زاب(۲)، ناحيه اى تاريخى، در شمال شرقى الجزاير. اين ناحيه در گذشته محدوده متغيرى را از ابتداى بلادالجَريد و قابِس* كنونى در جنوب تونس تا بخشهايى از مغرب ميانه در حوالى شهر بِسْكْرَه*، در شمال شرقى الجزاير در برمى گرفت (قس د.اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه، كه محدوده زاب را از قابس تا اغادير/ اگادير در جنوب مراكش دانسته است). درباره نام گذارى اين ناحيه به زاب، به جز پاره اى احتمالات، اطلاعى در دست نيست و گزارشهاى چگونگى فتح اين ناحيه نيز بر منابع متأخرتر مبتنى است؛ چنان كه در منابع متقدم، همچون فتوح البلدان بَلاذُرى (متوفى ح ۲۷۹)، كه از فتح افريقيه* خبر داده اند، به ناحيه زاب و شهرهاى آن اشاره نشده است. به گزارش ابن اثير (ج ۴، ص ۱۰۵) مركز زاب و به تبع آن ساير شهرهاى اين ناحيه را عُقبة بن نافِع*، در دوره دومِ واليگرى، در سال ۶۲ به جنگ گشود (نيز ← ابن خلدون، ج ۴، ص ۲۳۷). ظاهرآ زاب از همان آغاز به سبب دورى از دمشق، پايتخت امويان، پناهگاهى براى خوارج و جريانهاى ناخشنود از حكومت مركزى شد، به ويژه از اواخر دوره هشام بن عبدالملك (حك : ۱۰۵ـ۱۲۵)، كه زاب محل درگيرى امويان با خوارج صُفريه و ازاين رو، پرآشوب بود (خليفة بن خياط، ص ۲۷۹ـ۲۸۰؛ ابن قوطيه، ص ۳۹ـ۴۰). اوايل دوره عباسيان نيز در زاب همواره حكومت با خوارج صفريه و اباضيه درگير بود (براى نمونه ← ابن اثير، ج ۵، ص ۵۹۸ـ ۶۰۲؛ ابن عذارى، ج ۱، ص ۷۵ـ۷۶؛ ابن خلدون، ج ۴، ص ۲۴۵، ۲۴۷، ج ۶، ص ۱۴۸)؛ تااينكه هَرثَمة بن اَعيَن، با انتصاب ابراهيم بن اَغلب به ولايت افريقيه، به اين غائله پايان داد. محدوده زاب، به مركزيت شهر طُبنَه*، در دوره اغلبيان (حك : ۱۸۴ـ۲۹۶)، از شهر باغايَه در جبال اَوراس* (در حدود مرز كنونى تونس و الجزاير) تا اَرَبّه (امروزه در شمال الجزاير) ادامه داشت و مردم عرب، ايرانى، رومى، بربر و ساير بوميانِ افريقايى جمعيت شهرهاى آنجا را تشكيل مى دادند ( ← يعقوبى، ص۳۵۰ـ۳۵۲). ظاهرآ حاكمان اغلبى با ايجاد دشمنى در ميان برخى قبايل بربر، كه شورشهاى متعددى را در ناحيه زاب درپى داشت، و نيز ناتوانيشان در اداره قلمرو خود راه نفوذ ابوعبداللّه شيعى* را به زاب باز كردند (براى شورشهاى بربرهاى زاب در اين دوران ← ابن اثير، ج ۷، ص۳۷۰؛ ابن عذارى، ج ۱، ص ۱۱۹، ۱۳۱)، چنان كه ابوعبداللّه با مساعدت بربرهاى كُتامه* برخى شهرها را از سيطره اغلبيان خارج ساخت و سرانجام با فرار زيادة اللّه سوم (آخرين حاكم اغلبى) به مصر در ۲۹۶، زاب به دست فاطميان افتاد ( ← قاضى نعمان، ص ۱۶۰ـ ۱۶۳، ۱۸۱ـ۱۸۵، ۲۰۱ـ۲۰۹، ۲۶۳ـ۲۶۵؛ مَقريزى، ج ۱، ص ۶۷ـ ۶۸). در ۳۱۵، به دستور قائم بامراللّه، خليفه فاطمى مصر، حكومت بر ناحيه زاب به مركزيت شهر نوساخته مَسيله* به على بن حمدون سپرده شد (ابن خلدون، ج ۴، ص ۱۰۷). زاب، در دوره بنى حمدون، مشتمل بر شهرهاى مسيله، مَقَّره، طبنه*، بسكره، بادِس*، تَهوذَه، طولَقه، بنطيوس، اَدَنه و اَشير*، ناحيه اى آبادان بود كه علما و شعراى بسيارى را به دربار بنى حمدون مى كشاند ( ← مقدسى، ص ۲۸، ۵۷؛ ابن خلدون، ج ۴، ص ۱۰۸). حاكميت زاب در دست بنى حمدون باقى ماند، تااينكه جعفربن على بن حمدون به سبب اختلاف با معزّلِدين اللّه* فاطمى (حك : ۳۴۱ـ۳۶۵) بر وى عصيان كرده و به نام خليفه اموى اندلس خطبه خواند. در پى آن، حكومت زاب را از او بازستاندند و به بُلُقين بن زيرى*، بنيان گذار سلسله زيريان*، واگذار كردند. تا دوره مُعزبن باديس زيرى، زيريان بر زاب مسلط بودند، اما پس از كشمكشهاى بسيار، براساس صلحى در ۴۰۸، حكومت شهرهاى ناحيه زاب به حمّاديان* سپرده شد ( ← ابن خلدون، ج ۴، ص ۱۰۸، ج ۶، ص ۲۱۰). بى ثباتى اوضاع زاب فقط معلول مناسبات دو قدرتِ همجوارِ حمّاديان و زيريان نبود و حملات دامنه دار بنوهلال و تيره هاى آنان به آنجا نيز در ايجاد اين وضع مؤثر بود؛ چه آنان، در ۴۴۹، ويرانيها و كشتار گسترده اى در زاب به بار آوردند ( ← همان، ج ۶، ص ۲۲). در ۵۴۰، عبدالمؤمن موحدى* بر زاب استيلا يافت كه در آن زمان سكونتگاه مرينيان* بود (همان، ج ۷، ص ۲۲۲). به رغم تلاشهاى خلفاى موحدى، زاب بى ثَبات و ناآرام بود، چرا كه موحدون* از سويى با تلاشهاى مرينيان براى بازپس گيرى زاب و از سوى ديگر با شورشهاى مستمر بنوغانيه* و متحدانشان مواجه بودند ( ← همان، ج ۶، ص ۹۶ـ۹۷، ۳۷۸ـ۳۷۹، ۳۸۲ـ۳۸۳، ج ۷، ص ۲۲۲). در اين دوره، محدوده زاب، به مركزيت شهر بسكره بود و شهرهاى مسيله، طبنه، تهوذه، و بادس، از بلادالجريد (منطقه وسيعى در جنوب كوههاى اطلس، امروزه مشتمل بر بخشهايى از تونس و الجزاير) را دربرمى گرفت ( ← كتاب الاستبصار فى عجائب الامصار، ص ۱۷۱ـ۱۷۵). در قرن هفتم، هم زمان با حكومت حفصيان*، ناحيه زاب، كه ياقوت حَمَوى (ذيل مادّه) آن را زاب بزرگ خوانده است، مشتمل بر شهرهاى بسكره، توزَر، قُسَنطينه، طولقه، قَفصَه، نِفْزاوَه، نَفطَه و بادس بود. ياقوت حموى (ذيل «زاب» و «ريغ»)، علاوه بر ناحيه زاب، از دو كوره نيز با نام زاب ياد كرده است: كوره زاب كوچك با نام ريغ/ ريغه (نزديك اشير مركز حكومت بنى حمّاد) و كوره زاب بزرگ بين تِلِمسان* و سِجِلماسه* در مغرب اقصى (قس ابن سعيد مغربى، ص ۱۲۶، كه ريغ را بلادى متفاوت با كوره زاب كوچك دانسته است)، درحالى كه جغرافى نويسان معاصر ياقوت، بدون اشاره به دو كوره زاب، تنها از ناحيه زاب نام برده اند، چنان كه عبدالواحدبن على مراكشى (ص ۲۵۴) زاب را مشتمل بر شهر بسكره و توابع آن و در زمره يكى از بخشهاى بلادالجريد معرفى كرده و ابن سعيد مغربى (همانجا) سرزمين زاب را ناحيه اى با نخلستان و انواع درختان ميوه به مركزيت شهر بسكره دانسته است. ناحيه زاب، در دوره حفصيان اغلب به قبايل عرب، ازجمله دو قبيله رقيبِ بنورَمّان (از تيره هاى قبيله بنى هلال) و بنومازن (از تيره هاى قبيله فزاره) به اقطاع داده شد، كه در پى آن حاكميت مستقيم حفصيان بر اين ناحيه بسيار كم رنگ شد. اين قبايل در دوره هاى ضعفِ حفصيان به تدريج موقعيت خويش را تحكيم بخشيدند و در كشمكش با يكديگر براى دستيابى بر اقطاعات بيشتر اين ناحيه را به آشوب كشاندند ( ← ابن خلدون، ج ۶، ص ۴۳۶، ۴۵۳ـ۴۵۴، ۵۲۰ـ۵۲۱، ۵۷۴ـ۵۷۷، ۵۸۶ـ۵۹۴، ج ۷، ص ۳۵۵ـ۳۵۶، ۳۸۲، ۳۹۴). در اين ميان، قبيله زَواوده مدتى در زاب شبه حكومتى تشكيل دادند ( ← حسين مؤنس، ج ۲، جزء۳، ص ۱۵۳ـ۱۵۴). از وسعت ناحيه زاب در اواخر دوره حفصيان كاسته شد، چنان كه به گزارش ابن خلدون (ج ۶، ص ۵۸۵)، زاب در قرن نهم مشتمل بر شهرهاى طولقه، بادس، مَليلى، تَهوذه و دَوسَن به مركزيت بسكره بود. اين محدوده در سده هاى بعد چندان تغيير نكرد، چنان كه در سده دهم، لئوى آفريقايى[۱] (ج ۱، ص ۳۲، ج ۲، ص ۱۳۸ـ۱۴۱) ولايت زاب را شامل شهرهاى بسكره، برج، نفطه، طولقه و دوسن دانسته كه از غرب به مسيله، از شرق به بلادالجريد، از شمال به بِجايه و از جنوب به صحرا محدود شده بوده است (نيز ← مارمول كارواخال[۲] ، ج ۳، ص ۱۶۷ـ۱۶۸). در دوره حكومت عثمانيان بر شمال افريقا، زاب، كه از ۹۱۳ توسط خيرالدين (خضر)پاشا بارباروس* (درياسالار عثمانى) به قلمرو آنان منضم شده بود ( ← حسين مؤنس، ج ۲، جزء۳، ص ۱۶۵)، عملا تحت سلطه دو خاندانِ بومىِ بوعَزّاز و بنوقَنه/ غانا درآمد و آنان براى درانحصارداشتن اين ناحيه همواره با يكديگر در نزاع بودند، تااينكه عبدالقادر الجزايرى*، با هدف پايان بخشيدن به هرج ومرجهاى محلى، زاب را مدتى در اختيار گرفت. اندكى بعد در ۱۲۶۵/۱۸۴۹ فرانسويان به رهبرى دوك دُمَل[۳] ، بسكره، مركز زاب، را اشغال كردند و ناحيه زاب تا استقلال كشور الجزاير در دست آنان باقى ماند (د.اسلام، همانجا). امروزه ناحيه زاب، به طول تقريبى ۱۵۰ و عرض ۴۰ كيلومتر، از ارتفاع ۱۰۰ مترى كوههاى اطلس جنوبى آغاز و به نمك زارهاى شطّ مِلغير، در شمال شرقى الجزاير، در ارتفاع ۴۰ مترى از سطح دريا ختم مى شود. زاب با داشتن حدود ۰۰۰، ۸۰۰،۱ اَصله درخت خرما در وسعتى به اندازه ۰۰۰، ۲۰ هكتار و ۰۰۰،۲۲ كارگر كه در اين نخلستانها كار مى كنند، از نظر كشاورزى بر ديگر بخشهاى الجزاير برترى دارد. همچنين وجود شبكه هاى ارتباطى و تأسيس مراكزى همچون دانشگاه، فرودگاه و بخشهاى صنعتى، كه اروپاييان در ايجاد و توسعه آن سهم داشته اند، بر اهميت اين ناحيه افزوده است (همانجا).
منابع : ابن اثير؛ ابن خلدون؛ ابن سعيد مغربى، كتاب الجغرافيا، چاپ اسماعيل عربى، بيروت ۱۹۷۰؛ ابن عذارى، البيان المُغرِب فى اخبار الاندلس و المَغرِب، ج ۱، چاپ ژ. س. كولن و ا. لوى ـ پرووانسال، بيروت ۱۹۸۳؛ ابن قوطيه، تاريخ افتتاح الاندلس، چاپ ابراهيم ابيارى، قاهره ۱۴۱۰/ ۱۹۸۹؛ حسين مؤنس، تاريخ المغرب و حضارته، بيروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛ خليفة بن خياط، تاريخ خليفة بن خياط، رواية بقى بن خالد ]مخلد[، چاپ سهيل زكار، بيروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛ نعمان بن محمد قاضى نعمان، رسالة افتتاح الدعوة: رسالة فى ظهور الدعوة العبيدية الفاطمية، بيروت ۱۴۱۶/۱۹۹۵؛ كتاب الاستبصار فى عجائب الامصار، چاپ سعد زغلول عبدالحميد، دارالبيضاء: دارالنشر المغربية، ۱۹۸۵؛ لئوى آفريقايى، وصف افريقيا، ترجمه عن الفرنسية محمد حجى و محمد اخضر، بيروت ۱۹۸۳؛ لوئيس دل مارمول كارواخال، افريقيا، ترجمه عن الفرنسية محمد حجى و ديگران، ج ۳، رباط ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛ عبدالواحدبن على مراكشى، المعجب فى تلخيص اخبار المغرب، چاپ صلاح الدين هوّارى، صيدا ۱۴۲۶/۲۰۰۶؛ مقدسى؛ احمدبن على مَقريزى، اتّعاظ الحنفا، ج ۱، چاپ جمال الدين شيال، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛ ياقوت حَمَوى، يعقوبى، البلدان؛
EI2, s.v. "Z¦ ab" (by M. Côte).
/ قدريه تاج بخش /
1. Leo Africanus 2. Luis del Mármol Carvajal 3. Duc d’Aumale