بادام

معرف

میوة‌ درختان‌ گوناگونی‌ از جنس‌ آمیگدالوس‌ (خانوادة‌گلسرخیان‌ ) که‌ دوگونه‌ است‌: شیرین‌ و تلخ‌
متن
بادام‌ ، میوة‌ درختان‌ گوناگونی‌ از جنس‌ آمیگدالوس‌ (خانوادة‌گلسرخیان‌ ) که‌ دوگونه‌ است‌: شیرین‌ و تلخ‌. هر دوگونه‌ از روزگاران‌ کهن‌ در سراسر حوزة‌ دریای‌ روم‌ (مدیترانه‌) شناخته‌ شده‌ بوده‌ و کشت‌ و پرورش‌ گونة‌ شیرین‌ آن‌ از قدیم‌ در یونان‌، آسیای‌ صغیر، کشورهای‌ مشرق‌ دریای‌ روم‌ و خاورمیانه‌ رواج‌ داشته‌ است‌. در ایران‌، درخت‌ بادام‌، چه‌ «بُستانی‌» و چه‌ «بَرّی‌» (بیابانی‌، کوهی‌)، به‌ صورت‌ بومی‌ وجود داشته‌ است‌، که‌ از میان‌ گونه‌های‌ متعدد خودرو و تلخِ آن‌ تا کنون‌ چندین‌ گونه‌، از جمله‌ اَرْژَن‌/ اَرْجن‌ ، بادامک‌ ، وامْچَک‌ یا بادامْچه‌ شناخته‌ شده‌ است‌ (ساعی‌، ج‌ 1، ص‌ 227-229؛ ثابتی‌،1326 ش‌، ص‌ 36-37؛ برای‌ اطلاع‌ مفصّل‌ دربارة‌ گونه‌های‌ درخت‌ بادام‌ وحشی‌ در ایران‌، پراکنش‌ و نامهای‌ محلی‌ آنها رجوع کنید به ثابتی‌، 1355 ش‌، ص‌ 105-129). عبرانیان‌ قدیم‌ بادام‌ شیرین‌ را یکی‌ از گرانبهاترین‌ نعمتها می‌دانستند، چنانکه‌ یکی‌ از «ثمرات‌ » که‌ نیکوی‌ این‌ زمین‌ ] کنعان‌ [ یعقوب‌ برای‌ فرمانروای‌ مصر به‌ ارمغان‌ فرستاد بادام‌ (در عبری‌، لُوز) بود ( سفرِ پیدایش‌ ، 43:11). تئوفراستوس‌ ، فیلسوف‌ و طبیعیدان‌ نامی‌ یونانی‌ (ح 371-287 ق‌ م‌) شاید قدیمترین‌ دانشمند غربی‌ است‌ که‌ مطالب‌ گیاهشناختی‌ گوناگونی‌ دربارة‌ بادام‌ و درخت‌ آن‌ ذکر (ج‌ 2، فهرست‌، ص‌ ¦ dale ¨ Prunus amug کرده‌ است‌ ) دو حکیم‌ 440، ذیلِ ( یونانی‌ دیگر، دیسقوریدوس‌ (قرن‌ اول‌ میلادی‌) و جالینوس‌ (قرن‌ دوم‌ میلادی‌)، که‌ ترجمة‌ عربی‌ نوشته‌هایشان‌ مأخذ اصلی‌ داروشناسی‌ و گیاهشناسی‌ حکما و دانشمندان‌ دورة‌ اسلامی‌ بوده‌ است‌، عمدة‌ مطالب‌ راجع‌ به‌ خواص‌ و مصارف‌ درمانی‌ بادام‌ را بیان‌ کرده‌اند. دیسقوریدوس‌ (به‌ نقل‌ ابن‌بیطار، ج‌ 4، ص‌ 111-112) می‌گوید: «ریشة‌ درخت‌ بادامِ تلخ‌، اگر پخته‌ و سپس‌ نرم‌ کوبیده‌ و ساییده‌ شود، کَلَف‌ (کک‌ مک‌) چهره‌ را می‌زداید؛ ضماد خودِ بادام‌ نیز همین‌ اثر را دارد؛ فَرزَجة‌ آن‌ طَمث‌ را روان‌ می‌سازد؛ ضماد آمیزة‌ آن‌ با روغنِ وَرْد (گُلِ سرخ‌) و سرکه‌ بر پیشانی‌، برای‌ رفعِ سردرد سودمند است‌؛ آمیزة‌ آن‌ با عسل‌ برای‌ زخمهای‌ بدخیم‌ و نَمْله‌ (جوشهای‌ چرکی‌) و گزش‌ سگ‌ هار سودمند است‌؛ خوردن‌ آن‌ درد را تسکین‌ می‌دهد، شکم‌ را لینت‌ می‌بخشد، خواب‌ می‌آورد و مُدِرّ پیشاب‌ است‌؛ استعمال‌ آن‌ با نشاستة‌ گندم‌ و نعناع‌ برای‌ نَفْث‌ الدَّم‌ خوب‌ است‌؛ چون‌ با صمغِ بُطْم‌ (= تربانتین‌) آمیخته‌ و سپس‌ مکیده‌ شود برای‌ درد کلیه‌ و آماس‌ گرم‌ شُش‌ سودمند است‌؛ استعمال‌ آن‌ با مَیْبُخْتَج‌ (= میْ پُخته‌، رُبّ انگور، سیکی‌) برای‌ رفع‌ عُسْر البول‌ راخُرد میکند؛ مکیدن‌ مقدار یک‌ فندق‌ نافع‌ است‌ و سنگ‌ از آن‌ با عسل‌ و شیر برای‌ درد کبد و ] مثانه‌ [ طحال‌، سُرفه‌، و نفخ‌ رودة‌ قولون‌ خوب‌ است‌. اگر روباه‌ آن‌ را بخورد می‌میرد.» جالینوس‌ (همانجا) می‌گوید: «بادام‌ تلخ‌ قوّتش‌ قوّة‌ تلطیف‌ است‌ و دلیل‌ بر این‌، مزة‌ آن‌ است‌؛ به‌ تجربه‌ دانسته‌ شده‌ است‌ که‌ گرفتگیهایی‌ راکه‌ از تراکم‌ خلطهای‌ غلیظ‌ چسبناک‌ در دورترین‌ رگها پدید می‌آید، خوب‌ می‌گشاید؛ نَمَش‌ (لک‌ و پیس‌، کک‌ مک‌) را می‌زداید؛ به‌ دفع‌ خلطهای‌ غلیظ‌ چسبناک‌ از سینه‌ و شُش‌ کمک‌ می‌کند؛ قولنج‌، دردهای‌ پهلو و طحال‌ و کلیه‌... را درمان‌ می‌کند.»ابن‌بیطار (ج‌ 4، ص‌ 111) سپس‌ مطالب‌ تازه‌ای‌ از هفت‌ مأخذ دورة‌ اسلامی‌ نقل‌ کرده‌ که‌ اهمّ آنها چنین‌ است‌: «بادام‌ تلخ‌ در درجة‌ سوم‌ گرم‌ است‌» (ابوالحَکَم‌ مسیح‌ دمشقی‌، از پزشکان‌ دربار معاویه‌)؛ «بادام‌ تلخ‌ شکم‌ را قبض‌ می‌کند، مبدّل‌ به‌ زرداب‌ می‌شود و صِفار (زردْ رویی‌؟) را می‌افزاید؛ بادام‌ تلخ‌ تلطیف‌ کننده‌ و مُدِرّ بول‌ است‌» (اسحق‌ بن‌ عِمران‌ از پزشکان‌ زیادة‌ اللّه‌ بن‌ عبد اللّه‌، 290-296)؛ «بادام‌ شیرین‌ گرم‌ و تَر است‌ در میانة‌ درجة‌ اول‌؛ غذای‌ اندکی‌ به‌ بدن‌ می‌رساند؛ خوردن‌ چغالة‌ بادام‌ لثه‌ها و دهان‌ را دبّاغی‌ می‌کند و با سردی‌ و گسی‌ و ترشیی‌ که‌ در پوست‌ بیرونی‌ چغالة‌ بادام‌ هست‌ حرارتی‌ را که‌ در دهان‌ و لثه‌ باشد تسکین‌ می‌دهد» (مسیح‌ بن‌ الحَکَم‌، متوفی‌ 210)؛ «در بادام‌ شیرین‌ اصلاً قابضیّت‌ نیست‌، بلکه‌ شیرینی‌ و تلطیف‌ بر آن‌ غلبه‌ دارد، و لذا اندامهای‌ درونی‌ را جلا می‌دهد و آنها را تنقیه‌ و به‌ دفع‌ رطوبات‌ کمک‌ می‌کند» (ابوبکر محمدبن‌ زکریای‌ رازی‌، )؛ «گلو را نرم‌ می‌کند؛ ثقیل‌ در «کتاب‌ أغذیته‌» معده‌ دیر می‌پاید اما باعث‌ ] ؟ [ است‌ و در گرفتگی‌ نمی‌شود بلکه‌ گرفتگی‌ را می‌گشاید؛ حُرْقَة‌ البول‌ را تسکین‌ می‌دهد؛ خوردن‌ آن‌ با قند، مَنی‌ را می‌افزاید» (همو، الطبّالمنصوری‌ )؛ خوردنِ مغز بادامِ پوست‌ کنده‌ و گردو با طَبَرزَد (= نبات‌، در اصطلاح‌ کنونی‌) و پانیذ/ فانیذِ خَزائنی‌ (گونه‌ای‌ از قندِ مُصفّی‌ آمیخته‌ به‌ آرد یا عصارة‌ جو) مُخ‌ و دماغ‌ را می‌افزاید، غذایِ بسیار به‌ بدن‌ می‌رساند و آن‌ را فربه‌ می‌کند» (همو، کتاب‌ دفع‌ مَضارّ الاغذیة‌ ).اخوینی‌ بخاری‌ (متوفی‌ 373؟) در هدایة‌ المتعلمین‌ ، کهنترین‌ پزشکینامة‌ فارسیِ بازمانده‌، مغز یا روغن‌ بادام‌ را (با تصریح‌ به‌ نوع‌ تلخ‌ یا شیرین‌ آن‌) معمولاً در ترکیب‌ با چیزهای‌ دیگر برای‌ درمان‌ بسیاری‌ از بیماریها تجویز کرده‌، که‌ بیشتر آنها را مؤلفان‌ پیشین‌ متذکر شده‌اند؛ ولی‌ برخی‌ از موارد درمانی‌ مذکور در هدایة‌ المتعلمین‌ جدید می‌نماید؛ مثلاً: عوارض‌ سِل‌ (ص‌ 338، 340)؛ استسقاء (ص‌ 456)؛ مسمومیت‌ از «سپیدة‌ اَرْزیز» و شنگرف‌ و مُردارْ سنگ‌ و زرنیخ‌ و «داروی‌ موش‌» (ص‌ 635-636)؛ داء الثعلب‌ (ص‌ 210)؛ آماس‌ مفاصل‌ (ص‌ 564)؛ خنازیر (ص‌ 609)؛ سَرسام‌ (ص‌ 236). ابومنصور موفق‌ هروی‌ در الابنیة‌ عن‌ حقائق‌ الادویة‌ (تألیف‌ قرن‌ پنجم‌) فقط‌ برخی‌ از مصارف‌ درمانی‌ بادام‌ را به‌ اختصار ذکر کرده‌ است‌. تنها نکتة‌ جالب‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ با تعمیم‌ تجربة‌ دیسقوریدوس‌ در مورد روباه‌ می‌گوید (ص‌ 298): «بادام‌ تلخ‌ با پیه‌ بُز چون‌ بکوبند و پیش‌ دَدان‌ افکنند، هردَدی‌ که‌ آن‌ را بخورد (برای‌ اطلاع‌ بیشتر دربارة‌ خواص‌ درمانی‌ رجوع کنید به بمیرد.» اَنطاکی‌، بادام‌، نیز ج‌ 1، ص‌ 266-267؛ حکیم‌ مؤمن‌، ص‌ 770-772، نوع‌ ] =بادام‌ [ که‌ چهار را ـ بادام‌ شیرین‌، بادام‌ تلخ‌، بادام‌ برّی‌/ کوهی‌، و «لَوز ] گونه‌ای‌ بادام‌ برّی‌ [ «لوز» ـ وصف‌ کرده‌ است‌؛ و البربر» عقیلی‌ خراسانی‌ 794-796.)مغز بادام‌ شیرین‌، گذشته‌ از مصارف‌ درمانی‌ آن‌، همیشه‌ «میوه‌»ای‌ مطلوب‌ بوده‌ است‌. بادام‌ خشک‌ یا بوداده‌ یکی‌ از «تنقّلات‌» رایج‌ است‌ و بادام‌ تازه‌ در ساختن‌ برخی‌ از شیرینیها به‌ کار می‌رود. بُسحاقِ اطعمه‌ (متوفی‌ 830 یا 840؟) ترکیب‌ یا نام‌ برخی‌ از «حلویات‌» بادامدار روزگار خود را ذکر کرده‌ است‌ (مثلاً، ص‌ 180؛ نیز رجوع کنید به دهخدا، ذیل‌ "لوزینه‌").در ادب‌ فارسی‌ و عربی‌، اشاراتی‌ به‌ بادام‌ و «بادامْ بُن‌» (درخت‌ بادام‌) یافت‌ می‌شود. شاعران‌ فارسیگو گاهی‌ چشم‌ (یار) را به‌ بادام‌ تشبیه‌ کرده‌اند (برای‌ مثالهایی‌ از شعر عرب‌ رجوع کنید به نویری‌، ج‌ 11، ص‌ 88-89، و در مورد شعر فارسی‌ رجوع کنید به دهخدا، ذیل‌ "بادام‌"، و "بادامْ بن‌").ظاهراً از قدیم‌ از شاخه‌ یا تنة‌ درختچة‌ بادام‌ عصا می‌ساخته‌اند. بنا بر روایات‌ توراتی‌، عصای‌ هارون‌، برادر موسی‌ علیه‌ السلام‌، که‌ به‌ قدرت‌ الهی‌ شکوفه‌ و بادام‌ بر آورد، از همین‌ درخت‌ بود ( جودائیکا ، ذیل‌ « Rod of Aaron »). ی‌. ل‌. شلیمر ، استاد دار الفنون‌ دورة‌ ناصری‌، به‌ نقل‌ از ک‌. فُن‌ هاوسکنشت‌ ، سیاحِ گیاهشناس‌ آلمانی‌، می‌گوید که‌ «عصاهای‌ زرد قشنگِ معمول‌ در ایران‌ را از چوب‌ اَرْژَن‌/ بُخورَک‌ می‌ساختند» (ص‌36). همو دربارة‌ «بادام‌ کوهی‌» (= بادامک‌) می‌گوید (ص‌ 36-37) که‌ «چوب‌ آن‌ در ایران‌ بهترین‌ هیزم‌ دانسته‌ می‌شود و بهترین‌ زغال‌ تجارتی‌ از آن‌ ... به‌ دست‌ می‌آید».منابع‌: علاوه‌ بر کتاب‌ مقدس‌. عهد عتیق‌؛ ابن‌بیطار، الجامع‌ لِمفردات‌ الادویة‌ والاغذیة‌ ، بولاق‌ 1291؛ ربیع‌ بن‌ احمد اخوینی‌ بخاری‌، هدایة‌ المتعلمین‌ فی‌الطب‌ ، چاپ‌ جلال‌ متینی‌، مشهد 1344 ش‌؛ داودبن‌ عمر انطاکی‌، تذکرة‌ اولی‌الالباب‌ والجامع‌ للعجب‌ العجاب‌ ، قاهره‌ 1308-1309؛ احمدبن‌ حلاج‌ بسحاق‌ أطعمه‌، دیوان‌ مولانا بسحق‌ حلاج‌ شیرازی‌ ، چاپ‌ میرزا حبیب‌ اصفهانی‌، استانبول‌ 1303، چاپ‌ افست‌ شیراز 1360 ش‌؛ حبیب‌اللّه‌ ثابتی‌، جنگلها، درختان‌ و درختچه‌های‌ ایران‌ ، تهران‌ 1355 ش‌؛ همو، درختان‌ جنگلی‌ ایران‌ ، تهران‌ 1326 ش‌؛ محمد مؤمن‌ بن‌ محمد زمان‌ حکیم‌ مؤمن‌، تحفة‌ حکیم‌ مؤمن‌ ، تهران‌ ] تاریخ‌ مقدمه‌ 1402 [ ؛ علی‌ اکبر دهخدا، لغت‌ نامه‌ ، زیرنظر محمد معین‌، تهران‌ 1325-1361 ش‌؛ کریم‌ ساعی‌، جنگل‌ شناسی‌ ، تهران‌ 1327-1329 ش‌؛ محمد حسین‌ بن‌ محمد هادی‌ عقیلی‌ علوی‌ خراسانی‌، مخزن‌ الادویة‌ ، کلکته‌ 1844، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1371 ش‌؛ احمدبن‌ عبد الوهاب‌ نویری‌، نهایة‌ الارب‌ فی‌ فنون‌ الادب‌ ، قاهره‌ ] بی‌تا. [ ؛ موفق‌بن‌ علی‌ هروی‌، کتاب‌ الابنیة‌ عن‌ حقائق‌ الادویة‌ ، چاپ‌ احمد بهمنیار و حسین‌ محبوبی‌ اردکانی‌، تهران‌ 1346 ش‌؛Encyclopaedia Judaica , Jerusalem 1978-1982; J.L. Schlimmer, Terminologie medico-pharmaceutique et anthropologique fran caise ¦ persane... , Tehran 1951; Theophrastus, Peri phuton istorias = Enqu iry into plants , ed. and tr. Arthur Hort, London 1916.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 1
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده