چون «ابر» و «باد» و «سیل» و «جویبار» و «زمین» و «آسمان» و «خورشید» و «ماه» تعریف شده است و معنایی که برای آن ذکر کردهاند همان است که مفسران قدیم به این لفظ دادهاند. از جملة این آثار، رشفالالحاظ فی کشفالالفاظ تألیف شرفالدین حسین الفتی تبریزی است که در تعریف باران نوشته است: «نزول رحمت را گویند» (ص 76). در رسالة اصطلاحات درویش محمد طبسی (ص 417) و در کشّاف اصطلاحات الفنون تهانوی (ج 2، ص 1553) نیز همین معنی آمده است. البته در اکثر این نوع رسایل لفظ باران و تعریف آن ذکر نشده است، زیرا لفظ باران جزو الفاظ استعاری اصلی در شعر عرفانی، مانند اسامی اعضای بدن معشوق یا الفاظی چون «باده» و «جام» و «ساقی» و «خرابات»، نیست.منابع : علاوه بر قرآن؛ ابنعربی، الفتوحات المکّیة ، السفر الخامس، چاپ د. عثمان یحیی، قاهره 1977؛ همو، فصوص الحکم ، چاپ ابوالعلاء عفیفی، بیروت 1400؛ ابن عطاء الله اسکندری، «تفسیر ابن عطاء»، چاپ پل نویا، در محمدبن حسین سلمی، مجموعة آثار ابوعبدالرحمن سلمی ، چاپ نصرالله پورجوادی، تهران 1369 ش؛ حسینبن احمد الفتی، رشف الالحاظ فی کشف الالفاظ ، چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1362 ش؛ محمداعلیبنعلی تهانوی، کتاب کشاف اصطلاحات الفنون ، چاپ محمد وجیه... ] و دیگران [ ، کلکته 1862؛ محمدبنعلیشاه طبسی، آثار درویش محمد طبسی ، چاپ ایرج افشار و محمد تقی دانش پژوه، تهران 1351 ش؛ احمدبنمحمد میبدی، کشف الاسرار و عدةالابرار ، چاپ علی اصغر حکمت، 1357 ش.