بار ، از مهمترین و پایدارترین مراسم درباری معمول در ایران. در ابتدا، در بعضی از تشریفات، از مراسم مشابه در مصر و آشور تأثیر پذیرفت و بعداً خود نیز بر مراسم امپراتوری روم و اروپای قرون وسطی و از همه مهمتر بر دستگاه خلافت و همچنین دربار شاهان هند اثر گذاشت (والزر ، ص 19 و بعد، 22 و بعد). در ایران، مراسم باریابی تا قرن حاضر ادامه یافت.نقشهای برجسته بر روی سنگ از دوران هخامنشی، بویژه نقشی که گروه باستان شناسان آمریکایی در 1315 در محل خزانة تخت جمشید کشف کرد، مراسم باردادن داریوش (حک : 521 ـ 485 ق م) را نشان میدهد. مورخان یونانی نیز اطلاعات بیشتری در دسترس ما قرار دادهاند.مراسم بدین شرح بود: متقاضی درخواست خود و دلایل آن را به رئیس تشریفات تسلیم میکرد و رئیس تشریفات مراسم معمول را توضیح میداد و در روز موعود او را تا حضور شاه همراهی میکرد. شاه، با لباس و زیورهای سلطنتی، کلاهی موسوم به «کِدَرِس» بر سر، عصای سلطنتی بلندی در دست راست و گل نیلوفری در دست چپ، راست بر تختی که دارای پُشتی بلند بود مینشست. خدمتکاران و محافظان شخصی شاه پشت سر او میایستادند (گیرشمن ، شکل 255). در نقش برجستهای که باردادن داریوش را نشان میدهد، ولیعهد او خشایارشا نیز با ظاهری آراسته در طرف راست پدرش ایستاده است؛ برگ نیلوفری در دست چپ دارد و دست راست او، به نشانة اینکه میخواهد سخن بگوید، بالا رفته است.در دورههای بعد، مقامات رسمی واشراف نیز در مراسم بار سلطنتی شرکت داشتند. هر یک از آنها جایگاه مشخصی داشت و میزان نزدیکیش به شاه نشانة اهمیّت مرتبة او بود؛ مثلاً مقام افراد نشسته بالاتر از افراد ایستاده، و قرار گرفتن در سمت راست شاه مهمتر از سمت چپ بود (رجوع کنید به فردوسی، ج 4، ص 612، بیتهای 3007 به بعد). اگر کسی را در جایی فروتر از مقام او قرار میدادند نشانة آن بود که شاه نسبت به او بیمهر شده است (بیهقی، ص 32 به بعد). در دوران ساسانیان، شاه بر مخدّههایی مینشست که روی تختی زرین قرار داشت و تاج سلطنتی نیز، که از زنجیری آویزان بود، چنان قرار گرفته بود که گویی بر سر شاه قرار دارد. این آیینها در دوران نخستین سلسلههای اسلامیِ ایران نیز که ساسانیان را سرمشق خود قرار میدادند ادامه داشت. در دربار ساسانی پردهای میان شاه و باریاب آویخته بود و پس از آنکه او به محل تعیین شده میرسید پرده را کنار میزدند. این سنت در دربار خلفای اموی و عباسی، به تقلید از ساسانیان اجرا میشد؛ ولی در شرح دربارهای سلسههای اسلامی، ایران ذکری از آن نشده است. باریاب موظف بود که به محض رؤیت پادشاه زمین را ببوسد. در دورههای بعد، بوسیدن تخت شاهی یا دست و انگشتری او نیز موسوم شد. در دربار خلفا، در اوایل، بوسیدن زمین اجباری نبود و کافی بود که باریاب بگوید: «اَلسَّلامُ عَلیکَ یا امیرَالمؤمنینَ و رَحْمَةُاللهِ و بَرَکاتُه»، ولی بعدها بوسیدن زمین جای آن را گرفت و هر چند، در ابتدای امر، ولیعهد و پسران خلیفه و بنیهاشم و قضات و فقها و زهّاد و قاریان قرآن از این کار معاف بودند. سرانجام ایشان نیز مکلّف به پیروی از این رسمِ اصلاً ایرانی شدند (صابی، ص 31؛ جاحظ، 1914، ص 7؛ فونکرمر ، ج 2، ص 246 به بعد).پس از بوسیدن زمین، شاه به باریابنده دستور برخاستن میداد و آن وقت او منتظر میماند تا شاه از او سؤال کند. در دورة ساسانیان پاسخ باریاب با این کلمات آغاز میشد: «انوشگ بَوید» (جاویدان باشید) و گاهی نیز میافزود: «اُکامَگ رسید» (و کامیاب باشید). در زمانهای بعد نیز ذکر دعایی چون «زندگانی خداوند درازباد!» معمول بود ( کارنامگ ، 9:16، 20، 10: 7، 9، 12:13، 13:9، 15؛ فردوسی، ج 1، ص 318، بیت 1289، ج 7، ص 362، بیت81؛ طبری، سلسلة اول، ص 824، 1048؛ بیهقی، ص 63، 65، 73، 75).باریاب هنگام سخن گفتن با پادشاه میبایست دست خود را (در زمان هخامنشیان) یا دستمالی را (در زمان ساسانیان) برابر دهانش بگیرد (طبری، سلسلة اول، ص 1036؛ فردوسی، ج 7، ص 362، بیت 88؛ نولدکه ، 1879، ص 343، 367؛ کریستنسن، ص 400)؛ و نیز موظف بود که هنگامی که پادشاه سخن میگوید دست بر سینه بایستد (رجوع کنید به فردوسی، ج 4، ص 218، بیت 2528، ج 7، ص 362، بیتهای 80، 87).علاوه براین تشریفات، باریاب و دیگر حاضران موظف بودند که مقررات دقیق دیگری را نیز رعایت کنند. از جمله کسی حق سخن گفتن نداشت مگر در پاسخ به پرسش پادشاه، هر کس که اجازة سخن مییافت میبایست شمرده و کوتاه بگوید و از تکرار بپرهیزد. تصحیح کلام شاه، تفّأل بد، گزافهگویی، بدگویی، خندیدن، آب دهان انداختن و بینی بالا کشیدن مجاز نبود. حاضران میبایست سکوت را رعایت و تا حدّ ممکن از سرفه و عطسه کردن خودداری کنند. کسانی که به شاه نزدیک میشدند موظف بودند که قبلاً دندانهای خود را با خلال پاکیزه کنند تا دهانشان خوشبو باشد؛ با اینهمه، مجاز نبودند که عطر تند استعمال کنند. در دربار عباسیان، باریاب موظف بود که لباس سیاه، که شعار عباسیان بود، بر تن کند. ولی کسی مأذون نبود که به رنگ کفش خلیفه، که قرمز بود، کفش بپوشد. آشامیدن آب نیز در مراسم بارِ خلیفه مأذون نبود، اما در بارهای دیگر بدین حد سختگیر نبودند. میهمانانِ دربارهای آلبویه و ایلخانیان و تیموریان و صفویان میتوانستند آب بنوشند و کاسههای مخصوصی بدین منظور در تالار شرفیابی گذاشته شده بود. باریاب هنگام ترک تالار میبایست مسافتی پس پس رود تا به شاه پشت نکند. از این گذشته، کسی مجاز نبود که سوار بر اسب وارد کاخ شود مگر آنکه پیشتر از شاه اجازه گرفته باشد. در مراسم باریابی بیگانگان، که زبان کشور را نمیدانستند، مترجمی حضور مییافت ( پلوتارک ، ص 27 و بعد؛ کارنامگ ، 10:7: 9ـ13؛ 12:14:13؛ فردوسی، ج 1، ص 98، بیت 355، ص144، بیتهای 369 و بعد، ص 146، بیت 375، ص 172، بیتهای 687 و بعد، ص 302، بیتهای 1084 و بعد، ص 2315، بیتهای 1288 وبعد، ص 324، بیتهای 1365 و بعد، ص 488، بیتهای 22 وبعد؛ ج 4، ص 218، بیتهای 2526 و بعد، ص 532، بیت 2059؛ ج 5، ص 170، بیت 827؛ ج 6، ص 24، بیتهای 230 و بعد، ص652، بیتهای 1308 و بعد؛ ج 7، ص 282، بیتهای 3340 و بعد؛ طبری، سلسلة اول، ص 859، سلسلة سوم، ص 59؛ صابی، ص 232، 33 و بعد، 35 و بعد، 52، 57، 59، 68، 74 و بعد؛ جاحظ، 1914، ص 7، 28، 69، 112، 125 و بعد؛ مسعودی، چاپ پلا، ج 1، ص 288؛ یاقوت، ج 5، ص 349، 355؛ گردیزی، ص 136؛ نولدکه، 1879، ص 93).در دوران پیش از اسلام، زنها حق بارخواهی و باریابی داشتند (فردوسی، ج 1، ص 315، بیتهای 1281 به بعد). در نقشهای روی ظروفی که از زمان ساسانیان باقی مانده ملکه نیز در کنار شاه ایستاده است (گیرشمن، شکلهای 244، 259). در دربارهای ایلخانان مغول و تیموریان نیز مادر و همسران و دختران پادشاه در «شرفیابیها» شرکت داشتند و هر یک، به مقتضای مرتبة خویش، در کنار یا پشت سرشاه میایستادند یا مینشستند؛ از این گذشته آنها خود نه فقط زنان و خویشاوندان مرد بلکه مردان بیگانه را نیز به حضور میپذیرفتند (کارپینی ، ج 9، 13 ششم، 14 هشتم؛ ) ذیل ( ، 7،8؛ ابنبطوطه، ج 2، ص 387 و بعد؛ جوینی، ج 3، تصویر روبروی ص 101؛ کلاویخو، ص 244 و بعد، 268). ولی، در دربار خلفا و سلسلههای ایرانی اوایل دورة اسلامی، زنی بجز کنیزان رقاصه حضور نداشت.برای باریافتن به حضور شاه، متقاضی ـ از هر مرتبه و جنسی که بود ـ نخست میبایست از رئیس تشریفات کسب اجازه کند. صاحب این منصب معمولاً از مقامات لشکری و از طبقة اشراف و گاهی نیز از بستگان نزدیک شاه بود (جاحظ، 1914، ص 28؛ مسعودی، چاپ پلا، ج 1، ص 288؛ فردوسی، ج 1، ص172، بیت 687) ولی سامانیان و غزنویان، ترکان را بدین سمت منصوب میکردند و محمود غزنوی حتی غلامان جوان و خوشرویی را که گاه بزم او را میآراستند به این کار میگماشت (بیهقی، ص 134، 159 و بعد، 329 و بعد).در دورة هخامنشیان، این سمت را فرمانده محافظان شاهی (هَزارَپَتی ، به یونانی خیلیارخوس) عهدهدار بود. در زمان ساسانیان او را هندِمان گَران سالار مینامیدند (کریستنسن، ص 113، 394 و بعد). در شاهنامه ، این مقام «سالارِ بار» و «پردهدار» خوانده شده است. در دربار عباسیان «حاجب الحُجّاب» نام داشت که گروهی حاجب و فرّاش زیرنظراو کار میکردند. چون «حاجب» ترجمة عربی «پردهدار» است، شاید بتوان چنین استنباط کرد که در دربار ساسانی نیز «سالاربار» ریاست حاجبان را بر عهده داشته است. در دورههای سامانیان و غزنویان، فراشانِ خلوت را «حاجب» و رئیس ایشان را «حاجب بزرگ» میخواندند. در زمان سلجوقیان نیز این دو عنوان در جنب معادلهای خود بترتیب «باربیگ» و «امیرِبار» بهکار میرفت (راوندی، ص 128، 367، 390). در عهد ایلخانان، مأموران محافظ (کِزیک ـ کِشیک) مناصبی مشابه با حاجبان گذشته داشتند و رئیسشان «امیرِ کِزیک» خوانده میشد (رشیدالدین، ص 543، 908، 958). در دربار تیمور، این کار برعهدة سه تن از شاهزادگان بود که «میرزا» (مخفف «امیرزاده») لقب داشتند. در دوران صفویان، همة مسائلِ بارِشاهی را مأموری ملقب به «ایشیک آقاسی باشی» اداره میکرد و در این امر محافظانی به نام «یساولانِ صحبت» (میرزا سمیعا، ص 64؛ انصاری، ص 51) به او کمک میکردند. عنوان «ایشیک آقاسی باشی» تا پایان دوران قاجار معمول بود و بعد از آن به «رئیس تشریفاتِ دربار» تغییر یافت. در همة دورههای تاریخ ایران، دارندگان این مقام از منزلت و نفوذ بسیار برخوردار بودهاند و غالباً در جریان توطئههایی قرار داشتهاند که در برخی از موارد به خلع یا قتل فرمانروا و گاهی نیز به ارتقای مقام خود ایشان منجر شده است (دیودوروس سیکولوس ، فصل 69؛ صابی، ص 71؛ جاحظ، 1965، ص 159 و بعد؛ گردیزی ص 136،160 و بعد؛ جرفادقانی، ص 40، 92 و بعد؛ 127، 157؛ بیهقی، ص 12، 33، 58، 325 و بعد، 433، 865 و بعد؛ راوندی، ص 159 و بعد، 233، 235، 254 و بعد، 264؛ جوینی، ج2، ص 211 و بعد، 258 و بعد؛ رشیدالدین، ص 543، 546 و بعد، 908، 919، 1065 و بعد؛ ص 124؛ کلاویخو، ص 283 و بعد).در سراسر تاریخ ایران همواره مرسوم بوده است که شخصی که به حضور شاه میرسد هدایایی تقدیم و عطایایی دریافت کند و این رسم نسبت به حکّامِ ولایات و فرستادگان شاهان دیگر همواره اجرا میشد. در زمان ایلخانان و تیموراین رسم چندان اهمیت داشت که هر کس هدیهای همراه نداشت نمیبایست به باریافتنامید بندد.اصطلاحات «تِگْشیمیشی» و «اُلجامیشی» (کردن/ یافتن)، که در دورة مغول رواج داشت به معنی «هدیه آوردن و به حضور پذیرفتهشدن» بود (جوینی، ج 1، ص 213؛ ج 3، ص 46؛ رشیدالدین، ص 542، 543، 809، 831، 879، 881، 891، 896؛ کاشانی، ص 54 و جز آن). اگر هدیه دهنده شخص مهمی بود، هدایا را در روز باریابی و در حضور آورنده در معرض بازدید همگان قرار میدادند و پس از آن به تالار شرفیابی نزد شاه میبردند. حاملان این قبیل هدایادر نقشهای برجستة دو سوی پلههای آپادانا در تخت جمشید نشان داده شدهاند (فردوسی، ج 1، ص 318، بیتهای 1290 و بعد؛ ج 2، ص 268، بیتهای 872 و بعد؛ ج 5، ص 242، بیتهای 1692 و بعد؛ ج 6، ص 234، بیتهای 1987 و بعد؛ بیهقی، ص 52، 53، 471،474؛ کارپینی، ج 9، ص 12 پنجم؛ کلاویخو، ص 159، 168، 218 و بعد، 243 و بعد، 327 وبعد؛ عالمآرای صفوی ، ص 449؛ محمد رفیع انصاری، ص 51 و بعد؛ میرزاسمیعا، ص 14، 96؛ کمپفر، ص 24، 66، 106، 271، 276 و بعد؛ تاورنیه، ص 130، 146).بار معمولاً در تالاری از کاخ داده میشد، ولی در بهار و تابستان گاهی در باغ کاخ سلطنتی برگزار میشد. در این حالت، تاج و تخت را به باغ میبردند و سایبانی برپا میکردند. در دوران هخامنشیان از تالار آپادانا و در اواخر دورة ساسانیان از تالارهای کاخ خسرو برای این مراسم استفاده میشد. فرمانروایان دوران اسلامی مراسم بار را در عمارتهایی برگزار میکردند که به همین منظور ساخته شده بود. خانهای بزرگ مغول هنوز چادرنشین بودند و از اینرو افراد در چادر به حضور میپذیرفتند؛ ولی، در زمان ایلخانان، باردادن در کاخ رفتهرفته از نو مرسوم شد. براساس گزارشهای موجود، تیمور، در زمان سلطنت خود، هم در قصر و هم در چادر افراد را به حضور میپذیرفت. سرانجام در دورة صفویان استفاده از چادر متوقف شد و بارِ شاهی، که در این زمان «مجلس»خوانده میشد، چون گذشته، در کاخ ـ نخست در قزوین و بعداً در یکی از بناهای زیبا نظیر عالیقاپو و چهلستون و کاخ باغ گلستان و کاخ باغ بلبل و جز آنها در اصفهان ـ برگزار میشد. روزِ بار، کف تالار مفروش میشد و دیوارهای آن را با پردههای رنگارنگ و تصاویر رزمی و بزمی و شمایل پادشاهان زینت میدادند؛ تالار را با گل و چراغ و بخوردان و درختهای مصنوعی با برگها و میوهها و پرندههای گوهرنشان میآراستند؛ آبنماها را با گل و میوه، که در سطح آب شناور بود، مزیّن میکردند و فوّارهها نیز به کار میافتاد. محافظان مسلّح، با لباسهای متحدالشکل و مجلل و کمربندهای زرین و سیمین، در داخل و خارج تالار به صف میایستادند. گاهی جانورانی، مانند شیر و ببر و پلنگ و شتر و فیل و اسب را که با قلادههای زرین بسته شده بودند، در بیرون کاخ به نمایش میگذاشتند. در بارهای خاص، چون اعیاد نوروز و مهرگان، یا هنگام باریافتن فرستادگان دربارهای خارجی به شکوه و جلال مراسم میافزودند (کریستنسن، ص 397). سفیرانی که از خارج میآمدند معمولاً چند روزی را در پایتخت سپری میکردند تا به حضور پذیرفته شوند؛ گاهی، مخصوصاً در زمان صفویان، در سراسر مدت اقامت خویش در ایران میهمان حکومت بودند (فردوسی، ج 1، ص 144، بیت 366، ص 172، بیتهای 684 و بعد؛ ج 3، ص 364، بیتهای 844 و بعد؛ ج 6، ص 144، بیتهای 277 و بعد؛ صابی، ص 14 و بعد، 79؛ گردیزی، ص 200؛ بیهقی، ص 248 وبعد، 50، 380، 470 وبعد؛ 655، 713 و بعد؛ جرفادقانی، ص 132؛ جوینی، ج 3، ص 98، 101؛ رشیدالدین، ص 947 و بعد؛ بَناکَتی، ص 464 و بعد؛ کاشانی، ص 45 و بعد، 133؛ کلاویخو، ص 206 و بعد؛ 237 وبعد، 241، 269 و بعد؛ عالمآرای صفوی ، ص 593؛ حسن روملو، ص 88، 92، 482، 484، 487؛ قاضی احمد، ص 6، 63، 85، 89؛ اولئاریوس، ص 130 وبعد؛ تاورنیه، ص 123 و بعد؛ کمپفر، ص 206 و بعد، 252 و بعد؛ کریستنسن، ص 397).بارشاهی دو نوع بود: 1) «بارِ خاص» مخصوص به حضور پذیرفتن رجال کشور و امیران و سفیران بیگانه یا بررسی مسایل حکومتی؛ 2) «بارِعام» برای به حضور پذیرفتن مردم. مراسم نوروز و مهرگان نیز، به همین ترتیب، به جشنهایی برای «خاصّه» و «عامّه» تقسیم شده بود. پنج روز اوّلِ هر جشنی را شاه بارعام میداد و در روز ششم، بارِ خاصِ رجال و اشراف و اعضای خاندان سلطنتی جداگانه آغاز میشد. اشراف حق شرکت در بارعام نداشتند (ابوریحان بیرونی، ص 218 و بعد؛ همو، 1316، ص 253؛ نظامالملک، ص 60؛ مسعودی، چاپ پلا، ج 1، ص 311).در ایرانباستان، بارشاهی بخش مهمی از نظام حکومتی بود و باردادن از پادشاهی جدا نبود، چنانکه با موقوف ماندن بار، پادشاهی نیز موقوف میماند (فردوسی، ج 5، ص 176، بیت 912؛ ج 7، ص 12، بیتهای 88 و بعد). به همین جهت آموزش قواعدِ مراسم باردادن بخشی از تعلیم و تربیت شاهزادگان بود (همو، ج 2، ص 200، بیت 88، ص 218، بیت 190؛ ج 4، ص 684، بیت 3865).یکی از وظایف عمدة شاه در بارهای عام و خاص گوش دادن به شکایات بود. ازینرو در دوران اسلامی، گاهی اصطلاح «مظالم» (شکایات و شنیدن شکایات) به جای «بار» به کار رفته است. هر فرمانروایی در آغاز حکومت خویش عهد میکرد که یک یا دو روز از هفته را در روزهای مشخّص به شنیدن شکایات اختصاص دهد (همو، ج 5، ص 102، بیتهای 35 و بعد، ص 232، بیت 11؛ ج 6، ص 162، بیتهای 33 وبعد، ص 180، بیتهای 25 و بعد؛ بیهقی، ص 195، 472، 675؛ ابناثیر، ج 10، ص 459؛ بنداری، ص 7). مردم شاه را آخرین پناه قانونی میدانستند؛ زیرا او میتوانست حقوقی را که مأموران و درباریان او پایمال کرده بودند جبران کند. شاه اختیار عفو کردن نیز داشت. اگر مجرمی بار مییافت بدان معنی بود که احتمالاً بخشوده خواهد شد. از این جهت، در نظر عامة مردم، آمادگی پادشاه برای بار عام دادن معیار عدل او بود. پادشاهای که «فراخ بار» بود، یعنی کراراً بارعام میداد، فرمانروایی عادل، و آن که «تنگبار» بود، یعنی بندرت بارعام میداد، بیدادگر شمرده میشد. مردم، شاهی را که بیدلیل موجّه، مانند سفر و جنگ و بیماری و مرگ یکی از بستگان یا وصول خبری ناگوار، از بار دادن خودداری میکرد نمیبخشیدند (فردوسی، ج 1، ص 162، بیت 586، ج 3، ص 8، بیت 50؛ ج 4، ص 220، بیتهای 256 و بعد؛ ج 6، ص 4، بیتهای 8 و بعد، ص 222، بیت 752، ص 702، بیت 1899، ج 7، ص 278، بیت 3298؛ بیهقی، ص 199، 703، 747؛ طبری، سلسلة اول، ص 871؛ راوندی، ص 254، 277؛ نولدکه، ص 113؛ همو، 1974، ص 106).با اینهمه، همواره این خطر وجود داشت که حاجبان از نفوذ خود سوءاستفاده کنند یا درباریان مانع دستیابی عامة مردم به شاه شوند (فردوسی، ج 6، ص 162، بیتهای 33 و بعد). به اقدامات احتیاطی گوناگونی برای اجتناب از چنین خطری اشاره شده است. مثلاً پادشاه میتوانست حاجبانی راکه به آنها سوءظن میرفت برکنار کند یا اعلام کند که دادخواهان لباس قرمز به تن کنند تا توجه شاه به سوی آنان جلب شود و آنگاه درمیدانی بیرون کاخ خود بارعام دهد. ظاهراً این پیشگیریها بیشتر در گفتار بوده است تا در کردار و، هر چند دربارة برخی از شاهان گفته شده که چنین کردهاند، روایاتی مانند داستان «زنجیر عدلِ» انوشیروان بیشتر افسانه است ( تاریخ سیستان ، ص 265؛ نظامالملک، ص 13، 55 و بعد؛ راوندی، ص 131). از آن سو، موارد متعددی از خدعة پادشاهان ذکر شده است که کسانی را به حضور خواندهاند و، به مجردِ ورود، آنها را دستگیر کرده و حتی به قتل رساندهاند. مشهورترین نمونه قتل ابومسلم * در 137 به فرمان منصور، خلیفة بدعهد عباسی، است که او فرمان احضار خلیفه را اطاعت کرده بود و چون بار یافت به دست محافظان خلیفه کشته شد. خیانتکاریهایی از این قبیل در دورههای بعد نیز، بویژه در حکومت سامانیان و غزنویان و سلجوقیان، نادر نبوده است (گردیزی، ص 160 و بعد؛ بیهقی، ص 66، 68 و بعد، 97، 99؛ راوندی، ص 259 و بعد).با اینهمه، به طور کلی، این جنایات و بدرفتاریها از منزلت و شهرت بار شاهانه نکاست و در همة دورهها با دادن بخش مهمی از تشریفات دربار و ادارة حکومت بود. نیز رجوع کنید به دربار * ، سلام * .منابع : 1. دورة هخامنشی:A. Erman, Die Literatur der Agypter, Leipzig 1923, 53ff; R. Ghirshman, Persia. From the origins to Alexander the Great, London 1964, fogs. 160-165, 246, 254; W. Hinz, Altiranische Funde und Forschungen, Berlin 1969, A. Parrot, Assur. Die mesopotamische Kunst vom 13. vorchristlichen Jahrhundert bis zum Tode Alexander des. Grossen, Munich 1961, figs. 112, 113, 115-117; E. F. Schmidt, Persepolis I, Chicago 1953, 162 ff; P. E.Schramm, Kaiser, Rom und Renovatio, Leipzig and Berlin; 1929 W. von Soden, Herrscher im alten Orient, Berlin 1954, 90ff; G. Walser, Audienz beim persischen Grosskonig, Zurich 1965; A. Wiedersich, Prosopographie der Griechen beim Perserkonig , Breslau 1922.2. دورة ساسانی تا سلجوقی: ابناثیر، الکامل ، بیروت 1399/1979، ج 8، ص 196، تخت و تاج و بارهای مردوایچ؛ ابنبلخی، فارسنامه ، چاپ لسترنج و نیکلسون، تهران 1363 ش، ص 97 (تخت و جایگاههای تعیین شده در بارها)؛ ابنجوزی، المنتظم ، قسمت 7، ص 7، 99 و بعد (بارهای آلبویه)؛ ابن مسکویه، تجارب الامم ، چاپ آمدروز؛ قاهره 1332/1914، ج 1، ص 317 و بعد (تخت و تاج، و بارهای مرداویچ)؛ محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، الا´ثار الباقیه عن القرون الخالیة ، لایپزیگ 1923؛ همو، التفهیم ، چاپ جلال همائی، تهران 1316 ش؛ محمدبن حسین ابوشجاع روذراوری، ذیل تجارب الامم ، چاپ آمدروز، قاهره1916ـ1914 ص 17 و بعد، ص 111 (بارهای آل بویه)؛ محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی ، چاپ فیاض، مشهد 1350 ش، ص 618 وبعد، 655، 657 (بارهای عمروبن لیث)، 713 وبعد؛ تاریخ سیستان ، چاپ محمد تقی بهار، تهران 1314 ش؛ ص 222 و بعد، 265 و بعد (بارهای یعقوب بنلیث)، ص 317 و بعد (بارهای نصربن احمد سامانی)، ص 378 و بعد (بارهای تاجالدین ابوالفضل نصربناحمد، امیر سیستان در 448/1054)؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، تاریخ غررالسیر ، تهران 1963، ص 698 و بعد (تخت طاقدیس)؛ عمروبن بحر جاحظ، رسائل ، چاپ ع. م. هارون، قاهره 1965؛ همو، کتاب التاج فی اخلاق الملوک ، چاپ احمد زکی باشا، قاهره 1914، ص 27 (بادبزنهای شاهی)، ص 28 (خرمباش)؛ ناصحبن ظفر جرفادقانی، ترجمة تاریخ یمینی ، چاپ جعفر شعار، تهران 1357 ش؛ عطاملکبن محمد جوینی، تاریخ جهانگشای ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن 1911ـ1937؛ حمزه (چاپ کاویانی)، برلین ] بیتا. [ ، ص 34 (لباسها و نشانهای سلطنتی)؛ محمدبن علی راوندی، راحة الصدور ، چاپ م. اقبال، لندن 1921؛ حسن روملو، احسن التواریخ ؛ هلالبن محسن صابی، رسوم دارالخلافه ، چاپ م. عواد، بغداد 1964، ص 14 و بعد (بارهای آلبویه)؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک ، چاپ دخویه، لیدن 1879 ـ 1896، سلسلة اوّل، ص 946 (آویختن تاج)؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه ، چاپ مول، ج 1، ص 172، بیتهای 682 ـ 683 (زیورهای سلطنتی و جایگاههای حاضران دربارها)، ج 2، ص 286، بیت 868 (تخت)، ج 4، ص 226، بیتهای 2620 و بعد (پرده دربارها)، ص 612، بیت 3015 (ترنجی در دست پادشاه)، ج 6، ص 24، بیتهای 242 و 247 (تخت)، ص 282، بیتهای 1467 وبعد (جایگاههای حاضران)، ج 7، ص 306، بیتهای 3634 و بعد (تخت طاقدیس)، ص 314، بیتهای 3723 و بعد (رشوه دادن به سالاربار)، ص 326، بیت 3864 (آویختن تاج از زنجیر)، ص 362، بیتهای 90 و بعد (تخت و زیورهای آن)، ص 362، بیتهای 93 و بعد (دست پادشاه)؛ علیاصغر فقیهی، آلبویه و اوضاع زمان ایشان با نموداری از زندگی مردم آن عصر ، تهران 1357 ش، ص 328ـ339، 343؛ کارنامگ ، چاپ سنجانا، بمبئی 1895ـ1896؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، زینالاخبار ، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1347 ش، ص 200 (تخت، تاج و تالار بار مسعود غزنوی)؛ علیبن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف ، چاپ عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره 1938، ص 93 (لباسها و زیورهای سلطنتی)؛ همو، مروج الذهب ، چاپ پلا، ج 1، ص 228 (داستان تخت ساسانی)، ص 288 (خُرمَباش)، 295، ج 5، ص 112 (بارهای یعقوب بن لیث)، ص 270 (تخت مرداویج)؛ میرزا سمیعا، تذکرة الملوک ، چاپ مینورسکی؛ محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا ، ترجمة ابونصر احمدبن محمدبن نصر قبادی، تلخیص، محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران 1363 ش، ص 12 و بعد (بارهای بانوی فرمانروای بخارا قبل از 656/1276)؛ حسنبن علی نظام الملک، سیاستنامه ، چاپ جعفر شعار، تهران 1368 ش؛ یاقوت حموی، معجم الادباء ؛A. Alfخldi, ،، Die Geschichte des Throntabernakels, '' La Nouvelle Clio , 1949-1950, 536-566; Fath ¤ b. ، Al ¦ â b. Mah ¤ ammad Bonda ¦ r ¦ â Es ¤ faha ¦ n ¦ â , Tawa ¦ rk ¦ â A ¦ l Salju ¦ q , in Houtsma, Recueil; J. Ch. Bدrgel, Die Hofkorrepondenz ، Ad ¤ ud ad-Daulas und ihr Verhجltnis zu anderen historischen Quellen der frدhen Buyiden , Wiesbaden 1965 78; H. Busse, Chalif und Grosskخnig , Beirut 1969, 203-222; Idem, ،، Thron, Kosmos und Lebensbaum im Scha ¦ hna ¦ ma.'' in Festgabe deutscher Iranisten zur 2500. Jahrfeier Irans , Stuttgart 1971, 8ff; A. Christensen, L'Iran sous Les Sassanides , Copenhagen 1944, 66ff, 466ff; Diodorus Siculus Bibliotheca Historica; R. Ghirshman, Iran. Parthians and Sassanians, London 1962, figs. 214, 262, 242, 246; A. von Kremer, Culturgeschichte des Orients , II, vienna 1877; T. Nخldeke, Aufsجtze zur persischen Geschichte , Lipzig 1887, repr. Graz 1974; Idem, Geschichte der Perser und Araber zur zeit der Sasaniden, aus der arabischen Chronik des Tabari دbersetzt , Leiden 1879, 221f, 453f; Plutarch, Themistocles; J. Sauvaget, La mosquإe, omeyyade de Mإdine , Paris, 1947,129 ff; B. Spuler, Iran in frدh-islamischer zeit , Wiesbaden 1952, 344ff, 363ff; F. Wolff, Glossar Zu Ferdosis Schahname , Berlin 1935, repr. Hidesheim 1965.3. دورة مغول: ابنبطوطه، ج 2، پاریس 1854، ص346، 383 و بعد، 406؛ داوودبن محمد بناکتی، تاریخ بناکتی، چاپ جعفر شعار، تهران 1348 ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ ، چاپ بهمن کریمی، ج 1ـ2، تهران 1338 ش؛ عبداللهبن محمد کاشانی، تاریخ اولجایتو ، چاپ مهین همبلی، تهران 1348 ش؛C. R. Beazley, The Text and versions of John de Planocarpini and William de Rubruqu is, London 1903; Johann de Plano Carpini, Geschichte der Mongolen und Reisebericht 1245-1270 , tr. and explained by F. Risch, Leipzig 1930; G. Doerfer, Tدrkische und mongalische Elemente im Neupersischen , Wiesbaden 1963-1976, I, sec. 50 (audiences amongthe Mongols); F. Risch, Wilhelm von Rubruck: Reise zu den Mongolen 1253-1255, Leipzig 1934; 8. spuler, Die Mongolen in Iran , Berlin 1955, 261ff;4. تیمور و تیموریان: ابوطالب حسینی تربتی، تزوکات تیموری ، با ترجمة انگلیسی آن از روی چاپ 1773 شهر آکسفورد، چاپ افست، تهران 1342 ش، ص 326 و بعد؛Clavijo, Embassy to Tamerlane , tr. from Spanish by G. Le Strange, London 1929;5. دورة صفوی: محمد رفیع انصاری مستوفی الممالک، دستورالملوک ، چاپ محمد تقی دانش پژوه، ضمیمة مجلة دانشکده ادبیات و علوم انسانی ، ج 16 (1346 ش)، ص 5ـ6؛ ج. خالقی مطلق، بار و آئین آن در ایران، ایران نامه، 5/3 (1366 ش)؛ ص 392 ـ 438، 6/1 (1366 ش)، ص 34 ـ 75 (شامل همه ادوار میشود)؛ عالم آرای صفوی ، چاپ یدالله شکری، تهران 1350 ش؛ احمدبن حسین قمی؛ خلاصة التواریخ ، با ترجمة آلمانی از M. Mدller ، ویسبادن 1964؛Englebert Kaempfer, Am Hofe des persischen Grosskonigs,(1684-1655), ed. W. Hinz, Tubingen and Basel, 1977; Adam Olearius, Die erste deutsche Expedition nach persien (1635-1693), ed. form the original by H. von Staden, Leipzig 1927. J. B. Tavernier, Voyages en Perse, Geneva 1970;