ژزوئيت ها (يسوعيان)، فرقه اى از مسيحيان كاتوليك در قرن دهم/ شانزدهم با فعاليتهاى تبشيرى گسترده. نام ديگر اين فرقه، انجمن عيسى[۱] ، اشاره اى است به هسته اوليه آن. فرقه ژزوئيتها را ايگناتيوسِ لويولايى[۲] (۸۹۶ـ۹۶۳/۱۴۹۱ـ ۱۵۵۶) بنيان گذاشت. او از خانواده اى زميندار و متنفذ در اداره امور ايالتى در باسك اسپانيا بود. خانواده او از ۷۸۸/ ۱۳۸۷ كليددار چند صومعه و دِير محلى و نيز كليساى سن سباستيان دوسورسو[۳] بودند (هومزا[۴] ، ص ۱۴، ۱۶). ايگناتيوس در جوانى مدتى را به سپاهيگرى گذراند، اما در نبرد پامپلونا در برابر فرانسه آسيب ديد (فانينگ[۵] ، ص ۱۵۲) و از رزم كناره گرفت و به سلك رهروان مسيح پيوست. او در همين دوره به مطالعه زندگى حضرت عيسى عليه السلام، حضرت مريم عليهاالسلام و قديسان مسيحى پرداخت (گيويز[۶] ، ذيل "Loyola, Ignatius"). اين مطالعات تأثير عميق و ماندگارى بر آينده او داشت. او در دهه سوم زندگى اش، به اسپانيا، ايتاليا، فلسطين و فرانسه سفر كرد و در همين دوره، هسته اوليه انجمن عيسى را بنيان نهاد (كوپو[۷] ، ص ۳۳ـ۳۴). اما تأسيس انجمن عيسى و تدوين اساس نامه آن درواقع، محصول شانزده سال پايانى حيات ايگناتيوس بود (همان، ص ۳۲). در ۹۴۷/۱۵۴۰ پاپ پُل سوم اين فرقه نوظهور را تحت عنوان انجمن عيسى به رسميت شناخت، و ايگناتيوس كه سال بعد به پيشوايى آن انتخاب شده بود تا زمان مرگ بر فعاليتهاى فرقه ژزوئيت نظارت مستقيم داشت (همان، ص ۳۵). محور اصلى فعاليتهاى انجمن عيسى مبتنى بود بر اساس نامه[۸] اى كه ايگناتيوس تدوين كرده بود و كتاب >تجربيات معنوى<[۹] او كه روايتى از سيروسلوك روحانى او بود و سرمشق رفتار معنوى آنها محسوب مى شد (اندين[۱۰] ، ص ۵۲). اساس نامه درباره مراحل مختلفى بود كه اعضاى اين فرقه بايد مى گذراندند، ازجمله تصديق[۱۱] ، اخراج (عزل)[۱۲] ، نوآموزى[۱۳] ، دوره تربيت مَدَرسى[۱۴] ، اعتراف[۱۵] ، مرحله سوگندهاى دينى و تعهدات، تبشير[۱۶] و نيز نوع سازماندهى اين فرقه ( ← >دايرة المعارف فرق و آموزه هاى دينى<[۱۷] ، ج ۳، ص ۶۴۲). ايگناتيوس بعدها به اساس نامه، كه به زبان لاتين تهيه شده بود، بخشهايى را افزود، و طرح نهايى بدون تغيير باقى ماند. نتيجه چنين طرحى شكل گيرى يك نظام سلسله مراتبى شبه مدرسى بود كه شباهت زيادى به نظام كليسايى داشت. در رأس آن سرپرست كل[۱۸] فرقه قرار داشت كه نظارت بر انتظام و تكاپوهاى فرقه را عهده دار بود ( ← هوپفل[۱۹] ، ص ۳۵ـ۳۶؛ كوپو، ص ۳۶). انجمن عيسى با آنكه از نهادهاى مشابه پيشين تأثير پذيرفته بود، ويژگيهاى متفاوتى داشت، ازجمله مرجعيت و تمركز در رهبرى، جدّيت در اصول اعتقادى، سخت كوشى و انضباط اعضا، پرهيز از اشرافيت گرايى دنيوى و تأكيد ويژه بر آموزش مدرسى. ايگناتيوس در آغاز موافقت چندانى با تأسيس مدرسه نداشت، اما سرانجام از اين انديشه حمايت كرد و طولى نكشيد كه مدارس ژزوئيت در اروپا تأسيس شدند (كوپو، ص ۳۸؛ مورفى[۲۰] ، ص ۷۳). اهميت مدارس ژزوئيت در تأثيرگذارى بر حيات كليساى كاتوليك صرفآ از منظر كمّى نبود، و برنامه آموزشى و مواد درسى اين مدارس نيز تأثير بارزى در شكل دهى فضاى فكرى مسيحيت كاتوليك در دوره مدرن داشت ( ← مورفى، ص ۷۴). در دوره سرپرستى كلوديو آكواويوا[۲۱] (۹۸۹ـ۱۰۲۴/ ۱۵۸۱ـ ۱۶۱۵) جمعى از دانشمندان ژزوئيت برنامه اى براى مدارس طراحى كردند كه تا ۱۲۵۲/ ۱۸۳۶ اجرا مى شد. دوره تحصيلى اين مدارس شش سال بود و كودكان يازده تا چهارده ساله مى توانستند در آنها ثبت نام كنند (دورانت[۲۲] ، ج ۷، ص ۲۸۶). هرچند روح دين بر دروس اين مدارس حاكم بود، برنامه درسى آنها مواد متنوعى را اعم از زبان و ادبيات لاتين و يونانى، فلسفه، علوم طبيعى، منطق و اخلاق و مابعدالطبيعه دربرمى گرفت. البته در اين مدارس نيز نظير بسيارى از مدارس ديگر آن روزگار، زيست شناسى و تاريخ تدريس نمى شد. مدارس ژزوئيت در مسائل كلامى و تفسير آيات كتاب مقدس نگاه نسبتآ باز و آزادترى داشتند (همانجا). از منظر فعاليتهاى ضداصلاحگرى[۲۳] ، ژزوئيتها را مى توان بازوى تواناى پاپ در حوزه تحت سيطره نهضت پروتستان قلمداد كرد (>دانشنامه تبشير و مبشران<[۲۴] ، ذيل "Counter reformation")، هرچند شاهدى مبنى بر تلاش شخص ايگناتيوس در اين باره در دست نيست. ظاهرآ او خود هرگونه اصلاحگرى را در اصلاح درونى نظام كليسايى مى جست و زهد و پرهيزگارى را سودمندتر از مجادلات الهياتى مى انگاشت (كوپو، ص ۴۲ـ۴۳). اما مبلّغان ژزوئيت كه از مخالفان جدّى تعليمات لوتر بودند، از همان نخستين مراحل كوشيدند در حوزه تحت سيطره پروتستانتيزم فعاليت كنند. آنان خصوصآ در لهستان موفق بودند و نه تنها توانستند مردم اين سرزمين را به مذهب كاتوليك رومى بازگردانند (>دانشنامه تبشير و مبشران<، همانجا؛ اوبيرك[۲۵] ، ص ۱۳۸ـ۱۳۹؛ طباطبائى، ج ۱، بخش ۱، ص ۲۰۵)، بلكه جلب حمايت پادشاهى آن كشور، با توجه به نفوذى كه لهستانيها در دربار صفوى داشتند، يكى از عوامل اصلى پيشرفت كارشان در ايران و قفقاز شرقى بود (د. ايرانيكا، ذيل "Jesuits in Safavid Persia"؛ >گاهنامه كرمليها در ايران...<[۲۶] ، ج ۱، ص ۳۹۹؛ ريشار[۲۷] ، ۱۳۸۳ش، ص ۲۹۶؛ نيز ← ادامه مقاله). ژزوئيتها در دگرگونيهاى انديشه سياسى در قرنهاى دهم و يازدهم/ شانزدهم و هفدهم تأثير بسزايى داشتند. كوششهاى نظرى متألهان آنها در نقد انديشه اصلاح دينى لوتر و انديشه سياسى جديد به جنبش جديدى در اصلاح دينى منجر شد كه از آن به جنبش اصلاح دينى كاتوليكى تعبير كرده اند (طباطبائى، ج ۱، بخش ۱، ص ۲۰۶). ژزوئيتها در مجموع به نظام سياسى منظم و باثَباتى قائل بودند كه منفعتِ جمعى جمهور مسيحيان را با محوريت كليساى كاتوليك تأمين كند (هوپفل، ص ۳۶۸). مبناى كلامى نگرش سياسى ژزوئيتها تعليمات مدرسى بود، و عمده تأثيرگذارى آنان نيز بر واضعان نظريه سلطنت مطلقه نظير رابرت فيلمر[۲۸] و تامس هابز[۲۹] بود (همان، ص ۳۶۷). ژزوئيتها درعين حال سهم درخور اعتنايى در ميراث علمى، فكرى و فلسفى اروپاى متجدّد و ظهور عصر روشنگرى داشتند ( ← طباطبائى، ج ۱، بخش ۱، ص ۴۲۵ـ۴۳۰؛ فاينگولد[۳۰] ، ص ۳۸).
تكاپوهاى تبشيرى در خارج از اروپا. انجمن عيسى، نظير ديگر فرقه هاى تبشيرى مسيحى، مرز معيّنى براى تكاپوهاى تبليغى خود قائل نبود و قلمرو فعاليتهاى تبشيرى كاتوليك را تا اقصا نقاط جهان گسترش داد. مبلّغان ژزوئيت نظير همتايان اگوستينى و دومينيكنى خود پيشاهنگ و چه بسا پيشتاز استعمار پرتغال و اسپانيا در سرزمينهاى اكتشافى بودند (فرايكنبرگ[۳۱] ، ص ۳۴؛ حائرى، ۱۳۸۰ش، ص ۴۷۱). ژزوئيتها در اين سرزمينها نه فقط در نقش مبشّر دينى كه در جايگاه معلم، طبيب، مددكار و محقق نيز ظاهر شدند و در مواردى هم منتقد رفتار خشن و شيوه هاى غيرانسانى مهاجمان بودند (كمپس[۳۲] ، ص ۱۸). فعاليت تبشيرى ژزوئيتها در شرق با استقرار قدرت استعمارى پرتغال در بندر گوآ در سواحل شرقى شبه قاره هند آغاز شد. سرپرست كل فرقه در ۹۸۱/۱۵۷۳ الساندور واليگنانو[۳۳] (متوفى ۱۰۱۵/ ۱۶۰۶) را به عنوان ناظر هيئتهاى تبشيرى حوزه شرق انتخاب كرد (اوچرلر[۳۴] ، ص ۱۵۸). او سهمى عمده در تغيير و اتخاذ رويكرد مستقل ژزوئيتها از كليساى رم و قدرتهاى سياسى در تبشير داشت (كمپس، ص ۱۸ـ۱۹). آنها با فراگيرى زبان و آداب و رسوم شرقيان و در مواردى حتى استفاده از پوشش مردم بومى هر منطقه كوشيدند تا اعتماد آنان را جلب كنند و از اين طريق موفقيتهاى درخور توجهى كسب كردند (>فرهنگ زندگينامه اى مبشران مسيحى<[۳۵] ، ذيل "Nobili, Robert de"؛ گدار[۳۶] ، ص۱۲۰؛ بروكى[۳۷] ، ص ۴۰۶). جرأتى كه مبلّغان ژزوئيت در سفر به سرزمينهاى ناشناخته و دور از سيطره استعمارگران داشتند، امتياز ديگر آنان بود (بروكى، ص ۴۰۷ـ۴۰۸). ژزوئيتها به اين وسيله در شناساندن فرهنگ و تمدن شرق به غرب تأثير بسزايى داشتند به نحوى كه بخش اعظم آگاهى اروپاييان از شرق در قرون دهم و يازدهم/ شانزدهم و هفدهم، مديون اطلاعاتى بود كه مبلّغان ژزوئيت انتقال داده بودند؛ به ويژه كسانى چون ماتئوريثچى[۳۸] ، روبرتو دو نوبيلى[۳۹] و فرانسيس گزاويه[۴۰] كه از چهره هاى پيشرو و بنيان گذار در تبشير مسيحى در شرق دور و شبه قاره بودند (>دانشنامه تبشير و مبشران<، ذيل "Exploration"؛ بروكى، ص ۴۰۸؛ >فرهنگ زندگينامه اى مبشران مسيحى<، ذيل "Nobili, Robert de"، "Rhodes, Alexandre de" و "Xavier, Francis"). به همين سبب آنها را نخستين بانيان گفتمان خاورشناسى دانسته اند ( ← ميلار[۴۱] ، ص۴۰). پس از تشكيل شوراى ترنت[۴۲] (۹۵۲ـ۹۷۰/ ۱۵۴۵ـ ۱۵۶۳)، موج جديدى از هيئتهاى مسيحى به حوزه عثمانى و آسياى غربى گسيل شد. هدف اصلى از ارسال اين هيئتها حفظ مسيحيان شرقى در قلمرو كليساى رم و پيشگيرى از نفوذ نهضت پروتستان در اين حوزه بود. در فاصله سالهاى ۹۵۸/ ۱۵۵۱ تا ۱۰۵۵/ ۱۶۴۵، پاپ چندين هيئت ژزوئيت به قسطنطنيه و ديگر نقاط عثمانى فرستاد، اما اين هيئتها موفقيت درخور توجهى كسب نكردند. به رغم برخى فراز و نشيبهاى تاريخى، حضور و فعاليت ژزوئيتها در بخشهايى از خاورميانه، به ويژه سوريه و لبنان، تا نيمه هاى سده چهاردهم/ بيستم ادامه داشت (دكّاش، ص ۶۸۷ـ۶۹۳، ۶۹۵ـ۶۹۷). اما در قرون متأخر، فعاليتهاى تبشيرى آنها به شكل فزاينده اى با سياستهاى استعمارى فرانسه در اين بخش از خاورميانه هم پوشانى داشت ( ← ادامه مقاله). ژزوئيتها اولين مبشران مسيحى بودند كه در دوره صفوى به ايران وارد شدند. در آن زمان فرانسيس گزاويه شخصى به نام بارزايوس[۴۳] را در رأس هيئتى به هرمز فرستاد، كه در ۹۷۶/ ۱۵۶۸ آنجا را ترك كردند (د. ايرانيكا، همانجا). احتمالا، ترجيح دولت اسپانيا ـ پرتغال براى ارسال راهبان اگوستينى يا دومينيكنى به دربار ايران به اين سبب كه ظاهرآ سفراى درخور اعتمادترى بودند و بيشتر نماينده واتيكان محسوب مى شدند، حضور بعدى ژزوئيتها را در ايران تا چند دهه بعد به تأخير انداخت. درواقع، ژزوئيتها آخرين فرقه كاتوليكى بودند كه در ايران استقرار يافتند (ريشار، ۱۹۹۳، ص ۲۵۲ـ ۲۵۳؛ وينتر[۴۴] ، ص ۵۸۷). در ۱۰۵۶/۱۶۴۶ فرانسوا ريگوردى[۴۵] ، پادُرى* فرانسوى، از سوى «انجمن تبليغ دين»[۴۶] به اصفهان آمد تا زمينه فعاليت هيئت تبشيرى ژزوئيتها را فراهم كند، اما اين حضور با استقبال سرد سلطان العلما، وزير اعظم شاه عباس دوم، روبه رو شد كه ظاهرآ به دليل تشديد رقابتها ميان فرقه هاى مسيحى در اصفهان، سياستى مخالف با آزادى فعاليتهاى مبشران مسيحى در پيش گرفته بود (ريشار، ۱۹۹۵، ج ۱، ص ۴۳ـ۴۴؛ >گاهنامه كرمليها در ايران...<، ج ۱، ص ۳۷۸ـ۳۷۹؛ د.ايرانيكا، همانجا). ريگوردى ايران را به مقصد هند ترك كرد، اما سال بعد دوباره بازگشت و اين بار موفق شد هم حمايت كلانتر جلفا را براى استقرار ژزوئيتها در آن شهر كسب كند و هم فرمانى را از شاه عباس دوم (حك : ۱۰۵۲ـ ۱۰۷۷) در باب آزادى فعاليت آباى ژزوئيت در اصفهان و شيراز بگيرد (ريشار، ۱۳۸۳ش، ص ۲۹۴). او پس از مدتى از طريق روسيه و لهستان به رم و از آنجا به فرانسه رفت و از اوضاع ايران و دستاوردهاى خود گزارشهايى داد كه زمينه ساز گسيل هيئتهاى بعدى شد (د.ايرانيكا، همانجا). هيئت بعدى كه به رياست امه شزو[۴۷] و در همراهى با ريگوردى به اصفهان آمد (۱۰۶۳/۱۶۵۳) نسبتآ خوش اقبال تر بود. اين هيئت سفارش نامه هايى از پادشاه فرانسه داشت كه مايه دلگرمى شاه صفوى براى مقابله با تركان عثمانى در غرب و هلنديها در جنوب ايران بود (همانجا). آنان موقتآ در دير كرمليها مستقر شدند (ريشار، ۱۹۹۵، ج ۲، ص۲۱۰ـ ۲۱۱؛ ويلسون[۴۸] ، ص ۶۸۶ـ ۶۸۷)، و ريگوردى كه حامل نامه هايى از پادشاه فرانسه بود براى ديدار با شاه كه از فتح قندهار بازمى گشت، به بسطام رفت. ريگوردى اين موقعيت را غنيمت يافت و وعده هاى گزاف درباره امكان اتحاد ايران و فرانسه در برابر عثمانى داد تا حمايت جدّى تر شاه را كسب كند (ريشار، ۱۳۸۳ش، ص ۲۹۵)، الكساندر دُرود[۴۹] كه قرار بود پيشتر و در رأس هيئت شزو به ايران آيد، سفرش چند سالى به تعويق افتاد. او كه پيشتر در حوزه ويتنام و چين موفقيتهاى چشمگيرى به دست آورده بود (ويلسون، ص۶۸۰)، سرانجام در اواخر ۱۰۶۶/۱۶۵۶ در رأس هيئت ديگرى به اصفهان آمد. ظاهرآ از اين زمان تا ۱۰۷۰/۱۶۶۰ سرپرستى ژزوئيتهاى ايران برعهده او بود. او در اين مدت زبان فارسى را به نحوى فراگرفت كه مى توانست به راحتى با شاه سخن بگويد و حضور شاه در مراسم خاكسپارى وى حاكى از مناسبات گرم و نزديك او با دربار است (>فرهنگ زندگينامه اى مبشران مسيحى<، ذيل "Rhodes, Alexandre de"). پس از الكساندر دُرود، امه شزو رياست هيئت را برعهده گرفت و اين مسئوليت را تا زمان مرگ (۱۰۷۴ـ۱۰۷۵/ ۱۶۶۴) برعهده داشت. شزو مناسبات صميمانه اى با محمدبيگ وزير اعظم برقرار كرد و از اين مناسبات براى بهبود وضع ژزوئيتها بهره گرفت (د.ايرانيكا، همانجا). ظاهرآ آشنايى او با زبانهاى عربى و فارسى در كنار علاقه اش به ادبيات فارسى و مسائل دينى باعث شد در جلسات مباحثه دينى با علماى شيعه حضور فعالى داشته باشد ( ← همانجا؛ ويلسون، ص ۶۸۹ـ۶۹۳، ۶۹۷ـ۶۹۸). دستاورد ديگر شزو در اين دوره، انتقال كانون فعاليت ژزوئيتها به جلفاى اصفهان بود (>گاهنامه كرمليها در ايران...<، ج ۱، ص۴۰۰). اين در حالى بود كه كليساى ارمنى جدّى ترين مخالف حضور و فعاليت ژزوئيتها در جلفا بود و خلفاى ارمنى از هيچ كوششى براى اخراج آنان از اين محله ارمنى نشين فروگذار نمى كردند (درهوهانيان، ص ۵۹۶ـ۵۹۷؛ >گاهنامه كرمليها در ايران...<، ج ۱، ص ۳۷۹). پس از مرگ شزو، خصوصآ در پى بى نتيجه ماندن تلاش دولت صفوى براى جلب همكارى فرانسه در جنگ با عثمانى و مقابله با هلنديها در خليج فارس، اندك اندك از نفوذ ژزوئيتها كاسته شد. بااين حال، آنان با بهره گيرى از نفوذ پادشاهى لهستان، پاپ و لوئى چهاردهم پادشاه فرانسه (حك : ۱۰۵۳ـ۱۱۷۲/ ۱۶۴۳ـ۱۷۱۵) نه تنها تا آخرين روزهاى عهد صفوى در ايران فعاليت تبشيرى مى كردند، بلكه دامنه اين فعاليتها را به گرجستان، گنجه و ايروان نيز گسترش دادند (اسناد و مكاتبات سياسى ايران، ص ۶۷ـ۷۰؛ د. ايرانيكا، همانجا). درباره تأثير ژزوئيتها بر حيات علمى ايران عهد صفوى تنها مى توان به حدس و گمانهايى بسنده كرد (وينتر، ص ۵۸۷)، اما ترديدى نيست كه آنها تأثير بسزايى در توسعه تماس ايران و غرب در آن مقطع داشتند. گزارشها و مكاتبات آنها از مهم ترين منابع آگاهى فرنگيان از ايران بود كه از آن ميان مى توان به گزارش كروسينسكى*[۵۰] ، كشيش ژزوئيت لهستانى، از سقوط اصفهان اشاره كرد ( ← ج ۱، ص XXIV-I؛ نيز ← نامه هاى شگفت انگيز از كشيشان فرانسوى[۵۱] ، ج ۴، ص ۱۱۲ـ ۱۱۳). ژزوئيتها در نخستين ترجمه ها از متون ايتاليايى و لاتين به فارسى سهم داشتند، مثلا پادرى انريكو اوونس[۵۲] دستيار محمدزمان، معروف به فرنگى خوان، در ترجمه حديقه عالم و تاريخ چين بود. هر دوى اين متون نيز تأليف ژزوئيتها بود و توسط ايشان به ايران آورده شده بود (د.ايرانيكا، ج ۱۴، ص ۲۸۷). هند يكى ديگر از نخستين ممالك شرقى بود كه ژزوئيتها در دوره حكومت اكبرشاه بابرى (۹۶۳ـ۱۰۱۴) به آن گام نهادند. البته بخشهايى از جنوب و جنوب شرق هند كه در نيمه نخست قرن دهم/ شانزدهم تحت استعمار پرتغاليها بود، عمدتآ هندونشين و از حوزه اقتدار بابريان بيرون بود. از نيمه قرن دهم/ شانزدهم به بعد و با گسترش قلمرو استعمار پرتغال در اين حوزه فعاليت مبشران ژزوئيت در هند تشديد شد. مبلّغان ژزوئيتى همچون نوبيلى و هاينريش روت[۵۳] به شناخت زبان سنسكريت و فرهنگ هندو روى آوردند كه ثمره تحقيقات آنها ازجمله منابع اصلى پژوهشهاى هندشناسى در دوره هاى بعد بود ( ← >فرهنگ زندگينامه اى مبشران مسيحى<، ذيل "Nobili, Robert de"؛ كمپس، ص ۹۱ـ۱۰۰). در دوره هاى بعد، فعاليتهاى تحقيقى ژزوئيتهاى فرانسوى به ويژه در زمينه اخترشناسى سنّتى و ميراث علمى هند گام ديگرى در معرفى تمدن اين سرزمين به غرب بود (راينا[۵۴] ، ص ۳۱ـ۳۸). مبلّغان ژزوئيت درباره نخستين حضورشان در دربار اكبرشاه در ۹۸۶/ ۱۵۷۸، گزارشهاى نسبتآ اغراق آميزى ثبت كرده اند؛ ازجمله علاقه مندى اكبرشاه به آگاهى از عقايد آنها و شناخت بيشتر دين مسيحيت، كه طبعآ مورد تأييد علماى مسلمان نبوده است ( ← دو ژاريس[۵۵] ، ص ۱۴، ۱۶ـ۲۳، ۳۳ـ۳۴). ژروم گزاويه[۵۶] (خرونيمو خاوير) در ۱۰۰۳/۱۵۹۵ در رأس سومين هيئت ژزوئيت به لاهور، تختگاه تابستانى اكبرشاه، رفت و نزديك به بيست سال مقيم دربار او، و جانشين او، جهانگيرشاه، بود ( ← همان، ص ۲۶؛ كمپس، ص ۳۴ـ ۳۵). گزاويه در همان نخستين سالهاى اقامتش در دربار اكبر با تشويق و حمايت وى زبان فارسى را كه زبان رسمى دربار بابريان بود آموخت و در فاصله سالهاى ۱۰۰۸ـ۱۰۰۹/۱۶۰۰ تا ۱۰۲۳/۱۶۱۴، شمار درخور توجهى كتاب و رساله در زمينه مسيح شناسى، اثبات مسيحيت و رد اسلام به زبان فارسى نوشت (كمپس، ص ۳۵ـ۴۶). عبدالستار لاهورى*، فرزند محمدقاسم فرشته، مورخ معروف، با گزاويه در تأليف آثارش همكارى مى كرد ( ← هادى[۵۷] ، ص ۲۸؛ د.ايرانيكا، ذيل «عبدالستاربن قاسم لاهورى»). مهم ترين اثر گزاويه آيينه حق نما بود كه خلاصه اى از آن نيز به اصفهان فرستاده شد و سيداحمد علوى عاملى*، عالم برجسته عهد صفوى، در پاسخ به آن كتاب مِصقل صفا را نوشت (حائرى، ۱۳۸۰ش، ص ۴۷۲ـ۴۷۳، ۴۸۰ـ۴۸۶؛ نيز ← رديه/ رديه نويسى*، بخش ۴). او يك سال پيش از آن نيز كتاب ديگرى با عنوان لوامع ربانى با موضوعى مشابه اما در پاسخ به رديه اى منسوب به دلاواله*[۵۸] سياح معروف ايتاليايى نوشته بود (حائرى[۵۹] ، ۱۹۹۳، ص ۱۵۷؛ جعفريان، ج ۳، ص ۹۷۴). مباحثاتى كه در قرون يازدهم و دوازدهم/ هفدهم و هجدهم ميان ژزوئيتها و مسلمانان درگرفت بيش از آنكه تداوم طبيعى سنّت تاريخى مجادلات اسلامى ـ مسيحى باشد، نتيجه تحولات ايجادشده در مناسبات غرب مسيحى و شرق مسلمان بود. ايران عهد صفوى و هند دوره بابرى بستر مساعدى براى آغاز دور جديدى از اين مباحثات بود. گرايش اكبرشاه به اين مباحثات ( ← دو ژاريس، ص ۳۴ـ۳۶؛ كمپس، ص ۵۵ـ۵۶) و سياست مذهبى شاهان صفوى در اين زمينه، افزون بر سرشت كنجكاو و پرسش گر ايرانيان (ويلسون، ص ۶۸۷) عوامل مهمى در ترغيب ژزوئيتها براى روى آوردن به اين مباحثات بود. آيينه حق نما را مى توان انعكاسى از كيفيت مباحثاتى دانست كه در اين زمان در دربار بابريان جريان داشت. گزاويه اثر خويش را در قالب پنج باب، هريك دربرگيرنده چند فصل، مرتب كرده است. دو باب نخست كتاب مباحثى كلى را در زمينه خداشناسى، نياز آدميان به پيامبران و تشخيص دين درست پيش مى كشد كه طبعآ بيانى از نگرش ژزوئيتها به اين مقولات است. باب سوم ادعاى الوهيت عيسى را به بحث گذاشته و ادعاى مسلمانان را در باب تحريف كتاب مقدس رد كرده است. در باب چهارم نويسنده تفاوت احكام اسلام و مسيحيت را بيان كرده و به مباحثى انتقادى درباره دين اسلام و شخصيت پيامبر اسلام پرداخته و كوشيده است برترى مسيحيت و شخصيت عيسى را به خواننده بقبولاند. سرانجام در باب پنجم برتريها و امتيازات مسيحيت را در قياس با اسلام بررسى كرده و در فصل هشتم از باب پنجم خلاصه تمام كتاب را آورده است. ساختار كلامى مباحثه درواقع گفتگوى سه طرفه اى است ميان پادرى مسيحى، حكيمى شكاك و «ملا»يى مسلمان كه ظاهرآ به ترتيب نماينده شخصيت گزاويه، اكبر و علماى مسلمان اند. البته بخش غالب بحث را پادرى هدايت مى كند. اگرچه ساختار كلى مباحثه از همان چهارچوب سنّتى مجادلات مسيحى ـ اسلامى پيروى مى كند (>دايرة المعارف دين<[۶۰] ، ذيل "Polemics. Christian-Muslim polemics")، به نظر مى رسد گزاويه، به ويژه در سه باب نخست كه «ملا» در جريان مباحثه حضورى ندارد، مى كوشد تا مخاطب خود را به درك متفاوتى از دعوى الوهيت مسيح و سرشت اخلاق محور دين مسيحيت رهنمون شود (گ ۱۱۷پ ـ ۱۳۴پ). علوى عاملى از دو طريق به رد اثر گزاويه پرداخته است : اقامه استدلالهايى عقلى براى نشان دادن كاستيهاى منطقى دعاوى مسيحيان و نيز نقد درون متنى روايت موجود اناجيل اربعه و بررسى آنها از حيث انسجام و سازگارى. او همچنين در مواردى با اشاره به فرقه هاى مسيحى شرقى و عقايد ايشان در باب ذات مسيح نشان مى دهد كه از نظر او مباحثه گزاويه نيز تداومى از همان سنّت قديم جدل اسلامى ـ مسيحى است ( ← ۱۳۷۳ش). رديه هاى عاملى را آباى كرملى به سرعت به اروپا بردند و طبعآ در آنجا رساله هايى نيز در پاسخ به آن نوشته شد ( ← مارتين[۶۱] ، مقدمه لى[۶۲] ، ص CXIII-CVIII؛ واترفيلد[۶۳] ، ص ۶۲ـ ۶۳). در ايران هم ظاهرآ امه شزو كوشيد با تأليف رساله اى با عنوان مسح مصقل صفاى آيينه حق نما به رساله عاملى پاسخ دهد (د.ايرانيكا، ذيل "Jesuits in Safavid Persia").
فعاليت ژزوئيتها در جهان اسلام معاصر حضور و فعاليت ژزوئيتها در بخشهايى از جهان اسلام تا سده هاى اخير ادامه يافته است، به ويژه در قلمرو حكومت عثمانى كه حضور جمعيت چشمگير مسيحيان شرقى در قلمرو آن، اهميت اماكن مقدس شام و فلسطين براى كليساى كاتوليك و دستگاه پاپ، در كنار مناسبات تاريخى فرانسه با اين دولت مسلمان، زمينه مساعدى براى تداوم فعاليت تبشيرى اين فرقه فراهم آورد ( ← ريو[۶۴] ، ص ۲۶۰؛ اليسوعيون فى الشرق الادنى و العالم، ص ۶۱ـ۶۲؛ درباره مناسبات تاريخى فرانسه و عثمانى ← گوچك[۶۵] ، ۱۹۸۷). عامل مؤثر ديگر در تداوم و گسترش تبشير مسيحى در سوريه و لبنان، حضور استعمارى فرانسه در اين كشورها پس از جنگ جهانى اول و تجزيه حكومت عثمانى بود (براى يك بررسى انتقادى از نسبت ژزوئيتها و سياست استعمارى فرانسه ← خالدى و عمر فروخ، ص ۱۱۱ـ۱۱۴، ۱۲۴ـ۱۲۷، ۱۵۱ـ۱۵۴). دور نخست فعاليت تبشيرى ژزوئيتها در عثمانى پس از نزديك به دو سده فعاليت در ۱۱۸۷/۱۷۷۳ و به دنبال صدور فتواى پاپ كلمنت چهاردهم[۶۶] مبنى بر انحلال اين فرقه، موقتآ پايان يافت (اليسوعيون...، ص ۶۱؛ درباره انحلال فرقه ژزوئيت ← رايت[۶۷] ، ص ۲۷۱ـ۲۷۲). باوجود اين، آنها بار ديگر در دهه ۱۲۵۰/۱۸۳۰ به لبنان بازگشتند و مرحله جديدى از فعاليت تبشيرى را با رويكردى متفاوت و متناسب با اقتضائات عصر جديد آغاز كردند. در اين مرحله، ضمن احياى ديرها و مراكز تبشيرى پيشين، با تأسيس نهادهاى فرهنگى و آموزشى نوين مانند چاپخانه، مدرسه و دانشگاه در جهت تعليم و تربيت و جذب نسل جديدى از مسيحيان شرقى به فرقه ژزوئيت گام برداشتند. مدرسه غزير در جبل لبنان و سپس دانشگاه يوسف قديس[۶۸] در بيروت، از مطرح ترين اين نهادها بود (اليسوعيون...، ص ۶۳ـ۶۴؛ دكّاش، ص ۶۹۶). دانشگاه يوسف قديس (تأسيس ۱۲۹۲/۱۸۷۵) كه اداره آن برمحور اساس نامه رسمى انجام مى شود ( ← دانشگاه يوسف قديس، ۲۰۱۷)، در طول دوره نسبتآ ديرپاى فعاليتش، پيوسته توسعه يافته و امروزه داراى چندين رشته، دانشكده و پرديس دانشگاهى است. قريب به اتفاق دانش آموختگان اين دانشگاه از ميان مسيحيان كاتوليك لبنان و كشورهاى همسايه بوده و تنها درصد اندكى از يهوديان و مسلمانان در آن تحصيل كرده اند (براى يك بررسى نسبتآ مفصّل از تاريخچه و كيفيت فعاليت اين دانشگاه ← ورديل[۶۹] ، ص ۲۸ـ۳۸؛ نيز ← دانشگاه*، بخش ۶، الف: لبنان). در همين مقطع، ژزوئيتها در زمينه تحصيل دختران مسيحى نيز پيشرو بودند (دكّاش، ص ۶۹۷). به جز لبنان كه كانون اصلى فعاليت تبشيرى ژزوئيتها در سده اخير بوده، شهرهاى مختلف تركيه، حمص و دمشق در سوريه و قاهره و اسكندريه در مصر نيز از ديگر كانونهاى فعاليت آنها در جهان اسلام معاصر بوده است ( ← لوئيزيه[۷۰] ، ص ۷۸۳ـ۷۹۴؛ اليسوعيون...، ص ۶۹ـ۷۱؛ دكّاش، ص ۶۹۶). يكى از نتايج درخور توجه دور جديد فعاليت ژزوئيتها در عثمانى، ظهور طيفى از پيروان اين فرقه با تبار بومى بود كه هويت فرهنگى خود را در پيوند با تاريخ و فرهنگ مشرق عربى مى دانستند. از ميان اين طيف شمارى دانشمند و محقق ظهور كردند كه اهتمام خاصى به تحقيق درباره ميراث تاريخى زبان و ادبيات عرب، به ويژه ميراث ادبى نصاراى عرب زبان نشان دادند. چهره برجسته اين دسته از ژزوئيتهاى بومى، لوئيس شيخو* (متوفى ۱۳۰۶ش/ ۱۹۲۷) است كه هم به سبب انتشار مجله المشرق و هم نقش پيشرو و تحقيقات پرشمارش در زمينه ميراث ادب عربى نامدار شده است. شيخو در ۱۳۱۱/ ۱۸۹۸ انتشار المشرق را آغاز و خود تا پايان عمر آن را اداره كرد. بيش از دو هزار مقاله در اين مجله به قلم وى نوشته شده است (شريعتمدارى، ص ۲۱۱؛ عباس علم الدين، ص ۳۶۴ـ۳۶۶). شيخو در مقدمه شماره نخست المشرق (۱۸۹۸، ص ۳ـ۴)، نام مجله را بيانى از اهداف تأسيس آن دانسته بود كه تحقيق و بحث درباره شرق و مردم آن با رويكردى بومى، محور آن بود. اين مجله كه يكى از قديم ترين نشريات به زبان عربى است، سهم چشمگيرى در توسعه مطالعات فرهنگ و ادب عربى داشته است. در كنار شيخو، شمار چشمگيرى از ديگر محققان ژزوئيت عربى زبان نيز در اين مجله مقاله نوشته اند ( ← شريعتمدارى، ص ۲۰۹ـ۲۳۶). نيز بايد از تأليفات پرشمار شيخو و ديگر محققان ژزوئيت عربى زبان ياد كرد كه سهم درخور توجهى در احيا و بازخوانى ميراث فرهنگى و زبان عربى داشتند ( ← عباس علم الدين، ص ۳۴۷؛ شريعتمدارى، ص ۲۱۱). باوجوداين، نگاه حاكم بر اين تحقيقات و تأليفات مسيحيت محور بوده و طبعآ سهم مسيحيان عربى زبان شرقى در ميراث فرهنگ و ادب عربى را برجسته كرده است ( ← شريعتمدارى، همانجا).
منابع : اسناد و مكاتبات سياسى ايران از سال ۱۱۰۵ تا ۱۱۳۵ه .ق؛ همراه با يادداشتهاى تفصيلى، چاپ عبدالحسين نوائى، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، ۱۳۶۳ش؛ رسول جعفريان، صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست، قم ۱۳۷۹ش؛ عبدالهادى حائرى، نخستين روياروييهاى انديشه گران ايران با دو رويه تمدن بورژوازى غرب، تهران ۱۳۸۰ش؛ مصطفى خالدى و عمر فرّوخ، التبشير و الاستعمار فى البلاد العربية، صيدا ۱۹۸۳؛ هاروتون درهوهانيان، تاريخ جلفاى اصفهان، ترجمه لئون ميناسيان و محمدعلى موسوى فريدنى، اصفهان ۱۳۷۹ش؛ سليم دكّاش، «الارساليات الكاثوليكية فى الشرق»، در المسيحية عبر تاريخها فى المشرق، تحرير حبيب بدر، سعاد سليم، و جوزيف ابونهرا، بيروت: مجلس كنائس الشرق الأوسط، ۲۰۰۲؛ ويليام جيمز دورانت، تاريخ تمدن، ج :۷ آغاز عصر خرد، ترجمه اسماعيل دولتشاهى، تهران ۱۳۸۲ش؛ فرانسيس ريشار، «چند سند چاپ نشده درباره امتيازهايى كه شاهان صفوى براى مبلغان كاتوليك قائل شدند»، ترجمه ع. روح بخشان، در اسناد پادريان كَرمِلى بازمانده از عصر شاه عباس صفوى، چاپ منوچهر ستوده، تهران: ميراث مكتوب، ۱۳۸۳ش؛ حميدرضا شريعتمدارى، «معرفى مجله المشرق»، هفت آسمان، سال ۲، ش ۵ (بهار ۱۳۷۹)؛ جواد طباطبائى، تاريخ انديشه سياسى جديد در اروپا، ج ۱، بخش ۱، تهران ۱۳۸۲ش؛ عباس علم الدين، «لويس شيخو و كتاب مجانى الادب»، الدراسات الادبية، سال ۲، ش ۴ (شتاء ۱۹۶۱)؛ احمدبن زين العابدين علوى عاملى، مصقل صفا در نقد كلام مسيحيت، چاپ حامد ناجى اصفهانى، تهران ۱۳۷۳ش؛ ژروم گزاويه، آيينه حق نما، نسخه خطى كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ش ۱۰۳۵۱؛ اليسوعيون فى الشرق الادنى و العالم، بيروت: دارالنهار للنشر، ۱۹۷۱؛
Biographical dictionary of Christian missions, ed. Gerald H. Anderson, Grand Rapids, Mich.: William B. Eerdmans Publishing Co., ۱۹۹۹; s.vv. "Nobili, Robert de" (by Michael Amaladoss), "Rhodes, Alexandre de" (by Bartholomew Lahiff), "Xavier, Francis (Francisco de Jassu y Xavier)" (by Jésus López-Gay); Liam Matthew Brockey, Journey to the East: the Jesuit mission to China, ۱۵۷۹-۱۷۲۴, Cambridge ۲۰۰۸; Arnulf Camps, Studies in A sian misson history, ۱۹۵۶-۱۹۹۸, Leiden ۲۰۰۰; A Chronicle of the Carmelites in Persia and the Papal mission of the XVIIth and XVIIIth centuries, London: Eyre & Spottiswoode, ۱۹۳۹; Carlos Coupeau, "Five personae of Ignatius of Loyola", in The Cambridge companion to the Jesuits, ed. Thomas Worcester, Cambridge: Cambridge University Press, ۲۰۰۸; Pierre Du Jarric, A kbar and the Jesuits: an account of the Jesuit missions to the court of A kbar, [translated with introduction and notes by C.H. Payne], London ۲۰۰۵; EIr., s.vv. "‘Abd-al-Satt¦ar b. Q¦asem L¦ahu¦ r¦ â" (by A. Camps), "Italy. XII: translations of Italian works into Persian" (by Mario Casari), "Jesuits in Safavid Persia" (by Rudi Matthee); Encyclopaedia of sects & religious doctrines, ed. Charles G. Herbermann, et al., New Delhi: Cosmo Publications, ۲۰۰۵, s.v. "Jesuites. the society of Jesus" (by J. H. Pollen); Encyclopedia of mission and missionaries, ed. Jonathan J. Bonk, New York: Routledge, ۲۰۰۷, s.v. "Counter reformation" (by Ábrahám Kovács), "Exploration" (by Andrew Witmer); The Encyclopedia of religion, ed. Mircea Eliade, New York ۱۹۸۷, s.v. "Polemics. Christian - Muslim polemics" (by Norman Daniel); Philip Endean, "The spiritual exercises", in The Cambridge companion to the Jesuits, ibid; Steven Fanning, Mystics of the Christian tradition, London ۲۰۰۱; Mordechai Feingold, "Jesuits: savants", in Jesuit science and the republic of letters, ed. Mordechai Feingold, Cambridge: MIT Press, ۲۰۰۳; Robert Eric Frykenberg, "Christians in India: an historical overview of their complex origins", in Christians and missionaries in India: cross-cultural communication since ۱۵۰۰, with special reference to caste, conversion, and colonialism, ed. Robert Eric Frykenberg, Grand Rapids, Mich.: William B. Eerdmans Publishing Company, ۲۰۰۳; Ron Geaves, Continuum glossary of religious terms, London ۲۰۰۲; Fatma Müge Göçek, East encounters West: France and the Ottoman Empire in the eighteenth century, New York ۱۹۸۷; Hugh Goddard, Christians and Muslims: from double standards to mutual understanding, Richmond, Engl. ۱۹۹۸;NabiHadi,Dictionaryof Indo-Persian literature, New Delhi ۱۹۹۵; Abdul-Hadi Hairi, "Reflections on the Shi‘i responses to missionary thought and activities in the Safavid period", in Etudes Safavides, ed. Jean Calmard, Paris: Institut français de recherche en Iran, ۱۹۹۳; Lu Ann Homza, "The religious milieu of the young Ignatius", in The Cambridge companion to the Jesuits, ibid; Harro Höpfl, Jesuit political thought: the society of Jesus and the state, c. ۱۵۴۰-۱۶۴۰, Cambridge ۲۰۰۴; Judasz Tadeusz Krusinski, The history of the late revolutions of Persia, London ۱۷۴۰, repr. New York ۱۹۷۳; L etters édifiantes et curieuses, écrites des missions étrangeres, vol. ۴, Paris: Chez J.G. Merigot le jeune, ۱۷۸۰; Philippe Luisier, "Présence des jésuites en turquie au XIXe et au XXe siècle",Mélanges de l’ecole française de Rome, moyen aª ge, vol. ۱۱۰, no.۲ (۱۹۹۸); Henry Martyn, Controversial tracts on Christianity and Mohammedanism, translated and explained by S. Lee, Cambridge ۱۸۲۴; Ashley E. Millar, The Jesuits as knowledge brokers between Europe and China (۱۵۸۲-۱۷۷۳): shaping European views of the Middle Kingdom, London ۲۰۰۷; Paul V. Murphy, "Jesuit Rome and Italy", in The Cambridge companion to the Jesuits, ibid; Stanisxaw Obirek, "Jesuits in Poland and eastern Europe", in ibid; Dhruv Raina, "Franch Jesuit scientists in India historical astronomy in the discourse on India, ۱۶۷۰-۱۷۷۰", Economic & political weekly, vol. ۳۴, no. ۵ (Jan.- Feb. ۱۹۹۹); Francis Richard, "L’apport des missionnaires européens à la connaissance de l’Iran en Europe et de l’Europe en Iran", in Etudes Safavides, ibid, ۱۹۹۳; idem, Raphaël Du Mans: missionnaire en Perse au XVIIes., Paris ۱۹۹۵; Adina Ruiu, "Conflicting visions of the Jesuit missions to the Ottoman Empire, ۱۶۰۹- ۱۶۲۸", Journal of Jesuit studies, vol.۱, no.۲ (۲۰۱۴); M. Antoni J. Üçerler, "The Jesuit enterprise in sixteenthand seventeenth-century Japan", in The Cambridge companion to the Jesuits, ibid; Université Saint-Joseph, "Charte de l’Université Saint-Joseph de Beyrouth, ۲۰ mai ۱۹۷۵", Université Saint-Joseph de Beyrouth, ۲۰۱۷. Retrieved Jan.۲, ۲۰۱۷, from https://www. usj. edu.lb/ pdf/ chartefr.pdf; Chantal Verdeil, "Un établissement catholique dans la société pluriconfessionnelle de la fin de l’Empire ottoman", Cahiers de la Méditerranée, no.۷۵ (۲۰۰۷); Robin E. Waterfield, Christians in Persia: A ssyrians, A rmenians, Roman Catholics and Protestants, London ۱۹۷۳; Arnold Talbot Wilson, "History of the mission of the fathers of the society of Jesus, established in Persia by the reverend father Alexander of Rhodes", BSO[A ]S, vol. ۳, no. ۴ (۱۹۲۵); Henry James Joacques Winter, "Persian science in Safavid times", in The Cambridge history of Iran, vol. ۶, ed. Peter Jackson and Laurence Lockhart, Cambridge: Cambridge University Press, ۱۹۸۶; Jonathan Wright, "The suppression and restoration", in The Cambridge companion to the Jesuits, ibid.
/ جواد مرشدلو و راحله حسينى /
۱. Society of Jesus ۲. Ignatius of Loyola ۳. San Sebastian du Sorseasu۴. Homza ۵. Fanning ۶. Geaves۷. Coupeau ۸. constitution ۹. Spiritual exercises ۱۰. Endean ۱۱. Admission۱۲. dismissal ۱۳. novitiate ۱۴. scholastic training ۱۵. profession ۱۶. Mission۱۷. Encyclopaedia of sects & religious doctrines ۱۸. Superior General ۱۹. Höpfl ۲۰. Murphy۲۱. Claudio Aquaviva ۲۲. William James Durant ۲۳. counter – reformation۲۴. Encyclopedia of mission and missionaries ۲۵. Obirek ۲۶. A Chronicle of the Carmelites in Persia...۲۷. Francis Richard۲۸. Robert Filmer ۲۹. Tomas Hobbes ۳۰. Feingold ۳۱. Frykenberg ۳۲. Camps۳۳. Alessandro Valignano ۳۴. Üçerler ۳۵. Biographical dictionary of Christian missions ۳۶. Goddard۳۷. Brockey ۳۸. Matteo Ricci ۳۹. Roberto de Nobili ۴۰. Francis Xavier ۴۱. Millar۴۲. Council of Trent ۴۳. Barzaeus۴۴. Winter ۴۵. François Rigordi ۴۶. Sancta Congregatio Propaganda Fide ۴۷. Eyme Chézaud۴۸. Wilson ۴۹. Alexander de Rhodes ۵۰. Krusinski۵۱. Letters édifiantes et curieuses, écrites des missions étrangeres ۵۲. Enrico Uwens ۵۳. Heinrich Roth ۵۴. Raina۵۵. Du Jarric ۵۶. Jerome Xavier ۵۷. Hadi ۵۸. Della Valle ۵۹. Hairi۶۰. The Encyclopedia of religion ۶۱. Martyn ۶۲. Lee ۶۳. Waterfield ۶۴. Ruiu ۶۵. Göçek۶۶. Clement XIV ۶۷. Wright ۶۸. Université Saint-Joseph ۶۹. Verdeil ۷۰. Luisier