زیاد بن ابیه

معرف

از مشاهير دوران خلفا، حاكم فارس در زمان خلافت امام‌على عليه‌السلام، و سپس از ياران نزديك معاوية‌بن ابى‌سفيان و والى عراق و سرزمينهاى شرقى خلافت از جانب او.
متن

زيادبن اَبيه، از مشاهير دوران خلفا، حاكم فارس در زمان خلافت امام على عليه السلام، و سپس از ياران نزديك معاوية بن ابى سفيان و والى عراق و سرزمينهاى شرقى خلافت از جانب او. كنيه اش ابومُغيüره بود (مسعودى، ج ۳، ص ۲۱۶). در اقوال مختلف، تاريخ تولد او سال نخست هجرت، پيش از هجرت، روز بدر (سال دوم هجرى؛ ابن عبدالبَرّ، ج ۲، ص ۵۲۳) و سال فتح مكه (سال ۸) در طائف ( ابن سعد، ج ۷، ص۱۰۰) ذكر شده است. همچنين، گفته شده كه وى از مصاحبت پيامبر صلى اللّه عليه وآله وسلم برخوردار نشده و از ايشان روايت نكرده است ( ابن عبدالبرّ، همانجا). مادر زياد، به روايتى، اسماء دختر اَعْوَر از بنوعبدشمس بن سعد بود (ابن قُتَيبه، ص ۳۴۶). به قولى مشهورتر، نام وى سُمَيَّه و از كنيزان حارث بن كَلَدَه* ثقفى بود (ابن سعد، ج ۷، ص ۹۹). سميه از زنان بدكاره طائف بود ( مسعودى، ج ۳، ص ۱۹۲) و پدر زياد معلوم نيست. به سبب اين ابهام در نسبِ وى، او را زيادبن ابيه يا زيادبن سميه خوانده اند (ابن عبدالبرّ، همانجا). گاه نيز بنا بر قاعده فراش (الوَلَدُ للفِراش) او را به عُبَيْد ثَقَفى، همسر سميه، نسبت داده اند ( بَلاذُرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۱۳۸، ۲۱۲). گفته شده است زياد بعدآ عبيد و سميه را، كه هنوز بنده بودند، خريد و آن دو آزاد شدند (همان، ج ۴، ص ۲۱۳؛ طبرى، ج ۴، ص ۱۸۵). زياد در سن بلوغ، در دوره ابوبكر (۱۱ـ۱۳) اسلام آورد (ذهبى، ج ۳، ص ۴۹۴). زياد را باهوش، توانا و باتدبير در اداره امور دانسته اند ( ابن عبدالبرّ، ج ۲، ص ۵۲۳؛ ابن اثير، ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳، ج ۲، ص ۲۷۱). او در دوره عمر (۱۳ـ۲۳) در فتح شوشتر حضور داشت ( مُصَعب بن عبداللّه، ص ۲۴۴ـ۲۴۵) و از طرف عمر، براى اصلاح امور يمن به آن ديار رفت (ابن عبدالبرّ، ج ۲، ص ۵۲۵). علاوه برآن، مأمور جمع آورى زكات برخى نواحى بصره يا حاكم يكى از آن نواحى بود (همان، ج ۲، ص ۵۲۳). زياد در روزگار فتوح، همراه عُتْبَة بن غَزوان* (صحابى رسول اكرم) بود و عتبه وى را به سبب ذكاوتش، براى تقسيم غنايم و به دبيرى خويش برگزيد (بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۱۲ـ۲۱۳). پس از آن، زياد عمال و واليان بصره را در اداره كارها يارى مى كرد و كاتب آنان بود. چنان كه بعدآ كاتب مُغيüرة بن شُعبه*، ابوموسى اَشعَرى*، عبداللّه بن عامر* و عبداللّه بن عباس* شد (ابن حبيب، ص ۳۷۸). ظاهرآ عمر بر ابوموسى اشعرى خرده گرفت كه چرا زياد را، كه نه سابقه هجرت دارد و نه تجربه، جانشين خويش ساخته است، اما بعدآ از فهم و سخنان عاقلانه زياد تعجب كرد و به او هزار درهم پاداش داد ( بلاذرى، ۱۹۹۶ـ ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۱۳). زياد در دوره عثمان (۲۳ـ۳۵)، از طرف عبداللّه بن عامر (والى بصره)، عهده دار ديوان و بيت المال اين شهر بود (همو، ۱۴۱۳، ص ۳۵۷). او در دوره حكومت امام على عليه السلام (۳۵ـ۴۰)، از طرف عبداللّه بن عباس (والى بصره) مسئول خراج و بيت المال و در غياب ابن عباس، قائم مقام وى در بصره بود (طبرى، ج ۴، ص ۵۴۳، ج ۵، ص ۱۱۰). سپس در سال ۳۹، به پيشنهاد ابن عباس يا جارية بن قُدامه* به فرمان امام على، والى فارس گرديد (همان، ج ۵، ص ۱۲۲، ۱۳۷؛ قس ابن اثير، همانجا). گفته شده است كه وى در فارس مأموريت خويش را به خوبى انجام داد. امور آن ولايت را سامان داد و خراج را گرد آورد ( بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۱۴؛ ابن عبدالبرّ، ج ۲، ص ۵۲۵)، اما نامه اى از امام على به زياد در دست است كه آن حضرت زياد را به سبب نفرستادن خراج فارس و تزوير در اين باره، توبيخ كرده است ( يعقوبى، ج ۲، ص ۲۰۴؛ نهج البلاغه، نامه ۲۰). در همين دوره، معاويه نامه اى به زياد نوشت و سعى در شوراندن او برضد امام على داشت، كه زياد نپذيرفت و نامه معاويه را براى امام فرستاد. آن حضرت نيز در جواب زياد نامه اى نوشت و او را از فريبكارى معاويه برحذر داشت ( نهج البلاغه، نامه ۴۴؛ ابن عبدالبرّ، ج ۲، ص ۵۲۵ـ۵۲۶). پس از شهادت حضرت على و صلح امام حسن با معاويه، زياد كه همچنان والى فارس بود، در قلعه اى پناه گرفت. معاويه كه از وجود زياد در فارس نگران بود، بُسربن اَرطاة* را به بصره فرستاد. بسر پسران زياد را گرفت و وى را تهديد به قتل آنها كرد. ابوبَكره، برادر مادرى زياد، نزد معاويه وساطت كرد تا بسر پسران زياد را رها كند. معاويه نيز براى زياد امان نامه نوشت (بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۱۴ـ۲۱۵؛ طبرى، ج ۵، ص ۱۶۷ـ ۱۷۰؛ ابن اثير، ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳، ج ۲، ص ۲۷۲). زياد در سال ۴۲، با وساطت مغيرة بن شعبه، از فارس به شام رفت و پس از گزارش درباره اموال فارس و مصالحه با معاويه درآن باره، به كوفه بازگشت و در آنجا اقامت گزيد ( طبرى، ج ۵، ص ۱۷۶ـ۱۷۹). معاويه در سال ۴۴، با اقدامى سياسى و مخالف با احكام فقهى براى جذب زياد به دستگاه خويش، با گرفتن شهادتهايى ساختگى، وى را به پدر خويش (ابوسفيان) منتسب كرد و در مجلسى رسمى برادر خود خواند. داستانى هم دراين باره جعل شد ( بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۱۶ـ۲۱۸؛ يعقوبى، ج ۲، ص ۲۱۸ـ۲۱۹؛ طبرى، ج ۵، ص ۲۱۴ـ۲۱۵؛ مسعودى، ج ۳، ص ۱۹۱ـ۱۹۲). گفتگويى نيز ميان على عليه السلام و ابوسفيان نقل شده است كه در آن، ابوسفيان ادعا كرده بود پدر زياد است و امام در آن گفتگو به صراحت ابوسفيان را به سبب اقرار آشكار بر فسق نكوهيده و به او گفته بودند كه بهره مرتكب فسق فقط سنگ است (لِلْعاهِرِ الحَجَرُ). ظاهرآ همين صحبت مستمسك ادعاى معاويه شد ( مصعب بن عبداللّه، ص ۲۴۴ـ۲۴۵؛ ابن عبدالبرّ، همانجا). معاويه پس از طرح اين ادعا يكى از دخترانش را به عقد فرزند زياد، محمد، در آورد (همان، ج ۲، ص ۵۲۶). معاويه برخى معترضان به قضيه استلحاق (پيوند نسبى) زياد به ابوسفيان را با تطميع و تهديد آرام ساخت ( بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۱۸؛ طبرى، همانجا؛ ابن عبدالبرّ، ج ۲، ص ۵۲۶ـ۵۲۷). بااين حال، نسب زياد پيوسته مايه طعن و تعريض هجويه پردازان بود ( ابن عبدالبرّ، ج ۲، ص ۵۲۷ـ۵۲۹). ابوبكره پس از شنيدن خبر استلحاق زياد، در اعتراض به برادرش، رابطه خود را با او قطع كرد و حتى از صحبت كردن با وى امتناع ورزيد (همانجا). به روايتى، انتساب زياد به ابوسفيان از طرف برخى همچون عايشه تأييد شد ( ابن سعد، ج ۷، ص ۱۰۰؛ قس ابن اثير، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲، ج ۳، ص ۴۴۵؛ ابن ابى الحديد، ج ۱۶، ص :۲۰۴ عايشه در نامه اى به زياد وى را به گونه اى خطاب كرد (پسر خود)، كه به نظر مى رسد عايشه نيز اين استلحاق را انكار كرده است)، اما همواره مورد اعتراض و انتقاد ائمه عليهم السلام و بزرگان صحابه بود. امام حسن عليه السلام ضمن نامه اى به زياد، اين امر را مخالفت با فرموده پيامبر (الوَلَدُ لِلفِراش و لِلعاهِرالحَجَر) و اصول اسلامى دانست ( ابن ابى الحديد، ج ۱۶، ص ۱۹۴). امام حسين عليه السلام نيز در نامه اى به معاويه نوشت كه وى برخلاف فرموده پيامبر، زيادبن سميه را كه بر فِراش عُبَيد به دنيا آمده، پسرِ پدر خويش خوانده است ( بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۱۳۸). معاويه در سال ۴۵، زياد را به حكومت بصره گمارد و حكومت خراسان و سيستان و بحرين و عمان و هند را نيز به وى داد (طبرى، ج ۵، ص ۲۱۶ـ۲۱۷). در سال ۵۰، پس از مرگ مغيرة بن شعبه، والى كوفه، حكومت كوفه را نيز به زياد سپرد. زياد نخستين كسى بود كه حكومت عراقَين (بصره و كوفه) را به دست گرفت (ابن قتيبه، ص ۳۴۶؛ طبرى، ج ۵، ص ۲۳۴). زياد به سركوب مخالفان خاندان اموى پرداخت. برخى از سران خوارج را از ميان برداشت و با بعضى ديگر سازش كرد و آنان را به سوى خود متمايل ساخت ( مُبَرَّد، ج ۳، ص ۹۸۵، ۱۰۰۴ـ۱۰۰۷؛ ابن اثير، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲، ج ۳، ص ۴۱۸ـ۴۵۴). پس از شهادت حضرت على، زياد بر مردم عراق و شيعيان بسيار سخت گرفت. او دستان آنان را قطع و چشمانشان را كور مى كرد و آنان را به دار مى آويخت ( ابن حبيب، ص ۴۷۹؛ بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۱۳۸ـ ۱۳۹). همچنين، شيعيان را به سبّ و لعن على عليه السلام وامى داشت ( يعقوبى، ج ۲، ص ۲۳۵؛ طوسى، ص ۶۲۰). چون حُجربن عَدى*، از ياران بااهميت امام على، بر زياد شوريد (۵۰)، او حجر و سيزده تن از يارانش را دستگير كرد، كه همگى آنان به دستور معاويه به شهادت رسيدند (ابن اعثم كوفى، ج ۴، ص ۳۴۴؛ نيز   ابن اثير، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲، ج ۳، ص ۴۷۳ـ۴۸۶). زياد شش ماه از سال را در بصره و شش ماه را در كوفه به سر مى برد و در هنگام غيبت، در هر شهر جانشينى براى خود مى گمارد ( ابن سعد، ج ۷، ص ۹۹؛ بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۳۵). زياد تا پايان عمر حاكم كوفه بود (ابن سعد، ج ۷، ص ۱۰۰) و سرانجام پس از هشت سال حكومت (پنج سال آن در بصره؛ ابن قتيبه، همانجا؛ قس يعقوبى، ج ۲، ص :۲۳۴ دوازده سال)، در رمضان سال ۵۳ در كوفه درگذشت (مسعودى، ج ۳، ص ۲۱۶؛ قس بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۰۹ـ۳۱۰؛ يعقوبى، ج ۲، ص :۲۳۵ در سال ۵۴) و در ثُوَيَّه، خارج از كوفه، به خاك سپرده شد (طبرى، ج ۵، ص ۲۹۰). گفته شده است، پس از آنكه معاويه در سال ۵۳، حكومت حجاز را نيز علاوه بر كوفه و بصره به زياد سپرد، مردم مدينه به سبب ظلم و خشونت زياد، سه روز در مسجد در كنار مرقد پيامبر صلى اللّه عليه وآله وسلم ناله سر دادند. در پى آن، كورَكى در دست وى پيدا شد كه براثر چرك آن مرد (مسعودى، همانجا؛ ابن اثير، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲، ج ۳، ص ۴۹۳ـ۴۹۴). بنابر پاره اى روايات، مرگ زياد پس از نفرين امام حسن عليه السلام بوده است ( بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۰۷؛ ابن اعثم كوفى، ج ۴، ص ۳۱۶ـ۳۱۷؛ قس بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۳۳، ۳۰۶ـ۳۰۷، كه مرگ زياد را براثر نفرين عبداللّه بن عمر نوشته است). پس از مرگ زياد، پسران وى ازجمله عبدالرحمان در خراسان، عُبَيداللّه در خراسان و عراقين، سَلْم در خراسان و عَبّاد در سيستان به حكومت رسيدند ( ابن قتيبه، ص ۳۴۷ـ ۳۴۸). زيادبن ابيه لوچ بود و چشم راستش انحراف داشت (جاحظ، ۱۴۱۰، ص ۵۶۹ـ۵۷۰؛ طبرى، همانجا). او بلندبالا، خوش سيما و سرخ گونه بود و ريشى سفيد و گرد داشت (طبرى، همانجا؛ ابن عبدالبرّ، ج ۲، ص ۵۲۴). زياد را از داهيان عرب دانسته اند ( ابن حبيب، ص ۱۸۴؛ ابن اثير،۱۹۷۰ـ۱۹۷۳، ج ۲، ص ۲۷۱). او با شدت و خشونت، سلطه امويان را بر عراق برقرار كرد، سلطنت معاويه را استوار ساخت و مردم را به اطاعت از او واداشت. زياد به پندار مؤاخذه مى كرد و به گمان عقوبت مى داد و همسايه را به جرم همسايه اى بازخواست مى كرد و بدين گونه، امنيت را برقرار مى كرد. در ايام حكومتش، مردم از او سخت بيمناك بودند و از هيچ كس پيش از او چنان بيم نداشتند. او مدينة الرزق را در بصره براى پرداخت مقررى بنياد كرد. چهارهزار نگهبان (شُرطى) به خدمت گرفت. شهر بصره را كه فسق در آنجا رايج شده بود، سامان داد. خانه هاى فساد را در آنجا ويران كرد و راهها را ايمن ساخت (بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۲۱ـ۲۲۲، ۲۲۸؛ طبرى، ج ۵، ص ۲۲۲ـ۲۲۳). زياد در خطابه اى در آغاز ورود به بصره (سال ۴۵) و به دست گرفتن زمام حكومت، روش سخت گيرانه خود را اعلام نمود. اين خطبه را، چون آن را با حمد خدا و درود بر پيامبر آغاز نكرد، بَتْراء (ناقص، بريده) ناميدند ( طبرى، ج ۵، ص ۲۱۷ـ۲۲۱؛ جاحظ، ۱۳۶۷، ج ۲، ص ۶۱ـ۶۵؛ قس يعقوبى، ج ۲، ص ۲۳۰، كه اين سخنرانى را در كوفه دانسته است). گفته شده است، وقتى در آغاز حكومتش بر كوفه (سال ۵۰)، وى را پس از پايان سخنرانى اش در مسجد با ريگ زدند، دستانِ سى و به قولى هشتاد تن را بريد ( طبرى، ج ۵، ص۲۳۴ـ۲۳۵). زياد براى معاويه كارگزارى فرمان بردار و معتمد بود ( جاحظ، ۱۳۶۷، ج ۲، ص۲۶۰)، اما، از ابراز رأى خويش ابا نداشت. چنان كه با طرح معاويه براى ولايتعهدى يزيد مخالفت كرد ( يعقوبى، ج ۲، ص ۲۲۰). زياد سخنورى توانا بود ( بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۲۸؛ ابن عساكر، ج ۱۹، ص ۸۳). نامه هايى اديبانه انشا مى كرد و سخنانى كوتاه از او نقل شده كه برخى مَثَل گشته است ( بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۲۷ـ ۲۳۳). در عين حال، او از زبان موالى خويش كه واژه هاى عربى را با تلفظ فارسى مى آميختند، نفرت داشت ( همان، ج ۴، ص ۲۲۷). در منابع تاريخى، زيادبن ابيه پايه گذار برخى روشهاى ادارى و سياسى و اجتماعى و بدعت گذار در احكام دينى دانسته شده است. به روايتى، وى نخستين كسى بود كه ديوانها ازجمله ديوان خاتم و ديوان زمام را تأسيس كرد (همان، ج ۴، ص ۲۲۸؛ يعقوبى، ج ۲، ص ۲۳۴). گروههاى نظامى به نامهاى عُرَفاء (جمع عَريف) و مَناكِب (جمع مَنكب) را پديد آورد (بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، همانجا؛ ابوهلال عسكرى، قسم ۲، ص ۴۲) و سلطه سران قبايل را تضعيف كرد (هادى حسين حمّود، ص ۹۳). او پاسبانان و شبگردان را به خدمت گرفت. افرادى نيزه به دست پيش روى وى حركت مى كردند (طبرى، ج ۵، ص ۲۲۴؛ ابوهلال عسكرى، قسم ۲، ص ۳۸). زياد نخستين كسى بود كه شبها پس از نماز عشا، آمدوشد را در بصره ممنوع كرد (بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۲۱). افراد در حضور وى بر روى صندلى مى نشستند (ابوهلال عسكرى، همانجا). زياد شيوه كشوردارى ايرانيان را به كار بست ( بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۲۱۴؛ همو، ۱۴۱۳، ص ۴۶۴؛ قدامة بن جعفر، ص ۵۵؛ سيوطى، ص ۱۱۳). او مى گفت دبيران خراج بايد از سران ايرانى باشند كه به اين امور آگاهى دارند (يعقوبى، همانجا). زياد را نخستين كسى دانسته اند كه تخفيف و بخشش مالياتى را وضع كرد ( ابوهلال عسكرى، قسم ۲، ص ۳۲) و ذراع (واحد اندازه گيرى طول) خاصى براى اندازه گرفتن زمينها تعيين نمود (همان، قسم ۲، ص ۳۶). او دستور داد از نامه ها نسخه هاى متعدد تهيه كنند و دبيران رسايل را از ميان عربها و موالى زبان آور و سخن شناس برمى گزيد (يعقوبى، همانجا). زياد نخستين كسى بود كه در نماز جمعه و نماز عيدين، بدعت گذاشت و نشسته بر منبر خطبه خواند و در نماز عيدين اذان گفت و به قولى، خطبه را پيش از نماز آغاز كرد و از تكبيرها كم كرد (ابوهلال عسكرى، همانجا؛ سيوطى، ص ۲۳، ۲۹، ۳۴). زياد دكانهاى بازار را سرپوشيده كرد (ابوهلال عسكرى، قسم ۲، ص ۳۸) و از بازاريان مزد گرفت (سيوطى، ص ۱۱۳). او به امر كشاورزى و آبيارى توجه نمود ( هادى حسين حمّود، ص ۹۴). نهر اُبُلَّه را از جايى كه مسدود شده بود، حفر كرد و آن را تا بصره كشيد. نهر مَعْقِل را نيز در بصره حفر كرد (ابن قتيبه، ص ۲۹۷؛ بلاذرى، ۱۴۱۳، ص ۳۵۷ـ۳۵۸). در بصره، آب انبارهايى ساخت و از آب دجله به آنجا برد. مساجد بصره و كوفه را توسعه داد (بلاذرى، ۱۴۱۳، ص ۲۷۶، ۳۴۷، ۳۷۰). او نخستين فرد در دوره اسلامى بود كه خانه اى با گچ و آجر ساخت (قَلقَشندى، ج ۱، ص ۴۲۷). زياد در سال ۵۱، پنجاه هزار تن از عربهاى بصره و كوفه را به خراسان انتقال داد تا در كنار سپاه مسلمانان در آنجا اقامت كنند (بلاذرى، ۱۴۱۳، ص ۴۱۰؛ نيز   هادى حسين حمّود، ص ۹۳). او سكه هايى به سبك ساسانيان ضرب كرد كه نامش بر آنها به صورت زيادبن ابى سفيان آمده است (د. اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه). او براى عمّال خويش هزار درهم و براى خود ۰۰۰،۲۵ درهم مقررى تعيين كرد (يعقوبى، همانجا). گفته شده است كه در هنگام مرگ، كمتر از ده هزار درهم داشت. او مى گفت مادام كه حكومت ما برقرار است، دنيا از آن ماست و اگر حكومتمان پايان يابد، كمتر چيزى از دنيا براى ما كافى است (بلاذرى، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۱۳). از زياد در زمره قرّاء و محدّثان ياد نكرده اند. بااين حال، احاديثى ازجمله از عمر، از وى روايت شده است ( ابن سعد، ج ۷، ص ۹۹؛ ابن عبدالبرّ، ج ۲، ص ۵۲۳). گفته شده است زياد نخستين كسى بود كه درباره مَثالِب (عيوب) عربها و بدگويى از ايشان كتاب نوشت و چون به وى و نَسَبش طعن مى زدند، به فرزندانش گفت از اين كتاب برضد عربها استفاده كنند تا آنها از بدگويى وى و خاندانش دست بردارند (ابن نديم، ج ۱، جزء۲، ص ۲۷۷). ازاين رو، عبدالحميد عنتر (ص ۷۳۷) وى را از سران شعوبيه ذكر كرده است. مورخان سده هاى دوم و سوم كتابهايى درباره زيادبن ابيه با عنوان اخبار زيادبن ابيه تأليف كرده اند ( ابن نديم، ج ۱، جزء۲، ص ۳۰۲، ۳۱۲، ۳۱۷)، كه اكنون در دست نيست.

منابع : ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ ابن اثير، اسدالغابة فى معرفة الصحابة، چاپ محمد ابراهيم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳؛ همو، الكامل فى التاريخ، بيروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/ ۱۹۷۹ـ۱۹۸۲؛ ابن اعثم كوفى، كتاب الفتوح، چاپ على شيرى، بيروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛ ابن حبيب، كتاب المُحَبَّر، چاپ ايلزه ليشتن اشتتر، حيدرآباد، دكن ۱۳۶۱/ ۱۹۴۲، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ ابن سعد؛ ابن عبدالبَرّ، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، چاپ على محمد بجاوى، بيروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛ ابن عساكر؛ ابن قُتَيبه، المعارف، چاپ ثروت عُكاشه، قاهره ۱۹۶۰؛ ابن نديم؛ ابوهلال عسكرى، الاوائل، چاپ محمد مصرى و وليد قصاب، دمشق ۱۹۷۵؛ احمدبن يحيى بَلاذُرى، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰؛ همو، كتاب فتوح البلدان، چاپ دخويه، ليدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانكفورت ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛ عمروبن بحر جاحظ، البيان و التبيين، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بيروت ?]۱۳۶۷/ ۱۹۴۸[؛ همو، كتاب البُرصان و العُرجان و العُميان و الحُولان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بيروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛ ذهبى؛ عبدالرحمان بن ابى بكر سيوطى، الوسائل الى معرفة الاوائل، چاپ عبدالرحمان جوزو، بيروت ۱۴۰۸/۱۹۹۸؛ طبرى، تاريخ (بيروت)؛ محمدبن حسن طوسى، الامالى، قم ۱۴۱۴؛ عبدالحميد عنتر، «كعب الاحبار و وهب بن منبه و زيادبن ابيه: بين الجرح و التعديل»، مجلة الازهر، سال ۱۹ (۱۳۶۷)؛ على بن ابى طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغه، ترجمه جعفر شهيدى، تهران ۱۳۷۱ش؛ قدامة بن جعفر، الخراج و صناعة الكتابة، چاپ محمدحسين زبيدى، بغداد ۱۹۸۱؛ قَلقَشندى؛ محمدبن يزيد مُبَرَّد، الكامل فى اللغة و الادب و النحو و التصريف، ج ۳، چاپ احمد محمد شاكر، ]قاهره[ ۱۳۵۶/۱۹۳۷؛ مسعودى، مروج (بيروت)؛ مُصَعب بن عبداللّه، كتاب نسب قريش، چاپ لوى پرووانسال، قاهره ۱۹۵۳؛ هادى حسين حمّود، «البصرة فى عهد الوالى زيادبن ابيه»، المورد، ج ۵، ش ۴ (۱۳۹۷)؛ يعقوبى، تاريخ؛

 

EI۲, s.v. "Ziy¦ ad b. Ab¦ âhi" (by I. Hasson).

/ محمدرضا ناجى و محمود مطهرى نيا/

نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 21
تاریخ 95
وضعیت چاپ
  • چاپ شده