روشنيه (يا روشانى)، طريقت منسوب به بايزيد انصارى* در قرن دهم و يازدهم. تاريخ پيدايى اين طريقت به دوران تبليغ بايزيد و زمانى كه وى خود را «پير روشن» ناميد (ح ۹۵۰) بازمى گردد (مشكور، ذيل «روشنيه يا روشنيان»). اين طريقت در ميان قبايل شمال غربى افغانستان، براساس مبانى مذهبى و عرفانى و گرايش وحدت وجودى شكل گرفت و به تدريج در مناطق كانى گورام و تيراه در وزيرستان تمركز يافت. پس از مدتى، روشنيه براى رهايى قبايل افغان از سلطه مغولان در نواحى مرزى كابل، به جنبشى سياسى تبديل شد (رضوى[۱] ، ص ۶۳؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه). بايزيد از گرايش ملى و مذهبى افغانها و مبارزه طلبى سياسى آنها، كه موجب رشد و ترويج اين طريقت و جذب پيروان بيشتر شد ( ← رضوى، همانجا؛ نيز ← نظامى[۲] ، ص۲۹، ۶۱ـ۶۲)، استفاده كرد و عقايد و گرايشهاى مختلف افغانها را در قالب يك جنبش متمركز ساخت. با وجود اين، سنّيان سنّت گرا به شدت به آنها انتقاد كردند و مغولان به تهديد و تعقيب آنان پرداختند (رضوى، همانجا؛ براى نقد مخالفان آنها همچون بداؤنى ← ج۲، ص۲۴۳؛ و نيز آخوند دَرويزه ← كرو[۳] ، ص۱۹۹ـ۲۰۰؛ عبدالرشيد، ص۲۷۸). روشنيان نزديك به هفتاد سال با مغولان و قبايل متخاصم جنگيدند. ازاين رو، بارها توجه اكبرشاه گوركانى و جهانگير را به خود جلب كردند ( ← هادى[۴] ، ص ۱۲۷؛ رضوى، ص ۶۴). پس از درگذشت بايزيد، اولاد و پيروان وى با شيخ عمر، فرزند ارشد او، بيعت كردند. در دوران خلافت او (۹۸۰ـ۹۹۹)، روشنيان با قبايل يوسف زايى* (قدرتمندترين قبيله افغان) و گوجر* به جنگ برخاستند. در اين درگيريها برخى از فرزندان بايزيد (از جمله شيخ عمر، خيرالدين، نورالدين، اللّه داد و دولت خان) و چند تن از خلفاى مشهور او (مثل ايوب، ملازكريا و ملاعمر خويشكى) كشته شدند و گروهى نيز همچون جلال الدين، فرزند پانزده ساله بايزيد، اسير شدند (بايزيد انصارى، مقدمه مسعودى، ص ۴۶ـ۴۸؛ رضوى، ص ۷۲ـ۷۳؛ طارق احمد[۵] ، ص ۴۷ـ۴۸). اكبرشاه در ۹۸۹، آنان را نزد خود به لاهور برد تا بتوانند در امنيت زندگى كنند ( ← فرشته، ج ۱، ص ۲۶۶؛ بايزيد انصارى، همان مقدمه، ص ۴۹؛ رضوى، ص ۷۳؛ طارق احمد، ص ۴۸ـ۴۹)؛ اما جلال الدين به ترغيب و تحريك شخصى به نام محمدخليل از دربار اكبر دور شد. جلال الدين به زاوه رفت و طريقت روشنيه را در آنجا سامان داد. او در جنگى با مغولان، در ۱۰۱۲ كشته شد (صمصام الدوله شاهنوازخان، ج ۲، ص ۲۴۶؛ بايزيد انصارى، همان مقدمه، ص ۵۰ـ۵۲؛ طارق احمد، ص ۵۱). پس از او طريقت روشنيه به دو دسته تقسيم شد: گروهى از أحداد، فرزند شيخ عمر، و دسته اى از رشيدخان، فرزند جلال الدين، پيروى كردند. أحداد در ۱۰۳۲ كشته شد و رشيدخان و پيروانش با مغولان مصالحه كردند. از آن زمان به تدريج از نفوذ روشنيان در افغانستان و شمال پاكستان كاسته شد تا اينكه در زمان اورنگ زيب، اين جماعت به كلى از بين رفتند (صمصام الدوله شاهنوازخان، ج ۲، ص ۲۴۷ـ۲۵۰؛ بايزيد انصارى، همان مقدمه، ص ۵۲ـ۵۴؛ طارق احمد، ص ۵۶؛ د.اردو، ج۱۰، ص۳۸۹ـ۳۹۰؛ براى گزارش مبسوط نبرد روشنيان با تيموريان ← علّامى، ج ۳، ص۵۲۰ـ۵۲۶). بااين حال، حضور و فعاليت برخى از جانشينان آنان در منطقه مُهْمَند گزارش شده است. همچنين فردى به نام سيدعيسى پيشاورى نيز شاخه «عيساوى» را در سوآت پايه گذارى كرد (د.اسلام، همانجا). روشنيان در سيروسلوك بر هشت چيز تأكيد مى ورزند : شريعت، طريقت، حقيقت، معرفت، قربت، وصلت، وحدت و سكون. به اعتقاد آنان، نهايت سلوك آرامش روح است كه در مرحله سكون حاصل مى شود ( ← بايزيد انصارى*؛ براى شرح موارد مذكور ← بايزيد انصارى، ص۲۵۰ـ۳۵۱). به نظر روشنيه، درست و غلط اعمال فى نفسه خالى از مفاهيم اخلاقى تلقى مى شد و بر همين اساس، مسئله جايز و غيرجايز فقط به تشخيص پير بستگى داشت. بايزيد مدعى بود كه جبرئيل براى او پيام مى آورد. او در آموزه شهادتين مسلمانان تغييراتى داد (نظامى، ص۶۲ـ۶۳؛ قس عزيز احمد، ص ۴۶). بايزيد و پيروانش مدتها به راهزنى مى پرداختند و يك پنجمِ اموالِ گرفته شده را در بيت المال نگه مى داشتند و به مصرف نيازمندان مى رساندند (دبستان مذاهب، ج ۱، ص ۲۸۳؛ عزيز احمد، ص ۴۷). به نوشته مؤلف دبستان مذاهب (همانجا)، پيروان بايزيد با آب غسل نمى كردند. همچنين به گزارش عزيز احمد (ص ۴۶)، روشنيان وضو نمى گرفتند، چون هوا را عنصرى پاك كننده مى دانستند و نيز به هر سوى كه مى خواستند نماز مى خواندند.
منابع : اردو دائره معارف اسلاميه، لاهور ۱۳۸۴ـ۱۴۱۴/ ۱۹۶۴ـ۱۹۹۳، ذيل «روشانى» (از عبدالحى حبيبى)؛ بايزيد انصارى، مقصودالمؤمنين، چاپ ميرولى خان مسعودى، اسلام آباد ۱۳۹۶/۱۹۷۶؛ عبدالقادربن ملوكشاه بداؤنى، منتخب التواريخ، تصحيح احمدعلى صاحب، چاپ توفيق ه . سبحانى، تهران ۱۳۷۹ـ۱۳۸۰ش؛ دبستان مذاهب، منسوب به كيخسرو اسفنديار، چاپ رحيم رضازاده ملك، تهران: طهورى، ۱۳۶۲ش؛ صمصام الدوله شاهنوازخان، مآثرالامرا، كلكته ۱۸۸۸ـ۱۸۹۱؛ عبدالرشيد، اسلامى تصوف اور صوفيائى سرحد، اسلام آباد ۱۹۸۸؛ عزيز احمد، تاريخ تفكر اسلامى در هند، ترجمه نقى لطفى و محمدجعفر ياحقى، تهران ۱۳۶۷ش؛ ابوالفضل بن مبارك علّامى، اكبرنامه، چاپ آغااحمدعلى، كلكته ۱۸۷۷ـ۱۸۸۶؛ محمدقاسم بن غلامعلى فرشته، تاريخ فرشته (گلشن ابراهيمى)، چاپ سنگى كانپور ۱۲۹۰/۱۸۷۴؛ محمدجواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامى، مشهد ۱۳۶۸ش؛
Olaf Kirkpatrick Caroe, The Pathans: 550 B.C.-A .D. 1957, Karachi 1973; EI2, s.v. "Raw_sh_aniyya" (by D.S. Margoliouth-[C.E. Bosworth]); Nabi Hadi, Dictionary of Indo-Persian literature, New Delhi 1995; Khaliq Ahmad Nizami, A kbar & religion, Delhi 1989; Saiyid Athar Abbas Rizvi, Rawshaniyya movement, Leiden 1968; Tariq Ahmed, Religio-political ferment in the N.W. Frontier during the Mughal period: the Raushaniya movement, Delhi 1982.
/ فاطمه رحيمى /
1. Rizvi 2. Nizami 3. Caroe 4. Hadi 5. Tariq Ahmed