ژاندارمری

معرف

نيروى نظامى ـ انتظامى براى برقرارى امنيت در نواحى برون‌شهرى.
متن

 

ژاندارمرى، نيروى نظامى ـ انتظامى براى برقرارى امنيت در نواحى برون شهرى. ژاندارمرى[۱] در اصل واژه اى فرانسوى است (مدرسى و همكاران، ذيل مادّه). دولتمردان ايران براى نخستين بار در ۱۲۷۵/ ۱۸۵۹ از طريق نامه ناپلئون سوم به ناصرالدين شاه (حك : ۱۲۶۴ـ۱۳۱۳)، با سازمانى به نام ژاندارمرى آشنا شدند كه در فرانسه تشكيل شده بود. در اين نامه به شاه تأكيد شده بود كه با تشكيل نيروى نظامى منظم و قوى، ايران بهترين كشور مشرق زمين خواهد شد (درباره اين نامه   امين الدوله غفارى، قسمت ۱، ص ۴۳۸ـ۴۴۰). هرچند، تشكيل نيروى منظم كه تابع دولت مركزى باشد، تا دهه هاى بعد عملى نشد و تا دوره مشروطه همچنان شيوه قديم راهدارى متداول بود. در دوره ناصرى در قواى تأمينى اصلاحاتى صورت گرفت و نيروى قَرَه سوران براى حفاظت از راهها تشكيل شد. قره سورانها تابع تشكيلات مركزى نبودند و زير نظر والى يا حاكم محلى خدمت مى كردند. بعدها، با سپرده شدن امنيت راهها به خانهاى هر منطقه، آنان رعاياى خود را براى حفاظت از راهها گماشتند ( جهانگير قائم مقامى، ۱۳۵۵ش، ص ۵۷؛ افسر، ص ۱۸ـ۲۲). ناتوانى دولت در پرداخت حقوق قره سورانها، بهانه اى براى انگليسيها فراهم كرد تا در امور داخلى ايران مداخله كنند. آنها در بانك شاهنشاهى ايران دفتر مخصوصى براى قره سورانها گشودند و با نظارت خزانه دار بلژيكى و بدون مداخله دولت مركزى ايران حقوق قره سورانها را پرداخت كردند (كشف تلبيس، ص ۱۰۹ـ۱۱۰). قره سورانها نيرويى نامنظم و نامعتمد بودند و ازاين رو در ۱۳۱۵ ميرزاعلى خان امين الدوله، صدراعظم مظفرالدين شاه درصدد برآمد تا نيروى ژاندارم را جايگزين قره سورانها كند؛ اما در دربار مخالفان مانع از انجام گرفتن آن شدند (امين الدوله، ص ۲۵۷ـ۲۵۸). در ۱۳۲۵، پس از تصويب قانون تشكيل ايالات و ولايات و دستورالعمل حكام، وظايف قواى انتظامى كشور تفكيك شد. قشون، كه حراست از مرزهاى كشور را برعهده داشت، تابع وزارت جنگ شد و نظميه، ضبطيه و قره سوران تابع وزارت داخله (كشور) شدند. حفظ امنيت و آرامش شهرها، دهستانها (بلوكها) و راههاى كشور به ترتيب برعهده نظميه، ضبطيه و قره سوران بود ( ايران. قوانين و احكام، ص ۲۸ـ۶۰؛ نيز   جهانگير قائم مقامى، ۱۳۵۵ش، ص ۷۸). پس از برقرارى مشروطه تشكيلات قره سورانها منحل گرديد و سازمان جديدى به نام امنيه دولتى در شمس العماره تشكيل شد و امنيه ها حفاظت از راهها را به عهده گرفتند. عليقلى (سردار اسعد) بختيارى به رياست امنيه منصوب شد و براى ايجاد و توسعه امنيه قدرتمند دولتى، مقرر گرديد هيئتى سه نفره آيين نامه هاى ژاندارمرى كشورهاى پيشرفته را بررسى و متناسب با مقتضيات كشور، آيين نامه اى را تدوين كند. اما موانع و مشكلاتى چون كمبود بودجه و فقدان نيروهاى زبده و آگاه مانع از آن شد تا امنيه دولتى وظايفش را به خوبى انجام بدهد و امنيت مناطق مختلف كشور را تأمين كند، بنابراين پس از چندى، امنيه دولتى منحل و نظميه جايگزين آن گرديد (افسر، ص ۲۲ـ۲۴). نظميه با تشكيلات جديدى به رياست يپرم خان* فعاليتش را آغاز كرد. در همان زمان نظميه تصميم گرفت براى تمركز نيروهاى انتظامى، حفاظت از راهها را به پليس و حراست از شهرها را به ژاندارم پليس واگذار كند. پيش از اين اقدام، گردان سوار ژاندارم پليس تشكيل شد تا در صورت موفقيت گردان، تمركز نيروهاى انتظامى صورت گيرد. وظيفه گردان حفاظت از حومه شهر تهران بود. افزون بر اين، كمك به پليس درون شهر و مراقبت از سفارت خانه و بانكها نيز از وظايف آن به شمار مى رفت، اما در عمل مشخص شد كه حفظ امنيت شهرها و راهها با هم متفاوت است و تشكيلات واحد هر دو وظيفه را به خوبى انجام نخواهد داد. بنابراين گردان منحل شد و پس از ايجاد تشكيلات ژاندارمرى خزانه، در آن ادغام گرديد (همان، ص ۲۵ـ۲۶؛ نيز   شهربانى*). در دومين دوره مجلس شوراى ملى، به دولت اجازه داده شد براى اصلاح امور مالى و نظامى، مستشاران خارجى استخدام كند. متعاقب آن ويليام مورگان شوستر*[۲] امريكايى براى ساماندهى امور مالى و نظامى كشور استخدام شد (تقى زاده، ص ۴۴ـ۴۵، ۴۹). با انتصاب شوستر به رياست كل خزانه دارى ايران، او دريافت كه بدون دراختيارداشتن نيروى مسلح مالياتها وصول نخواهد شد. بنابراين در ۱۳۲۹ نيروى ويژه اى با نام ژاندارمرى خزانه تشكيل داد كه از آن با نام ژاندارمرى شوسترى نيز ياد مى شده است. قرار بود نيروهاى جديد و آموزش يافته، به واحدهاى تازه تأسيس در شهرها فرستاده شوند. به اين منظور آموزشگاهى نيز در باغشاه، كه مقرّ ژاندارمرى خزانه بود، داير شد و آموزشهاى نظامى، ادارى و چگونگى وصول ماليات آغاز شد. پس از اتمام حجت روسها مبنى بر اخراج شوستر از ايران، او ناگزير ايران را ترك كرد (شوستر، ص ۶۹ـ۷۰؛ جهانگير قائم مقامى، ۱۳۲۶ش، ص ۱۱۵ـ۱۲۴؛ اخگر، ج ۱، ص ۶۸ـ۶۹؛ براى دلايل مخالفت روسيه و انگليس با طرح شوستر و سرانجام آن   كاظم زاده[۳] ، ص ۵۸۶ـ۵۹۲). پس از خروج شوستر از ايران، دولت مستوفى الممالك با نظارت افسران خارجى ژاندارمرى دولتى را تشكيل داد. دولت انگلستان اميدوار بود با بنياد ژاندارمرى دولتى در مناطق مركزى و جنوبى ايران، ثبات و امنيت و نيز رونق بازرگانى برقرار شود. تشكيل ژاندارمرى تدبير دولت ايران براى مقابله با بهانه جوييهاى انگليسيها بود كه به بهانه ناامنى راههاى بازرگانى جنوب، در انديشه استقرار افسران انگليسى در ايران بودند ( كتاب آبى، ج ۶، ص ۱۲۵۹، ۱۲۶۸؛ سفيرى، ص۳۰ـ۳۶؛ براى پاسخ قاطع وثوق الدوله به بهانه جويى انگليسيها   كتاب آبى، ج ۶، ص ۱۲۷۷؛ نيز براى آگاهى از مواضع دولتهاى وقت در برابر فشار انگليسيها در ايجاد ژاندارمرى   جهانگير قائم مقامى، ۱۳۲۶ش، ص ۱۲۵ـ۱۳۲). روسها در اين زمينه، از همان آغاز كارشكنى كردند و مانع تكوين و توسعه تشكيلات ژاندارمرى در حوزه نفوذ خود در شمال ايران شدند (بيات، ص ۱۲؛ كتاب آبى، ج ۶، ص ۱۲۶۴؛ جهانگير قائم مقامى، ۱۳۲۶ش، ص۱۳۲ـ۱۳۴). براساس مصوبات مجلس دوم شوراى ملى، دولت از كشور بى طرف سوئد، كه از ۱۲۷۴ رسمآ با ايران معاهده مودت و تجارت بسته بود، چند صاحب منصب براى تشكيل ژاندارمرى استخدام كرد. به اين ترتيب، گروهى سوئدى به رياست سرهنگ دوم هارالد يالمارسون[۴] در ۱۳۳۰/ ۱۹۱۲ به ايران آمدند (مجموعه معاهدات دولت عليه ايران با دول خارجه، ص ۱۷۶؛ كارلبرى[۵] ، ص ۱۴). يالمارسون پس از تصدى رياست ژاندارمرى، هسته اصلى ژاندارمرى را از ژاندارمرى خزانه و تعدادى سرباز و افسر از سازمان امنيه و نظميه تشكيل داد. از نخستين كارهاى سوئديها، تشكيل بخش ادارى ژاندارمرى با هشت زيرمجموعه بود: كابينه (دفتر كل)، دوائر پرسنلى (كارگزينى)، تداركات و مباشرت، حسابدارى، دارالترجمه، محاكمات، تعليم و تربيت، بهدارى و دامپزشكى. يالمارسون همچنين براى آموزش ژاندارمها، چندين مدرسه افسرى و گروهبانى تأسيس كرد ( كتاب آبى، ج ۸، ص ۱۸۵۷؛ اخگر، ج ۱، ص ۸۲؛ افسر، ص ۴۶ـ ۵۲؛ سفيرى، ص ۳۶). به گفته كرونين[۶] (۲۰۰۶، ص ۴۶ـ۴۷) مهم ترين ويژگى ژاندارمرى تركيب انسانى آن بود، يعنى حضور افسرانى كارآمد و غالبآ برخاسته از طبقه هاى نسبتآ فرادست اجتماعى ايران و تحصيل كرده مدارس نظامى در داخل يا خارج. يالمارسون تا ۱۳۳۳/ ۱۹۱۵ به موفقيتهاى بسيارى دست يافت. به طورى كه هفت هنگ ژاندارمرى كامل در تهران، قزوين، اصفهان ، شيراز و كرمانشاه با پاسگاههاى ثابت در جاده ها تأسيس كرد و افسران سوئدى در چندين عمليات برخى از مناطق را از اشرار پاك كردند (كارلبرى، ص ۹۴؛ رضاقلى قائم مقامى، ص ۴ـ۵؛ قس هدايت، ص ۲۵۷ـ۲۵۹ كه قابليت ژاندارمها را در قبال توانايى افراد ايلات بسيار ناچيز مى دانست). جنگ جهانى اول (۱۳۳۲ـ۱۳۳۷/ ۱۹۱۴ـ۱۹۱۸) نقطه عطفى در تاريخ ژاندارمرى ايران است. دولت سوئد به سبب نگرانى از گرفتارشدن افسرانش در مرزهاى ايران و عثمانى، افسران سوئدى را به سوئد فراخواند. بيشتر آنان، ازجمله يالمارسون، در ۱۳۳۳/ ۱۹۱۵ ايران را ترك كردند و در نتيجه ساختار فرماندهى ژاندارمرى به سختى آسيب ديد. نتيجه مثبت اين امر، قدرت يافتن افسران ايرانى بود. برخلاف تمايل انگليسيها، رياست ژاندارمرى ايران پس از يالمارسون به سرگرد ادوال[۷] محول گرديد. به اين ترتيب دوره نخست از فعاليت سوئديها در ژاندارمرى كه در واقع دوره تأسيس و استقرار بود، به پايان رسيد. اين دوره حدود سه سال به طول انجاميد ( كرونين، ۲۰۰۶، ص ۴۸؛ گركه[۸] ، ج ۱، ص ۴۱، ۵۸ـ۵۹؛ افسر، ص۶۰؛ كشف تلبيس، ص ۱۱۹ـ۱۲۷). دوره دوم فعاليت سوئديها در ژاندارمرى، از آغاز جنگ جهانى اول تا پايان آن طول كشيد. مهم ترين اثر جنگ، سياسى شدن افسران ايرانى و همكاريشان با دموكراتها و مليّون در صحنه سياست كشور بود. ژاندارمرى كه از آغاز تأسيس عملا «ستون فقرات حكومت مشروطه جديد ايران» بود، در زمان جنگ نيز به حمايت از دولت مشروطه برخاست ( كرونين، ۲۰۰۶، ص ۴۸ـ۵۹؛ افسر، ص ۶۱). انگليسيها در ميانه جنگ برآن بودند تا با ايجاد قوايى جديد، ژاندارمرى را منحل كنند و دولت ايران را وادارند تا افسران انگليسى را در جنوب ايران جايگزين افسران سوئدى كند (گركه، ج ۱، ص ۲۶۷؛ رايت[۹] ، ص ۱۷۴ـ۱۷۵؛ نيز   كتاب سبز، ص۷۳). تمايل افسران ژاندارمرى به دولت آلمان در خلال جنگ، به رغم تأثيرگذارى بر سياست نظامى آلمان در ايران، عملا سودى نبخشيد؛ زيرا آلمانيها توان حمايت مالى از ژاندارمرى را نداشتند. در اين ميان دولت شمارى از افسران سوئدى را كه با آلمانيها همكارى مى كردند، اخراج كرد اما افسرانى را كه مظنون به همكارى با روسيه و انگلستان بودند، ناديده گرفت ( گركه، ج ۱، ص۶۰ـ۶۱، ۸۱ـ۸۳، ۱۴۴ـ۱۴۵، ۱۵۰، ۱۶۵، ۱۷۱؛ بلوشر[۱۰] ، ص ۱۶؛ مابرلى[۱۱] ، ص ۱۳۱؛ براى تمايل سوئديها به دولت آلمان   كرونين، ۲۰۰۶، ص ۴۹ـ۵۱). روسيه و انگلستان با اعمال زور موفق شدند ادوال را از فرماندهى كل بركنار و نيستروم[۱۲] را جايگزين وى كنند (گركه، ج ۱، ص ۲۱۵، ۲۲۴). به گفته جمالزاده (ص ۱۴۹)، ژاندارمرى را پس از بركنارى ادوال، بايد منحل شده پنداشت. انگليسيها پيش از آن نيز با پرداخت بخشى از هزينه ژاندارمرى، تلاش كردند اداره آن را دراختيار خود بگيرند ( هدايت، ص ۲۵۷ـ۲۵۹؛ رايت، ص ۸۷؛ براى گزارشى از وضع مالى ژاندارمرى و تلاش انگليسيها براى مداخله در آن   كرونين، ۲۰۰۶، ص ۴۸ـ۴۹؛ جمالزاده، همانجا). حكومت موقت نظام السلطنه مافى در كرمانشاه، ستادى به رياست عبدالحميدخان، سردار مقتدر كاشانى، تشكيل داد كه وظيفه آن تجديد سازمان ژاندارمرى ايران و سربازگيرى براى تشكيل ارتشى منظم در ايران بود ( گركه، ج ۱، ص ۲۷۳، ۲۸۷ـ۲۸۸؛ مشروطه*، نهضت؛ نظام السلطنه مافى*). پس از پايان جنگ جهانى اول و با بازگشت نيروهاى ژاندارمرى از جبهه هاى جنگ، تشكيلات نابسامان ژاندارمرى بارديگر ساماندهى شد و دوره سوم از فعاليت ژاندارمرى آغاز گرديد كه تا ۱۳۰۰ش ادامه يافت. در اين دوره، تعداد اندكى از افسران سوئدى كه همچنان در ژاندارمرى بودند، صرفآ مشاور شدند يا در حوزه آموزش به فعاليت پرداختند (تاريخ ارتش نوين ايران، بخش ۱، ص ۴۲؛ افسر، ص ۶۲). بااين همه، به دلايلى چون مشكلات مالى، پيوند امور ژاندارمرى با آرمان ميهن پرستان ايرانى و آلمانى در ايران، دشمنى و مانع تراشى روسيه و نيز بى علاقگى انگليسيها به تداوم آن، ژاندارمرى تضعيف شد (سفيرى، ص ۳۹؛ نيز براى گزارشى از بحران مالى و ساختارى ژاندارمرى در اين زمان   ارفع[۱۳] ، ص ۸۹). البته بقاياى آن همچنان بر سياست ايران اثرگذار بود؛ چنان كه به گزارش ارفع (ص ۷۵)، گلروپ[۱۴] ، فرمانده ژاندارمرى، براى آنكه وثوق الدوله جانشين صمصام السلطنه بختيارى شود، دولت را زير فشار گذاشته بود. انگليسيها تلاش مى كردند واحدهاى نظامى ايران مانند قزاق، ژاندارم، اسپيار و بريگاد مركزى را يكپارچه كنند و به خدمت افسران روسى و سوئدى در ايران خاتمه دهند و ارتش ملى ايران را، كه قرار بود از ادغام اين واحدها تشكيل شود، به افسران انگليسى بسپارند (شيخ الاسلامى، ج ۲، ص ۱۹۰). افسران ژاندارمرى در كودتاى سوم اسفند* ۱۲۹۹ از رضاخان پشتيبانى كردند. انگليسيها چند ماه پيش از كودتا با خارج كردن فرماندهان روس نيروهاى قزاق، هدايت اين نيروها را به دست گرفتند و زمينه همكارى ژاندارمرى و ديويزيون قزاق را هنگام كودتا فراهم كردند (افسر، ص ۲۷۲؛ آبراهاميان[۱۵] ، ص ۱۱۷ـ ۱۱۸؛ كرونين، ۲۰۰۶، ص ۶۴ـ۶۵). رضاخان براى بسط قدرتش و ايجاد نيروى نظامى واحد، تعدادى از صاحب منصبان ژاندارمرى را به قزاق خانه انتقال داد و وزارت جنگ را ناظر بر فعاليت ژاندارمها كرد، اقدامى كه به تدريج ژاندارمرى را رو به تحليل برد. پس از انحلال پليس جنوب* در پاييز ۱۳۰۰ش، قشون متحدالشكل ايران از ادغام نيروهاى پليس جنوب و ژاندارمها در بدنه نيروى قزاق، تشكيل شد (افسر، ص ۲۷۳، ۲۷۸ـ۲۷۹؛ انگلستان. كنسولگرى (بوشهر)، ص ۱۴۲؛ جنبش ميرزاكوچك خان، ص ۹). تشكيل قشون متحدالشكل پيش از آنكه بيان كننده تكوين نيرويى جديد باشد، مبيّن انحلال ژاندارمرى و ادغام آن در نيروى رقيب يعنى قزاقها بود (افسر، ص ۲۷۹؛ بيات، ص ۳۹)؛ امرى كه موجب نارضايتى ژاندارمها شد و آنها در اعتراض به آن، در تبريز به سركردگى لاهوتى شورش كردند (هدايت، ص ۳۳۱ـ ۳۳۴؛ بهار، ج ۱، ص ۱۷۴ـ۱۷۸؛ نيز   لاهوتى كرمانشاهى*، ابوالقاسم). پس از انحلال ژاندارمرى، بر ناامنى راهها و روستاها افزوده شد. ازهمين رو براى تأمين امنيت اين مناطق، در ۱۳۰۱ش تشكيلات امنيه كل مملكتى زير نظر وزارت جنگ تشكيل شد و در ۱۳۱۴ش نام آن به اداره امنيه كل كشور تغيير يافت. به اين ترتيب ژاندارمرى از ۱۳۰۱ش تا پايان سلطنت پهلوى اول (حك : ۱۳۰۴ـ۱۳۲۰ش)، با نام امنيه فعاليت مى كرد (قديمى، ص ۱۹۳؛ تاريخ ارتش نوين ايران، بخش ۱، ص ۶۶؛ ژاندارمرى كل كشور، ص ۱۴؛ افسر، ص ۳۲۲ـ۳۲۶). رضاخان تا ۱۳۰۴ش به توسعه ارتش همت گماشت و با تركيب هفت هزار قزاق و دوازده هزار ژاندارم، ارتشى چهل هزارنفره مركّب از پنج لشكر تشكيل داد (آبراهاميان، ص۱۲۰). سازمان امنيه تا ۱۳۱۸ش زير نظر وزارت جنگ بود، اما با انحلال اداره هاى مركزى امنيه، هنگها و گردانهاى آن زير نظر لشكرها و تيپهاى همان حوزه قرار گرفت و امنيه به طور مستقل به فعاليت پرداخت. اين امر موجب اختلال در امور امنيه شد كه در ۱۳۲۰ش با انتصاب فضل اللّه زاهدى* به رياست امنيه، تشكيلات امنيه به وزارت كشور منتقل شد و بار ديگر نظم و انضباط در آن برقرار گرديد. در ۱۳۲۱ش، امنيه كل كشور به ژاندارمرى كل كشور تغيير نام يافت و در همان زمان دولت براى اصلاح ژاندارمرى و تطبيق آن با دنياى جديد تصميم گرفت با جلب موافقت مجلس تعدادى از مستشاران امريكايى را به خدمت ژاندارمرى ايران فراخواند. به اين ترتيب هيئتى به رياست نورمن شوارتسكف[۱۶] در اواخر شهريور ۱۳۲۱ وارد ايران شدند و وى به رياست ژاندارمرى ايران تعيين گرديد. به كوشش وى طرح سازمان جديدى براساس وضع جغرافيايى مناطق مختلف ايران تنظيم شد ( افسر، ص ۳۲۲ـ۳۲۷؛ كرونين، ۱۹۹۷، ۱۰۸ـ ۱۴۳؛ على بابائى، ص ۳۲۵ـ۳۲۶؛ قديمى، ص ۱۹۵). در ۱۳۲۵ش، براى اينكه از نيروى ژاندارم در سرنگونى حكومت فرقه دموكرات آذربايجان استفاده كنند، موقتآ نام آن را به نگهبان تغيير دادند و پس از سقوط حكومت فرقه، بار ديگر ژاندارم به آن اطلاق گرديد. در همان زمان سه هنگ ژاندارمرى در تبريز، رضائيه (اروميه) و خوى تشكيل شد (افسر، ص ۳۲۸؛ على بابائى، ص ۳۲۶). در ۱۳۲۸ش در زمان رياست سرلشكر محمدصادق كوپال بر ژاندارمرى، وظايف و مأموريتهاى اين سازمان به دو اداره جداگانه يعنى اداره نگهبانى و اداره ژاندارمرى محول گرديد. اداره ژاندارمرى همچنان تابع وزارت كشور بود و اداره نگهبانى جزء وزارت جنگ شد، اما اين تفكيك مطلوب نبود و يك سال بعد در تير ۱۳۲۹ با ادغام دو اداره بار ديگر ژاندارمرى كل كشور زيرنظر وزارت كشور تشكيل شد (جهانگير قائم مقامى، ۱۳۵۵ش، ص ۳۱۹؛ افسر، ص ۳۲۸ـ۳۲۹). تا ۱۳۴۲ش، دايره راهنمايى و رانندگى زيرنظر شهربانى بود و در اين سال اداره پليس راه ژاندارمرى مسئول برقرارى و حفظ امنيت در جاده هاى كشور شد. نيروى مقاومت ملى، كه در ۱۳۳۶ش براى آموزش مردم در دفاع از كشور تشكيل شده بود، با نام نيروى پايدارى در ۱۳۵۰ش زيرنظر ژاندارمرى قرار گرفت و آموزشهاى آن به شيوه قبل ادامه يافت (ژاندارمرى كل كشور، ص ۸۲؛ پليس ايران، ص ۲۱۵). ژاندارمرى تا دهه هاى متمادى ابزار اصلى دولت براى نظارت در روستاها بود و بيش از دوهزار پاسگاه ژاندارمرى در روستاها و تقاطع جاده هاى روستايى مستقر شده بود. وظيفه اصلى ژاندارمرى، كه پيشتر نظارت بر عشاير و روستاييان بود، بعدها تغيير كرد و از آن به صورت نيروى ضدشورش استفاده شد. ژاندارمرى در دهه ۱۳۴۰ش، نيرويى ۰۰۰،۳۵ نفره بود (ژاندارمرى كل كشور، ص ۷۸؛ على بابائى، ص ۳۲۶). هيئت مشاوران امريكايى در ژاندارمرى به نام جنميش[۱۷] كه از اوايل دهه ۱۳۲۰ش در قرارگاههاى ژاندارمرى مستقر شده بودند، تا اواسط دهه ۱۳۴۰ش سهمى عمده در نوسازى، آموزش، تجهيز و نيز اداره ژاندارمرى داشتند (بيگدلو، ص ۸۲ـ۸۵؛ استمپل[۱۸] ، ص ۱۰۳، ۱۰۵؛ هاليدى[۱۹] ، ص ۸۵؛ براى تاريخچه حضور مستشاران نظامى امريكايى   اسناد لانه جاسوسى آمريكا، كتاب ۷، ص ۴۹۵ به بعد؛ ريكس[۲۰] ، ص۱۳۰ـ۱۵۰؛ نيز   ايران و آمريكا*، روابط). ژاندارمرى مجرى اصلى اصلاحات ارضى* بود. خشونت مأموران ژاندارمرى در اجراى اين قانون اعتراضهايى را برانگيخت. گسترده ترين مخالفتها، شورش مسلحانه عشاير فارس در سالهاى ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ش بود (تفضلى، ص ۱۳؛ فردوست، ج ۱، ص ۵۰۵ـ۵۰۹؛ براى شواهد   بابائى، ص۴۰ـ۴۱). حكومت در مواجه با آن رويكردى نظامى داشت و ژاندارمرى براى خلع سلاح و سركوب عشاير از وسايل زرهى استفاده كرد و سكونتگاه عشاير را بمباران كرد (تنهائى و همكاران، ص ۱۸۲؛ نظاميان عصر پهلوى به روايت اسناد ساواك، ص دوازده ـ چهارده؛ خاطرات ۱۵ خرداد شيراز، دفتر۲، مقدمه عرفان منش، ص ۱ـ۴؛ براى تفصيل بيشتر اين قيام و چگونگى سركوب آن   سياهپور، ۱۳۸۸ش). پاسگاههاى ژاندارمرى از دهه ۱۳۵۰ش، مستقيمآ با بى سيم با ستاد كل در تهران در تماس بودند. از ۱۳۵۴ش، ژاندارمرى از تجهيزات رايانه اى براى گردش سريع اطلاعات بهره مند شد و از هواپيما، بالگرد، كاميون و خودروهاى گشتى نيز در مأموريتها استفاده مى كرد. قواى ژاندارمرى در اواخر دهه ۱۳۵۰ش به حدود شصت هزار تن رسيد (ژاندارمرى كل كشور؛ على بابائى، همانجاها). مقامات ارتش در ماههاى پايانى حكومت پهلوى نقشى ويژه برعهده گرفتند. سپهبداحمدعلى محققى، فرمانده وقت ژاندارمرى در دولت شريف امامى*، براى مقابله با فراگيرشدن انقلاب طرح تسليح هواداران شاه در ميان عشاير را پيشنهاد كرد كه در برخى نقاط كشور، ازجمله پاوه، اجرا شد (فردوست، ج ۱، ص ۵۸۶ و ص ۵۸۷، پانويس). در دى و بهمن ۱۳۵۷، شوراى فرماندهان ارتش شاهنشاهى براى بررسى اوضاع و تصميم گيرى براى اقدامات مقتضى تشكيل شد كه احمدعلى محققى نيز عضو آن بود. براساس تصميم شورا، يگان ژاندارمرى و شهربانى براى برقرارى نظم تحت امر فرماندار نظامى منطقه قرار گرفت (مثل برف آب خواهيم شد، ص ۶ـ۸، ۸۱ـ۸۳، ۱۰۵، ۱۰۷، ۱۲۰ـ۱۲۱). شورا به منظور آماده باش نيروهاى نظامى و پيشگيرى از تجمع مردم حكومت نظامى اعلام كرد (شوراى عالى امنيت ملى، ص ۶۵، ۷۶، ۳۵۵؛ پژمان، ص ۳۸۸، ۳۹۵). بااين همه، ژاندارمرى و ديگر نيروهاى نظامى در آستانه پيروزى انقلاب اسلامى و به ويژه دوره نخست وزيرى شاپور بختيار* در مقابل فشار فزاينده اعتراضهاى مردمى تاب مقاومت نداشت و روز به روز بيشتر «در ملت تحليل مى رفت» (فردوست، ج ۱، ص ۶۰۷؛ پژمان، ص ۴۷۶ـ ۴۷۷؛ انقلاب اسلامى به روايت اسناد ساواك، كتاب ۱۹، ص ۵۳۳ـ۵۳۴، كتاب ۲۱، ص ۸۸، كتاب ۲۳، ص ۱۸۶ـ۱۸۷، ۲۶۴ـ۲۶۵، ۳۲۸). ارتش رسمآ در جلسه تاريخى شوراى عالى ارتش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ كه با شركت امراى ارتش ازجمله سپهبد محققى فرمانده ژاندارمرى تشكيل شد، اعلام بى طرفى كرد. در پى آن، مراكز كلانترى و ژاندارمرى و سلاحهاى آنها در مناطق مختلف كشور به ويژه در تهران به دست مردم و گروههاى انقلابى افتاد و عملا پليس و ژاندارمرى متلاشى شد ( بازرگان، ص ۸۸؛ شاهى، ص ۴۸۳ـ۴۸۵؛ پژمان، ص ۴۶۸ـ۴۸۶). در سالهاى اوليه پس از پيروزى انقلاب اسلامى به دليل دگرگونيهاى اساسى در بسيارى از ساختارهاى ادارى كشور و وجود ناامنيهاى متعاقب آن، ژاندارمرى و شهربانى، زيرنظر شوراى امنيت كشور و شوراهاى تأمين استان، حفظ امنيت را برعهده گرفتند ( هاشمى رفسنجانى، ج ۱، ص ۱۳۳، ۳۶۸؛ گرجى، ص ۱۶؛ هاشمى، ۱۳۹۱ش). عزت اللّه ممتاز نخستين فرمانده ژاندارمرى پس از انقلاب اسلامى بود (بهمن ۱۳۵۷ تا مرداد ۱۳۵۸). سپس سرتيپ الياس دانشور حدود يك سال عهده دار اين مسئوليت بود. از شهريور ۱۳۵۹ به مدت يك سال، حسنعلى فروزان فرماندهى ژاندارمرى كشور و هم زمان فرماندهى قرارگاه اروند را بر عهده داشت. جانشين او على كوچك زاده، از افسران ارتش و همرزم مصطفى چمران*، بود. آخرين فرمانده ژاندارمرى تا پيش از ادغام، محمد سهرابى بود (۲۰ بهمن ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۰ش؛ فخيمى، ص ۸۲؛ شريف النسب، ص ۶؛ نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايران، ۱۳۹۵ش). نيروى ژاندارمرى در جنگ تحميلى عراق با ايران (۱۳۵۹ـ۱۳۶۷) با كمك ديگر نيروهاى كميته انقلاب اسلامى و بسيج و شهربانى، انتظامات شهرهايى را كه بمباران مى شدند و نيز امنيت راههاى خروجى و حفاظت از اموال مردم و جز آن را بر عهده داشت (هاشمى و رنجبر آذربايجان، ص ۱۵۳). مطابق اسناد بنياد شهيد انقلاب اسلامى و معاونت پرسنلى ناجا، آمار شهدا، جانبازان، اسرا و مفقودان ژاندارمرى، تا قبل از ادغام نيروهاى انتظامى، در هشت سال دفاع مقدس بيش از ۹۰۵،۱۵ تن بوده است كه از اين ميان تعداد شهدا ۳۷۸، ۲ تن، جانبازان ۲۱۸،۱۱ تن، اسرا ۶۲۶،۱ تن و تعداد مفقودان در جنگ ۶۸۲ تن بوده است (نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايران، ۱۳۹۵ش). ژاندارمرى به رغم آنكه از همان سالهاى اوليه انقلاب طرح ادغام آن با ديگر نيروها ازجمله شهربانى و كميته انقلاب اسلامى مطرح بود، به مدت يك دهه به فعاليت خود ادامه داد (هاشمى رفسنجانى، ج ۱، ص ۷۰؛ هاشمى و رنجبر آذربايجان، ص ۱۷۵ـ ۱۸۶، ۲۲۲ـ۲۳۷) تا آنكه مجلس شوراى اسلامى در ۲۰ خرداد ۱۳۶۹ در جلسه دويست وچهل وسوم دوره سوم تقنينيه، لايحه ادغام ژاندارمرى، كميته و شهربانى و تشكيل نيروى انتظامى جمهورى اسلامى را تصويب كرد و نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايران تأسيس شد.

منابع : احمد اخگر، زندگى من درطول هفتاد سال تاريخ معاصر ايران، ج ۱، تهران ۱۳۶۶ش؛ جان استمپل، درون انقلاب ايران، ترجمه منوچهر شجاعى، تهران ۱۳۷۷ش؛ اسناد لانه جاسوسى آمريكا : دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، كتاب ۷، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سياسى، ۱۳۸۶ش؛ پرويز افسر، تاريخ ژاندارمرى ايران، قم ۱۳۳۲ش؛ على بن محمد امين الدوله، خاطرات سياسى ميرزاعلى خان امين الدوله، چاپ حافظ فرمانفرمائيان، ]تهران[ ۱۳۴۱ش؛ فرخ بن مهدى امين الدوله غفارى، مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، قسمت ۱، چاپ كريم اصفهانيان و قدرت اللّه روشنى (زعفرانلو)، تهران ۱۳۵۸ش؛ انقلاب اسلامى به روايت اسناد ساواك، تهران: وزارت اطلاعات، مركز بررسى اسناد تاريخى، كتاب ۱۹، ۱۳۸۴ش، كتاب ۲۱، ۱۳۸۵ش، كتاب ۲۳، ۱۳۸۶ش؛ انگلستان. كنسولگرى (بوشهر)، جنگ جهانى در جنوب ايران: گزارشهاى سالانه كنسولگرى بريتانيا در بوشهر، ۱۳۳۹ـ۱۳۳۳ق/ ۱۹۲۱ـ۱۹۱۴م، ترجمه كاوه بيات، بوشهر ۱۳۷۳ش؛ ايران. قوانين و احكام، مجموعه قوانين و مقررات عصر مشروطيت (۱۲۹۹ـ۱۲۸۵ هجرى شمسى)، تهران: روزنامه رسمى، ۱۳۸۸ش؛ حبيب بابائى، «شكايات روستاييان آذربايجان به مجلس بيست ويكم شوراى ملى (۱۳۴۶ـ۱۳۴۲ه .ش.)»، اسناد بهارستان، دوره جديد، ش ۱ (بهار ۱۳۹۲)؛ مهدى بازرگان، مسائل و مشكلات نخستين سال انقلاب از زبان رئيس دولت موقت، گردآورنده: عبدالعلى بازرگان، ]تهران[ ۱۳۶۲ش؛ محمدتقى بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسى ايران، تهران ۱۳۵۷ش؛ كاوه بيات، كودتاى لاهوتى: تبريز، بهمن ۱۳۰۰، تهران ۱۳۷۶ش؛ رضا بيگدلو، «مستشاران نظامى آمريكا در ايران»، فصلنامه مطالعات تاريخ انتظامى، سال ۱، ش ۱ (تابستان ۱۳۹۳)؛ جلال پژمان، فروپاشى ارتش شاهنشاهى: خاطرات سپهبد جلال پژمان فرمانده لشكر گارد شاهنشاهى، تهران ۱۳۸۶ش؛ پليس ايران، تهران: شهربانى كل كشور، اداره روابط عمومى، ]۱۳۵۵ش[؛ تاريخ ارتش نوين ايران، بخش :۱ از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ خورشيدى، تهران : ستاد بزرگ ارتشتاران، ]۱۳۴۵ش[؛ جهانگير تفضلى، «غائله فارس بكلى سركوب شد»، اطلاعات، ش ۱۱۰۵۳، ۷ فروردين ۱۳۴۲؛ حسن تقى زاده، تاريخ مجلس شوراى ملى ايران: وزيران ۳۷ كابينه سال هاى ۳۶ـ ۱۳۲۵ه .ش، چاپ عزيزاللّه عليزاده، تهران ۱۳۷۹ش؛ حسين ابوالحسن تنهائى و همكاران، «بررسى پيامدهاى سياسى اصلاحات ارضى در ايران و تأثير آن بر ساختار سياسى دهه ۵۰ خورشيدى»، فصلنامه تخصصى علوم اجتماعى دانشگاه آزاد اسلامى ـ واحد شوشتر، سال ۷، ش ۲ (تابستان ۱۳۹۲)؛ محمدعلى جمال زاده، گنج شايگان، يا، اوضاع اقتصادى ايران، برلين ۱۳۳۵، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ش؛ جنبش ميرزاكوچك خان بنا بر گزارشهاى سفارت انگليس در تهران، گردآورنده و مترجم غلامحسين ميرزا صالح، تهران: نشر تاريخ ايران، ۱۳۶۹ش؛ خاطرات ۱۵ خرداد شيراز، دفتر۲، به كوشش جليل عرفان منش، تهران: سازمان تبليغات اسلامى، حوزه هنرى، ۱۳۷۵ش؛ تامس ريكس، «هيأتهاى نظامى ايالات متحده در ايران از ۱۹۴۳ تا :۱۹۷۸ اقتصاد سياسى كمك نظامى»، ترجمه فرهاد ساسانى، فصلنامه مطالعات تاريخى، ش ۱۹ (زمستان ۱۳۸۶)؛ ژاندارمرى كل كشور، سالنامه ژاندارمرى كشور شاهنشاهى: ۲۵۳۵ـ ۲۵۳۶ شاهنشاهى، تهران ]بى تا.[؛ فلوريدا سفيرى، پليس جنوب ايران: اس. پى. آر، ترجمه منصوره اتحاديه (نظام مافى) و منصوره جعفرى فشاركى (رفيعى)، تهران ۱۳۶۴ش؛ كشواد سياهپور، قيام عشاير جنوب ۱۳۴۳ـ ۱۳۴۱، تهران ۱۳۸۸ش؛ عزت اللّه شاهى، خاطرات عزت شاهى، تدوين و تحقيق محسن كاظمى، تهران ۱۳۸۵ش؛ محمدعلى شريف النسب، «ارتش ايران در روزهاى نخستين چگونه جنگيد: خاطراتى از مهر ۱۳۵۹» روزنامه شرق، ش ۲۴۱۱، ۹ مهر ۱۳۹۴؛ شوراى عالى امنيت ملى، صورت جلسه هاى شوراى عالى امنيت ملى رژيم پهلوى در سال ۱۳۵۷، تهران ۱۳۸۸ش؛ محمدجواد شيخ الاسلامى، سيماى احمدشاه قاجار، تهران ۱۳۶۸ـ۱۳۷۲ش؛ غلامرضا على بابائى، تاريخ ارتش ايران: از ۵۵۸ پيش از ميلاد تا ۱۳۵۷شمسى، تهران ۱۳۸۲ش؛ قباد فخيمى، سى سال نفت ايران : از ملى شدن نفت تا انقلاب اسلامى، تهران ۱۳۸۷ش؛ حسين فردوست، خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست، در ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج ۱، تهران: اطلاعات، ۱۳۷۰ش؛ جهانگير قائم مقامى، تاريخ تحولات سياسى نظام ايران: از آغاز قرن يازدهم هجرى تا سال ۱۳۰۱ هجرى شمسى، تهران ۱۳۲۶ش؛ همو، تاريخ ژاندارمرى ايران: از قديمترين ايام تا عصر حاضر، تهران ۱۳۵۵ش؛ رضاقلى قائم مقامى، وقايع غرب ايران در جنگ اول جهانى، اراك ?]۱۳۳۳ش[؛ ذبيح اللّه قديمى، تاريخ ۲۵ ساله ارتش شاهنشاهى ايران، تهران ۱۳۲۶ش؛ اريك كارلبرى، سى سال مأموريت اريك كالبرى سوئدى در كشور پارس جهت تأسيس ژاندارمرى، ترجمه باقر آبروش، تهران ۱۳۸۰ش؛ كتاب آبى : گزارشهاى محرمانه وزارت امور خارجه انگليس درباره انقلاب مشروطه ايران، چاپ احمد بشيرى، تهران: نشر نو، ۱۳۶۲ـ۱۳۶۹ش؛ كتاب سبز، تهران: نشر تاريخ ايران، ۱۳۶۳ش؛ كشف تلبيس، يا، دوروئى و نيرنگ انگليس، از روى اسناد محرمانه انگليس در باب ايران، چاپ عين اللّه كيانفر و پروين استخرى، تهران: زرين، ۱۳۶۳ش؛ على اكبر گرجى، «كشاكش آزادى و امنيت: تأملى حقوقى بر ماهيت شوراى تأمين»، ايران، ش ۶۳۹۲، ۷ دى ۱۳۹۵؛ مثل برف آب خواهيم شد: مذاكرات شوراى فرماندهان ارتش (دى ـ بهمن ۱۳۵۷)، تهران: نشرنى، ۱۳۶۵ش؛ مجموعه معاهدات دولت عليه ايران با دول خارجه، تهران: مطبعه فاروس، ۱۳۲۶؛ يحيى مدرسى، حسين سامعى، و زهرا صفوى مبرهن، فرهنگ اصطلاحات دوره قاجار : قشون و نظميه، تهران ۱۳۸۰ش؛ نظاميان عصر پهلوى به روايت اسناد ساواك: ارتشبد بهرام آريانا، تهران: وزارت اطلاعات، مركز بررسى اسناد تاريخى، ۱۳۸۱ش؛ نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايران، ۱۳۹۵ش.

 

Retrieved Jan.۲۲, ۲۰۱۷, from www. police.ir/?siteid= ۱&pageid=۱۳۳;

على هاشمى و مهدى رنجبر آذربايجان، تاريخ شفاهى كميته هاى انقلاب اسلامى، تهران ۱۳۸۷ش؛ محمد هاشمى، «۱۸ كودتا پس از انقلاب رخ داد كه همگى خنثى شدند»، انتخاب، ۱۳۹۱ش.

Retrieved Jan. ۲۲, ۲۰۱۷,from www.entekhab.ir/fa/news/ ۶۹۸۱۲;

اكبر هاشمى رفسنجانى، هاشمى رفسنجانى: كارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۰، عبور از بحران، به اهتمام ياسر رفسنجانى، تهران ۱۳۷۸ش؛ فرد هاليدى، ديكتاتورى و توسعه سرمايه دارى در ايران، ترجمه فضل اللّه نيك آيين، تهران ۱۳۵۸ش؛ مهديقلى هدايت، خاطرات و خطرات، تهران ۱۳۷۵ش؛

Ervand Abrahamian, Iran between two revolutions, Princton,N.J.۱۹۸۳; H¤ assan ArfaÜ, Under five shahs, London ۱۹۶۴; Wipert von Blücher, Z eitenwende in Iran, Biberach an der Riss ۱۹۴۹; Stephanie Cronin, The army and the creation of the Pahlavi state in Iran, ۱۹۱۰-۱۹۲۶, London ۱۹۹۷; idem, "Iranian nationalism and the government gendermerie", in Iran and the Fisrt World War: battleground of the great powers, London: I.B. Tauris, ۲۰۰۶; Ulrich Gehrke, Persian in der deutschen Orientpolitik während des Ersten Weltkrieges, Stuttgart: W. Kohlhammer, [n.d.]; Firuz Kazemzadeh, Russia and Britain in Persia: ۱۸۶۴-۱۹۱۴, a study in imperialism, New Haven ۱۹۶۸; Fredrick Jame Maberly, Operations in Persia: ۱۹۱۴-۱۹۱۹, London ۱۹۸۷; W. Morgan Shuster, The strangling of Persia: story of the European diplomacy and oriental intrigue that resulted in the denationalization of twelve million Mohammedans, New York ۱۹۶۸; Denis Wright, The English amongst the Persians during the Qajar period: ۱۷۸۷-۱۹۲۱, London ۱۹۷۷.

/ يعقوب خزايى /

۱. gendarmerie ۲. Shuster ۳. Kazemzadeh ۴. Harald Hjalmarson ۵. Eric Carlbery ۶. Cronin ۷. Edwall ۸. Gehrke ۹. Wright ۱۰. Blücher ۱۱. Moberly ۱۲. Nystrom ۱۳. Arfa, ۱۴. Gleerup ۱۵. Abrahamian ۱۶. Norman Schwarzkopf ۱۷. Genmish ۱۸. John Stempel ۱۹. Fred Halliday ۲۰. Thomas Ricks

 

نظر شما
مولفان
گروه
اسلام معاصر ,
رده موضوعی
جلد 22
تاریخ 96
وضعیت چاپ
  • چاپ شده