بادروج ، گیاهی از تیره لبدیسان . این واژه و دیگر صورتهای آن (بادْروگ، بادْروز، بادْرو و باذْرو) فارسی است (توضیحات مایرهوف در ابن میمون، ش 48، ص 26). دربارة هویّت گیاهشناختی و خواصّ بادروج تشتّت و خَلطی در مآخذ داروپزشکی دورة اسلامی دیده میشود. انطاکی (ج 1، ص 58-59) در وصف آن میگوید: «بادروج... بَقْله ] سبزی خوراکی [ ای است خودرو، ولی زنان آن را در خانهها هم میکارند. ] در مصر [ الریحان الاحمر نام دارد. برخی آن را الریحان السُلیمانی میخوانند، زیرا جِنّیان آن را برای سلیمان بردند، و او بادِ سرخ را با آن درمان میکرد. ] گیاهی است [ دارای برگهای پَهن و ساقة چهارگوش، تندبوی ولی نه بسیار، گرم در درجة دوّم و خشک در سوّم ...». وصف دیگر بادروج را در تحفة المؤمنینِ حکیم مؤمن مییابیم: «نوعی از ریحان ] که [ به عربی حَوک و به فارسی ریحان کوهی نامند. برگش ریزه و ساقش مربّع و پُرشاخ، کم بویتر از ریحان و گُلش مایل به سرخی. درمصر ] آن را [ ریحان احمر نامند... خریفی است نه ربیعی. ظاهراً تخمش همان تخم شربتی است که از شیراز میآرند و با شربت قند میخورند. در دوم گرم و در اوّل خشک، و با رطوبت فَضْلی» (ص 137ـ 138).در برخی از قدیمترین مآخذ دورة اسلامی، «حوک» عربی را همان «بادرو(ج)» فارسی، یا به صورت معرّب آن، «باذَروج» دانستهاند، از جمله در مقدّمة الادَب زمخشری (467-538)، که یکی از کهنترین فرهنگهای عربی ـ فارسی است (ص 89: «حوک = بادرو»)، و در برخی از روایات مذهبی، مثلاً «نَظَرَ رسولُ اللّه إلَی الباذَروج، فقال: هذا الحَوک...» (حدیث منقول از علیبن ابیطالب علیهالسلام در کتاب المحاسن احمد بنمحمد بَرقی، ص 513-514، و در بحار الانوار مجلسی، ج 63، ص 213-216؛ نیز رجوع کنید به روایتی (در همان دو مأخذ) از حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امام صادق و برخی دیگر از ائمه علیهمالسلام در فواید بادروج در برقی، همانجا؛ کُلینی، ج 6، ص 364؛ مجلسی، 1983، همانجا، و همو، 1362 ش، ص 53) حاکی از این است که حوک/ باذروج سبزی خوراکی بسیار سودمندی شمرده میشده است، و این نکته شاید بتواند کمکی به تعیین هویّت بادروج کند. این فواید را میتوان یکجا در این حدیث منسوب به امام صادق علیهالسلام یافت (به نقل کلینی و مجلسی، همان جایها): «الحوک بَقْلةُ الانبیاء... فیه ثَمان خِصال: یُمریء (الطعام) ویُفَتِّح السُّدَد و یُطَیِّبُ الجُشاء و یُطیّبُ النّکهة و یُشهّی الطعام و یَسُلُّ الدّاء و هو أمان من الجُذام و إذا استقرَّ فی جَوف الاءنسان قَمَعَ الدّاءَ کُلَّهُ» (حوک سبزی خوراکی پیامبران است... در آن هشت فایده است: به گوارش خوراک کمک میکند، سُدّهها را میگشاید، آروغ را خوشبو میسازد، بوی دهان را خوش میکند، اشتهاآور است، بیماری را بتدریج دفع میکند، از خوره مصون میدارد و چون در درون آدمی جایگیر شود همة آن بیماری را از میان میبرد).ابن بیطار(متوفی 644)، یا یکی از پیشینیان او، «بادروج» را برابر با «اُقیمُن» (یعنی اُکیمُن ) مذکور در کتاب دوم دیسقوریدوس گرفته و به کار برده است (ج 1، ص 76). خلاصهای از گفتههای دیسقوریدوس و چند تن دیگر دربارة سودها و زیانهای بادروج (به نقل ابن بیطار، همانجا) چنین است: بادروج در درجة دوم گرم است و در آن رطوبتی فَضیله (رطوبت زاید بر احتیاج) هست. سودی در درون بدن ندارد، ولی کاربرد خارجی آن (به صورت ضماد) برای پزاندن و تحلیل آماسها سودمند است (جالینوس). دیرگوار است، زیادهروی در خوردن آن سبب تاریکی چشمان و لینت شکم و تهییج باه و تولید بادها و ادرار پیشاب و شیر میشود؛ ضماد آن بتنهایی برای نیش کژدم و تِنّین بَحْری (؟) و با آرد و روغن گُل سرخ و سرکه برای آماسهای گرم سودمند است؛ آب آن چشم را جلا میدهد و رطوبتهایی را که به چشم جاری میشود میخشکاند؛ خوردن تخمِ آن برای پیشگیری سودا و صرع و درمان نفخ و عسر البول سودمند است (چون پیشینیان جذام را ناشی از غلبة سودا میدانستند، شاید «أَمان مِن الجذامِ» مذکور در بالا اشاره به این خاصیت بادروج باشد)؛ استنشاق آن باعث عطسة بسیار میشود؛ برخی از مردم از خوردن آن میپرهیزند زیرا گمان میکنند که اگر آن را خاییده در آفتاب گذارند کِرم در آن پدید میآید؛ برخی میپندارند که اگر کسی بادروج خورده باشد و کژدم او را نیش بزند درد آن را حس نمیکند (دیسقوریدوس). مولّد صفراست؛ برای فَم المِعده و قلب و درمان خفقان و اغما مفید است (رازی در کتاب منافع الاغذیة و دفع مضارّها ). اگر کسی آن را به هنگام تحویل سال خورشیدی به برج حَمَل بجَوَد، دندانهایش سالم میماند و در آن سال هرگز درد نمیگیرد؛ چکاندن عُصارة شاخههای آن در گوش، گوش درد را آرام میکند (شریف ادریسی). بادروج دارای عطریّت و قابضیّت شدید و خشکانندگی و ] ضمناً [ رطوبت فضیله است. به سبب عطریت، مُفرّح (قلب) است ولی اثر تفریحِ آن نامطلوب خواهد بود، زیرا جوهر غذایی بادروج با جوهر دوایی آن متضاد است. جوهر غذایی آن مولّد خونِ عَکِر (دُردآلود) سوداوی و رطوبت فضیلة آن باعث نفخ در رگها میشود (ابنسینا، در کتاب الادویة القَلبیّة ).در توضیح این خواص متضاد و دربارة برخی دیگر از فواید بادروج، ابنسینا در قانون (ج 1، کتاب دوم، ص 275، ج 2، ص 96) چنین میگوید: «در باذروج/ حوک نیروهای متضاد هست... هم قابض است و هم مسهل: ] بالذّات [ قابض است ولی اگر به فضلی (خلطی) مستعد ] برای خروج [ بر خورَد، آن خِلط را بیرون میراند ... بادروج زود میگندد و خلطِ بدِ سوداوی تولید میکند... چکاندن عصارة آن در بینی بویژه با سرکة شراب و کافور به شکل فتیله برای بند آوردن خونریزی بینی سودمند است؛ کندی دندانها را رفع میکند؛ برجای نیش زنبور و عقرب و تنین بحری گذاشته میشود».در خور توجه اینکه در کهنترین پزشکینامة بازمانده به فارسی، هدایة المتعلمین ، تألیف اَخَوینی بخاری در قرن چهارم، فقط دو مورد استعمال برای «بادرو» آمده است: یکی همین درمان نیش زنبور (ص 633)، و دیگری در مَرهَمی که برای درمان «خفقانِ سَرد» قلب، بر سینه بمالند (ص 343). آنچه در دیگر تألیفات پزشکی و داروشناسی دورة اسلامی دربارة بادروج آمده است عمدتاً تکرار همین مطالب است (رجوع کنید به هروی، ص 49-50؛ جرجانی، ص 588؛ حکیم مؤمن، همانجا)، مگر در انطاکی (همانجا) که، شاید به سبب خَلط بادروج با گیاهی مشابه آن، خواص درمانی دیگری هم برای آن ذکر کرده است، مثلاً برای آرام کردن دردهای سینه و درمان ورم سپرز و ضعف کبد «سرد» و خردکنندگی سنگ مثانه و کلیه. شهمردان بنابیالخیر (قرن پنجم) کاربرد دیگری برای بادروج ذکر کرده (ص 233) که در مآخذ پیشین یافت نمیشود: «بادروج با سرگین کبوتر به گرمابه در خویشتن مالند، گر بِبَرد؛ بادروج و کَرَنْب (= کلم) به وزن یکدیگر بکوبند و حب کنند... به دیوانه بدهند تا بخورد نیک شود و اگر به تندرست دهند، دیوانه گردد».برای تخم بادروج، که به عقیدة برخی همان «تخمِ شربتی» است، جداگانه خواصی ذکر کردهاند. مثلاً ابنسینا (همانجا) آن را داروی سودا و عسر البول دانسته است، و حکیم مؤمن (همانجا) میگوید که تخم شربتی، علاوه بر این خاصیت، برای «تحلیلِ نفخ نافع و ضماد او بر پستان، مولّد شیر» است. شلیمّر(ص 408-409( تخم شربتی را تخم « اُکیموم آلبوم =بادروجِ ابیض = ریحان کوهی» میداند و میگوید که تخمشربتی برای مصرف همة نقاط ایران تقریباً از ولایت شیراز حاصل میشود (شلیمر شربت مزبور را چنین وصف میکند: تخم بادروج را نخست چند دقیقه در آبِ قند میخیسانند تا پُف کند، و سپس در این شربت که عطری بسیار دلنشین دارد یخ میریزند).از دیرباز، برخی از دانشمندان بادروج را با لبدیسان معطّر دیگری خلط کردهاند. ابنمیمون قُرطُبی (قرن ششم)، با ذکرترادفِ باذَروج = الریحان = الحَوک = الحُماحِم = الحبق النَّبَطی = بَسلِیقن (یونانی، ] یعنی باسیلیکُن/بازیلیکن [ )، آن را دقیقاً برابر با ریحانِ درشتْ برگِ معروف معمولی (در فارسی قدیم، شاه اِسپَرغَم/شاه اِسْفَرَم) دانسته است (ش 48، ص 8). شاید باذروج یا حوکی که در احادیث و روایات مذهبی اسلامی ستوده شده است (رجوع کنید به سطور پیشین) همین ریحان (شاهِسْفَرَم) باشد، یعنی سبزی خوشبوی معروف که در ایران بسیار خورده میشود (نیز رجوع کنید به روایت منقول در کافی کلینی و بحارالانوار مجلسی، همان جایها، که امام علی بن ابیطالب علیهالسلام باذروج/حوک را پیش و پس از طعام اصلی خام تناول میکرده و در تعریف آن فرموده است: «... فانه یمریء ما قبل و یشهّی ما بعد و یذهب بالثقل...»). انطاکی (متوفی 1008)، چنانکه گفته شد، بادروج را معادل ریحان احمر و ریحان سلیمانی و اقیمن سلیمانی دانسته، و در جایی دیگر (ج 1، ص 95، 150) «الریحان السلیمانی» را برابر با «جَم اِسفَرَم/جَمِفْرَم» فارسی گرفته است («ریحان سلیمانی» ظاهراً اقتباسی اسلامی از «جم اسفرم» فارسی است که سلیمان به جای جم گذاشته شده است).دربارة برخی دیگر از اسفرمها/اسپرغمها= ریاحین رجوع کنید به ریحان * و فرنجمشک * . برخی از مؤلفان فرهنگها و دارونامهها نیز بادروج را با لبدیس خوشبوی دیگری، بادرنگبویه * /بادَرَنجبویه/ بادَرَنجویه، خلط کردهاند (مثلاً محمد مقیم تویسرکانی، ص 105، و مؤلف مغربی ناشناختة تحفة الاحباب ] قرن دوازدهم [ ، ص 10، ش 72؛ دربارة این خلط نیز رجوع کنید به منوچهر امیری، ص 49).منابع: ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة ، بولاق 1291؛ ابنسینا، کتاب القانون فی الطب ، بولاق 1294، ابن میمون، شرح أسماء العقار، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره 1940؛ ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فیالطب، چاپ جلال متینی، مشهد 1344 ش؛ منوچهر امیری، فرهنگ داروها و واژههای دشوار، یا ، تحقیق دربارة کتاب الابنیة عن حقایق الادویة ، تهران 1353 ش؛ داودبن عمر انطاکی، تذکرة اولیالالباب، قاهره، 1308؛ احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن ، چاپ جلالالدین حسینی، قم ] تاریخ مقدمه 1331 ش [ ؛ تحفة الاحباب فی ماهیة النبات و الاعشاب، مع ترجمة بالفرنساویة و حل مشکلاته لرنو و کولن، پاریس 1934؛ محمد مقیم تویسرکانی، فرهنگ جعفری ، چاپ سعید حمیدیان، تهران 1362 ش؛ اسماعیل بن حسن جرجانی، کتاب الاغراض الطبیة و المباحث العلائیة، عکس نسخة مکتوب درسال 789 هجری، محفوظ در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، تهران 1345 ش؛ محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن ، تهران ] تاریخ مقدمه 1402 [ ؛ محمود بن عمر زمخشری، پیشرو ادب، یا، مقدمة الادب ، چاپ محمد کاظم امام، تهران 1342 ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهت نامة علایی، چاپ فرهنگ جهانپور، تهران 1362 ش؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی ، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت 1401؛ محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، بحار الانوار، بیروت 1983؛ همو، حلیة المتقین ، تهران 1362 ش؛ موفق بن علی هروی، کتاب الابنیة عن حقایق الادویة ، چاپ احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران 1346 ش؛J. L. Schlimmer, Terminologie medico-pharmaceutique et anthropologique: fran aise-persane ,Tehran 1874, repr. Tehran 1970.