زنگنه

معرف

از ايلهاى كرد، پراكنده در مناطق مختلف ايران، به‌ويژه كرمانشاه*، و برخى نواحى شمال‌شرقى عراق، ازجمله شهرستان كِفرى.
متن

 

زنگنه، از ايلهاى كرد، پراكنده در مناطق مختلف ايران، به ويژه كرمانشاه*، و برخى نواحى شمال شرقى عراق، ازجمله شهرستان كِفرى. ظاهرآ نخستين بار معين الدين نطنزى (مورخ قرن نهم) به ايل زنگنه اشاره كرده، كه بدون ذكر نام محل سكونتشان، عنوان ايل را برگرفته از نام سكونتگاه آنها دانسته و ذيل «شُعَب لر كوچك» از آنها نام برده است (← ص ۴۹). وجود آباديهايى با نام زنگنه در مناطق مختلف ايران (← رزم آرا، ج ۱۱، ص ۲۳۸) را نمى توان شاهدى بر صحت گفته معين الدين نطنزى تلقى كرد، چه نام اين آباديهاى نه چندان قديم، برگرفته از نام ساكنانشان، كردهاى ايل زنگنه، بوده است كه از دوره صفويان (حك : ۹۰۷ـ۱۱۳۵) به اين سو، در آن نواحى سكونت گزيده اند (← ادامه مقاله). وجه تسميه ايل زنگنه به درستى دانسته نيست؛ برخى محققان واژه زنگنه را برگرفته از نام زَنگه (از پهلوانان ايرانى شاهنامه؛ براى نمونه ← فردوسى، دفتر۳، ص ۲۲، بيت ۳۲۷، ص ۳۸، بيت ۱۷۲، ۱۷۸، ص ۵۸، بيت ۵۰۵، ص ۱۱۱، بيت ۹۹، دفتر۴، ص ۸، بيت ۸۱، ص ۱۱، بيت ۱۲۰، ص ۲۲، بيت ۳۱۲) دانسته اند ( سلطانى، ج ۲، بخش ۲، ص ۶۴۸؛ كشاورز، ص ۱۹۲). براساس افسانه هاى محلى، زنگنه نام سرسلسله ايل زنگنه (← بدليسى، ج ۱، ص ۳۲۲ـ۳۲۳) يا برگرفته از واژه زنگين (به معناى نيرومند)، يا زند (آكوپوف[۱] و حصاروف[۲] ، ص ۸۴؛ واسكانيان[۳] ، ص ۴۷) دانسته شده است كه صحيح نمى نمايد. با اينكه معين الدين نطنزى (همانجا) ايل زنگنه را ذيل قبايل ساكن در منطقه لر كوچك معرفى كرده، به صراحت گفته است كه برخى از طوايف اين منطقه لر نبوده اند. بدليسى (متوفى ۱۰۱۲؛ ج ۱، ص ۳۲۲) زنگنه را يكى از سه شاخه اصلى قبايل كرد و قلمرو اوليه آنها را به روايتى لرستان و به روايتى ديگر كوران/ گوران و اردلان* دانسته است. به گفته او (ج ۱، ص ۳۲۸)، سران زنگنه، از آغاز حكومت صفويان، به سبب همكارى با شاه اسماعيل اول (حك : ۹۰۷ـ۹۳۰)، به مراتب عالى حكومت منصوب شدند. به جز اين گفته بدليسى، تا اواخر قرن دهم اطلاع ديگرى از حضور افراد ايل زنگنه در دستگاه حكومتى صفويان در دست نيست. سخن منشى قمى (ج ۲، ص ۸۹۴) نيز، كه ذيل وقايع سال ۹۹۸ از شخصى به نام دولتيارخان زنگنه به عنوان حاكم سلطانيه و برخى نواحى اطراف آن ياد كرده، دقيق به نظر نمى رسد، چه نام اين شخص در بيشتر منابع، دولتيار سياه منصورى آمده كه از سران ايل كرد سياه منصورى بوده است (← بدليسى، ج ۱، ص ۳۲۴ـ۳۲۵؛ واله اصفهانى، ص ۴۴۱، ۴۷۰؛ جُنابدى، ص ۶۷۸، ۷۲۸، ۷۳۱). نخستين اطلاعات درباره خدمات نظامى ايل زنگنه به صفويان، به حوادث سالهاى آغاز حكومت شاه عباس (۹۹۶ـ۱۰۳۸) بازمى گردد. در اين زمان، سپاهيانى از اين ايل، به سركردگى عابدين سلطان زنگنه، در خدمت صفويان بوده اند (شاه حسين بن غياث الدين محمد، ص ۲۸۳). اطلاع دقيقى از مذهب ايل زنگنه، هم زمان با تشكيل حكومت صفويان، در دست نيست؛ برخى شواهد حاكى از گرايش بخشى از زنگنه ها به مذهب شيعه و نيز طريقه اهل حق*، پيش از تشكيل اين حكومت، است. صرف نظر از تصريح منابع قرون بعد بر شيعه بودن امراى زنگنه (← كمپفر[۴] ، ص ۶۸ـ۶۹؛ ادموندز[۵] ، ص ۲۷۱؛ سنندجى، مقدمه طبيبى، ص چهل، چهل وسه)، همكارى آنان با حكومت شيعى صفوى و اعتماد متقابل صفويان و سپردن مناصب معتبر دولتى به آنها از جمله اين شواهد است. از اوايل قرن يازدهم كه اشخاصى از ايل زنگنه به مناصب عالى حكومتى رسيدند، اعتبار اين ايل افزايش يافت. در وقايع ۱۰۱۱، از اميرى با نام قنبرسلطان زنگنه، حاكم بخشى از ايالت فارس، ياد شده است. در همان سالها، اكبرعلى بيگ زنگنه، مشهور به على بالى، ظاهرآ از ملازمان مهديقلى بيگ (ميرآخورباشى شاه عباس) بود (← منجم يزدى، ص ۲۳۶، ۲۴۵؛ واله اصفهانى، ص ۲۸۲). على بالى كه بعد از وفات مهديقلى بيگ در ۱۰۲۷، عهده دار منصب او شده بود ( اسكندرمنشى، ج ۳، ص ۹۴۲؛ ويتسن[۶] ، ج ۱، ص ۹۵)، در بركشيدن زنگنه ها تأثير بسزايى داشت. چنان كه با انتصاب وى به سمت ميرآخورباشى، فرزندانش نيز به تدريج به مراتب بالاى حكومتى دست يافتند. نفوذ اين خانواده جايگاه ايل زنگنه را در ايران متحول كرد، چنان كه تا پايان حكومت صفويان بسيارى از مناصب عالى حكومتى را آنها برعهده داشتند و حكومتشان بر قسمتى از خراسان، تا پايان حكومت صفويان و بر منطقه كرمانشاه، تا دوره قاجار (حك ۱۲۱۰:ـ۱۳۴۴ (۱۳۰۴ش)) تداوم يافت (← ادامه مقاله). سبب كاميابى زنگنه ها را در غرب ايران، گذشته از قدرت يابى خانواده على بالى، بايد در اوضاع حاكم بر آنجا بازجست. به رغم محدوديت اطلاعات موجود از وضع ايلهاى ساكن كرمانشاه از دوره پيش از صفويان، دانسته است كه اين منطقه از جمله سكونتگاههاى اوليه ايل زنگنه بوده است. براساس منابع، در آغاز حكومت صفويان، ايل كَلهُر*، بدون تمكين از دولت مركزى، بر منطقه كرمانشاه مسلط بوده اند ( تتَّوى و همكاران، ج ۸، ص ۵۶۷۹؛ منشى قمى، ج ۱، ص ۲۹۹؛ جنابدى، ص ۴۸۴)، اما از زمان شاه طهماسب (حك : ۹۳۰ـ ۹۸۴)، حكومت مركزى كوشيد با انتصاب امرايى غيربومى در آنجا، ضمن مهار ايل كلهر، امنيت نواحى هم مرز با حكومت عثمانى را فراهم آورد (← جنابدى، ص ۴۰۱). ارتقاى تدريجى جايگاه امراى زنگنه در دولت صفويان زمينه واگذارى منطقه كرمانشاه و در نتيجه، افزايش اقتدار ايل زنگنه را تا زمان شاه صفى (حك : ۱۰۳۸ـ۱۰۵۲) فراهم آورده بود. ازاين رو شاه صفى، پس از مرگ على بالى در ۱۰۴۷، منصب ميرآخورباشى و نيز حكومت بر ولايات دينَوَر، كلهر و سُنقُر را به فرزند او، شاهرخ بيگ، واگذار كرد. پس از مرگ شاهرخ بيگ (۱۰۴۹) نيز حكومت اين نواحى به همراه مقام ميرآخورباشى به برادران وى واگذار شد (← واله اصفهانى، ص ۳۳۵، ۳۵۷ـ۳۵۸؛ محمد معصوم، ص ۲۸۶). جانشين شاهرخ بيگ برادر كوچكش، شيخ على خان زنگنه* (متوفى ۱۱۰۱)، بود، كه با حكومت بر كرمانشاه، دينور، كلهر و سنقر درواقع سرحددار ايران در اين نواحى نيز محسوب مى شد. شيخ على خان، كه سياستمدارى مقتدر بود، در دوران حكمرانى اش، ضمن ايجاد امنيت در نواحى مرزى غرب ايران، ايلات سركش و غالبآ غارتگر زنگنه و كلهر را نيز به اطاعت از قوانين حكومتى واداشت (وحيد قزوينى، ص ۳۳۱، ۶۲۶؛ شاملو، ج ۲، ص ۱۵). ظاهرآ ازاين رو وى از حدود ۱۰۷۹ صدراعظم شاه سليمان اول شد ( هدايت، ج ۸، ص ۴۸۹ـ۴۹۰؛ اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش، ج ۲، ص ۹۸۰؛ در مورد اختلاف در سال انتصاب وى ← كريمى، ص ۹۴ـ۹۵). صدارت شيخ على خان بر اقتدار و نفوذ زنگنه ها در نواحى مختلف قلمرو صفويان افزود، زيرا افرادى از ايل زنگنه اداره قسمت اعظم كشور را برعهده داشتند (كمپفر، ص ۶۸). در همين دوره، حسينعلى خان (فرزند شيخ على خان)، كه پس از او حاكم كرمانشاه شده بود (شاملو، همانجا)، در ۱۰۸۶ به حكومت بهبهان و كهگيلويه منصوب گشت. به همراه وى، بخشى از ايل زنگنه به آن نواحى كوچيدند و در مراتع آنجا مستقر شدند. حسينعلى خان، كه از علم فقه نيز بى بهره نبود، در ۱۰۸۹، در كنار رودخانه خيرآبادِ بهبهان مدرسه اى براى طلاب علوم دينى و نيز بازارچه اى ساخت و قريه خيرآباد را وقف آن مدرسه كرد (فسائى، ج ۱، ص ۴۸۸). مهاجرت بخشى از ايل به ولايت بوشهر و سكونت در ناحيه دشتستان و مراتع اطراف آن نيز ظاهرآ در همين دوره صورت گرفته است ( محمدحسين مستوفى، ص ۴۰۴؛ فسائى، ج ۲، ص ۱۳۲۹). وجود خانواده هايى با نام زنگنه در جنوب استان فارس، شهرستان دشتستان و مناطق ديگرى از استان بوشهر حاكى از استقرار دائم اين دسته از مهاجران زنگنه است. همچنين اشتهار طوايفى از ايل بختيارى به زنگنه حاكى از سكونت دائم زنگنه هايى است كه با حسينعلى خان به حدود بهبهان مهاجرت كرده بودند ( ادامه مقاله). در ديگر مناطق قلمرو صفويه نيز افرادى از اين ايل مناصبى برعهده داشتند؛ دورميش خان، فرزند ديگر على بالى، ظاهرآ در همان دوره شاه عباس به حكومت خواف منصوب (← محمد معصوم، ص ۱۲۰ـ۱۲۱) و در ۱۰۴۰، برادرش، شاهرخ بيگ سلطان، جانشين او شد (وحيد قزوينى، ص ۲۳۱). شاهبازسلطان زنگنه و پسرش جانبازسلطان نيز از فرماندهان عالى رتبه شاه عباس و شاه صفى به شمار مى رفتند (واله اصفهانى، ص ۲۴۵). سِوَندوك سلطان زنگنه، نخستين حاكم صفويان در بندرعباس، به تدريج حاكميت بر ساير بنادر خليج فارس را به دست آورد و در ۱۰۴۱، بحرين نيز به قلمرو او پيوست (محمدمعصوم، ص ۱۴۸). در ۱۰۵۱ نيز حكومت ماروچاق (در حدود هرات) به دوست على خان زنگنه سپرده شد و در ۱۰۵۵، ولايت خواف و باخَرز، كه پيشتر در دست شاهرخ بيگ زنگنه بود، به اقطاع او درآمد (شاملو، ج ۱، ص ۲۹۲، ۴۲۳). در حدود ۱۰۷۵، شاه عباس دوم شيخ على خان زنگنه را، كه در آن زمان حاكم كرمانشاه و نواحى همجوارش بود، در رأس لشكرى، كه بسيارى از نيروهايش از ايل زنگنه بودند، براى محافظت از خراسان در برابر حملات مكرر ازبكان به آنجا فرستاد (همان، ج ۲، ص ۱۵). اين امر جايگاه زنگنه هاى مقيم خراسان را تثبيت كرد، چنان كه حكومت آنها بر خواف و نواحى اطراف آن تا پايان حكومت صفويان تداوم يافت ( محمدابراهيم بن زين العابدين نصيرى، ص ۲۱۳). حضور خاندانى با نام خانوادگى زنگنه در روستاهاى مختلف شهرستان خواف ازجمله نيازآباد، قاسم آباد، اسدآباد، شهرك و ابراهيمى و همچنين در بخش بايْك/ بايْگ شهرستان تربت حيدريه ( زنگنه، ص ۳۹)، حاكى از سكونت دائم زنگنه هايى است كه به همراه امراى مذكور به اين نواحى مهاجرت كرده بودند. در پى مرگ شيخ على خان، ايل زنگنه مدتى از دربار دور گشت و رقيبان درصدد انتقام جويى برآمدند، اما حكومت كرمانشاه همچنان در دست آنان باقى ماند (← سانسون[۷] ، ص ۱۱۲ـ۱۱۳؛ خاتون آبادى، ص ۵۴۷). دورى آنان از دربار صفويان نيز چندان نپاييد و با آغاز حكومت سلطان حسين (۱۱۰۵ـ۱۱۳۵)، شاهقلى خان (فرزند شيخ على خان)، كه بر منصب قورچى باشى بود، به صدارت منصوب شد و هم زمان حاكم كلهر، سنقر و كرمانشاهان نيز بود (على نقى نصيرى، ص ۷، ۱۲). با سقوط صفويان در ۱۱۳۵، دوران اقتدار زنگنه ها نيز به سر آمد. در پى تسلط افغانها بر پايتخت صفويان، دولت عثمانى نيز به غرب و شمال غربى ايران حمله كرد و پاشاى بغداد، كه پيش از حمله به غرب ايران با نايب الحكومه كرمانشاه مناسباتى پنهانى برقرار كرده بود، آنجا را بدون مقاومتى در ۱۱۳۶ تصرف كرد (← لاكهارت[۸] ، ص ۲۶۷). با قدرت يافتن نادرقلى افشار (بعدآ نادرشاه: حك : ۱۱۴۸ـ۱۱۶۰) گروهى از زنگنه ها به وى پيوستند. در ۱۱۴۲، حسين خان زنگنه حاج، به كمك ايلهاى زنگنه و كلهر و حمايتهاى نادر، كرمانشاه را از عثمانيان بازپس گرفت. به دستور نادر، براى ممانعت از حملات دوباره عثمانيها، قلعه قديم كرمانشاه ويران و بر جاى آن قلعه اى جديد ساخته شد (استرآبادى، ص ۱۲۱ـ۱۲۲). در همين سالها، نادر دسته هايى از ايلات زنگنه را به لرستان كوچاند كه پيش از آن نيز دسته هايى از ايل زنگنه در آنجا سكونت گزيده بودند (دوبد[۹] ، ج ۲، ص ۱۰۰). باوجود تسلط زنگنه ها بر كرمانشاه، بخشى از قلمرو كوچ نشينان زنگنه در دست دولت عثمانى باقى ماند كه در سالهاى بعد، از آنها برضد حكومت ايران بهره برد. ازاين رو، پس از پيروزى نادر در ۱۱۴۵ بر احمدپاشاى باجَلانى، حاكم عثمانى ذهاب/ زهاب، گروهى از اين زنگنه ها به حوالى هرات كوچانيده شدند (مروى، ج ۱، ص ۲۵۴؛ نيز ← سرپل ذهاب*). باوجوداين، قسمتى از ايل همواره در قلمرو عثمانى باقى ماند. سندويچ[۱۰] در ۱۱۵۰ (ص ۲۰۱ـ۲۰۲) از استقلال نسبى زنگنه هاى ساكن آنجا در ازاى پرداخت ماليات سالانه به دولت عثمانى خبر داده است. در سالهاى پايانى حكومت نادرشاه، حاكميت زنگنه ها بر كرمانشاه چندى از دست آنها خارج شد و قلعه نظامى آنجا ظاهرآ به ميرزامحمدتقى خان گلستانه سپرده شد. البته در پى مرگ نادر، زنگنه ها با همدستى طوايف ديگر به رهبرى حسين خان زنگنه، كه پيشتر نادر او را نابينا كرده بود، با حمايت از ابراهيم شاه افشار (برادر نادرشاه) و به مدد او بار ديگر بر كرمانشاه حاكم شدند؛ اما حاكميت آنها پايدار نماند و در ۱۱۶۱، در پى شكست ابراهيم شاه از شاهرخ افشار و تلاشهاى پيگير محمدتقى خان گلستانه، حكومت كرمانشاه از دست زنگنه ها خارج شد (← گلستانه، ص ۲۴ـ۳۱، ۱۳۲ـ۱۴۵، ۳۰۶). براثر اين حوادث، زنگنه ها به حمايت از كريمخان زند روى آوردند و همين سياست موجب تقويت آنها شد؛ چنان كه در ۱۱۷۶ حكومت كرمانشاه و نواحى همجوار آن به الله قلى خان زنگنه واگذار شد (همان، ص ۲۰۲، ۲۱۶؛ غفارى كاشانى، ص ۲۳۱). در سالهاى بعد، زنديان براى بهره گيرى از نيروى ايل زنگنه در برابر تحركات ايلهاى بزرگ قشقايى و بختيارى، بخشى از زنگنه ها را به اطراف شيراز منتقل كردند (← گلستانه، ص ۳۴۲؛ پرى[۱۱] ، ص ۲۲۵). همچنين به نظر مى رسد همكارى زنگنه ها با ذوالفقارخان افشار (از حاكمان شورشى زنديان) برضد عليمرادخان زند در ۱۱۹۳، انگيزه ديگر زنديان براى كوچاندن آنها به حومه شيراز باشد. اللّه قلى خان زنگنه نيز جهت كاهش قدرت زنگنه هاى ساكن كرمانشاه و پيشگيرى از وقوع اقدامى مشابه از حكومت منطقه عزل شد (← غفارى كاشانى، ص ۴۹۶ـ۴۹۷). در هر صورت، حكومت كرمانشاه همچنان در دست ايل زنگنه باقى ماند، چنان كه در زمان سقوط زنديه و سيطره آقامحمدخان قاجار بر ايران، حاكم كرمانشاه حاجى على خان زنگنه (عموى اللّه قلى خان) بود. اگرچه آقامحمدخان حكومت زنگنه ها را بر كرمانشاه به رسميت شناخت، قدرت آنها چندان نپاييد. در نخستين سالهاى حكومت فتحعلى شاه (۱۲۱۲ـ ۱۲۵۰)، بر پايه سياست بركنارى خانهاى محلى از فرمانروايى بر مناطق اصلى كشور، حاكم كرمانشاه، مصطفى قلى خان (فرزند ارشد اللّه قلى خان زنگنه)، به بهانه سوءمديريت به تهران فراخوانده شد. با دوركردن وى از كرمانشاه و در نتيجه كاهش خطر شورش، حكومت آنجا به محمدعلى خان شام بياتى واگذار گرديد (← بهبهانى، ج ۱، ص ۱۴۱ـ۱۴۲، ۱۴۶ـ۱۴۷). اگرچه افرداى از ايل زنگنه، ازجمله محمدخان زنگنه در دوره فتحعلى شاه و چراغعلى خان زنگنه در دوره ناصرالدين شاه (حك : ۱۲۶۴ـ۱۳۱۳)، به مناصب عالى در حكومت قاجار دست يافتند (← محمدخان زنگنه*؛ چراغعلى خان زنگنه*)، قدرت ايل ديگر همچون گذشته نبود. عزل مصطفى قلى خان، كه بر حكومت زنگنه ها در كرمانشاه پايان بخشيد، آنها را همچون ديگر ايلهاى منطقه تحت الشعاع ايل پرجمعيت و قدرتمند كلهر قرار داد (← اوبن[۱۲] ، ص ۳۳۳). اين امر موجب پراكندگى بيشتر آنها شد، چنان كه در اوايل سده چهاردهم، بخشى از ايل زنگنه در شهر كرمانشاه و روستاهاى اطراف آن يكجانشين شدند ( ناپير[۱۳] ، ص۱۰؛ عبداللّه مستوفى، ج ۳، ص ۵۰۶). در سالهاى بعد، زنگنه هاى كرمانشاه پراكنده تر شدند، چه در ۱۳۲۹ش بخشى از آنها در سه روستا با نام زنگنه، از توابع دهستانهاى ماهيدشت و سنقر در كرمانشاه و دهستان كَمازان ملاير، ساكن بودند ( رزم آرا، ج ۵، ص ۲۱۴). امروزه زنگنه هاى كرمانشاه مشتمل اند بر تيره هاى چوبين، پاشايى و سبزوارى و بخش كوچكى از آنها همچنان كوچ نشين اند ( فرهنگ جغرافيايى شهرستانهاى كشور، ص ۱۴۸). شاخه هايى از ايل زنگنه كه در طى چند سده به مناطق جنوبى كرمانشاه، ازجمله لرستان، كهگيلويه و فارس مهاجرت كرده اند با مستحيل شدن در ايلهاى بزرگ بختيارى* و قشقايى*، عمدتآ زبان و هويت قومى اين ايلهاى لر و ترك را پذيرفته اند ( لايارد[۱۴] ، ص۲۰، ۱۰۴؛ نجم الدوله، ص ۱۴۷؛ اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۷ـ۱۳۶۸، ج ۴، ص ۲۰۴۹ـ۲۰۵۰). لايارد در ۱۲۶۲/ ۱۸۴۶ (ص ۱۰۴) زنگنه هاى جانَكى* منطقه بختيارى را با جمعيتى حدود پنج هزار خانوار، يكى از زيرشاخه هاى ايل بزرگ بختيارى ذكر كرده است. فسائى (ج ۲، ص ۱۴۸۹، ۱۵۷۶، ۱۵۸۲) نيز زنگنه هاى ساكن در ايالت فارس و نواحى همجوار آن را از تيره هاى ايلهاى نوئى كهگيلويه، اينانلو* و همچنين قشقايى دانسته است. به هررو آباديهايى با نام زنگنه در شهرستانهاى فسا، كازرون، ساوه و بوشهر (← رزم آرا، ج ۱۱، ص ۲۳۸) يادگار زنگنه هايى است كه از دوره صفوى و پس از آن به اين مناطق كوچانده شده اند. علاوه بر زنگنه هاى شيعه مذهب ايران، بخشى از ايل زنگنه در كشور عراق سكونت يافته اند، كه غالبآ سنّى مذهب و برخى پيرو اهل حق اند (ادموندز، ص ۲۷۲؛ عزّاوى، ج ۴، ص ۲۰۱ـ ۲۰۲). گروهى از آنها، كه در مجاورت نواحى عرب نشين ساكن شده اند، به تدريج هويت زبانى و قومى خود را ازدست داده اند (← عزّاوى، ج ۴، ص ۲۰۱). اين بخش از ايل، در قرن سيزدهم، مشتمل بر تيره هاى رستم آغا و فارس آغا ( مردوخ، ج ۱، ص ۹۴)، عمدتآ در مراتع منطقه قادِر كَرَم از توابع ولايت كفرى و برخى آباديهاى شهر سليمانيه سكونت داشتند. در دوره معاصر نيز زنگنه هاى عراق عمدتآ در ولايات كفرى و سليمانيه و در آباديهاى توابع آنها، ازجمله ملاهومر، كراوى، شاه نظر، علياوه، كانى عبيد، تپه على، خضران، قبه و شيخ لنكر ساكن اند (ادموندز، همانجا).

منابع : گ.ب. آكوپوف و م.ا. حصاروف، كُردان گوران و مسأله كرد در تركيه: از آغاز جنبش كماليان تا كنفرانس لوزان، ترجمه سيروس ايزدى، تهران ۱۳۷۶ش؛ محمدمهدى بن محمدنصير استرآبادى، جهانگشاى نادرى، چاپ عبداللّه انوار، تهران ۱۳۷۷ش؛ اسكندرمنشى؛ محمدحسن بن على اعتمادالسلطنه، تاريخ منتظم ناصرى، چاپ محمداسماعيل رضوانى، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش؛ همو، مرآة البلدان، چاپ عبدالحسين نوائى و ميرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ـ۱۳۶۸ش؛ شرف الدين بن شمس الدين بدليسى، شرفنامه: تاريخ مفصل كردستان، چاپ ولاديمير وليامينوف زرنوف، سن پترزبورگ ۱۲۷۶ـ۱۲۷۸/ ۱۸۶۰ـ۱۸۶۲، چاپ افست، تهران ۱۳۷۷ش؛ آقااحمد بهبهانى، مرآت الاحوال جهان نما: سفرنامه، قم ۱۳۷۳ش؛ احمدبن نصراللّه تتَّوى و همكاران، تاريخ الفى: تاريخ هزار ساله اسلام، چاپ غلامرضا طباطبائى مجد، تهران ۱۳۸۲ش؛ ميرزابيگ بن حسن جُنابدى، روضة الصفويه، چاپ غلامرضا طباطبائى مجد، تهران ۱۳۷۸ش؛ عبدالحسين بن محمدباقر خاتون آبادى، وقايع السنين و الاعوام، يا، گزارشهاى ساليانه از ابتداى خلقت تا سال ۱۱۹۵ هجرى، چاپ محمدباقر بهبودى، تهران ۱۳۵۲ش؛ رزم آرا؛ ابراهيم زنگنه، «ايل زنگنه و مهاجرت آن به شرق خراسان»، فصلنامه عشايرى ذخائر انقلاب، ش ۱۴ (بهار ۱۳۷۰)؛ محمدعلى سلطانى، جغرافياى تاريخى و تاريخ مفصل كرمانشاهان، ج ۲، تهران ۱۳۷۲ش؛ شكراللّه بن عبداللّه سنندجى، تحفه ناصرى در تاريخ و جغرافياى كردستان، چاپ حشمت اللّه طبيبى، تهران ۱۳۶۶ش؛ ولى قلى بن داودقلى شاملو، قصص الخاقانى، چاپ حسن سادات ناصرى، تهران ۱۳۷۱ـ۱۳۷۴ش؛ شاه حسين بن غياث الدين محمد، احياءالملوك، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۸۳ش؛ عباس عزّاوى، موسوعة عشائر العراق: القديمة ـ البدوية الحاضرة، بيروت ۱۴۲۵/ ۲۰۰۵؛ ابوالحسن غفارى كاشانى، گلشن مراد، چاپ غلامرضا طباطبائى مجد، تهران ۱۳۶۹ش؛ ابوالقاسم فردوسى، شاهنامه، دفتر۳ـ۴، چاپ جلال خالقى مطلق، تهران ۱۳۸۸ش؛ فرهنگ جغرافيايى شهرستانهاى كشور: شهرستان كرمانشاه، تهران: سازمان جغرافيايى نيروهاى مسلح، ۱۳۸۱ش؛ حسن بن حسن فسائى، فارسنامه ناصرى، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران ۱۳۶۷ش؛ عليرضا كريمى، پژوهشى درباره وزارت شيخ على خان زنگنه وزير اعظم شاه سليمان صفوى: بزرگترين وزيراعظم عصر صفوى، تبريز ۱۳۷۹ش؛ اردشير كشاورز، رجال و مشاهير كرمانشاهان، كرمانشاه ۱۳۸۲ش؛ ابوالحسن بن محمدامين گلستانه، مجمل التواريخ، چاپ مدرس رضوى، تهران ۱۳۵۶ش؛ محمدمعصوم، خلاصة السير: تاريخ روزگار شاه صفى صفوى، تهران ۱۳۶۸ش؛ محمد مردوخ، تاريخ مردوخ: تاريخ كرد و كردستان، سنندج ?]۱۳۵۱ش[؛ محمدكاظم مروى، عالم آراى نادرى، چاپ محمدامين رياحى، تهران ۱۳۶۴ش؛ عبداللّه مستوفى، شرح زندگانى من، يا، تاريخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاريه، تهران ۱۳۷۷ش؛ محمدحسين مستوفى، آمار مالى و نظامى ايران در ۱۱۲۸، يا، تفصيل عساكر فيروزى مآثر شاه سلطان حسين صفوى، چاپ محمدتقى دانش پژوه، در فرهنگ ايران زمين، ج ۲۰ (۱۳۵۳ش)؛ معين الدين نطنزى، منتخب التواريخ معينى، چاپ پروين استخرى، تهران ۱۳۸۳ش؛ جلال الدين محمد منجم يزدى، تاريخ عباسى، يا، روزنامه ملاجلال، چاپ سيف اللّه وحيدنيا، تهران ۱۳۶۶ش؛ احمدبن حسين منشى قمى، خلاصة التواريخ، چاپ احسان اشراقى، تهران ۱۳۸۳ش؛ عبدالغفاربن على محمد نجم الدوله، سفرنامه خوزستان، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران ۱۳۴۱ش؛ على نقى نصيرى، القاب و مواجب دوره سلاطين صفويه، چاپ يوسف رحيم لو، مشهد ۱۳۷۲ش؛ محمدابراهيم بن زين العابدين نصيرى، دستور شهرياران : سالهاى ۱۱۰۵ـ۱۱۱۰ه .ق. پادشاهى شاه سلطان حسين صفوى، چاپ محمدنادر نصيرى مقدم، تهران ۱۳۷۳ش؛ محمديوسف واله اصفهانى، خلد برين: حديقه ششم و هفتم از روضه هشتم (ايران در زمان شاه صفى و شاه عباس دوم)، چاپ محمدرضا نصيرى، تهران ۱۳۸۰ش؛ محمدطاهربن حسين وحيد قزوينى، تاريخ جهان آراى عباسى، چاپ سعيد ميرمحمدصادق، تهران ۱۳۸۳ش؛ رضاقلى بن محمدهادى هدايت، ملحقات تاريخ روضة الصفاى ناصرى، در ميرخواند، ج ۸ـ۱۰؛

EugèneAubin, La Perse d’aujourd’hui: Iran, Mésopotamie, Paris ۱۹۰۸; C. A. De Bode, Travels in Luristan and A rabistan, London ۱۸۴۵; Cecil John Edmonds, Kurds, Turks and A rabs: politics, travel and research in north-eastern Iraq ۱۹۱۹-۱۹۲۵, London ۱۹۵۷; Engelbert Kaempfer, Am Hofe des persischen Grosskönigs (۱۶۸۴- ۸۵), ed. and tr. Walther Hinz, Leipzig ۱۹۴۰; A. H. Layard, "A description of the province of Khúzistán", The Journal of the Royal Geographical Society of London, vol.۱۶ (۱۸۴۶): Laurence Lockhart, The fall of the S¤ afav¦ i dynasty and the A fghan occupation of Persia, Cambridge ۱۹۵۸; G. S. F. Napier, "The road from Baghdad to Baku", The Geographical journal, vol.۵۳, no.۱ (Jan. ۱۹۱۹); John R. Perry, Karim Khan Zand: a history of Iran, ۱۷۴۷-۱۷۷۹,Chicago ۱۹۷۹; John Montagu Sandwich, A voyage performed by the late Earl of Sandwich round the Mediterranean in the years ۱۷۳۸ and ۱۷۳۹, London ۱۷۹۹; Sanson, Estat présent du royaume de Perse, Paris ۱۶۹۴; Vardan Voskanian, "Tsigansk§ â element v Kurdskikh plemenakh: Nekotorye voprosy etnogeneza Kurdov" (in Cyrillic), Iran and Caucasus, vol.۱ (۱۹۹۷); Nicolaas Witsen, Noord en oost Tartaryen, Amsterdam ۱۷۸۵.

/ مرتضى دانشيار /

 

۱. G.B. Akupov ۲. M.A. Hesarov ۳. Voskanian ۴. Kaempfer ۵. Edmonds ۶. Witsen ۷. Sanson ۸. Lockhart ۹. De Bode ۱۰. Sandwich ۱۱. Perry ۱۲. Aubin ۱۳. Napier ۱۴. Layard

 
نظر شما
مولفان
گروه
جغرافیا ,
رده موضوعی
جلد 21
تاریخ 95
وضعیت چاپ
  • چاپ شده