رضا قلی میرزا

معرف

پسر ارشد و نايب‌السلطنه نادرشاه افشار.
متن

رضاقلى ميرزا، پسر ارشد و نايب السلطنه نادرشاه افشار. او در ۱۱۲۵ در ابيورد متولد شد. مادرش دختر بزرگ باباعلى بيگ افشار، حاكم ابيورد، بود كه پنج سال پس از تولد رضاقلى ميرزا درگذشت (مروى، ج ۱، ص ۱۴؛ قس استرآبادى، ص ۳۹، كه تولد رضاقلى ميرزا را در ۱۱۳۱ ضبط كرده است). رضاقلى ميرزا تا ۱۱۳۹ در ابيورد به سر برد و پس از اينكه نادر (حك : ۱۱۴۸ـ۱۱۶۰) مشهد را تصرف كرد، با حرمسراى نادرى به آن شهر منتقل شد (استرآبادى، ص ۸۲ـ۸۴). نادر در ۱۱۴۲، فاطمه بيگم، دختر سلطان حسين صفوى (حك : ۱۱۰۵ـ۱۱۳۵)، را به عقد رضاقلى ميرزا درآورد (مروى، ج ۱، ص ۱۲۱؛ قزوينى، ص ۹۷). سپس رضاقلى ميرزا را به همراه برادر خود، ابراهيم خان، مأمور سامان دادن به امور خراسان كرد و خود به قصد تسخير هرات عازم آن ديار شد (استرآبادى، ص ۱۸۹؛ مروى، ج ۱، ص ۱۶۳ـ۱۶۵، ۱۶۸). مقارن اين احوال، چون امام وردى خان، حاكم فَراه، ادعاى استقلال كرده بود، ابراهيم خان از طرف نادر مأمور دفع وى گرديد و رضاقلى ميرزا جانشين امام وردى خان شد (مروى، ج ۱، ص ۱۸۲). رضاقلى ميرزا در غياب نادر مسئول حفظ و حراست سرحدات شمال غربى و تأمين امنيت خراسان بود. در عين حال در لشكركشيهاى نادر و سركوب شورشها، مانند اردوكشى نادر به ماوراءالنهر و تفليس و دربند و تنبيه اشرار داغستان، شركت مى جست و طلايه دارى و تدارك و انتظام سپاه به وى محول مى گرديد. او، به سبب دلاوريهايش، در نزد نادر تقرب و اعتبار خاصى داشت و در مواقعى، از سركشان نادم در نزد پدرش شفاعت مى كرد (استرآبادى، ص ۳۴۲، ۳۵۵، ۳۶۳). رضاقلى ميرزا در ۱۱۴۹، براى جلوگيرى از كمك ازبكها به افغانها، به اتفاق طهماسب خان جلاير مأمور تنبيه على مردان خان، حاكم اَندخود (در نزديكى شَبورقان)، و تسخير بلخ شد (مروى، ج ۲، ص ۴۸۳؛ وارد، ص ۴۶؛ هنوى[۱] ، ج ۴، ص ۱۴۸)، اما چون على مردان خان تن به اطاعت نداد و محاصره به درازا كشيد، مردم سر به شورش برداشتند و حمايت خود را از وى دريغ نمودند. او ناگزير تسليم شد و در برابر امان نامه اى كه دريافت كرد، با مقادير زيادى اجناس و جواهر گران بها به خدمت رضاقلى ميرزا رسيد. رضاقلى ميرزا نيز اموال حاكم را تصرف كرد و او را با دو تن از امرايش به نزد نادر به هرات فرستاد، اما پيش از رسيدن به هرات هر سه تن به طرز مشكوكى درگذشتند (مروى، ج ۲، ص ۵۷۱ـ۵۷۵). رضاقلى ميرزا بعد از تصرف اندخود در ۱۱۵۰ متوجه بلخ شد. ابوالحسن خان، والى بلخ، ابتدا مقاومت كرد و در قلعه متحصن شد اما به محض شروع جنگ شكست خورد و لشكريانش گريختند. او ناچار از در اطاعت درآمد و رضاقلى ميرزا نيز او را بخشيد (همان، ج ۲، ص ۵۷۸ـ۵۷۹؛ استرآبادى، ص ۳۸۳). رضاقلى ميرزا پس از پايان كار بلخ، بدون اجازه نادر متوجه بخارا شد و از جيحون گذشت، نواحى قُنقِرات و قلعه خزار را تصرف كرد و اقوام و طوايف آن حدود را مطيع و فرمان بردار دولت نادرى ساخت. ابوالفيض خان، از اميران سلسله جانيان* بخارا (حك : ۱۱۱۷ـ۱۱۶۷)، با سپاه فراوان به مقابله وى شتافت، اما با وجود كثرت سپاهيانش نسبت به نيروهاى شاهزاده، مغلوب و در قلعه قَرشى متحصن شد و لشكر خوارزم نيز كه به كمك وى شتافته بود، توفيقى نيافت. سپس، قلعه شلدوك، در نزديكى قرشى، را تصرف كرد و سكنه آنجا را به قتل رساند. پس از آن، قلعه قرشى را محاصره كرد. نادر، به محض دريافت گزارش رويدادهاى ماوراءالنهر، رضاقلى ميرزا را از ادامه پيشروى منع و به كابل احضار نمود و طهماسب خان جلاير را به سبب تخطى از دستور خود سرزنش كرد (استرآبادى، ص ۳۸۴ـ۳۸۵؛ مروى، ج ۲، ص ۵۸۳ـ۵۸۶، ۵۹۸، ۶۱۶). نادر كه در ۱۱۵۱ نقشه تسخير هند را در سر مى پروراند، رضاقلى ميرزا را به نيابت سلطنت برگزيد و اختيار عزل و نصب بيگلربيگيان و فرمانداران را به وى تفويض كرد. نادر از رضاقلى خواست تا از شاه طهماسب دوم صفوى كه در سبزوار محبوس بود، مراقبت كند. در ضمن، حسن سلوك با بازرگانان، شدت عمل با متمردان، مشورت با امراى كارآزموده و حفظ انتظام شهرها و حدود و ثغور كشور را به وى گوشزد كرد. در همين هنگام، ايلبارس خان، پادشاه خوارزم، چون خراسان را از وجود پادشاه افشار خالى ديد، با لشكريان بسيار به قصد تسخير آن ايالت حركت كرد. نادر چون در آن زمان عازم فتح هند بود،   رضاقلى ميرزا را مأمور دفع وى ساخت، اما ايلبارس خان كه بخشى از سپاهيانش فرار كرده بودند، به خوارزم بازگشت (مروى، ج ۲، ص ۶۲۵ـ۶۲۶، ۶۲۹ـ۶۳۲؛ استرآبادى، ص ۴۰۶ـ ۴۰۷). رضاقلى ميرزا در غياب نادر سررشته امور را به دست گرفت و در كار ايالات شروع به مداخله كرد و به عزل و نصب گماشتگان نادرى مبادرت ورزيد. چون ده ماه از نادر خبرى دريافت نكرد و علاوه بر آن، شايعاتى نيز از كشته شدن نادر در هند قوّت گرفته بود، نخست براى جلوگيرى از شورش احتمالى حكام و امراى خراسان و عراق دست به تغيير و تعويض آنان زد. سپس، دستور كشتن شاه طهماسب صفوى را داد. شاه طهماسب و دو پسرش به قتل رسيدند. فاطمه بيگم، همسر رضاقلى ميرزا و خواهر شاه طهماسب، با شنيدن اين خبر خودكشى كرد. در همين زمان، فتحنامه هندوستان به مشهد رسيد كه نادر بعد از شكست محمدشاه در كَرنال در ۱۱۵۱ نوشته بود و از سلامت وى حكايت مى كرد (مروى، ج ۲، ص ۷۶۶ـ۷۷۴؛ حزين لاهيجى، ص ۱۳۲ـ ۱۳۳؛ قزوينى، ص ۸۷). رضاقلى ميرزا براى استقبال از نادر با سپاهيانى آراسته و منظم در قراتپه بادغيس به حضور پدر رسيد. نادر ظاهرآ نظم و ترتيب سپاهيان فرزند را ستود، اما از مشاهده دوازده هزار ملازم مجهز به اسب و يراقهاى طلا و نقره و لباسهاى زربفت شاهزاده انديشناك شد و پس از مدتى، نيروهاى رضاقلى را از پيرامون وى دور ساخت و محافظانش را به حدود چهل تن كاهش داد. همچنين، خيمه او را در جنب سراپرده خود برافراشت. از اين زمان، كدورتى بين پدر و پسر ايجاد گرديد كه روزبه روز بيشتر مى شد. بااين همه، نادر در مقام دلجويى از رضاقلى ميرزا برآمد و وى را از زمينه سازى براى بدگويى ديگران برحذر داشت. پس از آن، نادر ظاهرآ به بهانه كشته شدن شاه طهماسب، رضاقلى ميرزا را از جانشينى اش عزل كرد، اما در لشكركشى نادر به تركستان در ۱۱۵۲، رضاقلى ميرزا را مأمور تأمين آذوقه و مهمات سپاه كرد و وى پس از عبور از جيحون، به عنوان طلايه دار سپاه نادر مأمور مطيع كردن شهرها و نواحى آن حدود شد (مروى، ج ۲، ص ۷۸۵ـ۷۸۶؛ استرآبادى، ص ۴۴۸ـ۴۴۹). پس از شكست ابوالفيض خان، نادر تصميم گرفت، دو دختر او را به عقد رضاقلى ميرزا و عليقلى خان، برادرزاده خود، درآورد اما چون رضاقلى ميرزا از ازدواج با دختر بزرگ او امتناع ورزيد، نادر آن دختر را به همسرى خود درآورد و خوددارى فرزندش را به حساب نافرمانى او گذاشت (مروى، ج ۲، ص ۸۰۱). پادشاه افشار در محرّم ۱۱۵۴ به عزم تنبيه شورشيان داغستان آهنگ آن ديار كرد و رضاقلى ميرزا را مأمور تدارك اين سفر نمود (همان، ج ۲، ص ۸۳۳). در ۲۸ صفر، بين راه سارى و اشرف (در محال سوادكوه)، به او سوءقصد شد، كه از آن جان سالم به در برد. تعقيب ضارب بى نتيجه ماند اما بنابه گواهى نزديكان، فردى به نام نيك قدم عامل سوءقصد شناخته شد و او نيز رضاقلى ميرزا را محرك خود معرفى كرد (همان، ج ۲، ص ۸۳۳ـ۸۳۶؛ قزوينى، ص ۱۵۲). نادر بى درنگ واكنش نشان نداد، اما بعد از ورود به تهران، رضاقلى ميرزا را از همراهى با اردو معاف كرد و او را در تهران نگه داشت. پس از آن نيز شاهزاده را از مداخله در امور ولايات منع كرد و جمعى را به مراقبت از وى گماشت. نادر، بعد از سفر داغستان، رضاقلى ميرزا را از تهران فراخواند و در پاييز ۱۱۵۴ فرمان نابينا كردن او را صادر كرد (مروى، ج ۲، ص ۸۳۷، ۸۵۲؛ گلستانه، ص ۸). رضاقلى ميرزا، فردى متهور و سفاك بود (مروى، ج ۲، ص۶۰۳؛ نيز ← هنوى، ج۴، ص۱۴۹). در دوره نايب السلطنگى، علاوه بر قدرت اندوزى از ثروت اندوزى نيز غافل نبود، به طورى كه خريد وفروش ابريشم را در انحصار خود گرفته بود و صاحبان كارگاهها را وادار مى ساخت تا توليدات خود را به بهايى نازل در اختيار او قرار دهند. طمع ورزى و غصب مال ديگران، حس تنفر مردم را به او برانگيخت كه به شورشهايى چند نيز در غياب نادر منجر شد (هنوى، ج ۴، ص ۱۸۰). در زمان قتل نادر در فتح آباد قوچان در ۱۱۶۰، رضاقلى ميرزا به اتفاق شانزده تن از اولاد و احفاد نادرشاه در كلات نادرى به سر مى برد، عليقلى خان كه در ۲۷ جمادى الآخره ۱۱۶۰ به نام عادلشاه در مشهد به سلطنت نشست، فرمان قتل كليه بازماندگان نادرى به جز شاهرخ را صادر كرد (استرآبادى، ص ۵۴۲ـ۵۴۴؛ گلستانه، ص۲۰).

منابع : محمدمهدى بن محمدنصير استرآبادى، تاريخ جهانگشاى نادرى، تهران ۱۳۶۸ش؛ محمدعلى بن ابى طالب حزين لاهيجى، تاريخ حزين: شامل اواخر صفويه ـ فتنه افغان، سلطنت نادرشاه و احوال جمعى از بزرگان، اصفهان ۱۳۳۲ش؛ ابوالحسن بن ابراهيم قزوينى، فوايدالصفويه: تاريخ سلاطين و امراى صفوى پس از سقوط دولت صفويه، چاپ مريم ميراحمدى، تهران ۱۳۶۷ش؛ ابوالحسن بن محمدامين گلستانه، مجمل التواريخ، چاپ مدرس رضوى، تهران ۱۳۵۶ش؛ محمدكاظم مروى، عالم آراى نادرى، چاپ محمدامين رياحى، تهران ۱۳۶۴ش؛ محمدشفيع وارد، تاريخ نادرشاهى (نادرنامه)، چاپ رضا شعبانى، تهران ۱۳۴۹ش؛

Jonas Hanway, The revolutions of Persia, vol.4: containing the history of the celeberated usurper Nadir Kouli, from his birth in 1687, ’till his death in 1747, London 1753.

/ محمد زمانى /

نظر شما
مولفان
گروه
تاریخ ایران و اسلام ,
رده موضوعی
جلد 20
تاریخ 94
وضعیت چاپ
  • چاپ شده