رُزِّيك بن طَلائع، از واپسين وزيران آخرين خليفه فاطمى مصر، عاضد لدين اللّه*. او از ارمنيان مسلمان شده و عراقى الاصل بود. پدرش، طلائع بن رُزّيك* ملقب به ملك الصالح، از 19 ربيع الاول 549 تا 19 رمضان 556 وزارت دو خليفه فاطمى، فائز بنصراللّه (حك : 549ـ555) و عاضد لدين اللّه (حك : 555ـ567) را برعهده داشت (عمادالدين كاتب، ج 1، ص 173؛ ابن ظافر ازْدى، ص 111). رزّيك در دوره وزارت پدرش، آخرين متصدى ديوان مظالم در دولت فاطمى بود (عماره يمنى، ص 32؛ عمادالدين كاتب، همانجا؛ مَقريزى، 1422ـ1425، ج 3، ص 664). طلائع در 19 رمضان 556، در پى توطئه برخى از درباريان و در رأس آنها سِتّالقُصور، عمه خليفه عاضد، يا به روايتى به دستور خود عاضد، به شدت زخمى شد و از دنيا رفت؛ اما رزّيك كه در فنون جنگى مهارت بسيار داشت، نجات يافت (عماره يمنى، ص 48ـ49؛ عمادالدين كاتب، ج 1، ص 174؛ ابن اثير، ج 11، ص 274؛ ابوشامه، ج 1، ص 124). سپس، عاضد وى را بنابر سفارش طلائع، به وزارت تعيين كرد و خِلعت پوشاند و به العادل ملقب گرداند (ابن ظافر ازدى، ص 112ـ113؛ ابن اثير، ج 11، ص 274ـ275؛ ابن كثير، ج 6، جزء12، ص 261ـ262). رزّيك در نخستين اقدام قاتلان پدرش را دستگير و با موافقت خليفه قصاص كرد (عماره يمنى، ص 53ـ54). او ميان محل سكونتش در دار سعيدالسعدا و محل كارش در دارالوزارة نقبى زيرزمينى براى رفت وآمدش حفر كرد (عماره يمنى، ص 53؛ ابوشامه، ج 1، ص 125؛ قَلقَشندى، ج 3، ص 364). رزّيك در 10 محرّم 557، اميرانى را كه پدرش از 23 ربيع الاول 549 زندانى كرده بود، مانند صبح بن شاهنشاه، اسد غاوى/ غازى و مرتفع الظهير، آزاد كرد. او همچنين در 19 صفر 557، جنازه پدرش را كه در دارالوزارة دفن شده بود، به گورستان بزرگ قاهره منتقل كرد (عماره يمنى، همانجا؛ ابن خلّكان، ج 2، ص 529؛ صفدى، ج 16، ص 505ـ506؛ مقريزى، 1416، ج 3، ص 248، 254، 256). رزّيك در رأس سپاهى براى سركوب صليبيان، كه به ناحيه حَوف يورش برده بودند، به راه افتاد و آنان را تا ناحيه ابى عَروق تعقيب كرد و پس از پخش كردن اموالى ميان سپاهيانش به قاهره بازگشت. سپس، با جمعى از سپاهيانش به منطقه صَعيد (جنوب مصر) رفت و بهرام غُزّى را كه درصدد تصرف آن منطقه بود، سركوب كرد (عماره يمنى، ص 54ـ55). رزّيك بن طلائع علاوه بر العادل، به القابى چون الملك الناصر، اميرالجيوش، مجدالاسلام، محيى الدين و ابوشجاع نيز ملقب گرديد (همان، ص 49، 52ـ53؛ ابن خلّكان، ج 2، ص 528ـ529؛ صفَدى، ج 14، ص 118؛ مقريزى، 1416، ج 3، ص 253). او در مدت كوتاه وزارتش (رمضان 556 ـ محرّم 558) كارهاى نيك و خيرخواهانه اى انجام داد، از جمله كاهش ماليات، لغو ماليات حاجيان، چشم پوشى از مالياتهاى سالهاى قبل، و پرداخت مبلغى (حدود پانزده هزار درهم) به امير حرمين بابت عوارض و آزادى حاجيان، كه به همين سبب مردم سيرتش را تحسين كردند (عماره يمنى، ص 53؛ مقريزى، همانجا). يكى از كارهاى ستودنى وى آوردن قاضى فاضل، ابوعلى عبدالرحيم بن على بيسانى*، از شهر اسكندريه به قاهره و سپردن امور ديوان سپاه به وى بود (عماره يمنى، ص 53ـ54؛ موفق الدين بن عثمان، ج 1، ص 621). ظاهرآ خوش رفتارى و نيك خويى و نرمش رزّيك باعث شده بود تا خليفه فاطمى (كه پيش از آن تحت فشار وزرا بود) و عده اى از درباريان و خويشاوندان رزّيك و حتى غلامان و بردگان پدرش آرامش و استقلال بيشترى داشته باشند (← عماره يمنى، ص 54؛ دوادارى، ج 7، ص 18؛ مقريزى، 1416، ج 3، ص 254). رزّيك برخلاف وصيت پدرش و نصيحت مشفقانه پسرعمويش، سيف الدين حسين بن ابى الهَيجاء، مبنى بر خوددارى از عزل ابوشجاع مُجيرالدين مشهور به شاور*، كارگزار پرقدرت صعيد مصر، به تحريك اطرافيانش و به ويژه اميرعزالدين حسام بن فِضّه، شاور را عزل و به جايش اميرنصيرالدين شيخ الدوله ابن رفعه را تعيين كرد. شاور در ذيقعده 557 قيام كرد و سپاه سه هزار نفره رزّيك به سركردگى سيف الدين حسين بن ابى الهيجاء را با تهديد و تطميع پراكنده ساخت و سيف الدين كه اساسآ با عزل شاور مخالف بود، به مكه فرار كرد (نُوَيرى، ج 28، ص 328ـ330؛ مقريزى، 1422ـ1425، ج 3، ص 144؛ ابن تَغرى بِردى، ج 5، ص 316ـ317، 346، 363؛ قس ابن ظافر ازدى، ص 113، كه تاريخ قيام شاور را صفر 558 ذكر كرده است). وقتى رزّيك از شكست و پراكنده شدن سپاهيانش مطّلع شد، ثروت عظيمى كه اندوخته بود بار چهارپايان كرد و به همراه خانواده اش در 15 يا 20 محرّم 558 از قاهره فرار كرد و شاور در 22 محرّم همان سال وارد اين شهر شد و وزارت خليفه فاطمى را برعهده گرفت (ابن خلّكان، ج 2، ص440، 443ـ444، 529؛ النجوم الزاهرة، ص 93، 362؛ ذهبى، ج 2، ص 52؛ دوادارى، ج 7، ص 25). رزّيك به اِطْفيح رفت و به سليمان و به روايتى، يعقوب يا مَنيل بن فَيض/ نيص/ بيض لخْمى پناه برد كه جزو ياران خاصش بود و همواره به وى لطف و محبت داشت؛ اما يعقوب مخفيگاهش را به شاور اطلاع داد و باعث دستگيرى رزّيك شد. شاور ابتدا يعقوب را به سبب خيانت به رزّيك دار زد و سپس، رزّيك را كه به روايتى، قصد فرار از زندان را داشت، در صفر 558 گردن زد و سرش را آويزان كرد. آنگاه اموال خاندان رزّيك را تصاحب كرد و به وزارت آنان پايان داد (ابن ظافر ازدى، همانجا؛ ابن اثير، ج 11، ص290؛ ابن خلّكان، ج 2، ص 441ـ 442؛ ابن فضل اللّه عمرى، سفر27، ص 39؛ ابن خلدون، ج 4، ص 99). بنابه روايتى ديگر، رزّيك بن طلائع به هنگام فرار به دست گروهى از عربهاى مصر كشته شد (النجوم الزاهرة، ص 93؛ ابن فضل اللّه عمرى، سفر24، ص 68). عماره يمنى، مورخ و شاعر و دوست رزّيك، وقتى بدگويى عده اى از درباريان خليفه از رزّيك را ديد، اشعارى زيبا در ستايش و سوگ وى در حضور شاور سرود، كه با تحسين شاور روبه رو شد (ابن ظافر ازدى؛ ابن خلّكان، همانجاها؛ نيز ← عماره يمنى، ص 258ـ259).
منابع : ابن اثير؛ ابن تَغرى بِردى؛ ابن خلدون؛ ابن خلّكان؛ ابن ظافر ازدى، اخبار الدول المنقطعة، چاپ آندره فره، قاهره 1972؛ ابن فضل اللّه عمرى، مسالك الابصار فى ممالك الامصار، سفر24، چاپ عكسى از نسخه خطى كتابخانه طوپقاپى سراى استانبول، مجموعه احمد ثالث، ش 2797/15، سفر27، چاپ عكسى از نسخه خطى كتابخانه سليمانيه استانبول، مجموعه اياصوفيه، ش 3439، چاپ فؤاد سزگين، فرانكفورت 1409/1989؛ ابن كثير، البداية و النهاية، ج 6، چاپ احمد ابوملحم و ديگران، بيروت 1407/1987؛ ابوشامه، الروضتين فى اخبار الدولتين، ]چاپ ابوالسعود، قاهره 1287ـ1288/1870ـ 1871[، چاپ افست بيروت ]بى تا.[؛ ابوبكربن عبداللّه دوادارى، كنزالدرر و جامع الغرر، ج 7، چاپ سعيد عبدالفتاح عاشور، قاهره 1391/1972؛ محمدبن احمد ذهبى، كتاب دول الاسلام، حيدرآباد، دكن 1364ـ1365؛ صَفَدى؛ محمدبن محمد عماالدين كاتب، خريدة القصر و جريدة العصر، چاپ احمد امين، شوقى ضيف، و احسان عباس و ديگران، ]قاهره ? 1951[؛ عماره بن على عماره يمنى، النكت العصرية فى اخبار الوزراء المصرية، چاپ هارتويگ درنبورگ، بغداد 1897؛ قَلقَشندى؛ احمدبن على مَقريزى، اتعاظ الحنفا باخبار الائمة الفاطميين الخلفا، ج 3، چاپ محمد حلمى محمد احمد، قاهره 1416/1996؛ همو، المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار، چاپ ايمن فؤاد سيد، لندن 1422ـ1425/ 2002ـ2004؛ موفق الدين بن عثمان، مرشدالزُّوار الى قبور الابرار المسمى الدرر المنظم فى زيارة الجبل المقطِم، حققه و علّق عليه و وضع فهارسه و ذيله محمد فتحى ابوبكر، قاهره 1415/1995؛ النجوم الزاهرة فى حُلَى حضرة القاهرة، القسم الخاص بالقاهرة من كتاب المُغرِب فى حُلّى المَغْرِب، تأليف عبداللّه بن ابراهيم حجارى و ديگران، چاپ حسين نصّار، ]قاهره[: مطبعة دارالكتب، 1975؛ احمدبن عبدالوهاب نُوَيرى، نهاية الارب فى فنون الادب، ج 28، قاهره 1428/2007.
/ ستار عودى و خديجه بختيارى /