بابِر، ظهیرالدین محمد ، نخستین پادشاه مغولِ هندوستان و نویسنده و شاعر. از جانب پدر به پنج واسطه از اخلاف تیمور است و از سوی مادر، قُتْلُغ نگار خانم، نسبش به پانزده واسطه به چنگیزخان میرسد. بابر در 6 محرم 888 متولد و در رمضان 899، پس از پدرش عمر شیخ، «میرزا» ی فَرْغانه شد. بابر ابتدا مانند پدر برای تصرف شهرها و نواحی حاصلخیز آسیای مرکزی با خویشاوندان به جنگ برخاست. در ربیعالاول 903 اقداماتی را که از طرف عموی بزرگش سلطان احمد میرزا حاکم سمرقند و دایی بزرگش سلطان محمود حاکم تاشکند به جهت محروم کردن او از تصدی مقام پدر در فرغانه به عمل میآمد کاملاً بی اثر ساخت و با استفاده از منازعاتی که عموزادگانش با هم داشتند سمرقند را تصرف کرد. ولی چهارماه بعد به سبب فقدان غنایم جنگی و بروز توطئه در پایگاه نیروهای او در اَنْدیجان، ناگزیر سمرقند را رها کرد. بابر چندی بعد اندیجان را دوباره به تصرف در آورد، اما پس از زمانی کوتاه، مغولانی که تحت فرماندهی تَنْبَل اسماً از برادرش جهانگیر پشتیبانی میکردند، شهر را بازپس گرفتند. در 905، بابر فرغانه را میان خود و برادرش تقسیم کرد، و همسر اختیار کرد و نیز در همین سال بود که شیبانیخان * اُزبک در گرفتن سمرقند بر او پیشدستی کرد. بابر سال بعد با حملهای ناگهانی این شهر را به تصرف درآورد، اما پس از شکست در جنگ سرِپُل * در رمضان 906، شیبانی خان راه رسیدن آزوقه را بر او بست و بار دیگر شهر را متصرف شد. بابر که پس از فتح سمرقند، اندیجان را به برادرش واگذاشته بود، اینک به صورت مردی سرگردان و فراری در آمده بود که برای حفظ امنیت خود به پیوندهای خویشاوندی توسل میجست.در این زمان عموها و داییهای او که خانهای تاشکند و مغولستانِ شمالی بودند برخلاف میل باطنی خود پذیرة او شدند و ابتدا سپاه در اختیار او گذاشتند تا با تنبل مقابله کند، و عاقبت خود مستقیماً به کمکش شتافتند، ولی با این حال تنبل از شیبانی خان کمک طلبید، و او در ذیالحجة 908 خانها را در آرچیان شکست داد و به قتل رسانید.بابر نزدیک یک سال با گروهی کوچک از هواخواهانش در ناحیهای بسیار دور در میان قبایل صحرانشین سُخ و هُشْیار سرگردان و از مهمان نوازی این قبایل برخوردار بود. اما سرانجام پیشرفت مداوم شیبانی خان او را واداشت تا خارج از مناطق عمدهای که مورد توجه ازبکها بود پایگاهی برای خود بیابد. پس در محرم 910 به سوی کابل رفت که تا 907 تحت سلطة یکی از عموهایش بود و در این تاریخ اَرْغونها * بر آن حکومت میکردند. بابر، که فراریان دیگری از نواحی تحت حکومت ازبکها نیز بدو پیوسته بودند، به کمک برادرش، کابل را فتح کرد و موفق شد که قبایل افغانی مجاور را خراجگزار خود سازد. در 911 به درخواست سلطان حسین * میرزا بایْقَرا که از او برای مقابله با ازبکها کمک خواسته بود، عازم هرات شد.مرگ سلطان بایقرا و بیلیاقتی پسرانش موجب شد که شیبانی خان بخش بزرگی از خراسان را فتح کند، و در نتیجه بابر دست خالی از طریق هندوکُش به کابل بازگشت و در 913 قندهار را از دست ارغونها به در آورد. اما همین که شیبانیخان این شهر تازه فتح شده را محاصره کرد، بابر به جای آنکه شخصاً به دفاع برخیزد، راه هندوستان را در پیش گرفت. در همین احوال میان شیبانی خان و شاه اسماعیل صفوی جنگی روی داد. شیبانی خان در این جنگ شکست خورد و سرانجام در اول رمضان 916 در مرو کشته شد.بابر در رجب 917 برای بار سوم سمرقند را به تصرف درآورد، اما به عنوان دست نشاندة شاه اسماعیل فرمان میراند و حتی تظاهر به تشیع میکرد، و احتمالاً به نام ولینعمتِ خود پادشاه صفوی سکه هم میزد (شواهد سکه شناسی در این باره قطعیت ندارد رجوع کنید به منابع). تظاهر او به مذهب شیعه موجب شد که عامة مردم سمرقند از او روی بگردانند، و وقتی که در صفر 918 در کُل مَلک از ازبکها شکست خورد نتوانست سمرقند را نگاه دارد، و سرانجام پس از آنکه نجم ثانی سردار صفوی در سوم رمضان 918 در غُجُدوان مغلوب ازبکان شد، بابر او را رها کرد و از تصرف سمرقند منصرف شد، و این آخرین تلاش او برای تسلط بر این شهر بود که سخت بدان دلبستگی داشت.بابر پس از دو سال زندگی پرمخاطره و سرگردانی در ناحیة قُنْدُز * ، به کابل بازگشت، که از آن پس پایگاهی برای لشکرکشیهای پرامید او به شرق و جنوب بود. کوششهای مکرر او برای بازپس گرفتن قندهار از ارغونها به مذاکراتی در جمادی الا´ خرة 928 انجامید که در نتیجة آن شهر به تصرف درآمد. بابر پس از تصرف قندهار با پشتکار بیشتر متوجه هندوستان شد که پیش از آن، از 922، با تاخت و تازهای کوچک به شناسایی آن پرداخته بود.فاتح قندهار از سوی دولت خانِ لودی حاکمِ لاهور و عالَم خان، عموی ابراهیم لودی * سلطانِ دهلی، به هندوستان دعوت شد تا ایشان را در برابر ابراهیم کمک کند. بابر در دومین حملة خود به هندوستان دولت خان را برانداخت و پس از آنکه با استفاده از نفوذ عالم خان، پشتیبانی افغانها را جلب کرد، در رجب 932 در پانی پَتْ قوای ابراهیم لودی را درهم شکست و دهلی و آگره راتصرف کرد و در جهت شرق تا جَونْپور و غازیپور در امتداد گَنْگ پیش رفت. پیروزی در خانوا و غلبه بر راناسَنگا، ملکة چیتور، در جمادی الاولی 933 خاطرش را از جهت راجستان آسوده کرد. از طرف دیگر، باشکست دادن افغانهای شرق در شعبان 935 در محلی که رود گوگْره به گنگ میپیوندد، حوزة حکومت خود را در هندوستان، تا بنگال وسعت بخشید. بابر در ششم جمادیالاولی 937 در آگره درگذشت. چند سال بعد جسدش را از آگره به باغی در کابل منتقل کردند و در مقبرة کنونیش به خاک سپردند.بابر به طبقة سیاستمداران مدیر و سازمان دهندهای تعلق داشت که برخی از افرادِ آن هنوز نیمه بادیهنشین بودند و در آسیای مرکزی برای کسب قدرت و استفاده از گلهداران و کشاورزان و صنعتگران و بازرگانان و بهرهمندی از ناحیهای که بر اثر رفت و آمد کاروانهای چین و هند و عراق دارای ثروت سرشاری بود با یکدیگر به جنگ و ستیز میپرداختند. زندگانی و کارهای او مانند رقیبان و دشمنانش بیش از تعلّقات زبانی و ملّی، مبتنی بر وابستگیها و دشمنیهای خانوادگی و قبیلهای بود. اصل و نسبش راه را برای ورود او به دایرة بزرگان و امیران باز کرد. پیروزیهای او در کشاکش حوادث نتیجة خصال پسندیده و دلپذیرش بوده است، مانند کوشایی، فطانت، شجاعت، آداب دانی و رفتار محبتآمیز. علاوه بر اینها لیاقت و کاردانی دوستان و نزدیکان نیز در پیشرفت کارهای او تأثیر بسزا داشته است. بابر سرداری محتاط بود که از سرداران بزرگ اُزبک بسیار چیزها آموخت و انضباط دقیق و فنون دفاع در زمین هموار و سنگربندی و توپخانه و آیین محاصره را به صورتی مؤثر در لشکرکشیهای خود به هندوستان به کاربست. تجربة بسیار به او امکان داد که میان گروههای کوچکی از تیموریان شکست خورده که هنوز عاری از جاهطلبی شخصی نبودند و مغولانی که حتی از تیموریان هم کمتر قابل اعتماد بودند و در کابل در اطراف او جمع آمده بودند، اتحاد برقرار کند و سرانجام، پس از کسب پیروزی و قدرت، فرماندهی بلامنازع شود (برای تصاویر رجوع کنید به ص 137ـ 138).منابع: اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی ، چاپ سنگی تهران 1313/1896ـ1314/1897، ج 1، ص 30؛ بابر تیموری، امپراطور هند، بابرنامه ، چاپ عکسی متن ترکی حیدرآباد، چاپ بوریج، لیدن 1905؛ محمد معصوم بکری، تاریخ سند المعروف به تاریخ معصومی ، چاپ عمر بنمحمد داود پوته، پونا 1938، فهرست ص 324ـ 325؛ غیاث الدین بنهمام الدین خواند میر، حبیب السیر ، چاپ سنگی بمبئی 1857، ج 3، ص 3، 304ـ 310، 320؛ ج 3، ص 4، 65 به بعد؛ حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ سیدن، بارودا 1931، ص 49ـ 51، 86، 91ـ92، 127ـ130، 169ـ 170، 194ـ 195؛ محمد صالح، شیبانی نامه ، چاپ Melioransky ، سن پطرزپورگ 1908، فهرست، ص 10؛ ابوالفضلبنمبارک علامی، اکبرنامه ، کلکته 1877، فهرست، ص 4؛ قاسمبن غلامعلی فرشته، تاریخ فرشته، ج 1، ص 372؛ گل بدن بیگم، همایون نامه ، متن همراه با ترجمه بوریج، لندن 1902، فهرست، ص 306؛ میرزا برخوردارترکمان، احسن السیر رجوع کنید به I, 535-536 Storey, نظام الدین احمد، طبقات اکبری ، چاپ B.De ، کلکته 1931، ج 2، ص 1ـ27؛Ba ¦ bur, Emperor of India, Ba ¦ bur ¦ na ¦ ma, English trans., London 1921; S. K. Banerji, "Babur and the Hindus", in Journal of the united provinces Historical Society, Ix,2 (July 1936); A.S. Beveridge, "Anfrage nach dem Verbleib eines verlorenen M S des Ba ¦ bar na ¦ ma", in Z D M G, 58 (1904); idem, "Paternal Counsels attributed to Ba ¦ bur in a Bhopal M S", J R A S (1923); H.Beveridge, "The Babar- nama fragments",J A S B, N.S., Iv(1908); idem,"A dubious passage in the Ilminsky edition of the Ba ¦ bur na ¦ ma", J A S B, N.S., VII (1911); idem, "An obscure passage in Ba ¦ bar's Memoris", J R A S (1910, 1917); Sir Richard Burn, Numismatic chronicle, xviii, London 1938, 176-178,195; Cambridge history of India , ed., Sir Richard Burn, Iv, Cambridge 1937, The Mughul period, ch. I; M ¦ â rza ¦ H ¤ aydar Du ¦ ghla ¦ t, Ta'rikh-i Rash i ¦ d i ¦ , an English version trans. E.Denison Ross, ed. N.Elias, London 1895,246, 259, 261هیچ متن فارسی که به صورت کامل ویرایش شده باشد در دسترس نیست Ã (Storey,I,247-275); S. M. Edwards, Babur: diarist and despot, London 1926; W. Erskine, History of India under the first two sovereigns of the House of Taimur-Babar and Humayun, I, London 1854; Fad ¤ l Alla ¦ h Ru ¦ zbiha ¦ n, "Sulu ¦ kal- Muluk", in Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in The British Museum, Oxford 1966, II, 448, Or. 253, fols. 36-86; F. Grenard, Baber, Paris 1930; S. H. Hodiwala, Historical studies in Mughal numismatics, Calcutta 1923; S. Lane-Poole, Baben , Oxford 1899; idem, British Museum catalogue of the coins of the Mughal emperors , London 1892, 5-6; N. C. Mehta, "Babur's last testament", Twentieth Century, (Jan.1936); R.S. Poole, British Museum catalogue of the coins of Persia, London 1887, xxiv-xxix, 210-211; L.F. Rushbrook Williams, An empire builder of the sixteenth century, London 1918; Ghula ¦ m sarwar, History of sha ¦ h Isma ¦ ، i ¦ l safaw i ¦ , Aligarh 1939, index, 118; S.R. Sharma, Studies in Medieval Indian history, Poona 1956, 158-166; Charls Ambrose Storey, Persian literature:a biobibliographical survey, London 1927,I,274-275, 530-535; Abdul Wali, "The spelling of Ba ¦ bur's name", J A S B, N. S. xIv (1918).آثار ادبی. 1) بابرنامه : بابر در این حسب حال که خود به ترکی جغتایی نوشته است، بیآنکه ضعفها و لغزشها و شکستهایش را کتمان کند، سرگذشت خود را از جوانی تا آخرین سالهای عمر به رشتة تحریر درآورده است. این کتاب صرفاً ستایشنامهای از زندگی شخصی او نیست، بلکه لحن آن به قدری عادی و بیطرفانه است که خوانندة متفنّن شاید آن را خاطرات سربازی باتجربه و شجاع یا بنیانگذار سلسلهای به شمار نیاورد، حال آنکه با مطالعة دقیقتر میتوان دریافت که ماجرا چیزی جز این نیست. نمیتوان ادعا کرد که بابر در ترسیم چهرة واقعی خود یا دوستان و دشمنانش کاملاً بیطرف بوده است، مثلاً بخوبیمیتوان دریافتکه در وصفاحوال شیبانیخان تحت تأثیر احساسات قرار گرفته و عمداً از حیثیّت و اعتبار او کاسته است، اما بابرنامه ، علیرغم بیانصافیهایی از این قبیل که گاهگاه در کتاب ظاهر میشود، بیش از اغلب آثار دیگر از این نوع شایان اعتماد است. در این کتاب استعداد شگرف مصنف در مطالعة حوادث و روح تحلیلگر او در شرح یا توضیح آثار هنری و وصف انواع گیاهان و حیوانات هر ناحیه و بیان روانشناسی جمعی و خلقیات شخصی از هر حیث نمایان است. بابرنامه به دلیل زبان ساده و منقّح و لحن طبیعی و وصفهای رنگارنگ و زنده، باید یکی از بهترین نمونههای نثر جغتایی، و بهطور کلی یکی از شیواترین آثار منثور زبان ترکی شمرده شود.2) عروض رسالهسی (رسالة عروض): مدتها از طریق بابرنامه و برخی از نسخههای دیوان بابر و منتخبالتواریخ بَداؤنی (ج 1، ص 343) معلوم شده بود که بابر رسالهای در عروض به زبان جغتایی نوشته است. اما این رساله تا 1923 که محمد فؤاد کوپریلی نسخة دستنویس آن را در پاریس (فهرست نسخههای خطی ترکی بلوشه، کتابخانة ملی فرانسه، ذیل شمارة 1308) پیدا کرد، شناخته نشده بود. این رساله با آثاری از این نوع که به زبان فارسی نوشته شده اختلاف چندانی ندارد، ولی در باب برخی از قوالب عروضی که شاعران ترک به کار بردهاند، اطلاعات موجود در این کتاب از آنچه در میزان الاوزان نوایی آمده کاملتر است و اهمیتش نیز در همین است. بابر مثالهایی از اوزان و بحور رایج ترکی و فارسی آورده و گاهی هم مثالهایی از شعر خود در آنها گنجانده است، اما شواهدی که از بحور ابداعی خود آورده صرفاً ترکی است. بابر در پایان دیوان خود اشاره میکند که رسالة عروض را دو یا سه سال پیش از فراغت از فتحِ هندوستان (ح 932ـ934) به پایان رسانده است.3) مُبَیَّن. رسالهای در قالب مثنوی در بحر خفیف مخبون (فَعِلاتُن مَفاعِلُن فَعِلُن) که بنابر آنچه در عروض رسالهسی آمده، در 928/1521 خاتمه یافته است. او در این رساله، هم به مباحثی در فقه حنفی و هم به موضوعاتی در باب لشکرکشی پرداخته است. این کتاب صرفاً جنبة تعلیمی و آموزشی دارد و از هرگونه اهمیت هنری خالی است، اما از مطاوی آن استنباط میشود که بابر به علم فقه عنایت داشته و در مذهب حنفی راسخ بوده است. مستشرقان تا این اواخر رسالة مبین را ذیل عنوان «مُبین» میشناختند و آ. س. بِورِیج هم نام آن را چنین ضبط کرده، هرچند او اشاره میکند که مورخان هندی از جمله ابوالفضل علاّ می و بداؤنی عنوان کتاب را «مُبَیَّن» خواندهاند (اشپرنگر آن را فقه بابری نامیده است). در حقیقت «مُبین» نام تفسیری بر همین مثنوی است که شیخزین، منشی بابر، آن را تألیف و تنظیم کرده است.4) ترجمة رسالة والدیّه : رسالهای است در اخلاق صوفیه، تألیف خواجه عُبیداللّه اَحرار، صوفیِ بزرگِ آسیای مرکزی و مرشدِ روحانی تیموریان. چنانکه از عنوان آن پیداست، خواجه عبیداللّه آن را با اصرارِ پدرِ خود نگاشته است. بابر آن را در 935/1529 به ترکی جغتایی برگردانده و هماکنون ضمیمة دیوان اوست. این رساله منظوم و در قالب مثنوی است و در243 بیت، در بحر رَمَل (فَعِلاتُن فَعِلاتُن فَعِلُن)، سروده شده است. با اینکه اشعار آن ساده و مطبوع است، ارزش هنری چندانی ندارد و اهمیت آن از لحاظ دلالت بر گرایش بابر به تصوف است.5) دیوان : قسمت اعظم اشعار دیوان بابر به ترکی است، اما چند شعر فارسی هم در آن آمده است. انواع شعر او عبارت است از: غزل، مثنوی، رباعی، قطعه، تیوغ (از قوالب شعری خاصِ زبان ترکی)، معما، و مفردات. اشعار فراوانی در دیوان مشاهده میکنیم که در بابرنامه به سرودن آنها اشاره شده است. نسخههای موجود دیوان بابر براساس نظم قدیمی معمول در دیگر دیوانها تدوین نشده است و ا شعار بیهیچ ترتیب آشکاری در آن ضبط گردیده است. بابر در فن شعر از هیچیک از شاعران جغتایی قرن نهم/ پانزدهم، حتی از نوایی، فرودستتر نیست. او عقاید و عواطف خود را به زبانی ساده و سبکی خالی از تکلف بیان میکند. در دیوانش ترانههای عاشقانه و صوفیانه و خَمریّه، و شعرهایی با مضامین عادی روزمره در کنار یکدیگر قرار گرفته است. شعر بابر تاحدی از شعر شاعران متقدم بویژه نوایی متأثر است، اما از هرگونه تقلید صرف عاری است. با اینکه بابر تا حدی به شعر متصنّع و هنرنماییهای شاعرانه گرایش داشته (نزکی به سی قطعه از این نوع در دیوانش هست) و با اینکه به تبعیت از سنتِ رایج ادبیات ترکی و فارسی در آن روزگار، معمیّات بسیار نیز سروده است (52 معمّا در دیوانش آمده است)، قسمت اعظم اشعارش ساده و بیپیرایه و طبیعی است. در دیوانش تعدادی تیوغ بهچشم میخورد. رباعیات معدودش در نهایت شیوایی است، و در میان «تورکو » (= ترکی)ها یا ترانههای عامیانهاش، یک قطعه شعر هجایی نیز هست (رجوع کنید به مجلة تتبعات ملی ( ، ش 1، ص 27). بابر شعر فارسی نیز میسرود و در دیوانش بیش از بیست قطعه شعر فارسی وجود دارد، اما علاقهاش به زبان مادری موجب شده که شعر جغتایی را به شعر فارسی رجحان دهد. علاوه بر این، غالباً در اشعارش به ارزش قوم ترک اشاره دارد و افتخار میکند که خود فردی از آنان است. بابر در اینباره از آن جریان فکری و ادبی خاص تبعیت میکند که در طول قرن پیش با نوایی آغاز شده بود و علاوه بر خراسان، در همة دربارهای تیموریان سخت مورد عنایت بود. نفوذ ادبی بابر موجب شد که گروهی شاعرِ جغتاییسرای، هم در میان فرزندان او و هم در میان درباریانِ ایشان ظهور کند. به هر حال، مسلّم است که در تاریخ ادبیات باید در میان سرایندگان شعر جغتایی پس از نوایی مقامی والا به بابر اختصاص یابد.منابع: 1) بابرنامه : نخستین چاپ آن را Ilminsky در 1875 در غازان، با عنوان( Baber-Nameh) Diagataice ad fide i n codicis petropolitaniمنتشر کرده است. اساس بابرنامة آ.س.بوریج که در 1905 جزو سلسله انتشارات اوقاف گیب طبع گردیده است، چاپ عکسی نسخة حیدرآباد است. در اواخر قرن شانزدهم عبدالرحیم میرزاخان خانان، داماد بیرمخان * ، بابرنامه را به فارسی ترجمه کرده است. ج.لیدن و و.ارسکین این ترجمه را باعنوان MemoirsofZehir-ed-DinMuhammed Baber به انگلیسی ترجمه کردهاند که در 1826 در لندن منتشر شده است.ترجمة فرانسوی آن را نیز Pavel de Courteille با عنوان ber ¦ Mإmoires de Ba در 1871 در پاریس چاپ کرده است.A.S. Beveridge, The Memoirs of Ba ¦ bur: a new translation... in incorporating Leyden and Erskine's of A.D. 1826, London 1912; idem, The Ba ¦ bur-na ¦ ma in English, London, 1922.ترجمة بسیار خوب از تحریر اصلی، در 2 ج، همراه با مقدمه و حواشی، حسن پابنده مجدداً بابرنامه را بهفارسی ترجمه کرده است. بهگفتة بداؤنی شیخزین نیز بابرنامه را به فارسی ترجمه کرده است، اما آنچه این شخص با عنوان واقعات بابری نوشته است، درحقیقت ترجمة بابرنامه نیست.2) عروض رسالهسی : متن آن چاپ نشده است. برای تألیف آن توسط بابر رجوع کنید به عبدالقادربن ملکشاهبداؤنی، منتخبالتواریخ ،کلکته، ج 1، 1868. دربارة اطلاعاتیکهاینکتاباز بحرو و اوزان شعر ترکی بهدست میدهد ( رجوع کنید به M.F. Kخprدlد, Tدrk dili ve edebiyat i hakk i nda ara í t i rmalar, Isltanbul 1934, 40-44.3) مُبَیَّن : خلاصة نسبتاً مفصل از این کتاب مبتنی بر نسخهای ناقص در Kazan 1867 Turetskaya chrestomatia, I.N. Berezin, آمده است. برای توضیحاتی در بارة یک نسخة خطیِ کامل و صحیح از همین کتاب مورخ 937/1530 متعلق به مجموعة خصوصی کوپریلی رجوع کنید به کوپریلی، همان، کتاب، ص 244ـ246.4) ترجمة رسالة والدیّه : متن اصلی مستخرج از دیوان ، نسخة استانبول، را کوپریلی در i as ـ ¦ lar Medjmu ـ Milli Tetebbu ، ش 1، ص 113ـ124 منتشر کرده است.5) JASB.1910 h,in ¦ disha ¦ Pa bur ¦ n-i Ba ¦ va ¦ i D E.Denison Ross, شامل عکس نسخة ناقصی از کتابخانة رامپور، که تنها نسخة شناخته شده تا آن زمان بوده است. نسخة کاملتری که چند سال بعد کشف شد (پاریس، کتابخانة ملی، ذیل ترکی، ش1230)، اساس کار Samoylovich قرار گرفت: مجموعة اشعار بابر پادشاه ، پتروگراد 1917، کوپریلی برخی از اشعار دیگر بابر را از روی نسخهای خطی که هماکنون در کتابخانة دانشگاه استانبول به شمارة 3743 نگاهداری میشود در 1331/ 1913 در شمارههای 2 و 3 و 4 i as ـ ¦ lar Medjmu ـ Milli Tetebbu انتشار داده است. این نسخه بااینکه ناقص است، دوبرابر نسخة چاپ ساموی لوویچ مطلب دارد، ازجمله دارای 118 غزل و 104 رباعی ترکی، و 3 غزل و 18 رباعی فارسی است.