بادورَیا ، ولایتی قدیمی، در قسمت جنوبی نهر عیسی، در جنوب طسوج قَطْرَبُّل و در مغرب بغداد. از مراکز مهم کشت گندم در عراق به شمار میآمد و مرکز آن حَضرَة بود.در تقسیمات کشوری ساسانیان، یکی از چهار طسوج اِستان شاذقباد بود که در دوره اسلامی آن را «استان العال» مینامیدند (ابنفقیه، ص 199). به نوشته ابنخرداذبه (ص 7، 9) و قدامةبن جعفر (ص 235، 237) و مقدسی (ص 119)، یکی از طسوجهای قسمت غربی دجله بود و چهارده رستاق داشت. در قرن هفتم نیز جزو کورة نهر عیسیبن علی شمرده میشد. به گفتة یاقوت حموی (ج 1، ص 460)، به سبب داد و ستدهای گوناگون در بادوریا، کسی که عهدهدار نویسندگی بود، عهدهدار دیوان خراج نیز میشد و میتوانست وزارت را هم بر عهده گیرد. امیران، وزیران، سران لشکر، نویسندگان، اشراف و توده مردم آنجا به سوداگری اشتغال داشتند، ازینرو شخصی که معاملات زیرنظر وی بود و دشواریهای آن را بر طرف میکرد امور بزرگتری را هم به عهده میگرفت. به نوشته بلاذری، در 14 هجری، مسلمانان پس از عبور از نهر سُورا، به بادوریا آمدند (ص 355ـ356). علیبنابیطالب علیهالسّلام نیز حکومت استان عالی ] = استان العال، شامل بادوریا [ را به ابوحسّان بَکری واگذاشت (ابنمزاحم، ص 25). در 43، گروهی از موالی عجم ] احتمالاً ایرانیان [ که زیر فرمان ابوعلی از اهالی کوفه بودند، خروج کردند. در پی آن والی عراق، مُغیره، مردی از قبیله بَجیلَةْ، را برای سکوب آنان فرستاد و در بادوریا میان آنان جنگی در گرفت (یعقوبی، ج 2، ص 221). در 68، مصُعَببنزُبیر، والی بصره، سیفبن هانی مرادی را نزد عبیداللّهبنحُرّ جُعفی، که خروج کرده بود، فرستاد و به او پیشنهاد کرد که اگر فرمانبردار و مطیع باشد، مالیاتبادوریا و املاک دیگر را به او خواهد داد، امّا حر نپذیرفت (ابناثیر، ج 4، ص 281، 291). در روزگار امین (حک : 193ـ 198). در حضرة صورتی به دست آمد که طبق آن عایدات طسوج بادوریا 500،3 کُر گندم (به نوشته هینس، ص 69: یک کُر گندم معادل 925،2 کیلوگرم)، و 000،4 کُر جو و یک ملیون درهم بوده است (قدامةبنجعفر، ص 236-237). در 275، موفق، برادر معتمد عباسی، سردار خود طایی را، که شرطة بغداد بود، به بند کشید و اموال او را، که در کوفه و سواد و پیرامون جادة خراسان و سامرا قرار داشت و مشتمل بر خراج بادوریا و قطربل و مَسکَن نیز بود، ضبط کرد (ابناثیر، ج 7، ص 429، 432). حمزهاصفهانی (ص 189) میگوید: «در 9 رمضان 316، مردمان قصربنهُبَیره به بغداد درآمدند و در بازارها فریاد کشیدند و مردم را برانگیختند و از باز شدن دکانها ممانعت کردند. گروهی از عامه نیز بدیشان پیوستند و به مستغلی، که روبروی اقامتگاه سلطان بود، روی نموده آن را سوزانیدند، و قُبهای نیز در همانجا ویران ساختند و با سلطان در سخن درشتی کردند و با نسبتهای دروغ او را ندا زدند، از آنجا به سوی دیوان «بادوریا» آمدند و همه دفاتر حساب را که از آغاز خلافت عباسیان در آنجا بود، سوزانیدند».منابع: ابناثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت 1965-1966؛ ابنخرداذبه، کتاب مسالک و الممالک، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ ابن فقیه، مختصر کتاب البلدان، چاپ دخویه، لیدن 1885، چاپ افست بغداد 1962؛ ابن مزاحم، پیکار صفین، چاپ عبدالسلام محمدهارون، ترجمه پرویز اتابکی، تهران 1366 ش؛ احمدبنیحیی بلاذری، فتوح البلدان، چاپ عبدالله انیس طباع و عمرانیس طباع، بیروت 1407/1987؛ حمزةبنحسن حمزة اصفهانی، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمة جعفر شعار، تهران 1346 ش؛ قدامةبنجعفر، کتاب الخراج ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ محمدبناحمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ والترهینتس، اوزان و مقیاسها در اسلام ، ترجمه و حواشی غلامرضا ورهرام، تهران 1368 ش؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ 1866-1873، چاپ افست تهران 1965؛ احمدبناسحاق یعقوبی، تاریخالیعقوبی ، بیروت ] بیتا[ .